بررسی زبانشناختی وجوه و نظایر در قرآن کریم: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '}} '''' به '}} '''') |
|||
خط ۲۰۷: | خط ۲۰۷: | ||
مقدمات و متن كتاب | مقدمات و متن كتاب | ||
{{الگو:علوم قرآنی}} | |||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] |
نسخهٔ ۱۶ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۵۶
بررسی زبان شناختی وجوه و نظایر در قرآن کریم | |
---|---|
پدیدآوران | عوا، سلوی محمد (نویسنده) سیدی، حسین (مترجم) |
عنوانهای دیگر | الوجوه و النظائر فی القرآن الکریم. فارسی
وجوه و نظایر در قرآن کریم الوجوه و النظائر فی القرآن الکریم |
ناشر | آستان قدس رضوی، شرکت به نشر |
مکان نشر | مشهد مقدس - ایران |
سال نشر | 1382 ش |
چاپ | 1 |
شابک | 964-333-778-2 |
موضوع | زبان عربی - مترادفها و متضادها
قرآن - مسایل لغوی قرآن - واژهنامهها |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 82/6 /ع9 و3041 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
بررسى زبانشناختى وجوه و نظاير در قرآن كريم ترجمهى دكتر حسین سيدى از «الوجوه و النظائر في القرآن الكريم» اثر عربى خانم سلوى محمّد العوّاء است.
نویسنده با نگاهى زبانشناختى درپى اثبات اين مطلب است كه فهم واژگان مشترك يا وجوه و نظاير، مبتنى بر بافت يا سياق كلام مىباشد.
منظور از وجوه و معانى چيست؟
در تقسيمبندى معنا در دانش معناشناسى، با انواع هم معنايى، چند معنايى، تناقض معنايى شمول معنايى و تضاد معنايى مواجه هستيم. «وجوه و نظاير» در قرآن كريم را مىتوان از نوع چند معنايى به شمار آورد. در تعريف «چند معنايى» آوردهاند: «ما در زبان تنها با واژههاى مختلف كه داراى معانى گوناگون هستند، سروكار نداريم بلكه به برخى واژهها برمىخوريم كه به تنهایى از چند معنا برخوردارند. اين مسأله را چند معنايى و چنين كلماتى را چند معنا مىناميم.»
«وجوه و نظاير»، بدين معناست كه واژه واحدى در چند جاى قرآن به يك لفظ و يك حركت آمده است ولى در هرجا معنايى غير از معناى ديگر دارد. اگر لفظى در يك جا و همان لفظ در جاى ديگرى آمده باشد، «نظاير» گوينده و تفسير هر واژه به معناى غير از معناى ديگر، «وجوه» نام دارد.
نظاير را بر واژگان اطلاق مىكنند و وجوه را بر معانى، وجوه و نظاير را از معجزات قرآن برشمردهاند؛ يعنى يك واژه چنان در بافتهاى مستحكم و نفوذ ناپذير قرآن جاى گرفته است كه باوجود شباهت در لفظ و حركات در هر بافت زبانى معنايى غير از معناى نخست دارد. لذا آن را يكى از فروع تفسير مىنامند.
نخستين بار مقاتل بن سليمان (ت 150 ه) اين روش را در تفسير وارد نموده است. روش وجوه و نظاير عبارت است از: «تدوين صورتى از نظاير آيات قرآنى براى تعيين وجوه الفاظ؛ يعنى معانى مختلفى كه يك لفظ در سراسر قرآن در بر دارد». اين روش عبارت است از شمارش دقيق همه جزئيات معنايىاى كه يك كلمه برحسب سياقهاى مختلف به خود مىگيرد. اين روش مقتضى دو تذكر است:
- روش وجوه و نظاير، در حقيقت مسأله ترجمه بهطور كلى و ترجمه قرآن بهطور اخض را مطرح مىكند. مسأله اين است كه آيا در ترجمه يك متن بايد يك كلمه را همواره با يك معادل تغييرناپذير ترجمه كرد يا خير؟
- سياق يا بافت سخن معناى كلمات را روشن مىكند؛ بى آنكه مفسّر چيزى از خود بر آن بيفزايد.
