المنطق الإسلامي أصوله و مناهجه
المنطق الإسلامي أصوله و مناهجه | |
---|---|
پدیدآوران | مدرسی، محمدتقی (نويسنده) |
عنوانهای دیگر | اصوله و مناهجه |
ناشر | دار محبي الحسين عليهالسلام |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | مجلد1: 1424ق , |
شابک | 964-7373-53-8 |
موضوع | منطق |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BC 50 /م4م8 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
المنطق الإسلامي أصوله و مناهجه، اثر محمدتقی مدرسی (معاصر)، کتابی است منطقی، به زبان عربی که از اصول و شیوههای منطق اسلامی سخن میگوید.
این اثر ابتکار نوینی در عرصه متدلوژی علوم و روششناسی به حساب میآید[۱] که خواننده بامطالعه این کتاب، دقت نویسنده را در شیوههای فلسفی کهن و نوین از نزدیک لمس میکند[۲].
ساختار
این اثر از مقدمه، بحوث تمهيدية (دربردارنده تعریف برخی مفاهیم، تصویری اجمالی از درونمایه کتاب) و هفت بخش (قسم) تشکیل شده است.
گزارش محتوا
قسمهای هفتگانه کتاب خود به دو بخش کلان قابل تقسیم است:
بخش اول با عنوان تکامل اندیشه منطقی، بحثی تاریخی را میپروراند و نویسنده چگونگی پیدایش، رشد، تحول و تطور اندیشه منطقی را تا عصر حاضر میکاود. نویسنده به اینکه اندیشهها همواره در ارتباط با بسترهای اجتماعی، انگیزهها و فرایندهای روانی شکلگرفتهاند و تحول یافتهاند کاملاً متفطن بوده و به همین منظور در سیر تاریخی تطور منطق از انواع تحلیلهای جامعهشناختی و روانشناختی استفاده میکند.
بخش دوم، از قسم دوم آغاز میگردد و بحثها بر مبنای موضوع طرح میگردند. در این قسم نویسنده شمایی کلی از اصول منطق اسلامی را ارائه میدهد که به واقع در دیگر قسمهای کتاب بهگونهای ضمنی منظور شده است.
قسم سوم و چهارم دربردارنده روششناسی پژوهش علمی است که در قسم سوم به شیوه سلبی از خطاهای فکر و اندیشه پرده میافکند و عمدتاً به علل روانی، اجتماعی و حتی زیستی و وراثتی مؤثر بر شکلگیری خطا در اندیشه اشاره میشود.
در چهارمین قسم، روند خطاشناسی اندیشه پیجویی میشود؛ با این تفاوت که در قسمهای پیشین خطاها ناشی از مسببات بودند و در این قسم به خطاهای ناشی از خود روش پژوهش، توجه میشود. به دیگر تعبیر گاهی پژوهشگر به نتایج و پاسخهای غلطی دست مییابد، نه به این دلیل که روش پژوهش، طرح مسئله یا استراتژیهای تحقیق ناکارآمد است؛ اما در برخی موقعیتها خود روش، طرح مسئله و استراتژی منتخب از اساس قابل خدشه و ناکارآمد است و این قسم، مورد آخر را نشانه گرفته است.
قسم پنجم و هفتم دربردارنده روشهای استقرا و قیاس - که دو استراتژی اصلی و دارای پیشینهای به قدمت تفکر بشر است - میباشد و به نقد و بررسی آنها میپردازد.
ششمین قسم کتاب به چگونگی کاربرد روش استقرائی در علوم اجتماعی و تاریخ عطف توجه میکند[۳].
نویسنده در آغاز این کتاب، پیرامون هدف همه اندیشمندان و منطقدانان که همان چگونگی کناریری از خطاست سخن به میان میآورد. این هدف در منطق کلاسیک ارسطویی یا منطق دکارت با الهام از عقاید خاص فلسفی، رنگ پذیرفته است. اسلام نیز تحقق این هدف را در چارچوب اهداف خود جای داده است، لیکن مشکل آن بود که مسلمانان در لابهلای آیات قرآن کریم و احادیث شریفه، به نشانههای منطق اسلام توجه پیدا نکردند و ازآنجاکه به این منطق آگاهی نیافتند، منطق ارسطو، دکارت و بسیاری دیگر را باور کردند. در این کتاب شاهد بحثی تفصیلی هستیم پیرامون این دیدگاههای منطقی تا به شرح بنیانهای منطق اسلامی میرسیم.
