ابن سینا، حسین بن عبدالله
ابن سینا، ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا (۳۷۰-۴۲۸ق)، بزرگترین فیلسوف مشایی و پزشک نامدار ایران در جهان اسلام.
ولادت
در حدود 370ق برابر با 980م در بخارا زاده شد. پدرش از اهالى بلخ بود و در دوران فرمانروايى نوح بن منصور سامانى (366-387 ق) به بخارا رفت و در آنجا در یکى از مهمترين قريهها به نام خرمثين در دستگاه ادارى به كار پرداخت. او از قريهاى در نزدیکى آنجا، به نام افشنه زنى ستاره نام را به همسرى گرفت و در آنجا اقامت گزيد.
ابن سينا در آنجا به جهان چشم گشود. پنج سال پس از آن برادر كهترش به نام محمود به دنيا آمد.
تحصیلات
ابن سينا نخست به آموختن قرآن و ادبيات پرداخت و ده ساله بود كه همۀ قرآن و بسيارى از مباحث ادبى را فرا گرفته و سبب شگفتى ديگران شده بود. در این میان پدر وى دعوت یکى از داعيان مصرى اسماعيليان را پذيرفته بود و از پيروان ايشان به شمار مىرفت. برادر ابن سينا نيز از آنان بود. پدر، ابن سينا را نيز به آيين اسماعيليان دعوت مىكرد، اما وى هرچند به سخنان آنان گوش مىداد و گفتههایشان را در بارۀ عقل و نفس مىفهمید، نمىتوانست آيين ايشان را بپذيرد و پيرو آنان شود. پدرش رسائل اخوان الصفا را مطالعه مىكرد و ابن سينا نيز گاه به مطالعۀ آنها مىپرداخت. سپس پدرش وى را نزد سبزى فروشى به نام محمود مساحى كه از حساب هندى آگاه بود، فرستاد و ابن سينا از وى این فن را آموخت.
در این هنگام دانشمندى به نام ابوعبداللّه (حسين بن ابراهیم الطبرى) ناتلى كه مدعى فلسفه دانى بود، به بخارا آمد. پدر ابن سينا وى را در خانۀ خود جاى داد و ابن سينا نزد او به آموختن فلسفه پرداخت. وى پيش از آمدن ناتلى به بخارا، نزد مردى به نام اسماعيل زاهد فقه آموخته و در این زمینه سخت جویا و پویا و با همۀ شيوههاى اعتراض، به روش فقيهان آشنا شده بود.
آنگاه ابن سينا نزد ناتلى به خواندن «مدخل منطق ارسطو» (ايساگوگه ايساغوجى) اثر پرفوريوس فيلسوف نوافلاطونى (234-301 يا 305 م) پرداخت و در این راه تا بدانجا پيش رفت كه نكات تازهاى كشف مىكرد و سبب شگفتى بسيار استادش مىشد چنانكه وى پدر ابن سينا را وادار ساخت كه فرزندش را یکباره و تنها در راه دانش مشغول كند. ابن سينا بخشهاى سادۀ منطق را نزد ناتلى فرا گرفت، اما او را در بارۀ دقايق این دانش ناآگاه يافت، از این رو به خواندن کتابهاى منطق ارسطو و مطالعۀ شرحهاى ديگران بر آنها پرداخت، تا اينكه در این دانش چيره دست شد. وى همزمان کتاب «عناصر يا اصول هندسه» اثر اقليدس (يوكلايدس) رياضىدان مشهور يونانى (سدۀ 4 و 3ق م) را اندكى نزد ناتلى خواند و سپس بقيۀ مسائل کتاب را نزد خود خواند و آنها را حل كرد. سپس خواندن کتاب معروف المجسطى (مگیسته سونتاکسیس) اثر بطلمیوس (كلاوديوس پتولمايوس) ستاره شناس بزرگ يونانى (ثلث دوم سدۀ 2ق م) را نزد ناتلى آغاز كرد و پس از خواندن مقدمات و رسيدن به شكلهاى هندسى آن، ناتلى به وى گفت كه بقيۀ کتاب را خودش بخواند و مسائل آن را حل كند و مشكلات را از وى بپرسد، اما به این كار نپرداخت و ابن سينا نزد خودش مسائل آن را حل كرد، چنانكه بسيارى از مشكلها را ناتلى نمىدانست، مگر پس از آنكه ابن سينا آنها را برای وى توضيح مىداد. در این هنگام، ناتلى بخارا را به قصد گرگانج و رسيدن به دربار ابوعلى مأمون بن محمد خوارزمشاه، ترك كرد.
در این میان ابن سينا نزد خود به خواندن و آموختن متون و شرحهاى کتابهایى در طبیعیات و الهيات پرداخت تا به گفتۀ خودش «درهاى دانش به رویش گشوده شد». آنگاه به دانش پزشكى گرايش يافت و خواندن کتابهایى را در این زمینه آغاز كرد. وى پزشكى را دانشى مىشمارد كه دشوار نيست و بدين سان مىگوید كه وى در اندك زمانى در آن مبرّز شده، چنانكه پزشكان برجسته نزد او آموختن پزشكى را آغاز كردند.
خود ابن سينا نيز به درمان بيماران مىپرداخت و در این رهگذر شيوههایى درمانى، برگرفته از تجربه، بر وى آشكار مىشد كه به گفتۀ خودش نمىتوان آنها را وصف كرد. وى همزمان به مطالعات خود در فقه و مناظره با ديگران در این زمینه ادامه مىداد. وى در این هنگام 16 ساله بوده است.
پس از آن، ابن سينا یک سال و نيم ديگر به آموختن و خواندن پرداخت. بار ديگر خواندن کتابهاى منطق و همۀ بخشهاى فلسفه را از سر گرفت. وى در این میان حتى یک شب را در سراسر آن نمىخوابيد و روزها نيز جز به كار خواندن و آموختن نمىپرداخت. انبوهى از دستههاى كاغذ در برابر خود مىنهاد و مسائل گوناگون را برای خود مطرح مىكرد و در هر مسألهاى مقدمات قياس و شروط آن را در نظر مىگرفت.
هر گاه نيز با قياسى رو به رو مىشد كه نمىتوانست به «حد اوسط» آن دست يابد، برمىخاست و به مسجد مىرفت و نماز مىگزارد و از خداوند حل مشكل خویش را خواستار مىشد تا بر وى گشوده مىگشت. آنگاه شب هنگام به خانه باز مىگشت، چراغ پيش روى مىنهاد و به خواندن و نوشتن مشغول مىشد؛ هرگاه كه خواب بر چشمانش چيره مىشد يا احساس ناتوانى در تن خود مىكرد، پيالهاى شراب مىنوشيد (برخى معتقدند كه در اينجا شراب مطلق نوشيدنى است) و توان خود را باز مىيافت و بار ديگر به خواندن مىپرداخت.
