امام علی علیه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌نور
جز (جایگزینی متن - 'تاريخ بغداد' به 'تاريخ بغداد')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۷۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱۰ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
<div class='wikiInfo'>
{{جعبه اطلاعات امام
[[پرونده:NUR02338.jpg|بندانگشتی|علی بن ابی‎طالب (ع)، امام اول]]
| عنوان = امام علی علیه‌السلام
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
| تصویر = NUR02338.jpg
|-
| اندازه تصویر =
! نام!! data-type='authorName'|علی بن ابی‎طالب (ع)، امام اول
| توضیح تصویر = نجف، حرم مطهر امام علی(ع)
|-
| نام‌های دیگر = {{فهرست جعبه عمودی | علی بن ابی‌طالب(ع) | امام اول}}
|القاب و کنیه ها
| نام پدر = ابوطالب
|data-type='authorOtherNames'| امیرالمؤمنین، ابوتراب، ابوالحسن، حیدر، وصی، ولی
| نام مادر = فاطمه بنت اسد
|-
| تاریخ ولادت = ۱۳ رجب سال سی‌ام عام‌الفیل
|نام پدر
| محل ولادت = مکه
|data-type='authorfatherName'| ابوطالب
| تاریخ شهادت = ۲۱ رمضان ۴۰ هجری
|-
| محل شهادت = کوفه
|متولد
| کنیه‌ها = {{فهرست جعبه افقی | ابوالحسن | ابوالحسین | ابوالسبطین | ابوالریحانتین | ابوتراب | ابوالائمه}}
|data-type='authorbirthDate'| سی‌ام عام الفیل
| القاب = {{فهرست جعبه افقی | امیرالمؤمنین | ابوتراب | ابوالحسن | حیدر}}
|-
| مدت امامت = ۲۹ سال
|محل تولد
| همسر =
|data-type='authorBirthPlace'| مکه
| فرزندان =
|-
| مدفن = نجف، عراق
|رحلت
| آثار = [[نهج البلاغة]]
|data-type='authorDeathDate'|40 هـ.ق
| کد مؤلف = AUTHORCODE02338AUTHORCODE
|-
}}
|برخی آثار
'''ابوالحسن، على بن ابى‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصى بن كلاب''' (۱۳ رجب سال ۲۳ قبل از هجرت - ۲۱ رمضان سال ۴۰ق)، نخستين امام از امامان دوازده‌گانه، دومين معصوم از چهارده معصوم(ع) و از ديدگاه اهل‌سنت خليفه چهارم از خلفاى راشدين است. آن حضرت دومين شخص عالم اسلام -پس از رسول اكرم(ص)- و وصى و ولى مطلق هستند و اعتقاد به امامت (ولایت و رهبری آن حضرت و يازده امام بعد از او) يكى از اصول مذهب اماميه است.  
|data-type='authorWritings'|[[‏صحیفه علویه: دعاها و مناجاتهای کامل مولانا علی بن ابیطالب علیه السلام (ترجمه رسولی)]] / نوع اثر: کتاب  / نقش: نويسنده
 
== نسب==
[[نهج‌البلاغة]] / نوع اثر: کتاب  / نقش: نويسنده
[[پرونده: NURDaneshname AlaviJ1.jpg|بندانگشتی|265px| [[نرم‌افزار دانشنامه علوی نسخه 2 | دانشنامه علوی نسخه 2]]]]
|-class='articleCode'
|کد مولف
|data-type='authorCode'|AUTHORCODE2338AUTHORCODE
|}
</div>
 
 
== معرفى اجمالى==
 
 
«ابوالحسن، على بن ابى‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصى بن كلاب»، نخستين امام از ائمه اثنى عشر، دومين معصوم از چهارده معصوم(ع) و از ديدگاه اهل‌سنت خليفه چهارم از خلفاى راشدين است. آن حضرت دومين شخص عالم اسلام -پس از رسول اكرم(ص)- و وصى و ولى مطلق هستند و اعتقاد به امامت و وصايت و ولايت آن حضرت و يازده فرزند بزرگوارش يكى از اصول مذهب اماميه است. اما عده‌اى از پيروان و معتقدان آن حضرت به ملاحظه كثرت فضايل و كرامات ايشان از جاده اعتدال منحرف شده و اعتقاداتى فوق اعتقادات شيعه اماميه درباره ايشان پيدا كرده‌اند. اين عده به غلات يعنى غلوكنندگان معروف شده‌اند و هم در نظر اهل سنت و هم در نظر شيعه از جاده هدايت به دور افتاده‌اند و از اهل بدعت و ضلال محسوب مى‌گردند.


حضرت على(ع) به جز كنيه ابوالحسن به ابوتراب نيز معروف بود و اين كنيه را حضرت رسول(ص) به او داده بود و آن هنگامى بود كه او را بر روى خاك خوابيده ديده بود و او را بيدار كرده و گرد و خاك از پشت او برافشانده و فرموده بود تو ابوتراب هستى. آن حضرت اين كنيه را چون از جانب رسول اكرم(ص) به او داده شده بود بسيار دوست مى‌داشت و آن را بر كنيه‌ها و القاب ديگر ترجيح مى‌داد. اما بنى‌اميه و دشمنان حضرت در اين كنيه نوعى تحقير و توهين مى‌ديدند و به كسان خود دستور داده بودند كه آن را همچون دشنام و ناسزايى درباره او بكار برند. زياد بن ابيه و پسرش عبيداللّه بن زياد و حجاج بن يوسف ثقفى اين كنيه را درباره او بسيار بكار مى‌بردند.
ابوطالب نام پدر ايشان است و اين كنيه‌اى بود به جهت پسر بزرگترش كه طالب نام داشت و اين كنيه بر نام واقعى او كه عبدمناف بود غالب آمد و در تاريخ اسلام هيچگاه او را عبدمناف نخوانده‌اند و فقط با ابوطالب از او ياد كرده‌اند. مى‌گويند مادرش او را حيدر نام نهاده بود، اما پدرش ابوطالب نام او را به على تغيير داد. در رجزى كه به آن حضرت منسوب است و آن را در غزوه خيبر در برابر مرحب خيبرى خوانده است تصريح به اين معنى است، زيرا حضرت در اين رجز فرموده است: «أنا الذى سمتنى أمى حيدرة» (من كسى هستم كه مادرم مرا حيدر ناميد).


== نسب==
مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف بن قصى است و بنا به گفته علماى انساب نخستين زن هاشمى است كه به ازدواج يك مرد هاشمى (ابوطالب) درآمده است و صاحب فرزند شده است. اين بانو را يازدهمين كسى گفته‌اند كه اسلام آورده و حضرت رسول(ص) بر جنازه او نماز خواند و فرمود كه پس از ابوطالب هيچكس نسبت به من بيشتر از او نيكى نكرده است.


== کنیه و القاب ==
کنیه‌های علی بن ابی‌طالب عبارتند از ابوالحسن، ابوالحسین، ابوالسبطین، ابوالریحانتین، ابوتراب و ابوالائمه.


ابوطالب نام پدر ايشان بود و اين كنيه‌اى بود به جهت پسر بزرگترش كه طالب نام داشت و اين كنيه بر نام واقعى او كه عبدمناف بود غالب آمد و در تاريخ اسلام هيچگاه او را عبدمناف نخوانده‌اند و فقط با ابوطالب از او ياد كرده‌اند. مى‌گويند مادرش او را حيدر نام نهاده بود، اما پدرش ابوطالب نام او را به على تغيير داد. در رجزى كه به آن حضرت منسوب است و آن را در غزوه خيبر در برابر مرحب خيبرى خوانده است تصريح به اين معنى است، زيرا حضرت در اين رجز فرموده است:«أنا الذى سمتنى أمى حيدرة» (من كسى هستم كه مادرم مرا حيدر ناميد).
همچنین در منابع القاب و صفات متعددی برای ایشان برشمرده شده است از جمله: امیرالمؤمنین، یعسوب‌الدین والمسلمین، حیدر، مرتضی، قسیم النار و الجنة، صاحب اللواء، صدّیق اکبر، فاروق و...


مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف بن قصى است و بنا به گفته علماى انساب نخستين زن هاشمى است كه به ازدواج يك مرد هاشمى (ابوطالب) درآمده است و صاحب فرزند شده است. اين بانو را يازدهمين كسى گفته‌اند كه اسلام آورده و حضرت رسول(ص) بر جنازه او نماز خواند و فرمود كه پس از ابوطالب هيچكس نسبت به من بيشتر از او نيكى نكرده است.  
علی بن ابی‎طالب(ع) به ابوتراب نيز معروف بود اين كنيه را حضرت رسول(ص) به ایشان داده بودند لذا بسيار دوست مى‌داشت و آن را بر كنيه‌ها و القاب ديگر ترجيح مى‌داد. اما بنى‌اميه و دیگر دشمنانش در اين كنيه نوعى تحقير و توهين مى‌ديدند و به كسان خود دستور داده بودند كه آن را همچون دشنام و ناسزايى درباره او بكار برند. زياد بن ابيه و پسرش عبيداللّه بن زياد و حجاج بن يوسف ثقفى اين كنيه را درباره او بسيار بكار مى‌بردند.


== ولادت==
== ولادت==
امام علی(ع) روز سيزدهم ماه رجب سال سى‌ام عام الفيل، در خانه كعبه متولد شد. مى‌گويند كسى پيش از آن حضرت و پس از ايشان در خانه كعبه متولد نشده است.


 
اگر تولد حضرت رسول(ص) در عام‌الفيل اتفاق افتاده باشد و عام‌الفيل بنا بر بعضى محاسبات با سال 570م. منطبق باشد، بايد تولد حضرت امام علی(ع) در حدود سال 600م. اتفاق افتاده باشد، يعنى 21 سال قبل از هجرت (با در نظر گرفتن اختلاف سالهاى قمرى و ميلادى اين تاريخها تقريبى است).
امام على (ع) روز سيزدهم ماه رجب سال سى‌ام عام الفيل، در خانه كعبه متولد شد. مى‌گويند كسى پيش از آن حضرت و پس از ايشان در خانه كعبه متولد نشده است. اگر تولد حضرت رسول(ص) در عام‌الفيل اتفاق افتاده باشد و عام‌الفيل بنا بر بعضى محاسبات با سال 570م. منطبق باشد، بايد تولد حضرت امام على(ع) در حدود سال 600م. اتفاق افتاده باشد، يعنى 21 سال قبل از هجرت (با در نظر گرفتن اختلاف سالهاى قمرى و ميلادى اين تاريخها تقريبى است).  


== اسلام آورنده نخستين==
== اسلام آورنده نخستين==
از جمله نعمت‌هاى الهى در حق على ابن ابى‌طالب(ع) يكى آن بود كه وقتى قريش در قحطى بزرگى افتادند و ابوطالب را فرزند و عيال زياد و توانايى مالى كم بود، حضرت رسول(ص) به عموى خود عباس كه مردى توانگر بود گفت برويم و از بار زندگى ابوطالب بكاهيم و هر كدام يكى از پسران او را برگيريم و پيش خود نگاهداريم. عباس اين پيشنهاد را پذيرفت و هر دو پيش ابوطالب رفتند و گفتند ما مى‌خواهيم هر كدام يكى از پسران ترا نزد خود نگاهداريم تا اين مصيبت قحطى از ميان ما برداشته شود. ابوطالب كه از ميان فرزندان خود عقيل را از همه بيشتر دوست داشت گفت اگر عقيل را نزد من بگذارید هر يك از پسران ديگر مرا كه مى‌خواهيد مى‌توانيد ببريد. پس عباس جعفر را و حضرت رسول(ص)، على(ع) را همراه خود به خانه برد. على(ع) نزد رسول خدا(ص) بزرگ شد تا آنكه آن حضرت به نبوت مبعوث شد و على(ع) به آن حضرت ايمان آورد.


 
بسيارى از سيره‌نويسان و محدثان اهل سنت، على(ع) را نخستين كسى مى‌دانند كه اسلام آورد و آنها كه خديجه را نخستين اسلام آورنده مى‌دانند امام علی(ع) را نخستين اسلام آورنده از مردان مى‌شمارند.
از جمله نعمت‌هاى الهى در حق على ابن ابى‌طالب (ع) يكى آن بود كه وقتى قريش در قحطى بزرگى افتادند و ابوطالب را فرزند و عيال زياد و توانايى مالى كم بود، حضرت رسول (ص) به عموى خود عباس كه مردى توانگر بود گفت برويم و از بار زندگى ابوطالب بكاهيم و هر كدام يكى از پسران او را برگيريم و پيش خود نگاهداريم. عباس اين پيشنهاد را پذيرفت و هر دو پيش ابوطالب رفتند و گفتند ما مى‌خواهيم هر كدام يكى از پسران ترا نزد خود نگاهداريم تا اين مصيبت قحطى از ميان ما برداشته شود. ابوطالب كه از ميان فرزندان خود عقيل را از همه بيشتر دوست داشت گفت اگر عقيل را نزد من بگذاريد هر يك از پسران ديگر مرا كه مى‌خواهيد مى‌توانيد ببريد. پس عباس جعفر را و حضرت رسول(ص)، على(ع) را همراه خود به خانه برد. على(ع) نزد رسول خدا (ص) بزرگ شد تا آنكه آنحضرت به نبوت مبعوث شد و على(ع) به آنحضرت ايمان آورد.
 
بسيارى از سيره‌نويسان و محدثان اهل سنت، على(ع) را نخستين كسى مى‌دانند كه اسلام آورد و آنها كه خديجه را نخستين اسلام آورنده مى‌دانند امام على(ع) را نخستين اسلام آورنده از مردان مى‌شمارند.


اينكه حضرت على(ع) اسلام آورنده نخستين، دست كم از ميان مردان، باشد امرى طبيعى به نظر مى‌رسد؛ زيرا بنا بر روايت سيره‌نويسان، حضرت رسول(ص) بعثت خود را نخست به خديجه اعلام فرمود و خديجه قول او را تصديق و تأييد كرد. دومين شخصى كه از اسلام و بعثت حضرت رسول(ص) مى‌بايست آگاه مى‌شد على بن ابى‌طالب(ع) بود كه در خانه آن حضرت زندگى مى‌كرد و در آن هنگام به اختلاف روايات ميان ده تا پانزده سال داشت. پس از او زيد بن حارثه بود كه پسر خوانده و آزاد كرده پيامبر(ص) بود و در همان خانه زندگى مى‌كرده است.
اينكه حضرت على(ع) اسلام آورنده نخستين، دست كم از ميان مردان، باشد امرى طبيعى به نظر مى‌رسد؛ زيرا بنا بر روايت سيره‌نويسان، حضرت رسول(ص) بعثت خود را نخست به خديجه اعلام فرمود و خديجه قول او را تصديق و تأييد كرد. دومين شخصى كه از اسلام و بعثت حضرت رسول(ص) مى‌بايست آگاه مى‌شد على بن ابى‌طالب(ع) بود كه در خانه آن حضرت زندگى مى‌كرد و در آن هنگام به اختلاف روايات ميان ده تا پانزده سال داشت. پس از او زيد بن حارثه بود كه پسر خوانده و آزاد كرده پيامبر(ص) بود و در همان خانه زندگى مى‌كرده است.


رواياتى هست كه در آغاز فقط حضرت رسول(ص) و خديجه و على(ع) را در حال نماز گزاردن ديده‌اند و روايات ديگرى هست كه به موجب آن، حضرت رسول(ص) در آغاز بعثت به هنگام نماز، با امام على(ع) و پنهان از نظر ديگران به شكاف كوه‌ها و دره‌هاى مكه مى‌رفتند و در آنجا نماز مى‌خواندند.
رواياتى هست كه در آغاز فقط حضرت رسول(ص) و خديجه و على(ع) را در حال نماز گزاردن ديده‌اند و روايات ديگرى هست كه به موجب آن، حضرت رسول(ص) در آغاز بعثت به هنگام نماز، با امام علی(ع) و پنهان از نظر ديگران به شكاف كوه‌ها و دره‌هاى مكه مى‌رفتند و در آنجا نماز مى‌خواندند.


بعضى از متعصبان و محدثان اهل سنت خرده گرفته‌اند كه بر فرض آنكه على(ع) نخستين مسلم باشد چندان فضيلتى را براى او ثابت نخواهد كرد، زيرا آنحضرت در آن زمان در سالهاى كودكى بوده است و ايمان و اسلام از سالهاى بلوغ معتبر است. در پاسخ بايد گفت كه اين فضيلت مهمترى بر فضايل امام على(ع) مى‌افزايد و آن اينكه آنحضرت در ميان مهاجرانِ نخستين و در ميان جنگجويان بدر كه سمت فضيلت و برترى بر اصحاب ديگر حضرت رسول(ص) را دارند، تنها كسى است كه هرگز بت‌پرستى نكرده است و از آن هنگام كه خود را شناخته است خداى واحد را پرستيده و با رسول خدا(ص) نماز گزارده است.
بعضى از متعصبان و محدثان اهل سنت خرده گرفته‌اند كه بر فرض آنكه على(ع) نخستين مسلم باشد چندان فضيلتى را براى او ثابت نخواهد كرد، زيرا آن حضرت در آن زمان در سالهاى كودكى بوده است و ايمان و اسلام از سالهاى بلوغ معتبر است. در پاسخ بايد گفت كه اين فضيلت مهمترى بر فضايل امام علی(ع) مى‌افزايد و آن اينكه آن حضرت در ميان مهاجرانِ نخستين و در ميان جنگجويان بدر كه سمت فضيلت و برترى بر اصحاب ديگر حضرت رسول(ص) را دارند، تنها كسى است كه هرگز بت‌پرستى نكرده است و از آن هنگام كه خود را شناخته است خداى واحد را پرستيده و با رسول خدا(ص) نماز گزارده است.


بنا بر روايتى ديگر چون آيه: '''و أنذر عشيرتك الأقربين''' (به خويشاوندان نزديك خود هشدار ده) نازل شد، حضرت رسول(ص) بنا بر اين دستور الهى فرزندان و نبيرگان عبدالمطلب را كه نزديك‌ترين خويشان او بودند دعوت كرد و فرمود هر كس از شما پيشتر از ديگران با من بيعت كند برادر و دوست و وارث من خواهد بود و اين سخن را سه بار تكرار فرمود و در هر بار فقط على(ع) برخاست و آنحضرت را تأييد و تصديق كرد و حضرت رسول(ص) فرمود: «اين مرد، برادر من و وصى من و خليفه من در ميان شماست. سخن او را بشنويد و از او اطاعت كنيد.»
بنا بر روايتى ديگر چون آيه:'''و أنذر عشيرتك الأقربين''' (به خويشاوندان نزدیک خود هشدار ده) نازل شد، حضرت رسول(ص) بنا بر اين دستور الهى فرزندان و نبيرگان عبدالمطلب را كه نزدیک ‌ترين خويشان او بودند دعوت كرد و فرمود هر كس از شما پيشتر از ديگران با من بيعت كند برادر و دوست و وارث من خواهد بود و اين سخن را سه بار تكرار فرمود و در هر بار فقط على(ع) برخاست و آن حضرت را تأييد و تصديق كرد و حضرت رسول(ص) فرمود: «اين مرد، برادر من و وصى من و خليفه من در ميان شماست. سخن او را بشنويد و از او اطاعت كنيد.»


== در فراش پيامبر(ص)==
== در فراش پيامبر(ص)==
 
بنابر روايات سيره‌نويسان، در شبى كه قريش قصد داشتند به خانه پيامبر(ص) بريزند و او را به قتل برسانند، آن حضرت آن شب به تعليم جبرئيل در بستر خود نخوابيد و به على(ع) فرمود در بستر من بخواب و اين پارچه سبز حضرمى را بر خود بپوشان كه آنها نخواهند توانست آزارى به تو برسانند. آن شب حضرت رسول(ص) با ابوبكر از مكه بيرون رفت و على(ع) در رختخواب او خوابيد. كفار قريش بر زمانى از خروج پيامبر(ص) مطلع شدند كه دير شده بود زيرا حضرت رسول(ص) از مكه بيرون رفته بود. على(ع) سه شبانه روز در مكه ماند تا اماناتى را كه مردم پيش رسول اكرم(ص) داشتند مسترد كند و پس از به پايان رساندن اين مأموريت از مكه بيرون رفت و به حضرت رسول(ص) پيوست.
 
بنابر روايات سيره‌نويسان، در شبى كه قريش قصد داشتند به خانه پيامبر(ص) بريزند و او را به قتل برسانند، آنحضرت آن شب به تعليم جبرئيل در بستر خود نخوابيد و به على(ع) فرمود در بستر من بخواب و اين پارچه سبز حضرمى را بر خود بپوشان كه آنها نخواهند توانست آزارى به تو برسانند. آن شب حضرت رسول(ص) با ابوبكر از مكه بيرون رفت و على(ع) در رختخواب او خوابيد. كفار قريش بر زمانى از خروج پيامبر(ص) مطلع شدند كه دير شده بود زيرا حضرت رسول(ص) از مكه بيرون رفته بود. على(ع) سه شبانه روز در مكه ماند تا اماناتى را كه مردم پيش رسول اكرم(ص) داشتند مسترد كند و پس از به پايان رساندن اين مأموريت از مكه بيرون رفت و به حضرت رسول(ص) پيوست.  


== ازدواج با فاطمه(س)==
== ازدواج با فاطمه(س)==
 
در سال اول، دوم يا سوم هجرى، حضرت رسول(ص) فاطمه(س) را به امام علی(ع) تزويج كرد. بنا بر بعضى روايات مَهر آن حضرت پانصد درهم بود كه مطابق با وزن دوازده اوقيه و نيم نقره است (هر اوقيه چهل درهم است) و گفته‌اند كه مهر دختران ديگر حضرت رسول(ص) نيز به همين مقدار بوده است. اما درباره مهر حضرت فاطمه(ع) اقوال ديگرى هم ذكر شده است كه بايد به كتب مفصل رجوع كرد.
 
در سال اول، دوم يا سوم هجرى، حضرت رسول(ص) فاطمه (س) را به امام على(ع) تزويج كرد. بنا بر بعضى روايات مَهر آنحضرت پانصد درهم بود كه مطابق با وزن دوازده اوقيه و نيم نقره است (هر اوقيه چهل درهم است) و گفته‌اند كه مهر دختران ديگر حضرت رسول(ص) نيز به همين مقدار بوده است. اما درباره مهر حضرت فاطمه(ع) اقوال ديگرى هم ذكر شده است كه بايد به كتب مفصل رجوع كرد.


== فرزندان==
== فرزندان==
 
امام علی(ع) تا وقتى فاطمه(س) زنده بود زنى ديگرى به همسرى نگرفت و از او دو فرزند ذكور يعنى امام حسن(ع) و امام حسین(ع) داشت و پسر ديگرى از او به نام محسِّن داشت كه پيش از تولد از دنيا رفت. دو دختر نيز از حضرت فاطمه(س) داشت كه يكى زينب كبرى و ديگرى ام كلثوم است. پس از حضرت فاطمه(س) زنى از طايفه بنى‌كلاب به نام ام‌البنين گرفت كه از او چند پسر به نامهاى عباس و جعفر و عبداللّه و عثمان داشت و همه در واقعه كربلا شهيد شدند. از خوله دختر جعفر بن قيس حنفى پسرى داشت به نام محمد بن حنفيه. آن حضرت فرزندان ذكور و اناث ديگرى از زوجات ديگر داشتند كه تفصيل آنها در كتب تاريخ مذكور است.  
 
امام على(ع) تا وقتى فاطمه(س) زنده بود زنى ديگرى به همسرى نگرفت و از او دو فرزند ذكور يعنى امام حسن(ع) و امام حسين(ع) داشت و پسر ديگرى از او به نام محسِّن داشت كه پيش از تولد از دنيا رفت. دو دختر نيز از حضرت فاطمه(س) داشت كه يكى زينب كبرى و ديگرى ام كلثوم است. پس از حضرت فاطمه(س) زنى از طايفه بنى‌كلاب به نام ام‌البنين گرفت كه از او چند پسر به نامهاى عباس و جعفر و عبداللّه و عثمان داشت و همه در واقعه كربلا شهيد شدند. از خوله دختر جعفر بن قيس حنفى پسرى داشت به نام محمد بن حنفيه. آنحضرت فرزندان ذكور و اناث ديگرى از زوجات ديگر داشتند كه تفصيل آنها در كتب تاريخ مذكور است.  


== حديث منزلت==
== حديث منزلت==
بنا به روايات، حضرت امير(ع) در همه غزوات بجز غزوه تبوك حضور داشته است و عَلَم حضرت رسول(ص) همواره به دست على(ع) بوده است. در غزوه تبوك خود حضرت رسول(ص) ايشان را به جاى خويش در مدينه گذاشت و اين امر موجب بروز اين شايعه شد كه حضرت رسول(ص) از مصاحبت على(ع) خوشدل نيست. على(ع) اين شايعه را با آن حضرت در ميان نهاد و آن حضرت سخن بسيار معروف خود را «أماترضى أن تكون منّى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى» (آيا نمى‌خواهى كه پايگاه تو نزد من مانند پايگاه‌هارون در برابر موسى باشد، جز آنكه پيامبرى پس از من نخواهد بود) ادا فرمود.


اگر در احوال موسى(ع) و هارون(ع) مطالعه شود معلوم خواهد شد كه هارون(ع) برادر و نزدیک ‌ترين شخص به موسى(ع) بوده است، پس با اين مقايسه كه حضرت رسول(ص) فرمودند، شكى نمى‌ماند كه او امام علی(ع) را نزدیک ترين شخص به خود و حتى مقام او را با خود برابر دانسته و فقط نبوت را كه اختصاص به خودش داشته است استثنا فرموده است.


بنا به روايات، حضرت امير(ع) در همه غزوات بجز غزوه تبوك حضور داشته است و عَلَم حضرت رسول(ص) همواره به دست على (ع) بوده است. در غزوه تبوك خود حضرت رسول(ص) ايشان را به جاى خويش در مدينه گذاشت و اين امر موجب بروز اين شايعه شد كه حضرت رسول(ص) از مصاحبت على (ع) خوشدل نيست. على (ع) اين شايعه را با آنحضرت در ميان نهاد و آنحضرت سخن بسيار معروف خود را «أماترضى أن تكون منّى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى» (آيا نمى‌خواهى كه پايگاه تو نزد من مانند پايگاه هارون در برابر موسى باشد، جز آنكه پيامبرى پس از من نخواهد بود) ادا فرمود.
== رشادت‌هاى اميرالمؤمنين(ع) ==
 
شجاعت و رشادت آن حضرت در همه غزوات معروف است و كتب سيره و حديث اهل سنت مشحون از شرح دلاورى‌هاى آن حضرت است. اگر به فهرست كشته‌شدگان مشركان در جنگ بدر مراجعه شود، معلوم مى‌گردد كه در اين جنگ هشت تن از هفتاد تن مشرك مقتول بطور مسلّم به دست حضرت على(ع) كشته به درك واصل شده‌اند و اين عده بجز كسانى هستند كه در قتلشان اختلاف است كه آيا به دست امام علی(ع) كشته شده‌اند يا كسان ديگر و بجز كسانى هستند كه امام علی(ع) در قتل ايشان، با ديگران مشاركت داشته‌اند.
اگر در احوال موسى(ع) و هارون(ع) مطالعه شود معلوم خواهد شد كه هارون(ع) برادر و نزديك‌ترين شخص به موسى(ع) بوده است، پس با اين مقايسه كه حضرت رسول(ص) فرمودند، شكى نمى‌ماند كه او امام على(ع) را نزديكترين شخص به خود و حتى مقام او را با خود برابر دانسته و فقط نبوت را كه اختصاص به خودش داشته است استثنا فرموده است.
 
== رشادت‌هاى اميرالمؤمنين(ع):==
 


شجاعت و رشادت آنحضرت در همه غزوات معروف است و كتب سيره و حديث اهل سنت مشحون از شرح دلاورى‌هاى آنحضرت است. اگر به فهرست كشته‌شدگان مشركان در جنگ بدر مراجعه شود، معلوم مى‌گردد كه در اين جنگ هشت تن از هفتاد تن مشرك مقتول بطور مسلّم به دست حضرت على(ع) كشته به درك واصل شده‌اند و اين عده بجز كسانى هستند كه در قتلشان اختلاف است كه آيا به دست امام على(ع) كشته شده‌اند يا كسان ديگر و بجز كسانى هستند كه امام على(ع) در قتل ايشان، با ديگران مشاركت داشته‌اند.
در جنگ احد هنگامى كه عده زيادى از اصحاب حضرت رسول(ص) از دور ايشان گريختند، امام على(ع) از جمله اشخاص معدودى بود كه پاى فشرد و خود را سپر آن حضرت كرد. در اين جنگ نيز عده‌اى از سران قريش به دست آن حضرت به قتل رسيدند. از آنجمله عبداللّه بن عبدالعزى بن عثمان بن عبدالدار معروف به طلحة بن ابى طلحة از طايفه بنى عبدالدار بود كه لواى قريش به دست او بود. عبداللّه بن حميد بن زهير از طايفه بنى اسد و ابوامية بن ابى حذيفة از طايفه بنى مخزوم نيز از جمله كسانى بودند كه در احد به دست حضرت امير(ع) كشته شدند.


در جنگ احد هنگامى كه عده زيادى از اصحاب حضرت رسول(ص) از دور ايشان گريختند، امام على (ع) از جمله اشخاص معدودى بود كه پاى فشرد و خود را سپر آنحضرت كرد. در اين جنگ نيز عده‌اى از سران قريش به دست آنحضرت به قتل رسيدند. از آنجمله عبد اللّه بن عبدالعزى بن عثمان بن عبدالدار معروف به طلحة بن ابى طلحة از طايفه بنى عبدالدار بود كه لواى قريش به دست او بود. عبد اللّه بن حميد بن زهير از طايفه بنى اسد و ابو امية بن ابى حذيفة از طايفه بنى مخزوم نيز از جمله كسانى بودند كه در احد به دست حضرت امير(ع) كشته شدند.
قتل عمرو بن عبدود، در غزوه خندق، به دست آن حضرت سخت مشهور است. در جنگ خيبر حضرت رسول(ص) علم سفيد خود را به ابوبكر داد و او را براى گرفتن يكى از قلاع خيبر فرستاد. ابوبكر بى‌آنكه كارى انجام دهد بازگشت. حضرت فرداى آن روز عمر بن خطاب را مأمور آن مهم كرد و او نيز نتوانست كارى انجام دهد. آنگاه حضرت فرمود كه من فردا علم را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و گريز پا نيست و خداوند اين قلعه را به دست او خواهد گشود. آنگاه امام علی(ع) را فرا خواند و علم را به دست او داد و فرمود اين علم را پيش ببر تا خداوند فتح اين قلعه را به دست تو ممكن گرداند.


قتل عمرو بن عبدود، در غزوه خندق، به دست آنحضرت سخت مشهور است. در جنگ خيبر حضرت رسول(ص) علم سفيد خود را به ابوبكر داد و او را براى گرفتن يكى از قلاع خيبر فرستاد. ابوبكر بى‌آنكه كارى انجام دهد بازگشت. حضرت فرداى آن روز عمر بن خطاب را مأمور آن مهم كرد و او نيز نتوانست كارى انجام دهد. آنگاه حضرت فرمود كه من فردا علم را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و گريز پا نيست و خداوند اين قلعه را به دست او خواهد گشود. آنگاه امام على(ع) را فرا خواند و علم را به دست او داد و فرمود اين علم را پيش ببر تا خداوند فتح اين قلعه را به دست تو ممكن گرداند.
على(ع) علم را بگرفت و به نزدیک قلعه رفت و با مدافعين قلعه به جنگ پرداخت. يكى از ايشان ضربه‌اى بر او زد كه سپر را از دست مبارک او بينداخت و آن حضرت لنگه در قلعه را از جاى بركند و بجاى سپر بكار برد و چندان جنگيد كه خداوند فتح را نصيب او كرد.


على(ع) علم را بگرفت و به نزديك قلعه رفت و با مدافعين قلعه به جنگ پرداخت. يكى از ايشان ضربه‌اى بر او زد كه سپر را از دست مبارك او بينداخت و آن حضرت لنگه در قلعه را از جاى بركند و بجاى سپر بكار برد و چندان جنگيد كه خداوند فتح را نصيب او كرد.
در غزوه حنين كه افراد قبايل هوازن از شكاف‌ها و گردنه‌هاى كوه بناگاه بر مسلمانان حمله كردند و مسلمانان روى به گريز نهادند از جمله كسانى كه پاى فشرد و حضرت رسول(ص) را ترك نكرد امام على(ع) بود.
 
در غزوه حنين كه افراد قبايل هوازن از شكاف‌ها و گردنه‌هاى كوه بناگاه بر مسلمانان حمله كردند و مسلمانان روى به گريز نهادند از جمله كسانى كه پاى فشرد و حضرت رسول(ص) را ترك نكرد امام على (ع) بود.  


== سوره برائت==
== سوره برائت==
حضرت رسول(ص) در سال نهم هجرت ابوبكر را مأمور فرمودند كه آيات برائت را بر مشركان مكه اعلام كند. در اين سال مشركان نيز بنا به معاهداتى كه با حضرت رسول(ص) داشتند، بطور جداگانه به حج رفته بودند. پس از حركت ابوبكر جبرئيل به دستور خداوند از پيغمبر خواست تا على(ع) را مأمور ابلاغ كند. بنابر آن سوره، مشركانى كه بنا به عهد عام مى‌توانستند به حج بروند پس از انقضاى ماه‌هاى حرام ديگر حق نزدیک شدن به كعبه و اداى حج نداشتند و به ايشان اعلام جنگ شده بود و نيز كسانى از مشركين كه معاهده خاص با مسلمانان داشتند فقط تا پايان مدت مذكور در معاهده مى‌توانستند به حج بروند. در سوره مذكور به منافقان و تخلف‌كنندگان از جنگ تبوك نيز اشاره شده بود.