پس از آنکه آیتالله مدرسی چند زمینهسازی را بیان میکند، بحث نخست خود را پیرامون تحول اندیشه منطق آغاز و سپس به شرح منطق افلاطون و ارسطو روی میآورد که در یونان پرآوازهترین فلاسفه بودند[۴].
آیتالله مدرسی پیدایش این دو منطق را با رویداد سیاسی – اجتماعی مهمی که در یونان پیش آمد در پیوند میداند؛ اگرچه، گروههای فرصتطلب ظهور کردند که برای رسیدن به منافع شخصی خود از هرج و مرج سیاسی و اجتماعی بهره میبردند و سوفسطاییها برجستهترین نمونه این گروهها بودند؛ چراکه آنها میکوشیدند با نام فرهنگ و در پرتو مجادلات میانتهی و تردید در هر مسئله، بساط را از جلوی دیگران برچینند و به مقاصد خود نزدیکشان کنند. نخستین کسی که به رویارویی با این گروه فرصتطلب کمر همت بست «سقراط» بود که با هنر یکیسازی مفاهیم پا به عرصه نهاد و با آن توانست جلوی این گروه را در بازی با الفاظ بگیرد. سپس افلاطون در رویارویی با اهل تشکیک، نظریه جدیدی را به میدان آورد که بر رد معتبر بودن عقل تکیه داشت و آن را «مُثُل افلاطونی» مینامند. افلاطون اعتقاد داشت، آدمی نخست با روحش زیسته است و در آن نسبت به پدیدهها و روح حقایق آشنایی یافته است، ولی با انتقال به این جهان در پیکر دوم خود بسیاری از این حقایق را فراموش کرده است، ولذا به پارهای دلایل نیازمند است تا این پدیدهها را دوباره به یاد آورد[۵].
پس از افلاطون، ارسطو به عرصه درآمد که پایههای اندیشه سلیم را بنیان نهاد؛ بهگونهای که سوفسطاییان پس از او دیگر نتوانستند در اندیشهها هرج و مرج ایجاد کنند.
او اشکالی را برای اندیشه مشخص کرد که با قیاس به تفکر دیگر، بر صحت یک تفکر، تکیه داشت و ازآنجاکه ارسطو دریافت این پیوند، در همه امور جریان نمییابد، مجبور شد الفاظ را تقسیم کند و مفاهیم آن را مشخص سازد تا بتواند به تعریف حقیقی پدیدهها دست پیدا کند.
اگرچه منطق ارسطویی در ساماندهی اندیشه بشری سهیم بود، لیکن چندین کاستی را با خود داشت؛ کاستیهایی از قبیل: به فراموشی سپردن نقاط منفی بشر در گمراه کردن اندیشه، فراوانی مطلقاندیشی و کلیگویی و...[۶].
در این کتاب پیرامون تحول علم منطق در سدههای هفده و هجده تا ظهور دوران رنسانس اروپا سخن به میان آمده است. آیتالله مدرسی میگوید: کلیسا خاستگاه قیاس اندیشهها بود و ازآنجاکه کلیسا منطق ارسطویی را تحمیل کرد، تحولاتی هم که در این علم پیش آمد، در واقع، تنها پیوستهایی بود مبتنی بر همان منطق و چون رنسانس اروپا شروع شد، این در بههمراه عوامل دیگر کاملاً گشوده گشت تا به ظهور جریانهای منطقی نوین این روزگار انجامید...[۷].
آیتالله مدرسی آنجا که درباره اصول منطق اسلامی بحث میکند، در آغاز، این پرسش را مطرح میکند که: آیا این سخن معقول است که اسلام، منطق خاصی برای خود نداشته باشد؟ اسلامی که توانسته است تواناییهای مجموعههایی از بشر را تا به آنجا بهکار اندازد که بتوانند تمدنی سترگ را بنیان نهند که تا امروز همچنان پرتوافشانی میکند. باید به این نکته توجه کرد که هر تمدنی بر فرهنگی استوار است و هر فرهنگی بر منطقی؛ اما در اینجا باید بیان داشت که مسلمانان به دو دلیل نتوانستهاند منطق اسلامی را تشخیص دهند:
- به دلیل تعصب نسبت به شیوههای فکری که بدان خو گرفتهاند.
