گلستان

    از ویکی‌نور
    گلستان سعدی
    گلستان
    پدیدآورانسعدی، مصلح بن عبدالله (نویسنده) ایزدپرست، نورالله (به کوشش)
    عنوان‌های دیگرپس از مقابله هفت نسخه خطی و ده نسخه چاپی از مداخله کاتبان و ناشران پیشین ویراسته بد آنچه سعدی روی کاغذ آورد نزدیک با اعراب و معنای واژه‌ها گلستان
    ناشردانش
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1376 ش
    چاپ5
    شابک964-6305-09-1
    موضوعنثر فارسی - قرن 7ق.
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏PIR‎‏ ‎‏5211‎‏ ‎‏/‎‏آ‎‏3‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    گلستان سعدى، اثر فارسى ابومحمد مصلح بن عبدالله مشهور به سعدى شيرازى و مشرف‌الدين (606 - 691ق)، كتابى اخلاقى و اجتماعى و يكى از مهم‌ترين و جذاب‌ترين متون ادب فارسى است كه سعدى آن را يك سال پس از بوستان، كتاب نخستينش، در بهار 665ق نوشته و آن را به نام شاهزاده سعد بن ابى‌بكر بن سعد بن زنگى كرده است.

    در اهميت اين اثر، همين مقدار كافى است كه اگر بخواهيم ده اثر مهم تاريخ ادبيات ايران را نام ببريم، بدون شك گلستان، يكى از مهم‌ترين آن‌هاست كه در همان دوران نگارش، به اهميتش پى برده شد و خاص و عام آن را به مطالعه گرفتند و پسنديدند و قرن‌هاست در سراسر قلمرو زبان فارسى و بسيارى از كشورهاى اسلامى و غيره آن را به درس مى‌خوانند[۱]

    انگیزه تألیف

    منظور سعدى از تأليف گلستان، دو چيز بود كه هر دو را به حد كمال، چندان‌كه برتر و بالاتر از آن متصور نيست انجام داد؛ يكى انشاى بليغ‌ترين و شيرين‌ترين نمونه نظم و نثر فارسى در لباسى كه متكلمان را به كار آيد و مترسلان را بلاغت بيفزايد و ديگرى بيان مطالب اخلاقى و مسائل اجتماعى؛ به اين معنى كه در همه ابواب حكمت و فلسفه عملى از تهذيب اخلاق، تدبير منزل و سياست مدن، آنچه را كه براى اصلاح حال مردم و تعليم و تربيت افراد جامعه، نافع و مفيد و متناسب با اوضاع و احوال عصر و زمان خود تشخيص داده است، بيان مى‌كند[۲]

    ساختار

    كتاب، پس از مقدمه محقق در اشاره به نقص نسخه چاپى، با ديباچه نویسنده آغاز شده و ترتيب مطالب، چون بهشت، به هشت باب اتفاق افتاده و اين بيت كه در يكى از غزل‌هاى خود شيخ آمده، مناسب اين كتابت است:

    هر باب ازين كتاب نگارین كه بنگرىهمچون بهشت گويى از آن باب خوش‌تر است

    اين اثر، داراى نثرى است آميخته به شعر، ساده و روان، آهنگين و مسجع. پيش از سعدى نيز نويسندگانى بوده‌اند كه كلام خويش را به سجع مى‌آراستند، اما هيچ‌يك از آنان در اين كار توفيق سعدى را نيافت؛ زيرا سعدى سجع و موازنه را با سادگى كلام توأم كرد و اين كارى است بس دشوار. ديگر نويسندگان براى آوردن سجع و موازنه، از كلمات عربى و گاه از واژگان دشوار آن زبان كمك مى‌گرفتند؛ حال آنكه سجع‌هاى گلستان همه با كلمات ساده و متداول زبان ساخته شده و در كلام او بس طبيعى افتاده است[۳]