 
چون اين سوره نازل شد، كسانى به آن حضرت گفتند كه اين سوره را توسط ابوبكر بفرست تا آن را در روز حج به همه اعلام كند و حضرت در پاسخ ايشان فرمود كه به من امر شده كه اين سوره را يا خود يا به توسط يكى از اهل‌بيتم اعلام كنم، بعد امام على(ع) را مأمور كرد كه اين سوره را در ايام حج براى مردم بخواند.  
حضرت رسول (ص) در سال نهم هجرت ابو بكر را مأمور فرمودند كه آيات برائت را بر مشركان مكه اعلام كند. در اين سال مشركان نيز بنا به معاهداتى كه با حضرت رسول(ص) داشتند، بطور جداگانه به حج رفته بودند. پس از حركت ابوبكر جبرئيل به دستور خداوند از پيغمبر خواست تا على(ع) را مأمور ابلاغ كند. بنابر آن سوره، مشركانى كه بنا به عهد عام مى‌توانستند به حج بروند پس از انقضاى ماه‌هاى حرام ديگر حق نزديك شدن به كعبه و اداى حج نداشتند و به ايشان اعلام جنگ شده بود و نيز كسانى از مشركين كه معاهده خاص با مسلمانان داشتند فقط تا پايان مدت مذكور در معاهده مى‌توانستند به حج بروند. در سوره مذكور به منافقان و تخلف‌كنندگان از جنگ تبوك نيز اشاره شده بود.
 
چون اين سوره نازل شد، كسانى به آنحضرت گفتند كه اين سوره را توسط ابوبكر بفرست تا آن را در روز حج به همه اعلام كند و حضرت در پاسخ ايشان فرمود كه به من امر شده كه اين سوره را يا خود يا به توسط يكى از اهل بيتم اعلام كنم، بعد امام على (ع) را مأمور كرد كه اين سوره را در ايام حج براى مردم بخواند.  


== واقعه غدير خم==
== واقعه غدير خم==
حضرت رسول(ص) در سال دهم هجرى پس از بازگشت از حجةالوداع، در ناحيه رابغ در نزدیکى جحفه در موضعى به نام غدير خم، مردم را پيش از آنكه پراكنده شوند و به ديار خود روند جمع فرمود و خطبه‌اى خواند و در آن خطبه اين كلمات بسيار مشهور را درباره حضرت امير(ع) بر زبان راند: «من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» (هر كه من مولاى اويم على مولاى اوست، خداوندا دوست بدار آنكه او را دوست دارد و دشمن بدار آنكه او را دشمن دارد و يارى ده آنكه او را يارى دهد و خوار كن آنرا كه او را خوار دارد).


 
آثار فراوانی درباره این واقعه عظیم به رشته تحریر درآمده است. کتاب [[الغدير في الكتاب و السنة و الأدب|الغدیر]] [[امینی نجفی، عبدالحسین|علامه امینی]] یکی از مهمترین آنهاست.
حضرت رسول(ص) در سال دهم هجرى پس از بازگشت از حجة الوداع، در ناحيه رابغ در نزديكى جحفه در موضعى به نام غدير خم، مردم را پيش از آنكه پراكنده شوند و به ديار خود روند جمع فرمود و خطبه‌اى خواند و در آن خطبه اين كلمات بسيار مشهور را درباره حضرت امير(ع) بر زبان راند: «من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» (هر كه من مولاى اويم على مولاى اوست، خداوندا دوست بدار آنكه او را دوست دارد و دشمن بدار آنكه او را دشمن دارد و يارى ده آنكه او را يارى دهد و خوار كن آنرا كه او را خوار دارد).


== سقيفه بنى ساعده==
== سقيفه بنى ساعده==
 
پس از رحلت حضرت رسول(ص) پيش از آنكه آن حضرت به خاک سپرده شود، بزرگان قريش و انصار در مدينه گرد آمدند و پس از مشاجره لفظى كوتاهى، با ابوبكر بيعت كردند.
 
پس از رحلت حضرت رسول(ص) پيش از آنكه آن حضرت به خاك سپرده شود، بزرگان قريش و انصار در مدينه گرد آمدند و پس از مشاجره لفظى كوتاهى، با ابوبكر بيعت كردند.


در اين موضوع ميان اهل سنت و شيعه سخن بسيار گفته شده است. اما دو امر در اينجا قطعى است: يكى آنكه با ابوبكر بيعت كردند و او به جانشينى پيغمبر اسلام(ص) برگزيده شد و ديگر آنكه شيعه از همان آغاز اين بيعت را درست ندانسته و جانشينى بلافصل حضرت رسول(ص) را حق حضرت على(ع) مى‌دانند. پس نزاع ميان شيعه و سنى در واقعيت تاريخى كه خلافت ابوبكر پس از حضرت رسول باشد نيست، نزاع در مسأله تعيين حق است كه در اينجا يك مسأله اعتقادى دينى است.
در اين موضوع ميان اهل سنت و شيعه سخن بسيار گفته شده است. اما دو امر در اينجا قطعى است: يكى آنكه با ابوبكر بيعت كردند و او به جانشينى پيغمبر اسلام(ص) برگزيده شد و ديگر آنكه شيعه از همان آغاز اين بيعت را درست ندانسته و جانشينى بلافصل حضرت رسول(ص) را حق حضرت على(ع) مى‌دانند. پس نزاع ميان شيعه و سنى در واقعيت تاريخى كه خلافت ابوبكر پس از حضرت رسول باشد نيست، نزاع در مسأله تعيين حق است كه در اينجا يك مسأله اعتقادى دينى است.


آنچه از خطب و سخنان حضرت امير (ع) برمى‌آيد اين است كه ايشان همواره خلافت را حق خود مى‌دانسته‌اند و هيچكس را براى اينكار سزاوارتر از خود نمى‌دانسته‌اند؛ البته ايشان ناگزير با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كرده‌اند و اين براى حفظ مصالح مسلمين يعنى پرهيز از ايجاد خلاف و نفاق ميان مسلمانان بوده است. اما مسأله تعيين حق مسأله ديگرى است.
آنچه از خطب و سخنان حضرت امير(ع) برمى‌آيد اين است كه ايشان همواره خلافت را حق خود مى‌دانسته‌اند و هيچكس را براى اينكار سزاوارتر از خود نمى‌دانسته‌اند؛ البته ايشان ناگزير با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كرده‌اند و اين براى حفظ مصالح مسلمين يعنى پرهيز از ايجاد خلاف و نفاق ميان مسلمانان بوده است. اما مسأله تعيين حق مسأله ديگرى است.


علماى اسلام در اينكه آيا امامت امرى الهى است و تعيين آن بايد از جانب خدا و از راه نص باشد و يا اينكه امرى سياسى و دنيوى است و منوط به انتخاب و تعيين اهل حل و عقد است، اختلاف كرده‌اند. علماى شيعه رهبرى امت را مانند نبوت امرى مى‌دانند كه بايد به تعيين الهى باشد و اين تعيين از راه نص پيغمبر(ص) يا امام معصوم(ع) صورت مى‌گيرد.
علماى اسلام در اينكه آيا امامت امرى الهى است و تعيين آن بايد از جانب خدا و از راه نص باشد و يا اينكه امرى سياسى و دنيوى است و منوط به انتخاب و تعيين اهل حل و عقد است، اختلاف كرده‌اند. علماى شيعه رهبرى امت را مانند نبوت امرى مى‌دانند كه بايد به تعيين الهى باشد و اين تعيين از راه نص پيغمبر(ص) يا امام معصوم(ع) صورت مى‌گيرد.
خط ۱۲۵: خط ۱۰۰:
پس از فراغ از اصل مسأله و اثبات لزوم نصب امام از جانب خدا يا از جانب مردم بدنبال مصداق آن مى‌روند و مى‌گويند كه اين برگزيده الهى يا منتخب مردم، بايد چه كسى باشد و چه صفاتى را حائز باشد و دارنده آن شرايط چه كسى يا كسانى بوده‌اند.
پس از فراغ از اصل مسأله و اثبات لزوم نصب امام از جانب خدا يا از جانب مردم بدنبال مصداق آن مى‌روند و مى‌گويند كه اين برگزيده الهى يا منتخب مردم، بايد چه كسى باشد و چه صفاتى را حائز باشد و دارنده آن شرايط چه كسى يا كسانى بوده‌اند.


مسأله از هر جنبه كه نگريسته شود اين امر محرز و قطعى است كه امام على(ع) در نظر كافّه مسلمين از جمله اشخاص ممتاز و برجسته‌اى بود كه از همان آغاز، نامزدى و شايستگى ايشان براى خلافت مطرح بوده است. اما چرا ايشان را در همان آغاز انتخاب نكردند، مسأله‌اى است كه از لحاظ تاريخى قابل طرح و بحث است.
مسأله از هر جنبه كه نگريسته شود اين امر محرز و قطعى است كه امام علی(ع) در نظر كافّه مسلمين از جمله اشخاص ممتاز و برجسته‌اى بود كه از همان آغاز، نامزدى و شايستگى ايشان براى خلافت مطرح بوده است. اما چرا ايشان را در همان آغاز انتخاب نكردند، مسأله‌اى است كه از لحاظ تاريخى قابل طرح و بحث است.


علت اصلى جريان سقيفه بنى ساعده و توافق بر انتخاب ابوبكر را بايد در تعصبات قومى و قبيله‌اى كه عامل و محرك اصلى و انگيزه پشت پرده بسيارى از جريانهاى سياسى تاريخ اسلام بوده است جستجو كرد. از شرح كوتاهى كه از واقعه سقيفه بنى ساعده در دست است برمى‌آيد كه از مدتها پيش رقابتى نهانى ميان مهاجران و انصار در كار بوده است. مهاجران خود را از هر جهت بر انصار كه مردم مدينه بودند مقدم مى‌دانستند، زيرا فضل تقدم در اسلام و خويشى نسبى با حضرت رسول(ص) را منحصر به خود مى‌دانستند و خويشاوندى در نسب مهمترين عامل در مناسبات انسانى در ميان قبايل است. انصار مدعى بودند كه پيغمبر(ص) و مهاجران را پناه داده‌اند و اگر آنها اينكار را نمى‌كردند معلوم نبود كه مردم مكه چه بر سر جامعه ضعيف و اقليت ناتوان اسلامى مى‌آورد. مذاكرات سقيفه اين رقابتها و اميال درونى را آشكار مى‌سازد. اما بجز رقابت شديد ميان انصار و مهاجران مكه، در ميان هر يك از اين دو گروه نيز رقابت شديد طايفگى و قبيله‌اى وجود داشت. هنوز جراحات جنگهاى ميان اوس و خزرج در مدينه پيش از هجرت حضرت رسول(ص) كاملاً التيام نيافته بود و هر جا فرصتى پيش مى‌آمد اثر كينه‌هاى قديم ظاهر مى‌شد. رقابت ميان طوايف مختلف قريش نيز همچنان برقرار بود و طوايف ضعيف‌تر قريش مانند تيم و عدى و فهر نفوذ و قدرت طوايف نيرومند بنى اميه و بنى هاشم و بنى مخزوم را برنمى‌تافتند.
علت اصلى جريان سقيفه بنى ساعده و توافق بر انتخاب ابوبكر را بايد در تعصبات قومى و قبيله‌اى كه عامل و محرك اصلى و انگيزه پشت پرده بسيارى از جريانهاى سياسى تاريخ اسلام بوده است جستجو كرد. از شرح كوتاهى كه از واقعه سقيفه بنى ساعده در دست است برمى‌آيد كه از مدتها پيش رقابتى نهانى ميان مهاجران و انصار در كار بوده است. مهاجران خود را از هر جهت بر انصار كه مردم مدينه بودند مقدم مى‌دانستند، زيرا فضل تقدم در اسلام و خويشى نسبى با حضرت رسول(ص) را منحصر به خود مى‌دانستند و خويشاوندى در نسب مهمترين عامل در مناسبات انسانى در ميان قبايل است. انصار مدعى بودند كه پيغمبر(ص) و مهاجران را پناه داده‌اند و اگر آنها اينكار را نمی‌كردند معلوم نبود كه مردم مكه چه بر سر جامعه ضعيف و اقليت ناتوان اسلامى مى‌آورد. مذاكرات سقيفه اين رقابتها و اميال درونى را آشكار مى‌سازد. اما بجز رقابت شديد ميان انصار و مهاجران مكه، در ميان هر يك از اين دو گروه نيز رقابت شديد طايفگى و قبيله‌اى وجود داشت. هنوز جراحات جنگهاى ميان اوس و خزرج در مدينه پيش از هجرت حضرت رسول(ص) كاملاً التيام نيافته بود و هر جا فرصتى پيش مى‌آمد اثر كينه‌هاى قديم ظاهر مى‌شد. رقابت ميان طوايف مختلف قريش نيز همچنان برقرار بود و طوايف ضعيف‌تر قريش مانند تيم و عدى و فهر نفوذ و قدرت طوايف نيرومند بنى اميه و بنى هاشم و بنى مخزوم را برنمى‌تافتند.


در اين ميان بزرگان قريش به جهت اقامت در مكه كه از مراكز مهم عربستان بود و به جهت تجارت‌هاى عمده با خارج عربستان و سفرهاى بازرگانى به خارج، شم سياسى قويتر و اطلاعات و تجارب سياسى بيشترى از افراد اوس و خزرج كه به كشاورزى مشغول بودند داشتند خود را براى حوادث سياسى آينده بهتر آماده ساخته بودند.
در اين ميان بزرگان قريش به جهت اقامت در مكه كه از مراكز مهم عربستان بود و به جهت تجارت‌هاى عمده با خارج عربستان و سفرهاى بازرگانى به خارج، شم سياسى قويتر و اطلاعات و تجارب سياسى بيشترى از افراد اوس و خزرج كه به كشاورزى مشغول بودند داشتند خود را براى حوادث سياسى آينده بهتر آماده ساخته بودند.


سه تن از افراد قريش در اين بازى قدرت برنده شدند: ابو بكر از طايفه تيم و عمر از بنى عدى و ابوعبيده جراح از طايفه فهر (از قريش ظواهر). ما از لحاظ تاريخى از اتحاد اين سه شخصيت خبر نداريم، اما داستان سقيفه از اين اتحاد پرده برمى‌دارد. اين سه تن با مهارت و توانايى سياسى خود توانستند از دو امر استفاده كنند: اول اينكه از رقابت ميان اوس و خزرج حداكثر استفاده را ببرند. دوم اينكه زمان را - به جهت غيبت امام على(ع) و عباس كه مشغول امر تغسيل و تجهيز و كفن و دفن پيكر رسول الله(ص) بودند-غنيمت شمارند؛ زيرا استدلال عمده ابو بكر و عمر بر اين پايه بود كه مهاجران چون خويشان و نزديكان حضرت رسول(ص)هستند پس خلافت حق ايشان است.اگر حضرت على(ع) در اين مذاكرات حضور داشتند،فرد برجسته موضوع اين استدلال ايشان بودند و نظرها پيش از آنكه متوجه ابوبكر و عمر شود متوجه امام على(ع)مى‌شد كه هم سابقه فداكاريش در اسلام بيشتر بود و هم نزديك‌ترين فرد به رسول خدا(ص)بود.ابوبكر و عمر مسأله فداكارى در راه اسلام و خويشاوندى با حضرت رسول(ص) را پيش كشيدند و در آن مجلس همه متوجه خود ايشان گرديدند. مسأله خويشاوندى سببى و نسبت قبيله‌اى در نظام قبيله‌اى اهميتى شگرف دارد.
سه تن از افراد قريش در اين بازى قدرت برنده شدند: ابوبكر از طايفه تيم و عمر از بنى عدى و ابوعبيده جراح از طايفه فهر (از قريش ظواهر). ما از لحاظ تاريخى از اتحاد اين سه شخصيت خبر نداريم، اما داستان سقيفه از اين اتحاد پرده برمى‌دارد. اين سه تن با مهارت و توانايى سياسى خود توانستند از دو امر استفاده كنند: اول اينكه از رقابت ميان اوس و خزرج حداكثر استفاده را ببرند. دوم اينكه زمان را - به جهت غيبت امام علی(ع) و عباس كه مشغول امر تغسيل و تجهيز و كفن و دفن پيكر رسول‌الله(ص) بودند-غنيمت شمارند؛ زيرا استدلال عمده ابوبكر و عمر بر اين پايه بود كه مهاجران چون خويشان و نزدیک ان حضرت رسول(ص)هستند پس خلافت حق ايشان است.اگر حضرت على(ع) در اين مذاكرات حضور داشتند، فرد برجسته موضوع اين استدلال ايشان بودند و نظرها پيش از آنكه متوجه ابوبكر و عمر شود متوجه امام علی(ع) مى‌شد كه هم سابقه فداكاریش در اسلام بيشتر بود و هم نزدیک ‌ترين فرد به رسول خدا(ص) بود.ابوبكر و عمر مسأله فداكارى در راه اسلام و خويشاوندى با حضرت رسول(ص) را پيش كشيدند و در آن مجلس همه متوجه خود ايشان گرديدند. مسأله خويشاوندى سببى و نسبت قبيله‌اى در نظام قبيله‌اى اهميتى شگرف دارد.


در ميان مشاجره و بحث،ابو بكر گفت اينك عمر و ابوعبيده با هر كدام كه خواستيد بيعت كنيد. آن دو تن گفتند ما هرگز بر تو سبقت نمى‌گيريم دست دراز كن تا بيعت كنيم! چون آن دو خواستند بيعت كنند،بشير بن سعد خزرجى سبقت گرفت و بيعت كرد،زيرا مى‌ترسيد سعد بن عباده كه او نيز از خزرج بود به خلافت برسد.بدين ترتيب رقابت‌هاى ميان طايفه‌اى و قبيله‌اى كار خود را كرد و كسانى كه توانستند جريان حوادث را به نفع خود برگردانند به مقصود رسيدند.
در ميان مشاجره و بحث، ابوبكر گفت اينك عمر و ابوعبيده با هر كدام كه خواستيد بيعت كنيد. آن دو تن گفتند ما هرگز بر تو سبقت نمى‌گيريم دست دراز كن تا بيعت كنيم! چون آن دو خواستند بيعت كنند، بشير بن سعد خزرجى سبقت گرفت و بيعت كرد، زيرا مى‌ترسيد ‎سعد بن عباده كه او نيز از خزرج بود به خلافت برسد.بدين ترتيب رقابت‌هاى ميان طايفه‌اى و قبيله‌اى كار خود را كرد و كسانى كه توانستند جريان حوادث را به نفع خود برگردانند به مقصود رسيدند.


اين اتحاد سه‌گانه نيرومند همچنان برقرار ماند. ابوبكر در حين وفات بى آنكه با كسى مشورت كند و يا بزرگان قريش را مدخليتى دهد،وصيتى نوشت و عمر را به خلافت برگزيد. عمر نيز به هنگام مرگ در حالى كه گريه مى‌كرد گفت اگر ابوعبيده جراح زنده بود اين كار خلافت را به عهده او مى‌گذاشتم!
اين اتحاد سه‌گانه نيرومند همچنان برقرار ماند. ابوبكر در حين وفات بى آنكه با كسى مشورت كند و يا بزرگان قريش را مدخليتى دهد، وصيتى نوشت و عمر را به خلافت برگزيد. عمر نيز به هنگام مرگ در حالى كه گريه مى‌كرد گفت اگر ابوعبيده جراح زنده بود اين كار خلافت را به عهده او مى‌گذاشتم!


== قصه شورى==
== قصه شورى==
عمر پس از ضربه خوردن و احساس مرگ، امر خلافت را ميان شش تن از اصحاب رسول خدا(ص) كه به قول خودش حضرت از ايشان راضى بود به شورى گذاشت و ابوطلحه انصارى را با پنجاه تن بر ايشان بگماشت و سه روز به ايشان مهلت داد تا يكى را از ميان خود برگزينند و اگر پنج تن يكى را برگزيدند و ششمى رأى ايشان را نپذيرفت كشته شود و اگر چهار تن بر يكى اتفاق كردند و دو تن مخالفت كردند آن دو تن كشته شوند و اگر سه تن بر يكى و سه تن بر ديگرى اتفاق كردند عبداللّه بن عمر يكى را از آن دو برگزيند و اگر به سخن او راضى نشوند آن سه تن كه در ميانشان عبدالرحمن بن عوف باشد قولشان ترجيح دارد و اگر آن سه تن ديگر نپذيرفتند كشته شوند.
عمر پس از ضربه خوردن و احساس مرگ، امر خلافت را ميان شش تن از اصحاب رسول خدا(ص) كه به قول خودش حضرت از ايشان راضى بود به شورى گذاشت و ابوطلحه انصارى را با پنجاه تن بر ايشان بگماشت و سه روز به ايشان مهلت داد تا يكى را از ميان خود برگزينند و اگر پنج تن يكى را برگزيدند و ششمى رأى ايشان را نپذيرفت كشته شود و اگر چهار تن بر يكى اتفاق كردند و دو تن مخالفت كردند آن دو تن كشته شوند و اگر سه تن بر يكى و سه تن بر ديگرى اتفاق كردند عبداللّه بن عمر يكى را از آن دو برگزيند و اگر به سخن او راضى نشوند آن سه تن كه در ميانشان عبدالرحمن بن عوف باشد قولشان ترجيح دارد و اگر آن سه تن ديگر نپذيرفتند كشته شوند.


اين تركيب و ترتيب به نحوى بود كه انتخاب عثمان را مسلّم مى‌ساخت و حضرت امير(ع) از همان آغاز، اين امر را پيش‌بينى كرده و آن را به عم خود عباس گفته بود زيرا عبدالرحمن بن عوف شوهر خواهر ناتنى عثمان بود و قطعاً جانب او را مى‌گرفت و سعد بن ابى‌وقاص مانند عبدالرحمن از قبيله بنى‌زهره بود و در هر جانب كه عبدالرحمن بن عوف بود مى‌ايستاد و چون عمر گفته بود كه عبدالرحمن در هر جانب كه باشد آراء آن جانب ترجيح دارد، يقين بود كه آراء اين سه تن به نفع عثمان خواهد بود و حضرت به عباس گفته بود كه موافقت آن دو تن ديگر (يعنى طلحه و زبير) براى او فايده‌اى نخواهد داشت. اكنون بايد ديد كه اگر عمر اين شش تن را به يك چشم مى‌نگريست چرا رأى عبدالرحمن بن عوف را بر آراء ديگران ترجيح داده بود و چرا اين مقام را به ديگران نداده بود. پاسخ شايد اين باشد كه او مى‌دانست رقابت واقعى ميان امام على(ع) و عثمان خواهد بود، پس امام على(ع) در يك سوى و عثمان در سوى ديگر واقع مى‌شوند و اگر طلحه در شورى شركت كند در جانب امام على(ع) نخواهد بود، زيرا طلحه از طايفه تيم بود كه ابو بكر از آن طايفه بود و امام على(ع) از همان آغاز خلافت را حق خود مى‌دانست و به همين جهت طايفه تيم، طايفه بنى هاشم را دوست نداشتند و نيز عبد الرحمن بن عوف در هر جانب كه باشد سعد بن ابى وقاص، هم قبيله او، با او خواهد بود و عبدالرحمن جانب خويشاوند خود را كه عثمان باشد رها نخواهد كرد. پس عمر با سياست و تدبير خود تركيب و ترتيب شورى را چنان كرد كه هم انتخاب عثمان قطعى باشد و هم به ظاهر مسئوليت خلافت عثمان و پيامدهاى آن را از خود سلب كند. بدين ترتيب بار ديگر رعايت مصالح سياسى و سياست قبيله‌اى و عشيره‌اى، بر رعايت جانب حق غالب آمد و با اين همه اين عمل در زير پوشش ظريف دين و حمايت از دين انجام گرفت.  
اين تركيب و ترتيب به نحوى بود كه انتخاب عثمان را مسلّم مى‌ساخت و حضرت امير(ع) از همان آغاز، اين امر را پيش‌بينى كرده و آن را به عم خود عباس گفته بود زيرا عبدالرحمن بن عوف شوهر خواهر ناتنى عثمان بود و قطعاً جانب او را مى‌گرفت و سعد بن ابى‌وقاص مانند عبدالرحمن از قبيله بنى‌زهره بود و در هر جانب كه عبدالرحمن بن عوف بود مى‌ايستاد و چون عمر گفته بود كه عبدالرحمن در هر جانب كه باشد آراء آن جانب ترجيح دارد، يقين بود كه آراء اين سه تن به نفع عثمان خواهد بود و حضرت به عباس گفته بود كه موافقت آن دو تن ديگر (يعنى طلحه و زبير) براى او فايده‌اى نخواهد داشت. اكنون بايد ديد كه اگر عمر اين شش تن را به يك چشم مى‌نگريست چرا رأى عبدالرحمن بن عوف را بر آراء ديگران ترجيح داده بود و چرا اين مقام را به ديگران نداده بود. پاسخ شايد اين باشد كه او مى‌دانست رقابت واقعى ميان امام علی(ع) و عثمان خواهد بود، پس امام علی(ع) در يك سوى و عثمان در سوى ديگر واقع مى‌شوند و اگر طلحه در شورى شركت كند در جانب امام علی(ع) نخواهد بود، زيرا طلحه از طايفه تيم بود كه ابوبكر از آن طايفه بود و امام علی(ع) از همان آغاز خلافت را حق خود مى‌دانست و به همين جهت طايفه تيم، طايفه بنى هاشم را دوست نداشتند و نيز عبدالرحمن بن عوف در هر جانب كه باشد سعد بن ابى وقاص، هم قبيله او، با او خواهد بود و عبدالرحمن جانب خويشاوند خود را كه عثمان باشد رها نخواهد كرد. پس عمر با سياست و تدبير خود تركيب و ترتيب شورى را چنان كرد كه هم انتخاب عثمان قطعى باشد و هم به ظاهر مسئولیت خلافت عثمان و پيامدهاى آن را از خود سلب كند. بدين ترتيب بار ديگر رعايت مصالح سياسى و سياست قبيله‌اى و عشيره‌اى، بر رعايت جانب حق غالب آمد و با اين همه اين عمل در زير پوشش ظريف دين و حمايت از دين انجام گرفت.  


== خلافت==
== خلافت==
عثمان در آخر سال بيست و سوم يا آغاز سال بيست و چهارم هجرى بر حسب ترتيبى كه عمر در شورى داده بود به خلافت رسيد ‎و پس از دوازده سال خلافت در ذى‌الحجه سال سى و پنجم هجرى به قتل رسيد. داستان قتل او و علت شورش مردم بر او در كتب تاريخ مذكور است، آنچه مسلم است اين كه امام علی(ع) نه در قتل او شركت داشت و نه به اين امر رضايت داشت. اما به محض اينكه به خلافت رسيد، خون عثمان مسأله مهم سياسى عليه او گرديد. از آنجا كه در مدينه و اساساً در ميان مسلمانان كسى شاخص‌تر و سزاوارتر از امام علی(ع) براى خلافت نبود، به همين جهت مردم مدينه او را به خلافت واداشتند، ولى بسيارى از بزرگان مدينه به خلافت او راضى نبودند و مى‌دانستند كه على پيش از آنكه اهل سياست و بند و بست باشد اهل حق و احقاق حق است و قول حضرت رسول(ص) «أقضاكم على» (على در داورى بر همه شما برترى دارد) درباره او صددرصد صادق است. به همين جهت بيشتر بزرگان و اشراف به هراس افتادند. اين عده ايام عمر و سختگيرى‌هاى مالى او را فراموش نكرده بودند و به اسراف و تبذيرهاى عثمان و دست و دل بازى او در بيت المال خو كرده بودند. سخاوت و گشاده‌دستى از صفات بارز امام علی(ع) بود، اما در اموال شخصى خود، نه در اموال عمومى. او در اموال عمومى ممسك بود و به دقت در اين اموال عدل و احكام اسلامى را رعايت مى‌كرد. اين امر نمى‌توانست مايه پسند خاطر كسانى باشد كه در زمان عثمان صدها هزار درهم و دينار بى‌استحقاق از او مى‌گرفتند و از اين راه ثروتهاى بيكرانى اندوخته بودند. آنچه طلحه و زبير و معاويه و عمرو بن عاص و ديگران مى‌خواستند، در حقيقت خونخواهى عثمان نبود. مردم كوفه و مصر از مدتها پيش زمزمه مخالفت با عمال عثمان و تعدى و تجاوز ايشان را به اموال عمومى سر داده بودند.
معاويه كه با حكومت چندين ساله خود در دمشق موقعيت مستحكمى به دست آورده بود و از مدتها پيش خود را براى رسيدن به خلافت از راه جلب قلوب با اموال و وعده‌ها آماده مى‌ساخت پيوسته از وضع عثمان و احوال مدينه به وسيله نمايندگان خود آگاهى داشت و مى‌دانست كه شورشيان و ناراضيان از هر سو روى به مدينه نهاده‌اند. او مى‌توانست به يارى خويشاوند خود عثمان بشتابد و او را نجات دهد. طلحه و زبير كه در مدينه بودند و نفوذ و اعتبار داشتند مى‌توانستند، دست كم به زبان، مردم را به سكوت و آرامش دعوت كنند. ولى از هيچكدام كوچكترين حركتى در يارى عثمان و دفاع از او مشهود نگرديد و فقط پس از قتل عثمان و در خلافت امام علی(ع) فرياد برآوردند كه عثمان مظلوم كشته شده است و بايد انتقام خون او را بگيريم. پس آنچه اين اشخاص را به مخالفت با امام علی(ع) برانگيخت بيم و هراسى بود كه از خلافت و رفتار عادلانه او داشتند. امام علی(ع) به جهت همين رفتار عادلانه و پيروى دقيق از حق از همان روز اول سياست نرمش و انعطاف را كنار گذاشت و نخواست به مصلحت روز و با سياست سازش، فكر مخالفان و رقيبان را چند روزى مشغول كند و پس از آنكه موقعيت را محكم ساخت بر ايشان بتازد. مغيرة بن شعبه و عبداللّه بن عباس روزهاى نخست به او توصيه كردند كه دست به تركيب حكومت و عمال و كارداران عثمان نزند و به طلحه و زبير و امثال ايشان شغلى واگذار كند تا به اصطلاح آبها از آسيا بيفتد و آنگاه هر آنچه دلش از عزل و نصب عمال مى‌خواهد انجام دهد، اما امام علی(ع) در پاسخ ايشان گفت كه او هرگز معاويه و امثال او را بر مسلمانان و اموال ايشان مسلط نخواهد كرد، زيرا معاويه و امثال او، اهل دنيا و سياست و نيرنگ هستند نه اهل دين و تقوا و عدل. پس حكومت امام علی(ع) حكومتى بود بر پايه عدل و تقوا و فضيلت و رعايت حق و ترجيح جانب مستمندان و ضعفا، نه بر پايه سياست و رعايت مصالح دنيوى و به همين دليل با طبع بيشتر بزرگان و اشراف عرب كه در پشت پرده حمايت از اسلام، حمايت از اموال و قبيله و قوم خود را مى‌ديدند، سازگار نبود و به همين دليل ديرى نپاييد و خلافت او بيش از پنج سال طول نكشيد و در طول اين مدت هم او را راحت نگذاشتند و او پيوسته با علمداران قدرت‌طلبى و مال‌اندوزى در كشمكش و نزاع بود.


== جنگ جمل==
طلحه و زبير كه هر دو طمع در خلافت داشتند از بيعت با امام علی(ع) ناراضى بودند و به بهانه عمره به مكه رفتند. عايشه كه از مخالفان سرسخت امام علی(ع) بود در مكه بود و با آنكه در حيات عثمان حمايتى از او نكرده بود چون خبر خلافت امام علی(ع) را شنيد سخت ناراحت شد و فرياد برآورد كه عثمان مظلوم كشته شده است. طلحه و زبير در مكه محيط مناسبى براى خود يافتند و مخالفت عايشه را كه نفوذ زيادى در ميان مسلمانان داشت مغتنم شمردند و خواستند در پناه او مخالفت با امام علی(ع) را علنى سازند و خون عثمان را دستاويز كنند و پس از چيره شدن بر امام علی(ع) امر خلافت را ميان خود فيصله دهند. آنها پس از مشورت تصميم گرفتند كه به بصره روند و با تصرف بيت‌المال آنجا كه محل جمع و ذخيره قسمت مهمى از درآمد ایران بود و با تحريك و اغواى قبايل و اشراف عرب مقيم آنجا، نيروى عظيمى گرد آورند و امام علی(ع) را از ميان بردارند. پس عايشه را بر هودجى نشانده سوار شترى كردند و با عده‌اى از مدينه راه افتاده به بصره رفتند. در بصره عثمان بن حنيف كه نماينده امام علی(ع) بود مانع ايشان شد و بعد آشتى‌گونه‌اى ميان ايشان حاصل گرديد. اما شبى بر سر او ريختند و او را اسير كردند و موى ريشش را كندند و مى‌خواستند او را بكشند، اما چون برادرش سهل بن حنيف در مدينه بود ترسيدند كه او با يارى ديگر انصار به خونخواهى عثمان بن حنيف برخیزد و خويشان ايشان را در مدينه بكشد. پس او را رها كردند و به سراغ بيت‌المال رفتند و هفتاد تن از خازنان و موكلان بيت المال را كشتند و اموال آن را تصرف كردند. پس از آن طلحه و زبير بر سر امامت در نماز به نزاع برخاستند و سرانجام قرار بر آن شد كه يك روز پسر زبير و يك روز پسر طلحه امامت كنند. امام علی(ع) با شنيدن اين اخبار روى به بصره نهاد و چون به شهر رسيد ‎نخست كس فرستاد و ايشان را به صلح دعوت فرمود، ولى طلحه و زبير نپذيرفتند. پس از آن شخصى را با قرآن بسوى ايشان فرستاد و به راه حق و پيروى از حكم الهى خواند، ولى اين فرستاده را با تير زدند و كشتند. پس به ياران خود فرمود كه آغاز به جنگ نكنند مگر آنكه آنان ابتدا حمله كنند. چون حمله از جانب طلحه و زبير آغاز شد حضرت به ناچار دستور قتال صادر فرمود. در اين جنگ طلحه به تيرى كه از كمين گشاده شده بود كشته شد و زبير از ميدان جنگ بيرون رفت اما به دست شخصى به نام عمرو بن جرموز كشته شد. پس از جنگى كه در گرفت شكست بر سپاه بصره افتاد، اما عده‌اى دور شتر عايشه را گرفتند و به سختى جنگيدند تا آنكه شتر از پاى درآمد و مدافعان آن پراكنده شدند و حضرت فرمود تا عايشه را با احترام در خانه‌اى جاى دادند و مقدمات سفر او را به مدينه آماده كردند. امام علی(ع) بازماندگان سپاه بصره را امان داد كه از جمله عبداللّه بن زبير و مروان بن حكم و فرزندان عثمان و ديگر بنى اميه بودند و فرمود كه به اموال ايشان دست نزنند و فقط سلاحشان را بگيرند.


