سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر

جلال‌الدین عبدالرحمان بن محمد سیوطی (849-911ق)، فقیه شافعی، محدث، مفسر، ادیب، مورخ و دانشمند کثیر التألیف مصری قرن نهم و دهم.

مقبره سیوطی در قاهره مصر
نام سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر
نام‎های دیگر جلال‌الدین السیوطی

سیوطی، ابوالفضل عبدالرحمن بن ابوبکر

سیوطی، جلال‌الدین عبدالرحمن

نام پدر ابوبکر
متولد شب یکشنبه اول ماه رجب سال ۸۴۹ق
محل تولد اسیوط مصر
رحلت 911 ق
اساتید ابوالعباس شمنی

علم‌الدین منادی

محیی‌الدین کافیجی

برخی آثار

إحیاء المیت بفضائل أهل‌البیت(ع)

الثغور الباسمة في مناقب السیدة فاطمة

کد مؤلف AUTHORCODE00615AUTHORCODE

نام، کنیه و لقب

نامش عبدالرحمان و کنیه‌اش ابوالفضل است. این کنیه را دوست پدرش عزالدین احمد بن ابراهیم کنانی به او داده بود. لقب معروف او، که پدرش به وی داد، جلال‌الدین است. شهرت او به سیوطی برگرفته از نام شهر «سیوط» یا «اسیوط»، زادگاه پدرش، در صعید مصر است که او هیچ‌گاه آنجا را ندید. دیگر لقب او «ابن الکتب» است.

خاندان

پدرش، کمال‌الدین ابوبکر بن محمد سیوطی (متوفی 855ق) و جد اعلای او همام‌الدین، از مشایخ صوفیه، بودند و سیوطی با واسطه از پدرش نقل می‌کند که وی غیر عرب (اعجمی) و از مردمان شرق بود. دیگر اجداد او نیز اغلب مناصب دینی و دولتی داشتند. مادر سیوطی کنیزی ترک یا چرکس بود که اصل و تباری ایرانی داشت. ابن کرکی از این نظر بر سیوطی خرده گرفته، اما سیوطی در جواب او، فرزندی را که از ازدواج مردی عرب با زنی عجم به دنیا بیاید، نجیب‌تر و اصیل‌تر دانسته است؛ زیرا جامع عزت عرب و زیرکی عجم است. در منابع درباره برادران و فرزندان احتمالی سیوطی اطلاعی نیامده، اما او به نوشته خودش، برادران و فرزندانی داشته است که بیمار شدند و درگذشتند.

تولد

جلال‌الدین در شب اول رجب 849، به دنیا آمد. شش‌ساله بود که پدرش درگذشت. در کودکی او را برای تبرک نزد شیخ محمد مجذوب، از بزرگان طریقت که مجاور مشهد سیده نفیسه بود، بردند. او به رسم زمان، حفظ قرآن را خیلی زود آغاز کرد و کمتر از هشت سال داشت که همه آن را به خاطر سپرد.

تحصیل

سیوطی از 864، شروع به تحصیل کرد و پانزده سال نداشت که کتاب‌هایی مانند «عمدة الأحكام» عبدالغنی مقدسی در حدیث، «منهاج الطالبين» یحیی بن شرف نووی در فقه شافعی، «الفیه» ابن مالک در نحو، «منهاج الوصول في علم الأصول» عبدالله بن عمر بیضاوی در اصول فقه را حفظ و بر مشایخ بزرگ عصر مانند علم‌الدین بلقینی (متوفی 868)، شرف‌الدین مناوی (متوفی 871) و امین‌الدین آقصرایی عرضه کرد. او در 866، اجازه تدریس ادبیات عربی یافت.

سفرها

وی در 869، برای ادای حج عازم حجاز شد و در آنجا با دانشمندانی مانند محی‌الدین عبدالقادر بن ابی‌القاسم، نحوی بزرگ حجاز و بعضی از شاگردان پدرش مراوده علمی داشت و دستاوردها و رویدادهای این سفر را در رساله «النحلة الزكية في الرحلة المكية» ثبت کرد. پس از بازگشت از حجاز در آغاز 870، به شهرهایی چون دمیاط و اسکندریه سفر کرد و با دانشمندان و فضلای این شهرها به مباحثه علمی نشست. او دستاورد این سفرها را در رساله «الاغتباط في الرحلة إلی الإسكندرية و دمياط» گرد آورد.

تدریس

ایشان در 870، تدریس علوم و املای حدیث را هم‌زمان شروع و مجالس املای حدیث را تا 888، به‌کرات برگزار کرد. از 871 نیز به کرسی افتا نشست و مطالب بسیاری در این باب نوشت. او حتی وقتی‌ که به درجه اجتهاد مطلق رسید، در فتوا دادن پا از دایره مذهب شافعی بیرون نگذاشت.

عصر سیوطی

سیوطی با پنج تن از خلفای عباسی مصر و سیزده تن از سلاطین ممالیک برجی معاصر بود. دوران سلطنت ممالیک برجی بر مصر و شام بسیار پرآشوب و نابسامان بود، اما شکفتگی علمی سیوطی در بعضی مقاطع نسبتاً آرام و باثبات آن مانند دوره سلطنت قایتبای اتفاق افتاد. هرچند، در اواخر سلطنت همو نیز سیوطی تهدید به قتل شد که با وساطت شیخ‌الاسلام زکریا انصاری و توصیه او به سیوطی برای دلجویی از سلطان، از خطر مرگ رست[۱].

با این مقدمه، به فضای حاکم بر عصر سیوطی از حیث سیاسی، اجتماعی و علمی پرداخته می‌شود.

سیوطی در اواخر دوران شکوفایی علمی در مصر، یعنی از زمان سقوط خلافت عباسی تا اوایل قرن دهم می‌زیست. سقوط بغداد توسط هجوم وحشیانه و ددمنشانه مغول در قرن هفتم هجری صورت گرفت.

بغداد در سال 635، مورد هجوم مغول قرار گرفت، اما در آن سال مغولان موفق به تسخیر آن نشدند. آنان در سال 656، با فرماندهی هولاکو دوباره بر این شهر یورش برده و با قتل آخرین خلیفه عباسی مستعصم‌بالله بر آن چیره گشتند.

سقوط عباسیان در بغداد فقط از بین رفتن حکومت ضعیف آنان نبود، بلکه حادثه‌ای بود که کل کیان جهان اسلامی را تکان داد؛ چون خلافت اسلامی که مستعصم آخرین خلیفه آنان در بغداد بود، در واقع نماد و رمز وحدت مسلمین بشمار می‌آمد. با تسلط مغول هرآنچه در زمان خلفای عباسی در مدت پنج قرن از تمدن اسلامی تشکیل شده بود، نابود گردید و سرزمین‌های اسلامی به دولت‌های کوچک و متعدد تبدیل شدند و حاکمان جدید بر آن سرزمین‌ها مسلط گشتند.

هجوم مغول به تنها بغداد متوقف نشد، بلکه به سرزمین شام و سقوط حلب، دمشق و سایر سرزمین‌ها رسید و در آنجا نیز به‌مانند بغداد قتل و غارت و تخریب جریان یافت و سبب ایجاد حوادث دردناک و سختی برای مردم و هجرت آنان به‌سوی مصر شد.

از جمله حملات مغول، هجوم آنان به غزه بود. لکن ممالیک که با سقوط ایوبیان در مصر حکومت می‌کردند، اختلافات داخلی خود را کنار گذاشته، با دعوت به جهاد در مقابل آنان ایستادگی کرده و مغولان را در جبهه‌های مختلف شکست دادند.

این پیروزی‌ها موقعیت ممالیک را به‌عنوان حکام مصر تقویت کرده و آثار سیاسی و تمدنی برای مصر و خصوصا قاهره به بار آورد.

ممالیک، نفوذ خود را بر مصر و شام گسترش داده و با این پیروزی اعتبار شرعی برای حکومت خود به دست آوردند که قبل از آن به دلیل مملوک بودن و قیام علیه ایوبیان از آن محروم بودند.

مصر به‌عنوان محلی که سیوطی در آن نشو و نما نموده و علم آموخته، مکانی است که سیوطی از آن متأثر شده، بسیاری از داشته‌های خود را در اثر این پیروزی، به دست آورده و این قابلیت‌ها در دوران ممالیک ادامه داشته است. قاهره به سبب دفاع ممالیک از گزند خرابی و کشتاری که شهرهای شرق اسلامی از حمله مغول دچار شد، محفوظ ماند و توانست آثار تمدنی و حیات خود را حفظ کند و ادامه دهد و پناه و مقصد دانشمندان و متفکرینی گردد که از هجوم و چپاول مغول به آنجا پناه آوردند.

از لحاظ سیاسی نیز مصر و شام تبدیل به دولت متحد و قوی شد که توجه مسلمانان شرق و غرب را به خود جلب کرد؛ زیرا مسلمانان در عراق و سایر دولت‌های شرق اسلامی گرفتار مغول شدند و در غرب، دولت اسلامی اندلس نیز در معرض تفکیک و طی کردن آخرین نفس‌های خود بود.

بدین جهت ثقل سیاسی و تمدنی مسلمانان به قاهره منتقل شد؛ پایتختی که توانایی حمایت از مسلمانان را به دست آورده و وارث بغداد در امور سیاسی، تمدنی و فرهنگی گردید و در همه امور جانشین بغداد شد.

انتقال خلافت عباسی (که نماد وحدت همه مسلمانان بود) از بغداد به قاهره (بعد از سه سال و نیم) که توسط یکی از فرزندان خلفای پیشین که متولی خلافت شده بود و مورد استقبال گرم پادشاه مصر «ظاهر بیبرس»، علما، نظامیان و گروه‌های مردم قرار گرفت، نیز تکمیل‌کننده این موقعیت شد.

و این‌گونه خلافت اسلامی که در آن زمان، رمز وحدت مذهبی و سیاسی مسلمانان بود، در زمان «بیبرس» به سال 659، به قاهره منتقل گشت و یکی از مناصب اصلی حکومت شد و همه امور حکومتی از قبیل عزل و نصب والیان، فرماندهان نظامی، جنگ و صلح، حتی نصب سلطان به فرمان خلیفه بود و بدون تأیید خلیفه، ولایت سلطان، شرعی نبود. در اولین نصب، خلیفه عباسی تن‌پوش سیاه به تن سلطان پوشاند و بر سر وی عمامه‌ای سیاه گذاشت و طوقی از طلا بر گردن و حلقه‌هایی از طلا بر پای وی قرار داد و این روش تا آخرین سلطان ممالیک (سلطان غوری) ادامه داشت.

خلافت عباسی در قاهره تا آمدن سلطان سلیم عثمانی در سال 923، ادامه پیدا کرد.

بنابراین با استقرار خلافت اسلامی در قاهره و ازدیاد قدرت سیاسی و نظامی، پیشرفت چشمگیری همراه با توجه مسلمانان حاصل شد و مصر مقامی والا یافت و شعائر اسلامی در آن فراگیر، سنت محترم، بدعت گریزان و محل آرامش دانشمندان و مقصد فضلا گردید.

پادشاهان ممالیک زمان سیوطی

سیوطی با سیزده تن از سلاطین ممالیک برجی معاصر بود. دوران سلطنت ممالیک برجی بر مصر و شام بسیار پرآشوب و نابسامان بود، اما شکفتگی علمی سیوطی در بعضی مقاطع نسبتاً آرام و باثبات آن مانند دوره سلطنت قایتبای اتفاق افتاد. هرچند، در اواخر سلطنت همو نیز سیوطی تهدید به قتل شد که با وساطت شیخ‌الاسلام زکریا انصاری و توصیه او به سیوطی برای دلجویی از سلطان، از خطر مرگ رست.

سیوطی در دوران کودکی هم‌عصر مجموعه‌ای از پادشاهانی شد که دوران حکومت آنان طولانی نبود. مهم‌ترین و طولانی‌ترین آن‌ها سلطان اشرف قایتبای محمودی است که بسیاری از مورخین وی را به حسن تدین، افعال خیر، خودنگهداری از شهوات، کثرت حسنات و ایجاد آبادی و اصلاحات ستایش نموده‌اند. وی بارزترین پادشاه از پادشاهان دولت ممالیک جراکسه بود که حکومت وی 29 سال به‌طول انجامید. از جهت سیاسی، پادشاهی کاردان، عاقل، استوار در رأی و اندیشه، آگاه به احوال مملکت، معروف به شجاعت و آشنا با انواع شیوه‌های جنگاوری و دارای فراست لازم در اداره امور بود. جنگ‌های زیاد سبب شد برخی زمان‌ها مالیات‌های سنگینی وضع نماید و به سبب قدرت عثمانیان برای رفع منازعات در سال 896ق، معاهده صلح منعقد کند. سیوطی بااینکه از پادشاهان ترک، مغول و ممالیک هم‌عصر خود در کتاب «نظم العقيان في أعيان الأعيان»، شرح حالی آورده، اما از وی در اعلام قرن نهم یادی نکرده است، ولی بعد از وفاتش در «تاريخ الخلفاء» وی را ستوده و می‌نویسد: در امور وظایف دینی مانند قضاوت، مشایخ و مدرسین، بهترین افراد را گماشت.

در سال 897ق، در ایام وی برای سومین نوبت، وبای شدیدی قاهره، اسکندریه و سایر شهرهای مصر را فراگرفت و سیوطی که شاهد آن بود، از ویرانی شهرها و قتل انسان‌ها در «المقامية الطاعونية» گزارش می‌دهد.

البته مورخین، نکات مختلفی از دوران این پادشاه را بازگو می‌کنند، ولی ثبات و استقرار و آرامش نسبی را بعد از آشفتگی و تنازع قدرت، از خصوصیات دوران وی می‌دانند.