نزد قرآن پژوهان، فهم واژگان قرآن، شرح مفردات آن و يافتن غرايب آن بيش از ساير علوم اهميّت دارد. سيوطى به نقل از مقاتل حديثى را آورده است كه: «كسى به كمال فقه نرسد مگر اينكه براى قرآن وجوه زيادى ببيند» «الاتقان في علوم القرآن ص144». مراد اين است كه در يك لفظ معانى متعددى را احتمال دهد، در صورتى كه با هم متضاد نباشند و لفظ را بر همه آن معانى حمل نمايد و به يك معنا اكتفا نكند «الاتقان في علوم القرآن ص144».
ذو وجوه بودن قرآن را امام على(ع) هم- وقتى عبداللّه بن عباس را نزد خوارج مىفرستاد- يادآور شده است «نهجالبلاغه، صبحى صالح، وصيت 77».
ساختار
سه مقدمه از مترجم، دكتر عايشه عبدالرحمن (بنت الشاطى) و مؤلف در معنا و تبيين وجوه و نظاير، اهميت اين پژوهش و شيوهى كار آغازگر مباحث میباشد.
مطالب در سه فصل عمده و هر فصل در چندين مبحث ودر نهایت يك فرجام مطرح شده است.
در هر موضوع معنا و شقوق مختلف، همراه با ديدگاههاى متفاوت دانشمندان عربى و غربى، مطرح، توضيح، تبيين و احيانا نقد میشود.
جنبهى كاربردى كردن بحثها و كالبد شكافى الفاظ قرآنى در موضوعهاى مطرح شده مانند مبحث بافت (سياق)، اضداد و واژگان وجوه مشكل از نقاط قوت اين تألیف میباشد.
برقرارى ارتباط و مقايسه بين ديدگاه علماى ادبيات عرب، علم اصول و قرآنپژوهان متقدم، در حلقه داخلى و از طرفى ديگر با غربیان قرآن پژوه و متخصص زبان شناسى، توجه به اين پژوهش را میافزاید.
تبيين موضوع و گزارش محتوا
مقدمهى مترجم به تقسيم بندى معنا در دانش معناشناسى، اشتراك لفظى از نظر معاصران، آثار آن بر زبان، اشتراك لفظى در قرآن، و شمارش گردآوران واژههاى مشترك در قرآن با اثرشان را پرداخته است.
بنت الشاطى دربارهى تلاش و شجاعت سلوى محمد العوا و اهميت پژوهش وى سخن رانده است.
مؤلف نيز در مقدمهى خود، وجوه و نظاير، اهميت و ضرورت پژوهش در آن را تبيين كرده است.
فصل اول بررسى علم وجوه و نظاير را در سه مبحث دنبال كرده است:
1- تاريخچه، نوشتههاى مفسران دربارهى وجوه و نظاير، نوشتههاى زبانشناسان، پيدايش و معناى اصطلاح وجوه و نظاير 2- چند معنايى واژگان 3- بافت (سياق)، كاركردهاى بافت، از جمله تبيين مجمل، تعيين محتمل، حكم قطعى به عدم احتمال معناى غير مقصود، تخصيص عام، مقيد ساختن مطلق، تنوع معنا، و ذكر موارد كاربردى.