به گفتۀ خودش «هرگاه خوابش مىبرد، خود آن مسائل را در خواب مىديد و بسيارى از آنها بر وى روشن و آشكار مىشد.» ابن سينا بدين شيوه پيش مىرفت تا بر همۀ دانشها آگاهى يافت و به اندازۀ توانايى انسانى، بر آنها چيره گرديد، چنانكه خود مىگوید: «آنچه در آن زمان مىدانستم، به همان گونه است كه اكنون مىدانم و تا به امروز چيزى بر آن نيفزودهام.» ابن سينا در این هنگام نزدیک به 18 سال داشته، در منطق، طبیعیات و رياضيات چيرهدست بوده است و آنگاه بر الهيات روى آورده و به خواندن کتاب متافيزیک (ما بعد الطبيعة) ارسطو پرداخته و حتى به گفتۀ خودش 40 بار آن را خوانده بوده، چنانكه متن آن را از بر داشته، اما هنوز محتوا و مقصود آن را نمىفهمیده است. وى از خود ناامید شده و به خود مىگفته است «اين کتابى است كه راهى به سوى فهمیدن آن نيست» تا اينكه روزى در بازار کتاب فروشان، مردى کتابى را به بهاى ارزان بر او عرضه مىكند كه وى پس از ترديد آن را مىخرد؛ این همان کتاب ابونصر فارابى در بارۀ اغراض ما بعد الطبيعة بوده است. پس از خواندن آن مقصود و محتواى آن کتاب بر وى روشن مىشود.
ورود به دنياى سياست
فرمانرواى بخارا در این زمان نوح بن منصور سامانى بوده است. وى دچار یک بيمارى مىشود كه پزشكان در درمان آن درمانده بودند. در این میان نام ابن سينا به دانشورى مشهور شده بود. پزشكان نام او را نزد آن فرمانروا به میان آوردند و از او خواستند كه ابن سينا را به حضور بخواند.
ابن سينا نزد بيمار رفت و با پزشكان در مداواى وى شركت كرد و از آن پس در شمار پيرامونيان و نزدیک ان نوح بن منصور در آمد. ابن سينا روزى از وى اجازه خواست كه به کتابخانۀ بزرگ و مشهور وى راه يابد، این اجازه به او داده شد و ابن سينا در آنجا کتابهاى بسيارى را در دانشهاى گوناگون يافت كه نامهاى بسيارى از آنها را كسى نشنيده و خود وى نيز، هم پيش و هم پس از آن، آنها را نديده بود.
وى به خواندن آنها پرداخت و از آنها بهرههاى فراوان گرفت. پس از چندى آن کتابخانه آتش گرفت و همۀ کتابها سوخته شد. دشمنان ابن سينا مىگفتند كه خود وى عمدا آن را به آتش كشيده بود تا ديگران از کتابهاى آن بهرهمند نشوند.در بارۀ این کتابخانه و آتش گرفتن آن نك:مقالۀ ماكس وايزوايلر، «ابن سينا و کتابخانههاى ایرانى زمان وى» در «يادنامۀ ابن سينا»، 63-48، به ویژه 56، كه نویسنده حدس مىزند کتابخانه در ذيقعدۀ 389ق آتش گرفته است.
ابن سينا در این هنگام، به گفتۀ خودش به 18 سالگى رسيده و از آموختن همۀ دانشهاى زمانش فارغ شده بود. وى مىگوید: «در آن زمان حافظۀ بهترى در علم داشتم، اما اكنون دانش من پختهتر شده است، و گرنه همان دانش است و از آن پس به چيز تازهاى دست نيافتهام.»
ابن سينا به 22 سالگى رسيده بود كه پدرش درگذشت. بيهقى، على، 44 وى در این میان برخى كارهاى دولتى امیر سامانى عبدالملك دوم را بر عهده گرفته بود.
از سوى ديگر، در این فاصله، سركردۀ خاندان قراخانيان ايلك نصر بن على به بخارا هجوم آورد و آن را تصرف كرد و در ذيقعدۀ 389 عبدالملك بن نوح، يعنى آخرين فرمانرواى سامانى را زندانى كرد و به اوزگند فرستاد. بدين سان ابن سينا بايستى ظاهرا در حدود دو سال در دربار عبدالملك بن نوح به سربرده باشد، يعنى از زمان مرگ نوح بن منصور (387 ق) تا پایان كار عبدالملك. نك:بارتولد، 268، 267 این دگرگونيهاى سياسى و سقوط فرمانروايى سامانيان در بخارا، انگیزۀ آن شد كه ابن سينا بار سفر بر بندد و به گفتۀ خودش «ضرورت وى را بر آن داشت كه بخارا را ترك گوید.»
وى در حدود 392ق در جامۀ فقيهان با طيلسان و تحت الحنك از بخارا به گرگانج در شمال غربى خوارزم رفت و در آنجا به حضور على ابن مأمون بن محمد خوارزمشاه، از فرمانروايان آل مأمون (تا ح 387-399 ق) معرفى شد. در این هنگام ابوالحسين سهيلى كه به گفتۀ خود ابن سينا «دوستدار این گونه دانشها» بوده مقام وزارت را بر عهده داشته است.
نام این مرد در متن گزارش ابن سينا و نيز متن على بن زيد بيهقى (ص 45) ابوالحسين آمده است، اما ثعالبى در يتيمة الدهر (254/4) نام وى را ابوالحسن احمد بن محمد سهيلى آورده است و مىگوید وى در 404ق به بغداد رفت و در آنجا در 418ق درگذشت. در گرگانج حقوق ماهيانهاى برای ابن سينا مقرر گرديد كه به گفتۀ خودش برای «معاش كسى چون او كفايت مىكرد».
پس از چندى، به گفتۀ ابن سينا، بار ديگر «ضرورت وى را بر آن داشت» كه گرگانج را ترك كند. وى در بارۀ چگونگى این ضرورت چيزى نمىگوید، اما از سوى ديگر، نظامى عروضى (ص 77) داستانى را مىآورد كه بنا بر آن، سلطان محمود غزنوى (حك 388-421 ق) از خوارزمشاه ابوالعباس مأمون بن مأمون درخواست كرد كه چند تن از دانشمندان دربار خود، از جمله ابن سينا را به دربار وى گسيل دارد.
تنى چند از ايشان، از جمله ابوريحان بيرونى، به این سفر رضايت دادند، اما ابن سينا و دانشمند ديگرى به نام ابوسهل مسيحى از رفتن سر باز زدند و ناگزير شدند كه گرگانج را ترك گویند.
در این داستان مىتوان بذرى از حقيقت را يافت. محمود غزنوى سنى مذهب متعصبى بوده است، در حالى كه ابن سينا، بنا بر سنت خانوادگیش شيعى مذهب بوده است (چنانكه ديديم پدرش به اسماعيليان گرویده بود).