خلفای زمان سیوطی

سیوطی با پنج تن از خلفای عباسی مصر معاصر بود (نکته قابل توجه اینکه خلیفه، سلطه‌ای بر پادشاه که از ممالیک بود، نداشت و نمی‌توانست وی را عزل و فرد دیگری را جایگزین او نماید و مبایعه خلیفه با سلطان، امری تقلیدی و ظاهری بود و خلیفه در امور پادشاهی اختیاری نداشت؛ بااین‌حال منصب خلافت از مناصب مهم در دولت ممالیک بود و آنان جانب خلیفه را محترم داشته و آنان را بزرگ می‌د‌اشتند):

  1. مستکفی‌باللّه ابوربیع سلیمان بن متوکل، متوفی به سال 855ق. سیوطی در کودکی با این خلیفه هم‌عصر بوده و پدرش نزد این خلیفه منزلت و مقام بلندی داشته، امام وی بوده و عهد خلافت از برادرش را برای وی نوشته است. سیوطی وی را از صالحان خلفا برشمرده است که در تشیع جنازه پدرش شخصا نعش وی را به دوش کشیده است.
  2. ابوالبقاء حمزه القائم‌بأمراللّه، برادر سلیمان که به سبب اختلاف با سلطان ممالیک، قاضی‌القضات علم‌الدین بلقینی حکم عزل او را صادر کرد.
  3. یوسف المستنجدباللّه، برادر ابوالبقاء. وی به کمک قاضی بلقینی که پدرزن وی بود، به خلافت رسید و تا زمان مرگ (884ق) در این منصب ماند و پنج تن از پادشاهان ممالیک که آخر آنها قایتبای بود، با وی بیعت داشتند.
  4. عبدالعزیز المتوکل‌علی‌اللّه (متوفی محرم سال 903ق). وی برادرزاده یوسف و از دوستان سیوطی و آخرین خلیفه‌ای است که در «تاريخ الخلفاء» برای وی شرح حال نوشته، وی را مدح کرده، از محبوبیت، مناقب ستوده، حسن شهرت، تواضع و خوش‌برخوردی و اشتغال به علم وی سخن می‌گوید.
  5. یعقوب بن متوکل المستمسک‌باللّه. کنیه و لقب را سیوطی برای وی انتخاب کرد و در «تاريخ الخلفاء» فقط یادی از او شده و شرح حالی از او نیامده؛ زیرا سیوطی در زمان وی وفات یافت. تعدادی از پادشاهان ممالیک با وی بیعت داشتند و شاهد اشغال مصر توسط عثمانی‌ها بود و فرزندش آخرین خلیفه عباسی در مصر بود.

نوع حکومت در دولت ممالیک، فئودالى ملوک الطوایفى بود که زمین‌ها بین پادشاه، امیران و سربازانشان، أجناد الحلقة (محافظان...) و العربان (افراد و قبائلی که موطن اصلی آن‌ها اطراف شهرها بود و جمعیت فراوانی را تشکیل داده و بر حوادث و اتفاقات داخل شهرها تأثیرگذار بودند) و التركمان، تقسیم شده بود.

محل سکونت پادشاه، امیران ممالیک و بخشی از دیوان‌های مهم، شهر کوچکی با قصرها، عمارت‌ها و مساجد مجلل در قله کوه بود.

پادشاه در رأس هرم فئودالی و اداری و در کنار وی مجلسی برای مشورت درباره جنگ و صلح و تعیین مناصب اصلی دولت، شامل اتابک لشکر، خلیفه عباسی، وزیر، قاضیان مذاهب اربعه، و امیران سپاه قرار داشت.

قضاوت، از میان مناصب حکومتی، منصبی ویژه بود و قاضیان بین مردم از جایگاه اجتماعی خوبی برخوردار بودند؛ به همین جهت برای انتخاب آن‌ها شرایط خاصی وجود داشت. در عصر ممالیک نیز این جایگاه محفوظ ماند. برای هر تعداد از قاضیان مذاهب اربعه، قاضی‌القضات نصب می‌شد که جایگاه بلندی در دولت داشت و علاوه بر شرکت در مبایعه پادشاه جدید، در مجالس وی نیز شرکت می‌کرد. دراین‌بین، قاضی‌القضات شافعی نسبت به بقیه مذاهب جایگاه خاص و امتیازاتی افزون داشت.

قاضی لشکر، مسئول رسیدگی به منازعات نظامیان با دیگر شهروندان بود.

به‌تناسب مسئولیت قاضی، نقش اجتماعی وی مهم‌تر می‌نمود؛ مانند امور وصایا، زندان، ایتام، اوقاف و تدریس در مدارس. هر قاضی تعدادی نائب و معین داشت و شکایت‌ مردم از قاضیان با حضور قاضی‌القضات مذاهب و برخی رجال مملکت در حضور پادشاه رسیدگی می‌شد، اما قایتبای مقرر کرد که شکایت ابتدا در جلسات قضات رسیدگی شود و در صورت عدم ایفای حق، به جلسه پادشاه موکول شود.

گاهی نیز «حسبه»، وظیفه‌ای شبیه به قضاوت داشت؛ به همین منظور در اموری مانند آداب عمومی، بازار، امانت در معاملات و مجازات خارجیان، وظیفه به یک فرد محول می‌شد و با سرعت و قاطعیت بیشتری انجام می‌گرفت.

سیوطی تلاش کرد در امر قضاوت نفوذ نموده و خود را در حد قاضی بزرگ، بلکه رئیس قاضیان برساند تا بتواند در عزل و نصب آنان نقش داشته باشد. خلیفه عباسی این مقام را به وی داد؛ موقعیتی که تا آن وقت کسی دارا نبود، اما مورد اعتراض شدید قاضیان قرار گرفت و در تقابل پادشاه و خلیفه، این مقام از وی بازستانده شد[۲].

جایگاه علم در زمان سیوطی

مصر و پایتخت آن قاهره با توجه به سابقه اسلامی و تمدنی روشن، ملجأ و مأمن مناسبی برای علمای غرب و شرق اسلامی شد و در عصر ممالیک، دانشمندان فراوانی به آنجا مهاجرت کردند؛ مانند ابن مالک اندلسی و ابن ابی‌حجله مغربی و ابن خلدون و بسیاری دیگر که شکوفایی علمی خود را در مصر بازیافتند.

ابن خلدون، حرکت علمی در مصر و قاهره را با علل آن، این‌گونه توصیف می‌کند:

در مصر و قاهره به‌واسطه آبادی گسترده و تمدن مستحکم در طول هزاران سال که صنایع و فنون مختلف در آن رشد و استحکام یافته، آموزش علم نیز پیشرفت داشته است. دولت صلاح‌الدین ایوبی و امیران ترک وی از ترس مشکلات حکومت در نسل بعد از خود و زوال دولت، اقدام به تأسیس مدارس، زوایا و رباط‌ها کردند و با خیرخواهی، اوقاف باارزش و فراوانی را به آنها با نظارت و مشارکت فرزندان خود اختصاص دادند و به سبب آن بازار علم و تعلیم رونق گرفت و طالبان از عراق و مغرب به آن سمت گسیل شدند و دریای علوم شکل گرفت.

توصیف ابن خلدون از قرن هشتم هجری که خود در آن می‌زیست، حکایت از این دارد که سیوطی در قرن نهم، وارث این تمدن و پیشرفت با شکوفایی بیشتر در آن ایام بود.

همان‌ طور که اشاره شد بخشی از شکوفایی علمی، مرهون پشتیبانی سلطان و امیران از این حرکت در ساختن مدارس، خانقاه‌ها و مساجد و تکریم و احترام علما و اهمیت دادن به سخنان آنان و سپردن برخی مناصب مهم دولتی، مانند قضاوت، دیوان انشا و مکاتبات (نامه‌ها و رسائل) و تدریس به آنان بود.

تأسیس خزائن کتب در کنار مدارس، مساجد و خانقاه نیز در رونق علمی اثرگذار بود.

سلاطین، امیران و مؤسسان مدارس، مدرسین خود را از بین علمای نمونه و معروف انتخاب می‌کردند؛ بدین جهت تدریس در مدارس مشهور، به‌واسطه جایگاه بلند اجتماعی در بسیاری موارد متعلق به افراد مخصوص و انتخاب‌شده بود. بر این اساس رقابت بین علما برای به دست آوردن منصب مهم تدریس و مناصب دیگر که به آنها اختصاص داشت و از جایگاه اجتماعی رفیعی برخوردار بود، سبب می‌شد که طالب علم از ابتدا مراحل کسب علم را با جدیت، کوشش و انگیزه بالا طی نماید.

بر طالب علم لازم بود که در دوران تحصیل، خوب شاگردی کند و با جدیت و استمرار و ازخودگذشتگی، از درس شیخی به شیخ دیگر منتقل شود و همت خود را بر درس و مطالعه و حفظ، گذاشته و با ملازمت اساتید بزرگ در علوم مختلف، اندوخته‌ای کسب نماید که بتواند با آن به مرحله تدریس چند علم گام نهد. پس از آن آماده اجتهاد و فتوا شود و با علم خود منفعتی به عموم مردم برساند و با شهرت علمی آوازه‌اش فراگیر گردد تا از جانب ملوک و امیران برای تصدی مناصب مهم فراخوانده شود.

این‌گونه حرکت علمی در آن عصر شکوفا شد که سه نتیجه یا نشانه داشت: 1- آمدن طلاب به مؤسسات علمی:

اهتمام جدی و عمیق به تعلیم، سبب جذب تعداد فراوانی از طالبان علم شد که با مهیا بودن محیط برای کسب علم، با فراغ بال و جدیت به تحصیل در مدارس، مساجد و خانقاه‌ها پرداختند و این مکان‌ها با ظرفیت کامل و امکانات کافی پذیرای آنان بود که این امر باعث گسترش فرهنگ و معرفت در جامعه گردید.

2- کثرت علما و ادبا:

در این عصر، علمای بسیاری در علوم فقه مذاهب چهارگانه، کلام، تصوف، لغت، نحو، ادب، طب، نجوم، تاریخ، فلک (علم الفَلك: علم يبحث فيه عن الأَجرام العُلوية و أَحوالها؛ التلُّ المستدير من الرمل حوله فضاء المدار يسبح فيه الجرم السماوي) و دیگر علوم ظهور کردند؛ بعضی به فتوا، تدریس، وعظ و تألیف پرداختند و برخی در مناصب قضاوت و کتابت مشغول شدند.

مناظرات علمی در موضوعات مختلف بین علما برقرار بود و در رد یکدیگر رساله می‌نوشتند. سلطان غوری (آخرین پادشاه هم‌عصر سیوطی)، از این مناظرات استقبال می‌کرد و دو روز در هفته با حضور وی انجام ‌می‌گرفت.

3- شور و شوق در کار تألیف:

مهم‌ترین و ماندگارترین نشانه نشاط علمی و نتیجه آن، فراوانی تألیف در این دوره است.

علمای این دوره، هزاران کتاب در علوم مختلف تألیف کردند؛ برخی مانند ابن تیمیه به‌تنهایی پانصد تألیف، ابن حجر، یک‌صدوپنجاه و سیوطی بالغ بر ششصد تألیف از خود به‌جا گذاشتند.

کتابخانه‌ها و خزائن کتب، مملو از این تألیفات شده بود. بخشی از این کتاب‌ها در حمله دولت عثمانی به مصر و رکود حرکت علمی، از بین رفت و بسیاری را به قسطنطنیه منتقل کردند.

این تألیفات، همه علوم متداول آن عصر را شامل می‌شد؛ مانند تفسیر، تاریخ (با فروع مختلف آن: تراجم، سیره، درباره شهرها و نقشه‌ها)، حدیث و مصطلح آن، لغت، نحو، علوم ادبی، فقه، تصوف، عقاید، قرائات و علوم کَوْنیه (هو العلم الذي يدرس أصل و نشأة و تاريخ و محتويات و تطور الكون و دراسة البنية الواسعة للفضاء، بكل ما فيه من مادة و طاقة و رغم حداثة هذا العلم من حيث تداخله مع الفيزياء الحديثة، فإن جذوره تمتد إلى العصور القديمة بمعالجاتها الفلسفية و الدينية و الأسطورية الغيبية (الميتافيزيقية) لموضوع أصل الكون).

بخشی از این تألیفات، مفصل بوده و در مجموعه‌های چند ده جلدی نوشته شده است.

تأسف‌آور اینکه بسیاری از این کتاب‌ها از بین رفته یا ناپدید شده است و حتی در فهرست کتابخانه‌های مصر و یا فهرست‌های منتشرشده کتاب‌های چاپی و خطی یافت نمی‌شود. برخی نیز تا به امروز به شکل خطی مانده‌اند و اقدام به چاپ آن‌ها نشده است[۳].

تصوف در زمان سیوطی

در بررسی مسائل اجتماعی عصر ممالیک مصر نمی‌توان پدیده مهم تصوف را که در آن زمان، جایگاه و آثار فراوانی داشت، نادیده گرفت.

جامعه مصری از ابتدای اسلام، با تصوف آشنا گشت و افرادی مانند ذوالنون مصری ظهور کردند؛ زمانی ‌که بحث اشراق نفس انسان و اتصال به ملأ اعلی از طریق مقامات مطرح بود، اما قدرت دینی و اجتماعی و تأثیر قوی تصوف در زندگی انسان در عصر ممالیک نمود پیدا کرد.

عامل دیگر در شکوفایی و سرعت گرفتن تصوف در جامعه مصری، محیط و میل طبیعی جامعه مصری (با توجه به میراث تمدنی و فرهنگی) به تدینی که تصوف ارائه می‌داد، بود. اضافه بر آن، شرایط خاص اجتماعی آن زمان، از جمله: حمله مغول از طرف شرق و صلیبیین از طرف غرب، درگیری‌های ممالیک با ایوبیان و پیروزی آن‌ها، شرایط سخت اجتماعی و اقتصادی، مشکلات پی‌درپی و بیماری‌های فراگیر، مردم خواهان عدالت را به سمت عبادت و انقطاع الی الله و توجه به نعمت‌های اخروی واداشته و به تصوف متمایل می‌کرد.

در عصر ممالیک، بسیاری از شیوخ صوفیان اندلسی، مانند: احمد بدوی، ابوالحسن شاذلی و ابوالعباس مرسی، به مصر مهاجرت کردند و مورد قبول مصری‌ها قرار گرفتند و صوفیان فراوانی در مصر، مانند: ابن فارض ظهور کردند که دارای دسته‌ها و گروه‌های متفاوتی از جهت شیخ و نشان بودند؛ مانند احمدیه، منسوب به احمد بدوی که نشان آنان رنگ قرمز بود.

یکی از عوامل گسترش تصوف در مصر، وجود مکان‌های مخصوص به آن‌ها، مانند: خانقاه، زاویه و رباط بود که صوفیان برای عبادات خاص در آنها اقامت می‌گزیدند.

قاهره در عصر سیوطی، شاهد تعداد بسیاری خانقاه بود که وی در کتاب «حسن المحاضرة» از آنها یاد کرده است؛ همچون: خانقاه سعید السعداء (که صلاح‌الدین ایوبی آن را ساخت و اوقاف فراوانی بر آن وقف کرد و تا زمان سیوطی برقرار بود)، خانقاه بیبرسیه (بزرگ‌ترین خانقاه در قاهره)، خانقاه شیخو و رباط الآثار و خانقاه سریاقوس.

رسم بر این بود که برای هر خانقاه شیخ و تعدادی صوفی تعیین می‌شد و درعین‌حال، محل تدریس علوم رایج آن زمان بود.

در خانقاه شیخونیه، چهار درس برای مذاهب چهارگانه و درس‌هایی در حدیث، قرائت، مشیخه سماع صحیح مسلم و بخاری برقرار بود که سیوطی، در دوران جوانی (شعبان سال 877ق)، مدتی درس حدیث در آنجا را به‌عهده داشت و پس از آن مشیخه بیبرسیه را به‌عهده گرفت.