وى به هوشيارى دريافت كه نويسندگان در باب وجوه و نظاير قرآنى، در علوم عربى و علوم قرآنى هم دستى دارند و لذا براى شناخت هر زمينهاى كه در آن شهرت دارند و ظهور نمودهاند، به زندگى و شرح احوال آنان از طريق شناخت روزگار، مكتبها و استادان آنها هم پرداخت؛ تمام تلاش وى اين بود كه منابع آن را از نوشتههاى خود آنها در وجوه و نظاير قرآنى نظم ببخشد و به خوبى دريافت كه شيوه پژوهش آنها دو نوع بيشتر نبوده است و تنها راه آن است كه به مسير واحدى جهت يابند؛ نه زبانشناسان در قواعد و شواهدشان از قرآن بىنياز هستند و نه قرآن پژوهان از اين نكته غافلند كه زبان عربى، زبان قرآن و ملاك معنادارى آن مىباشد و ملاك آن، نه در علم وجوه و نظاير است و نه در علم قراءات و تفسير و وقف و ابتدا، بلكه همه اينها ملاك اصول فقه، احكام و مقاصد آن است؛ مثل ملاك اعجاز بيانى آن.
لذا تلاش كرد تا به مكتب زبانشناسان و قرآنپژوهان در اين زمينه مشترك بين آنها هم نظرى داشته باشد؛ با توجه به اصل مشترك بين آن دو براى وى مسجّل شد كه زبانشناسان، قرآن را به عنوان بزرگترين كتاب عربى و بيان معجزه آساى وى مورد بررسى قرار مىدهند و ممكن است وجوه و نظاير را در کتابهاى إعراب قرآن يا زبان قرائتها يا بلاغت بررسى كنند، درحالىكه نوشتههاى علوم قرآنى، عنوان «الوجوه و النظاير» به خود گرفت؛ چه در نوشتههاى واژگان مفرد در وجوه و نظاير، مثل كتاب مقاتل بن سليمان بلخى (ت 150 ه) و چه در الاشباه و الاضداد و مفردات، مثل «البرهان في علوم القرآن» از زركشى و «الاتقان في علوم القرآن» از سيوطى؛ بعد از آن، اين علم در کتابهاى جامع علوم قرآنى به عنوان فصلى وارد شد.
اين پژوهش وى را به بررسى مكتب زبانشناسان غربى در چند معنايى كشاند كه نزد دانشمندان عرب به وجوه و نظاير مشهور است و اين كار وى را به ارتباط با مباحث زبانشناسى يارى نمود و براى وى روشن گشت كه چند معنايى به نظر معاصران همان است كه به نظر آنها به بافت شناخته مىشود؛ وى در افزودن آن به حوزه تطبيقى وجوه و نظاير ترديد به خود راه نداد تا جايى كه به خاطر توجّه و اهميّت به اين مطلب، بخش سوّم- بحث نظرى- را به آن اختصاص داد. مراجعه به مفهوم و كاركردها و شواهد و مثالهاى آن با توجه به ويژگى روش علماى عرب، از نظرش دور نماند.
روشى كه قرآن كريم به عنوان اصلى بر آن تكيه دارد و از مفهوم بافت و شواهد قرآنى آن و برداشت دانشمندان غربى كه از متن معجزهآساى ما دورند، خالى نيست.
اين بررسى وى را به اين مطلب كشاند كه پديده چند معنايى در قرآن براى وجوه و نظاير، در نوشته برخى از دانشمندان ما هم آمده است؛ همچون «الاضداد» و «مشكل القرآن». وى در بررسى توجيه آنچه را كه در اضداد، مشكل يا متشابه يافتند در کتابهاى اساسى زبانشناسان و مفسران و اقوال آنها در تأويل واژگان كوتاهى نورزيد.
در بيان ارزشمند تاريخى نوشتهها در وجوه و نظاير و خاستگاه آنها نزد متأخران به فصلهایى از کتابهاى قرآن پژوهان مثل «البرهان» زركشى در قرن هشتم و «الاتقان» سيوطى در قرن دهم هجرى، به اصل آن دو از پيامبر(ص) در باب تعدّد وجوه قرآن و به حديث على(ع) علاقه وافر نشان مىدهد.