محمود غزنوى همچنين با فلسفه و فيلسوفان میانۀ خوشى نداشته است، چنانكه وى را در هجوم به رى در 420ق مىيابيم كه در آن شهر «مقدار 50 خروار دفتر روافض و باطنيان و فلاسفه، از سراهاى ايشان بيرون آورد و زير درختهاى آویختگان (يعنى كسانى كه ايشان را بر درختان به دار آویخته بودند) بفرمود سوختن.» مجمل التواريخ و القصص، 404 با وجود این نمىتوان انگیزۀ اصلى ابن سينا را برای ترك گرگانج معين كرد و به حقيقت تاريخى این «ضرورت» پىبرد.
به هر حال در حدود 402ق ابن سينا از راه شهرهاى نسا، ابيورد (يا باورد)، طوس، سمنگان (سمنقان) به جاجرم سرحد نهایى خراسان رفت و سپس به شهر گرگان رسيد. به گفتۀ خود ابن سينا، قصد وى از این سفر پيوستن به دربار شمس المعالى قابوس بن وشمگیر (حك 367-402 ق) فرمانرواى زيارى گرگان بوده است. اما در این میان، سپاهيان قابوس بر وى شوريده و او را خلع و زندانى كرده بودند.
وى در 403ق درگذشت. جانشين قابوس، پسرش منوچهر، خود را دست نشاندۀ محمود غزنوى اعلام كرد و دختر او را به همسرى گرفت. روشن است كه ابن سينا نمىتوانست با وى از در سازش در آيد و بار ديگر ناگزير شد كه گرگان را ترك گوید.
در این میان ابوعبيد جوزجانى، شاگرد وفادارش به وى پيوست و تا پایان عمر ابن سينا، يار و همراه او بود و نيز نخستين نویسندۀ سرگذشت ابن سينا به نقل از خودش بود.
از اينجا به بعد، جوزجانى به تكمیل بقيۀ زندگانى و سرگذشت ابن سينا مىپردازد و مىگوید كه در گرگان مردى بود به نام ابومحمد شيرازى كه دوستدار دانشها بود و در همسايگى خود، برای ابن سينا خانهاى خريد و او را در آنجا مسكن داد.
در حدود 404ق ابن سينا گرگان (جرجان) را به قصد رى ترك كرد. وى در رى به خدمت سيّده (با نام شيرين دختر سپهبد شروین و ملقب به امّ الملوك (متوفای 419 ق) بيوۀ فخر الدوله على بویه (متوفای 387 ق) و مادر مجد الدوله ابوطالب رستم بن فخر الدوله) پيوست.
مادر و فرزند، ابن سينا را بنا بر توصيههایى كه همراه آورده بود، گرامى داشتند. در این میان ابن سينا مجد الدوله را كه دچار بيمارى سوداء (ماليخولیا) شده بود، درمان كرد. وى همچنان در رى ماند تا هنگامى كه شمس الدوله ابوطاهر پسر ديگر فخر الدوله كه پس از مرگ پدرش در 387ق فرمانرواى همدان و قرمیسن (کرمانشاه) شده بود، در 405ق به رى حمله آورد. این حمله پس از درگیرى وى با هلال بن بدر بن حسنویه روى داد.
وى از دودمان كردهاى فرمانروا بر نواحى جبل و قرمیسن بوده است. هلال بن بدر كه از سوى سلطانالدوله (متوفای 412 ق) در بغداد زندانى شده بود، آزادى خود را باز يافته و از سوى سلطانالدوله لشكرى در اختيارش نهاده شده بود تا با شمس الدوله كه در این میان بر سرزمینهاى ديگرى نيز دست يافته بود، به جنگ برخیزد.
در نبردى كه در ذيقعدۀ 405 میان ايشان درگرفت، هلال بن بدر كشته شد و سپاهيان سلطانالدوله ناچار شدند كه به بغداد بازگردند. ابن اثير، حوادث سال 405 ق
به گفتۀ جوزجانى، در این هنگام «حوادثى روى داد كه ابن سينا را ناگزير ساخت كه رى را ترك كند.» اما وى در بارۀ ماهيت این حوادث چيزى نمىگوید. به هر حال مىتوان گمان برد كه این بار نيز اوضاع سياسى و اجتماعى رى چنان شده بود كه ابن سينا ديگر نمىتوانست بيشتر در آن شهر بماند.
در این میان شايد تهديدهایى كه از سوى محمود غزنوى به رى مىشد، در تصمیم ابن سينا به ترك آن شهر بى تأثير نبوده باشد، زيرا در گزارشى از خواند میر (ص 128-129) آمده است كه «در آن وقت كه سلطان محمود غزنوى به طرف عراق رايت آفتاب اشراق برافراشت، شيخ (يعنى ابن سينا) از رى به قزوین و از قزوین به همدان شتافت.» به هر روى، ابن سينا به همدان رفت.
در این میان شمس الدوله به بيمارى قولنج دچار شد. ابن سينا را به كاخ وى بردند و او به معالجه پرداخت تا شمس الدوله بهبود يافت. ابن سينا چهل روز را در كاخ گذرانيد و در پایان خلعتهاى فراوان گرفت و به خانۀ خود بازگشت، در حالى كه در شمار نزدیک ان و همنشينان شمس الدوله در آمده بود. پس از چندى شمس الدوله برای نبرد با عنّاز به سوى قرمیسن لشكر كشيد.
حسامالدين ابوشوك فارس بن محمد بن عنّاز سركردۀ قبيلۀ كرد شاذنجان بود كه در دو سوى رشته كوههاى میان کرمانشاه و قصر شيرين كنونى فرمانروايى داشت. پس از شكست هلال بن بدر به دست شمس الدوله و از دست رفتن سرزمینهایش، عنّاز كه همسايۀ دورتر او بود، بر آن شد كه آن سرزمینها را تصرف كند.
بنا براین شمس الدوله برای پيشگیرى از دست اندازيهاى عناز به جنگ وى رفت، در حالى كه ابن سينا نيز همراه او بود. در این نبرد، شمس الدوله شكست خورد و به همدان بازگشت. این واقعه در 406ق بود.
در این هنگام شمس الدوله ابن سينا را به وزارت خود گماشت. اما پس از چندى میان ابن سينا و سپاهيان شمس الدوله كه تركيبى از پياده نظام ديلمى و سواره نظام ترك بودند، درگیرى روى داد. سپاهيان كه شايد از شكست خوردن از عنّاز ناآرامتر شده بودند و برای خود از سوى ابن سينا احساس خطر میكردند، بر وى شوريدند، خانهاش را محاصره كردند و پس از دستگیرى وى همۀ دارایى او را به تاراج بردند. افزون بر این از شمس الدوله خواستار كشتن وى شدند، اما شمس الدوله از این كار سر باز زد و برای آرام كردن سپاهيان، ابن سينا را فقط از دستگاه دولت دور كرد. ابن سينا متوارى شد و 40 روز را در خانۀ مردى به نام ابوسعد (يا ابوسعيد) بن دخدول (يا دخدوك) به سر برد.