    يكى از امتيازات گلستان اين است كه سعدى با تجربه شگرف و باريك‌بينى خاص خويش و با ديد روان‌شناس، جامعه‌شناس و مردم‌شناسى ماهر واقعيات زندگى را مطالعه كرده و بازشناخته و آن‌ها را در گلستان منعكس كرده است[۴]

    گلستان، تحولى در نثر فارسى به وجود آورد كه دنباله‌اش تا عصر حاضر كشيده شده و هنوز دوره سلطنت ادبى سعدى پايان نيافته است. عجب اين است كه در طول مدت 700 سال، آن همه شعرا و ادباى فاضل كه از شيوه گلستان تقليد كردند، از كتاب «روضة الخلد» مجد خوافى تا «پريشان» قاآنى، تاكنون هيچ‌كس از عهده برنيامده است حتى يك حكايت به شيرينى و پرمغزى گلستان انشاء كند و اگر احيانا ملاحتى در عبارات ايشان يافته شود، همان‌هاست كه عينا از گلستان اقتباس كرده يا نظم و نثر شيخ را حل و عقد كرده‌اند[۵]

    گلستان، سرتاپا، از نظم و نثر فارسى و عربى، به استثناى آيات قرآنى و احاديث نبوى كه در خلال عباراتش به‌ندرت آمده است، باقى هرچه در او هست، ساخته طبع و ريخته خامه تواناى خود شيخ است. برخلاف رسم مؤلفان كه اشعار و كلمات متقدمان را بر سبيل عاريت با نوشته‌هاى خود تلفيق مى‌كنند، سعدى عاريت كس نپذيرفته و آنچه گفته است همه مخلوق طبع سخن‌آفرين خود اوست[۶]

    انشاء گلستان را از نوع نثر مسجع شمرده‌اند كه معمولا آن را در مقابل نثر مرسل يا آزاد، يكى از دو قسم قرار مى‌دهند، اما حق مطلب اين است كه نثر مسجع، قسم سومى است از كلام ادبى كه حد متوسط و برزخ مابين نظم و نثر است؛ چه از جهت سجع و قافيه، شبيه نظم است و از اين جهت كه مقيد به وزن عروضى نيست، داخل نوع نثر مى‌شود[۷]

    گزارش محتوا

    ديباچه، پس از حمد پروردگار، نعت پيامبر(ص) و ستايش حكمران آن زمان و جانشين و نخست‌وزير او، پيرامون موارد زير مى‌باشد: وابسته نبودن نویسنده به دربار و دستگاه، زمينه تأليف كتاب، گوشه‌نشينى و خاموشى گزيدن و...

    باب اول، در سيرت پادشاهان بوده و داراى چهل و دو مثل نثر آميخته با نظم و دو مثنوى حكمت و اندرز است.

    باب دوم، در مورد اخلاق درويشان و زندگى و دشوارى‌هاى بينوايانى است كه همدم سعدى بوده‌اند؛ اين باب، داراى سه مثل نثر با نظم آميخته و سه داستان منظوم است.

    باب سوم، به فضيلت قناعت و دورى جستن از آن، اختصاص يافته است؛ با سى مثل نثر آميخته به نظم و فوايد خاموشى و انديشه به هنگام سخن گفتن، در قالب چهارده مثل، در باب چهارم آمده است.

    باب پنجم، پيرامون عشق، جوانى، انگيزه‌هاى نفس اماره، انحراف جنسى و پى‌آمد آن مى‌باشد. در اين باب داستان قاضى همدان كه از عفاف دور شده و رسوا گرديده، آمده است. نام سعدى در هفت داستان اين باب آمده و مانند بسيارى از ديگر داستان‌هاى گلستان، قهرمان اصلى اين داستان‌ها، خود سعدى است كه امكان دارد خوانندگان ناآگاه، آن‌ها را واقع بپندارند. اين باب براى جوانان مناسب نبوده و در چاپ‌هاى ويژه مدارس، نيامده است.