صبر و شكيبايى وى را به مطالعه منابع و استقراى آراى دانشمندان و تكيه بر دليل كشاند و به قرينه، با نياز به آنها، به ضرورت روشى تكيه نكرد؛ چنانكه «اشارههایى» را با اصطلاح مكتب زبانشناسى نوين پيگيرى كرد و شايد اگر اصطلاح دانشمندان عرب را در سبک و اسلوب برمىگرفت، به روش آنها در بررسیهاى زبانشناختى قرآن نزدیک تر بود.
شاهد ارجگذارى وى، دشوارى اين دانش است كه وى در مباحث تطبيقى تنها به بحث درباره تمام منابع و مراجعى كه در دسترس است، اكتفا نكند، بلكه به ذكر نمونههاى برگزيده از آنان نيز روى آورد.
«علوم اسلامى از بحث و بررسى درباره دلالتها و مشكلات برگرفته از آن پديد آمده است».
مؤلف با نقل جملهى لطفى عبدالبديع «علم وجوه و نظاير، دانش بررسى معانى مختلف در قرآن است» معتقد است، اين عبارت متضمّن تعريفى از اين بررسى است كه تجربهاى براى تطبيق مبانى بررسى نوين زبانشناختى و ابزار آن در تحليل زبان، بر متن قرآن به شمار مىآيد.
تجربهاى كه در پى گشودن راهى براى پژوهش معانى قرآن و آزمون روشى در پژوهش زبانشناختى است كه درگذشته در حوزه وسيعى به مرحله عمل و بوته آزمايش قرار نگرفت. در پى پژوهش و بررسى مبانى مشخّصى از حدود رابطه بين زبانشناس و متن قرآنى است؛ حدودى كه از «آزادى قرائت» و «واقع گرايى علم» نمىكاهد و با قداست و پاکى يك متن الهى كه بايد حفظ گردد، برخوردى ندارد و مسؤول حفظ هر دو براى مفسّر است كه از فهم آنچه كه حقايق زبانى بر آن دلالت دارد، منحرف نگردد.
مشاهده پديدههاى زبانى و دلالتهاى عميق واژگان و روابط آنها، با رويكردى در جهت رفع ابهام ناشى از تعدّد معانى و دلالت را چه چيز مىتواند از آن پرده بردارد و به آن جهت سوق دهد؟ معيارى كه زبانشناسى در هنگام داورى، از خطر گم كردن راه به سوى «قصد گوينده» باز مىدارد، كدام است؟
اينها پرسشهایى است كه اين پژوهش در پى پاسخ گويى به آنهاست و در نتيجه اشكال، بيش از پيش، در آغاز پرداختن به نخستين پرسشها واضح و روشن گردد.
اين تجربه، علم وجوه و نظاير را زمينه مناسبى براى خود يافت.
اين دانش، در عصر پايههاى نخستين تدوين علوم اسلامى به وجود آمد كه بيشتر آن در بررسى باب دلالت و مشكلات ناشى از آن ظهور يافت.
تاريخ نخستين نوشتهها در اين باره به قرن اول و دوم بازمىگردد و آنگاه در قرن چهارم و پنجم گسترش يافت و مطالب آن فراوان گشت و شيوههاى تأليف وضع بهترى به خود گرفت. سپس در قرنهاى اخير به صورت بخشهایى در دائرۀ المعارفهاى جامع علوم قرآنى به ما رسيد.
اين کتابها ما را با علم وجوه و نظاير آشنا گرداند؛ دانشى كه به ظهور لفظ واحد با معانى متعدّد در قرآن مىپردازد و از سياق اين گونه از واژگان، نمونههایى براى اين معانى متفاوت به نام وجوه واژه برگرفت و واژه در يكى از سياقها، نظيرى در سياقهاى ديگرى كه آن واژه آمده است، به شمار مىرود.