در این هنگام، شمس الدوله بار ديگر دچار بيمارى قولنج شد و ابن سينا را احضار كرد و از وى بسيار پوزش خواست. ابن سينا به معالجۀ وى پرداخت تا بهبود يافت. شمس الدوله بار ديگر وزارت را به وى سپرد. بنا بر گزارش جوزجانى، شمس الدوله در این میان از ابن سينا خواسته بود كه شرحى بر نوشتههاى ارسطو بنویسد، اما ابن سينا به وى گفته بود كه فراغتى برای این كار ندارد، اما اگر وى راضى شود، به نوشتن کتابى در بارۀ دانشهاى فلسفى (بى آنكه در آن با مخالفان مناظره يا عقايد ايشان را رد كند) خواهد پرداخت و بدين سان تأليف کتاب شفا را از «طبیعیات» آن آغاز كرد.
وى کتاب اول قانون در پزشكى را پيش از آن تأليف كرده بود. در این میان چنين مىنمايد كه ابن سينا از زندگانى آرامى برخوردار بوده است، زيرا بنا بر گزارش جوزجانى، روزها را به كارهاى وزارت شمس الدوله مىگذراند و شبها دانشجویان بر وى گرد مىآمدند و از کتاب شفا و قانون مىخواندند.
چند سالى بدين سان گذشت، تا هنگامى كه شمس الدوله برای جنگ با امیر طارم برخاست. طارم ناحيهاى بود در كوهستانهاى میان قزوین و گیلان. امیر آن در هنگام حملۀ شمس الدوله به آنجا (412 ق) ابراهیم بن مرزبان بن اسماعيل بن وهسودان بود كه پس از مرگ فخر الدوله (387 ق) شهرهایى را در ناحيۀ طارم به تصرف خود در آورده بود و آنها را تا 420ق كه محمود غزنوى به جبال هجوم آورد، در دست داشت (ابن اثير، حوادث سال 420 ق). این فرمانروا از خاندان وهسودان و از سلسلهاى بوده است كه به آل افراسياب (يا سالاريان با كنگريان) معروف است.
اما در نزدیکى طارم، شمس الدوله دوباره به سختى دچار بيمارى قولنج شد كه بيماريهاى ديگرى را نيز به همراه داشت. سپاهيان از مرگ وى بيمناك شدند و او را در تخت روان به سوى همدان بازگرداندند، اما او در راه درگذشت. (412 ق)
پس از مرگ شمس الدوله، پسرش سماء الدوله ابوالحسن به جاى او نشست و از ابن سينا خواست كه وزارت او را بپذيرد، اما ابن سينا از پذيرفتن این مقام سر باز زد. سماء الدوله از 412ق دو سال مستقلا فرمانروايى كرد و سپس زير فرمانروايى علاء الدوله قرار گرفت و از 421ق كه علاء الدوله فرماندارى برای همدان منصوب كرد، خبرى از وى در دست نيست. همو، حوادث سال 421ق در این میان روزگار آل بویه به سر آمده بود و نشانههاى انحطاط و فرو ريزش دولت آنان آشكار مىشد.
ابن سينا صلاح خود را در آن ديد كه كناره گیرد. جوزجانى گزارش مىدهد كه «روزگار ضربات خود را فرود مىآورد و آن ملك به ویرانى مىگراييد. وى (ابن سينا) ترجيح داد كه ديگر در آن دولت نماند و به آن خدمت ادامه ندهد و مطمئن شد كه احتياط در آن است كه برای رسيدن به دلخواه خود، پنهان بزيد و منتظر فرصتى باشد تا از آن ديار دور شود.» نك:جوزجانى، 2
بدين سان ابن سينا چندى متوارى بود و در خانۀ مردى به نام ابوغالب عطار پنهان مىزيست و نوشتن بقيۀ کتاب شفا را از سر گرفت و پس از پایان دادن به همۀ بخشهاى «طبیعیات» (جز کتاب «الحيوان») و «الهيات» آن، بخش «منطق» را آغاز كرد و برخى از آن را نوشت.
در این میان ظاهرا ابن سينا نهانى با علاء الدوله (بو جعفر محمد بن دشمنزار يا دشمنزيار معروف به ابن كاكویه) فرمانرواى اصفهان مكاتبه مىكرده است. علاء الدوله را سيّده از 398ق به حكومت اصفهان منصوب كرده بود. علاء الدوله خویشاوند دور آل بویه و پدرش دايى يا خالوى (كاكوى) سيّده مادر مجد الدوله و شمس الدوله بوده است. وى تا سال مرگش (431 ق) -جز برای مدت كوتاهى كه سرداران سلطان مسعود غزنوى، وى را از آنجا بيرون راندند-بر اصفهان حكومت مىكرد. از سوى ديگر، بنا بر گزارش على بن زيد بيهقى (ص 50) علاء الدوله خود مكاتبه با ابن سينا را آغاز كرده و از وى خواسته است كه به اصفهان و دربار وى برود.
به هر روى، پس از چندى تاج الملك كوهى (ابونصر ابراهیم بن بهرام) كه بنا بر گزارش ابن اثير (حوادث سال 411 ق) ظاهرا پس از امتناع ابن سينا از پذيرفتن وزارت شمس الدوله برای بار دوم، وزير وى شده بود، ابن سينا را متهم كرد كه با علاء الدوله نهانى نامه نگارى مىكند. سپس كسان را به جست و جوى وى برانگیخت.
دشمنان ابن سينا نهانگاه وى (خانۀ ابوغالب عطار) را نشان دادند و وى را يافتند و دستگیر كردند و به قلعهاى به نام فردجان فرستادند و در آنجا زندانى كردند. قلعۀ فردجان كه همچنين برهان يا براهان (فراهان) نامیده مىشده است، به گفتۀ ياقوت (870/3) در 15 فرسنگى همدان در ناحيۀ جرّا قرار داشته و اكنون پردگان نامیده مىشود و در 110 كيلومترى راه میان همدان و اصفهان قرار دارد. نك:ابن اثير، حوادث سال 421ق ابن سينا 4 ماه را در آن قلعه سپرى كرد.
بنا بر گزارش ابن اثير، در نبردى كه در 411ق میان سربازان كرد و ترك شمس الدوله در همدان در گرفته بود، تاج الملك سركردۀ سربازان كرد بوده است.همو، حوادث سال 411ق وى از علاء الدوله برای سركوب سربازان ترك يارى خواست، اما سه سال بعد، يعنى در 414 ق، سماء الدوله پسر شمس الدوله بروجرد را به محاصره در آورد و فرماندار آنجا فرهاد بن مرداویج از علاء الدوله يارى خواست و هر دو همدان را محاصره كردند، اما كمبود خواربار ايشان را ناچار به عقب نشينى كرد. سپس در نبردى با تاج الملك، علاء الدوله نخست به جرفاذقان (گلپايگان) عقب نشست، بار ديگر به همدان هجوم برد. در نبردى سماء الدوله شكست خورد و تسليم شد.