- عدم آگاهی از زبان مخاطب با منابع اندیشه اسلامی.
چنین بود که از منطق مختص به اسلام پرده برداشته نشد؛ بهویژه آنکه حکومت اسلامی زمینه ترجمه کتب فلسفی را در سده دوم هجری گسترش داد و در آن هنگام منطق ارسطویی – برای مثال – بدون هیچ تحقیقی به اندیشه اسلامی راه یافت؛ بهعلاوه آنکه به دلیل فرارسیدن هنگامه سستی و کوتاهی هیچگونه اقدامی درزمینه پژوهش و بلورینه کردن منطق اسلامی در منابع فکری آن صورت نپذیرفت. نگارنده سپس ویژگیهای منطق اسلامی را مشخص میسازد[۸].
نگارنده، سپس درباره عقل بهعنوان محوری مهم در میان محورهای منطق اسلامی سخن میگوید و این بخش را با تأکید بر برخی کاوشها درباره عقل، همچون تفاوت آن با نفس و روح آغاز میکند. نویسنده، عقل را با تکیه بر معنای این واژه تعریف میکند که از ماده «عَقَلَهُ» گرفته شده و این واژه به معنای آن است که بندش را بست تا از فرار او جلوگیری کند. این عقل را جز با عقل نمیتوان شناخت؛ زیرا آدمی همهچیز را با عقل میشناسد. پس آیا این امکان برای او خواهد بود که برای شناخت خود عقل در پی یافتن چیزی فراتر از آن برآید؟!
ایشان تأکید میکنند که اعتماد، کلید عقل است؛ زیرا احساس ضعف، ایمان به خود و تواناییهای او را در مرزبندی فشارها از وی میستاند. این اعتماد را میتوان با توکل بر خداوند عز و جل به دست آورد. برای تأکید این مفهوم، در هنگام بحث روایات و شواهد گوناگونی بیانشده است.
آیتالله مدرسی سپس درباره شیوه اسلام در دوری از خطا بحث میکنند و میگویند: دو نیروی عقل و جهل با نفس بشری در چالش هستند و به سبب همین چالش، ریشههایی نفسانی در کار است که آدمی را بهسوی خطا سوق میدهد. ریشههایی چون حب و دوستی، عدم اعتماد و شتابزدی و شتابکاری[۹].
نگارنده آنگاه از منطق اجتماعی از آن جهت سخن به میان میآورند که آدمی قادر و مختار است که با فشارهای اجتماعی به رویارویی برخیزد. ایشان سپس عوامل تأثیر اجتماع را عرضه میکنند و سخن خود را با بحث پیرامون تجمعی شروع میکند که سه عامل را در خود دارد: حضور در یک مکان، داشتن هدف جامع و مشترک و وحدت سمت و سو[۱۰].
نویسنده تأکید میکند که گرایش و تمایل ریشه فطری همسویی اجتماعی همان است که طالب دوری از خطاست و ناگزیر باید از این ریشه و شاخههای آن همچون ترس از مخالفت با مردم و آزمندی در ایجاد هماهنگی با آنها پرهیز کرد.
پس از آنکه نگارنده پیرامون عوامل خطاهای نفسانی و بیولوژیکی بهتفصیل بحث میکند، شیوه سلیمی را یادآور میگردد که اسلام بدان فرامیخواند. ایشان این بحث را با پیش کشیدن پارهای اشکالات سیستماتیک طرح میکند که به خطای آدمی منجر میشود و نخستین فرانگری این است که پژوهشگر باید خود را شاگردی بداند در مدرسه آزمون و یادداشت و هرگاه این دو عامل به چیزی حکم کردند او خاموشی ورزد و تنها به آن توجه کند.
اسلام برای حل اینگونه مشکلات سیستماتیک، تأکید دارد که علم به نردبانی میماند که آدمی را به درگاه خداوند میرساند و نباید صرفاً برای خود علم یا تحقق بخشیدن به اهداف سیاسی یا اجتماعی همراه با مصلحتاندیشی در جستجوی علم بود[۱۱].