چگونه رويكرد معنا و تعيين دلالت در هر موضع يا سياق تعيين مىگردد كه اين معنا- نه ديگر معانى- از وجوه احتمالى آن مىباشد؟ پاسخ اين پرسش را کتابهاى وجوه و نظاير ندادهاند؛ آن کتابها تنها به گردآورى واژگان و ذكر معانى گوناگون و سياقهاى آن بسنده كردهاند.
امّا کتابهاى تفسيرى پر است از اختلافنظرهایى پيرامون توجيه بسيارى از اين واژگان متعدّد المعنى.
در اوقات بسيارى، «اشارههاى سياقى كلام و دلايل آن» نقش زيادى در توجيه نمودن انديشه مفسّر داشت كه بيان صريحى از آن دارد و يا به آن اشاره مىكند؛ امّا تأثير آن در نهایت روشن و واضح است. زبانشناسان اين نوع از واژگان زبان را مشترك لفظى مىنامند؛ چون لفظ، ميان چند معنا مشترك است و گاهى بين آنها رابطه معنايى روشنى هست و گاهى نيست.
هر آنچه كه به دلالتهاى اين واژگان استدلال مىشود، شيوه استعمال عرب در آن موارد است. واژگان وجوه قرآنى- چنانكه از خلال اين كار روشن خواهد شد- همان واژگان «مشترك» نيستند، امّا گاهى چنين مىباشند.
در بسيارى از اوقات، علّت بيان تعدّد دلالتها، همان كاربرد قرآنى است كه آنها را در بافتهاى فكرى و اجتماعى- كه با آنچه درگذشته بود، متفاوت است- قرار مىدهد و لذا صبغه جديدى را با خود مىآورد كه حوزههاى معانى را يا گسترش مىدهد يا محدود مىسازد و يا تغيير ايجاد مىكند و بدين ترتيب واژگان وجوه پديد مىآيد نه آنچه را كه زبانشناسان اشتراك لفظى مىنامند. اين واژگان معانى تازهاى را وارد مىسازند و تفسير و علوم اسلامى با بحثهاى متفاوتى كه دارند، نوشته مىشوند؛ اختلاف معانى، سرچشمه اشكال يا موضوع آن در بسيارى از مسائل کتابهایى كه به اين امور مىپردازند مىباشد؛ مانند: فقه، انواع قرائت و ديگر علوم عربى همچنين تعدد دلالت همان موضوع اشكال در بسيارى از مباحث زبانشناسى و نوشتههایى در اين باب مثل مباحث اشتراك لفظى، اضداد، ترادف و ديگر شاخههاى زبانشناسى بوده است.
واژگان وجوه قرآنى- واژگان مشكل- به تدريج به متون زبانى راه يافت كه اين واژگان به طور يكسان با بار معنايىشان در بافت قرآنى و كاربرد عرب نخستين، عرضه شدهاند.
اين پژوهش تلاش دارد تا به كليدهاى دنياى واژگانى قرآنى با دلالتهاى متعدّد و متداخل دست يابد و برخى از واژگان وجوه قرآنى را نمونههایى براى تطبيق و تحليل معناشناسى برگيرد.
در اين راستا به ملاحظه پديدههاى زبانى در بافت، تأثير بافت فكرى- اجتماعى- اسلامى و تأثير بافت كاربرد عام قرآنى بر مفسّران در گزينش و تعيين دلالتهاى اين واژگان پرداخته مىشود.
همچنين در رويكرد انديشه نویسنده براى فهم روابط متداخل بين اين واژگان و برخوردهاى آنها با هم و تأثير حركت غير مرئىشان پيرامون برخى ديگر، به خاطر تشكيل دلالت زبانى در شكل نهایى و پيچيده آن، توسّل جسته مىشود.
مرحله بعد به كار بستن تجربه تحليل دو بافت زبانى و غير زبانى بر روى تعدادى از واژگان وجوه در دو كتاب در حوزه زبانشناسى و علوم قرآنى است.