عثمان در آخر سال بيست و سوم يا آغاز سال بيست و چهارم هجرى بر حسب ترتيبى كه عمر در شورى داده بود به خلافت رسيد و پس از دوازده سال خلافت در ذى الحجه سال سى و پنجم هجرى به قتل رسيد. داستان قتل او و علت شورش مردم بر او در كتب تاريخ مذكور است، آنچه مسلم است اين كه امام على(ع) نه در قتل او شركت داشت و نه به اين امر رضايت داشت. اما به محض اينكه به خلافت رسيد، خون عثمان مسأله مهم سياسى عليه او گرديد. از آنجا كه در مدينه و اساساً در ميان مسلمانان كسى شاخص‌تر و سزاوارتر از امام على(ع) براى خلافت نبود، به همين جهت مردم مدينه او را به خلافت واداشتند، ولى بسيارى از بزرگان مدينه به خلافت او راضى نبودند و مى‌دانستند كه على پيش از آنكه اهل سياست و بند و بست باشد اهل حق و احقاق حق است و قول حضرت رسول(ص) «أقضاكم على» (على در داورى بر همه شما برترى دارد) درباره او صددرصد صادق است. به همين جهت بيشتر بزرگان و اشراف به هراس افتادند. اين عده ايام عمر و سختگيرى‌هاى مالى او را فراموش نكرده بودند و به اسراف و تبذيرهاى عثمان و دست و دل بازى او در بيت المال خو كرده بودند. سخاوت و گشاده‌دستى از صفات بارز امام على(ع) بود، اما در اموال شخصى خود، نه در اموال عمومى. او در اموال عمومى ممسك بود و به دقت در اين اموال عدل و احكام اسلامى را رعايت مى‌كرد. اين امر نمى‌توانست مايه پسند خاطر كسانى باشد كه در زمان عثمان صدها هزار درهم و دينار بى‌استحقاق از او مى‌گرفتند و از اين راه ثروتهاى بيكرانى اندوخته بودند. آنچه طلحه و زبير و معاويه و عمرو بن عاص و ديگران مى‌خواستند، در حقيقت خونخواهى عثمان نبود. مردم كوفه و مصر از مدتها پيش زمزمه مخالفت با عمال عثمان و تعدى و تجاوز ايشان را به اموال عمومى سر داده بودند.
== جنگ صفين==
جنگ جمل در روز پنجشنبه دهم جمادى الاولى سال 36ق اتفاق افتاد. پس از جنگ جمل امام علی(ع) عبداللّه بن عباس را بر بصره بگماشت و خود روى به كوفه نهاد و در دوازدهم رجب سال 36 وارد كوفه شد و نامه‌اى به معاويه نوشت و او را به اطاعت خود فراخواند. معاويه كه از سالها پيش طرح حكومت خود را ريخته و موقعيت خود را در شام استوار ساخته بود به بهانه اينكه عثمان مظلوم كشته شده است و او ولى خون عثمان است و مى‌خواهد قاتلان عثمان را كه اطراف امام علی(ع) هستند به قصاص برساند از اطاعت حضرت سر باز زد و بدينگونه امر ميان امام علی(ع) و معاويه به جنگ منتهى شد. معاويه براى اينكه از پشت سر خود مطمئن باشد با امپراطور بيزانس آشتى كرد و اين آشتى را با پرداخت مبلغى به او تأمين نمود. امام علی(ع) در پنجم شوال سال 36 از كوفه خارج شد و روى به شام نهاد. سپاه او را در اين سفر نود هزار تن گفته‌اند. او از كوفه از راه مداين به انبار رفت و از آنجا به رقه در كنار رود فرات رسيد ‎و فرمود تا پلى بر روى رود فرات بستند و از روى آن گذشتند و به بلاد شام رسيدند. معاويه نيز با لشكريان خود كه در حدود هشتادوپنج هزار تن بودند به حركت درآمد و به صفين واقع در كنار فرات رسيد ‎و محلى را كه براى ورود به آب و برداشتن آب براى چهارپايان بود اشغال كرد و سپاهيان امام علی(ع) را از آب باز داشت. سپاهيان امام علی(ع) به فرموده او لشكريان معاويه را از كنار آب دور كردند اما فرمود تا مانع ايشان از آب نشوند. چون ماه ذى‌الحجه بود و جنگ در آن ماه و ماه محرم در شرع اسلام ممنوع و حرام است هر دو طرف موافقت كردند كه تا آخر محرم سال 37 جنگ نكنند. پس از انقضاى محرم جنگ سختى درگرفت كه روزها طول كشيد و در آن عده‌اى از بزرگان طرفين كشته شدند. مشهورترين شخصى كه از سپاه امام علی(ع) به شهادت رسيد ‎عمار ياسر بود كه از بزرگان اصحاب حضرت رسول(ص) نيز بود. قتل او سبب وهنى براى معاويه گرديد، زيرا مشهور بود كه حضرت رسول(ص) درباره عمار فرموده بود: «تقتلك الفئة الباغية» (ترا گروهى سركش و ستمكار خواهند كشت). ولى معاويه با تدبير و زرنگى از نادانى و اطاعت كوركورانه سپاهيان خود استفاده كرد و گفت او را ما نكشتيم بلكه آن كسى كشت كه او را به جنگ ما آورد. و امام علی(ع) پاسخ داد:پس حمزه را نيز پيامبر(ص) كشته چون او حمزه را به ميدان نبرد آورده بود. پس از چند روز جنگهاى سخت و خونين كه نزدیک بود شكست را نصيب سپاه معاويه سازد، معاويه با ابتكار عمرو بن عاص تدبيرى انديشيد و تفرقه و نفاق در ميان سپاهيان امام علی(ع) افكند. او گفت تا قرآنها بر بالاى نيزه كردند و ياران امام علی(ع) را به پيروى از قرآن و حَكَم قرار دادن آن خواندند. اين تدبير سخت مؤثر افتاد و عده‌اى از اصحاب حضرت امير(ع) كه در رأس ايشان اشعث بن قيس كندى بود آن حضرت را ناگزير به ترك مخاصمه و آغاز مذاكره ساختند. علت اتحاد و يكپارچگى سپاه معاويه و پراكندگى و اختلاف سپاه امام علی(ع) را بايد در اين نكته دانست كه سپاهيان معاويه ساليان دراز از مدينه و مراكز سياسى و محل اجتماع اصحاب رسول خدا(ص) دور بودند و براى خود سردار و رهبرى جز معاويه نمى‌شناختند. معاويه با بذل و بخشش و با شكيبايى كه خاص او و خلق ذاتى او بود توانسته بود در ميان سپاهيان خود رهبرى بلامنازع شناخته شود. شام يكى از مراكز بزرگ تجمع سپاهيان اسلام بود، زيرا در برابر دولت بيزانس قرار داشت و خلفا ناگزير بودند كه در شام براى دفاع در برابر آن همواره نيروى مهم و ورزيده داشته باشند. اما شهرهاى كوفه و بصره كه به مركز خلافت اسلامى يعنى مدينه نزدیک بودند در زمان عمر و عثمان محل اقامت اصحاب بزرگ حضرت رسول(ص) بودند و اين اصحاب مرجع خاص و عام و مورد احترام بودند، بنابراین در اين دو شهر اشخاص گوناگون با آرا و عقايد و سليقه‌هاى مختلف وجود داشتند كه هر يك خود را از ديگرى كمتر نمى‌ديد و مدعى بود كه احكام اسلام را بهتر مى‌داند و به اصطلاح خود را مجتهد و صاحب رأى و نظر مى‌شناخت. اگر چه شخصيت ممتاز امام علی(ع) بالاتر از ايشان بود و اين افراد موقتاً تحت رهبرى ايشان درآمده بودند، اما اين اتحاد و اتفاق ظاهرى، شكننده بود و با اندك تحريك و دسيسه‌اى مى‌توانست بر هم بخورد. معاويه اين را مى‌دانست و عزم ايشان را در همراهى با امام علی(ع) با تطميع و وعده‌هاى دنيوى و هداياى مالى سست كرده بود و به همين جهت توانست با طرحى ماهرانه در بحبوحه جنگ نيت خود را عملى سازد.


معاويه كه با حكومت چندين ساله خود در دمشق موقعيت مستحكمى به دست آورده بود و از مدتها پيش خود را براى رسيدن به خلافت از راه جلب قلوب با اموال و وعده‌ها آماده مى‌ساخت پيوسته از وضع عثمان و احوال مدينه به وسيله نمايندگان خود آگاهى داشت و مى‌دانست كه شورشيان و ناراضيان از هر سو روى به مدينه نهاده‌اند. او مى‌توانست به يارى خويشاوند خود عثمان بشتابد و او را نجات دهد. طلحه و زبير كه در مدينه بودند و نفوذ و اعتبار داشتند مى‌توانستند، دست كم به زبان، مردم را به سكوت و آرامش دعوت كنند. ولى از هيچكدام كوچكترين حركتى در يارى عثمان و دفاع از او مشهود نگرديد و فقط پس از قتل عثمان و در خلافت امام على(ع) فرياد برآوردند كه عثمان مظلوم كشته شده است و بايد انتقام خون او را بگيريم. پس آنچه اين اشخاص را به مخالفت با امام على(ع) برانگيخت بيم و هراسى بود كه از خلافت و رفتار عادلانه او داشتند. امام على(ع) به جهت همين رفتار عادلانه و پيروى دقيق از حق از همان روز اول سياست نرمش و انعطاف را كنار گذاشت و نخواست به مصلحت روز و با سياست سازش، فكر مخالفان و رقيبان را چند روزى مشغول كند و پس از آنكه موقعيت را محكم ساخت بر ايشان بتازد. مغيرة بن شعبه و عبداللّه بن عباس روزهاى نخست به او توصيه كردند كه دست به تركيب حكومت و عمال و كارداران عثمان نزند و به طلحه و زبير و امثال ايشان شغلى واگذار كند تا به اصطلاح آبها از آسيا بيفتد و آنگاه هر آنچه دلش از عزل و نصب عمال مى‌خواهد انجام دهد، اما امام على(ع) در پاسخ ايشان گفت كه او هرگز معاويه و امثال او را بر مسلمانان و اموال ايشان مسلط نخواهد كرد، زيرا معاويه و امثال او، اهل دنيا و سياست و نيرنگ هستند نه اهل دين و تقوا و عدل. پس حكومت امام على(ع) حكومتى بود بر پايه عدل و تقوا و فضيلت و رعايت حق و ترجيح جانب مستمندان و ضعفا، نه بر پايه سياست و رعايت مصالح دنيوى و به همين دليل با طبع بيشتر بزرگان و اشراف عرب كه در پشت پرده حمايت از اسلام، حمايت از اموال و قبيله و قوم خود را مى‌ديدند، سازگار نبود و به همين دليل ديرى نپاييد و خلافت او بيش از پنج سال طول نكشيد و در طول اين مدت هم او را راحت نگذاشتند و او پيوسته با علمداران قدرت‌طلبى و مال‌اندوزى در كشمكش و نزاع بود.  
== حكميت==
چون قرآنها بر سر نيزه رفت، عده زيادى حضرت را وادار به ترك مخاصمه كردند و قرار شد كه حضرت على(ع) و معاويه هر كدام يك تن را براى حكميت و حل و فصل نزاع برگزينند. آنكه از سوى معاويه انتخاب شد از داهيان روزگار بود. او عمرو بن عاص بن وائل سهمى، از بزرگان قريش و هوش و درايت و فتنه‌انگيزى او معروف بود و بلند كردن قرآنها نيز به تدبير او انجام شد. اما امام علی(ع) را در انتخاب نماينده آزاد نگذاشتند. او مى‌خواست عبداللّه بن عباس را كه به بصيرت و هوشيارى و دانايى معروف بود نماينده خود و حكم از سوى خود معرفى كند، ولى اطرافيان خودش مانع شدند. حضرت، مالك اشتر را كه از ياران وفادار و پايدار خود بود پيشنهاد كرد، ولى او را نيز نپذيرفتند و گفتند فقط ابوموسى اشعرى مى‌تواند نماينده ما باشد. ابوموسى اشعرى بر خلاف عمرو بن عاص، كه در جانب معاويه و مشاور او بود، در جنگ بيطرفى گزيده و به جانبى رفته بود. او به هنگام رسيدن حضرت امير(ع) به خلافت والى كوفه بود و مى‌دانست كه حضرت او را در كوفه نخواهد گذاشت و به همين جهت مردم را از رفتن به جانب ايشان منع مى‌كرد. در ايام حكومت او در بصره و كوفه، رأى و تدبير و كفايتى از او ظاهر نشده بود و مردى سست و ضعيف بود. اما بودن او از اصحاب حضرت رسول(ص) احترامى براى او جلب كرده بود و چون بيشتر سپاهيان حضرت از قبايل يمانى و قحطانى بودند سران سپاه مى‌خواستند او را نماينده خود سازند، زيرا «اشعر» قبيله ابوموسى نيز از قبايل يمانى و قحطانى بود. سرانجام حضرت بر خلاف ميل خود مجبور شد كه او را به نمايندگى خويش در حكميت برگزيند. نامه‌اى درباره حكميت و تعيين حكمين به امضا رسيد ‎و قرار شد كه حكمين در ماه رمضان آن سال در موضعى ميان كوفه و شام يكديگر را ملاقات كنند. داستان حكمين و ملاقات ايشان در دومة الجندل واقع در «اذرح» معروف و در كتب تاريخ مذكور است. در اين حكميت عمرو بن عاص آشكارا نيرنگ ساخت و بدون در نظر گرفتن موافقت نامه حكميت و احكام دين اسلام ابوموسى اشعرى را بفريفت و او را وادار كرد كه ابتدا سخن بگويد و على و معاويه هر دو را از خلافت خلع كند. آنگاه خود آغاز سخن كرد و گفت ديديد كه اين شخص از طرف خود امام علی(ع) را از خلافت خلع كرد. من نيز او را خلع مى‌كنم و معاويه را به خلافت برمى‌گزينم.


== جنگ جمل==
اين رفتار عمرو بن عاص چنانكه گفتيم برخلاف نص موافقت‌نامه درباره حكميت بود و نشان داد كه ديگر در ميان مسلمانان، دوران پيروى از حق و حقيقت سپرى شده است و نيرنگ و خدعه جاى دين و وجدان را گرفته است و سياست معاويه در وصول به قدرت از راه نيرنگ و فريب سياست امام علی(ع) را در سپردن راه حق و حقيقت به عقب زده است.


== دو سياست متضاد==


طلحه و زبير كه هر دو طمع در خلافت داشتند از بيعت با امام على(ع) ناراضى بودند و به بهانه عمره به مكه رفتند. عايشه كه از مخالفان سرسخت امام على(ع) بود در مكه بود و با آنكه در حيات عثمان حمايتى از او نكرده بود چون خبر خلافت امام على(ع) را شنيد سخت ناراحت شد و فرياد برآورد كه عثمان مظلوم كشته شده است. طلحه و زبير در مكه محيط مناسبى براى خود يافتند و مخالفت عايشه را كه نفوذ زيادى در ميان مسلمانان داشت مغتنم شمردند و خواستند در پناه او مخالفت با امام على(ع) را علنى سازند و خون عثمان را دستاويز كنند و پس از چيره شدن بر امام على(ع) امر خلافت را ميان خود فيصله دهند. آنها پس از مشورت تصميم گرفتند كه به بصره روند و با تصرف بيت‌المال آنجا كه محل جمع و ذخيره قسمت مهمى از درآمد ايران بود و با تحريك و اغواى قبايل و اشراف عرب مقيم آنجا، نيروى عظيمى گرد آورند و امام على(ع) را از ميان بردارند. پس عايشه را بر هودجى نشانده سوار شترى كردند و با عده‌اى از مدينه راه افتاده به بصره رفتند. در بصره عثمان بن حنيف كه نماينده امام على(ع) بود مانع ايشان شد و بعد آشتى‌گونه‌اى ميان ايشان حاصل گرديد. اما شبى بر سر او ريختند و او را اسير كردند و موى ريشش را كندند و مى‌خواستند او را بكشند، اما چون برادرش سهل بن حنيف در مدينه بود ترسيدند كه او با يارى ديگر انصار به خونخواهى عثمان بن حنيف برخيزد و خويشان ايشان را در مدينه بكشد. پس او را رها كردند و به سراغ بيت‌المال رفتند و هفتاد تن از خازنان و موكلان بيت المال را كشتند و اموال آن را تصرف كردند. پس از آن طلحه و زبير بر سر امامت در نماز به نزاع برخاستند و سرانجام قرار بر آن شد كه يك روز پسر زبير و يك روز پسر طلحه امامت كنند. امام على(ع) با شنيدن اين اخبار روى به بصره نهاد و چون به شهر رسيد نخست كس فرستاد و ايشان را به صلح دعوت فرمود، ولى طلحه و زبير نپذيرفتند. پس از آن شخصى را با قرآن بسوى ايشان فرستاد و به راه حق و پيروى از حكم الهى خواند، ولى اين فرستاده را با تير زدند و كشتند. پس به ياران خود فرمود كه آغاز به جنگ نكنند مگر آنكه آنان ابتدا حمله كنند. چون حمله از جانب طلحه و زبير آغاز شد حضرت به ناچار دستور قتال صادر فرمود. در اين جنگ طلحه به تيرى كه از كمين گشاده شده بود كشته شد و زبير از ميدان جنگ بيرون رفت اما به دست شخصى به نام عمرو بن جرموز كشته شد. پس از جنگى كه در گرفت شكست بر سپاه بصره افتاد، اما عده‌اى دور شتر عايشه را گرفتند و به سختى جنگيدند تا آنكه شتر از پاى درآمد و مدافعان آن پراكنده شدند و حضرت فرمود تا عايشه را با احترام در خانه‌اى جاى دادند و مقدمات سفر او را به مدينه آماده كردند. امام على(ع) بازماندگان سپاه بصره را امان داد كه از جمله عبداللّه بن زبير و مروان بن حكم و فرزندان عثمان و ديگر بنى اميه بودند و فرمود كه به اموال ايشان دست نزنند و فقط سلاحشان را بگيرند.  
[[جاحظ، عمرو بن بحر|جاحظ]] يكى از بزرگان معتزله است و كتابى درباره «عثمانيه» و ترجيح و طرفدارى از ايشان نوشته است كه معروف است. اما او با همه طرفدارى از عثمان مطالبى درباره سياست امام علی(ع) و سياست معاويه نوشته است كه ابن ابى‌الحديد قسمتى از آن را در جلد دهم شرح نهج‌البلاغة (ص 238 به بعد) آورده است. در اينجا مختصرى از مقايسه‌اى را كه او ميان سياست امام علی(ع) و سياست معاويه كرده است نقل مى‌كنيم: «بعضى از مدعیان عقل و تمييز مى‌پندارند كه معاويه ژرف‌انديش‌تر و درست فكرتر و باريك‌بين‌تر از امام علی(ع) بوده است، ولى چنين نيست. امام علی(ع) در جنگها رفتارى جز عمل به كتاب و سنت نداشت اما معاويه بر خلاف آن رفتار مى‌كرد و هر گونه نيرنگى را از حلال و حرام در جنگ بكار مى‌برد. على(ع) مى‌گفت در پيكار با دشمن شما پيشگام مباشيد تا آنكه او آغاز به جنگ كند. در جنگ به دنبال فراريان مرويد و زخميان را مكشيد و درهاى بسته را مگشاييد. اگر كسى در تدبير به آنچه در كتاب خدا و سنت رسول(ص) آمده است بسنده كند خود را از تدبير زيادى باز داشته است. على به جهت ورع و پرهيزگاريش جز از عمل و قول به چيزى كه رضاى خداوند در آن است ممنوع بود و به آنچه اهل نيرنگ و زرنگى دست مى‌زنند دست نمى‌زد». پس سياست معاويه سياستى دنيوى بود كه بر پايه رسيدن به قدرت و ترجيح باطل بر حق و رعايت نكردن كتاب خدا و سنت رسول(ص) در مواردى كه با اراده و خواست او مخالف باشد قرار داشت. اين سياست مخصوص پيشبرد مقاصد و اغراض شخصى است و به توفيق هم مى‌انجامد، همچنانكه معاويه موفق شد. اما سياست امام علی(ع) سياست الهى بود، بر پايه پيروى از محض حقيقت و كتاب خدا و سنت رسول(ص) و اين در صورتى مى‌توانست موفق باشد كه اطرافيان و بزرگانى كه با او بيعت كرده بودند نيز از اين سياست پيروى كنند و نظر او را بى‌چون و چرا بپذيرند. اما چنين نشد و هوا و هوس ياران او و ضعف و سستى ايمانشان، با لجام گسيختگى معاويه در دين و اتفاق و اتحاد اصحاب او توأم گرديد و دست امام علی(ع) را در اجراى حق بست.  


== جنگ صفين==
== ظهور خوارج==
خوارج كسانى بودند كه بر امام علی(ع) به جهت موافقت او با تعيين حكم مخالفت كردند و گفتند خلافت على پس از بيعت مردم با او امرى الهى بود و او حق نداشت در اين كار تن به حكميت بدهد. شعار معروف ايشان «لا حكم إلا لله» بيانگر اين مقصود بود. اين شعار بنا به قول حضرت امير(ع) سخن حقى بود كه از آن امر باطلى را در نظر داشتند. «لا حكم إلاّ لله» يعنى وضع احكام شرعى امرى الهى است و هيچ بشرى حق وضع حكم مستقل جداگانه‌اى به عنوان حكم شرعى ندارد. اما حكميت در موارد اختلاف و مخصوصاًً در جنگ امر ديگرى است. حضرت در پاسخ احتجاج خوارج فرمود: ما بر حكمين شرط كرديم كه مطابق قرآن و احكام او رفتار كنند. پس اعتراض خوارج كاملاً بى‌مورد بود و آنان تحت تأثير اين شعار فريبنده قرار گرفتند و چون مردمى جاهل و متعصب بودند كوركورانه آن را مستند خود قرار دادند. تعصب و جهل آنان به مرتبه‌اى بود كه در سرتاسر اعتراضات و مخالفت‌ها و جنگهاى ايشان هيچ استدلال معقول بر نظريه و اقدام خود به جز همين شعار از ايشان ديده و شنيده نشد. آنها در اعتراض خود به امام علی(ع) نه به آيه‌اى استدلال كردند و نه به حديثى و نه دليل عقلى آوردند بلكه در برابر هر استدلالى از طرف مقابل در آنجا كه وامى‌ماندند فرياد برمى‌آوردند «لا حكم إلا لله» و اين جمله ظاهر فريب كه اصل آن از قرآن است'''إنِ الحُكمُ إلاّ لِله''' و معنى و مورد آن چيز ديگرى است، دستاويز اين طايفه گرديد. در اينجا بايد به فرقى كه ميان سپاه شام و سپاه كوفه از لحاظ انگيزه‌ها و دواعى روحى و نفسانى وجود داشت اشاره كرد. سپاه شام چنانكه اشاره شد از مراكزى كه در آن اصحاب رسول خدا(ص) و تابعين به بيان احكام الهى اشتغال داشتند بدور بودند. در ميان سپاه شام افراد برجسته‌اى از اصحاب يا تابعين وجود نداشتند و اگر هم چند تن صحابى در ميان ايشان ديده مى‌شد كسانى نبودند كه احساسات دينى عميق داشته باشند. آنان فقط سپاهى بودند و با جيره و مواجب سرشارى كه معاويه به ايشان مى‌داد آماده بودند كه با هر كسى، و لو على بن ابى‌طالب(ع) بجنگند. در ايشان درد و تعصب دينى مشهود نبود و اگر تعصب شديدى وجود داشت همان عصبيت طايفه‌اى و قبيله‌اى بود. بر خلاف مردم عراق يا كوفه و بصره كه خود را صاحب بصيرت در دين مى‌دانستند و مى‌پنداشتند كه اقداماتشان اساس و پايه‌اى دينى دارد. اما اين بصيرتِ ادعایى سطحى بود، زيرا خوارج با شعارى كه از معنى آن خبر نداشتند از عقيده خود برگشتند و عده زيادى از ديگران هم در جريانهاى سياسى بعدى ثابت كردند كه زر و زور را بر دين و حق ترجيح مى‌دهند. رفتار بعدى آنها با امام علی(ع) و فرزندانش‌امام حسن(ع) و امام حسین(ع) شاهد اين مدعا است.


== جنگ نهروان==
خلاصه آنكه عده‌اى از كسانى كه تحت تأثير اين شعار بودند دور هم جمع شدند و عبداللّه بن وهب راسبى را بر خود امير ساختند و قرار بر آن نهادند كه از كوفه بيرون روند و در كنار پل نهروان جمع شوند و به طرفداران خود در بصره بنويسند تا ايشان نيز به آنها در محل مذكور بپيوندند. عده كسانى را كه در نهروان جمع شدند و با حضرت امير(ع) جنگيدند چهار هزار نفر گفته‌اند. در اين هنگام امام علی(ع) در نخيله لشكر زده بود و عازم جنگ مجدد با معاويه بود كه اخبار موحشى از اعمال فجيع خوارج به ايشان رسيد ‎از جمله اينكه آنها عبدالله بن خباب را كه مردى بى‌آزار بود به جرم طرفدارى از امام علی(ع) كشته بودند و به اين اكتفا نكرده زن آبستن او را نيز به قتل رسانده بودند. اطرافيان امام علی(ع) از او خواستند كه نخست به دفع ايشان بپردازد. حضرت روى به ايشان نهاد و نخست قيس بن سعد بن عباده و ابوايوب انصارى را براى پند و اندرز به سوى ايشان فرستاد ولى سودى نكرد. پس از رسيدن خوارج حضرت يك بار ديگر خواست ايشان را از راه مذاكره بر سر عقل و هدايت آورد و با عبداللّه بن الكواء كه يكى از بزرگان ايشان بود محاجه‌اى كرد كه تفصيل آن در كتب تاريخ مذكور است. عبداللّه بن الكواء در اين محاجه مغلوب شد ولى تسليم حق نگرديد. حضرت ناچار به جنگ با ايشان شدند و در اين جنگ همه ايشان به جز عده معدودى كشته شدند. پس از آن حضرت امير مى‌خواست كه به جنگ معاويه برود ولى ياران او به بهانه خستگى موافقت نكردند و به كوفه بازگشتند. واقعه نهروان در سال سى و هشتم هجرى اتفاق افتاد.


جنگ جمل در روز پنجشنبه دهم جمادى الاولى سال 36ق اتفاق افتاد. پس از جنگ جمل امام على(ع) عبد اللّه بن عباس را بر بصره بگماشت و خود روى به كوفه نهاد و در دوازدهم رجب سال 36 وارد كوفه شد و نامه‌اى به معاويه نوشت و او را به اطاعت خود فراخواند. معاويه كه از سالها پيش طرح حكومت خود را ريخته و موقعيت خود را در شام استوار ساخته بود به بهانه اينكه عثمان مظلوم كشته شده است و او ولى خون عثمان است و مى‌خواهد قاتلان عثمان را كه اطراف امام على(ع) هستند به قصاص برساند از اطاعت حضرت سر باز زد و بدينگونه امر ميان امام على(ع) و معاويه به جنگ منتهى شد. معاويه براى اينكه از پشت سر خود مطمئن باشد با امپراطور بيزانس آشتى كرد و اين آشتى را با پرداخت مبلغى به او تأمين نمود. امام على(ع) در پنجم شوال سال 36 از كوفه خارج شد و روى به شام نهاد. سپاه او را در اين سفر نود هزار تن گفته‌اند. او از كوفه از راه مداين به انبار رفت و از آنجا به رقه در كنار رود فرات رسيد و فرمود تا پلى بر روى رود فرات بستند و از روى آن گذشتند و به بلاد شام رسيدند. معاويه نيز با لشكريان خود كه در حدود هشتادوپنج هزار تن بودند به حركت درآمد و به صفين واقع در كنار فرات رسيد و محلى را كه براى ورود به آب و برداشتن آب براى چهارپايان بود اشغال كرد و سپاهيان امام على(ع) را از آب باز داشت. سپاهيان امام على(ع) به فرموده او لشكريان معاويه را از كنار آب دور كردند اما فرمود تا مانع ايشان از آب نشوند. چون ماه ذى الحجه بود و جنگ در آن ماه و ماه محرم در شرع اسلام ممنوع و حرام است هر دو طرف موافقت كردند كه تا آخر محرم سال 37 جنگ نكنند. پس از انقضاى محرم جنگ سختى درگرفت كه روزها طول كشيد و در آن عده‌اى از بزرگان طرفين كشته شدند. مشهورترين شخصى كه از سپاه امام على(ع) به شهادت رسيد عمار ياسر بود كه از بزرگان اصحاب حضرت رسول (ص) نيز بود. قتل او سبب وهنى براى معاويه گرديد، زيرا مشهور بود كه حضرت رسول (ص) درباره عمار فرموده بود: «تقتلك الفئة الباغية» (ترا گروهى سركش و ستمكار خواهند كشت). ولى معاويه با تدبير و زرنگى از نادانى و اطاعت كوركورانه سپاهيان خود استفاده كرد و گفت او را ما نكشتيم بلكه آن كسى كشت كه او را به جنگ ما آورد. و امام على(ع) پاسخ داد:پس حمزه را نيز پيامبر(ص) كشته چون او حمزه را به ميدان نبرد آورده بود. پس از چند روز جنگهاى سخت و خونين كه نزديك بود شكست را نصيب سپاه معاويه سازد، معاويه با ابتكار عمرو بن عاص تدبيرى انديشيد و تفرقه و نفاق در ميان سپاهيان امام على(ع) افكند. او گفت تا قرآنها بر بالاى نيزه كردند و ياران امام على(ع) را به پيروى از قرآن و حَكَم قرار دادن آن خواندند. اين تدبير سخت مؤثر افتاد و عده‌اى از اصحاب حضرت امير (ع) كه در رأس ايشان اشعث بن قيس كندى بود آن حضرت را ناگزير به ترك مخاصمه و آغاز مذاكره ساختند. علت اتحاد و يكپارچگى سپاه معاويه و پراكندگى و اختلاف سپاه امام على(ع) را بايد در اين نكته دانست كه سپاهيان معاويه ساليان دراز از مدينه و مراكز سياسى و محل اجتماع اصحاب رسول خدا (ص) دور بودند و براى خود سردار و رهبرى جز معاويه نمى‌شناختند. معاويه با بذل و بخشش و با شكيبايى كه خاص او و خلق ذاتى او بود توانسته بود در ميان سپاهيان خود رهبرى بلامنازع شناخته شود. شام يكى از مراكز بزرگ تجمع سپاهيان اسلام بود، زيرا در برابر دولت بيزانس قرار داشت و خلفا ناگزير بودند كه در شام براى دفاع در برابر آن همواره نيروى مهم و ورزيده داشته باشند. اما شهرهاى كوفه و بصره كه به مركز خلافت اسلامى يعنى مدينه نزديك بودند در زمان عمر و عثمان محل اقامت اصحاب بزرگ حضرت رسول(ص) بودند و اين اصحاب مرجع خاص و عام و مورد احترام بودند، بنابراين در اين دو شهر اشخاص گوناگون با آرا و عقايد و سليقه‌هاى مختلف وجود داشتند كه هر يك خود را از ديگرى كمتر نمى‌ديد و مدعى بود كه احكام اسلام را بهتر مى‌داند و به اصطلاح خود را مجتهد و صاحب رأى و نظر مى‌شناخت. اگر چه شخصيت ممتاز امام على(ع) بالاتر از ايشان بود و اين افراد موقتاً تحت رهبرى ايشان درآمده بودند، اما اين اتحاد و اتفاق ظاهرى، شكننده بود و با اندك تحريك و دسيسه‌اى مى‌توانست بر هم بخورد. معاويه اين را مى‌دانست و عزم ايشان را در همراهى با امام على(ع) با تطميع و وعده‌هاى دنيوى و هداياى مالى سست كرده بود و به همين جهت توانست با طرحى ماهرانه در بحبوحه جنگ نيت خود را عملى سازد.
== شهادت==
امام علی(ع) محزون و دلسرد از ياران ناموافق به جمع سپاه مشغول شد، ولى معاويه، او و اطرافيان او را آرام نمى‌گذاشت و دسته‌هایى براى غارت و ارعاب مردم عراق به اطراف كوفه مى‌فرستاد. حملات اين دسته‌ها كه در تاريخ به نام «الغارات» معروف شده است چنان مؤثر بود كه روزى امام علی(ع) از غايت دلتنگى فرمود: «إن هى إلا الكوفة أقبضها و أبسطها» (ديگر چيزى جز كوفه براى من باقى نمانده است كه آن را مى‌گيرم و رها مى‌كنم، يا مى‌نوردم و پهن مى‌كنم). خوارج نيز كه زخم خورده بودند به تبليغات خود بر ضد حضرت در نهان ادامه مى‌دادند و اين تبليغات و كينه‌جويى‌ها سرانجام به توطئه‌اى منتهى شد كه موجب شهادت آن حضرت گرديد. بنا بر روايات موجود چند ماه پس از واقعه نهروان سه تن از بزرگان خوارج با هم قرار گذاشتند كه امام علی(ع) و معاويه و عبداللّه بن عاص را يك شب بكشند. آنكه قتل امام علی(ع) را به عهده گرفته بود عبدالرحمن بن ملجم مرادى بود. او به كوفه آمد و در آنجا زنى را به نام قطام از قبيله تيم الرباب كه پدر و برادرش در واقعه نهروان كشته شده بودند ملاقات كرد. چون زنى زيبا بود ابن ملجم از او خواستگارى كرد و او مهر خود را يك بنده و يك كنيز و سه هزار درهم و كشتن امام علی(ع) تعيين كرد. ابن ملجم كه خود براى اين كار آمده بود پذيرفت و دو تن ديگر به نام وردان و شبيب بن بجره با او همدست شدند و در شب نوزدهم رمضان سال 40ق هنگام نماز بر آن حضرت حمله كردند و ابن ملجم با شمشير بر فرق ايشان زد. اين شمشير كه آلوده به سم بود كار خود را كرد و آن حضرت پس از دو روز بر اثر زخم آن به شهادت رسيد. شهادت ايشان روز بيست‌ويكم ماه رمضان بود. آن حضرت وصيت فرموده بود كه قاتل او را بيش از يك ضربت نزنند و او را مثله نكنند و در مدتى كه زنده است از همان غذايى كه خودشان مى‌خورند، به او بدهند. قبر آن حضرت را در ابتدا از ترس مخالفان مخفى داشتند و جز خواص ايشان از آن محل كسى آگاه نبود و اين قبر همان است كه در نجف در محلى به نام غرى است و اكنون زيارتگاه مسلمانان و مطاف شیعیان جهان است.