نویسنده درباره تیزهوشی و تفکر نیز سخن به میان میآورد و اشاره میکند که: تیزهوشی همان توجه فطری فکر است که هیچ تفکر شیوه سامانیافتهای بر آن پیشی ندارد؛ درحالیکه تفکر، یعنی سعی بهسوی هدفی مشخص با شیوهای معین.
ایشان تأکید میورزد که تیزهوشی بهتنهایی کافی نیست؛ زیرا کسی که تنها بر آن تکیه کند بهزودی با شکافهایی علمی روبهرو خواهد شد که جز با تفکر پر نمیشود.
نگارنده سپس پیرامون شیوههای پژوهش در علوم انسانی همچون جامعهشناسی و تاریخ سخن به میان میآورد و در آغاز تأکید میکند که شیوههای این علوم با شیوههای پژوهش در طبیعت تفاوت دارد؛ زیرا انسان موجودی زنده و عاقل است که از اراده و رقابتجویی برخوردار میباشد. باید به این نکته نیز توجه داشت که آن کسی که آدمی را میکاود خود نیز انسانی است تابع همان عواملی که موضوع پژوهش (انسان) در قید آنهاست[۱۲].
نویسنده سپس به بحث پیرامون ابزاری میپردازد که میتوان با آن به پژوهش تاریخی پرداخت. این ابزار عبارتند از اسناد تاریخی بهعنوان تنها راه علمی برای پژوهش تا از این طریق هرگونه غش و تقلبی در آن دانسته شود و درستی رویدادهای رسیده، ضمانت گردد. ایشان شیوههای پرده برداشتن از تحریف موجود در پارهای روایات اسلامی را بهعنوان نمونه ذکر و تأکید میکند که ناگزیر باید به نقد درون نص پرداخت تا میزان همسویی آن با اصول کلی شریعت معلوم گردد و آنگاه به نقد خارجی نص میپردازد که به شناخت راویان و پژوهش علم رجال اختصاص دارد.
نویسنده، این بخش را با سخن از فلسفه تاریخ و آراء رسیده پیرامون آن به پایان میبرد؛ آرایی همچون حتمیت تاریخ که ملتها و جوامع را مقهور یک سیکل مشخص زندگی میگرداند. ایشان تأکید میکند که این حتمیت با رقابتطلبی و نوآوری انسان که او را در مسیر مخالف سنتهای تاریخی قرار میدهد، ناهمگون است و از همین روی آزادی انسان است که تاریخ را میسازد و استواری و پایداری انسان بر همه تأثیرات دیگر برتری دارد[۱۳].
آیتالله مدرسی کتاب منطق اسلامی را با بحثی گسترده پیرامون شیوههای قیاس و استدلال به پایان میبرد.
وضعیت کتاب
پاورقیها به ذکر مستندات مطالب کتاب اختصاص یافته است.
فهرست منابع و محتویات در انتهای کتاب آمده است.
پانویس
- ↑ ر.ک: ثقفی، سید محمد، ص47
- ↑ ر.ک: روحانی، محمدحسین، ص9
- ↑ ر.ک: اکبری، رضا، پایگاه مرکز پژوهشی جامعة المصطفی مشهد
- ↑ ر.ک: روحانی، محمدحسین، ص10
- ↑ ر.ک: همان، ص10-11
- ↑ ر.ک: همان، ص11
- ↑ ر.ک: همان، ص12
- ↑ ر.ک: همان، ص14-15
- ↑ ر.ک: همان، ص15-17
- ↑ ر.ک: همان، ص17
- ↑ ر.ک: همان، ص18
- ↑ ر.ک: همان، ص19
- ↑ ر.ک: همان، ص20-21
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب؛
- ثقفی، سید محمد، علم و اندیشه در تمدن اسلامی (8)/ ضرورت «منطق» برای تمدن، درسهایی از مکتب اسلام، آذر 1380، سال 41، شماره 9، درج در پایگاه مجلات تخصصی نور (نورمگز).
- روحانی محمدحسین، منطق اسلامی، ترجمه المنطق الإسلامي، محبان الحسين(ع)، تهران، دوم، 1380؛
- اکبری، رضا، «عینیت و ارزشگرایی در اندیشه علامه محمدتقی مدرسی با مروری بر کتاب منطق اسلامی»، به نقل از مجله مطالعات اسلامی و آیندهپژوهی (24)، درج در پایگاه مرکز پژوهشی جامعة المصطفی مشهد،