با توجه به ميزان به كارگيرى اين تجربه، حقايق زبانى، تاريخى و تطبيقى ديگرى كشف شدهاند كه در مقدمه آن اهميّت نقش بافت و تأثير آن در تعيين دلالتهاى زبان و انحراف آن از جهتى به جهت ديگر مىباشد و گاهى با ظاهر امر چنان مغايرتى دارد كه بافت، ما را به ابعاد آن هدايت مىكند.
مفهوم بافت در اين كتاب تنها در حدود بافت زبانى متن محدود نمىشود؛ بلكه از اين حدود فراتر مىرود تا بافت غير زبانى را كه در زبان تأثيرگذار است، دريابد.
اين بافت غير زبانى در بافت فرهنگى عام متجلّى است كه تركيب زبانى را نظم مىبخشد و بيانگر انديشه و باورهاست. همچنين در آنچه كه خواننده از دلالتهاى بافت موضوعى موضعى كه تركيب زبانى در آن شكل گرفت در مىيابد و عاطفهاى كه آن را احاطه نموده و مستقيما بر گزينشهاى زبانى متكلّم و انتخابهاى مخاطب بهطور يكسان تأثير گذار است، متجلّى مىگردد.
وقتى زبانشناس به تفسير متون مىپردازد و از اين حقايق آگاه مىباشد، مىتواند در ژرفاى معانى راه يابد و از تأثيرپذيرى انديشههاى خارج از بافت انديشه متن و مفاهيمى كه زبانش از آن برمىانگيزاند، در امان باشد؛ به شرطى كه انديشه خاص وى- وابسته به انديشه زبان- موضوع بررسى يا تحليل وى نباشد.
فهم متون با تحليل بافتهاى آن، تجربه زبانى به مفسّر عمق مىبخشد و رابطه وى را با دنياى متن و دنياى زبان بيشتر مىكند و به نتايج معناشناختىاى سوق مىدهد كه ميل به اعتماد و وضوح دارد و از گرايش به انديشه عدم تأكيد و عدم امكان تعيين دور مىگردد كه نزد بسيارى از جريانهاى زبانشناسى معاصر رواج دارد و مانع حركت و پيشرفت آن در پرداختن به تطبيق نظريه مىگردد.
فصل دوم وجوه اضداد:
«اضداد» يكى از مباحث زبانشناسى عربى است. موضوع آن نوعى از انواع مشترك لفظى است كه رشته محكمى آن را به بحث وجوه و نظاير مرتبط مىسازد.
مبحث 1- چند معنايى در كتاب «الاضداد» ابن انبارى: وى رابطه بين «واژگان مشترك» و «واژگان اضداد» را در مقدمهاش چنين شرح مىكند: «حروف (واژگان) اضداد همچون حروفى هستند كه بر معانى مختلف واقع مىشوند، هرچند كه متضاد نيستند». زبانشناسان عرب بهطور كلى آنهایى را كه بر معانى مختلف واقع مىشوند، مشترك لفظى مىشناسند چون لفظ آن «حرف واحد» (واژگان واحد) داراى اشتراك معنايى هستند. بنابراین حروف اضداد نوعى مشترك ميباشند.
2- نمونهاى از واژگان وجوه در کتابهاى الاضداد، بعد از بررسى مختصر روش ابن انبارى در كتاب «الاضداد» و تلاش در تبيين مهمترين ویژگیهاى قابل توجّه در آن، در اين قسمت به بررسى بافتهاى تعدادى از واژگان برگزيده شامل كلمات 1- ظنّ، كه به معانى تهمت، دروغ، يقين و شك بكار رفته است. 2- رجاء 3- خوف، پرداخته تا به شناخت تأثير بافت در تعيين دلالت- مطابق آراى زبانشناسان و مفسّران پيشين-پرداخته شود؛ چنانكه نویسنده هم درپى پديدههاى زبانى است كه معناى زبانى در فهم مفسّران و فهم ما از آن نتيجه بخش مىباشد.