هر خانقاه، اوقاف فراوانی داشت که برای استاد و افراد ساکن هزینه می‌شد و صوفیه، آداب، تقیدات و مراسم خاصی را داشتند و مورد احترام و تقدیر مردم بودند. بسیاری اوقات مردم در خانقاه سعید السعداء به دیدن خشوع و ترتیب صوفیان در رفتن به نماز جمعه ‌می‌آمدند و به آنان تبرک می‌جستند. امیران دولت نیز به ساختن زاویه و خانقاه مباهات می‌کردند.

اواخر عصر ممالیک، اوضاع صوفیه از جهت خشوع و تقید به آداب، رو به افول رفت و بزرگان آنان سفره‌های پرزرق و برق پهن کرده و اوقاف را در غیر مورد وقف صرف می‌کردند.

فقر و اوضاع نامناسب اجتماعی سبب شد عده‌ای بدون داشتن شرایط حقیقی به تصوف رو آورده، در خانقاه ساکن شده و از مزایای آن بهره‌مند گردند. سیوطی هنگامی ‌که سرپرستی خانقاه بیبرسیه را به‌عهده داشت، از عدم تخلق مدعیان تصوف به اخلاق اولیا ناخشنود بود و اعتقاد داشت مصرف اموال خانقاه برای آنان حرام است و مقرری آنان را قطع کرد. عده‌ای بر وی شوریده، قصد قتل او را کردند و او را با لباس به درون حوض آب خانقاه انداختند، سپس شکایت را به نزد امیر طومان بای که رابطه خوبی با سیوطی نداشت، بردند[۴].

اساتید

ایشان چند مشیخه نوشته است:

1. «المعجم الكبير، موسوم به حاطب ليل و جارف سيل»، که حاجی خلیفه آن را کتابی مفصل در نظم الفبایی وصف کرده است.

سیوطی در این مشیخه، از ششصد شیخ و استاد خود نام برده بوده، اما این کتاب تاکنون به دست نیامده است.

2. «المنجم في المعجم»، که باقی مانده و چاپ شده و متضمن اسامی 195 تن از مشایخ اوست.

3. «التحدث بنعمة الله»، که وی در آن نام 130 تن از مشایخ برجسته خود را آورده است. از فهرست استادان و مشایخ سیوطی پیداست که وی نزد بزرگ‌ترین دانشمندان عصر خود در رشته‌های مختلف تحصیل کرده است.

استادان اصلی سیوطی این اشخاص بودند:

  1. شمس‌الدین حنفی (متوفی 867)، که نزد او بیشتر کتب و علوم ادبی را آموخت؛
  2. علم‌الدین بلقینی، که بیشتر متون فقهی را نزد وی خواند و از او اجازه تدریس و افتا هم گرفت؛
  3. شرف‌الدین مناوی؛
  4. سیف‌الدین محمد بن محمد حنفی (متوفی 881)؛
  5. محی‌الدین کافیجی (متوفی 879)، که سیوطی او را استاد استادان عصر می‌دانست و چهارده سال ملازم او بود و بسیاری از متون ادبی و تفسیری و حدیثی و فقهی را نزد او آموخت و سرانجام کافیجی تدریس حدیث در مدرسه شیخونیه را به‌عهده او نهاد؛
  6. تقی‌الدین شمنی (متوقی 872)، که سیوطی نحو را نزد وی آموخت و سلسله استادان نحو خود را از شمنی تا ابوالاسود دئلی ذکر کرده است.

شاگردان

بسیاری نیز نزد سیوطی، علوم مختلف ادبی و دینی آموخته‌اند، همچون:

  1. شمس‌الدین محمد بن یوسف بن علی صالحی شامی (متوفی 942)، مؤلف سیره مفصل و مشهور «سبل الهدی و الرشاد في سيرة خير العباد»، که عبدالحی کتانی او را از بزرگ‌ترین شاگردان سیوطی شمرده است؛
  2. عبدالقادر بن محمد شاذلی (متوفی حدود 925)، مؤلف زندگی‌نامه مفصل سیوطی به نام «بهجة العابدين بترجمة حافظ العصر جلال‌الدين»؛
  3. شمس‌الدین محمد بن علی داوودی (متوفی 945)، صاحب «طبقات المفسرين»؛
  4. سید یوسف بن عبدالله جمال‌الدین حسنی ارمیونی (متوفی 958).

جایگاه سیوطی نزد علمای شیعه

علمای شیعه همواره به آثار حدیثی و تفسیری سیوطی توجه داشته و از آن نقل کرده‌اند.

بااینکه سیوطی تصریح کرده که هیچ‌گاه از دایره مذهب شافعی پا بیرون ننهاده است، بعضی از علمای شیعه با استناد به قراینی، گفته‌اند او از عقیده اشعری و مذهب شافعی برگشته و به مذهب شیعه گرویده است. شاید منشأ این نظر حرمت‌گذاری سیوطی به ائمه اهل‌بیت(ع) و تکریم علمای شیعه، در قیاس با کسانی چون ابن حجر و ذهبی باشد.

تخصص و تبحر علمی

سیوطی خود را در تفسیر، حدیث، فقه، نحو، معانی، بیان و بدیع، آن‌هم به اسلوب بلغای عرب، نه متأخران غیر عرب و اهل فلسفه، متبحر می‌دانست و در فقه، حدیث و زبان عربی ادعای اجتهاد مطلق (در مقابل اجتهاد مذهب) داشت و پیش از خود فقط تقی‌الدین سبکی را دارای چنین مقامی می‌دانست. او در مکه از آب زمزم نوشید به این نیت که در فقه به مرتبه سراج‌الدین بلقینی و در حدیث به مرتبه ابن حجر عسقلانی برسد. سیوطی در نحو خود را برتر از بزرگان عصر خود و حتی پیش از عصر خود و دانش خود را در نحو و فقه بهتر از دیگر علوم می‌دانست. او در اصول فقه، جدل، تصریف، فرایض، انشا و ترسل نیز تبحر داشت، اما علم حساب را به دلیل تناسب نداشتن آن با طبعش، مشکل‌ترین علوم می‌شمرد. او به منطق و علوم فلسفی نیز به سبب حرام بودن یا غیر دینی بودن آنها هیچ‌گاه اشتغال نیافت.

سیوطی با بسیاری از علمای عصر خود مجادلات قلمی داشت. «لحام»، مجموعه موضوعات اختلافی سیوطی با هم‌عصرانش را 25 مسئله دانسته است که اغلب، صبغه فقهی و گاهی کلامی، حدیثی، عرفانی و اجتماعی دارد. یکی از مهم‌ترین موضوعاتی که علمای معاصر سیوطی را بر او شوراند، ادعای اجتهاد مطلقش در همه علوم اسلامی بود. مهم‌ترین رقیب و خصم سیوطی، شمس‌الدین محمد بن عبدالرحمان سخاوی بود. سخاوی، وی را به حماقت، سبک‌عقلی، گزافه‌گویی، رفعت‌جویی و سرقت آثار دیگران متهم کرده و سیوطی هم متقابلاً در مقامه «الكاوي في تاريخ السخاوي» از مقامات خود، آرای علمی او در حوزه حدیث و تاریخ را نقد کرده است.

سیوطی از چهل‌سالگی، خلوت اختیار کرد و افتا و تدریس را ترک گفت و یکسره به نوشتن و عبادت مشغول شد. او از پرتألیف‌ترین عالمان و نویسندگان مسلمان بود و خیلی سریع می‌نوشت؛ چنان‌که هر روز سه دفتر مطلب تألیف و تحریر می‌کرد. وی که تألیف را از 866 آغاز کرده بود، از فنون و آداب آن به‌خوبی آگاه بود و در این زمینه رساله‌ای با عنوان «التعريف بآداب التأليف» نوشت. از ویژگی‌های مهم سیوطی در نگارش آثارش امانت‌داری در نقل آراء و اقوال همراه با انتساب سخن به صاحب آن بود. سیوطی به دلیل انتحال (سرقت علمی) بعضی از معاصرانش از آثار وی در زمان حیاتش، رساله‌ای در این باب با عنوان «البارق في قطع السارق» نوشت و یکی از مقامه‌های خود به نام «الفارق بين المصنف و السارق» را نیز به این موضوع اختصاص داد.

مذهب و اعتقاد

سیوطی در فقه، مذهب شافعی داشت و در طریقت، پیرو شاذلیه بود و کتابی با عنوان «تأييد الحقيقة العلية و تشييد الطريقة الشاذلية» در این باب نوشت. او طریقت شاذلیه را در نزد متأخران همچون طریقت جنید در نزد متقدمان شمرده است. او همچنین در باب صحت سند خرقه صوفیه، رساله‌ای کوتاه با عنوان «إتحاف الفرقة برفو الخرقة» و در اثبات وجود اقطاب و اوتاد و نجبا و ابدال، رساله‌ای به نام «الخبر الدال علی وجوب القطب و الأوتاد و النجبا و الأبدال» نوشته است. او در شرح مقامات نیز مقامه «قمع المعارض في نصرة ابن الفارض» را به دفاع از ابن فارض اختصاص داده است که در زمان او در میان دانشمندان عصر معرکه آرا شده بود. شعرانی، مکاشفات غریب و کراماتی به سیوطی نسبت داده است. سیوطی از مراوده با امرا و پادشاهان، حتی وقتی‌ که جانش در خطر بود، پرهیز می‌کرد. او اهل خودنمایی نبود؛ هرچند نعمت‌هایی که از آنها بهره‌مند بود، به‌ویژه نعمت‌های علمی را آشکار و بیان می‌کرد.

شاذلی، شاگرد و زندگی‌نامه‌نویس سیوطی، او را پیشوای نویسندگان عصر خود شمرده و به‌خصوص مقامات او را بی‌نظیر دانسته است.

وفات

سیوطی در 12 جمادی‌الاولی 911، بیمار شد و یک هفته بعد درگذشت. او را در «حوش توصون»، بیرون باب القرافه به خاک سپردند. مدفن او همواره مورد احترام بوده است.

تعداد آثار

سیوطی چند بار آثار خود را فهرست کرده و در «حسن المحاضرة» از 281، در «التحدث بنعمة الله» از 433، در فهرست دست‌نویس از 503 و در فهرست دست‌نویس ضمیمه «زاد المسير في الفهرست الصغير» موجود در کتابخانه چستربیتی از 533 کتاب و رساله خود نام برده است. آثار سیوطی در زمان حیات او شهرت یافته و به گفته خودش، از طریق شاگردانش و نیز کاتبان به شهرهای شام و آسیای صغیر و حجاز و یمن و هند راه یافته بود.

آثار

علم نحو

سیوطی مدعی بود که در علم نحو، بعد از ابن هشام، هیچ‌کس جز او صلاحیت آن را ندارد که در این علم، مجتهد مطلق خوانده شود. او در این زمینه چندین کتاب نوشته است که مهم‌ترین و پرزحمت‌ترین آنها «همع الهوامع شرح جمع الجوامع» است، در موضوع نحو و فروعات و اختلافات آن.

کتاب دیگر و بسیار مهم و نوآورانه سیوطی در علم نحو، «الأشباه و النظائر النحوية» است که در آن به شیوه مرسوم کتاب‌های اشباه و نظایر فقهی و در باب قواعد کلی نحو نوشته است. دیگر اثر مهم و مبتکرانه او در این زمینه «الاقتراح في أصول النحو»، در اصول و ضوابط علم نحو و به شیوه مرسوم کتب اصول فقه است. «النهجة (البهجة) المرضية في شرح الألفية»، شرح مهم و ممتع و مشهور وی بر «الفیه» ابن مالک در علم نحو است، که از روزگار سیوطی تا عصر حاضر کتاب درسی بوده است و تداول آن در حوزه‌های شیعی موجب شده که نام مؤلف بر تألیف غلبه کند و این کتاب به سیوطی شهرت یابد.

یکی از مهم‌ترین کتاب‌های ادبی - تاریخی سیوطی، «بغية الوعاة في طبقات اللغويين و النحاة» است که جامع‌ترین کتاب در موضوع شرح‌ حال نحویان و لغویان زبان عربی تا عصر مؤلف شمرده می‌شود. سیوطی در این اثر همه آثار پیش از خود در این موضوع را خلاصه و مطالب بسیاری را از کتاب‌های ادب، تاریخ، تذکره، تراجم، معجم الشیوخ‌ها و مقدمه کتاب‌ها استخراج کرده و مسموعات و مشاهدات خود از مشایخ عصر را نیز به آن افزوده است. منابع فراوان سیوطی در تألیف این اثر، یا به دست ما نرسیده یا هنوز چاپ نشده‌اند. سیوطی هفت پرسش که عمدتاً صبغه لغوی داشته است، از علمای عصر خود پرسیده بود که هیچ‌یک را پاسخ ندادند. او در زمینه علوم ناظر به لغت زبان عربی، اسناد، الفاظ و معانی آن، کتاب مفصل «المزهر في علوم اللغة و أنواعها» را نوشته است.

اثر ادبی مهم و خلاقانه سیوطی، مقامات اوست که شاذلی آن را بی‌نظیر دانسته و شوقی ضیف، آن را مشهورترین مقامات سده‌های متأخر اسلامی شمرده است. اغلب مقامه‌های سیوطی شبیه «مقاله» است و دیگر مقامه‌های او صورت حکایت دارند. ویژگی مهم و متمایزکننده مقامات سیوطی، تنوع موضوعی آنهاست که به عقیده دروبی، از عواملی چون ساختار مقاله‌ای آنها، توجه سیوطی به موضوعات و مناسبات اجتماعی و سیاسی و دینی و علمی جامعه و زمانه خود و گستردگی دامنه اطلاعات وی نشئت گرفته است. ازاین‌رو، گذشته از جایگاه مهم ادبی این اثر در تاریخ مقامه‌نویسی در تاریخ ادبیات عربی باید آن را از حیث اشتمال بر بسیاری از رویدادهای اجتماعی و فرهنگی عصر سیوطی، یکی از منابع مهم تاریخی این عصر بشمار آورد.

حدیث

در عصر ممالیک، علوم دینی از جمله حدیث و رجال رونق فراوان داشت. سیوطی، معاصر محدثان و رجالیان بزرگی مانند ابن قطلوبغا (متوفی 879) شمس‌الدین سخاوی، شهاب‌الدین قسطلانی (متوفی 923) ، زکریا بن محمد انصاری سنیکی (متوفی 926) و برهان‌الدین بقاعی (متوفی 885) بود. شعرانی، سیوطی را در علم حدیث، اعلم علمای عصر خود شمرده است. سیوطی که حافظه‌ای نیرومند داشت، بنا به رسم زمانه احادیث فراوانی را به خاطر سپرده بود که درباره عدد آنها ارقام اغراق‌آمیزی گفته‌اند؛ هرچند این ارقام بعید شمرده نشده است. او املای حدیث را در 872، در جامع طولونی آغاز کرد و در واقع مدعی بود سنت املای حدیث را، که پس از مرگ ابن حجر عسقلانی به مدت بیست سال بی‌رونق شده بود، احیا کرده است. او به شیوه محدثان متقدم، همچون خطیب بغدادی و ابن عساکر، روز جمعه بعد از نماز به املای حدیث می‌پرداخت.