== حكميت==
== شخصيت و صفات==
هر كه در تاريخ اسلام مطالعه كند و تاريخ نحله‌ها و فرقه‌هاى مختلف اسلام را از نظر بگذراند و در مباحثات كلامى مسلمانان مخصوصاًً در مسأله مهم امامت بررسى نمايد و كتب و رسائل متعدد و مشاجرات و مناقشات دينى و مذهبى را بخواند، بى‌هيچ تأملى درخواهد يافت كه هيچ شخصيتى در عالم اسلام به اندازه على بن ابى‌طالب(ع) مورد محبت و يا بغض واقع نشده است و هيچكس به اندازه او دشمنان سرسخت و محبان و مخلصان ثابت قدم و فداكار نداشته است. چه جانها كه در راه محبت او نثار شده است و چه جنگها كه ميان مخالفان و موافقان او در گرفته است. ساليان دراز بر بالاى منابر مسلمانان در خطبه‌هاى نماز رسم بوده است كه او را سب و لعن كنند و بر عكس قرنها بر بالاى منابر ذكر فضايل او و خاندانش رفته است و بر دشمنان و مبغضان او لعن و نفرين فرستاده شده است. قومى او را به درجه الوهيت بالا برده‌اند و قوم ديگر از او و پيروان او تبرّى جسته‌اند. اين خود مى‌تواند دليل اين مدعا باشد كه او پس از حضرت رسول(ص) بزرگترين و پراهميت‌ترين شخصيت عالم اسلام است و گر نه اين همه هياهو و غوغا براى چه كسى مى‌توانست باشد؟ [[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر]] عسقلانى در [[تهذيب التهذيب]] (339/7) مى‌گويد كه [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]]، فقيه و محدث معروف و پيشواى مذهب حنبلى گفته است: «آن اندازه از فضايل كه درباره على (از حضرت رسول(ص) روايت شده است درباره هيچيك از اصحاب روايت نشده است.» امام علی(ع) كسى است كه هرگز بت نپرستيد و نخستين مسلمان و نخستين نمازگزار بود. از سوى پيغمبر(ص) به مقام ولايت و وصايت و خلافت برگزيده شد. پسرخوانده و پرورش‌يافته و تعليم گرفته پيغمبر(ص) بود. داماد و پدر فرزندان و سپهسالار و علمدار و محرم اسرار و دبير رسائل و مشاور و مأمور ويژه رسول‌اللّه(ص) بود. صاحب شريعت او را برادر خود و سيد‌ ‎عرب و سيد‌ ‎مسلمين و اميرمؤمنين و قاتل ناكثين و مارقين و قاسطين و يعسوب دين و خانه علم و دروازه شهر علم و خزانه علم و صديق و فاروق و عبقرى و ولى‌اللّه و يداللّه و حجةاللّه و بهترين انسه‌گانها و دادگرترين داوران معرفى نمود. [[خلیل بن احمد|خليل بن احمد فراهیدى]] در مقايسه امام علی(ع) با ساير صحابه گفته است «اسلامش بر همه مقدم و عملش از همه بيشتر و شرفش از همه والاتر و زهدش از همه بالاتر و شوقش به جهاد از همه افزونتر بود. دوستانش از ترس و دشمنانش از بغض و حسد فضايل او را كتمان كردند و با اين همه شرق و غرب عالم پر از فضايل اوست».


در فضيلت على بن ابى‌طالب(ع) گفته‌اند كه آيات بسيارى در شأن ايشان نازل گرديده است؛ از آن جمله روايتى است مربوط به عبداللّه بن عباس كه گفته است سيصد آيه از قرآن مجيد در شأن امام علی(ع) مى‌باشد.


چون قرآنها بر سر نيزه رفت، عده زيادى حضرت را وادار به ترك مخاصمه كردند و قرار شد كه حضرت على(ع) و معاويه هر كدام يك تن را براى حكميت و حل و فصل نزاع برگزينند. آنكه از سوى معاويه انتخاب شد از داهيان روزگار بود. او عمرو بن عاص بن وائل سهمى، از بزرگان قريش و هوش و درايت و فتنه‌انگيزى او معروف بود و بلند كردن قرآنها نيز به تدبير او انجام شد. اما امام على(ع) را در انتخاب نماينده آزاد نگذاشتند. او مى‌خواست عبداللّه بن عباس را كه به بصيرت و هوشيارى و دانايى معروف بود نماينده خود و حكم از سوى خود معرفى كند، ولى اطرافيان خودش مانع شدند. حضرت، مالك اشتر را كه از ياران وفادار و پايدار خود بود پيشنهاد كرد، ولى او را نيز نپذيرفتند و گفتند فقط ابو موسى اشعرى مى‌تواند نماينده ما باشد. ابو موسى اشعرى بر خلاف عمرو بن عاص، كه در جانب معاويه و مشاور او بود، در جنگ بيطرفى گزيده و به جانبى رفته بود. او به هنگام رسيدن حضرت امير(ع) به خلافت والى كوفه بود و مى‌دانست كه حضرت او را در كوفه نخواهد گذاشت و به همين جهت مردم را از رفتن به جانب ايشان منع مى‌كرد. در ايام حكومت او در بصره و كوفه، رأى و تدبير و كفايتى از او ظاهر نشده بود و مردى سست و ضعيف بود. اما بودن او از اصحاب حضرت رسول(ص) احترامى براى او جلب كرده بود و چون بيشتر سپاهيان حضرت از قبايل يمانى و قحطانى بودند سران سپاه مى‌خواستند او را نماينده خود سازند، زيرا «اشعر» قبيله ابو موسى نيز از قبايل يمانى و قحطانى بود. سرانجام حضرت بر خلاف ميل خود مجبور شد كه او را به نمايندگى خويش در حكميت برگزيند. نامه‌اى درباره حكميت و تعيين حكمين به امضا رسيد و قرار شد كه حكمين در ماه رمضان آن سال در موضعى ميان كوفه و شام يكديگر را ملاقات كنند. داستان حكمين و ملاقات ايشان در دومة الجندل واقع در «اذرح» معروف و در كتب تاريخ مذكور است. در اين حكميت عمرو بن عاص آشكارا نيرنگ ساخت و بدون در نظر گرفتن موافقت نامه حكميت و احكام دين اسلام ابو موسى اشعرى را بفريفت و او را وادار كرد كه ابتدا سخن بگويد و على و معاويه هر دو را از خلافت خلع كند. آنگاه خود آغاز سخن كرد و گفت ديديد كه اين شخص از طرف خود امام على(ع) را از خلافت خلع كرد. من نيز او را خلع مى‌كنم و معاويه را به خلافت برمى‌گزينم.
علاوه بر اين، فضايل و مناقب آن حضرت بطور كلى بر دو دسته است: دسته اول احاديث و رواياتى است كه از حضرت رسول(ص) درباره ايشان نقل شده است و در نظر محدثان و اهل سنت فضيلت يك صحابى به همين معنى است كه حديثى از رسول خدا(ص) درباره او نقل شده باشد. درباره فضايل امام علی(ع) به اين معنى اهل سنت و حديث کتاب‌هاى بسيارى تأليف كرده‌اند. معروف‌رترين حديثى كه در فضيلت آن حضرت نقل شده است حديث بسيار مشهور غدير خم است كه بايد آن را يكى از نصوص بر خلافت و وصايت آن حضرت شمرد. اين حديث شريف از صدر اسلام تا كنون الهام بخش شیعیان و محور افكار و ادبيات و حماسه و شعر و هنر ايشان است. حديث مشهور ديگرى نيز هست كه در قصه تبوك به آن اشاره شد و به موجب آن رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: «أنت منى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى». نيز حديث مشهور مؤاخات و برادرخوانى است كه حضرت رسول(ص) در اوايل ورود به مدينه ميان اصحاب خود از مهاجر و انصار برادرى برقرار كرد و هر يك از ايشان را با يكى ديگر برادر خواند و خود را برادر امام علی(ع) قرار داد و اين امر در نظر هر مسلمان بالاترين شرف و فضيلت است. قصه مؤاخات در بيشتر كتب حديث و سيره مذكور است، از جمله [[ابن هشام، عبدالملک بن هشام|ابن هشام]] (150/2) و [[ابن سعد، محمد بن سعد|ابن سعد]] (3، ق 14/1) از روايات عمده حديثى است كه بخارى در صحيح در باب مناقب على بن ابيطالب(ع) آورده است و آن اينكه رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: «أنت منى و أنا منك» و نيز حديث اعطاى لوا در روز خيبر كه پيش از اين بيان شد. در اينجا بايد گفت كه بخارى در صحيح در باب مناقب على بن ابيطالب(ع) اين حديث را نقل كرده است اما مقدمه آن را -كه رسول خدا(ص) ابتدا به ابوبكر و بعد به عمر آن لوا را داد و آن دو كارى از پيش نبردند و بعد آن جمله را بيان فرمود و فرداى آن روز لوا را به امام علی(ع) داد - نقل نكرده است. پيداست كه جمله تأكيديه «لأعطين الراية غداً» بدون مقدمه و ابتدا به ساكن نمى‌تواند باشد و اين مقدمه همان است كه مذكور شد. در فضايل صفاتش احاديث فراوان ديگرى از فريقين نقل شده است كه مشهورترين آنها عبارتند از:حديث بدء الدعوة يا حديث دار، حديث سبق اسلام، حديث سبق صلاة، حديث بت‌شكنى، حديث طير، حديث عايشه، حديث ام سلمه، حديث دروازه شهر علم و حديث خندق.  


اين رفتار عمرو بن عاص چنانكه گفتيم برخلاف نص موافقت‌نامه درباره حكميت بود و نشان داد كه ديگر در ميان مسلمانان، دوران پيروى از حق و حقيقت سپرى شده است و نيرنگ و خدعه جاى دين و وجدان را گرفته است و سياست معاويه در وصول به قدرت از راه نيرنگ و فريب سياست امام على(ع) را در سپردن راه حق و حقيقت به عقب زده است.  
دسته دوم از فضايل و مناقب آن حضرت فضايل نفسانى و معنوى ايشان است كه در سرتاسر زندگانى ايشان معروف و مشهود بود و اين صفات و خصال چنان برجسته و نمايان بود كه كسانى حتى در ايام حيات ايشان از جاده صواب منحرف شده و مقام ايشان را تا درجه خدايى بالا برده‌اند. درباره سخاوت و ايثار آن حضرت داستانها گفته‌اند. از صفات بارز ايشان شجاعت است كه در اشاره به غزوات حضرت رسول(ص) مختصرى از آن بيان شد. اخبار شجاعت فوق بشرى و مهارت سربازى و قدرت فرماندهى و اعجاز ذوالفقار در تحكيم اساس اسلام شهرت جهانى دارد. نظارت سياسى و نظامى و ادارى و اقتصادى و اجتماعى و اهتمامى كه به نشر علم و ادب و آموزش و پرورش جوانان داشت و نيز احاطه وى به همه علوم او را بزرگترين و دانشمندترين و دادگرترين زمامدار تاريخ معرفى نمود. سخن‌شناسان كلام آن حضرت را فروتر از كلام الهى اما برتر از كلام انسانى تعريف كرده‌اند. در قوت استدلال و آرايش كلام و ترسل و رسايى و ايجاز و جامعيت و پند و موعظه نظير نداشت و در هر باب كه زبان مى‌گشود آنرا به كمال مى‌رسانيد. براى تماشاى اعجاز بيان على بايد به نهج‌البلاغة رجوع كرد و خطبه‌هاى او را در خلقت عالم و مقام رسول‌اللّه(ص) و عترت او و دفاع از حقوق خود و تشويق به جهاد و نامه‌هاى او را به معاويه و وصفى را كه از طاووس و خفاش و دنيا و احوال مؤمنان و منافقان نموده مطالعه كرد. مخصوصاًً بايد دستورالعملهاى امام علی(ع) را به مالك اشتر و محمد بن ابى‌بكر-استانداران مصر-و رهنمودهاى او را براى فرمانداران و عاملان و مأموران خراج و قاضيان و سپاهيان و ساير مأموران دولت كه در نهج‌البلاغة مندرج است خواند تا تفاوت كلام على با ديگران معلوم شود و بدانند كه چرا رسول‌اللّه(ص) آن حضرت را ولى اللّه و اميرالمؤمنين معرفى كرد. امام علی(ع) نه تنها قهرمان ميدان جنگ و سياست و روحانیت بود، بلكه در مقام «انسان كامل» بالاتر از هر افسانه و گمان قرار داشت. او دنيا را با همه عشوه‌ها و ترفندهایش شكست داد و مرگ را تحقير كرد. او اسوه حسنه ايمان و اهرم اعلاى كلمه حق بود. سلسله‌هاى عرفان و اخوت و فتوت اسلامى به او مى‌پيوندند و درويشان و زحمتكشان مسلمان او را سرمشق و تكياه خود مى‌شناسند. هر جوان مسلمان كه پاى به ورزشگاه مى‌نهد، يا هر سرباز جهادگر كه در راه شرف و عقيده جانبازى مى‌كند نام امام علی(ع) را بر زبان مى‌آورد.


== دو سياست متضاد==
نخستين كسى كه بر بالاى منبر و در خطبات فصيح و بليغ خود مسائل توحيد بارى و صفات او را پيش كشيد امام علی(ع) بود و اين مسائل است كه يكى از اسباب برانگيخته شدن اذهان جستجوگر و پايه‌اى براى ظهور مسائل و مباحث كلامى گرديد. [[ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابى‌الحديد]] نظير اين معنى را در فقه نيز به حضرت امير(ع) نسبت مى‌دهد و آنچه به قطعيت مى‌توان گفت اين است كه حضرت نخستين كسى است كه راه استدلال در احكام فقهى را به مردم نشان داد. مثلاً هنگامى كه عثمان مى‌خواست زنى را كه پس از شش ماه ازدواج بچه‌اى به دنيا آورده بود حد بزند يا رجم كند، على(ع) مانع شد و به آيه''' «و حمله و فصاله ثلاثون شهراً»'''استدلال كرد. وجه استدلال اين است كه خداوند مجموع مدت حمل و مدت شيرخوارگى انسان را سى ماه فرموده است و اين را بايد به حداقل معنى كرد زيرا دوران شيرخوارگى دو سال يا بيست‌وچهار ماه است و اين به دليل آيه قرآن است''' «و الوالدات يرضعن أولادهن حولین كاملين»'''.<ref>بقره، 233</ref>پس مى‌ماند شش ماه كه حداقل حمل است. نظير اين استدلال فقهى تا آنوقت از كسى ديده نشده بود. احكامى كه آن حضرت در زمان عمر درباره بعضى از مسائل بيان فرموده معروف است و به همين جهت است كه عمر گفته بود: «لا يفتين أحد في المجلس و على حاضر» (كسى در مجلسى كه على حاضر باشد فتوا ندهد) اما اينكه [[ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابى‌الحديد]] (18/1) مى‌خواهد فقه اهل سنت را از راه ابوحنيفه به [[امام جعفر صادق(ع)|حضرت صادق(ع)]] و از آن طريق به حضرت على(ع) برساند در كليت و اطلاق آن درست نيست. زيرا اگر چه ابوحنيفه از حضرت صادق(ع) فقه فرا گرفته است اما فقه او و فتواهاى او مورد تأييد آن حضرت نبود و مخصوصاًً در مسأله قياس، فقه شيعه مباينت آشكارى با فقه ابوحنيفه دارد. اما فقه شيعه كه منبع اصلى آن ائمه اطهار(ع) است بى‌شك مأخوذ از حضرت امير(ع) است.


حضرت على(ع) در دوران خلافت كوتاه خود مظهر كامل عدالت و بى‌طرفى در امر قضا بود. در سيره او آورده‌اند كه اگر چيزى مى‌خواست بخرد نخست از فروشنده مى‌پرسيد ‎كه آيا او را مى‌شناسد يا نه و اگر مى‌ديد كه او را مى‌شناسد از او چيزى نمى‌خريد مبادا جانب او را رعايت كند. او همه عرب و عجم را در صورت مسلمان بودن به يك چشم مى‌نگريست و تعصب قومى و قبيله‌اى نداشت. به همين جهت مردم عادى كوفه يعنى كسانى كه از غيرعرب و اهل كار و پيشه و تجارت بودند او را دوست داشتند، برخلاف بيشتر اشراف عرب كه به جهت همين امر در باطن چندان از او دلخوش نبودند و يكى از دلايل سستى ايشان در نصرت و حمايت از آن حضرت شايد همين امر بود. درباره بيت المال بسيار سختگير بود، رفتار او با دخترش زينب و برادرش عقيل معروف است. خليفه پيش از او يعنى عثمان روش اشراف منشى داشت و قوم و قبيله خود را در درجه اول از هر حيث بر ديگران ترجيح مى‌داد. همين روش تعصب‌نژادى بود كه معاويه و خلفاى بنى اميه پس از او بسختى و شدت دنبال كردند و همه اقوام مغلوب غيرعرب را «موالى» و بندگان خود خواندند. كسى كه از متن اشرافيت عربى و از برگزيده‌ترين طوايف قريش باشد و در عين حال همه انسه‌گانها را از ديدگاه اسلام به يك چشم بنگرد كسى است كه شخصيتى والاتر و برتر از حدود نژادى و جغرافيايى خود دارد و در اين شكى نيست.


جاحظ يكى از بزرگان معتزله است و كتابى درباره «عثمانيه» و ترجيح و طرفدارى از ايشان نوشته است كه معروف است. اما او با همه طرفدارى از عثمان مطالبى درباره سياست امام على(ع) و سياست معاويه نوشته است كه ابن ابى‌الحديد قسمتى از آن را در جلد دهم شرح نهج البلاغه (ص 238 به بعد) آورده است. در اينجا مختصرى از مقايسه‌اى را كه او ميان سياست امام على(ع) و سياست معاويه كرده است نقل مى‌كنيم: «بعضى از مدعيان عقل و تمييز مى‌پندارند كه معاويه ژرف‌انديش‌تر و درست فكرتر و باريك‌بين‌تر از امام على(ع) بوده است، ولى چنين نيست. امام على(ع) در جنگها رفتارى جز عمل به كتاب و سنت نداشت اما معاويه بر خلاف آن رفتار مى‌كرد و هر گونه نيرنگى را از حلال و حرام در جنگ بكار مى‌برد. على(ع) مى‌گفت در پيكار با دشمن شما پيشگام مباشيد تا آنكه او آغاز به جنگ كند. در جنگ به دنبال فراريان مرويد و زخميان را مكشيد و درهاى بسته را مگشاييد. اگر كسى در تدبير به آنچه در كتاب خدا و سنت رسول(ص) آمده است بسنده كند خود را از تدبير زيادى باز داشته است. على به جهت ورع و پرهيزگاريش جز از عمل و قول به چيزى كه رضاى خداوند در آن است ممنوع بود و به آنچه اهل نيرنگ و زرنگى دست مى‌زنند دست نمى‌زد». پس سياست معاويه سياستى دنيوى بود كه بر پايه رسيدن به قدرت و ترجيح باطل بر حق و رعايت نكردن كتاب خدا و سنت رسول(ص) در مواردى كه با اراده و خواست او مخالف باشد قرار داشت. اين سياست مخصوص پيشبرد مقاصد و اغراض شخصى است و به توفيق هم مى‌انجامد، همچنانكه معاويه موفق شد. اما سياست امام على(ع) سياست الهى بود، بر پايه پيروى از محض حقيقت و كتاب خدا و سنت رسول(ص) و اين در صورتى مى‌توانست موفق باشد كه اطرافيان و بزرگانى كه با او بيعت كرده بودند نيز از اين سياست پيروى كنند و نظر او را بى‌چون و چرا بپذيرند. اما چنين نشد و هوا و هوس ياران او و ضعف و سستى ايمانشان، با لجام گسيختگى معاويه در دين و اتفاق و اتحاد اصحاب او توأم گرديد و دست امام على(ع) را در اجراى حق بست.  
امام علی(ع) در دوران شصت‌ونه ماهه خلافت خود در اجراى دقيق احكام اسلام و حفظ حقوق مسلمانان لحظه‌اى نياسود و در اين راه از بذل جان نيز مضايقه نكرد. در شهر كوفه پيوسته در بين مردم و در دسترس همه بود. دفتر كار و محل ملاقات‌ها و بطور كلى مركز همه فعاليتهاى سياسى و اجتماعى او مسجد كوفه بود. در بوته عدالت امام علی(ع) همه نابرابرى‌هاى طبقاتى و نژادى و رنگ و اقليم ذوب مى‌شد. چون طعم ستم را در مكه و در شعب ابوطالب چشيده بود، راه نجات امت را در اصلاح دادگسترى و تأسيس محاكم شرع و تدوين قانون و استقلال قضات و تعليم و تربيت ايشان تشخيص داد. براى حسن اداره دادگاه‌ها و اجراى احكام، ضوابط بى‌سابقه وضع نمود. دستور داد احكام فقهى مدون شود و به صورت قانون درآيد. قضات را مى‌آزمود و جلسات آموزشى برگزار مى‌نمود و دستورالعملهاى روشن به طور انفرادى يا به صورت بخشنامه به ايشان مى‌فرستاد.


== ظهور خوارج :==
==پانویس ==
<references />


== منابع مقاله==
# [[موسوعة الغدير في الكتاب و السنة و الأدب|الغدير]]، [[علامه امينى]]
# [[صحيح بخارى]]
# [[صحيح مسلم]]
# خصائص اميرالمؤمنين، نسائى
# [[تاريخ الطبري، تاريخ الأمم و الملوك|تاريخ طبرى]]
# الجامع الكبير، ترمذى
# صحيح، ابن ماجه (سنن)
# [[روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات|روضات الجنات]]
# السيرة النبوية، [[ابن هشام، عبدالملک بن هشام|ابن هشام]]
# مسند، ابوحنيفه
# مسند، ابن حنبل
# الرياض النضرة، [[محب‌الدین طبری، احمد بن عبدالله|محب طبرى]]، مصر، 1372ق
# كنز العمال، متقى هندى
# [[تاریخ بغداد|تاريخ بغداد]]
# مناقب، ابن حنبل
# المستدرك على الصحيحين، [[حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله|حاكم نيشابورى]]
# استيعاب
# اسدالغابة في معرفة الصحابة
# حلية الاولیاء
# فضائل الخمسة، فيروز آبادى


خوارج كسانى بودند كه بر امام على(ع) به جهت موافقت او با تعيين حكم مخالفت كردند و گفتند خلافت على پس از بيعت مردم با او امرى الهى بود و او حق نداشت در اين كار تن به حكميت بدهد. شعار معروف ايشان «لا حكم إلا لله»بيانگر اين مقصود بود. اين شعار بنا به قول حضرت امير(ع) سخن حقى بود كه از آن امر باطلى را در نظر داشتند. «لا حكم إلاّ لله» يعنى وضع احكام شرعى امرى الهى است و هيچ بشرى حق وضع حكم مستقل جداگانه‌اى به عنوان حكم شرعى ندارد. اما حكميت در موارد اختلاف و مخصوصاً در جنگ امر ديگرى است. حضرت در پاسخ احتجاج خوارج فرمود:ما بر حكمين شرط كرديم كه مطابق قرآن و احكام او رفتار كنند. پس اعتراض خوارج كاملاً بى‌مورد بود و آنان تحت تأثير اين شعار فريبنده قرار گرفتند و چون مردمى جاهل و متعصب بودند كوركورانه آن را مستند خود قرار دادند. تعصب و جهل آنان به مرتبه‌اى بود كه در سرتاسر اعتراضات و مخالفت‌ها و جنگهاى ايشان هيچ استدلال معقول بر نظريه و اقدام خود به جز همين شعار از ايشان ديده و شنيده نشد. آنها در اعتراض خود به امام على(ع) نه به آيه‌اى استدلال كردند و نه به حديثى و نه دليل عقلى آوردند بلكه در برابر هر استدلالى از طرف مقابل در آنجا كه وامى‌ماندند فرياد برمى‌آوردند «لا حكم إلا لله» و اين جمله ظاهر فريب كه اصل آن از قرآن است '''إنِ الحُكمُ إلاّ لِله''' و معنى و مورد آن چيز ديگرى است، دستاويز اين طايفه گرديد. در اينجا بايد به فرقى كه ميان سپاه شام و سپاه كوفه از لحاظ انگيزه‌ها و دواعى روحى و نفسانى وجود داشت اشاره كرد. سپاه شام چنانكه اشاره شد از مراكزى كه در آن اصحاب رسول خدا(ص) و تابعين به بيان احكام الهى اشتغال داشتند بدور بودند. در ميان سپاه شام افراد برجسته‌اى از اصحاب يا تابعين وجود نداشتند و اگر هم چند تن صحابى در ميان ايشان ديده مى‌شد كسانى نبودند كه احساسات دينى عميق داشته باشند. آنان فقط سپاهى بودند و با جيره و مواجب سرشارى كه معاويه به ايشان مى‌داد آماده بودند كه با هر كسى، و لو على بن ابى‌طالب(ع) بجنگند. در ايشان درد و تعصب دينى مشهود نبود و اگر تعصب شديدى وجود داشت همان عصبيت طايفه‌اى و قبيله‌اى بود. بر خلاف مردم عراق يا كوفه و بصره كه خود را صاحب بصيرت در دين مى‌دانستند و مى‌پنداشتند كه اقداماتشان اساس و پايه‌اى دينى دارد. اما اين بصيرتِ ادعايى سطحى بود، زيرا خوارج با شعارى كه از معنى آن خبر نداشتند از عقيده خود برگشتند و عده زيادى از ديگران هم در جريانهاى سياسى بعدى ثابت كردند كه زر و زور را بر دين و حق ترجيح مى‌دهند. رفتار بعدى آنها با امام على(ع) و فرزندانش‌امام حسن(ع) و امام حسين(ع) شاهد اين مدعا است.
{{امام علی علیه‌السلام}}
{{شهیدان}}
==وابسته‌ها==
{{وابسته‌ها}}


== جنگ نهروان==
[[امام حسین علیه‌السلام]]


[[وصاية الإمام أميرالمؤمنين علي بن أبي‌طالب(ع) في القرآن و السنة]]


خلاصه آنكه عده‌اى از كسانى كه تحت تأثير اين شعار بودند دور هم جمع شدند و عبداللّه بن وهب راسبى را بر خود امير ساختند و قرار بر آن نهادند كه از كوفه بيرون روند و در كنار پل نهروان جمع شوند و به طرفداران خود در بصره بنويسند تا ايشان نيز به آنها در محل مذكور بپيوندند. عده كسانى را كه در نهروان جمع شدند و با حضرت امير(ع) جنگيدند چهار هزار نفر گفته‌اند. در اين هنگام امام على(ع) در نخيله لشكر زده بود و عازم جنگ مجدد با معاويه بود كه اخبار موحشى از اعمال فجيع خوارج به ايشان رسيد از جمله اينكه آنها عبدالله بن خباب را كه مردى بى‌آزار بود به جرم طرفدارى از امام على(ع) كشته بودند و به اين اكتفا نكرده زن آبستن او را نيز به قتل رسانده بودند. اطرافيان امام على(ع) از او خواستند كه نخست به دفع ايشان بپردازد. حضرت روى به ايشان نهاد و نخست قيس بن سعد بن عباده و ابو ايوب انصارى را براى پند و اندرز به سوى ايشان فرستاد ولى سودى نكرد. پس از رسيدن خوارج حضرت يك بار ديگر خواست ايشان را از راه مذاكره بر سر عقل و هدايت آورد و با عبداللّه بن الكواء كه يكى از بزرگان ايشان بود محاجه‌اى كرد كه تفصيل آن در كتب تاريخ مذكور است. عبداللّه بن الكواء در اين محاجه مغلوب شد ولى تسليم حق نگرديد. حضرت ناچار به جنگ با ايشان شدند و در اين جنگ همه ايشان به جز عده معدودى كشته شدند. پس از آن حضرت امير مى‌خواست كه به جنگ معاويه برود ولى ياران او به بهانه خستگى موافقت نكردند و به كوفه بازگشتند. واقعه نهروان در سال سى و هشتم هجرى اتفاق افتاد.
[[مصحف امام علی(ع)]]


== شهادت==
[[ترجمه و شرح نهج‌البلاغه (طالقانی)]]


[[ترجمه نهج‌البلاغه (احمد‌زاده)]]


امام على(ع) محزون و دلسرد از ياران ناموافق به جمع سپاه مشغول شد، ولى معاويه، او و اطرافيان او را آرام نمى‌گذاشت و دسته‌هايى براى غارت و ارعاب مردم عراق به اطراف كوفه مى‌فرستاد. حملات اين دسته‌ها كه در تاريخ به نام «الغارات»معروف شده است چنان مؤثر بود كه روزى امام على(ع) از غايت دلتنگى فرمود:«إن هى إلا الكوفة أقبضها و أبسطها» (ديگر چيزى جز كوفه براى من باقى نمانده است كه آن را مى‌گيرم و رها مى‌كنم، يا مى‌نوردم و پهن مى‌كنم) . خوارج نيز كه زخم خورده بودند به تبليغات خود بر ضد حضرت در نهان ادامه مى‌دادند و اين تبليغات و كينه‌جويى‌ها سرانجام به توطئه‌اى منتهى شد كه موجب شهادت آنحضرت گرديد. بنا بر روايات موجود چند ماه پس از واقعه نهروان سه تن از بزرگان خوارج با هم قرار گذاشتند كه امام على(ع) و معاويه و عبداللّه بن عاص را يك شب بكشند. آنكه قتل امام على(ع) را به عهده گرفته بود عبد الرحمن بن ملجم مرادى بود. او به كوفه آمد و در آنجا زنى را به نام قطام از قبيله تيم الرباب كه پدر و برادرش در واقعه نهروان كشته شده بودند ملاقات كرد. چون زنى زيبا بود ابن ملجم از او خواستگارى كرد و او مهر خود را يك بنده و يك كنيز و سه هزار درهم و كشتن امام على(ع) تعيين كرد. ابن ملجم كه خود براى اين كار آمده بود پذيرفت و دو تن ديگر به نام وردان و شبيب بن بجره با او همدست شدند و در شب نوزدهم رمضان سال 40ق هنگام نماز بر آن حضرت حمله كردند و ابن ملجم با شمشير بر فرق ايشان زد. اين شمشير كه آلوده به سم بود كار خود را كرد و آنحضرت پس از دو روز بر اثر زخم آن به شهادت رسيد. شهادت ايشان روز بيست‌ويكم ماه رمضان بود. آنحضرت وصيت فرموده بود كه قاتل او را بيش از يك ضربت نزنند و او را مثله نكنند و در مدتى كه زنده است از همان غذايى كه خودشان مى‌خورند، به او بدهند. قبر آنحضرت را در ابتدا از ترس مخالفان مخفى داشتند و جز خواص ايشان از آن محل كسى آگاه نبود و اين قبر همان است كه در نجف در محلى به نام غرى است و اكنون زيارتگاه مسلمانان و مطاف شيعيان جهان است.
[[نهج‌البلاغه منظوم (ملایی)]]


== شخصيت و صفات==
[[نهج‌البلاغه منظوم (سلطانی)]]


[[نهج‌البلاغه منظوم، کلمات قصار (خاکیاسری)]]