در اين ميان تفاوت بين ديدگاه زبانشناسان و ديدگاه دانشمندان وجوه، بافتها و دلالتها و تفاوت ميان بررسى هر يك از آنها نيز تبيين مىشود.
فصل سوم: وجه مشكل قرآن
از جمله دانشهایى كه در همان آغاز در تمدّن اسلامى به وجود آمد، دانشى است به نام «مشكل القرآن». اين دانش در کتابهایى كه به جمعآورى انواع علوم قرآنى پرداختهاند، نامهاى ديگرى هم دارد. زركشى در البرهان آن را «موهم الاختلاف» ناميده است و سيوطى در نوع چهل و هشتم «مشكل القرآن و موهم الاختلاف و التناقض». قديمىترين اثر در اين موضوع كتاب «الرّد على الملحدين في تشابه القرآن» از قطرب، زبانشناس معروف عرب مىباشد. درحالىكه نام «مشكل القرآن» شهرت يافت و كاربرد آن در نوشتههایى چون «تأويل مشكل القرآن» از ابن قتيبه و «الفوائد في مشكل القرآن» از عزّ بن عبدالسّلام (ت 66 ه) فراوان رواج يافت.
حدّ مشترك ميان دو كلمه «متشابه» و «مشكل» همان اشتباه كردن است. سپس نوعى «انتقال» يا «انتقال معنايى» رخ داده است و بر هرچه كه مبهم يا موجب اشتباه مىشود به واسطه گسترش دلالت از أصل وضع آن، اطلاق مىگردد.
اما مفاهيم «اختلاف» و «تعارض» و «تناقض» كه از اجزاى نامهاى متضادى است كه بر اين نوع اطلاق كردهاند، خاستگاه همه به نوعى خاص از مشكلاتى است كه اين دانش به بررسى آن مىپردازد؛ و گاهى به همين نام ناميده مىشود. شايد از قبيل اطلاق جزء بر كل باشد.
مبحث 1- مشكل زبانى در کتابهاى مشكل القرآن با بررسى دو كتاب «تأويل مشكل القرآن» از ابن قتيبه و مشكل القرآن در بررسى زركشى
2- بررسى برخى بافتهایى كه ابن قتيبه در كتابش به آن پرداخته است و إشكال در آنها ناشى از چند معنا بودن لفظ مىباشد؛ براى روشن شدن دو امر زير، از ميان آنچه كه در کتابهاى وجوه آمده است، به بررسى واژگانى مىپردازيم:
- چگونه واژگان وجوه، بخش زيادى از مسائل علوم قرآنى را نشان مىدهند؟
- چگونه بافت به نقش عمدهاى در تعيين معناى واژگان چند معنايى در قرآن منجر شده است؟
شامل كلمات كفار، قول، نسيان، حسنه و سيئه.
فرجام سخن
روش كار در اين پژوهش به قصد آزمون روش و تعدادى از فرضهاى نظرى آغاز گشت. اما روش، تطبيق دستاوردهاى بررسى زبانشناسى نوين است كه آموزههاى فلسفى متفكران معاصر غير عرب در حوزههاى پژوهش عربى- اسلامى، آن را به تحرّك وامىدارد.
اما فرضها، برخى از انديشههایى است كه نویسنده آنها را از مبانى علوم عربى و حقايق آنها گمانهزنى كرده است و قصدش اين بود كه درستى يا نادرستى آن گمان را با قرار دادن بر محكّ تطبيق تحقّق بخشد. اين مبانى عبارتند از:
- بخش زيادى از مشكل در علوم قرآنى، مشكل زبانى است.
- يكى از عناصر مهم در مشكل زبانى، مشكل معنا يا تعيين دلالت است.