سیوطی، آثار حدیثی فراوانی را تألیف کرده است؛ عتلم، از 168 و لحام، از 304 مورد از این آثار نام برده‌اند. سیوطی برای تسهیل دسترسی مسلمانان به سنت نبوی، سه کتاب مهم در زمینه احادیث نبوی تألیف کرده است: «الجامع الكبير» یا «جمع الجوامع» که بزرگ‌ترین مجموعه حدیثی اهل سنت است؛ «الجامع الصغير في أحاديث البشير النذير» که تلخیص بخش احادیث قولی «الجامع الكبير» است و «الزيادة علی الجامع الصغير» که ذیلی است بر «الجامع الصغير». چون سیوطی در این سه اثر بیش از سی‌هزار حدیث را از ششصد منبع گرد آورده، جوامع او مرجع اکثر مشتغلان به علوم حدیثی شده است. احتمالاً سیوطی نخستین کسی است که کوشید همه احادیث نبوی را در یک کتاب جمع کند. یکی از مهم‌ترین و مشهورترین کتاب‌های حدیثی - کلامی سیوطی، کتاب «الخصائص الكبری» یا «كفاية الطالب اللبيب في خصائص الحبيب» است، مشتمل بر سیره، ویژگی‌ها و معجزات پیامبر(ص).

شرح حدیث

سیوطی در زمینه شرح احادیث نیز کارهای مهمی انجام داده و در قلمرو رفع ابهام و توضیح مشکلات احادیث، پیشرو شمرده شده است. او بر صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع ترمذی، سنن نسایی، سنن ابن ماجه و موطأ مالک، شرح‌های مختصر و راهگشایی نوشته است.

مصطلح الحدیث

سیوطی در زمینه مصطلح الحدیث چند کتاب مهم تألیف کرده و در علوم الحدیث، منظومه‌ای مشهور با عنوان «ألفية السيوطي في مصطلح الحديث» سروده و خود آن را از حیث جامعیت و ایجاز بر الفیه حافظ عراقی (متوفی 806) ارجح دانسته است. اما جامع‌ترین و پربارترین کتابش در این باب، «تدريب الراوي بتقريب النواوي» است که روش نوآورانه سیوطی در شرح و توضیح و تسهیل مطالب آن و نیز گردآوری اطلاعات پراکنده از منابع مختلف و تلخیص و تبویب آنها، مایه استقبال فراوان از آن به‌عنوان متنی درسی تا عصر حاضر شد.

نقد حدیث

سیوطی در موضوع نقد حدیث و مسئله جعل نیز چند اثر عرضه کرده و اساس کار خود را، «الموضوعات» ابن جوزی قرار داده است. مهم‌ترین و مشهورترین آنها به نام «اللآلي المصنوعة في الأحاديث الموضوعة»، تلخیص‌گونه‌ای است از کتاب ابن جوزی با تکمله و توضیحاتی تفسیری و گاهی انتقادی. او کتاب‌های «التعقبات علی الموضوعات» و «ذيل اللآلي المصنوعة» را هم در این باب نوشته است. این کتاب‌های او محور آثار محدثان بعدی شده است.

جرح و تعدیل

سیوطی در موضوع جرح و تعدیل دو کتاب مهم دارد: «طبقات الحفاظ» که تلخیص «تذكرة الحفاظ» شمس‌الدین ذهبی است و مشتمل بر افزوده‌هایی درخور توجه و «إسعاف المبطأ برجال الموطأ» که تراجم اشخاصی است که نامشان در اسناد موطأ مالک آمده است، بدون حشو و زواید. در زمینه تخریج احادیث نیز آثار درخور توجهی از او در دست است.

فقه

سیوطی از فقهای بزرگ شافعی قرن دهم است که نه‌تنها در فقه خود را مجتهد مطلق می‌دانست، بلکه در قصیده‌ای، ضمن برشمردن مجددان قرون گذشته، خود را مجدد قرن نهم دانسته است. او در این زمینه، رساله‌ای مختصر با عنوان «الرد علی من أخلد إلی الأرض و جهل أن الاجتهاد في كل عصر فرض» نوشته است، در رد بر کسانی که به بسته بودن باب اجتهاد اعتقاد داشتند. او در این رساله نصوص و تصریحات علمای مذاهب چهارگانه فقهی اهل سنت درباره واجب کفایی بودن اجتهاد در هر عصر را آورده و مناصبی را که مجتهدان برای اجرای احکام شرع باید عهده‌دار آنها شوند، ذکر کرده است. او در ادامه همچنین از فساد تقلید علمی و اکتفا به آرای گذشتگان و نفی آن سخن گفته است.

یکی از آثار مهم فقهی سیوطی، «الأشباه و النظائر الفقهية» در باب قواعد و فروع مذهب شافعی است که در هفت کتاب تدوین شده است. این کتاب، که در واقع زبده و چکیده کتب دیگر در این موضع است، از بهترین، پرمایه‌ترین و منظم‌ترین کتاب‌ها در این باب بشمار می‌رود و نزد علمای همه اقطار اقبال فراوان یافته است. دیگر کتاب مهم او، «الحاوي للفتاوي» است، مشتمل بر مسائل اختلافی سیوطی با فقهای هم‌عصرش. این اثر دربردارنده بیش از هفتاد رساله مستقل و پرسش‌ها و پاسخ‌های فقهی، حدیثی، قرآنی، اعتقادی، عرفانی و نحوی فراوانی است و یکی از مجلدات آن که آمیزه‌ای از نظم و نثر است، به آرا و فتاوی غریب فقهی او اختصاص دارد.

تفسیر و علوم قرآنی

سیوطی همچنین از بزرگ‌ترین و مشهورترین مفسران و متخصصان علوم قرآنی است و در مجموع، شصت کتاب و رساله در تفسیر، علوم قرآنی و قرائات نوشته است. او در تفسیر تبحری تمام داشت و علوم قرآنی به دست وی تقویت شد و نضج یافت. او در این زمینه چند کتاب بدیع دارد که قبل از او و در دوران او بی‌نظیر یا کم‌نظیر بوده‌اند:

  1. الإتقان في علوم القرآن، که مشهورترین اثر و شاهکار او در زمینه علوم قرآنی است؛
  2. الدر المنثور في التفسير بالمأثور، که خلاصه «ترجمان القرآن» او و تفسیری مأثور شامل چندین هزار حدیث مرفوع بوده است؛
  3. الإكليل في استنباط التنزيل، که به‌اختصار شامل علومی است که عالمان پیش از سیوطی از قرآن کریم استنباط کرده بودند؛
  4. أسرار التنزيل (قطف الأزهار في كشف الأسرار)، که از مهم‌ترین، سودمندترین و جامع‌ترین آثار سیوطی در علوم قرآنی است و در آن کوشیده است نظم قرآنی و وجوه بلاغت آن را به‌وضوح به‌تفصیل نشان دهد؛
  5. تناسق الدرر في تناسب الآيات و السور، در بیان تناسب و پیوندهای آیات و سوره‌های قرآن با یکدیگر؛
  6. لباب النقول في أسباب النزول، که جامع‌ترین کتاب درباره اسباب نزول تا زمان نویسنده است؛
  7. مفحمات الأقران في مبهمات القرآن، در موضوع رفع ابهام از اعلام، زمان‌ها و مکان‌های نامشخص مندرج در قرآن؛
  8. مراصد المطالع في تناسب المقاطع و المطالع، در موضوع تناسب آغاز و انجام سوره‌های قرآن؛
  9. معترك الأقران في إعجاز القرآن یا معترك الأقران في مشترك القرآن، که سیوطی در بخش اول آن، به‌تفصیل اعجاز قرآن را از 35 وجه بیان کرده و در واقع مطالب «الإتقان» در این زمینه را در این اثر بسط و توضیح داده است. در بخش دوم، به موضوع الفاظ مشترک یا به تعبیر دیگر، به وجوه و نظایر الفاظ در قرآن پرداخته است.

بعضی از تفسیرهای سیوطی نیز اینهاست: «تکمله تفسیر جلال‌الدین محلی»، معروف به «تفسير الجلالين» که به نوشته زرقانی متداول‌ترین و سودمندترین تفاسیر است؛ «نواهد الأبكار و شوارد الأفكار»، که مخصوصاً حاوی مقدمه‌ای بسیار جامع و سودمند در تاریخ پیدایش تفسیر قرآن تا زمان محمود بن عمر زمخشری (متوفی 538) است.

تاریخ

سیوطی در دیگر علوم نیز صاحب‌نظر و دارای تألیف بود؛ از جمله در تاریخ، که در مجموع 32 کتاب و رساله در این زمینه نوشته است. یکی از مهم‌ترین آنها کتاب مفصل «حسن المحاضرة في تاريخ مصر و القاهرة» است که از مهم‌ترین منابع تاریخ قاهره، به‌طور خاص و تاریخ مصر اسلامی، به‌طور عام بشمار می‌رود و متضمن آگاهی‌ها و آمار و ارقام و تحلیل و نقد و وصف جلوه‌های زندگی روزمره مصریان در قرن نهم است. از دیگر آثار تاریخی مشهور و متداول سیوطی، «تاريخ الخلفاء» است که در آن شرح احوال خلفایی را آورده که خلافتشان از نظر اهل سنت صحیح و مشروع بوده است. او با ابوبکر شروع و به متوکل‌علی‌الله، از آخرین خلفای عباسی مصر، ختم کرده، اما به احوال خلفای فاطمی، خلفای اموی اندلس و کسانی مانند مروان حکم، که با آنان به‌عنوان خلیفه بیعت شد، ولی از نظر فقهای اهل سنت خلافتشان صحیح نبود، نپرداخته است؛ هرچند مختصری از احوال آنان را هم آورده است. سیوطی در این کتاب در قصیده‌ای نام‌ها و تاریخ وفات و شمه‌ای از احوال و اخبار آنا را به نظم کشیده است.

او به دستور خلیفه متوکل‌علی‌الله، کتابی هم در فضلیت بنی‌عباس نوشت و توسط نماینده پادشاه هند که به مصر آمده بود، برای او فرستاد[۵].

معرفی برخی از آثار سیوطی

الجامع الكبير

الجامع الكبير، یکی از جوامع حدیثی اهل سنّت، حاوی احادیث نبوی(ص) است.

عالمان حدیث از این کتاب استقبال کردند و آن را اثری جامع و مفید دانستند. حتی گفته شده است که اگر حدیثی در این کتاب یافته نشود، باید در اصل آن تردید کرد. درعین‌حال، بااینکه انگیزه مؤلف از تألیف این کتاب، گردآوری همه احادیث نبوی بوده، بسیاری از احادیث موجود در منابع اصیل حدیثی، در آن نیامده است. برخی مؤلفان علت این امر را وفات سیوطی پیش از اتمام تألیف کتاب دانسته‌اند.

الجامع الكبير، شامل دو بخش است: احادیث قولی و احادیث فعلی.

در بخش نخست، سخنان پیامبر اکرم(ص) بر اساس آغاز حدیث به‌ترتیب حروف ابجد تنظیم شده است؛ بنابراین، با دانستن نخستین حرف حدیث، متن کامل آن را می‌توان یافت. همچنین پس از متن حدیث، مأخذ آن به‌گونه رمزی آورده شده است، مانند رمز «خ» برای کتاب «الجامع الصحيح» بخاری، «م» برای «الجامع الصحيح» مسلم، «د» برای «السنن» ابوداود و «ت» برای «السنن» ترمذی.

همچنین راوی یا راویان حدیث (گاهی بیش از ده راوی) از میان صحابیان ذکر شده است.

سیوطی در مقدمه، معیارهایی کلی برای شناختِ احادیث صحیح و حَسَن و ضعیف به دست داده و در ذیل برخی احادیث، به ضعیف بودن آن‌ها اشاره کرده است.

این ویژگی‌ها بخش نخست «الجامع الكبير» را به شکل فرهنگ‌نامه‌ای حدیثی درآورده است.

بخش دوم کتاب (احادیث فعلی)، مشتمل است بر احادیث مسند صحابه درباره فعل پیامبر اکرم یا تقریر او و مانند اینها.

این بخش بر پایه مسانید صحابه تنظیم شده است. در ابتدا مسانید عَشَرَه مبشَّره (ده نفری که، به عقیده اهل سنّت، پیامبر اکرم به آنان مژده بهشت داد؛ یعنی ابوبکر، عمر، عثمان، علی(ع)، سعد بن ابی‌وقاص، سعید بن زید، طلحة بن عبیداللّه، زبیر بن عوام، عبدالرحمان بن عوف و ابوعُبَیدَة بن جراح) آمده، سپس مسانید صحابیانِ دیگر به‌ترتیب حروف نام و کنیه (در مورد کسانی که به کنیه شهرت داشته‌اند) و پس از آن مسانیدی که نام صحابی در آن نامعلوم است، آورده شده است.

مُسندهای زنان صحابی و نیز مراسیل شماری از تابعین، مانند حسن بصری و سعید بن مُسَیِّب، از دیگر بخش‌های این کتاب است.

در هریک از این مسندها، هرچه یک صحابی از افعال پیامبر گزارش داده است و نیز گفتار خود صحابیان یا گفتار و کردار منسوب به آنان، یافت می‌شود[۶].

الإتقان في‌ علوم‌ القرآن

این اثر قرآنی سیوطی، از آثاری است که نویسنده به آن مباهات نموده است.

سیوطی‌ در‌ مقدمه‌ کتاب الإتقان – به‌مانند تألیفات دیگرش ‌- به‌ روش کتاب و اهمیت آن، منابع مورد رجوع و مطالب افزون دیگر، اشاره نموده‌ و آن‌ را بی‌سابقه برشمرده است و گفته‌: و من در آن زمان‌ که‌ به تحصیل علم اشتغال داشتم‌، از‌ پیشینیان در اینکه چرا در انواع علوم قرآن، کتابی را تدوین نکرده‌اند در‌ شگفت‌ بودم؛ چنان‌که در مورد‌ علم‌ حدیث‌ هم کتابی وضع‌ نکردند‌؛ تا اینکه از استادم ‌- استاد‌ الاساتید - نور چشم بینندگان، خلاصه هستی، علامه دهر، فخر و افتخار و عین الاوان، ابوعبد اللّه‌ محی‌الدین کافیجی - که خدا‌ بر‌ طول عمر‌ او‌ بیفزاید‌ و سایه‌اش را بر سرش‌ بگستراند - شنیدم که گفت: در علوم تفسیر کتابی نگاشتم که کسی پیش از من‌ چنین‌ کتابی تألیف نکرده است. پس نسخه‌ای‌ از‌ روی‌ آن‌ بنوشتم‌، اما بسیار کوچک‌ بود‌...

خلاصه مفاد مقدمه الإتقان که سیوطی در آن گزارش‌ نگارش‌ آن را بیان داشته، بدین قرار است:

1. انگیزه تألیف کتاب الأتقان:

الف)- قلّت کتب علوم قرآنی و عدم‌ شمول‌ آن‌ کتاب‌ها؛

ب)- عدم کفایت نوشته علامه کافیجی و قاضی‌القضات جلال‌الدین‌ بلقینی، از نظر سیوطی.