    ششمين باب، در مورد ضعف، پيرى، نارسايى‌هاى كهن‌سالى، دور نشدن هوس‌ها در سالخوردگى و فرق ميان انديشه پيران و آنچه در دماغ جوان مى‌گذرد بوده كه شامل هشت مثل نثر و نظم و يك داستان منظوم است.

    باب هفتم، در تأثير تربيت، آموزش و پرورش، بهره‌هاى دانش اندوختن و هنر آموختن بوده كه نوزده مثل نثر و نظم و يك گفت‌وشنيد گسترده در پندار و گفتار بينوايان و بختوران را در خود جاى داده است.

    آخرين باب نيز كه پيرامون آداب صحبت است، بخش بسيار دل‌پذير گلستان مى‌باشد. اين باب، داراى صد و بيست اندرز و حكمت است كه شخص در همه حال از آن بهره‌مند مى‌شود. چنين به نظر مى‌رسد كه شايد بهتر باشد خوانندگان از اين باب آغاز كرده، به پيش روند و ديباچه را در پايان بخوانند[۸]

    سعدى در زبان مردم غور كرده است و روح زبان فارسى را نيك شناخته و بسيارى از لغات، تركيبات، اصطلاحات، تمثيلات و ديگر عناصر زبان خويش را از مردم و زندگى آنان گرفته و آن‌ها را آن‌چنان‌كه مناسب با روح زبان و پسند طبع فارسى‌زبانان است به كار برده؛ بدين سبب خواننده با زبان كتاب احساس سنخيّت مى‌كند. تركيبات و اصطلاحاتى چون «دهان كسى را بستن»، «زبان‌درازى كردن»، «سرخ و سپيد بودن» (به معنى فربه و سرحال بودن)، «اندازه كارى را نگه داشتن» و امثال اين‌ها، در زبان سعدى فراوان است. اين مثال‌ها نشان مى‌دهد كه اين تركيبات عاميانه را چقدر استادانه و طبيعى در كلام خويش آورده است:

    آنان كه به كنج عافيت بنشستنددندان سگ و دهان مردم بستند

    «زبان‌درازى كردن گرفت و عيش مرا منغص داشتن».

    «او را ديد از هيئت نخستين بگرديده و سرخ و سپيد برآمده».

    «يكى از حكما پسر را نهى همی‎كرد از بسيارى خوردن كه سيرى مردم را رنجور كند. گفت: اى پدر! گرسنگى خلق را بكشد، نشنيده‌اى كه ظريفان گفته‌اند به سيرى مردن به كه گرسنگى بردن؟ گفت: اندازه نگه‌دار»[۹]

    سعدى در جملگى داستان‌هاى گلستان، در بيان مطلب، از عناصر زندگى مردم كمك گرفته است. مثال را به ابيات زير كفايت مى‌كنيم:

    درشتى و نرمى به‌هم‌در به استچو رگزن كه جرّاح و مرهم‌نه است
    غريبى گرت ماست پيش آورددو پيمانه آب است و يك چمچه دوغ
    اشتر به شعر عرب در حالت است و طربگر ذوق نيست تو را كژطبع جانورى
    پر طاووس در اوراق مصاحف ديدمگفتم اين منزلت از قدر تو مى‌بينم بيش
    گفت خاموش كه هركس كه جمالى داردهر كجا پاى نهد دست ندارندش پيش

    سعدى استعدادى خدادادى و طبعى روان داشته و در نويسندگى، ذوقى و هنرى سرشار و مقبوليت سخن او سخت در گرو اين نعمت است[۱۰] وى از تجربه نويسندگان پيش از خود بهره فراوان برده است؛ بدين معنى كه ضمن مطالعه آثار گذشتگان، در دقايق و مضايق سخن آنان غور و تأمل كرده و زبان اين آثار را شناخته و دقايق آن را به چشم باريك‌بين خويش نگريسته و به ذهن برنگاشته است و محاسن و معايب آن‌ها را نيز نيك شناخته؛ محاسن را گرفته و معايب را رها كرده و معانى را به نيروى ذوق خدادادى خويش لباسى زيبا از الفاظ پوشانده است[۱۱]