هر كه در تاريخ اسلام مطالعه كند و تاريخ نحله‌ها و فرقه‌هاى مختلف اسلام را از نظر بگذراند و در مباحثات كلامى مسلمانان مخصوصاً در مسأله مهم امامت بررسى نمايد و كتب و رسائل متعدد و مشاجرات و مناقشات دينى و مذهبى را بخواند، بى‌هيچ تأملى درخواهد يافت كه هيچ شخصيتى در عالم اسلام به اندازه على بن ابى‌طالب (ع) مورد محبت و يا بغض واقع نشده است و هيچكس به اندازه او دشمنان سرسخت و محبان و مخلصان ثابت قدم و فداكار نداشته است. چه جانها كه در راه محبت او نثار شده است و چه جنگها كه ميان مخالفان و موافقان او در گرفته است. ساليان دراز بر بالاى منابر مسلمانان در خطبه‌هاى نماز رسم بوده است كه او را سب و لعن كنند و بر عكس قرنها بر بالاى منابر ذكر فضايل او و خاندانش رفته است و بر دشمنان و مبغضان او لعن و نفرين فرستاده شده است. قومى او را به درجه الوهيت بالا برده‌اند و قوم ديگر از او و پيروان او تبرّى جسته‌اند. اين خود مى‌تواند دليل اين مدعا باشد كه او پس از حضرت رسول(ص) بزرگترين و پراهميت‌ترين شخصيت عالم اسلام است و گر نه اين همه هياهو و غوغا براى چه كسى مى‌توانست باشد؟ ابن حجر عسقلانى در [[[[تهذيب التهذيب]]]] (339/7) مى‌گويد كه احمد بن حنبل، فقيه و محدث معروف و پيشواى مذهب حنبلى گفته است: «آن اندازه از فضايل كه درباره على (از حضرت رسول(ص) روايت شده است درباره هيچيك از اصحاب روايت نشده است.» امام على(ع) كسى است كه هرگز بت نپرستيد و نخستين مسلمان و نخستين نمازگزار بود. از سوى پيغمبر(ص) به مقام ولايت و وصايت و خلافت برگزيده شد. پسرخوانده و پرورش‌يافته و تعليم گرفته پيغمبر(ص) بود. داماد و پدر فرزندان و سپهسالار و علمدار و محرم اسرار و دبير رسائل و مشاور و مأمور ويژه رسول اللّه(ص) بود. صاحب شريعت او را برادر خود و سيد عرب و سيد مسلمين و اميرمؤمنين و قاتل ناكثين و مارقين و قاسطين و يعسوب دين و خانه علم و دروازه شهر علم و خزانه علم و صديق و فاروق و عبقرى و ولى‌اللّه و يداللّه و حجةاللّه و بهترين انسانها و دادگرترين داوران معرفى نمود. خليل بن احمد فراهيدى در مقايسه امام على(ع) با ساير صحابه گفته است «اسلامش بر همه مقدم و عملش از همه بيشتر و شرفش از همه والاتر و زهدش از همه بالاتر و شوقش به جهاد از همه افزونتر بود. دوستانش از ترس و دشمنانش از بغض و حسد فضايل او را كتمان كردند و با اين همه شرق و غرب عالم پر از فضايل اوست».
[[نهج‌البلاغة با ترجمه منظوم (امید مجد)]]


در فضيلت على بن ابى‌طالب(ع) گفته‌اند كه آيات بسيارى در شأن ايشان نازل گرديده است؛ از آن جمله روايتى است مربوط به عبداللّه بن عباس كه گفته است سيصد آيه از قرآن مجيد در شأن امام على(ع) مى‌باشد.
[[بخشهایی از کتاب مستطاب نهج‌البلاغه منظوم (تهرانی)]]


علاوه بر اين، فضايل و مناقب آنحضرت بطور كلى بر دو دسته است: دسته اول احاديث و رواياتى است كه از حضرت رسول(ص) درباره ايشان نقل شده است و در نظر محدثان و اهل سنت فضيلت يك صحابى به همين معنى است كه حديثى از رسول خدا(ص) درباره او نقل شده باشد. درباره فضايل امام على(ع) به اين معنى اهل سنت و حديث كتابهاى بسيارى تأليف كرده‌اند. معروف‌رترين حديثى كه در فضيلت آنحضرت نقل شده است حديث بسيار مشهور غدير خم است كه بايد آن را يكى از نصوص بر خلافت و وصايت آنحضرت شمرد. اين حديث شريف از صدر اسلام تا كنون الهام بخش شيعيان و محور افكار و ادبيات و حماسه و شعر و هنر ايشان است. حديث مشهور ديگرى نيز هست كه در قصه تبوك به آن اشاره شد و به موجب آن رسول خدا(ص) به امام على(ع) فرمود:«أنت منى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى». نيز حديث مشهور مؤاخات و برادرخوانى است كه حضرت رسول(ص) در اوايل ورود به مدينه ميان اصحاب خود از مهاجر و انصار برادرى برقرار كرد و هر يك از ايشان را با يكى ديگر برادر خواند و خود را برادر امام على(ع) قرار داد و اين امر در نظر هر مسلمان بالاترين شرف و فضيلت است. قصه مؤاخات در بيشتر كتب حديث و سيره مذكور است، از جمله ابن هشام (150/2) و ابن سعد (3، ق 14/1) از روايات عمده حديثى است كه بخارى در صحيح در باب مناقب على بن ابيطالب(ع) آورده است و آن اينكه رسول خدا(ص) به امام على(ع) فرمود:«أنت منى و أنا منك» و نيز حديث اعطاى لوا در روز خيبر كه پيش از اين بيان شد. در اينجا بايد گفت كه بخارى در صحيح در باب مناقب على بن ابيطالب(ع) اين حديث را نقل كرده است اما مقدمه آن را -كه رسول خدا(ص) ابتدا به ابوبكر و بعد به عمر آن لوا را داد و آن دو كارى از پيش نبردند و بعد آن جمله را بيان فرمود و فرداى آن روز لوا را به امام على(ع) داد - نقل نكرده است. پيداست كه جمله تأكيديه «لأعطين الراية غداً » بدون مقدمه و ابتدا به ساكن نمى‌تواند باشد و اين مقدمه همان است كه مذكور شد. در فضايل صفاتش احاديث فراوان ديگرى از فريقين نقل شده است كه مشهورترين آنها عبارتند از:حديث بدء الدعوة يا حديث دار، حديث سبق اسلام، حديث سبق صلاة، حديث بت‌شكنى، حديث طير، حديث عايشه، حديث ام سلمه، حديث دروازه شهر علم و حديث خندق.
[[نهج‌البلاغه (ترجمه کلمات قصار، صدرالدین بلاغی)]]


دسته دوم از فضايل و مناقب آنحضرت فضايل نفسانى و معنوى ايشان است كه در سرتاسر زندگانى ايشان معروف و مشهود بود و اين صفات و خصال چنان برجسته و نمايان بود كه كسانى حتى در ايام حيات ايشان از جاده صواب منحرف شده و مقام ايشان را تا درجه خدايى بالا برده‌اند. درباره سخاوت و ايثار آنحضرت داستانها گفته‌اند. از صفات بارز ايشان شجاعت است كه در اشاره به غزوات حضرت رسول (ص) مختصرى از آن بيان شد. اخبار شجاعت فوق بشرى و مهارت سربازى و قدرت فرماندهى و اعجاز ذوالفقار در تحكيم اساس اسلام شهرت جهانى دارد. نظارت سياسى و نظامى و ادارى و اقتصادى و اجتماعى و اهتمامى كه به نشر علم و ادب و آموزش و پرورش جوانان داشت و نيز احاطه وى به همه علوم او را بزرگترين و دانشمندترين و دادگرترين زمامدار تاريخ معرفى نمود. سخن‌شناسان كلام آنحضرت را فروتر از كلام الهى اما برتر از كلام انسانى تعريف كرده‌اند. در قوت استدلال و آرايش كلام و ترسل و رسايى و ايجاز و جامعيت و پند و موعظه نظير نداشت و در هر باب كه زبان مى‌گشود آنرا به كمال مى‌رسانيد. براى تماشاى اعجاز بيان على بايد به نهج‌البلاغه رجوع كرد و خطبه‌هاى او را در خلقت عالم و مقام رسول اللّه(ص) و عترت او و دفاع از حقوق خود و تشويق به جهاد و نامه‌هاى او را به معاويه و وصفى را كه از طاووس و خفاش و دنيا و احوال مؤمنان و منافقان نموده مطالعه كرد. مخصوصاً بايد دستورالعملهاى امام على(ع) را به مالك اشتر و محمد بن ابى‌بكر-استانداران مصر-و رهنمودهاى او را براى فرمانداران و عاملان و مأموران خراج و قاضيان و سپاهيان و ساير مأموران دولت كه در نهج‌البلاغه مندرج است خواند تا تفاوت كلام على با ديگران معلوم شود و بدانند كه چرا رسول اللّه (ص) آنحضرت را ولى اللّه و اميرالمؤمنين معرفى كرد. امام على(ع) نه تنها قهرمان ميدان جنگ و سياست و روحانيت بود، بلكه در مقام «انسان كامل» بالاتر از هر افسانه و گمان قرار داشت. او دنيا را با همه عشوه‌ها و ترفندهايش شكست داد و مرگ را تحقير كرد. او اسوه حسنه ايمان و اهرم اعلاى كلمه حق بود. سلسله‌هاى عرفان و اخوت و فتوت اسلامى به او مى‌پيوندند و درويشان و زحمتكشان مسلمان او را سرمشق و تكيه‌گاه خود مى‌شناسند. هر جوان مسلمان كه پاى به ورزشگاه مى‌نهد، يا هر سرباز جهادگر كه در راه شرف و عقيده جانبازى مى‌كند نام امام على(ع) را بر زبان مى‌آورد.
[[ترجمه نهج‌البلاغه (شهیدی)]]


نخستين كسى كه بر بالاى منبر و در خطبات فصيح و بليغ خود مسائل توحيد بارى و صفات او را پيش كشيد امام على(ع) بود و اين مسائل است كه يكى از اسباب برانگيخته شدن اذهان جستجوگر و پايه‌اى براى ظهور مسائل و مباحث كلامى گرديد. ابن ابى الحديد نظير اين معنى را در فقه نيز به حضرت امير(ع) نسبت مى‌دهد و آنچه به قطعيت مى‌توان گفت اين است كه حضرت نخستين كسى است كه راه استدلال در احكام فقهى را به مردم نشان داد. مثلاً هنگامى كه عثمان مى‌خواست زنى را كه پس از شش ماه ازدواج بچه‌اى به دنيا آورده بود حد بزند يا رجم كند، على(ع) مانع شد و به آيه''' «و حمله و فصاله ثلاثون شهراً» '''استدلال كرد. وجه استدلال اين است كه خداوند مجموع مدت حمل و مدت شيرخوارگى انسان را سى ماه فرموده است و اين را بايد به حداقل معنى كرد زيرا دوران شيرخوارگى دو سال يا بيست‌وچهار ماه است و اين به دليل آيه قرآن است''' «و الوالدات يرضعن أولادهن حولين كاملين» '''(بقره، 233) پس مى‌ماند شش ماه كه حداقل حمل است. نظير اين استدلال فقهى تا آنوقت از كسى ديده نشده بود. احكامى كه آنحضرت در زمان عمر درباره بعضى از مسائل بيان فرموده معروف است و به همين جهت است كه عمر گفته بود: «لا يفتين أحد فى المجلس و على حاضر» (كسى در مجلسى كه على حاضر باشد فتوا ندهد) اما اينكه ابن ابى الحديد (18/1) مى‌خواهد فقه اهل سنت را از راه ابوحنيفه به حضرت صادق(ع) و از آن طريق به حضرت على(ع) برساند در كليت و اطلاق آن درست نيست. زيرا اگر چه ابو حنيفه از حضرت صادق (ع) فقه فرا گرفته است اما فقه او و فتواهاى او مورد تأييد آنحضرت نبود و مخصوصاً در مسأله قياس، فقه شيعه مباينت آشكارى با فقه ابوحنيفه دارد. اما فقه شيعه كه منبع اصلى آن ائمه اطهار(ع) است بى‌شك مأخوذ از حضرت امير(ع) است.
[[ترجمه نهج‌البلاغه (دشتی)]]


حضرت على(ع) در دوران خلافت كوتاه خود مظهر كامل عدالت و بى‌طرفى در امر قضا بود. در سيره او آورده‌اند كه اگر چيزى مى‌خواست بخرد نخست از فروشنده مى‌پرسيد كه آيا او را مى‌شناسد يا نه و اگر مى‌ديد كه او را مى‌شناسد از او چيزى نمى‌خريد مبادا جانب او را رعايت كند. او همه عرب و عجم را در صورت مسلمان بودن به يك چشم مى‌نگريست و تعصب قومى و قبيله‌اى نداشت. به همين جهت مردم عادى كوفه يعنى كسانى كه از غيرعرب و اهل كار و پيشه و تجارت بودند او را دوست داشتند، برخلاف بيشتر اشراف عرب كه به جهت همين امر در باطن چندان از او دلخوش نبودند و يكى از دلايل سستى ايشان در نصرت و حمايت از آنحضرت شايد همين امر بود. درباره بيت المال بسيار سختگير بود، رفتار او با دخترش زينب و برادرش عقيل معروف است. خليفه پيش از او يعنى عثمان روش اشراف منشى داشت و قوم و قبيله خود را در درجه اول از هر حيث بر ديگران ترجيح مى‌داد. همين روش تعصب‌نژادى بود كه معاويه و خلفاى بنى اميه پس از او بسختى و شدت دنبال كردند و همه اقوام مغلوب غيرعرب را «موالى» و بندگان خود خواندند. كسى كه از متن اشرافيت عربى و از برگزيده‌ترين طوايف قريش باشد و در عين حال همه انسانها را از ديدگاه اسلام به يك چشم بنگرد كسى است كه شخصيتى والاتر و برتر از حدود نژادى و جغرافيايى خود دارد و در اين شكى نيست.
[[ترجمه روان نهج‌البلاغه (ارفع)]]


امام على(ع) در دوران شصت‌ونه ماهه خلافت خود در اجراى دقيق احكام اسلام و حفظ حقوق مسلمانان لحظه‌اى نياسود و در اين راه از بذل جان نيز مضايقه نكرد. در شهر كوفه پيوسته در بين مردم و در دسترس همه بود. دفتر كار و محل ملاقات‌ها و بطور كلى مركز همه فعاليتهاى سياسى و اجتماعى او مسجد كوفه بود. در بوته عدالت امام على(ع) همه نابرابرى‌هاى طبقاتى و نژادى و رنگ و اقليم ذوب مى‌شد. چون طعم ستم را در مكه و در شعب ابوطالب چشيده بود، راه نجات امت را در اصلاح دادگسترى و تأسيس محاكم شرع و تدوين قانون و استقلال قضات و تعليم و تربيت ايشان تشخيص داد. براى حسن اداره دادگاه‌ها و اجراى احكام، ضوابط بى‌سابقه وضع نمود. دستور داد احكام فقهى مدون شود و به صورت قانون درآيد. قضات را مى‌آزمود و جلسات آموزشى برگزار مى‌نمود و دستورالعملهاى روشن به طور انفرادى يا به صورت بخشنامه به ايشان مى‌فرستاد.
[[ترجمه نهج‌البلاغه (احمد‌زاده)]]


== منابع مقاله==
[[ترجمه نهج‌البلاغه (اردبیلی)]]


[[ترجمه نهج‌البلاغه (انصاری)]]


1. الغدير، علامه امينى
[[ترجمه نهج‌البلاغه (انصاریان، ط. قدیم)]]


2. [[صحيح بخارى]]
[[ترجمه نهج‌البلاغه (اولیایی)]]


3. [[صحيح مسلم]]
[[ترجمه نهج‌البلاغه (بهشتی)]]


4. خصائص امير المؤمنين، نسائى
[[ترجمه نهج‌البلاغه (زمانی)]]


5. تاريخ طبرى
[[ترجمه نهج‌البلاغه (سپهر)]]


6. الجامع الكبير، ترمذى
[[ترجمه نهج‌البلاغه (شرقی)]]


7. صحيح، ابن ماجه (سنن)
[[ترجمه نهج‌البلاغه (مترجم ناشناس)]]


8. [[روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات|روضات الجنات]]
[[ترجمه نهج‌البلاغه (ناشناس)]]


9. السيرة النبوية، ابن هشام
[[ترجمه نهج‌البلاغه (مبشری)]]


10. مسند، ابوحنيفه
[[ترجمه نهج‌البلاغه (محسن فارسی)]]


11. مسند، ابن حنبل
[[ترجمه نهج‌البلاغه (کاسب)]]


12. الرياض النضرة، محب طبرى، مصر، 1372ق
[[ترجمه و شرح نهج‌البلاغه (آملی)]]


13. كنز العمال، متقى هندى
[[ترجمه و شرح نهج‌البلاغه (فیض‌الاسلام)]]


14. [[تاریخ بغداد|تاريخ بغداد]]
[[ترجمه کامل نهج‌البلاغه (شاهین)]]


15. مناقب، ابن حنبل
[[ترجمه نهج‌البلاغه (عابدینی مطلق)]]


16. المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى
[[ترجمه نهج‌البلاغه (شریعت)]]


17. استيعاب
[[ترجمه نهج‌البلاغه (فاضل)]]


18. اسدالغابة فى معرفة الصحابة
[[ترجمه نهج‌البلاغه (فولادوند)]]


19. حلية الاولياء
[[ترجمه نهج‌البلاغه؛ سروش خدا در سرود علی علیه‌السلام]]


20. فضائل الخمسة، فيروز آبادى
[[ترجمه و شرح نهج‌البلاغه (زمانی)]]


[[ترجمه نهج‌البلاغه (شیروانی)]]


== وابسته‌ها ==
[[ترجمه نهج‌البلاغه (شریعتی)]]
{{وابسته‌ها}}
[[صحیفه علویه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده


[[مناجات الهیات حضرت امیر علیه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغه پردیسی (ترجمه منظوم شفیعی پردیسی)]]


[[نثر اللآلي]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[ترجمه نهج‌البلاغه (علامه جعفری)]]


[[نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[ترجمه گویا و شرح فشرده‌ای بر نهج‌البلاغه]]


[[نهج البلاغة (ترجمه دشتی )]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[ترجمه نهج‌البلاغه (حجتی)]]


[[اعلام نهج البلاغة (سرخسی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغه منظوم (ملایی)]]


[[پرتوی از نهج البلاغه (با نقل منابع و تطبیق با روایات مآخذ دیگر)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغه پارسی (دین پرور)]]


[[ترجمه روان نهج البلاغه (سید کاظم ارفع)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[الهادي الی موضوعات نهج‌البلاغة]]


[[شرح نهج البلاغه (ابن میثم، ترجمه فارسی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[هزار گوهر]]


[[غرر الحکم و درر الکلم]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[تصنیف نهج‌البلاغة]]


[[غرر الحکم و درر الکلم آمدی (ره) (به صورت موضوعی) با شرح و ترجمه فارسی. شامل بیش از پنج هزار از کلمات قصار امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) (محلاتی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[تمام نهج البلاغة]]


[[نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[توضيح نهج‌البلاغة]]


[[نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[تحفة العلية في شرح الخطابات الحيدرية]]


[[نهج البلاغه سخنان امام علی (ع) (متن کامل ترجمه فارسی نهج البلاغه، شامل: خطبه ها نامه ها و کلمات قصار)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[دستور معالم الحكم و مأثور مكارم الشیم (من كلام أميرالمؤمنين علي بن أبي‌طالب كرم‌الله وجهه)]]


[[نهج البلاغه امیر المومنین علی ابن ابی طالب قدس سره : با ترجمه فارسی (اردبیلی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[بحثی کوتاه پیرامون نهج‌البلاغة و مدارک آن]]


[[نهج البلاغه (ترجمه انصاری)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[سخنان علی علیه‌السلام از نهج‌البلاغة (کمپانی)]]


[[ترجمه نهج البلاغه (انصاریان - طبع قدیم)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح حكم نهج‌البلاغه]]


[[نهج البلاغه (ترجمه اولیایی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح صد و ده کلمه از کلمات امیرالمؤمنین علیه‌السلام]]


[[نهج البلاغه (ترجمه بهشتی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح علی المائة كلمة لأميرالمومنين علی بن أبی‌طالب علیه‌السلام (ابن میثم - عبدالوهاب -وطواط)]]


[[نهج البلاغه: به ضمیمه فهرستهای موضوعی، اماکن و اشخاص (ترجمه زمانی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[أعلام نهج‌البلاغة (سرخسی)]]


[[نهج البلاغه امیر المومنین علی (ع) : متن کامل عربی و ترجمه فارسی نهج البلاغه با مقدمه ای در فن خطابه و تاریخ آن و تعلیقات (ترجمه سپهر)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[المعجم الصرفي المفصل لألفاظ نهج‌البلاغة]]


[[نهج البلاغه (ترجمه شرقی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[جلوه‌های حکمت؛ گزیده موضوعی کلمات امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در 225 موضوع، غرر الحکم و درر الحکم، نهج‌البلاغة]]


[[کتاب نهج البلاغه با ترجمه فارسی قرن پنجم و ششم]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[خورشید بی‌غروب، نهج‌البلاغه با فهرستهای دهگانه]]


[[نهج البلاغه (ترجمه مبشری)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[رخساره خورشید]]


[[نهج البلاغه در سخنان علی علیه السلام (محسن فارسی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[روائع نهج‌البلاغة]]


[[نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغه (ابن میثم، ترجمه فارسی)]]


[[ترجمه و شرح نهج البلاغه (آملی )]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغة (ابن میثم)]]


[[ترجمه و شرح نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغه (سید عباس موسوی)]]


[[تصنیف نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغة (شارح قرن هشتم)]]


[[تمام نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغة (قزوینی حائری)]]


[[معارج نهج البلاغة لعلي بن زید البیهقي الأنصاري]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغة المقتطف من بحارالأنوار للعلامة المجلسي]]


[[خورشید بی غروب، نهج البلاغه با فهرستهای دهگانه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغة (دخیل)]]


[[نهج البلاغه (ترجمه فاضل)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغه (محمد عبده)]]


[[سخنان علی علیه السلام از نهج البلاغه (کمپانی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغه (مدرس وحید)]]


[[شرح علی المائة کلمة لأمیر المومنین علی بن أبی طالب علیه السلام (ابن میثم - عبد الوهاب -وطواط)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغه (نواب لاهیجی)]]


[[شرح نهج البلاغة (ابن میثم)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح و ترجمه نهج‌البلاغه (انصاری)]]


[[شرح نهج البلاغة (سید عباس موسوی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شروح نهج‌البلاغة]]


[[شرح نهج البلاغة (شارح قرن هشتم)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شاهکارنامه مولا علی(ع)]]


[[ شرح نهج البلاغة : خطب و حکم و رسائل مولانا امیر المومنین ابی الحسن علی بن ابیطالب علیه السلام  (قزوینی حایری)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شکوفه‌های خرد یا سخنان علی عليه‌السلام]]


[[شرح نهج البلاغة المقتطف من بحار الأنوار للعلامة المجلسی]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[كتاب شریف نهج‌البلاغه همراه با شرح محمد عبده (فقیهی)]]


[[نهج البلاغة (شرح دخیل)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[فرهنگ موضوعات کلی نهج‌البلاغه]]


[[نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[فرهنگ‌نامه موضوعی نهج‌البلاغه (خاتمی)]]


[[شرح نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة موضوعی (عزیزی)]]


[[نهج البلاغه (شرح نواب لاهیجی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[گنجینه حکمت]]


[[نهج البلاغه منظوم (انصاری)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[کلمات قصار امام علی(ع)]]


[[في ظلال نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[کلمات قصار (میر محمود دعوتی)]]  


[[گفتار امیر المومنین علی علیه السلام همراه با ترجمه فارسی هدایة العلم و غرر الحکم]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[كلمات قصار لعلى بن ابى‌طالب (ترجمه سپهر)]]


[[مفردات نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[قانون: دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشيم از سخنان امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع)]]


[[منتخب نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[یکصد گهر از نهج‌البلاغه حضرت علی(ع) (داریوش شاهین)]]


[[منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خویی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[في ظلال نهج‌البلاغة]]


[[منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (راوندی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[صد کلمه قصار حضرت علی علیه‌السلام]]  


[[منهاج الولایة فی شرح نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[كلمات علیه غرا: شرح منظوم کلمات امیرمؤمنان علی علیه‌السلام]]


[[نهج البلاغة (بنیاد نهج البلاغه)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[گفتار امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام همراه با ترجمه فارسی هداية العلم و غرر الحكم]]


[[نهج البلاغة الثانی]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[كلمات قصار (میر محمود دعوتی)]]


[[نهج البلاغه پارسی (دین پرور)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[مروارید حکمت از دریای عصمت]]


[[نهج البلاغه منظوم]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[إکمال غررالحکم]]  


[[الهادی الی موضوعات نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[اخلاق اسلامی در نهج‌البلاغه (خطبه متقین)]]  


[[هزار گوهر]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[بخشی از درر کلمات امیرمؤمنان علی علیه‌السلام]]


[[واژه های نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[غرر الحكم و درر الكلم آمدی (به صورت موضوعی)، با شرح و ترجمه فارسی]]


[[ترجمه گویا و شرح فشرده ای بر نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[غرر الحکم (ترجمه انصاری قمی)]]


[[ترجمه نهج البلاغه (بر اساس نسخه اردبیلی)]] / نوع اثر: نسخه استخراجی / نقش: نويسنده
[[مستدرك نهج‌البلاغة]]


[[ترجمه نهج البلاغه (بر اساس نسخه انصاری)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[معارج نهج‌البلاغة]]


[[ترجمه نهج البلاغه (بر اساس نسخه سپهر)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[معارج نهج‌البلاغة (تحقیق طیب)]]


[[ترجمه نهج البلاغه (بر اساس نسخه شرقی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[مفردات نهج‌البلاغه]]


[[نهج البلاغه با ترجمه فارسی قرن پنجم و ششم]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[منتخب نهج‌البلاغة]]


[[نهج البلاغه (ترجمه عزیز الله کاسب)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[منتخب نهج‌البلاغة (ترجمه اسماعیلی)]]


[[ترجمه کامل نهج البلاغه (داریوش شاهین)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[منهاج البراعة في شرح نهج‌البلاغة (خویی)]]


[[نهج البلاغه (ترجمه کاظم عابدینی مطلق)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[منهاج البراعة في شرح نهج‌البلاغة (راوندی)]]


[[نهج البلاغة (محمد جواد شریعت)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[منهاج الولاية في شرح نهج‌البلاغة]]


[[نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة الثاني]]


[[نهج البلاغة (ترجمه محمد مهدی فولادوند)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[صحیفه علویه]]  


[[نهج البلاغه با ترجمه منظوم  (امید مجد)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[مفتاح السعادة في شرح نهج‌البلاغة]]  


[[ترجمه و شرح نهج البلاغه (مصطفی زمانی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[مشارق أنوار اليقين في أسرار أميرالمؤمنين علیه‌السلام]]


[[متن کامل فارسی نهج البلاغه : سخنان علی علیه السلام... ؛ سروش خدا در سرود علی (علیه السلام) (منصوری)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[واژه‌های نهج‌البلاغة]]  


[[شاهکار نامه مولا علی (ع)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[مناجات الهیات حضرت امیر علیه‌السلام]]  


[[کتاب شریف نهج البلاغه همراه با شرح محمد عبده (علی اصغر فقیهی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[مقتل أميرالمؤمنين علي بن أبي‌طالب عليه‌السلام]]


[[کلمات قصار حضرت علی ابن ابیطالب (ع) با ترجمه به فارسی و فرانسه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[الرسالة العلوية في فضل أميرالمؤمنين علی سائر البرية سوی سيدنا رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله]]


[[کلمات قصار (میر محمود دعوتی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[كفاية‌الطالب في مناقب علي بن أبي‌طالب عليه‌السلام]]


[[مروارید حکمت از دریای عصمت]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[ينابيع المودة لذوي القربی]]


[[نهج البلاغه : مجموعه ای از خطبه ها، نامه ها و پندهای امیر المومنین علی علیه السلام  (امیر اسماعیلی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[تفضیل أمیرالمؤمنین علیه‌السلام]]


[[نهج البلاغه امیر المومنین علیه السلام (ترجمه علی شیروانی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نثر اللآلي]]  


[[نهج البلاغه (ترجمه  مهدی شریعتی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج الخلاص]]  


[[نهج البلاغه پردیسی (به نثر منظوم ترجمه مهدی شفیعی پردیسی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[مناجات الهیات حضرت امیر علیه‌السلام]]


[[ترجمه نهج البلاغه (علامه جعفری)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[دیوان امام علی‌ علیه‌السلام]]


[[نهج البلاغه به زبان فارسی ساده (ترجمه سید مهدی حجتی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة (با تحقیق قیس بهجت عطار)]]  


[[ نهج البلاغه «منظوم» امیر المومنین علی بن ابیطالب (ع) بر اساس نسخه فیض الاسلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[غرر الحکم و درر الکلم]]  


[[نهج البلاغه منظوم (ترجمه علی توکلی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[تصنيف غرر الحكم و درر الكلم (درایتی)]]


[[یکصد گهر از نهج البلاغه حضرت علی (ع) (داریوش شاهین)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[كشف اليقين في فضائل أميرالمؤمنين]]


[[گنجینه حکمت]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[بازگشت خورشید برای امیرالمؤمنین علیه‌السلام]]


[[غرر الحکم و درر الکلم]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[المعقبين من ولد الإمام أمير المؤمنين]]


[[کلمات قصار لعلی بن ابی طالب امیر المومنین (ع) اندرزهای نغز حضرت امیر المومنین علی بن ابی طالب (ع) ترجمه بفارسی و فرانسه (احمد علی سپهر)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[الصحيح من سيرة الإمام علي عليه‌السلام (المرتضی من سيرة المرتضی)]]


[[نهج البلاغة (حسینی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[كفی از یمی (ترجمه کتاب مناقب امیرالمؤمنین علیه‌السلام)]]


[[دیوان امام علی علیه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[پرتویی از نهج‌البلاغة]]  


[[شرح نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغة (قزوینی حائری)]]


[[نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[ترجمه و شرح نهج‌البلاغه (زمانی)]]  


[[110 (یکصد و ده) سرمشق از سخنان حضرت علی علیه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغه با ترجمه فارسی قرن پنجم و ششم]]


[[نهج الخلاص]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغة المقتطف من بحارالأنوار للعلامة المجلسي]]  


[[صد کلمه قصار حضرت علی علیه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة]]  


[[سخن مولای متقیان(کلمات قصار - ترجمه غرر الحکم)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغة]]  


[[إکمال غرر الحکم]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغه منظوم (انصاری)]]  


[[نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[منتخب نهج‌البلاغة]]  


[[مختارات مبّوبّة من نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[منهاج الولاية في شرح نهج‌البلاغة]]  


[[نهج البلاغه پارسی]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة (تحقیق عطاردی قوچانی)]]  


[[فرزندم چنین باش ترجمه نامه سی و یکم نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة الثاني]]  


[[از پارسایان برایم بگو (ترجمه خطبه متقین همام )]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغه منظوم]]


[[سیمای کارگزاران در نهج البلاغه (ترجمه عهد نامه امام علی علیه السلام به مالک اشتر )]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[ترجمه کامل نهج‌البلاغه (شاهین)]]  


[[جلوه های بلاغت در نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[ترجمه نهج‌البلاغه (شریعت)]]  


[[نهج البلاغه مع الشرح اللغوی و الفهارس المتنوعه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[ترجمه نهج‌البلاغه؛ سروش خدا در سرود علی علیه‌السلام]]  


[[دو هزار حدیث از حضرت علی علیه السلام همراه با فهرست موضوعات]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[كتاب شریف نهج‌البلاغه همراه با شرح محمد عبده (فقیهی)]]  


[[شرح نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[کلمات قصار حضرت علی ابن ابی‌طالب(ع) با ترجمه به فارسی و فرانسه]]  


[[ کلمات قصار علی بن ابیطالب علیه السلام با ترجمه به فارسی و انگلیسی و رباعیات فارسی]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة (ترجمه مهدی شریعتی)]]  


[[نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة به زبان فارسی ساده (ترجمه سید مهدی حجتی)]]  


[[نهج البلاغه : آسمان و جهان یا عالم و آدم ( السماء و العالم )]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغه: آسمان و جهان یا عالم و آدم (السماء و العالم)]]  


[[نهج البلاغه  (ترجمه کلمات قصار،  صدر الدین بلاغی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغه «منظوم» امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع) بر اساس نسخه فیض‌الاسلام]]  


[[نظرات سیاسی در نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغه منظوم (ترجمه علی توکلی)]]  


[[اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغه (تحقیق حسینی)]]  


[[ترجمه و شرح نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغه (آیت‌الله خامنه‌ای)]]  


[[نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[110 (یکصد و ده) سرمشق از سخنان حضرت علی علیه‌السلام]]  


[[نهج البلاغه و هو ما اختاره الشریف الرضی من کلام سیدنا و مولانا امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[سخن مولای متقیان علیه‌السلام (کلمات قصار)]]  


[[اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[مختارات مبّوبّة من نهج‌البلاغة]]  


[[شرح نهج البلاغه (عتائقی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[فرزندم چنین باش ترجمه نامه سی و یکم نهج‌البلاغة]]  


[[شرح نهج البلاغه (سلطان محمود طبسی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[از پارسایان برایم بگو (ترجمه خطبه متقین همام)]]  


[[ترجمه و شرح بعض خطب نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[سیمای کارگزاران در نهج‌البلاغة (ترجمه عهد نامه امام علی علیه‌السلام به مالک اشتر)]]  


[[شرح نهج البلاغه(محمد)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[جلوه‌های بلاغت در نهج‌البلاغة]]  


[[شرح مفردات نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة مع الشرح اللغوی و الفهارس المتنوعه]]  


[[منهج الفصاحه در شرح نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[دو هزار حدیث از حضرت علی علیه‌السلام همراه با فهرست موضوعات]]  


[[مفتاح السعادة في شرح نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغة]]  


[[کلمات قصار لعلي بن ابي طالب امير المومنين عليه السلام : اندرزهاي نغز حضرت امير المومنين علي بن ابي طالب سلام الله عليه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[کلمات قصار علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام با ترجمه به فارسی و انگلیسی و رباعیات فارسی]]  


[[درسهايي از نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نظرات سیاسی در نهج‌البلاغة]]  


[[نسخه نهج البلاغه (بر اساس ترجمه مکارم)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[ترجمه و شرح نهج‌البلاغه]]  