2. سیوطی قبل از تألیف ‌الإتقان، کتاب «التحبير في‌ علوم‌ التفسير»‌ را - شامل آموخته‌های وی از کتب قبلی و افزوده‌های خویش - به نگارش درآورده بود؛

3. همین‌که قصد‌ تألیف‌ الإتقان‌ را می‌کند، به وجود کتاب «البرهان» زرکشی آگاهی یافته و چون به آن دسترسی پیدا‌ می‌کند‌، خشنود می‌شود و آن را به‌عنوان منبع اصلی برمی‌گزیند و به آن مطالبی‌ را اضافه‌ می‌کند‌ و یا برخی را در برخی ادغام و فصلی را بر فصول دیگر می‌افزاید؛

4. کتاب الإتقان را‌ مقدمه‌ تفسیر بزرگش (مجمع البحرين...) قرار می‌دهد. حاجی خلیفه ‌[در كشف الظنون‌] این مقدمه را‌ چنین‌ خلاصه‌ کرده: «الإتقان في علوم القرآن شیخ جلال‌الدین عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی (م 911‌ق‌)، کتابی‌ است که در آغازش آمده: الحمد للّه الّذي أنزل علی عبده الكتاب‌... این‌ کتاب مشهورترین و مفیدترین کتب سیوطی بشمار می‌رود و در این کتاب از تألیف استادش کافیجی و کتاب‌ «مواقع‌ العلوم» بلقینی یاد کرده و آنها را کوچک و کم‌اهمیت می‌شمرد. آنگاه پس‌ از‌ نگارش کتاب «التحبير»، کتاب جامع (البرهان) زرکشی‌ را‌ می‌یابد‌؛ لذا کار را مجددا از سر می‌گیرد‌ و به‌ آن کتاب، هشتاد نوع می‌افزاید و آن را مقدمه تفسیر بزرگ خود (مجمع البحرين‌) قرار‌ می‌دهد و می‌گوید: «در بیشترین انواع‌، کتاب‌های‌ جداگانه‌ای تألیف‌ کرده‌ام».‌

امام سیوطی در پایان مقدمه الإتقان،‌ از‌ کتاب‌هایی که به آنها رجوع کرده، یاد می‌کند و بسیار به خود و کتاب‌هایش‌ مباهات‌ می‌ورزد و از آنها به بزرگی و فخامت‌ یاد می‌کند و آثار دیگران‌ را‌ همواره ناقص و گمراه‌کننده توصیف‌ می‌کند‌ و می‌گوید: «و از جمله تألیفاتی که بدین روش است، ولی در حقیقت با این‌ کتاب‌ تفاوت دارد و بلکه مطالب کمتری‌ در‌ آن‌ هست، عبارت است از‌: «فنون الأفنان في علوم‌ القرآن»، از ابن جوزی؛ «جمال القراء»، تألیف شیخ علم‌الدین سخاوی؛ «المرشد الوجيز في علوم‌ تتعلق‌ بالقرآن العزيز»، از ابوشامه؛ «البرهان في‌ مشكلات‌ القرآن»، تألیف‌ ابوالمعالی‌ عزیزی‌ بن عبدالملک، معروف‌ به شیذله. تمام این کتاب‌ها در قیاس با کتاب الإتقان، چون دانه ریگی است در‌ کنار‌ ریگزار و یا قطره کوچکی در مقابل‌ دریایی‌ خروشان‌».

سیوطی‌ در‌ ذکر مراجع مورد‌ استفاده‌ در الإتقان، ممتاز است؛ چراکه او آن منابع را به‌یکباره نیاورده، بلکه آنها را‌ بر‌ اساس‌ موضوع طبقه‌بندی کرده است.

تعداد مراجع مورد‌ رجوع‌ در‌ الإتقان‌ که به آن تصریح کرده، 154 کتاب می‌شود و این عدد، به‌جز کتب حدیثی‌ای می‌شود که از ذکر آنها غفلت ورزیده است. آنچه او را در‌ به دست‌ آوردن این منابع یاری نموده، ارتباط او با کتابخانه محمودیه بوده است؛ که سیوطی در این خصوص رساله‌ای به نام «بذل المجهود في‌ خزانة‌ محمود» نگاشته است. یکی‌ از‌ اساتید سیوطی به نام محمد بن سعد سیرافی، خزانه‌دار کتب شیخونیه بوده که سیوطی در شرح احوال وی در کتابش، «نظم العقيان» می‌نویسد: «او‌ به‌ انواع فنون، عالم و به‌ درستکاری‌، شهره بود و کوشش او در انتفاع طالبان علم بود».

روش سیوطی در کتاب الإتقان، از نام‌گذاری «نوع» مورد بحث و بیان اهم مراجع مورد استناد در آن و از‌ شرح و توضیح آن نوع و بیان اهمیتش در تدبر در قرآن کریم و شرح معانی و استشهاد به آیات قرآن و کلام پیامبر(ص) و آرای علما و طرح نظریه خود در بسیاری از مواضع، روشن می‌شود؛ به‌عنوان مثال‌، در نوع نهم می‌نویسد: «گروهی از دانشمندان، تألیفات جداگانه‌ای در مورد سبب‌ نزول‌ تدوین‌ کرده‌اند که قدیمی‌ترین آنها از علی بن مدینی - استاد بخاری- و از مشهورترین آنها کتاب واحدی است‌... جعبری این کتاب را خلاصه کرده، اسانید آن‌ را‌ حذف‌ کرده، ولی چیزی بر آن نیفزوده است. شیخ‌الاسلام ابوالفضل بن حجر کتابی در این زمینه‌ نوشته که پیش از تکمیل، وفات یافته است و ما آن را کامل نیافتیم‌. من در این زمینه‌ کتاب‌ جامع و مختصری نگاشتم که به‌مانند آن در این نوع، تألیف نشده است؛ اسم آن، «لباب النقول في أسباب النزول» است. جعبری گفته: «نزول قرآن بر دو قسم بود: یک قسم‌ ابتدا نازل می‌شد و قسم دیگر بعد از واقعه یا سؤالی نازل می‌گشت و در این نوع چند مسئله است» و در ادامه، سیوطی پنج مسئله را بیان می‌کند. وی در این مبحث، بسیار‌ به‌ اقوال ائمه علما، استشهاد می‌کند؛ مثلا می‌گوید: قال ابن دقيق العيد... و قال ابن تيمية... قال الشافعي... قال إمام الحرمين... قال الزمخشري... قال ابن جرير... قال الحاكم في علوم الحديث... قال‌ الزركشي‌ في البرهان... قال ابن حجر في شرح البخاري...

سیوطی صرفا به نقل اقوال، بسنده نمی‌کند، بلکه آرای دانشمندان را نقد کرده و یا جواب گفته و یا بر رأی برخی صحّه‌ گذاشته‌ و بعضی را مورد تشکیک قرار می‌دهد؛ مثلا در مسئله دوم ‌[از مبحث اسباب نزول‌] می‌گوید: اهل اصول اختلاف کرده‌اند که: آیا عموم لفظ معتبر است یا سبب خاص؟ به نظر ما قول صحیح‌تر‌ همان‌ اولی‌ است... سپس می‌گوید: «از جمله‌ دلایل‌ اعتبار‌ عموم لفظ، احتجاج صحابه و غیر آنهاست که در وقایعی به عموم آیاتی که در مورد خاصی نازل شده، استدلال می‌کردند و این‌ روش‌ در‌ میان آنها شایع بوده است».

سیوطی پس از‌ ذکر‌ اقوال‌ علما در هر مسئله‌ای، نتیجه آن را بیان می‌کند؛ به‌عنوان‌ مثال‌ در مسئله چهارم می‌گوید: «واحدی گفته: سخن گفتن درباره اسباب نزول آیات قرآن، جز به‌وسیله‌ روایت‌ و شنیدن‌ از کسانی که شاهد نزول آن آیات بوده و بر اسباب، آگاهی داشته‌اند،‌ جایز‌ نیست‌....». آنگاه بعد از ارائه آرای علما در این زمینه، ادامه می‌دهد: «می‌گویم: آنچه در‌ تعریف‌ سبب‌ نزول می‌توان نوشت آن است که سبب نزول امری است که آیه در ایام‌ وقوع‌ آن نازل شده باشد؛ تا آنچه واحدی درباره سوره فیل گفته است که‌ سبب‌ آن‌، فیل آوردن اهالی حبشه می‌باشد، خارج شود؛ [چراکه این از اسباب نزول نمی‌باشد‌، بلکه‌ از باب خبر دادن از رویدادهای گذشته است، مانند قصه نوح و عاد و ثمود‌ و بنای‌ کعبه‌ و امثالهم...]».

در پایان این نوع، نکته‌ای می‌آورد و می‌گوید: «در آنچه برایت در این مسئله آوردم‌، تأمل‌ کن و آن را محکم بگیر؛ چراکه من آن را با تفکر‌ خودم‌ از‌ استقرای آرای پیشینیان این فن و از لابه‌لای کلمات آنها تحریر و استخراج نمودم و پیش از من‌ کسی‌ این‌ مطلب را نگفته است»[۷].

الدر المنثور

«الدر المنثور في التفسير بالمأثور»، تفسیری است روایی و خلاصه‌ای است از کتاب «ترجمان القرآن» که اکنون در دسترس نیست. ترجمان القرآن، بنا بر توضیح سیوطی در الإتقان، تفسیر مأثور مفصلی مشتمل بر چندین هزار حدیث مرفوع و موقوف در چهار مجلد بوده است. گویا سیوطی بر اساس بازتاب انتشار آن، به این نتیجه رسید که با مختصر کردن سلسله راویان و حذف سندها، تفسیری ساده و کوتاه‌تر به خوانندگان عرضه کند؛ به این ترتیب، «الدر المنثور» در دوره کاری متأخر سیوطی، بعد از «تفسير الجلالين» و تفسیر مفقود «ترجمان القرآن» و «الإتقان في علوم القرآن»، در سال 898 نگاشته شده است.

این تفسر به‌لحاظ علمی از «تفسير الجلالين» که سیوطی نیمی از آن را نگاشته، به دو جهت برتر است: نخست اینکه جامع‌تر است و درباره تمام آیه‌ها به‌طور کامل، روایات موجود را جمع‌آوری کرده و اسباب نزول و مباحث کلامی را به‌تفصیل آورده است؛ دوم اینکه کل این تفسیر را سیوطی به‌طور مستقل نگاشته؛ لذا به‌خوبی نشان‌دهنده روش تفسیری و آرای خاص وی است.

در این کتاب، پس از مقدمه مختصر، به‌لحاظ ساختاری، دو گونه مطلب آمده است: نخست، بخش‌هایی که آیه یا آیه‌هایی از هر سوره نوشته شده تا تفسیر آنها بیان شود و عموما با عبارت «أما قوله تعالی» آغاز شده است؛ دوم، بخش روایت‌های تفسیری که همگی با عبارت «أخرج فلان عن فلان» آغاز شده‌اند. در این تفسیر، در ابتدای هر سوره، روایاتی درباره نام سوره، تعداد آیه‌ها ، محل نزول و فضائل سوره نقل شده است. سپس در قسمت تفسیر سوره، تفسیر یک یا چند آیه به‌همراه سبب نزول آیه، قرائت‌های مختلف، ریشه و معنای واژه‌ها و معنای کلی آیه آمده است. در مواردی نیز از شعر استفاده شده که تفسیر را از حالت روایی محض خارج کرده است. ویژگی اصلی این تفسیر، صرف نقل روایات بدون هیچ افزوده و جرح و تعدیل و شرح و رأیی از جانب مؤلف است.

سیوطی باآنکه در زمان خود بزرگ‌ترین مفسر و عالم علوم قرآن بود، خود را در تفسیر، صاحب درجه اجتهاد نمی‌دانست و تنها ادعای تبحر در آن داشت؛ درعین‌حال، او «الدر المنثور» را در میان آن دسته از مصنفات بی‌نظیر خود برشمرده که از جهت وسعت منظر و جامعیت دانش، از متقدمان و متأخران، کسی نتوانسته است مانند آنها را تألیف کند. اهمیت کار سیوطی در این تفسیر کوشش فراوان او در جمع آثار و تتبع اخبار است؛ به‌نحوی که او را برترین مؤلف تفسیر مأثور دانسته‌اند که بهترین روایت‌های تفسیری را گرد آورده است. سیوطی در نگارش این تفسیر، از هر نکته تفسیری موجود، بهره برده و از تمامی کتب صحاح و آثار مفسران و محدثان و حتی دانشمندان اخلاق و اهل زهد، مانند ابن ابی‌الدنیا و معاذ بن جبل روایت آورده است. منابع وی در این تفسیر بالغ بر چهارصد عنوان بوده که شماری از آنها از بین رفته یا به چاپ نرسیده است. گویا قدیم‌ترین منابع او تفاسیر قرن دوم از ابن جریح، مالک بن انس، سفیان بن عیینه بوده و اثر ابن حجر عسقلانی، جدیدترین تفسیر آن روز را نیز در اختیار داشته است.

به گفته شاذلی، شاگرد سیوطی، او تفسیر را تنها در محدوده روایات و اخبار، مجاز می‌دانست. در «الدر المنثور»، اهتمام سیوطی بر نقل هر حدیثی است که درباره آیه‌‌های قرآن وارد شده است، بدون در نظر گرفتن صحت و سقم و اسناد. البته در مواردی حکم حدیث به‌لحاظ درجه اعتبار با تعابیر قوی، مقارب، ضعیف، واهی، لین و امثال آن بیان شده است. سیوطی چنان در نقل احادیث جدیت داشته که حتی روایاتی از اهل سنت را درباره وجود قطعه یا سوره‌هایی افزون بر قرآن موجود را آورده است؛ چنان‌که پس از تفسیر سوره ناس، روایاتی را درباره دو سوره کوچک و دعاگونه در انتهای قرآن، به نام‌های «خلع» و «حفد» نقل کرده که در «تفسير الجلالين» و بخش پایانی «الإتقان» به آنها اشاره‌ای نشده است.

اگرچه «الدر المثنور» مجموعه‌ای صرفا حدیثی است و از مؤلف هیچ عبارتی در متن وجود ندارد، نمی‌توان گفت که مؤلف فقط ناقل روایات بوده و دیدگاه‌های شخصی او در تألیف این مجموعه هیچ تأثیری نداشته است. در واقع سیوطی به روش‌های گوناگون نتایج مورد نظر خود را در هر آیه، به‌خصوص آیه‌‌های چالش‌برانگیز، دنبال کرده است و خواننده با کمی دقت می‌تواند به رأی شخصی او پی ببرد. از مهم‌ترین این روش‌ها، رعایت ترتیبی خاص در نقل روایت‌هاست؛ به‌نحوی که روایاتی که به عقیده مؤلف، تفسیر بهتری برای آیه بوده، در ابتدا و با تعداد نقل‌های بیشتری ذکر شده است. گاهی نیز روایت‌ها به‌صورت مشخص دسته‌بندی شده است. در مواردی نیز برای تأکید بر یک نظر، به ضعف دسته‌ای از احادیث در برابر صحت دسته‌ای دیگر تصریح شده است.