اما علاء الدوله مقدم وى را گرامى داشت و تاج الملك به همان قلعۀ فردجان پناه برد.همو، حوادث سال 414ق سپس علاء الدوله همراه سماء الدوله به قلعۀ فردجان رفت و تاج الملك تسليم شد و آنگاه همۀ ايشان همراه ابن سينا به همدان بازگشتند و ابن سينا در خانۀ مردى علوى سكنى گزيد و به نوشتن بقيۀ بخش «منطق» شفا پرداخت. ما در بارۀ نام این مرد علوى چيزى نمىدانيم، اما از سوى ديگر، ابن سينا در همدان رسالۀ ادویۀ قلبيّۀ خود را به مردى به نام شريف السعيد ابوالحسين على بن حسین الحسنى تقديم كرده است كه چنانكه پيداست علوى بوده و احتمالا همان مرد باشد.(نك:مهدوى، 335
ابن سينا مدتى را در همدان گذرانيد و تاج الملك در این میان وى را با مواعيد زيبا سرگرم مىداشت. سپس ابن سينا تصمیم گرفت كه همدان را به قصد اصفهان ترك كند. وى به همراهى شاگردش جوزجانى و دو برده، با لباس مبدل و در جامۀ صوفيان روانه شد و پس از تحمل سختيهاى بسيار راه به جايى به نام طيران (يا طهران يا طبران) در نزدیکى اصفهان رسيد.
اين محل اكنون یکى از روستاهاى حومۀ اصفهان و در سمت شمال محلۀ آب بخشان، متصل به شهر است و بيدآباد و تيران (آهنگران) نام دارد. اصل نام آن از تير فارسی به معناى سيّارۀ عطارد با الف و نون نسبت است.همايى، 241، حاشيه
دوستان ابن سينا و نيز ياران و نديمان علاء الدوله كه از آمدن ابن سينا آگاه شده بودند به پيشواز وى آمدند و جامهها و مركوبهاى ویژه به همراه آوردند. وى در اصفهان در خانۀ مردى به نام عبداللّه بن بى بى در محلهاى به نام كوى گنبد فرود آمد. آن خانه اثاثه و فرش و وسايل كافى داشته است. از این هنگام به بعد (414 ق) دوران چهارده پانزده سالۀ زندگى آرام و خلاّق ابن سينا آغاز مىشود. وى اكنون از نزدیک ان و همنشينان علاء الدوله بود كه مردى دانش دوست و دانشمند پرور به شمار مىرفت.
شبهاى جمعه مجلس مناظرهاى در حضور وى تشكيل مىشد كه ابن سينا و دانشمندان ديگر در آن شركت میكردند، ابن سينا در همۀ دانشها سرآمد ايشان بود. وى در اصفهان کتاب شفا را با نوشتن بخشهاى «منطق»، «مجسطى»، «اقليدس»، «رياضيات» و «موسيقى» به پایان رسانيد، جز دو بخش «گیاهان» و «جانوران» (كه آنها را هنگامى كه علاء الدوله به شاپورخواست، واقع در جنوب همدان و غرب اصفهان، حمله كرد و ابن سينا نيز همراه وى بود، در میان راه نوشت). کتاب النجاة نيز در همین سفر و در میان راه نوشته شده بود.
بنا بر گزارش ابن اثير، علاء الدوله چند بار به شاپورخواست حمله كرده بود، از جمله در سالهاى 417ق و 421ق و 423ق نك:حوادث این سالها، اما از سوى ديگر جوزجانى مىگوید كه ابن سينا هنگام به پایان رساندن کتاب شفا چهل ساله بوده است. (ص 3) اكنون اگر سال تولد ابن سينا را 370ق بدانيم تاريخ پایان نوشتن شفا 410ق مىشود، مگر اينكه فرض كنيم كه مقصود جوزجانى پایان بخشهاى «نبات» و «حيوان» شفا بوده است كه چنانكه اشاره شد، ابن سينا نوشتن آنها را در همراهى علاء الدوله در یکى از حملههاى او به شاپورخواست، و احتمالا در 421 ق/ در میان راه به پایان رسانده بوده است.
ابن سينا کتاب الانصاف را نيز در اصفهان تأليف كرده بود، اما این کتاب در حملۀ سلطان مسعود غزنوى به اصفهان و تصرف آن از میان رفت. مسعود غزنوى (حك 421-432 ق) در 421ق به اصفهان حمله كرد و شهر را به تصرف در آورد. سپاهيان وى، پس از كشتار فراوان به تاراج اموال علاء الدوله و نيز خانۀ ابن سينا دست زدند و اموال و کتابهاى وى را غارت كردند و سپس آنها را به شهر غزنه فرستادند. این کتابها در 545ق به دست سربازان علاءالدين جهانسوز غورى به آتش كشيده شدند.
بيهقى، ابوالفضل، 12، 14، 15؛ مافرّوخى، 107؛قس:همايى، 265/2 به بعد علاء الدوله، پس از حملۀ مسعود به اصفهان همچنان فرمانرواى آنجا باقى ماند.
وفات
ابن سينا همچنان در اصفهان روزگار مىگذرانيد، تا هنگامى كه علاء الدوله در 427ق به نبرد با تاش فرّاش سپهسالار سلطان مسعود در ناحيۀ كرج (يا كرخ) نزدیک همدان شتافت. ابن سينا كه در این سفر علاء الدوله را همراهى مىكرد، دچار بيمارى قولنج شد و به درمان خود پرداخت و به قصد بهبود هر چه زودتر در یک روز هشت بار خود را تنقيه مىكرد و در نتيجه دچار زخم روده شد.
سپس در همین حال بيمارى به اصفهان برده شد و همچنان به مداواى خود ادامه مىداد تا اندكى بهبود يافت، چنانكه توانست در مجلس علاء الدوله حضور يابد. تا اينكه علاء الدوله قصد رفتن به همدان كرد. ابن سينا نيز وى را همراهى كرد، اما در راه بيماريش عود كرد. پس از رسيدن به همدان، وى از معالجۀ خود دست كشيد و پس از چند روز در نخستين جمعۀ رمضان 428 برابر با ژوئن 1037، در 58 سالگى درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد. نك:گلمن، «زندگانى ابن سينا»، متن عربى، 16-88؛بيهقى، على 38-58
نكتهاى راجع به زندگىنامه
در بارۀ سرگذشت ابن سينا، در آن بخشى كه خودش آن را برای شاگردش جوزجانى تقرير كرده است و مىتوان آن را «اتوبيوگرافى» وى نامید، نكات مبهمى وجود دارد كه شايسته است به آنها اشاره شود.