[[مائة کلمة مختارة من حکم أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام و اخري للامام علي بن موسي الرضا عليه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة و هو ما اختاره الشریف الرضی من کلام سیدنا و مولانا امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام]]  


[[شرح حکمي و عرفاني دعاي عديله منسوب به امير المؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی]]  


[[نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغة (عتائقی)]]  


[[نهج البلاغة (طبع آمريکا)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغة (سلطان محمود طبسی)]]  


[[الصحيفة العلوية و التحفة المرتضوية]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[ترجمه و شرح بعض خطب نهج‌البلاغة]]  


[[نهج البلاغه و شرع الفصاحة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغة (محمد)]]  


[[Imam Ali Nahjul Balagha Sermons,letters and Sayings]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح مفردات نهج‌البلاغه]]  


[[الجفران الأکبر و الأصغر]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[منهج الفصاحه در شرح نهج‌البلاغة]]  


[[ديوان أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، مصدرا بقصيدة کعب بن زهير في مدح الإمام علي]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[كلمات قصار لعلى بن ابى‌طالب (ترجمه سپهر)]]  


[[هزار حديث از حضرت علي عليه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[درس‌هایی از نهج‌البلاغه]]  


[[نهج السعادة في مستدرک نهج البلاغة (باب المختار من ادعية) امير المؤمنين علي عليه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نسخه نهج‌البلاغة (بر اساس ترجمه مکارم)]]  


[[نور الأبرار من حکم أخ الرسول حيدر الکرار أمير المومنين علي بن ابي طالب عليه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[مائة کلمة مختارة من حکم أمير المؤمنين علي بن أبي‌طالب عليه‌السلام و اخري للامام علي بن موسي الرضا عليه‌السلام]]  


[[نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح حکمي و عرفانیدعای عديله منسوب به اميرالمؤمنين علي بن ابي‌طالب عليه‌السلام]]  


[[مستدرک نهج البلاغه: مجموع مختار من کلام مولانا امير المومنين علي (ع) مروي في غير النهج جار علي منواله، مرتب علي ابوابه الثلاثه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة (طبع آمريکا)]]  


[[دعای صباح]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[الصحيفة العلوية و التحفة المرتضوية]]  


[[منتخب نصايح نهج البلاغه: نمونه اي از فرمايشات مولاي متقيان]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة و شرع الفصاحة]]  


[[نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[Imam Ali Nahjul Balagha Sermons,letters and Sayings]]  


[[الجفر و الفتن و أشراط الساعة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[الجفران الأکبر و الأصغر]]  


[[ديوان منسوب به امام علي عليه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[ديوان أمير المؤمنين علي بن أبي‌طالب، مصدرا بقصيدة کعب بن زهير في مدح الإمام علي]]  


[[نهج البلاغه: خطبه ها، نامه ها و حکمتهای حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[هزار حديث از حضرت علي‌عليه‌السلام]]  


[[سخنان علی (ع) از نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌السعادة في مستدرك نهج‌البلاغة (باب المختار من ادعية) اميرالمؤمنين علي‌عليه‌السلام]]  


[[شرح نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نور الأبرار من حکم أخ الرسول حيدر الکرار أمير المومنين علي بن ابي‌طالب عليه‌السلام]]  


[[ديوان الإمام علي بن ابي طالب (قاهره)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[مستدرک نهج‌البلاغة: مجموع مختار من کلام مولانا امیرالمؤمنین علي(ع) مروي في غير النهج جار علي منواله، مرتب علي ابوابه الثلاثه]]  


[[نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[دعای صباح]]  


[[اخلاص عمل: ترجمه و شرح و شرح منظوم 110 (صد و ده) کلام امام علی علیه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح دعای صباح حضرت امیر مؤمنان علی بن ابی‌طالب(ع)]]


[[تجلیات حکمت]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[منتخب نصايح نهج‌البلاغة: نمونه‌ای از فرمايشات مولای متقيان]]  


[[سربازي و پاسداري در آيين امام علي عليه السلام (نهج البلاغه. برگزيده)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[الجفر و الفتن و أشراط الساعة]]  


[[دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم (من کلام أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرم الله وجهه)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[ديوان منسوب به امام علي‌عليه‌السلام]]  


[[پيامي به جوانان به قلم امير مومنان (نهج البلاغه . برگزيده )]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة: خطبه‌ها، نامه‌ها و حکمتهای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام]]  


[[پيمان جاويدان به قلم امير مومنان (نامه 53 نهج البلاغه از اميرمومنان امام علي( ع )به مالک اشتر، فرمانرواي مصريان)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[سخنان علی(ع) از نهج‌البلاغة]]  


[[راه و رسم زندگی در نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغة]]  


[[نهبج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[ديوان الإمام علي بن ابي‌طالب (قاهره)]]  


[[ترجمه و شرح نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[تجلیات حکمت]]  


[[مناجات نامه حضرت علی علیه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[سربازي و پاسداري در آيين امام علي‌عليه‌السلام (نهج‌البلاغة. برگزيده)]]  


[[نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم (من کلام أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرم الله وجهه)]]  


[[نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[پيامي به جوانان به قلم امير مومنان (نهج‌البلاغة. برگزيده)]]  


[[ديوان أمير المومنين و سيد البلغاء و المتکلمين الإمام علي بن ابي طالب رضي الله عنه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[پيمان جاويدان به قلم امير مومنان (نامه 53 نهج‌البلاغة از اميرمومنان امام علي(ع) به مالک اشتر، فرمانروای مصريان)]]  


[[نهج البلاغه به صورت موضوعي با ترجمه مقابل، فني، ادبي و شرح کلمات مشکل]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[راه و رسم زندگی در نهج‌البلاغة]]  


[[نهج البلاغه با ترجمه استاد ولي]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[ترجمه و شرح نهج‌البلاغه]]  


[[غرر الحکم و درر الکلم]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[مناجات نامه حضرت علی علیه‌السلام]]  


[[نهج البلاغه و هو المختار من کلام امير المومنين عليه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[ديوان أمير المومنين و سيد‌ ‎البلغاء و المتکلمين الإمام علي بن ابي‌طالب رضي‌الله‌عنه]]  


[[ادعیه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة به صورت موضوعي با ترجمه مقابل، فني، ادبي و شرح کلمات مشکل]]  


[[نهج البلاغه برای بچه ها]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة با ترجمه استاد ولی]]  


[[نامه امام علی به مالک اشتر]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة و هو المختار من کلام امیرالمؤمنین عليه‌السلام]]  


[[نهج البلاغه: سخرانی ها، نامه ها و جمله های حضرت علی]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة برای بچه ها]]  


[[اوج فصاحت نهج البلاغه: انتخاب خطبه، نامه و سخرانی های أمیر المؤمنین علی بن ابیطالب]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نامه امام علی به مالک اشتر]]  


[[نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة: سخرانی‌ها، نامه‌ها و جمله‌های حضرت علی]]  


[[مجموعه دعاها: دعاهای امیر المؤمنین علی بن أبی طالب]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[اوج فصاحت نهج‌البلاغة: انتخاب خطبه، نامه و سخرانی‌های أمیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب]]  


[[نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[مجموعه دعاها: دعاهای امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب]]  


[[نهج البلاغة : و هو مجموع ما أختاره الشريف ابوالحسن محمد الرضي بن الحسن الموسوي من کلام اميرالمؤمنين أبي الحسن علي بن أبي طالب عليه السلام (بیروت)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة: و هو مجموع ما أختاره الشريف ابوالحسن محمد الرضي بن الحسن الموسوي من کلام اميرالمؤمنين أبي‌الحسن علي بن أبي‌طالب عليه‌السلام (بیروت)]]  


[[نهج البلاغة: و هو مجموع ما اختاره الشریف الرضی من کلام سیدنا أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة: و هو مجموع ما اختاره الشریف الرضی من کلام سیدنا أمیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام]]  


[[کلمات قصار لعلی ابن ابیطالب امیر المؤمنین (ع): اندرزهای نغز حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب سلام الله علیه (ترجمه بفارسی و فرانسه)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[کلمات قصار لعلی ابن ابی‌طالب امیرالمؤمنین(ع): اندرزهای نغز حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب سلام‌الله‌علیه (ترجمه بفارسی و فرانسه)]]  


[[نهج البلاغة مع ترجمه و حواشی مکمل]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة مع ترجمه و حواشی مکمل]]  


[[نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[جامع نسخ نهج‌البلاغة]]  


[[نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة: و بهامشه شرح الفارسی المنقول من منهاج البراعه و شرح النواب اللاهیجی مع دیوان المنسوب الی امیرالمؤمنین علیه السلم و ترجمه الدیوان منقول من شرح الدیوان للمیبدی]]  


[[جامع نسخ نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[گفتار امیرالمؤمنین علي‌عليه‌السلام: ترجمه اردو هداية العلم و غرر الحکم]]  


[[نهج البلاغه: و بهامشه شرح الفارسی المنقول من منهاج البراعه و شرح النواب اللاهیجی مع دیوان المنسوب الی امیر المومنین علیه السلم و ترجمه الدیوان منقول من شرح الدیوان للمیبدی]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[کلمات قصار امام علی(ع)]]  


[[گفتار امير المومنين علي عليه السلام : ترجمه اردو هداية العلم و غرر الحکم]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[پاسخ‌ها و پیام‎های امام علی علیه‌السلام]]  


[[کلمات قصار امام علی (ع)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[مستدرک نهج‌البلاغة الموسوم بمصباح الصباغة فی مشکوة الصیاغة]]  


[[پاسخ ها و پیام های امام علی (علیه السلام)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[نهج‌البلاغة حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام]]  


[[دیوان امام علی علیه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: سراينده
[[ترجمه نهج‌البلاغه (سپهر)]]  


[[مستدرک نهج البلاغة الموسوم بمصباح الصباغة فی مشکوة الصیاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج‌البلاغة]]  


[[نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[تفسير أميرالمؤمنين عليه‌السلام للقرآن الکريم]]


[[نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[حقیقت جاوید]]


[[پرتوی از نهج البلاغه (با نقل منابع و تطبیق با روایات مآخذ دیگر)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[درر المطالب و غرر المناقب في فضائل علي بن أبي‌طالب(ع)]]


[[نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[علي اميرالمؤمنين عليه‌السلام نفس الرسول الأمين(ص)]]


[[نهج البلاغه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[علي عليه‌السلام خاصف نعل النبي صلي‌الله‌عليه‌وآله]]


[[نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[مناقب الأسد الغالب، ممزق الكتائب و مُظهِر العجائب، ليث بن غالب أميرالمؤمنين أبي‌الحسن علي بن أبي‌طالب رضي‌الله‌عنه]]


[[نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[حب علي بن أبي‌طالب و آثاره الدنيوية و الأخروية]]


[[شرح نهج البلاغة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[حديث سدالأبواب الا باب علي عليه‌السلام]]


[[نجف کانون تشیع]]
[[رده:زندگی‌نامه]]
[[رده:زندگی‌نامه]]
[[رده:امامان شیعه]]
[[رده:امام علی(ع)]]
[[رده:شهیدان]]
[[رده:چهارده معصوم علیهم‌السلام]]
[[ar:أميرالمؤمنين الإمام علي بن أبي طالب عليه‌السلام]]
[[en:Imam Ali b. Abi Talib (a)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۰۷

امام علی علیه‌السلام
نجف، حرم مطهر امام علی(ع)
نام‌های دیگر
  • علی بن ابی‌طالب(ع)
  • امام اول
نام پدرابوطالب
نام مادرفاطمه بنت اسد
ولادت۱۳ رجب سال سی‌ام عام‌الفیل، مکه
شهادت۲۱ رمضان ۴۰ هجری، کوفه
کنیه‌ها
  • ابوالحسن
  • ابوالحسین
  • ابوالسبطین
  • ابوالریحانتین
  • ابوتراب
  • ابوالائمه
القاب
  • امیرالمؤمنین
  • ابوتراب
  • ابوالحسن
  • حیدر
مدت امامت۲۹ سال
مدفننجف، عراق
آثارنهج البلاغة

ابوالحسن، على بن ابى‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصى بن كلاب (۱۳ رجب سال ۲۳ قبل از هجرت - ۲۱ رمضان سال ۴۰ق)، نخستين امام از امامان دوازده‌گانه، دومين معصوم از چهارده معصوم(ع) و از ديدگاه اهل‌سنت خليفه چهارم از خلفاى راشدين است. آن حضرت دومين شخص عالم اسلام -پس از رسول اكرم(ص)- و وصى و ولى مطلق هستند و اعتقاد به امامت (ولایت و رهبری آن حضرت و يازده امام بعد از او) يكى از اصول مذهب اماميه است.

نسب

ابوطالب نام پدر ايشان است و اين كنيه‌اى بود به جهت پسر بزرگترش كه طالب نام داشت و اين كنيه بر نام واقعى او كه عبدمناف بود غالب آمد و در تاريخ اسلام هيچگاه او را عبدمناف نخوانده‌اند و فقط با ابوطالب از او ياد كرده‌اند. مى‌گويند مادرش او را حيدر نام نهاده بود، اما پدرش ابوطالب نام او را به على تغيير داد. در رجزى كه به آن حضرت منسوب است و آن را در غزوه خيبر در برابر مرحب خيبرى خوانده است تصريح به اين معنى است، زيرا حضرت در اين رجز فرموده است: «أنا الذى سمتنى أمى حيدرة» (من كسى هستم كه مادرم مرا حيدر ناميد).

مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف بن قصى است و بنا به گفته علماى انساب نخستين زن هاشمى است كه به ازدواج يك مرد هاشمى (ابوطالب) درآمده است و صاحب فرزند شده است. اين بانو را يازدهمين كسى گفته‌اند كه اسلام آورده و حضرت رسول(ص) بر جنازه او نماز خواند و فرمود كه پس از ابوطالب هيچكس نسبت به من بيشتر از او نيكى نكرده است.

کنیه و القاب

کنیه‌های علی بن ابی‌طالب عبارتند از ابوالحسن، ابوالحسین، ابوالسبطین، ابوالریحانتین، ابوتراب و ابوالائمه.

همچنین در منابع القاب و صفات متعددی برای ایشان برشمرده شده است از جمله: امیرالمؤمنین، یعسوب‌الدین والمسلمین، حیدر، مرتضی، قسیم النار و الجنة، صاحب اللواء، صدّیق اکبر، فاروق و...

علی بن ابی‎طالب(ع) به ابوتراب نيز معروف بود اين كنيه را حضرت رسول(ص) به ایشان داده بودند لذا بسيار دوست مى‌داشت و آن را بر كنيه‌ها و القاب ديگر ترجيح مى‌داد. اما بنى‌اميه و دیگر دشمنانش در اين كنيه نوعى تحقير و توهين مى‌ديدند و به كسان خود دستور داده بودند كه آن را همچون دشنام و ناسزايى درباره او بكار برند. زياد بن ابيه و پسرش عبيداللّه بن زياد و حجاج بن يوسف ثقفى اين كنيه را درباره او بسيار بكار مى‌بردند.

ولادت

امام علی(ع) روز سيزدهم ماه رجب سال سى‌ام عام الفيل، در خانه كعبه متولد شد. مى‌گويند كسى پيش از آن حضرت و پس از ايشان در خانه كعبه متولد نشده است.

اگر تولد حضرت رسول(ص) در عام‌الفيل اتفاق افتاده باشد و عام‌الفيل بنا بر بعضى محاسبات با سال 570م. منطبق باشد، بايد تولد حضرت امام علی(ع) در حدود سال 600م. اتفاق افتاده باشد، يعنى 21 سال قبل از هجرت (با در نظر گرفتن اختلاف سالهاى قمرى و ميلادى اين تاريخها تقريبى است).

اسلام آورنده نخستين

از جمله نعمت‌هاى الهى در حق على ابن ابى‌طالب(ع) يكى آن بود كه وقتى قريش در قحطى بزرگى افتادند و ابوطالب را فرزند و عيال زياد و توانايى مالى كم بود، حضرت رسول(ص) به عموى خود عباس كه مردى توانگر بود گفت برويم و از بار زندگى ابوطالب بكاهيم و هر كدام يكى از پسران او را برگيريم و پيش خود نگاهداريم. عباس اين پيشنهاد را پذيرفت و هر دو پيش ابوطالب رفتند و گفتند ما مى‌خواهيم هر كدام يكى از پسران ترا نزد خود نگاهداريم تا اين مصيبت قحطى از ميان ما برداشته شود. ابوطالب كه از ميان فرزندان خود عقيل را از همه بيشتر دوست داشت گفت اگر عقيل را نزد من بگذارید هر يك از پسران ديگر مرا كه مى‌خواهيد مى‌توانيد ببريد. پس عباس جعفر را و حضرت رسول(ص)، على(ع) را همراه خود به خانه برد. على(ع) نزد رسول خدا(ص) بزرگ شد تا آنكه آن حضرت به نبوت مبعوث شد و على(ع) به آن حضرت ايمان آورد.

بسيارى از سيره‌نويسان و محدثان اهل سنت، على(ع) را نخستين كسى مى‌دانند كه اسلام آورد و آنها كه خديجه را نخستين اسلام آورنده مى‌دانند امام علی(ع) را نخستين اسلام آورنده از مردان مى‌شمارند.

اينكه حضرت على(ع) اسلام آورنده نخستين، دست كم از ميان مردان، باشد امرى طبيعى به نظر مى‌رسد؛ زيرا بنا بر روايت سيره‌نويسان، حضرت رسول(ص) بعثت خود را نخست به خديجه اعلام فرمود و خديجه قول او را تصديق و تأييد كرد. دومين شخصى كه از اسلام و بعثت حضرت رسول(ص) مى‌بايست آگاه مى‌شد على بن ابى‌طالب(ع) بود كه در خانه آن حضرت زندگى مى‌كرد و در آن هنگام به اختلاف روايات ميان ده تا پانزده سال داشت. پس از او زيد بن حارثه بود كه پسر خوانده و آزاد كرده پيامبر(ص) بود و در همان خانه زندگى مى‌كرده است.

رواياتى هست كه در آغاز فقط حضرت رسول(ص) و خديجه و على(ع) را در حال نماز گزاردن ديده‌اند و روايات ديگرى هست كه به موجب آن، حضرت رسول(ص) در آغاز بعثت به هنگام نماز، با امام علی(ع) و پنهان از نظر ديگران به شكاف كوه‌ها و دره‌هاى مكه مى‌رفتند و در آنجا نماز مى‌خواندند.

بعضى از متعصبان و محدثان اهل سنت خرده گرفته‌اند كه بر فرض آنكه على(ع) نخستين مسلم باشد چندان فضيلتى را براى او ثابت نخواهد كرد، زيرا آن حضرت در آن زمان در سالهاى كودكى بوده است و ايمان و اسلام از سالهاى بلوغ معتبر است. در پاسخ بايد گفت كه اين فضيلت مهمترى بر فضايل امام علی(ع) مى‌افزايد و آن اينكه آن حضرت در ميان مهاجرانِ نخستين و در ميان جنگجويان بدر كه سمت فضيلت و برترى بر اصحاب ديگر حضرت رسول(ص) را دارند، تنها كسى است كه هرگز بت‌پرستى نكرده است و از آن هنگام كه خود را شناخته است خداى واحد را پرستيده و با رسول خدا(ص) نماز گزارده است.

بنا بر روايتى ديگر چون آيه:و أنذر عشيرتك الأقربين (به خويشاوندان نزدیک خود هشدار ده) نازل شد، حضرت رسول(ص) بنا بر اين دستور الهى فرزندان و نبيرگان عبدالمطلب را كه نزدیک ‌ترين خويشان او بودند دعوت كرد و فرمود هر كس از شما پيشتر از ديگران با من بيعت كند برادر و دوست و وارث من خواهد بود و اين سخن را سه بار تكرار فرمود و در هر بار فقط على(ع) برخاست و آن حضرت را تأييد و تصديق كرد و حضرت رسول(ص) فرمود: «اين مرد، برادر من و وصى من و خليفه من در ميان شماست. سخن او را بشنويد و از او اطاعت كنيد.»

در فراش پيامبر(ص)

بنابر روايات سيره‌نويسان، در شبى كه قريش قصد داشتند به خانه پيامبر(ص) بريزند و او را به قتل برسانند، آن حضرت آن شب به تعليم جبرئيل در بستر خود نخوابيد و به على(ع) فرمود در بستر من بخواب و اين پارچه سبز حضرمى را بر خود بپوشان كه آنها نخواهند توانست آزارى به تو برسانند. آن شب حضرت رسول(ص) با ابوبكر از مكه بيرون رفت و على(ع) در رختخواب او خوابيد. كفار قريش بر زمانى از خروج پيامبر(ص) مطلع شدند كه دير شده بود زيرا حضرت رسول(ص) از مكه بيرون رفته بود. على(ع) سه شبانه روز در مكه ماند تا اماناتى را كه مردم پيش رسول اكرم(ص) داشتند مسترد كند و پس از به پايان رساندن اين مأموريت از مكه بيرون رفت و به حضرت رسول(ص) پيوست.

ازدواج با فاطمه(س)

در سال اول، دوم يا سوم هجرى، حضرت رسول(ص) فاطمه(س) را به امام علی(ع) تزويج كرد. بنا بر بعضى روايات مَهر آن حضرت پانصد درهم بود كه مطابق با وزن دوازده اوقيه و نيم نقره است (هر اوقيه چهل درهم است) و گفته‌اند كه مهر دختران ديگر حضرت رسول(ص) نيز به همين مقدار بوده است. اما درباره مهر حضرت فاطمه(ع) اقوال ديگرى هم ذكر شده است كه بايد به كتب مفصل رجوع كرد.

فرزندان

امام علی(ع) تا وقتى فاطمه(س) زنده بود زنى ديگرى به همسرى نگرفت و از او دو فرزند ذكور يعنى امام حسن(ع) و امام حسین(ع) داشت و پسر ديگرى از او به نام محسِّن داشت كه پيش از تولد از دنيا رفت. دو دختر نيز از حضرت فاطمه(س) داشت كه يكى زينب كبرى و ديگرى ام كلثوم است. پس از حضرت فاطمه(س) زنى از طايفه بنى‌كلاب به نام ام‌البنين گرفت كه از او چند پسر به نامهاى عباس و جعفر و عبداللّه و عثمان داشت و همه در واقعه كربلا شهيد شدند. از خوله دختر جعفر بن قيس حنفى پسرى داشت به نام محمد بن حنفيه. آن حضرت فرزندان ذكور و اناث ديگرى از زوجات ديگر داشتند كه تفصيل آنها در كتب تاريخ مذكور است.

حديث منزلت

بنا به روايات، حضرت امير(ع) در همه غزوات بجز غزوه تبوك حضور داشته است و عَلَم حضرت رسول(ص) همواره به دست على(ع) بوده است. در غزوه تبوك خود حضرت رسول(ص) ايشان را به جاى خويش در مدينه گذاشت و اين امر موجب بروز اين شايعه شد كه حضرت رسول(ص) از مصاحبت على(ع) خوشدل نيست. على(ع) اين شايعه را با آن حضرت در ميان نهاد و آن حضرت سخن بسيار معروف خود را «أماترضى أن تكون منّى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى» (آيا نمى‌خواهى كه پايگاه تو نزد من مانند پايگاه‌هارون در برابر موسى باشد، جز آنكه پيامبرى پس از من نخواهد بود) ادا فرمود.

اگر در احوال موسى(ع) و هارون(ع) مطالعه شود معلوم خواهد شد كه هارون(ع) برادر و نزدیک ‌ترين شخص به موسى(ع) بوده است، پس با اين مقايسه كه حضرت رسول(ص) فرمودند، شكى نمى‌ماند كه او امام علی(ع) را نزدیک ترين شخص به خود و حتى مقام او را با خود برابر دانسته و فقط نبوت را كه اختصاص به خودش داشته است استثنا فرموده است.

رشادت‌هاى اميرالمؤمنين(ع)

شجاعت و رشادت آن حضرت در همه غزوات معروف است و كتب سيره و حديث اهل سنت مشحون از شرح دلاورى‌هاى آن حضرت است. اگر به فهرست كشته‌شدگان مشركان در جنگ بدر مراجعه شود، معلوم مى‌گردد كه در اين جنگ هشت تن از هفتاد تن مشرك مقتول بطور مسلّم به دست حضرت على(ع) كشته به درك واصل شده‌اند و اين عده بجز كسانى هستند كه در قتلشان اختلاف است كه آيا به دست امام علی(ع) كشته شده‌اند يا كسان ديگر و بجز كسانى هستند كه امام علی(ع) در قتل ايشان، با ديگران مشاركت داشته‌اند.

در جنگ احد هنگامى كه عده زيادى از اصحاب حضرت رسول(ص) از دور ايشان گريختند، امام على(ع) از جمله اشخاص معدودى بود كه پاى فشرد و خود را سپر آن حضرت كرد. در اين جنگ نيز عده‌اى از سران قريش به دست آن حضرت به قتل رسيدند. از آنجمله عبداللّه بن عبدالعزى بن عثمان بن عبدالدار معروف به طلحة بن ابى طلحة از طايفه بنى عبدالدار بود كه لواى قريش به دست او بود. عبداللّه بن حميد بن زهير از طايفه بنى اسد و ابوامية بن ابى حذيفة از طايفه بنى مخزوم نيز از جمله كسانى بودند كه در احد به دست حضرت امير(ع) كشته شدند.

قتل عمرو بن عبدود، در غزوه خندق، به دست آن حضرت سخت مشهور است. در جنگ خيبر حضرت رسول(ص) علم سفيد خود را به ابوبكر داد و او را براى گرفتن يكى از قلاع خيبر فرستاد. ابوبكر بى‌آنكه كارى انجام دهد بازگشت. حضرت فرداى آن روز عمر بن خطاب را مأمور آن مهم كرد و او نيز نتوانست كارى انجام دهد. آنگاه حضرت فرمود كه من فردا علم را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و گريز پا نيست و خداوند اين قلعه را به دست او خواهد گشود. آنگاه امام علی(ع) را فرا خواند و علم را به دست او داد و فرمود اين علم را پيش ببر تا خداوند فتح اين قلعه را به دست تو ممكن گرداند.

على(ع) علم را بگرفت و به نزدیک قلعه رفت و با مدافعين قلعه به جنگ پرداخت. يكى از ايشان ضربه‌اى بر او زد كه سپر را از دست مبارک او بينداخت و آن حضرت لنگه در قلعه را از جاى بركند و بجاى سپر بكار برد و چندان جنگيد كه خداوند فتح را نصيب او كرد.

در غزوه حنين كه افراد قبايل هوازن از شكاف‌ها و گردنه‌هاى كوه بناگاه بر مسلمانان حمله كردند و مسلمانان روى به گريز نهادند از جمله كسانى كه پاى فشرد و حضرت رسول(ص) را ترك نكرد امام على(ع) بود.

سوره برائت

حضرت رسول(ص) در سال نهم هجرت ابوبكر را مأمور فرمودند كه آيات برائت را بر مشركان مكه اعلام كند. در اين سال مشركان نيز بنا به معاهداتى كه با حضرت رسول(ص) داشتند، بطور جداگانه به حج رفته بودند. پس از حركت ابوبكر جبرئيل به دستور خداوند از پيغمبر خواست تا على(ع) را مأمور ابلاغ كند. بنابر آن سوره، مشركانى كه بنا به عهد عام مى‌توانستند به حج بروند پس از انقضاى ماه‌هاى حرام ديگر حق نزدیک شدن به كعبه و اداى حج نداشتند و به ايشان اعلام جنگ شده بود و نيز كسانى از مشركين كه معاهده خاص با مسلمانان داشتند فقط تا پايان مدت مذكور در معاهده مى‌توانستند به حج بروند. در سوره مذكور به منافقان و تخلف‌كنندگان از جنگ تبوك نيز اشاره شده بود.

چون اين سوره نازل شد، كسانى به آن حضرت گفتند كه اين سوره را توسط ابوبكر بفرست تا آن را در روز حج به همه اعلام كند و حضرت در پاسخ ايشان فرمود كه به من امر شده كه اين سوره را يا خود يا به توسط يكى از اهل‌بيتم اعلام كنم، بعد امام على(ع) را مأمور كرد كه اين سوره را در ايام حج براى مردم بخواند.

واقعه غدير خم

حضرت رسول(ص) در سال دهم هجرى پس از بازگشت از حجةالوداع، در ناحيه رابغ در نزدیکى جحفه در موضعى به نام غدير خم، مردم را پيش از آنكه پراكنده شوند و به ديار خود روند جمع فرمود و خطبه‌اى خواند و در آن خطبه اين كلمات بسيار مشهور را درباره حضرت امير(ع) بر زبان راند: «من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» (هر كه من مولاى اويم على مولاى اوست، خداوندا دوست بدار آنكه او را دوست دارد و دشمن بدار آنكه او را دشمن دارد و يارى ده آنكه او را يارى دهد و خوار كن آنرا كه او را خوار دارد).

آثار فراوانی درباره این واقعه عظیم به رشته تحریر درآمده است. کتاب الغدیر علامه امینی یکی از مهمترین آنهاست.

سقيفه بنى ساعده

پس از رحلت حضرت رسول(ص) پيش از آنكه آن حضرت به خاک سپرده شود، بزرگان قريش و انصار در مدينه گرد آمدند و پس از مشاجره لفظى كوتاهى، با ابوبكر بيعت كردند.

در اين موضوع ميان اهل سنت و شيعه سخن بسيار گفته شده است. اما دو امر در اينجا قطعى است: يكى آنكه با ابوبكر بيعت كردند و او به جانشينى پيغمبر اسلام(ص) برگزيده شد و ديگر آنكه شيعه از همان آغاز اين بيعت را درست ندانسته و جانشينى بلافصل حضرت رسول(ص) را حق حضرت على(ع) مى‌دانند. پس نزاع ميان شيعه و سنى در واقعيت تاريخى كه خلافت ابوبكر پس از حضرت رسول باشد نيست، نزاع در مسأله تعيين حق است كه در اينجا يك مسأله اعتقادى دينى است.

آنچه از خطب و سخنان حضرت امير(ع) برمى‌آيد اين است كه ايشان همواره خلافت را حق خود مى‌دانسته‌اند و هيچكس را براى اينكار سزاوارتر از خود نمى‌دانسته‌اند؛ البته ايشان ناگزير با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كرده‌اند و اين براى حفظ مصالح مسلمين يعنى پرهيز از ايجاد خلاف و نفاق ميان مسلمانان بوده است. اما مسأله تعيين حق مسأله ديگرى است.

علماى اسلام در اينكه آيا امامت امرى الهى است و تعيين آن بايد از جانب خدا و از راه نص باشد و يا اينكه امرى سياسى و دنيوى است و منوط به انتخاب و تعيين اهل حل و عقد است، اختلاف كرده‌اند. علماى شيعه رهبرى امت را مانند نبوت امرى مى‌دانند كه بايد به تعيين الهى باشد و اين تعيين از راه نص پيغمبر(ص) يا امام معصوم(ع) صورت مى‌گيرد.

پس از فراغ از اصل مسأله و اثبات لزوم نصب امام از جانب خدا يا از جانب مردم بدنبال مصداق آن مى‌روند و مى‌گويند كه اين برگزيده الهى يا منتخب مردم، بايد چه كسى باشد و چه صفاتى را حائز باشد و دارنده آن شرايط چه كسى يا كسانى بوده‌اند.

مسأله از هر جنبه كه نگريسته شود اين امر محرز و قطعى است كه امام علی(ع) در نظر كافّه مسلمين از جمله اشخاص ممتاز و برجسته‌اى بود كه از همان آغاز، نامزدى و شايستگى ايشان براى خلافت مطرح بوده است. اما چرا ايشان را در همان آغاز انتخاب نكردند، مسأله‌اى است كه از لحاظ تاريخى قابل طرح و بحث است.

علت اصلى جريان سقيفه بنى ساعده و توافق بر انتخاب ابوبكر را بايد در تعصبات قومى و قبيله‌اى كه عامل و محرك اصلى و انگيزه پشت پرده بسيارى از جريانهاى سياسى تاريخ اسلام بوده است جستجو كرد. از شرح كوتاهى كه از واقعه سقيفه بنى ساعده در دست است برمى‌آيد كه از مدتها پيش رقابتى نهانى ميان مهاجران و انصار در كار بوده است. مهاجران خود را از هر جهت بر انصار كه مردم مدينه بودند مقدم مى‌دانستند، زيرا فضل تقدم در اسلام و خويشى نسبى با حضرت رسول(ص) را منحصر به خود مى‌دانستند و خويشاوندى در نسب مهمترين عامل در مناسبات انسانى در ميان قبايل است. انصار مدعى بودند كه پيغمبر(ص) و مهاجران را پناه داده‌اند و اگر آنها اينكار را نمی‌كردند معلوم نبود كه مردم مكه چه بر سر جامعه ضعيف و اقليت ناتوان اسلامى مى‌آورد. مذاكرات سقيفه اين رقابتها و اميال درونى را آشكار مى‌سازد. اما بجز رقابت شديد ميان انصار و مهاجران مكه، در ميان هر يك از اين دو گروه نيز رقابت شديد طايفگى و قبيله‌اى وجود داشت. هنوز جراحات جنگهاى ميان اوس و خزرج در مدينه پيش از هجرت حضرت رسول(ص) كاملاً التيام نيافته بود و هر جا فرصتى پيش مى‌آمد اثر كينه‌هاى قديم ظاهر مى‌شد. رقابت ميان طوايف مختلف قريش نيز همچنان برقرار بود و طوايف ضعيف‌تر قريش مانند تيم و عدى و فهر نفوذ و قدرت طوايف نيرومند بنى اميه و بنى هاشم و بنى مخزوم را برنمى‌تافتند.