در مجموع از نظر صاحب‌نظران، این کتاب در موارد اختلافی تفسیر قرآن، مرجع و در تبیین اسباب نزول و فضائل سوره‌ها، راهگشا و در مباحث علوم قرآنی، مصدری اصیل است[۸].

جمع الجوامع في النحو و التصريف

«جمع الجوامع في النحو و التصريف و الخط»، مجموعه‌ای است از چند کتاب کامل و جامع در نحو. سیوطی در این کتاب، تمامی مسائل مربوط به نحو را برشمرده و چون ماده علمی آن را از حدود 100 کتاب برگزیده، این اسم را برای آن انتخاب نموده است[۹].

سیوطی مطالبش را در هفت کتاب تنظیم نموده است. کتاب اول، پیرامون ارکان جمله، شامل مباحث مبتدا و خبر و نواسخ آن می‌گردد. کتاب دوم، درباره اجزایى از جمله است که از ارکان شمرده نمی‌‌شود و در اصطلاح، «فضله» می‌گویند. این موارد عبارتند از: مفعول‌به؛ مفعول مطلق؛ مفعول‌له؛ مفعول‌فیه؛ ظروف مبنى؛ مفعول‌معه؛ حال؛ تمیز؛ منادى؛ مندوب؛ استغاثه؛ ترخیم؛ نواصب مضارع و... کتاب سوم، درباره مجرورات و محلقات آن است. از جمله مباحث این بخش از کتاب، مى‌توان به مبحث حروف جر، حروف قسم، اضافه، جوازم، حروف غیر عاطفه و تنوین، اشاره کرد. کتاب چهارم، به عوامل مؤثر در نحو اختصاص یافته و از جمله مباحث آن، عبارتند از: فعل لازم و متعدى؛ فعل متصرف و جامد؛ اسم مصدر؛ اسم فاعل؛ صیغه مبالغه؛ صفت مشبهه؛ افعل تفضیل؛ اسماء افعال؛ ظرف و مجرور؛ تنازع در عمل؛ اشتغال و... در کتاب پنجم، با توابع و عوارض ترکیب و در کتاب ششم، با ابنیه کلمه و در آخرین کتاب، با تصریف آشنا خواهیم شد.

از جمله مباحث مطرح‌شده در این سه کتاب، عبارت است از: نعت؛ عطف بیان؛ تأکید لفظى و معنوى؛ ثلاثى، رباعى و خماسى مجرد و مزید؛ صحیح و معتل؛ تصغیر؛ اشتقاق؛ میزان صرفى؛ حروف زائد؛ ابدال؛ نقل؛ قلب و...[۱۰].

المنهج السوي و المنهل الروي في الطب النبوي

این اثر، کتابی است که در آن احادیث طبی گردآوری شده و دارای چندین باب است. احادیث آن شامل حدیث صحیح، حسن و ضعیف می‌گردد. سیوطی سعی نموده بسیاری از مطالبی که مؤلفان در این فن از قول واضعان و دروغ‌پردازان آورده را حذف کند و در عوض مطالب ارزشمند دیگری را بدان بیفزاید.

کتاب المنهج السوي، شامل ابواب متعدد بدون شماره است. سیوطی به رسم عادت خود در دیگر تألیفاتش، از تمامی کسانی که از آثارشان اقتباس کرده و بهره برده، یاد نموده، سند احادیث را ذکر کرده است.

پاره‌ای از مطالب این کتاب چنین است:

1. تقسیم طب:

خطابی گفته: بدان که طب دو گونه است: طب قیاسی که همان طب یونانی است و در بیشترین جاها کاربرد دارد و دیگری طب عرب و هند یا همان طب تجربه‌هاست. بیشترین آنچه پیامبر(ص) وضع نموده، به شیوه طب عرب است؛ جز معلوماتی که از طریق وحی به علم نبوی اختصاص دارد. این نوع معلومات، از تمامی معلوماتی که اطبا و حکما درک کرده‌اند و شناخته‌اند، درمی‌گذرد. هرآنچه پیامبر انجام می‌دهد یا می‌گوید، در بالاترین درجه خرد است.

خداوند او را در اینکه جز راست نگوید و جز حق نکند، حمایت و امداد می‌کند. ابن قیم گفته: پیامبر(ص) به سه گونه معالجه می‌کرد: یکی به‌وسیله داروی طبیعی، دوم داروی الهی و سوم آمیزه‌ای از این دو.

2. بیان آغاز طب:

بزاز در سندش، طبرانی در الكبير، ابن السنی و ابونعیم و هر دو در «الطب النبوي»، از پیامبر(ص) آورده‌اند که: نبی خدا، سلیمان(ع) چون برای نماز به‌پا می‌خاست، درخت سرسبزی را در مقابلش می‌دید. به آن درخت می‌فرمود: نامت چیست؟ جواب می‌داد: فلان اسم و سلیمان نام هر درخت و گیاهی را سؤال می‌کرد، جوابش را می‌شنید. آنگاه هر درختی که برای درمان مناسب بود، ثبت می‌شد و هرچه برای غرس کردن بود، غرس می‌شد. سیوطی بعد از آن، پاره‌ای روایات مختلف الاسناد دیگر را با همین مضمون آورده است.

3. بیان اینکه برای هر دردی، دوایی است و ضرورت مداوا به هنگام بروز بیماری:

بخاری، نسائی، ابن ماجه و ابونعیم روایت کرده‌اند که: پیامبر خدا(ص) فرمود: خداوند هیچ دردی را نیاورد، جز آنکه برای آن شفایی نازل کرد.

سپس سیوطی احادیث نبوی(ص) بسیاری را در این‌باره بیان داشته است؛ از جمله اینکه: برخی مسلمانان نزد ایشان آمده، گفتند: ای پیامبر خدا آیا اگر درمان نکنیم، گناهی بر ماست؟ پیامبر خدا(ص) فرمود: بندگان خدا! درمان کنید؛ زیرا خداوند هیچ دردی را بدون درمان قرار نداده، جز درد مرگ...

سیوطی در کتابش سعی کرده است میان نگاشته‌‌های اطبای مشهور، همچون ارسطو و جالینوس (از یونانیان) و ابن سینا، ابن النفیس و عبداللطیف بغدادی (از مسلمانان) و نگاشته‌‌های پاره‌ای مؤلفان در طب نبوی، به‌ویژه ابوالحسن علی بن عبدالکریم طرخان حموی (650-720ق) و ابن قیم جوزیه (م 750ق) هم‌خوانی ایجاد کند؛ اما سیوطی هنگام بحث مداوا، صرفاً به داروهای ساده بسنده کرده است[۱۱].

غاية الإحسان في خلق الإنسان

این کتاب در موضوع آفرینش انسان و توصیف اعضا و جوارح او نگاشته شده است. بسیاری از دانشمندان زبان عربی از اوایل قرن سوم هجری، در این موضوع تألیفاتی را ارائه نموده‌اند. تألیفات آنها در ابتدا در قالب جزوات کوچک بوده است. آنگاه پس از ظهور معجم‌‌های معانی، بخش‌هایی از آنها به ارائه و معرفی مفصل اعضای انسان اختصاص یافته است.

نضر بن شمیل (م 208ق)، ابوعبیده (م 210ق) و اصمعی (م 213ق)، اولین کسانی هستند که رسایلی در خلقت انسان نگاشتند. سیوطی نیز در این موضوع، اثری تألیف کرده و از تألیفات گذشتگان صیانت نموده است. دکتر ابراهیم سامرایی در مقدمه تصحیح کتاب «خلق الإنسان» زجاج (م 310ق) بر همین باور است. او می‌گوید: سیوطی در تألیف کتاب «غاية الإحسان في خلق الإنسان»، به شیوه تحقیقی و روشمند خود که در سایر تألیفات متعدد ادبی، تاریخی و علمی به‌کار رفته، عمل نموده است. این شیوه مبتنی است بر جمع‌آوری، تصنیف و تنقیح مباحث مختلف در تألیفات گذشتگان او که معمولاً با بیان اسامی آن مراجع و مؤلفان آنها همراه است. سیوطی بدین ترتیب، بسیاری از کتاب‌ها و رسایل گم‌شده را صیانت کرده است. از جمله تألیفاتی که سیوطی در کتابش «خلق الإنسان» بر آن تکیه کرده و در حکم آثار مفقوده است، کتاب خلق الإنسان محمد بن حبیب (م 245ق) و کتاب خلق الإنسان ابوجعفر نحاس (م 338ق) و غیر آن است.

سیوطی در مقدمه کتابش، «غاية الإحسان في خلق الإنسان»، به دلایل پرداختنش به تألیف آن اشاره کرده است. او می‌گوید: «بر دانشیان مهم است که اسامی اعضای انسان و اندازه و اجزا و عوارض آن را بشناسند و اصطلاحات آن را بدانند». سپس در ادامه می‌گوید: دانشمندان صدر اول عنایت بسیاری به این موضوع و تألیف درباره آن داشتند، ولی زمان بسیاری از انقراض آن تألیفات می‌گذرد و در نتیجه مردم امروزه نسبت به آن جهل دارند؛ به‌طوری‌که مردمان علم‌اندوز، از اسامی اعضای آدمی جز آنچه زنان و اطفال از اسامی مشهور، همچون سر و چشم و دست و پا و مشابه آن می‌شناسند، نمی‌دانند و اگر از آنان در مورد تفاوت کوعه (استخوان مچ) و بوعه (استخوان دست) بپرسند، چیزی نمی‌‌دانند و یا اگر از ورک و فخذ (ران) سؤال شود که آیا دو نام برای یک چیز بوده و یا هرکدام معنای جداگانه ای دارد، جوابی ندارند؛ ازاین‌رو بر آن شدم نسبت به خلقت انسان آگاهی یافته و اهتمام بورزم و در کتاب‌‌های لغوی و تألیفات دیگر تتبع نمودم. با وجود کثرت تألیفاتم که بالغ بر چهارصد تألیف می‌شود، در این زمینه اثری نداشتم و علاقه‌مند شدم در این مورد کتابی بنگارم.

از جمله عادت‌‌های من این است که در موضوعاتی بنویسم که قبلاً مانند آن وجود نداشته و اینکه در تألیفاتم مطلب به‌طور جامع و کامل ارائه شود، اما در فن فرهنگ‌نویسی اعضا این خلل وجود داشت؛ چه بعد از کتاب القاموس کتاب دیگری وجود نداشت و هیچ تألیفی جامع‌تر و فاخرتر از آن یافت نمی‌شد.

کتاب «غاية الإحسان في خلق الإنسان»، شامل یک مقدمه و 23 باب است[۱۲].

الرحمة في الطب و الحكمة

الرحمة في الطب و الحكمة، کتابی است منسوب به جلال‌الدین سیوطی، در موضوع طب که چندین ناشر و چاپخانه آن را منتشر کرده‌اند.

مؤلف در مقدمه کتاب می‌گوید: مطالب این کتاب را از کلام ابوالطیب و استادان دیگر و از دیگر کتاب‌‌های پراکنده به امید اجر و ثواب الهی خوشه‌چینی کردم... این، کتابی است مختصر در باب علم طب. اهداف آن را پاک‌سازی کردم. آن را مختصر، ولی جامع نوشتم تا به ایجاز آن چشم‌ها و دل‌ها، صفا یابند و استفاده آن برای خواننده سهل باشد و خواندن و حفظ آن ساده باشد. این کار، ماحصل امعان نظر در دقایق و ظرایف علم طب و جدا کردن سره از ناسره آن بود... آن را کتاب «الرحمة في الطب و الحكمة» نامیدم… و در صدونودوپنج باب قرار دادم.

این کتاب، فاقد خاتمه است. همچنین اصل نسخه خطی آن یافت نشده است. نام ناسخ و تاریخ نسخ و طبع آن نیز نامعلوم است؛ علاوه بر نکات قبلی، پاره‌ای ملاحظات درباره کتاب به قرار ذیل ارائه می‌شود:

  1. زبان مؤلف، عربی فصیح و غالباً به‌دور از اشتباهات نحوی است.
  2. اسلوب مؤلف می‌رساند که او فقیه بوده و از استشهاد به آیات قرآنی و احادیث شریف به‌خوبی بهره برده است.
  3. باب‌‌های کتاب، شامل موضوعات متنوعی است که برای طبیبِ فراگیر مهم است.
  4. کتاب، آمیزه‌ای از طب سنتی و طب همگانی، به‌همراه شیوه مداوای مبتنی بر به‌کارگیری سحر و جادو و تعویذ و پرده‌پوشی است.

کتاب را می‌توان به دو بخش واضح تقسیم کرد:

بخش اول، 105 باب است و تماماً شیوه‌‌های مداوای سنتی (کلاسیک) را در بر دارد و احادیثی منسوب به پیامبر(ص) بدون ذکر اسناد، در آنها آمده است.

بخش دوم، 90 باب می‌شود و با مداوای طحال به‌وسیله دعانویسی آغاز می‌شود و در آن انواع درمان‌‌های روحی مبتنی بر نگارش تعاویذ و طلسمات و جادو و جنبل و دیگر عبارات مبهم که اسلام به‌کارگیری آنها را حرام کرده است، یادآوری می‌گردد.

در باب‌‌های آخر کتاب (177-190) گزارش‌هایی که با طب و مداوای بشری ارتباط نداشته، آمده است. در آن باب‌ها، مطالبی درباره علاج آبله، مبارزه با حشرات و حیوانات مضر، صید پرنده و ماهی، ساخت مایعاتی برای حل طلا و معادن دیگر، ساخت مواد به اشکال مختلف آن، بتونه‌کاری و رنگ‌کاری، ساخت ماده‌ای که لباس را از آتش حفظ می‌کند و دباغی و… آمده است[۱۳].

تاريخ الخلفاء

این اثر، کتابی است که به زندگانی خلفای راشدین، بنی‌امیه و بنی‌عباس اختصاص یافته است.