از یک سو، ابن سينا هنگامى كه به یکى از رویدادهاى زندگیش اشاره مىكند، به انگیزههاى عينى و ذهنى آن نمىپردازد و زمینۀ تاريخى و زمانى آن را توضيح نمىدهد، بلكه با اشارهاى كوتاه از كنار آن مىگذرد و به ویژه، گویى تعمّد دارد كه پيوند میان انگیزههاى عينى، يعنى سياسى-اجتماعى یک رویداد زندگیش را با انگیزههاى درونى تصمیم خودش، برای خواننده مبهم گذارد و مكررا به تعبيرهایى مانند «ضرورت مرا بر آن داشت كه...» اكتفا مىكند و نمىگوید كه آن چه «ضرورتى» بوده است. از سوى ديگر گویى زندگى و سرگذشت انديشهاى و علمى برای ابن سينا برای او از زندگى بيرونيش از اهمیت بيشترى برخوردار بوده است. بنا براین رویدادهاى درونى و تاريخ روحى و عقلى او برایش از «بعد زمان» بيرون بوده است. از اينجاست كه شايد بتوان گمان برد كه چرا وى از تصريح به «تاريخ» (سالهاى) رویدادهاى بيرونى زندگیش خوددارى مىكرده است.(در اينباره نك:لولینگ،، 513-/496 III
كتب و رسالات ابن سينا
ابن سينا، على رغم زندگانى ناآرام و پر حادثۀ خود، انديشمند و نویسندهاى پركار بوده است. آنچه از نوشتههاى خرد و كلان وى بر جاى مانده است، نمايندۀ ذهنى فعال و پویاست كه گویى در هر شرايطى، حتى در سخت ترين و توان فرساترين آنها، از فعاليت و خلاقيت باز نمىايستاده است.
استعداد وى در فراگیرى و حفظ خواندهها و آموختهها زبانزد همگان بوده است و چنانكه در سرگذشتش ديديم، خود او نيز به توانايى شگرف خویش در يادگیرى در دوران نوجوانيش اشاره مىكند. حافظۀ نيرومند وى كار تأليف را نيز بر او آسان مىساخت. شاگردش جوزجانى مىگوید هنگامى كه-چنانكه ديديم-ابن سينا متواريا در خانۀ ابوغالب عطّار به سر مىبرد، از او خواسته بود كه نوشتن بقيۀ کتاب شفا را به پایان رساند و سپس مىافزايد كه در این هنگام، ابن سينا هيچ کتابى يا مرجعى در اختيار نداشت؛هر روز 50 ورق مىنوشت، تا اينكه همۀ «طبیعیات» و «الهيات» شفا و سپس بخشى از «منطق» را به پایان آورد. گلمن، 58
جوزجانى در جاى ديگرى از سرگذشت ابن سينا مىگوید «من بيست و پنج سال در خدمت و مصاحبت او بودم و هرگز نديدم كه هرگاه کتاب تازهاى به دستش مىرسيد، آن را از آغاز تا پایان بخواند، بلكه یک باره به قسمتهاى دشوار و مسائل پيچيدۀ آن و نظريات نویسندۀ کتاب مىپرداخت تا به مرتبۀ وى در آن دانش و درجۀ فهم او پى ببرد.» همو، 68
برای آگاهى از مجموعۀ نوشتههاى اصيل ابن سينا و نوشتههاى منسوب به وى، اكنون فهرست جامعى به كوشش يحيى مهدوى در دست است كه ما را از همۀ كوششهاى ديگر در این راه بى نياز مىسازد. نك:مهدوى، فهرست نسخههاى مصنفات ابن سينا در این فهرست 131 نوشتۀ اصيل از ابن سينا و 111 اثر منسوب به وى يا نوشتههایى با عنوانهاى ديگر معرفى شده است. ما در اينجا تنها نوشتههاى چاپ شده و ترجمه شده به زبانهاى ديگر را ذكر مىكنيم:
تأليفات عربى
- الشفاء:از این مهمترين اثر فلسفى ابن سينا، بخشهاى «طبیعیات» و «الهيات» برای نخستين بار یک چاپ سنگى در تهران (1303 ق1886/ م) منتشر شده است. بخش «منطق» و همۀ بخشهاى ديگر آن از 1952 تا 1983م به مناسبت هزارۀ تولد ابن سينا، زير نظر ابراهیم مذكور و به كوشش شمارى از محققان ديگر در قاهره منتشر شده است. بخش «برهان» از «منطق» شفا، جداگانه به كوشش عبدالرحمن بدوى در قاهره، 1954م (چاپ دوم 1966 م) منتشر شده است. متن عربى و ترجمۀ فرانسوى بخش روان شناسى (کتاب النفس) شفا را، يان باكوش در دو جلد، در 1956م در پراگ و متن عربى آن را فضل الرحمن در آكسفورد (انگلستان) منتشر كرده است. ترجمۀ قديمى لاتينى آن نيز برای نخستين بار در 1508م در ونيز ايتاليا و چاپ انتقادى جديد آن ترجمه به كوشش سيمون فان ريت در دو جلد زير عنوان «ابن سيناى لاتينى، کتاب در بارۀ روان» در لوون سویس در سالهاى 1968 و 1972م همراه مقدمهاى در بارۀ نظريات روان شناسى ابن سينا از ج. وربكه منتشر شده است. چاپ انتقادى جديد ترجمۀ لاتينى «الهيات» شفا نيز به كوشش سيمون فان ريت، با مقدمهاى از وربكه در دو جلد (ج 1، مقاله 4-1 و ج 2، مقاله 10-5 را در بر مىگیرد) در سالهاى 1977 و 1980م در لوون سویس انتشار يافته است.
- النّجاة:اين کتاب كه مطالب آن مختصر و گزيدهاى از مطالب شفا است، از مهمترين نوشتههاى ابن سيناست كه فشردۀ فلسفۀ وى را در بر دارد. نخستين بار در 1331 ق1913/ م، به كوشش محيىالدين صبرى الكردى و بار دوم در 1357 ق1938/ م، در قاهره منتشر شد. چاپ ديگرى از آن به كوشش محمدتقى دانش پژوه در 1364ش در تهران انتشار يافته است. بخش «الهيات» آن به وسيلۀ نعمت اللّه كرم به لاتينى ترجمه و در 1926م در رم منتشر شده است. ترجمۀ انگليسى بخش «نفس» (روان شناسى) آن نيز به وسيله فضل الرحمن در کتابش به عنوان «روان شناسى ابن سينا» نخست در 1952م و بار دوم در 1981م در لندن منتشر شده است.
- الاشارات و التنبيهات:ظاهرا آخرين نوشتۀ ابن سينا و از برجستهترين آثار اوست. نثر عربى ادبى شيوا از ویژگیهاى آن است. نخستين بار به كوشش ژ. فورژه در 1892م در ليدن و دومین بار در سه جلد (چهار بخش) همراه با شرح نصيرالدين طوسى بر آن، به كوشش سليمان دنيا میان سالهاى 1957-1960م در قاهره منتشر شده است. ترجمۀ فرانسوى آن به وسيلۀ ابن سينا شناس فرانسوى، آن مارى گواشون در 1951م در پاريس انتشار يافته است.