- علم وجوه و نظاير قرآنى، همان بررسى مشترك لفظى در قرآن كريم است.
- آنچه كه نزد زبانشناسان عرب به مشترك لفظى معروف است، نزد زبانشناسان معاصر (اروپايى) به چند معنايى شهرت دارد.
- بافت، تأثير بسزايى در تحديد معنا و جهتدهى فهم مفسّر دارد.
- رام كردن متون زبان براى تحليل پديدههاى بافت، تجربه قابل ملاحظهاى است كه ابعاد معنايى تازهاى از اين متون را آشكار مىسازد؛ بهطورى كه اين كشف با قرائت زبان و زندگى با جهان فكرى متفاوت از ديگر جهانها در بيرون زبان پايان مىيابد.
بعد از يك تجربه طولانى و رنج خواندن و نوشتن و دقّت و بازسازى و مراجعه مكرر و صبر پشتكارى نویسنده، اين بررسى تطبيقى به بررسیهاى فراوانى در ارتباط با زبان و علوم زبانى و متن قرآن و تفسير آن منجر شد كه خلاصه آن به شرح زير مىباشد:
- ارتباط بين علوم قرآنى و بررسى زبانى تنگاتنگ است كه از بررسى عميق إشكالات و نمونههایى كه از کتابهاى علوم قرآنى برگرفته شده و تقسيمبندى اشكال و بررسى در اصول و منابع آن آشكار مىگردد.
- يكى از نمونههاى مهم در تأثير انديشه زبانى در علوم قرآن، علم وجوه و نظاير است.
- يكى از مهمترين روشهاى تحليل دلالت الفاظ، بررسى بافت آنهاست؛ بلكه بافت گاهى خود تعيين كننده اصلى يا تنها عامل تعيين كننده معناست كه محقّق بدون توجه به آن در زبان به نتايج نادرستى خواهد رسيد.
- مفسران از اين تأثير مهم بافت غافل نبودهاند و در تفسير به آن تكيه كردند و آن را قرينهاى مرجّح يا مانع براى استدلال معانى برگرفتند و اين تأثير در توجيه و ترجيح معانى ظاهر است.
- مفهوم بافت، محدود به حدود بافت زبانى متن نيست بلكه شامل بافت غير زبانى هم مىشود كه در گزينشهاى زبانى تأثير گذار است و به عناصرى بازمىگردد كه از اصل زبان نيست بلكه از امورى است كه بر زبان احاطه دارند و زبان بر آن دلالت دارد.
- چنان كه بافت غير زبانى در گزينشهاى واژگان تأثير مىگذارد و لذا هنگام بررسى معنا لازم است به آنها مراجعه شود تا نتايج ضعيف يا محدود نباشد.
- عناصر بافت را مىتوان به: الف) بافت عام، ب) بافت موضوعى، ج) بافت زبانى تقسيمبندى كرد.
- تطبيق اين مفهوم بافت با واژگان قرآنى بر كشف ابعاد جديدى از معانى آن كمك مىكند و مفسّر را از تأثيرپذيرى از افكار بيرون از بافت انديشه قرآنى كه در زبان قرآن و مفاهيمى كه دربردارد و به آن فرامىخواند، دور مىسازد.
- بررسى بافت ژرفنگرى در تجربه متن و ژرف كاوى رابطه محقق با آن است. با دنياى متن و دنياى زبان؛ و به نتايج معناشناختىاى سوق مىدهد كه صبغه اعتماد و وضوح دارد چون برگرفته از خود زبان است نه چيز ديگر.
وضعيت كتاب
فهرست مطالب در ابتدا و فهرست منابع و مراجع، آيات، احاديث، اشعار عربى و اعلام در انتهاى كتاب آورده است.
پاورقيها بيشتر به ترجمه آيات و ذكر منابع اختصاص دارد.
منابع مقاله
مقدمات و متن كتاب