جلال‌الدین سیوطی از پرتألیف‌ترین دانشمندانی است که آثار بی‌شمار‌ او‌ با عنوان‌های زیبا و مسجع به رشته تحریر درآمده است. در نوشته‌های او از نثر خلاقش نمی‌توان به‌سادگی گذشت و به واقع وی ادیبی تمام‌عیار بوده است. آن‌گونه‌ که‌ ادبیات‌ را با فلسفه گره زده‌، در‌ نوشته‌های‌ تاریخی او این پیوند تنگاتنگ را با فلسفه شاید نتوان یافت. احتمال آن می‌رود که نظر فلسفه‌گونه وی در کتابت‌ تاریخی‌ او‌ دخیل باشد، اما در الفاظ از آن خبری‌ نیست‌. هنگامی که به مقدمه مؤلف «تاريخ الخلفاء» نظر می‌افکنیم، با انشایی بسیار ادیبانه که آن را در‌ کمتر‌ جایی‌ می‌توان یافت، روبه‌رو می‌شویم. درر واژگانی او فرصت را از انسان گرفته‌ و او را به تعمق وامی‌دارد. او مانند اسلاف و یا معاصران خود در کتابت، با حمد الهی لب به‌ سخن‌ می‌گشاید‌ (اما بعد حمد اللّه الذي وعد فوفی و أوعد فعفا...). ذوق مختصرنویسی‌ سبب‌ شده تا وی در این کتاب، فهرستی از تمامی خلفا تا زمان خود را به دست داده‌ و اجمالی‌ از‌ حوادث مهم روزگار آن‌ها و نیز برخی از ویژگی‌های آنان را بیان کند‌. آخرین‌ خلیفه‌ای‌ که از او سخن رفته، المتوکل است که در سال 903ق، درگذشته‌ است‌. پس‌ از آن از دولت‌های اندلسی و دولت فاطمی و حکومت طبرستان و نیز فتنه‌هایی که در هر‌ قرن‌ رخ داده به‌اجمال سخن گفته شده است.

در‌ سلسله گزارش‌های سیوطی در این اثر، به‌نوعی، مقوله‌های وقادانه ارزشی نهفته در کتاب‌، که‌ حاکی‌ از یک انسجام بین مطالب مختصر و مفصل را به ذهن متبادر می‌نماید. هرچند که به استخدام درآوردن آیات‌، ‌‌احادیث‌، اشعار و نگرش ادیبانه او را نمی‌توان از نظر دور داشت و در راستای این‌ بافت‌، ورودی‌ و خروجی آن را می‌توان مترتب بر پارامترهایی تصور نمود، که ترکیبات ورودی آن، یعنی دقت‌ و نظم مقبولی را در ارتباط با خروجی عدم شتابزدگی و اعتدال مدّ نظر قرار داد و همواره شاید بتوان گفت‌ در‌ نگارش تاریخ خود، گونه‌ای از نگرش عمومی‌ دارد به تاریخ تا نگرش خصوصی.

از لابه‌لای اثر او می‌توان به اوضاع سیاسی - اجتماعی و حتی منابع مورد استفاده‌اش پی برد و گزارش‌هایی نامعقولی که ذکر شده، از نظر او دور‌ نمانده‌ است؛ او فقط ناقل خبر است و بس و نه تحلیل‌گر آن. بعضا شاید در پاره‌ای موارد نظر اجمالی خود را دخیل کند و این ‌به معنای تحلیل نمی‌تواند باشد. او از‌ افراد‌ بزرگ‌، چه شفاهی و چه نوشتاری خبرهایی‌ را‌ گرفته‌ و سپس به نقل آن دست یازیده است. افرادی که در نقل خبر او سهم عمده‌ای را داشته‌اند، کسانی همچون ابن‌ اثیر‌، ابن‌ اسحاق، ابن جوزی، ابن خلکان، ابن سعد، ابن‌ عساکر‌، اصمعی، بیهقی، ترمذی، ثعالبی، جاحظ، زبیر بن بکار، طبری، مداینی، مسعودی، واقدی و بسیاری افراد دیگر که مجال نام بردن از آن‌ها‌ نیست‌. ‌اینک به نمونه‌ای از آن‌ها اشاره می‌شود: در همان آغاز‌ کتاب به ذکر خلیفه اول ‌[ابوبکر] پرداخته که تصور می‌شود بیش از دیگران به تصویف این خلیفه همت گماشته‌ است‌؛ بدین ‌معنا‌ که طبق فصل‌بندی خاصی - نه آن‌چنان‌که دیگران آورده‌اند – بدین ‌طریق که: في‌ اسمه‌، لقبه، مولده، صفته، إسلامه، صحبته، شجاعته، إنفاقه، علمه و... فصل‌بندی نموده است و نه به‌مانند ابن جوزی‌ توریه‌بازی‌ کرده باشد و در آثار ابن جوزی به این‌گونه مطالب کم برنمی‌خوریم که‌ روزی‌ وی‌ بر منبر وعظ بود که از او سؤال شد که ابوبکر افضل است‌ یا‌ علی‌(ع)؟ در پاسخ گفت: «من كان بنته في بيته»؛ شاید من باب تقیه آمده باشد، ولی‌ آنچه‌ به نظر می‌رسد، توریه بودن آن را نباید از نظر دور انگاشت. در رجال محدث نیشابوری نیز آمده است که از‌ ابن‌ جوزی درباره شماره امامان سؤال شد. وی پاسخ داد: أربعة أربعة أربعة.

بازگردیم‌ به‌ نقل دیگری از سیوطی، در مورد مرضی که منجر به موت عمر بن عبدالعزیز‌ شد: و قال‌ عبيد بن حسان:... مرحبا بهذه الوجوه؛ ليست بوجوه إنس‌ و لا جان. ثمّ‌ قال: تلك الدار الآخرة...! گویا عمر بن عبدالعزیز در حالت احتضار بوده و به‌ او‌ گفته‌ شده، مرحبا به این چهره که نه به‌مانند انس است و نه‌ به‌مانند جن و متعاقب آن در خبر دیگری آمده است که: «و قال خالد الربعي: إنا نجد في التوارة أن‌ السموات‌ و الأرض تبكي علی عمر بن عبدالعزيز أربعين صباحا» و این یکی از‌ آن‌ خبرهای نامعقول و دور از ذهن است، که هیچ ‌بار‌ حقیقی‌ و واقعی‌ را در جهان خلقت به ثمر نمی‌نشاند‌. در پاسخ آن شاید بتوان‌ گفت‌، آن‌گاه که‌ فرزند‌ خردسال پیامبر اسلام(ص) فوت می‌کند، شرایط جوّی به‌هم ریخته و آسمان را‌ ابرهای‌ سیاه فرامی‌گیرد و مردم به هراس‌ افتاده که این تغییر‌ جوّی‌ ناشی از فوت فرزند پیامبر‌ ختمی‌مرتبت است که در این حال حضرت می‌فرماید: این یک تغییر جوی است و هیچ‌ ارتباطی با تولد و یا فوت‌ کسی‌ ندارد.

بعضا در پاره‌ای جهات به فرقه‌ها، نه به جهت تحلیل، بلکه به عملکرد آن‌ها‌ پرداخته‌ شده است؛ مثلا آنچه در باب خوارج‌ آمده که‌ سه تن‌ از‌ آن‌ها‌، یعنی عبدالرحمن بن‌ ملجم مرادی، برک بن عبداللّه تمیمی و عمرو بن بکیر تمیمی باهم پیمان بستند‌ تا‌ کار علی بن ابی‌طالب، معاویة‌ بن‌ ابی‌سفیان‌ و عمرو‌ بن عاص را‌ یکسره‌ کنند.

در برخی موارد در این کتاب، به ایام العرب صدر اسلام، نظیر واقعه حرّه اشارتی‌ رفته‌ است‌. بالاخره ذوق ادبی - علمی سیوطی در‌ گزینش‌ آیات‌، احادیث‌ و اشعار‌ در‌ کتابش جلوه‌گری خاصی را به خود اختصاص داده است و این نشان از وجه ادبی والای اوست، که زبان‌شناسی است زبردست که به هرگونه که بخواهد واژگان را‌ به بند عبارات می‌کشد.

در جایی از کتاب، در شأن «برده نبوی» (ردای آن حضرت) چنین می‌خوانیم: سلفی به استناد اصمعی از قول ابی‌عمرو بن العلاء که کعب بن زهیر‌ شعری ‌- با عنوان بانت سعاد - در مدح پیامبر(ص) سرود و حضرت هم «برده خویش» را بر دوش وی انداخت و معاویه حاضر شد به ده هزار درهم از کعب خریداری کند، ولی‌ کعب‌ ابا نمود و هنگامی که کعب فوت کرد، معاویه پیشنهاد بیست هزار درهم را به فرزندان کعب نمود و آن را خرید؛ که بعدا به‌ دست‌ آل عباس افتاد.

ذهبی بنا بر گفته یونس بن بکیر بیان می‌دارد که برده در عصر خلفای بنی‌العباس مفقود شده است و سیوطی گوید‌: معاویه‌ آن را خریده بود،‌ ولی‌ با سقوط بنی‌امیه، برده مفقود شد. البته در جایی از قطعیت برده بدین نحو، خبری نیست، اما قصیده بانت سعاد را اکثر منابع ذکر کرده‌اند[۱۴].

المزهر في علوم اللغة و أنواعها

المزهر في علوم اللغة و أنواعها، کتابی است درباره اشتقاق و اشتراکات لفظی که از مشهورترین تألیفات زبان‌شناختی سیوطی و معروف‌ترین کتاب‌ها در فقه اللغه زبان عربی بشمار می‌رود. مؤلف، ماحصل دستاورد قرون متمادی زبان‌شناسان متقدم عرب را جمع‌آوری نموده و آنچه از تألیفات پیشینیان به دستش رسیده، همه را در این کتاب ضبط کرده است.

از ویژگی‌های برجسته کتاب آن است که برخی نظرات دانشمندان زبان در هر موضوع، همراه با نقد و تحلیل سیوطی در آن، یکجا آمده است. البته سیوطی در برخی موضوعات تنها یک ناقل صرف بوده و دیدگاه مستقلی از خود ارائه نکرده است. وی از جمله دانشمندانی است که معتقد به کثرت وقوع اشتراک لفظی در زبان است. زبان‌شناسان معاصر به ‌تفکیک دو پدیده اشتراک لفظی و چندمعنایی اشاره کرده‌اند؛ این در حالی است که سیوطی میان این دو پدیده تفاوت قائل نشده است. وی تمامی نمونه‌های اضداد را جزء اشتراک لفظی می‌داند؛ این در حالی است که برخی نمونه‌های اضداد زیرمجموعه چندمعنایی قرار می‌گیرند. در مبحث اشتقاق، به رابطه معنایی میان صیغه‌های مشتق اشاره نکرده است و تقسیم‌بندی وی از اشتقاق متفاوت از دیگر دانشمندان می‌باشد.

از دیگر ویژگی‌های مهم کتاب، تعداد منابع انبوهی است که سیوطی در نگارش آن، استفاده کرده است؛ به‌طوری‌که تعداد مصادر وی، به دویست می‌رسد که قدیمی‌ترین آنها، به قرن دوم هجری برمی‌گردد؛ مانند کتاب «العين» خلیل بن احمد فراهیدی و جدیدترین آنها به فیروزآبادی (متوفی 817ق) که حدود یک قرن قبل از سیوطی می‌زیسته است. سیوطی بسیاری از مطالب این کتاب‌ها را جمع‌آوری و در کتاب حاضر، نقل کرده است. وی از کتاب «الأبدال» ابن سکیت بسیار نقل کرده است؛ به‌طوری‌که خود می‌گوید: «این، عمده مطالب ابن سکیت بود که جزیی از آن را نقل نکردم تا در نوع سی‌وهفتم قرار دهم. آنچه به ‌دنبال خواهد آمد کثیری از الفاظ است که به‌صورت پراکنده در کتب لغت موجود بوده است و ابن سکیت آنها را از قلم انداخته؛ از آن جمله ابدال بین سین و صاد است؛ مانند: سراط و صراط». آنچه از این متن برمی‌آید، آن است که سیوطی نسبت به مصادر کتابش، ناقل صرف نبوده است، بلکه روش و اسلوب کار او بسیار آگاهانه، موشکافانه و دقیق بوده است.

نمونه مشابه آن، جایی است که سیوطی اسامی مختلف «عسل» را به نقل از فیروزآبادی در کتابش «ترقيق الأسل لتصفيق العسل» ذکر می‌کند و در پایان می‌گوید: «این اسامی را در جامعیت، کسی به‌مانندش نیاورده؛ بااین‌حال، برخی از واژگان از قلم افتاده است». سپس این واژه‌ها را با استفاده از امالی قالی و امالی زجاجی، تکمیل می‌کند.

مورد مشابه آن، کتاب «المثنی و المبني» ابن سکیت است که سیوطی پس از نقل ده صفحه کامل از آن، می‌گوید: «این تمام آن چیزی است که ابن سکیت در این باب جمع‌آوری و نقل کرده است، اما باید گفت که برخی از الفاظ را جا انداخته» و سیوطی این موضوع را از «ديوان الأدب» و «الغريب المصنف» و «الجمهرة» و مانند آنها دریافته بود.

گاهی نیز سیوطی فصولی کامل از یک کتاب را عینا نقل می‌کند؛ مانند نقل فصل چهارم و پنجم کتاب «لمع الأدلة» ابوالبرکات بن انباری و باب «ذكر ما جاء في فعالة» از کتاب «الغريب المصنف» ابن عبید که سیوطی در آخر آن گوید: «این همه مطالب کتاب «الغريب المصنف» در این باب بود». گاه نیز یک متن را به‌طور فشرده تلخیص می‌کند؛ چنان‌که کتاب «مراتب النحويين» ابوالطیب لغوی را در 20 صفحه تلخیص کرده و در پایان می‌نویسد: «کلام ابوطیب در کتاب «مراتب النحويين»، ملخصا پایان یافت.

چنان‌که در عبارت قبل دیدیم، سیوطی همواره به تلخیص متون مصادرش اشارت دارد. در جایی دیگر هم می‌نویسد: «کلام ابن جنی - ‌به‌طور ملخص - ‌پایان یافت».

سیوطی بسیاری از مطالب کتاب «الصاحبي» ابن فارس و «الخصائص» ابن جنی را در مزهر نقل کرده است. از اولی شش صفحه کامل، یکجا آورده و می‌گوید: «این همه کلام ابن فارس بود». به‌علاوه در دیباچه بسیاری از ابواب مزهر، از آرای ابن فارس بهره برده است و خود به این امر اذعان دارد: «یک نسخه از این کتاب را دیدم که بر مصنف خوانده شده بود و دست‌خط او در آن موجود بود، که معظم مطالب آن را در این کتاب آورده‌ام».

نسبت متون مفقود منقول در «المزهر»، 40 درصد از حجم کتاب می‌شود؛ لذا ارزش کتاب، ازاین‌روی که حافظ بسیاری از متون ازدست‌رفته قدیم است، روشن می‌گردد. از این جهت، «المزهر» در مباحث علمی، یک منبع اصیل بشمار می‌رود. برخورد سیوطی با مصادرش متفاوت است. گاهی از یک منبع، همه مطالب را حرف‌به‌حرف نقل می‌کند؛ مثل آنچه در خصوص نقل فصول چهارم و پنجم از کتاب «لمع الأدلة» ابن انباری رخ داده و گاهی هم متون را مقدم یا مؤخر و با تغییر و تلخیص نقل می‌کند؛ چنان‌که در مورد باب اضداد از کتاب «الغريب المصنف» ابوعبید قاسم بن سلام عمل کرده است[۱۵].