در اين ميان بزرگان قريش به جهت اقامت در مكه كه از مراكز مهم عربستان بود و به جهت تجارت‌هاى عمده با خارج عربستان و سفرهاى بازرگانى به خارج، شم سياسى قويتر و اطلاعات و تجارب سياسى بيشترى از افراد اوس و خزرج كه به كشاورزى مشغول بودند داشتند خود را براى حوادث سياسى آينده بهتر آماده ساخته بودند.

سه تن از افراد قريش در اين بازى قدرت برنده شدند: ابوبكر از طايفه تيم و عمر از بنى عدى و ابوعبيده جراح از طايفه فهر (از قريش ظواهر). ما از لحاظ تاريخى از اتحاد اين سه شخصيت خبر نداريم، اما داستان سقيفه از اين اتحاد پرده برمى‌دارد. اين سه تن با مهارت و توانايى سياسى خود توانستند از دو امر استفاده كنند: اول اينكه از رقابت ميان اوس و خزرج حداكثر استفاده را ببرند. دوم اينكه زمان را - به جهت غيبت امام علی(ع) و عباس كه مشغول امر تغسيل و تجهيز و كفن و دفن پيكر رسول‌الله(ص) بودند-غنيمت شمارند؛ زيرا استدلال عمده ابوبكر و عمر بر اين پايه بود كه مهاجران چون خويشان و نزدیک ان حضرت رسول(ص)هستند پس خلافت حق ايشان است.اگر حضرت على(ع) در اين مذاكرات حضور داشتند، فرد برجسته موضوع اين استدلال ايشان بودند و نظرها پيش از آنكه متوجه ابوبكر و عمر شود متوجه امام علی(ع) مى‌شد كه هم سابقه فداكاریش در اسلام بيشتر بود و هم نزدیک ‌ترين فرد به رسول خدا(ص) بود.ابوبكر و عمر مسأله فداكارى در راه اسلام و خويشاوندى با حضرت رسول(ص) را پيش كشيدند و در آن مجلس همه متوجه خود ايشان گرديدند. مسأله خويشاوندى سببى و نسبت قبيله‌اى در نظام قبيله‌اى اهميتى شگرف دارد.

در ميان مشاجره و بحث، ابوبكر گفت اينك عمر و ابوعبيده با هر كدام كه خواستيد بيعت كنيد. آن دو تن گفتند ما هرگز بر تو سبقت نمى‌گيريم دست دراز كن تا بيعت كنيم! چون آن دو خواستند بيعت كنند، بشير بن سعد خزرجى سبقت گرفت و بيعت كرد، زيرا مى‌ترسيد ‎سعد بن عباده كه او نيز از خزرج بود به خلافت برسد.بدين ترتيب رقابت‌هاى ميان طايفه‌اى و قبيله‌اى كار خود را كرد و كسانى كه توانستند جريان حوادث را به نفع خود برگردانند به مقصود رسيدند.

اين اتحاد سه‌گانه نيرومند همچنان برقرار ماند. ابوبكر در حين وفات بى آنكه با كسى مشورت كند و يا بزرگان قريش را مدخليتى دهد، وصيتى نوشت و عمر را به خلافت برگزيد. عمر نيز به هنگام مرگ در حالى كه گريه مى‌كرد گفت اگر ابوعبيده جراح زنده بود اين كار خلافت را به عهده او مى‌گذاشتم!

قصه شورى

عمر پس از ضربه خوردن و احساس مرگ، امر خلافت را ميان شش تن از اصحاب رسول خدا(ص) كه به قول خودش حضرت از ايشان راضى بود به شورى گذاشت و ابوطلحه انصارى را با پنجاه تن بر ايشان بگماشت و سه روز به ايشان مهلت داد تا يكى را از ميان خود برگزينند و اگر پنج تن يكى را برگزيدند و ششمى رأى ايشان را نپذيرفت كشته شود و اگر چهار تن بر يكى اتفاق كردند و دو تن مخالفت كردند آن دو تن كشته شوند و اگر سه تن بر يكى و سه تن بر ديگرى اتفاق كردند عبداللّه بن عمر يكى را از آن دو برگزيند و اگر به سخن او راضى نشوند آن سه تن كه در ميانشان عبدالرحمن بن عوف باشد قولشان ترجيح دارد و اگر آن سه تن ديگر نپذيرفتند كشته شوند.

اين تركيب و ترتيب به نحوى بود كه انتخاب عثمان را مسلّم مى‌ساخت و حضرت امير(ع) از همان آغاز، اين امر را پيش‌بينى كرده و آن را به عم خود عباس گفته بود زيرا عبدالرحمن بن عوف شوهر خواهر ناتنى عثمان بود و قطعاً جانب او را مى‌گرفت و سعد بن ابى‌وقاص مانند عبدالرحمن از قبيله بنى‌زهره بود و در هر جانب كه عبدالرحمن بن عوف بود مى‌ايستاد و چون عمر گفته بود كه عبدالرحمن در هر جانب كه باشد آراء آن جانب ترجيح دارد، يقين بود كه آراء اين سه تن به نفع عثمان خواهد بود و حضرت به عباس گفته بود كه موافقت آن دو تن ديگر (يعنى طلحه و زبير) براى او فايده‌اى نخواهد داشت. اكنون بايد ديد كه اگر عمر اين شش تن را به يك چشم مى‌نگريست چرا رأى عبدالرحمن بن عوف را بر آراء ديگران ترجيح داده بود و چرا اين مقام را به ديگران نداده بود. پاسخ شايد اين باشد كه او مى‌دانست رقابت واقعى ميان امام علی(ع) و عثمان خواهد بود، پس امام علی(ع) در يك سوى و عثمان در سوى ديگر واقع مى‌شوند و اگر طلحه در شورى شركت كند در جانب امام علی(ع) نخواهد بود، زيرا طلحه از طايفه تيم بود كه ابوبكر از آن طايفه بود و امام علی(ع) از همان آغاز خلافت را حق خود مى‌دانست و به همين جهت طايفه تيم، طايفه بنى هاشم را دوست نداشتند و نيز عبدالرحمن بن عوف در هر جانب كه باشد سعد بن ابى وقاص، هم قبيله او، با او خواهد بود و عبدالرحمن جانب خويشاوند خود را كه عثمان باشد رها نخواهد كرد. پس عمر با سياست و تدبير خود تركيب و ترتيب شورى را چنان كرد كه هم انتخاب عثمان قطعى باشد و هم به ظاهر مسئولیت خلافت عثمان و پيامدهاى آن را از خود سلب كند. بدين ترتيب بار ديگر رعايت مصالح سياسى و سياست قبيله‌اى و عشيره‌اى، بر رعايت جانب حق غالب آمد و با اين همه اين عمل در زير پوشش ظريف دين و حمايت از دين انجام گرفت.

خلافت

عثمان در آخر سال بيست و سوم يا آغاز سال بيست و چهارم هجرى بر حسب ترتيبى كه عمر در شورى داده بود به خلافت رسيد ‎و پس از دوازده سال خلافت در ذى‌الحجه سال سى و پنجم هجرى به قتل رسيد. داستان قتل او و علت شورش مردم بر او در كتب تاريخ مذكور است، آنچه مسلم است اين كه امام علی(ع) نه در قتل او شركت داشت و نه به اين امر رضايت داشت. اما به محض اينكه به خلافت رسيد، خون عثمان مسأله مهم سياسى عليه او گرديد. از آنجا كه در مدينه و اساساً در ميان مسلمانان كسى شاخص‌تر و سزاوارتر از امام علی(ع) براى خلافت نبود، به همين جهت مردم مدينه او را به خلافت واداشتند، ولى بسيارى از بزرگان مدينه به خلافت او راضى نبودند و مى‌دانستند كه على پيش از آنكه اهل سياست و بند و بست باشد اهل حق و احقاق حق است و قول حضرت رسول(ص) «أقضاكم على» (على در داورى بر همه شما برترى دارد) درباره او صددرصد صادق است. به همين جهت بيشتر بزرگان و اشراف به هراس افتادند. اين عده ايام عمر و سختگيرى‌هاى مالى او را فراموش نكرده بودند و به اسراف و تبذيرهاى عثمان و دست و دل بازى او در بيت المال خو كرده بودند. سخاوت و گشاده‌دستى از صفات بارز امام علی(ع) بود، اما در اموال شخصى خود، نه در اموال عمومى. او در اموال عمومى ممسك بود و به دقت در اين اموال عدل و احكام اسلامى را رعايت مى‌كرد. اين امر نمى‌توانست مايه پسند خاطر كسانى باشد كه در زمان عثمان صدها هزار درهم و دينار بى‌استحقاق از او مى‌گرفتند و از اين راه ثروتهاى بيكرانى اندوخته بودند. آنچه طلحه و زبير و معاويه و عمرو بن عاص و ديگران مى‌خواستند، در حقيقت خونخواهى عثمان نبود. مردم كوفه و مصر از مدتها پيش زمزمه مخالفت با عمال عثمان و تعدى و تجاوز ايشان را به اموال عمومى سر داده بودند.

معاويه كه با حكومت چندين ساله خود در دمشق موقعيت مستحكمى به دست آورده بود و از مدتها پيش خود را براى رسيدن به خلافت از راه جلب قلوب با اموال و وعده‌ها آماده مى‌ساخت پيوسته از وضع عثمان و احوال مدينه به وسيله نمايندگان خود آگاهى داشت و مى‌دانست كه شورشيان و ناراضيان از هر سو روى به مدينه نهاده‌اند. او مى‌توانست به يارى خويشاوند خود عثمان بشتابد و او را نجات دهد. طلحه و زبير كه در مدينه بودند و نفوذ و اعتبار داشتند مى‌توانستند، دست كم به زبان، مردم را به سكوت و آرامش دعوت كنند. ولى از هيچكدام كوچكترين حركتى در يارى عثمان و دفاع از او مشهود نگرديد و فقط پس از قتل عثمان و در خلافت امام علی(ع) فرياد برآوردند كه عثمان مظلوم كشته شده است و بايد انتقام خون او را بگيريم. پس آنچه اين اشخاص را به مخالفت با امام علی(ع) برانگيخت بيم و هراسى بود كه از خلافت و رفتار عادلانه او داشتند. امام علی(ع) به جهت همين رفتار عادلانه و پيروى دقيق از حق از همان روز اول سياست نرمش و انعطاف را كنار گذاشت و نخواست به مصلحت روز و با سياست سازش، فكر مخالفان و رقيبان را چند روزى مشغول كند و پس از آنكه موقعيت را محكم ساخت بر ايشان بتازد. مغيرة بن شعبه و عبداللّه بن عباس روزهاى نخست به او توصيه كردند كه دست به تركيب حكومت و عمال و كارداران عثمان نزند و به طلحه و زبير و امثال ايشان شغلى واگذار كند تا به اصطلاح آبها از آسيا بيفتد و آنگاه هر آنچه دلش از عزل و نصب عمال مى‌خواهد انجام دهد، اما امام علی(ع) در پاسخ ايشان گفت كه او هرگز معاويه و امثال او را بر مسلمانان و اموال ايشان مسلط نخواهد كرد، زيرا معاويه و امثال او، اهل دنيا و سياست و نيرنگ هستند نه اهل دين و تقوا و عدل. پس حكومت امام علی(ع) حكومتى بود بر پايه عدل و تقوا و فضيلت و رعايت حق و ترجيح جانب مستمندان و ضعفا، نه بر پايه سياست و رعايت مصالح دنيوى و به همين دليل با طبع بيشتر بزرگان و اشراف عرب كه در پشت پرده حمايت از اسلام، حمايت از اموال و قبيله و قوم خود را مى‌ديدند، سازگار نبود و به همين دليل ديرى نپاييد و خلافت او بيش از پنج سال طول نكشيد و در طول اين مدت هم او را راحت نگذاشتند و او پيوسته با علمداران قدرت‌طلبى و مال‌اندوزى در كشمكش و نزاع بود.

جنگ جمل

طلحه و زبير كه هر دو طمع در خلافت داشتند از بيعت با امام علی(ع) ناراضى بودند و به بهانه عمره به مكه رفتند. عايشه كه از مخالفان سرسخت امام علی(ع) بود در مكه بود و با آنكه در حيات عثمان حمايتى از او نكرده بود چون خبر خلافت امام علی(ع) را شنيد سخت ناراحت شد و فرياد برآورد كه عثمان مظلوم كشته شده است. طلحه و زبير در مكه محيط مناسبى براى خود يافتند و مخالفت عايشه را كه نفوذ زيادى در ميان مسلمانان داشت مغتنم شمردند و خواستند در پناه او مخالفت با امام علی(ع) را علنى سازند و خون عثمان را دستاويز كنند و پس از چيره شدن بر امام علی(ع) امر خلافت را ميان خود فيصله دهند. آنها پس از مشورت تصميم گرفتند كه به بصره روند و با تصرف بيت‌المال آنجا كه محل جمع و ذخيره قسمت مهمى از درآمد ایران بود و با تحريك و اغواى قبايل و اشراف عرب مقيم آنجا، نيروى عظيمى گرد آورند و امام علی(ع) را از ميان بردارند. پس عايشه را بر هودجى نشانده سوار شترى كردند و با عده‌اى از مدينه راه افتاده به بصره رفتند. در بصره عثمان بن حنيف كه نماينده امام علی(ع) بود مانع ايشان شد و بعد آشتى‌گونه‌اى ميان ايشان حاصل گرديد. اما شبى بر سر او ريختند و او را اسير كردند و موى ريشش را كندند و مى‌خواستند او را بكشند، اما چون برادرش سهل بن حنيف در مدينه بود ترسيدند كه او با يارى ديگر انصار به خونخواهى عثمان بن حنيف برخیزد و خويشان ايشان را در مدينه بكشد. پس او را رها كردند و به سراغ بيت‌المال رفتند و هفتاد تن از خازنان و موكلان بيت المال را كشتند و اموال آن را تصرف كردند. پس از آن طلحه و زبير بر سر امامت در نماز به نزاع برخاستند و سرانجام قرار بر آن شد كه يك روز پسر زبير و يك روز پسر طلحه امامت كنند. امام علی(ع) با شنيدن اين اخبار روى به بصره نهاد و چون به شهر رسيد ‎نخست كس فرستاد و ايشان را به صلح دعوت فرمود، ولى طلحه و زبير نپذيرفتند. پس از آن شخصى را با قرآن بسوى ايشان فرستاد و به راه حق و پيروى از حكم الهى خواند، ولى اين فرستاده را با تير زدند و كشتند. پس به ياران خود فرمود كه آغاز به جنگ نكنند مگر آنكه آنان ابتدا حمله كنند. چون حمله از جانب طلحه و زبير آغاز شد حضرت به ناچار دستور قتال صادر فرمود. در اين جنگ طلحه به تيرى كه از كمين گشاده شده بود كشته شد و زبير از ميدان جنگ بيرون رفت اما به دست شخصى به نام عمرو بن جرموز كشته شد. پس از جنگى كه در گرفت شكست بر سپاه بصره افتاد، اما عده‌اى دور شتر عايشه را گرفتند و به سختى جنگيدند تا آنكه شتر از پاى درآمد و مدافعان آن پراكنده شدند و حضرت فرمود تا عايشه را با احترام در خانه‌اى جاى دادند و مقدمات سفر او را به مدينه آماده كردند. امام علی(ع) بازماندگان سپاه بصره را امان داد كه از جمله عبداللّه بن زبير و مروان بن حكم و فرزندان عثمان و ديگر بنى اميه بودند و فرمود كه به اموال ايشان دست نزنند و فقط سلاحشان را بگيرند.

جنگ صفين

جنگ جمل در روز پنجشنبه دهم جمادى الاولى سال 36ق اتفاق افتاد. پس از جنگ جمل امام علی(ع) عبداللّه بن عباس را بر بصره بگماشت و خود روى به كوفه نهاد و در دوازدهم رجب سال 36 وارد كوفه شد و نامه‌اى به معاويه نوشت و او را به اطاعت خود فراخواند. معاويه كه از سالها پيش طرح حكومت خود را ريخته و موقعيت خود را در شام استوار ساخته بود به بهانه اينكه عثمان مظلوم كشته شده است و او ولى خون عثمان است و مى‌خواهد قاتلان عثمان را كه اطراف امام علی(ع) هستند به قصاص برساند از اطاعت حضرت سر باز زد و بدينگونه امر ميان امام علی(ع) و معاويه به جنگ منتهى شد. معاويه براى اينكه از پشت سر خود مطمئن باشد با امپراطور بيزانس آشتى كرد و اين آشتى را با پرداخت مبلغى به او تأمين نمود. امام علی(ع) در پنجم شوال سال 36 از كوفه خارج شد و روى به شام نهاد. سپاه او را در اين سفر نود هزار تن گفته‌اند. او از كوفه از راه مداين به انبار رفت و از آنجا به رقه در كنار رود فرات رسيد ‎و فرمود تا پلى بر روى رود فرات بستند و از روى آن گذشتند و به بلاد شام رسيدند. معاويه نيز با لشكريان خود كه در حدود هشتادوپنج هزار تن بودند به حركت درآمد و به صفين واقع در كنار فرات رسيد ‎و محلى را كه براى ورود به آب و برداشتن آب براى چهارپايان بود اشغال كرد و سپاهيان امام علی(ع) را از آب باز داشت. سپاهيان امام علی(ع) به فرموده او لشكريان معاويه را از كنار آب دور كردند اما فرمود تا مانع ايشان از آب نشوند. چون ماه ذى‌الحجه بود و جنگ در آن ماه و ماه محرم در شرع اسلام ممنوع و حرام است هر دو طرف موافقت كردند كه تا آخر محرم سال 37 جنگ نكنند. پس از انقضاى محرم جنگ سختى درگرفت كه روزها طول كشيد و در آن عده‌اى از بزرگان طرفين كشته شدند. مشهورترين شخصى كه از سپاه امام علی(ع) به شهادت رسيد ‎عمار ياسر بود كه از بزرگان اصحاب حضرت رسول(ص) نيز بود. قتل او سبب وهنى براى معاويه گرديد، زيرا مشهور بود كه حضرت رسول(ص) درباره عمار فرموده بود: «تقتلك الفئة الباغية» (ترا گروهى سركش و ستمكار خواهند كشت). ولى معاويه با تدبير و زرنگى از نادانى و اطاعت كوركورانه سپاهيان خود استفاده كرد و گفت او را ما نكشتيم بلكه آن كسى كشت كه او را به جنگ ما آورد. و امام علی(ع) پاسخ داد:پس حمزه را نيز پيامبر(ص) كشته چون او حمزه را به ميدان نبرد آورده بود. پس از چند روز جنگهاى سخت و خونين كه نزدیک بود شكست را نصيب سپاه معاويه سازد، معاويه با ابتكار عمرو بن عاص تدبيرى انديشيد و تفرقه و نفاق در ميان سپاهيان امام علی(ع) افكند. او گفت تا قرآنها بر بالاى نيزه كردند و ياران امام علی(ع) را به پيروى از قرآن و حَكَم قرار دادن آن خواندند. اين تدبير سخت مؤثر افتاد و عده‌اى از اصحاب حضرت امير(ع) كه در رأس ايشان اشعث بن قيس كندى بود آن حضرت را ناگزير به ترك مخاصمه و آغاز مذاكره ساختند. علت اتحاد و يكپارچگى سپاه معاويه و پراكندگى و اختلاف سپاه امام علی(ع) را بايد در اين نكته دانست كه سپاهيان معاويه ساليان دراز از مدينه و مراكز سياسى و محل اجتماع اصحاب رسول خدا(ص) دور بودند و براى خود سردار و رهبرى جز معاويه نمى‌شناختند. معاويه با بذل و بخشش و با شكيبايى كه خاص او و خلق ذاتى او بود توانسته بود در ميان سپاهيان خود رهبرى بلامنازع شناخته شود. شام يكى از مراكز بزرگ تجمع سپاهيان اسلام بود، زيرا در برابر دولت بيزانس قرار داشت و خلفا ناگزير بودند كه در شام براى دفاع در برابر آن همواره نيروى مهم و ورزيده داشته باشند. اما شهرهاى كوفه و بصره كه به مركز خلافت اسلامى يعنى مدينه نزدیک بودند در زمان عمر و عثمان محل اقامت اصحاب بزرگ حضرت رسول(ص) بودند و اين اصحاب مرجع خاص و عام و مورد احترام بودند، بنابراین در اين دو شهر اشخاص گوناگون با آرا و عقايد و سليقه‌هاى مختلف وجود داشتند كه هر يك خود را از ديگرى كمتر نمى‌ديد و مدعى بود كه احكام اسلام را بهتر مى‌داند و به اصطلاح خود را مجتهد و صاحب رأى و نظر مى‌شناخت. اگر چه شخصيت ممتاز امام علی(ع) بالاتر از ايشان بود و اين افراد موقتاً تحت رهبرى ايشان درآمده بودند، اما اين اتحاد و اتفاق ظاهرى، شكننده بود و با اندك تحريك و دسيسه‌اى مى‌توانست بر هم بخورد. معاويه اين را مى‌دانست و عزم ايشان را در همراهى با امام علی(ع) با تطميع و وعده‌هاى دنيوى و هداياى مالى سست كرده بود و به همين جهت توانست با طرحى ماهرانه در بحبوحه جنگ نيت خود را عملى سازد.

حكميت

چون قرآنها بر سر نيزه رفت، عده زيادى حضرت را وادار به ترك مخاصمه كردند و قرار شد كه حضرت على(ع) و معاويه هر كدام يك تن را براى حكميت و حل و فصل نزاع برگزينند. آنكه از سوى معاويه انتخاب شد از داهيان روزگار بود. او عمرو بن عاص بن وائل سهمى، از بزرگان قريش و هوش و درايت و فتنه‌انگيزى او معروف بود و بلند كردن قرآنها نيز به تدبير او انجام شد. اما امام علی(ع) را در انتخاب نماينده آزاد نگذاشتند. او مى‌خواست عبداللّه بن عباس را كه به بصيرت و هوشيارى و دانايى معروف بود نماينده خود و حكم از سوى خود معرفى كند، ولى اطرافيان خودش مانع شدند. حضرت، مالك اشتر را كه از ياران وفادار و پايدار خود بود پيشنهاد كرد، ولى او را نيز نپذيرفتند و گفتند فقط ابوموسى اشعرى مى‌تواند نماينده ما باشد. ابوموسى اشعرى بر خلاف عمرو بن عاص، كه در جانب معاويه و مشاور او بود، در جنگ بيطرفى گزيده و به جانبى رفته بود. او به هنگام رسيدن حضرت امير(ع) به خلافت والى كوفه بود و مى‌دانست كه حضرت او را در كوفه نخواهد گذاشت و به همين جهت مردم را از رفتن به جانب ايشان منع مى‌كرد. در ايام حكومت او در بصره و كوفه، رأى و تدبير و كفايتى از او ظاهر نشده بود و مردى سست و ضعيف بود. اما بودن او از اصحاب حضرت رسول(ص) احترامى براى او جلب كرده بود و چون بيشتر سپاهيان حضرت از قبايل يمانى و قحطانى بودند سران سپاه مى‌خواستند او را نماينده خود سازند، زيرا «اشعر» قبيله ابوموسى نيز از قبايل يمانى و قحطانى بود. سرانجام حضرت بر خلاف ميل خود مجبور شد كه او را به نمايندگى خويش در حكميت برگزيند. نامه‌اى درباره حكميت و تعيين حكمين به امضا رسيد ‎و قرار شد كه حكمين در ماه رمضان آن سال در موضعى ميان كوفه و شام يكديگر را ملاقات كنند. داستان حكمين و ملاقات ايشان در دومة الجندل واقع در «اذرح» معروف و در كتب تاريخ مذكور است. در اين حكميت عمرو بن عاص آشكارا نيرنگ ساخت و بدون در نظر گرفتن موافقت نامه حكميت و احكام دين اسلام ابوموسى اشعرى را بفريفت و او را وادار كرد كه ابتدا سخن بگويد و على و معاويه هر دو را از خلافت خلع كند. آنگاه خود آغاز سخن كرد و گفت ديديد كه اين شخص از طرف خود امام علی(ع) را از خلافت خلع كرد. من نيز او را خلع مى‌كنم و معاويه را به خلافت برمى‌گزينم.

اين رفتار عمرو بن عاص چنانكه گفتيم برخلاف نص موافقت‌نامه درباره حكميت بود و نشان داد كه ديگر در ميان مسلمانان، دوران پيروى از حق و حقيقت سپرى شده است و نيرنگ و خدعه جاى دين و وجدان را گرفته است و سياست معاويه در وصول به قدرت از راه نيرنگ و فريب سياست امام علی(ع) را در سپردن راه حق و حقيقت به عقب زده است.

دو سياست متضاد

جاحظ يكى از بزرگان معتزله است و كتابى درباره «عثمانيه» و ترجيح و طرفدارى از ايشان نوشته است كه معروف است. اما او با همه طرفدارى از عثمان مطالبى درباره سياست امام علی(ع) و سياست معاويه نوشته است كه ابن ابى‌الحديد قسمتى از آن را در جلد دهم شرح نهج‌البلاغة (ص 238 به بعد) آورده است. در اينجا مختصرى از مقايسه‌اى را كه او ميان سياست امام علی(ع) و سياست معاويه كرده است نقل مى‌كنيم: «بعضى از مدعیان عقل و تمييز مى‌پندارند كه معاويه ژرف‌انديش‌تر و درست فكرتر و باريك‌بين‌تر از امام علی(ع) بوده است، ولى چنين نيست. امام علی(ع) در جنگها رفتارى جز عمل به كتاب و سنت نداشت اما معاويه بر خلاف آن رفتار مى‌كرد و هر گونه نيرنگى را از حلال و حرام در جنگ بكار مى‌برد. على(ع) مى‌گفت در پيكار با دشمن شما پيشگام مباشيد تا آنكه او آغاز به جنگ كند. در جنگ به دنبال فراريان مرويد و زخميان را مكشيد و درهاى بسته را مگشاييد. اگر كسى در تدبير به آنچه در كتاب خدا و سنت رسول(ص) آمده است بسنده كند خود را از تدبير زيادى باز داشته است. على به جهت ورع و پرهيزگاريش جز از عمل و قول به چيزى كه رضاى خداوند در آن است ممنوع بود و به آنچه اهل نيرنگ و زرنگى دست مى‌زنند دست نمى‌زد». پس سياست معاويه سياستى دنيوى بود كه بر پايه رسيدن به قدرت و ترجيح باطل بر حق و رعايت نكردن كتاب خدا و سنت رسول(ص) در مواردى كه با اراده و خواست او مخالف باشد قرار داشت. اين سياست مخصوص پيشبرد مقاصد و اغراض شخصى است و به توفيق هم مى‌انجامد، همچنانكه معاويه موفق شد. اما سياست امام علی(ع) سياست الهى بود، بر پايه پيروى از محض حقيقت و كتاب خدا و سنت رسول(ص) و اين در صورتى مى‌توانست موفق باشد كه اطرافيان و بزرگانى كه با او بيعت كرده بودند نيز از اين سياست پيروى كنند و نظر او را بى‌چون و چرا بپذيرند. اما چنين نشد و هوا و هوس ياران او و ضعف و سستى ايمانشان، با لجام گسيختگى معاويه در دين و اتفاق و اتحاد اصحاب او توأم گرديد و دست امام علی(ع) را در اجراى حق بست.

ظهور خوارج

خوارج كسانى بودند كه بر امام علی(ع) به جهت موافقت او با تعيين حكم مخالفت كردند و گفتند خلافت على پس از بيعت مردم با او امرى الهى بود و او حق نداشت در اين كار تن به حكميت بدهد. شعار معروف ايشان «لا حكم إلا لله» بيانگر اين مقصود بود. اين شعار بنا به قول حضرت امير(ع) سخن حقى بود كه از آن امر باطلى را در نظر داشتند. «لا حكم إلاّ لله» يعنى وضع احكام شرعى امرى الهى است و هيچ بشرى حق وضع حكم مستقل جداگانه‌اى به عنوان حكم شرعى ندارد. اما حكميت در موارد اختلاف و مخصوصاًً در جنگ امر ديگرى است. حضرت در پاسخ احتجاج خوارج فرمود: ما بر حكمين شرط كرديم كه مطابق قرآن و احكام او رفتار كنند. پس اعتراض خوارج كاملاً بى‌مورد بود و آنان تحت تأثير اين شعار فريبنده قرار گرفتند و چون مردمى جاهل و متعصب بودند كوركورانه آن را مستند خود قرار دادند. تعصب و جهل آنان به مرتبه‌اى بود كه در سرتاسر اعتراضات و مخالفت‌ها و جنگهاى ايشان هيچ استدلال معقول بر نظريه و اقدام خود به جز همين شعار از ايشان ديده و شنيده نشد. آنها در اعتراض خود به امام علی(ع) نه به آيه‌اى استدلال كردند و نه به حديثى و نه دليل عقلى آوردند بلكه در برابر هر استدلالى از طرف مقابل در آنجا كه وامى‌ماندند فرياد برمى‌آوردند «لا حكم إلا لله» و اين جمله ظاهر فريب كه اصل آن از قرآن استإنِ الحُكمُ إلاّ لِله و معنى و مورد آن چيز ديگرى است، دستاويز اين طايفه گرديد. در اينجا بايد به فرقى كه ميان سپاه شام و سپاه كوفه از لحاظ انگيزه‌ها و دواعى روحى و نفسانى وجود داشت اشاره كرد. سپاه شام چنانكه اشاره شد از مراكزى كه در آن اصحاب رسول خدا(ص) و تابعين به بيان احكام الهى اشتغال داشتند بدور بودند. در ميان سپاه شام افراد برجسته‌اى از اصحاب يا تابعين وجود نداشتند و اگر هم چند تن صحابى در ميان ايشان ديده مى‌شد كسانى نبودند كه احساسات دينى عميق داشته باشند. آنان فقط سپاهى بودند و با جيره و مواجب سرشارى كه معاويه به ايشان مى‌داد آماده بودند كه با هر كسى، و لو على بن ابى‌طالب(ع) بجنگند. در ايشان درد و تعصب دينى مشهود نبود و اگر تعصب شديدى وجود داشت همان عصبيت طايفه‌اى و قبيله‌اى بود. بر خلاف مردم عراق يا كوفه و بصره كه خود را صاحب بصيرت در دين مى‌دانستند و مى‌پنداشتند كه اقداماتشان اساس و پايه‌اى دينى دارد. اما اين بصيرتِ ادعایى سطحى بود، زيرا خوارج با شعارى كه از معنى آن خبر نداشتند از عقيده خود برگشتند و عده زيادى از ديگران هم در جريانهاى سياسى بعدى ثابت كردند كه زر و زور را بر دين و حق ترجيح مى‌دهند. رفتار بعدى آنها با امام علی(ع) و فرزندانش‌امام حسن(ع) و امام حسین(ع) شاهد اين مدعا است.

جنگ نهروان

خلاصه آنكه عده‌اى از كسانى كه تحت تأثير اين شعار بودند دور هم جمع شدند و عبداللّه بن وهب راسبى را بر خود امير ساختند و قرار بر آن نهادند كه از كوفه بيرون روند و در كنار پل نهروان جمع شوند و به طرفداران خود در بصره بنويسند تا ايشان نيز به آنها در محل مذكور بپيوندند. عده كسانى را كه در نهروان جمع شدند و با حضرت امير(ع) جنگيدند چهار هزار نفر گفته‌اند. در اين هنگام امام علی(ع) در نخيله لشكر زده بود و عازم جنگ مجدد با معاويه بود كه اخبار موحشى از اعمال فجيع خوارج به ايشان رسيد ‎از جمله اينكه آنها عبدالله بن خباب را كه مردى بى‌آزار بود به جرم طرفدارى از امام علی(ع) كشته بودند و به اين اكتفا نكرده زن آبستن او را نيز به قتل رسانده بودند. اطرافيان امام علی(ع) از او خواستند كه نخست به دفع ايشان بپردازد. حضرت روى به ايشان نهاد و نخست قيس بن سعد بن عباده و ابوايوب انصارى را براى پند و اندرز به سوى ايشان فرستاد ولى سودى نكرد. پس از رسيدن خوارج حضرت يك بار ديگر خواست ايشان را از راه مذاكره بر سر عقل و هدايت آورد و با عبداللّه بن الكواء كه يكى از بزرگان ايشان بود محاجه‌اى كرد كه تفصيل آن در كتب تاريخ مذكور است. عبداللّه بن الكواء در اين محاجه مغلوب شد ولى تسليم حق نگرديد. حضرت ناچار به جنگ با ايشان شدند و در اين جنگ همه ايشان به جز عده معدودى كشته شدند. پس از آن حضرت امير مى‌خواست كه به جنگ معاويه برود ولى ياران او به بهانه خستگى موافقت نكردند و به كوفه بازگشتند. واقعه نهروان در سال سى و هشتم هجرى اتفاق افتاد.