- کتاب الانصاف:نوشتۀ بزرگى بوده است كه به گفتۀ خود ابن سينا، نزدیک به 28 هزار مسأله را در بر مىگرفته است. تنها دست نوشتۀ آن در حملۀ مسعود غزنوى به اصفهان به تاراج رفت. ابن سينا، به گفتۀ خودش، قصد داشته است كه اگر فرصتى و فراغتى يابد آن را دوباره بنویسد، اما ظاهرا به این كار موفق نشده است. پارههایى از این نوشته را عبدالرحمن بدوى يافته و در مجموعهاى به نام ارسطو عند العرب، (قاهره، 1947 م:چاپ دوم، كویت، 1978 م) منتشر كرده است (نك:ص 121، سطر 7) در این مجموعه همچنين شرح ابن سينا بر کتاب دوازدهم متافيزیک (ما بعد الطبيعۀ) ارسطو (صص 22-33) و شرح وى بر تكههایى از اثر لوجيا منسوب به ارسطو (صص 35-74) و پارههایى از کتاب المباحثات ابن سينا (صص 122-239) و نيز تعليقات بر حواشى کتاب النفس ارسطو (صص 75-116) يافت مىشود.
- منطق المشرقيين، نخستين بار در 1910م در قاهره و سپس در 1982م در بيروت چاپ و منتشر شده است.
- رسالة اضحویّة في امر المعاد، به كوشش سليمان دنيا، قاهره، 1954 م.
- عيون الحكمة، به كوشش عبدالرحمن بدوى، قاهره، 1954 م، كویت، 1978 م.
- تسع رسائل في الحكمة و الطبيعيات، قاهره، 1326 ق1908/م كه این نوشتهها را در بر دارد: «رسالة في الحدود»، «رسالة في اقسام العلوم العقلية»، «رسالة في اثبات النبوّات»، «رسالة النيروزيّة»، «فى الطبیعیات من عيون الحكمة»، «فى الاجرام العلویة»، «فى القوى الانسانية و ادراكاتها»، «فى العهد» و «فى علم الاخلاق».
- ا. ف. مرن از 1889 تا 1899م برخى از نوشتههاى ابن سينا را در چهار جزء زير عنوان «رسائل عرفانى ابن سينا»، همراه ترجمۀ آزاد فرانسوى، تدوین و در ليدن منتشر كرده است. در این مجموعه، این نوشتهها يافت مىشود: «رسالة حى بن يقظان» (در جزء یکم)، «رسالة الطير» (در جزء دوم)، «رسالة في ماهيّة العشق»، «رسالة في ماهيّة الصلاة»، «رسالة في معنى الزيارة» (هر سه در جزء سوم) و «رسالة في القدر» (در جزء چهارم). افزون بر اينها، مجموعهاى از رسائل ابن سينا با عنوان جامع البدايع در 1335 ق1917/م در قاهره منتشر شد كه علاوه بر رسالۀ «شرح سورة الاخلاص» شش رساله را كه در مجموعههاى مرن يافت مىشود، نيز در بر دارد. در 1354 ق1935/م نيز مجموعهاى با عنوان مجموعة رسائل الشيخ الرئيس به كوشش عبداللّه بن احمد العلوى در حيدر آباد منتشر شد كه افزون بر برخى از رسائل نامبرده در بالا، «رسالة في السعادة» و «رسالة في الذكر» را نيز در بر مىگیرد. در 1953 م، حلمى ضيا اولكن نيز مجموعهاى از رسائل ابن سينا را با عنوان رسائل ابن سينا 2، در استانبول منتشر كرده است كه این نوشتهها را در بر مىگیرد: «جواب ستّ عشرة مسألة لابى ريحان»، «اجوبة مسائل سأل عنها ابوريحان»، «مكاتبة لابى على بن سينا»، «رسالة في ابطال احكام النجوم»، «مسائل عن احوال الروح»، «اجوبة عن عشرة مسائل»، «رسالة في النفس و بقائها و معادها» و «الجواب لبعض المتكلّمین». رسالۀ حى بن يقظان بار ديگر در 1952م به كوشش هانرى كربن تدوین و همراه ترجمه و شرح قديم فارسی و ترجمۀ فرانسوى آن در تهران منتشر شد. وى سپس در 1954م در نوشتۀ ديگرى با عنوان «ابن سينا و تمثيل عرفانى، مطالعهاى در بارۀ سلسله تمثيلهاى ابن سينا» به تحليل و پژوهش در بارۀ رسائل عرفانى ابن سينا پرداخت. آ. م. گواشون نيز در 1959 م، ترجمۀ فرانسوى و شرح و پژوهشى در بارۀ رسالۀ حى بن يقظان را در پاريس منتشر ساخت.
- فى معانى کتاب ريطوريقا، به كوشش م. س. سليم، قاهره، 1950 م.
- رسالة في الاکسیر، به كوشش احمد آتش، استانبول، 1953 م.
- رسالة في معرفة النّفس الناطقة و احوالها، قاهره، 1934 م، ترجمۀ لاتينى آن به وسيلۀ آندرئاس آلپاگوس در 1546م در ونيز منتشر شد. متن و ترجمۀ آلمانى آن را اس. لانداور با عنوان «روان شناسى ابن سينا» در «مجلۀ انجمن خاورى آلمان» شمارۀ 29، در 1876م منتشر ساخت (صص 418-372-335). ترجمۀ انگليسى آن نيز با عنوان «مختصرى در بارۀ روان» در سال 1906م به وسيلۀ اى. آ. واندیک در ورونا، انتشار يافت.
- التعليقات، به كوشش عبدالرحمن بدوى، قاهره، 1972 م.
- القانون في الطب، کتاب مشهور ابن سينا در پزشكى، متن عربى آن نخستين بار در 1593م در رم و سپس در 1290ق در قاهره؛ در 1294ق در بولاق و در سالهاى 1307-1308 و 1324ق در لكنهو چاپ و منتشر شد. ترجمۀ لاتينى آن به وسيلۀ گراردوس كرمونايى در سدۀ 12م انجام گرفت. و چندين بار در ايتاليا (میلان، 1473 م، پادوآ، 1476 م، ونيز 1482 م، 1591م و 1708 م) به چاپ رسيد.
- النّكت و الفوائد، این رسالۀ ناشناختۀ ابن سينا كه دست نوشتهاى از آن در کتابخانۀ فيض اللّه استانبول، به شمارۀ 1217 يافت مىشود، مختصرى از «منطق»، «طبیعیات» و «الهيات» را در بر دارد و مطالب آن يادآور مطالب النجاة و الاشارات است. با وجود اختصار، این رساله ارزش بسيار دارد. فن پنجم از کتاب دوم «طبیعیات» این نوشته را ویلهلم كوچ در «يادنامۀ ابن سينا» (صص 178-149) تدوین و منتشر كرده و نوید داده است كه بخشهاى «الهيات»، «منطق» و بقيۀ «طبیعیات» نيز از سوى پ. ورنست تدوین و منتشر خواهد شد.