پانویس

  1. باغستانی، اسماعیل، ج26، ص169-170
  2. ر.ک: حموده، طاهر سلیمان، ص17-32
  3. ر.ک: همان، ص71-75
  4. ر.ک: همان، ص49-53
  5. ر.ک: باغستانی، اسماعیل، ج26، ص170-174
  6. ر.ک: حسینی آهق، مریم، ج9، ص341-342
  7. ر.ک: شربجی، محمد یوسف؛ علینقیان، حسین، ص92-99
  8. ر.ک: مبلغ، سیده زهرا، ج17، ص440-443
  9. فؤادیان، محمدحسن، ص29
  10. مقاله جمع الجوامع في النحو
  11. زهیربابا، محمد؛ علینقیان، حسین، ص116-118
  12. همان، ص118-120
  13. ر.ک: همان، ص112-122
  14. ر.ک: علاماتی، صادق، 82-84
  15. عبدالتواب، رمضان، ص54-60

منابع مقاله

  1. باغستانی، اسماعیل، «دانشنامه جهان اسلام»، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرة‌المعارف اسلامی، چاپ اول، 1397ش.
  2. حموده، طاهر سلیمان، «جلال‌الدين السيوطي، عصره و حیاته و آثاره و جهوده فی الدرس اللغوي»، بیروت، المكتب الإسلامي، چاپ اول، 1410ق.
  3. مبلغ، سیده زهرا، «دانشنامه جهان اسلام»، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، چاپ اول، 1391ش.
  4. زهیربابا، محمد؛ علینقیان، حسین، «کتاب‌شناسی موضوعی: تألیفات طبی سیوطی»، آینه پژوهش، شماره 124، مهر و آبان 1389، به آدرس: https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/752833
  5. شربجی، محمد یوسف، «سیوطی و علوم قرآن»، ترجمه حسین علینقیان، پیام جاویدان، زمستان 1383، شماره 5، به آدرس: https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/4793
  6. علاماتی، صادق، «سیوطی و تاريخ الخلفاء»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، خرداد 1388، شماره 133، به آردس: https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/580773
  7. عبدالتواب، رمضان، «مصادر و مآخذ سیوطی در کتاب «المزهر»»، ترجمه حسین علینقیان، آینه پژوهش، آذر و دی 1379، دوره 11، شماره 65، به آدرس:https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/313430
  8. حسینی آهق، مریم، «دانشنامه جهان اسلام»، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، چاپ اول، 1384.
  9. فؤادیان، محمدحسن، «نگاهی به احوال و آثار جلال‌الدین عبدالرحمن سیوطی»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، پاییز 1381، سال چهل‌ونهم، شماره 3.
  10. جمع الجوامع في النحو، پایگاه ویکی‌نور، به آدرس: https://fa.wikinoor.ir/wiki/%D8%AC%D9%85%D8%B9_%D8%A7%D9%84%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%85%D8%B9_%D9%81%D9%8A_%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%AD%D9%88

وابسته‌ها

مختصر الإتقان في علوم القرآن

البهجة المرضية في شرح الألفية في أسلوبها الجديد

إحياء الميت بفضائل أهل‌البيت عليهم‌السلام

الشهاب الثاقب فی ذم الخلیل و الصاحب

سهام الإصابة في الدعوات المستجابة

التطريف فى التصحيف (التصحیف في الحدیث الشریف)

الریاض الأنیفة في شرح أسماء خیر الخلیقة صلی‌الله‌علیه‌وسلم

النهجة السوية في الأسماء النبوية

اتحاف النبلاء بأخبار الثقلاء

زاد المسير في الفهرست الصغير

شرح الصدور بشرح حال الموتى و القبور

طلوع الثریا بإظهار ما کان خفیا

تزیین الأرائک في إرسال النبي إلی الملائک

تحفة الکرام بخبر الأهرام

مجموع من رسائل السيوطي

حسن التلخيص لتالي التلخيص

حقيقة السنة و البدعة

عمل اليوم و الليلة

اللمعة في تحقيق الركعة لإدراک الجمعة

ما رواه الأساطين في عدم المجيء إلی السلاطين

تعریف الفئة بأجوبة الأسئلة المائة

تبييض الصحيفة بمناقب أبي‌حنيفة

شرح القصيدة الكافية في التصريف

كنه المراد في بيان با‌نت‌ سعا‌د

هجران أهل البدع

عقود الجمان في علم المعاني و البيان

مناهل الصفا في تخريج أحاديث الشفا بتعریف حقوق المصطفی صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم

قطف الأزهار المتناثرة في الأخبار المتواترة

قطف الأزهار في کشف الأسرار

حسن التعهد في أحاديث التسمية في التشهد

ما رواه الواعون في أخبار الطاعون

حصول الرفق بأصول الرزق

لقط المرجان في أحكام الجان

تنزیه الانبیاء عن تسفیه الأغبیاء

تسلیة الآباء بفقدان الأبناء المسمى التعلل و الإطفا لنار لا تطفى

نور اللمعة فی خصائص الجمعة

الوشاح فی فوائد النکاح

تحفة الإنجاب بمسألة السنجاب

تحذير أهل الآخرة من الدنيا الداثرة

جهد القريحة في تجريد النصيحة

الرياض الأنيقة في شرح أسماء خير الخليقة

تنویر الحلک في إمکان رؤیة النبي و الملک

تزيين الممالك بمناقب الإمام مالك

المنهاج السوي في ترجمة الإمام النووي

البارع في إقطاع الشارع و حسن التصریف في عدم التحلیف

الجواب المصیب عن أسئلة اعتراضات الخطیب

الجهر بمنع البروز علی شاطیء النهر

در پرتو نور هدایت

جزء فيه طرق حديث طلب العلم فريضة على كل مسلم

شرح أصول التفسير

رفع شأن الحبشان

منهج ذوي النظر

جیاد المسلسلات

مسالک الحنفا في والدي المصطفی

تذكرة المؤتسي في من حدث و نسي

أبواب السعادة في أسباب الشهادة

زبدة اللبن

مقدرات القرآن

جامع الأحادیث (سیوطی)

المستظرف من أخبار الجواري

رشف الزلال من السحر الحلال

رفع الصوت بذبح الموت

شقائق الأترج في رقائق الغنج

اللمعة في تحرير الركعة لإدراك الجمعة و ضوء الشمعة في عدد الجمعة

مفتاح الجنة في الإعتصام بالسنة

شد الأثواب في سد الأبواب

رفع الباس و کشف الالتباس في ضرب المثل من القرآن و الاقتباس

التوشيح

الکوکب الساطع

تحفة الأبرار بنكت الأذكار

المطالع السعيدة في شرح الفريدة

زهر الخمائل علی الشمائل

إسبال الكساء علی النساء

وقع الأسل في من جهل ضرب المثل

غایة الإحسان فی خلق الإنسان

التعريف بآداب التأليف

الأربعون في الزهد

الدرر المنتثرة في الأحادیث المشتهرة

القول المشرق في تحريم المنطق

المتوکلی

الجنة و النار و فقد الأولاد

الإعلام بحکم عیسی علیه‌السلام

الرسائل العشر

الحاوي للفتاوي في الفقه و علوم التفسير و الحديث و الأصول و النحو و الإعراب و سائر الفنون

الدر المنظم في الاسم الأعظم و القول المشرق في تحريم الاشتغال بالمنطق

الدرة التاجیة علی الأسئلة الناجیة

الكنز المدفون و الفلك المشحون

المتراس في علاج أوجاع الرأس

إعمال الفکر في فضل الذکر

فضل موت الأولاد

فضل الجلد عند فقد الولد

البدر الذي انجلی في مسألة الولا

القول المضي في الحنث في المضي و فتح المغالق من «أنت تالق»

أربعون حديثا في فضل الجهاد

عشر رسائل في التفسير و علوم القرآن

كفایة الطالب اللبیب في خصائص الحبیب

أزهار العروش في أخبار الحبوش

مراصد المطالع في تناسب المقاطع و المطالع

مطلع البدرین فیمن یؤتی أجره مرتین

الموطأ و ذیله إسعاف المبطّأ برجال الموطّأ

الکشف عن مجاوزة هذه الامة الألف و اللمعة في أجوبة الأسئلة السبعة

أسماء المدلسين

اختلاف المذاهب

انیس الجلیس

الإسراء و المعراج

المنحة في السبحة و النقول المشرفة في مسألة النفقة

بسط الکف في إتمام الصف

الهيئة السنية في الهيئة السنية

الباهر في حکم النبي صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم بالباطن و الظاهر

إعلام الأريب بحدوث بدعة المحاريب

أسباب ورود الحديث

مفحما‌ت‌ الاقران‌ فی‌ مبهما‌ت‌ القرآن‌

الحبائک في أخبار الملائک

الجامع الصغیر في أحادیث البشیر النذیر

تناسق الدرر في تناسب السور

أدب الفتيا

قوت المغتذي علی جامع الترمذي

البارق في قطع السارق

تنوير الحوالك

رسائل من التراث الصوفي في لبس الخرقة

مرقاة الصعود إلى سنن أبي‌داود

در السحابة في من دخل مصر من الصحابة (رضي‌الله‌عنهم)

تعقبات السيوطي على موضوعات ابن الجوزي أو النكت البديعات على الموضوعات

وصول الأماني بأصول التهاني و الأخبار المأثورة في الاطلاء بالنورة

أسماء البقاع و الجبال في القرآن الکريم

أذكار الأذكار

مقامات

روضة الطالبیین

کشف الصلصلة عن وصف الزلزلة

کشف الرمس عن حدیث رد الشمس

الوسائل إلی معرفة الأوائل

الفارق بين المصنف و السارق

مختصر کتاب الفرج بعد الشدة المسمی الأرج في الفرج

الألغاز النحوية و هو الكتاب المسمی

شرح الكوكب الساطع نظم جمع الجوامع

حسن المحاضرة في أخبار مصر و القاهرة

حسن السمت في الصمت

البحر الذي زخر في شرح ألفية الأثر

الإتقان في علوم القرآن

نواهد الأبكار و شوارد الأفكار

نزهة الجلساء في أشعار النساء

الأحاديث المنيفة في فضل السلطنة الشریفة و أنواع الخیرات المألوفة

إعجاز القرآن و أسرار التنزيل الموسوم فتح الجليل للعبد الذليل

فتح الجليل للعبد الذليل

الفریدة (و هي الألفیة النحویة للجلال السیوطي)

ألفیة السیوطي في مصطلح الحدیث

الدر المنثور في التفسير بالمأثور

الدر المنثور في التفسير بالمأثور (محقق: ترکی)

التحبیر فی علم التفسیر

تقرير الاستناد في تفسير الاجتهاد

ترتیب سور القرآن

ترجمة الإتقان في علوم القرآن

كتاب في صفة صاحب الذوق السليم و مسلوب الذوق اللئيم

العرف الوردي في أخبار المهدي عليه‌السلام

طبقات المفسرين

طبقات الحفاظ

گزیده الاتقان فی علوم القرآن

معترک الاقران فی اعجاز القرآن

المحاضرات و المحاورات

الذیل علی المحاضرات و المحاورات المسمی بالزیادات للسیوطي

نظم العقیان فی أعیان الأعیان

نظم العقيان في أعيان الأعيان (مکتبة الثقافیة الدینیة)

نظم البديع في مدح خير شفيع

ألفية السيوطي في علم الحديث

البهجة المرضية علی ألفية ابن مالك

القرآن الکریم

الرحمة في الطب و الحکمة

الرد على من أخلد إلى الأرض و جهل أن الإجتهاد في کل عصر فرض

تاريخ الخلفاء

کوکب الروضة في تاريخ النيل و جزيرة الروضة

الإکلیل في إستنباط التنزیل

تنزیه الاعتقاد عن الحلول و الاتحاد

منتهى الآمال في شرح حديث إنما الأعمال

شرح الشاطبية

تحفة الأديب في نحاة مغني اللبيب

رسائل صوفیة مخطوطة

صون المنطق و الكلام عن فن المنطق و الكلام

الوسائل إلی معرفة الأوائل

الشماريخ في علم التاريخ

شرح شواهد المغني

همع الهوامع شرح جمع الجوامع في النحو

الأشباه و النظائر في النحو

الأشباه والنظائر في قواعد وفروع فقه الشافعية

الاقتراح في علم أصول النحو

عقود الزبرجد في إعراب الحديث النبوي

تاریخ الخلفاء

تاريخ الخلفاء (تحقیق عبدالحمید)

سنن النسایی بشرح الحافظ جلال‌الدین السیوطی و حاشیه الامام السندی

المزهر في علوم اللغة و أنواعها

لباب النقول فی اسباب النزول

مسند فاطمة الزهراء(س)

الإتقان في علوم القرآن

تفسیر قرآن العظیم للامامین الجلیلین

اصول ادبیات، یا، خود آموز سیوطی

قرة العينين علی تفسير الجلالين

رسائل السیوطی

تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي

الإتقان في علوم القرآن

البهجة المرضیة علی ألفیة ابن مالک

الحجج المبينة في التفضیل بين مكة و المدينة

تذكرة الحفاظ

لب اللباب في تحرير الأنساب

مختصر الإتقان في علوم القرآن (قسم البحوث و الدراسات بالمنتدي)

تأييد الحقيقة العلية و تشييد الطريقة الشاذلية؛ ويليه رسالتان للشيخ مصطفی البکري

المهذب فيما وقع في القرآن من المعرب

وقع الأسل في من جهل ضرب المثل

اللآلي المصنوعة في الأحاديث الموضوعة

اللآلي المصنوعة في الأحادیث الموضوعة

الفتح الکبير في ضم الزيادة إلي الجامع الصغير

شرح قصيدة الإمام أبيالقاسم الشاطبي

البهجة المرضية علي ألفيه ابن مالک

الحاوي للفتاوي في الفقه و علوم التفسير و الحديث و الأصول و النحو و الإعراب و سائر الفنون

مغني المحتاج إلي معرفة معاني ألفاظ المنهاج علي متن منهاج الطالبين

جمع الجوامع في النحو

جزء في صلاة الضحی

الثغور الباسمة في مناقب السیدة فاطمة

بغية الرائد لما‌ تضمنه‌ حدیث‌ أم‌ زرع من‌ الفوائد

بغية الوعاة في طبقات اللغويين و النحاة

إحياء فضائل أهل‌البيت المعروف ب إحياء الميت بفضائل أهل‌البيت

جمع الجوامع، أو، الجامع الکبير

الإتقان في علوم القرآن؛ إعجاز القرآن

الرحمة في الطب و الحکمة

جامع الاحادیث: الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر

الحبائک في أخبار الملائک (بيروت)

سنن النسائی المسمی بالمجتبی (بیروت)

اللآلي المصنوعة في الأحاديث الموضوعة

إتمام الدرایة لقراء النقایة

إنباء الأذکياء بحياة الأنبياء

إتمام النعمة في إختصاص الإسلام بهذه الأمة

البهجة المرضية في شرح الألفية


تاریخ خلفا