شهادت

امام علی(ع) محزون و دلسرد از ياران ناموافق به جمع سپاه مشغول شد، ولى معاويه، او و اطرافيان او را آرام نمى‌گذاشت و دسته‌هایى براى غارت و ارعاب مردم عراق به اطراف كوفه مى‌فرستاد. حملات اين دسته‌ها كه در تاريخ به نام «الغارات» معروف شده است چنان مؤثر بود كه روزى امام علی(ع) از غايت دلتنگى فرمود: «إن هى إلا الكوفة أقبضها و أبسطها» (ديگر چيزى جز كوفه براى من باقى نمانده است كه آن را مى‌گيرم و رها مى‌كنم، يا مى‌نوردم و پهن مى‌كنم). خوارج نيز كه زخم خورده بودند به تبليغات خود بر ضد حضرت در نهان ادامه مى‌دادند و اين تبليغات و كينه‌جويى‌ها سرانجام به توطئه‌اى منتهى شد كه موجب شهادت آن حضرت گرديد. بنا بر روايات موجود چند ماه پس از واقعه نهروان سه تن از بزرگان خوارج با هم قرار گذاشتند كه امام علی(ع) و معاويه و عبداللّه بن عاص را يك شب بكشند. آنكه قتل امام علی(ع) را به عهده گرفته بود عبدالرحمن بن ملجم مرادى بود. او به كوفه آمد و در آنجا زنى را به نام قطام از قبيله تيم الرباب كه پدر و برادرش در واقعه نهروان كشته شده بودند ملاقات كرد. چون زنى زيبا بود ابن ملجم از او خواستگارى كرد و او مهر خود را يك بنده و يك كنيز و سه هزار درهم و كشتن امام علی(ع) تعيين كرد. ابن ملجم كه خود براى اين كار آمده بود پذيرفت و دو تن ديگر به نام وردان و شبيب بن بجره با او همدست شدند و در شب نوزدهم رمضان سال 40ق هنگام نماز بر آن حضرت حمله كردند و ابن ملجم با شمشير بر فرق ايشان زد. اين شمشير كه آلوده به سم بود كار خود را كرد و آن حضرت پس از دو روز بر اثر زخم آن به شهادت رسيد. شهادت ايشان روز بيست‌ويكم ماه رمضان بود. آن حضرت وصيت فرموده بود كه قاتل او را بيش از يك ضربت نزنند و او را مثله نكنند و در مدتى كه زنده است از همان غذايى كه خودشان مى‌خورند، به او بدهند. قبر آن حضرت را در ابتدا از ترس مخالفان مخفى داشتند و جز خواص ايشان از آن محل كسى آگاه نبود و اين قبر همان است كه در نجف در محلى به نام غرى است و اكنون زيارتگاه مسلمانان و مطاف شیعیان جهان است.

شخصيت و صفات

هر كه در تاريخ اسلام مطالعه كند و تاريخ نحله‌ها و فرقه‌هاى مختلف اسلام را از نظر بگذراند و در مباحثات كلامى مسلمانان مخصوصاًً در مسأله مهم امامت بررسى نمايد و كتب و رسائل متعدد و مشاجرات و مناقشات دينى و مذهبى را بخواند، بى‌هيچ تأملى درخواهد يافت كه هيچ شخصيتى در عالم اسلام به اندازه على بن ابى‌طالب(ع) مورد محبت و يا بغض واقع نشده است و هيچكس به اندازه او دشمنان سرسخت و محبان و مخلصان ثابت قدم و فداكار نداشته است. چه جانها كه در راه محبت او نثار شده است و چه جنگها كه ميان مخالفان و موافقان او در گرفته است. ساليان دراز بر بالاى منابر مسلمانان در خطبه‌هاى نماز رسم بوده است كه او را سب و لعن كنند و بر عكس قرنها بر بالاى منابر ذكر فضايل او و خاندانش رفته است و بر دشمنان و مبغضان او لعن و نفرين فرستاده شده است. قومى او را به درجه الوهيت بالا برده‌اند و قوم ديگر از او و پيروان او تبرّى جسته‌اند. اين خود مى‌تواند دليل اين مدعا باشد كه او پس از حضرت رسول(ص) بزرگترين و پراهميت‌ترين شخصيت عالم اسلام است و گر نه اين همه هياهو و غوغا براى چه كسى مى‌توانست باشد؟ ابن حجر عسقلانى در تهذيب التهذيب (339/7) مى‌گويد كه احمد بن حنبل، فقيه و محدث معروف و پيشواى مذهب حنبلى گفته است: «آن اندازه از فضايل كه درباره على (از حضرت رسول(ص) روايت شده است درباره هيچيك از اصحاب روايت نشده است.» امام علی(ع) كسى است كه هرگز بت نپرستيد و نخستين مسلمان و نخستين نمازگزار بود. از سوى پيغمبر(ص) به مقام ولايت و وصايت و خلافت برگزيده شد. پسرخوانده و پرورش‌يافته و تعليم گرفته پيغمبر(ص) بود. داماد و پدر فرزندان و سپهسالار و علمدار و محرم اسرار و دبير رسائل و مشاور و مأمور ويژه رسول‌اللّه(ص) بود. صاحب شريعت او را برادر خود و سيد‌ ‎عرب و سيد‌ ‎مسلمين و اميرمؤمنين و قاتل ناكثين و مارقين و قاسطين و يعسوب دين و خانه علم و دروازه شهر علم و خزانه علم و صديق و فاروق و عبقرى و ولى‌اللّه و يداللّه و حجةاللّه و بهترين انسه‌گانها و دادگرترين داوران معرفى نمود. خليل بن احمد فراهیدى در مقايسه امام علی(ع) با ساير صحابه گفته است «اسلامش بر همه مقدم و عملش از همه بيشتر و شرفش از همه والاتر و زهدش از همه بالاتر و شوقش به جهاد از همه افزونتر بود. دوستانش از ترس و دشمنانش از بغض و حسد فضايل او را كتمان كردند و با اين همه شرق و غرب عالم پر از فضايل اوست».

در فضيلت على بن ابى‌طالب(ع) گفته‌اند كه آيات بسيارى در شأن ايشان نازل گرديده است؛ از آن جمله روايتى است مربوط به عبداللّه بن عباس كه گفته است سيصد آيه از قرآن مجيد در شأن امام علی(ع) مى‌باشد.

علاوه بر اين، فضايل و مناقب آن حضرت بطور كلى بر دو دسته است: دسته اول احاديث و رواياتى است كه از حضرت رسول(ص) درباره ايشان نقل شده است و در نظر محدثان و اهل سنت فضيلت يك صحابى به همين معنى است كه حديثى از رسول خدا(ص) درباره او نقل شده باشد. درباره فضايل امام علی(ع) به اين معنى اهل سنت و حديث کتاب‌هاى بسيارى تأليف كرده‌اند. معروف‌رترين حديثى كه در فضيلت آن حضرت نقل شده است حديث بسيار مشهور غدير خم است كه بايد آن را يكى از نصوص بر خلافت و وصايت آن حضرت شمرد. اين حديث شريف از صدر اسلام تا كنون الهام بخش شیعیان و محور افكار و ادبيات و حماسه و شعر و هنر ايشان است. حديث مشهور ديگرى نيز هست كه در قصه تبوك به آن اشاره شد و به موجب آن رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: «أنت منى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى». نيز حديث مشهور مؤاخات و برادرخوانى است كه حضرت رسول(ص) در اوايل ورود به مدينه ميان اصحاب خود از مهاجر و انصار برادرى برقرار كرد و هر يك از ايشان را با يكى ديگر برادر خواند و خود را برادر امام علی(ع) قرار داد و اين امر در نظر هر مسلمان بالاترين شرف و فضيلت است. قصه مؤاخات در بيشتر كتب حديث و سيره مذكور است، از جمله ابن هشام (150/2) و ابن سعد (3، ق 14/1) از روايات عمده حديثى است كه بخارى در صحيح در باب مناقب على بن ابيطالب(ع) آورده است و آن اينكه رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: «أنت منى و أنا منك» و نيز حديث اعطاى لوا در روز خيبر كه پيش از اين بيان شد. در اينجا بايد گفت كه بخارى در صحيح در باب مناقب على بن ابيطالب(ع) اين حديث را نقل كرده است اما مقدمه آن را -كه رسول خدا(ص) ابتدا به ابوبكر و بعد به عمر آن لوا را داد و آن دو كارى از پيش نبردند و بعد آن جمله را بيان فرمود و فرداى آن روز لوا را به امام علی(ع) داد - نقل نكرده است. پيداست كه جمله تأكيديه «لأعطين الراية غداً» بدون مقدمه و ابتدا به ساكن نمى‌تواند باشد و اين مقدمه همان است كه مذكور شد. در فضايل صفاتش احاديث فراوان ديگرى از فريقين نقل شده است كه مشهورترين آنها عبارتند از:حديث بدء الدعوة يا حديث دار، حديث سبق اسلام، حديث سبق صلاة، حديث بت‌شكنى، حديث طير، حديث عايشه، حديث ام سلمه، حديث دروازه شهر علم و حديث خندق.

دسته دوم از فضايل و مناقب آن حضرت فضايل نفسانى و معنوى ايشان است كه در سرتاسر زندگانى ايشان معروف و مشهود بود و اين صفات و خصال چنان برجسته و نمايان بود كه كسانى حتى در ايام حيات ايشان از جاده صواب منحرف شده و مقام ايشان را تا درجه خدايى بالا برده‌اند. درباره سخاوت و ايثار آن حضرت داستانها گفته‌اند. از صفات بارز ايشان شجاعت است كه در اشاره به غزوات حضرت رسول(ص) مختصرى از آن بيان شد. اخبار شجاعت فوق بشرى و مهارت سربازى و قدرت فرماندهى و اعجاز ذوالفقار در تحكيم اساس اسلام شهرت جهانى دارد. نظارت سياسى و نظامى و ادارى و اقتصادى و اجتماعى و اهتمامى كه به نشر علم و ادب و آموزش و پرورش جوانان داشت و نيز احاطه وى به همه علوم او را بزرگترين و دانشمندترين و دادگرترين زمامدار تاريخ معرفى نمود. سخن‌شناسان كلام آن حضرت را فروتر از كلام الهى اما برتر از كلام انسانى تعريف كرده‌اند. در قوت استدلال و آرايش كلام و ترسل و رسايى و ايجاز و جامعيت و پند و موعظه نظير نداشت و در هر باب كه زبان مى‌گشود آنرا به كمال مى‌رسانيد. براى تماشاى اعجاز بيان على بايد به نهج‌البلاغة رجوع كرد و خطبه‌هاى او را در خلقت عالم و مقام رسول‌اللّه(ص) و عترت او و دفاع از حقوق خود و تشويق به جهاد و نامه‌هاى او را به معاويه و وصفى را كه از طاووس و خفاش و دنيا و احوال مؤمنان و منافقان نموده مطالعه كرد. مخصوصاًً بايد دستورالعملهاى امام علی(ع) را به مالك اشتر و محمد بن ابى‌بكر-استانداران مصر-و رهنمودهاى او را براى فرمانداران و عاملان و مأموران خراج و قاضيان و سپاهيان و ساير مأموران دولت كه در نهج‌البلاغة مندرج است خواند تا تفاوت كلام على با ديگران معلوم شود و بدانند كه چرا رسول‌اللّه(ص) آن حضرت را ولى اللّه و اميرالمؤمنين معرفى كرد. امام علی(ع) نه تنها قهرمان ميدان جنگ و سياست و روحانیت بود، بلكه در مقام «انسان كامل» بالاتر از هر افسانه و گمان قرار داشت. او دنيا را با همه عشوه‌ها و ترفندهایش شكست داد و مرگ را تحقير كرد. او اسوه حسنه ايمان و اهرم اعلاى كلمه حق بود. سلسله‌هاى عرفان و اخوت و فتوت اسلامى به او مى‌پيوندند و درويشان و زحمتكشان مسلمان او را سرمشق و تكياه خود مى‌شناسند. هر جوان مسلمان كه پاى به ورزشگاه مى‌نهد، يا هر سرباز جهادگر كه در راه شرف و عقيده جانبازى مى‌كند نام امام علی(ع) را بر زبان مى‌آورد.

نخستين كسى كه بر بالاى منبر و در خطبات فصيح و بليغ خود مسائل توحيد بارى و صفات او را پيش كشيد امام علی(ع) بود و اين مسائل است كه يكى از اسباب برانگيخته شدن اذهان جستجوگر و پايه‌اى براى ظهور مسائل و مباحث كلامى گرديد. ابن ابى‌الحديد نظير اين معنى را در فقه نيز به حضرت امير(ع) نسبت مى‌دهد و آنچه به قطعيت مى‌توان گفت اين است كه حضرت نخستين كسى است كه راه استدلال در احكام فقهى را به مردم نشان داد. مثلاً هنگامى كه عثمان مى‌خواست زنى را كه پس از شش ماه ازدواج بچه‌اى به دنيا آورده بود حد بزند يا رجم كند، على(ع) مانع شد و به آيه «و حمله و فصاله ثلاثون شهراً»استدلال كرد. وجه استدلال اين است كه خداوند مجموع مدت حمل و مدت شيرخوارگى انسان را سى ماه فرموده است و اين را بايد به حداقل معنى كرد زيرا دوران شيرخوارگى دو سال يا بيست‌وچهار ماه است و اين به دليل آيه قرآن است «و الوالدات يرضعن أولادهن حولین كاملين».[۱]پس مى‌ماند شش ماه كه حداقل حمل است. نظير اين استدلال فقهى تا آنوقت از كسى ديده نشده بود. احكامى كه آن حضرت در زمان عمر درباره بعضى از مسائل بيان فرموده معروف است و به همين جهت است كه عمر گفته بود: «لا يفتين أحد في المجلس و على حاضر» (كسى در مجلسى كه على حاضر باشد فتوا ندهد) اما اينكه ابن ابى‌الحديد (18/1) مى‌خواهد فقه اهل سنت را از راه ابوحنيفه به حضرت صادق(ع) و از آن طريق به حضرت على(ع) برساند در كليت و اطلاق آن درست نيست. زيرا اگر چه ابوحنيفه از حضرت صادق(ع) فقه فرا گرفته است اما فقه او و فتواهاى او مورد تأييد آن حضرت نبود و مخصوصاًً در مسأله قياس، فقه شيعه مباينت آشكارى با فقه ابوحنيفه دارد. اما فقه شيعه كه منبع اصلى آن ائمه اطهار(ع) است بى‌شك مأخوذ از حضرت امير(ع) است.

حضرت على(ع) در دوران خلافت كوتاه خود مظهر كامل عدالت و بى‌طرفى در امر قضا بود. در سيره او آورده‌اند كه اگر چيزى مى‌خواست بخرد نخست از فروشنده مى‌پرسيد ‎كه آيا او را مى‌شناسد يا نه و اگر مى‌ديد كه او را مى‌شناسد از او چيزى نمى‌خريد مبادا جانب او را رعايت كند. او همه عرب و عجم را در صورت مسلمان بودن به يك چشم مى‌نگريست و تعصب قومى و قبيله‌اى نداشت. به همين جهت مردم عادى كوفه يعنى كسانى كه از غيرعرب و اهل كار و پيشه و تجارت بودند او را دوست داشتند، برخلاف بيشتر اشراف عرب كه به جهت همين امر در باطن چندان از او دلخوش نبودند و يكى از دلايل سستى ايشان در نصرت و حمايت از آن حضرت شايد همين امر بود. درباره بيت المال بسيار سختگير بود، رفتار او با دخترش زينب و برادرش عقيل معروف است. خليفه پيش از او يعنى عثمان روش اشراف منشى داشت و قوم و قبيله خود را در درجه اول از هر حيث بر ديگران ترجيح مى‌داد. همين روش تعصب‌نژادى بود كه معاويه و خلفاى بنى اميه پس از او بسختى و شدت دنبال كردند و همه اقوام مغلوب غيرعرب را «موالى» و بندگان خود خواندند. كسى كه از متن اشرافيت عربى و از برگزيده‌ترين طوايف قريش باشد و در عين حال همه انسه‌گانها را از ديدگاه اسلام به يك چشم بنگرد كسى است كه شخصيتى والاتر و برتر از حدود نژادى و جغرافيايى خود دارد و در اين شكى نيست.

امام علی(ع) در دوران شصت‌ونه ماهه خلافت خود در اجراى دقيق احكام اسلام و حفظ حقوق مسلمانان لحظه‌اى نياسود و در اين راه از بذل جان نيز مضايقه نكرد. در شهر كوفه پيوسته در بين مردم و در دسترس همه بود. دفتر كار و محل ملاقات‌ها و بطور كلى مركز همه فعاليتهاى سياسى و اجتماعى او مسجد كوفه بود. در بوته عدالت امام علی(ع) همه نابرابرى‌هاى طبقاتى و نژادى و رنگ و اقليم ذوب مى‌شد. چون طعم ستم را در مكه و در شعب ابوطالب چشيده بود، راه نجات امت را در اصلاح دادگسترى و تأسيس محاكم شرع و تدوين قانون و استقلال قضات و تعليم و تربيت ايشان تشخيص داد. براى حسن اداره دادگاه‌ها و اجراى احكام، ضوابط بى‌سابقه وضع نمود. دستور داد احكام فقهى مدون شود و به صورت قانون درآيد. قضات را مى‌آزمود و جلسات آموزشى برگزار مى‌نمود و دستورالعملهاى روشن به طور انفرادى يا به صورت بخشنامه به ايشان مى‌فرستاد.

پانویس

  1. بقره، 233

منابع مقاله

  1. الغدير، علامه امينى
  2. صحيح بخارى
  3. صحيح مسلم
  4. خصائص اميرالمؤمنين، نسائى
  5. تاريخ طبرى
  6. الجامع الكبير، ترمذى
  7. صحيح، ابن ماجه (سنن)
  8. روضات الجنات
  9. السيرة النبوية، ابن هشام
  10. مسند، ابوحنيفه
  11. مسند، ابن حنبل
  12. الرياض النضرة، محب طبرى، مصر، 1372ق
  13. كنز العمال، متقى هندى
  14. تاريخ بغداد
  15. مناقب، ابن حنبل
  16. المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى
  17. استيعاب
  18. اسدالغابة في معرفة الصحابة
  19. حلية الاولیاء
  20. فضائل الخمسة، فيروز آبادى

وابسته‌ها

امام حسین علیه‌السلام

وصاية الإمام أميرالمؤمنين علي بن أبي‌طالب(ع) في القرآن و السنة

مصحف امام علی(ع)

ترجمه و شرح نهج‌البلاغه (طالقانی)

ترجمه نهج‌البلاغه (احمد‌زاده)

نهج‌البلاغه منظوم (ملایی)

نهج‌البلاغه منظوم (سلطانی)

نهج‌البلاغه منظوم، کلمات قصار (خاکیاسری)

نهج‌البلاغة با ترجمه منظوم (امید مجد)

بخشهایی از کتاب مستطاب نهج‌البلاغه منظوم (تهرانی)

نهج‌البلاغه (ترجمه کلمات قصار، صدرالدین بلاغی)

ترجمه نهج‌البلاغه (شهیدی)

ترجمه نهج‌البلاغه (دشتی)

ترجمه روان نهج‌البلاغه (ارفع)

ترجمه نهج‌البلاغه (احمد‌زاده)

ترجمه نهج‌البلاغه (اردبیلی)

ترجمه نهج‌البلاغه (انصاری)

ترجمه نهج‌البلاغه (انصاریان، ط. قدیم)

ترجمه نهج‌البلاغه (اولیایی)

ترجمه نهج‌البلاغه (بهشتی)

ترجمه نهج‌البلاغه (زمانی)

ترجمه نهج‌البلاغه (سپهر)

ترجمه نهج‌البلاغه (شرقی)

ترجمه نهج‌البلاغه (مترجم ناشناس)

ترجمه نهج‌البلاغه (ناشناس)

ترجمه نهج‌البلاغه (مبشری)

ترجمه نهج‌البلاغه (محسن فارسی)

ترجمه نهج‌البلاغه (کاسب)

ترجمه و شرح نهج‌البلاغه (آملی)

ترجمه و شرح نهج‌البلاغه (فیض‌الاسلام)

ترجمه کامل نهج‌البلاغه (شاهین)

ترجمه نهج‌البلاغه (عابدینی مطلق)

ترجمه نهج‌البلاغه (شریعت)

ترجمه نهج‌البلاغه (فاضل)

ترجمه نهج‌البلاغه (فولادوند)

ترجمه نهج‌البلاغه؛ سروش خدا در سرود علی علیه‌السلام

ترجمه و شرح نهج‌البلاغه (زمانی)

ترجمه نهج‌البلاغه (شیروانی)

ترجمه نهج‌البلاغه (شریعتی)

نهج‌البلاغه پردیسی (ترجمه منظوم شفیعی پردیسی)

ترجمه نهج‌البلاغه (علامه جعفری)

ترجمه گویا و شرح فشرده‌ای بر نهج‌البلاغه

ترجمه نهج‌البلاغه (حجتی)

نهج‌البلاغه منظوم (ملایی)

نهج‌البلاغه پارسی (دین پرور)

الهادي الی موضوعات نهج‌البلاغة

هزار گوهر

تصنیف نهج‌البلاغة

تمام نهج البلاغة

توضيح نهج‌البلاغة

تحفة العلية في شرح الخطابات الحيدرية

دستور معالم الحكم و مأثور مكارم الشیم (من كلام أميرالمؤمنين علي بن أبي‌طالب كرم‌الله وجهه)

بحثی کوتاه پیرامون نهج‌البلاغة و مدارک آن

سخنان علی علیه‌السلام از نهج‌البلاغة (کمپانی)

شرح حكم نهج‌البلاغه

شرح صد و ده کلمه از کلمات امیرالمؤمنین علیه‌السلام

شرح علی المائة كلمة لأميرالمومنين علی بن أبی‌طالب علیه‌السلام (ابن میثم - عبدالوهاب -وطواط)

أعلام نهج‌البلاغة (سرخسی)

المعجم الصرفي المفصل لألفاظ نهج‌البلاغة

جلوه‌های حکمت؛ گزیده موضوعی کلمات امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در 225 موضوع، غرر الحکم و درر الحکم، نهج‌البلاغة

خورشید بی‌غروب، نهج‌البلاغه با فهرستهای دهگانه

رخساره خورشید

روائع نهج‌البلاغة

شرح نهج‌البلاغه (ابن میثم، ترجمه فارسی)

شرح نهج‌البلاغة (ابن میثم)

شرح نهج‌البلاغه (سید عباس موسوی)

شرح نهج‌البلاغة (شارح قرن هشتم)

شرح نهج‌البلاغة (قزوینی حائری)

شرح نهج‌البلاغة المقتطف من بحارالأنوار للعلامة المجلسي

شرح نهج‌البلاغة (دخیل)

شرح نهج‌البلاغه (محمد عبده)

شرح نهج‌البلاغه (مدرس وحید)

شرح نهج‌البلاغه (نواب لاهیجی)

شرح و ترجمه نهج‌البلاغه (انصاری)

شروح نهج‌البلاغة

شاهکارنامه مولا علی(ع)

شکوفه‌های خرد یا سخنان علی عليه‌السلام

كتاب شریف نهج‌البلاغه همراه با شرح محمد عبده (فقیهی)

فرهنگ موضوعات کلی نهج‌البلاغه

فرهنگ‌نامه موضوعی نهج‌البلاغه (خاتمی)

نهج‌البلاغة موضوعی (عزیزی)

گنجینه حکمت

کلمات قصار امام علی(ع)

کلمات قصار (میر محمود دعوتی)

كلمات قصار لعلى بن ابى‌طالب (ترجمه سپهر)

قانون: دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشيم از سخنان امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع)

یکصد گهر از نهج‌البلاغه حضرت علی(ع) (داریوش شاهین)

في ظلال نهج‌البلاغة

صد کلمه قصار حضرت علی علیه‌السلام

كلمات علیه غرا: شرح منظوم کلمات امیرمؤمنان علی علیه‌السلام

گفتار امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام همراه با ترجمه فارسی هداية العلم و غرر الحكم

كلمات قصار (میر محمود دعوتی)

مروارید حکمت از دریای عصمت

إکمال غررالحکم

اخلاق اسلامی در نهج‌البلاغه (خطبه متقین)

بخشی از درر کلمات امیرمؤمنان علی علیه‌السلام

غرر الحكم و درر الكلم آمدی (به صورت موضوعی)، با شرح و ترجمه فارسی

غرر الحکم (ترجمه انصاری قمی)

مستدرك نهج‌البلاغة

معارج نهج‌البلاغة

معارج نهج‌البلاغة (تحقیق طیب)

مفردات نهج‌البلاغه

منتخب نهج‌البلاغة

منتخب نهج‌البلاغة (ترجمه اسماعیلی)

منهاج البراعة في شرح نهج‌البلاغة (خویی)

منهاج البراعة في شرح نهج‌البلاغة (راوندی)

منهاج الولاية في شرح نهج‌البلاغة

نهج‌البلاغة الثاني

صحیفه علویه

مفتاح السعادة في شرح نهج‌البلاغة

مشارق أنوار اليقين في أسرار أميرالمؤمنين علیه‌السلام

واژه‌های نهج‌البلاغة

مناجات الهیات حضرت امیر علیه‌السلام

مقتل أميرالمؤمنين علي بن أبي‌طالب عليه‌السلام

الرسالة العلوية في فضل أميرالمؤمنين علی سائر البرية سوی سيدنا رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله

كفاية‌الطالب في مناقب علي بن أبي‌طالب عليه‌السلام

ينابيع المودة لذوي القربی

تفضیل أمیرالمؤمنین علیه‌السلام

نثر اللآلي

نهج الخلاص

مناجات الهیات حضرت امیر علیه‌السلام

دیوان امام علی‌ علیه‌السلام

نهج‌البلاغة (با تحقیق قیس بهجت عطار)

غرر الحکم و درر الکلم

تصنيف غرر الحكم و درر الكلم (درایتی)

كشف اليقين في فضائل أميرالمؤمنين

بازگشت خورشید برای امیرالمؤمنین علیه‌السلام

المعقبين من ولد الإمام أمير المؤمنين

الصحيح من سيرة الإمام علي عليه‌السلام (المرتضی من سيرة المرتضی)

كفی از یمی (ترجمه کتاب مناقب امیرالمؤمنین علیه‌السلام)

پرتویی از نهج‌البلاغة

شرح نهج‌البلاغة (قزوینی حائری)

ترجمه و شرح نهج‌البلاغه (زمانی)

نهج‌البلاغه با ترجمه فارسی قرن پنجم و ششم

شرح نهج‌البلاغة المقتطف من بحارالأنوار للعلامة المجلسي

نهج‌البلاغة

شرح نهج‌البلاغة

نهج‌البلاغه منظوم (انصاری)

منتخب نهج‌البلاغة

منهاج الولاية في شرح نهج‌البلاغة

نهج‌البلاغة (تحقیق عطاردی قوچانی)

نهج‌البلاغة الثاني

نهج‌البلاغه منظوم

ترجمه کامل نهج‌البلاغه (شاهین)

ترجمه نهج‌البلاغه (شریعت)

ترجمه نهج‌البلاغه؛ سروش خدا در سرود علی علیه‌السلام

كتاب شریف نهج‌البلاغه همراه با شرح محمد عبده (فقیهی)

کلمات قصار حضرت علی ابن ابی‌طالب(ع) با ترجمه به فارسی و فرانسه

نهج‌البلاغة (ترجمه مهدی شریعتی)

نهج‌البلاغة به زبان فارسی ساده (ترجمه سید مهدی حجتی)

نهج‌البلاغه: آسمان و جهان یا عالم و آدم (السماء و العالم)

نهج‌البلاغه «منظوم» امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع) بر اساس نسخه فیض‌الاسلام

نهج‌البلاغه منظوم (ترجمه علی توکلی)

نهج‌البلاغه (تحقیق حسینی)

شرح نهج‌البلاغه (آیت‌الله خامنه‌ای)

110 (یکصد و ده) سرمشق از سخنان حضرت علی علیه‌السلام

سخن مولای متقیان علیه‌السلام (کلمات قصار)

مختارات مبّوبّة من نهج‌البلاغة

فرزندم چنین باش ترجمه نامه سی و یکم نهج‌البلاغة

از پارسایان برایم بگو (ترجمه خطبه متقین همام)

سیمای کارگزاران در نهج‌البلاغة (ترجمه عهد نامه امام علی علیه‌السلام به مالک اشتر)

جلوه‌های بلاغت در نهج‌البلاغة

نهج‌البلاغة مع الشرح اللغوی و الفهارس المتنوعه

دو هزار حدیث از حضرت علی علیه‌السلام همراه با فهرست موضوعات

شرح نهج‌البلاغة

کلمات قصار علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام با ترجمه به فارسی و انگلیسی و رباعیات فارسی

نظرات سیاسی در نهج‌البلاغة

ترجمه و شرح نهج‌البلاغه

نهج‌البلاغة و هو ما اختاره الشریف الرضی من کلام سیدنا و مولانا امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام

اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی

شرح نهج‌البلاغة (عتائقی)

شرح نهج‌البلاغة (سلطان محمود طبسی)

ترجمه و شرح بعض خطب نهج‌البلاغة

شرح نهج‌البلاغة (محمد)

شرح مفردات نهج‌البلاغه

منهج الفصاحه در شرح نهج‌البلاغة

كلمات قصار لعلى بن ابى‌طالب (ترجمه سپهر)

درس‌هایی از نهج‌البلاغه

نسخه نهج‌البلاغة (بر اساس ترجمه مکارم)

مائة کلمة مختارة من حکم أمير المؤمنين علي بن أبي‌طالب عليه‌السلام و اخري للامام علي بن موسي الرضا عليه‌السلام

شرح حکمي و عرفانیدعای عديله منسوب به اميرالمؤمنين علي بن ابي‌طالب عليه‌السلام

نهج‌البلاغة (طبع آمريکا)

الصحيفة العلوية و التحفة المرتضوية

نهج‌البلاغة و شرع الفصاحة

Imam Ali Nahjul Balagha Sermons,letters and Sayings

الجفران الأکبر و الأصغر

ديوان أمير المؤمنين علي بن أبي‌طالب، مصدرا بقصيدة کعب بن زهير في مدح الإمام علي

هزار حديث از حضرت علي‌عليه‌السلام

نهج‌السعادة في مستدرك نهج‌البلاغة (باب المختار من ادعية) اميرالمؤمنين علي‌عليه‌السلام

نور الأبرار من حکم أخ الرسول حيدر الکرار أمير المومنين علي بن ابي‌طالب عليه‌السلام

مستدرک نهج‌البلاغة: مجموع مختار من کلام مولانا امیرالمؤمنین علي(ع) مروي في غير النهج جار علي منواله، مرتب علي ابوابه الثلاثه

دعای صباح

شرح دعای صباح حضرت امیر مؤمنان علی بن ابی‌طالب(ع)

منتخب نصايح نهج‌البلاغة: نمونه‌ای از فرمايشات مولای متقيان

الجفر و الفتن و أشراط الساعة

ديوان منسوب به امام علي‌عليه‌السلام

نهج‌البلاغة: خطبه‌ها، نامه‌ها و حکمتهای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

سخنان علی(ع) از نهج‌البلاغة

شرح نهج‌البلاغة

ديوان الإمام علي بن ابي‌طالب (قاهره)

تجلیات حکمت

سربازي و پاسداري در آيين امام علي‌عليه‌السلام (نهج‌البلاغة. برگزيده)

دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم (من کلام أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرم الله وجهه)

پيامي به جوانان به قلم امير مومنان (نهج‌البلاغة. برگزيده)

پيمان جاويدان به قلم امير مومنان (نامه 53 نهج‌البلاغة از اميرمومنان امام علي(ع) به مالک اشتر، فرمانروای مصريان)

راه و رسم زندگی در نهج‌البلاغة

ترجمه و شرح نهج‌البلاغه

مناجات نامه حضرت علی علیه‌السلام

ديوان أمير المومنين و سيد‌ ‎البلغاء و المتکلمين الإمام علي بن ابي‌طالب رضي‌الله‌عنه

نهج‌البلاغة به صورت موضوعي با ترجمه مقابل، فني، ادبي و شرح کلمات مشکل

نهج‌البلاغة با ترجمه استاد ولی

نهج‌البلاغة و هو المختار من کلام امیرالمؤمنین عليه‌السلام

نهج‌البلاغة برای بچه ها

نامه امام علی به مالک اشتر

نهج‌البلاغة: سخرانی‌ها، نامه‌ها و جمله‌های حضرت علی

اوج فصاحت نهج‌البلاغة: انتخاب خطبه، نامه و سخرانی‌های أمیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب

مجموعه دعاها: دعاهای امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب

[[نهج‌البلاغة: و هو مجموع ما أختاره الشريف ابوالحسن محمد الرضي بن الحسن الموسوي من کلام اميرالمؤمنين أبي‌الحسن علي بن أبي‌طالب عليه‌السلام (بیروت)]]

نهج‌البلاغة: و هو مجموع ما اختاره الشریف الرضی من کلام سیدنا أمیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام

کلمات قصار لعلی ابن ابی‌طالب امیرالمؤمنین(ع): اندرزهای نغز حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب سلام‌الله‌علیه (ترجمه بفارسی و فرانسه)

نهج‌البلاغة مع ترجمه و حواشی مکمل

جامع نسخ نهج‌البلاغة

[[نهج‌البلاغة: و بهامشه شرح الفارسی المنقول من منهاج البراعه و شرح النواب اللاهیجی مع دیوان المنسوب الی امیرالمؤمنین علیه السلم و ترجمه الدیوان منقول من شرح الدیوان للمیبدی]]

گفتار امیرالمؤمنین علي‌عليه‌السلام: ترجمه اردو هداية العلم و غرر الحکم

کلمات قصار امام علی(ع)

پاسخ‌ها و پیام‎های امام علی علیه‌السلام

مستدرک نهج‌البلاغة الموسوم بمصباح الصباغة فی مشکوة الصیاغة

نهج‌البلاغة حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

ترجمه نهج‌البلاغه (سپهر)

شرح نهج‌البلاغة

تفسير أميرالمؤمنين عليه‌السلام للقرآن الکريم

حقیقت جاوید

درر المطالب و غرر المناقب في فضائل علي بن أبي‌طالب(ع)

علي اميرالمؤمنين عليه‌السلام نفس الرسول الأمين(ص)

علي عليه‌السلام خاصف نعل النبي صلي‌الله‌عليه‌وآله

مناقب الأسد الغالب، ممزق الكتائب و مُظهِر العجائب، ليث بن غالب أميرالمؤمنين أبي‌الحسن علي بن أبي‌طالب رضي‌الله‌عنه

حب علي بن أبي‌طالب و آثاره الدنيوية و الأخروية

حديث سدالأبواب الا باب علي عليه‌السلام

نجف کانون تشیع