- المبدأ و المعاد، به كوشش عبداللّه نورانى، تهران، 1363 ش.
آثار فارسی
ابن سينا چند نوشته به فارسی دارد كه مهمترين آنها دانشنامۀ علائى است. وى آن را برای علاء الدوله كاكویه و به درخواست او نوشته و به وى تقديم كرده است. در کتاب نزهت نامۀ علائى نكتۀ توجه انگیزى آمده است كه مىگوید: «شنودم كه خداوند ماضى علاء الدوله قدّس اللّه روحه... خواجه رئيس ابوعلى سينا را گفت: اگر علوم اوائل به عبارت پارسى بودى، مىتوانستمى دانستن، بدين سبب به حكم فرمان دانشنامۀ علائى بساخت، و چون بپرداخت و عرضه كرد، از آن هيچ نتوانست دريافتن.» نك:شهمردان، 22، متن
بخش «منطق» و «الهيات» دانشنامه نخستين بار به كوشش احمد خراسانى در 1315ش در تهران منتشر شد. سپس به مناسبت هزارۀ تولد ابن سينا بخش «الهيات» آن به كوشش محمد معين در 1331ش و بخش «طبیعیات» آن به كوشش سيد محمد مشكوة در همان سال در تهران انتشار يافت. ترجمۀ فرانسوى بخشهاى «طبیعیات» و «رياضيات» به وسيلۀ محمد آشنا و هانرى ماسه در دو جلد در سالهاى 1955 و 1956م در پاريس منتشر شد. بخش «الهيات» آن را پرویز مروج با شرح و حواشى به انگليسى ترجمه كرده و در 1973م در نيویورك منتشر كرده است. افزون بر اينها، رسالۀ «رگ شناسى» از ابن سينا نيز به كوشش سيد محمد مشكوة در 1330ش و بخش «رياضيات» دانشنامه به وسيلۀ مجتبى مینوى در 1331ش در تهران منتشر شده است. همچنين رسالۀ فارسی كنوز المعزمین و رسالۀ جرّثقيل از ابن سينا هر دو به كوشش جلالالدين همايى در 1331ش در تهران انتشار يافته است.
وابستهها
كشف التمويهات في شرح الرازي علی الإشارات و التنبيهات للرئيس ابن سينا
مقالات فلسفية لمشاهير المسلمين و النصاری
ترجمه و متن کتاب الشفاء: بخش ریاضیات، فن سوم: جوامع علم موسیقی
مجموعه رسائل(1): المجالس السبعة و ....
تسع رسائل في الحكمة و الطبيعيات
رساله در حقیقت و کیفیت سلسله موجودات و تسلسل اسباب و مسببات
پنج رساله (دانشگاه بوعلی سینا همدان)
النجاة من الغرق في بحر الضلالات
رسائل اخری لابن سینا (هامش شرح الهدایة الاثیریة)
الاشارات و التنبیهات (مع المحاکمات)
منطق المشرقیین و القصیدة المزدوجة فی المنطق
الاشارات و التنبیهات (انتزاعي)
مكاتبة ابن سينا و ابوسعيد ابوالخير
رسائل فلسفی (ضمن کتاب حکمت بو علی سینا)
رسالة في ما تقرر عنده من الحکومه
ترجمه و شرح حفظ الصحة شیخ الرئیس
شرح ابن رشد لأرجوزة ابن سینا في الطب
ثلاث رسائل في الطب العربي الإسلامي (الرازي - ماسويه - ابن سينا)
الحاشیة علی الشفاء (الطبیعیات، المقالة الأولی و الثانیة)
اشارات و تنبیهات ابن سینا/ترجمه و شرح
تجرید: شرح نمط هفتم از کتاب الاشارات و التنبیهات شیخ الرئیس ابن سینا
ترجمه و شرح الهیات نجات شیخ الرئیس ابوعلی سینا
الحاشية علی شروح الإشارات (الإشارات و شرح الإشارات و شرح الشرح و حاشية الباغنوي)
مجموعه رسایل (ترجمه هفده رساله- ابن سینا)
ترجمه فارسی کلیات قانون ابن سینا
الأدویة المفردة في کتاب «القانون في الطب» لابن سینا
ترجمه روانشناسی شفا (الفن السادس من کتب الشفاء)
مبحث عن القوی النفسانیه أو کتاب فی النفس علی سنه الاختصار
المغني في شرح الموجز (شرح سدیدی)
مجموعه هشت رساله طبی از ابن سینا (مجموعة ثمانیرسائل طبیة من ابن سینا)
ترجمه فارسی دفع مضار الکلیه ابن سینا و الطب الفلسفی
فراسوی نیایش: تصحیح، تحقیق و ترجمه اسرار الصلاة حکیم ابوعلی سینا
رباعیات حکیم خیام، طربخانه یار احمد رشیدی، رساله سلسلة الترتیب، خطبه تمجید ابن سینا
دفع المضار الکلیة عن الأبدان الإنسانیة
برهان قویم در عظمت طب قدیم از گفتار بوعلی
دروس شرح اشارات و تنبیهات (ابن سینا)
قانون کوچک (ترجمه القانون الصغیر في الطب)
شرح الأصول و الجمل في مهمات العلم و العمل (شرح الإشارات و التنبيهات لإبن سينا)
رسالتان في المنطق و الفلسفة: نهج التقديس و اسئلة و اجوبة
النجاة في الحکمة المنطقية و الطبیعیة و الإلهية
شرح الجیلانیعلی قانون ابن سينا (شرح الکتاب الأول)
شرح القرشي علی القانون (نسخه مجلس)
مجموعه هشت کتاب و رساله در ادویه، اغذیه و اشربه
جامع البدائع، مجموع يحتوی علي رسائل في مواضع...
مجموعه شانزده رساله از ابن سینا در حکمت و طبیعیات
جامع الشرحين: شامل دو کتاب شرح قانون در متن و حاشيه
مجموعه شرح قانون ابن سینا: کتابهای دوم، سوم، چهارم و پنجم
مجموعه شانزده رساله در طب و دارو شناسی
قانون ابن سینا (انگلیسی، نسخۀ لندن)
مجموعه طب خجندي و چهار رساله طبي از ابن سينا
مجموعه بيست رساله طبي، فلسفي، عرفانیو کلامی
حل مشکلات کتاب الاشارات و التنبیهات، مشهور به شرح اشارات
کتاب المباحث و الشکوک (نخستین تعلیقه بر الاشارات و التنبیهات)
شرح الجیلانی علی قانون ابن سینا (شرح الکتاب الرابع)