    او از آثار نويسندگان پيش از خود، سادگى، اعتدال، ايجاز، سجع، موزون بودن كلام، آميخته بودن نظم و نثر، جاافتادگى كلمات و... را گرفته و از اطناب و درازنويسى، آوردن مترادفات، بازى با الفاظ، تكرار نامتعادل سجع، آوردن لغات غريب و دور از ذهن و استشهاد بيش از حدّ به آيات، احاديث، اشعار و امثال عربى، تصنع، تكلف و صنعت‌بازى، پرهيز كرده است[۱۲]

    معمولا نويسندگان، مقدمه كتاب‌هاى خويش را بسى فاضلانه‌تر و متكلفانه‌تر از متن كتاب مى‌نوشته‌اند، اما سعدى حتى در مقدمه گلستان، جانب ايجاز و سادگى را رعايت كرده و هيچ‌گاه لفظ و صنعت‌پردازى را بر مفهوم و معنى غلبه نداده است[۱۳]

    سعدى، مسلمان است و متدين، عارف‌مسلك، فرهيخته و مهذّب و بافرهنگ كه فرهنگ پيش از خود را به‌عنوان پشتوانه‌اى براى آثار خويش قرار داده است و از آن به‌طرزى نيكو در آثار خود استفاده برده؛ بدين سبب خواننده فارسى‌زبان، آثار سعدى را آيينه فرهنگ گذشته خويش مى‌بيند و از نظر ذهنى و فكرى و فرهنگى با آن‌ها احساس بيگانگى نمى‌كند. سخن از دين، قرآن، فقه، كعبه، درويش و... گفتن و از حاتم طايى، لقمان حكيم، فريدون، كيخسرو، ضحاك، محمود، اياز و حجاج يوسف نام بردن و ده‌ها نمونه ديگر ازين دست، نمونه‌هاى بارز و ممتازى است بر اين مدعا و اگر نيك بنگريم هيچ جاى گلستان را با فرهنگ گذشته خويش بيگانه نمى‌بينيم؛ به همين سبب فضاى گلستان را فضاى زندگى و جامعه خود مى‌يابيم كه براى ما مأنوس و مألوف است[۱۴]

    در زبان فارسى، كمتر شاعر و نویسنده‌اى را مى‌شناسیم كه چون سعدى صاحب طبعى روان و موزون باشد و بر الفاظ مسلّط. تسلّط او بر واژگان آن‌چنان است كه هيچ‌يك از كلمات او را چه در نثر و چه در نظم، نمى‌توان جابه‌جا كرد و هيچ واژه‌اى را نمى‌توان تغيير داد. بسيارى از اشعار او، از نظر مقام كلمات در جمله و ارتباط آن‌ها با يكديگر، هم به لحاظ دستورى و هم به لحاظ معانى و بيان، آن‌چنان مناسب افتاده است كه اگر بيت او را به نثر بنویسیم و نثر او را به نثر امروزى بدل كنيم نيز همان حالت را خواهد داشت[۱۵]

    سعدى چون شعر مى‌سرايد و نثر مى‌نويسد، گويى كلمات چون سيلى خروشان و سر به نشيب از كوهسار طبعش به‌سوى درياى آثارش روان است؛ بدين سبب، كلام او روان و مؤثر و گيرا و دل‌نشين است؛ آن‌چنان‌كه بسيارى از اشعار و جملات وى با يك‌بار خواندن بر آيينه خاطر نقش مى‌بندد و در ذهن مرتسم مى‌شود. هر صفحه‌اى از گلستان را كه باز كنيم، مثالى و شاهدى بر اين مدعا مى‌توانيم بيابيم. براى پرهيز از تفصيل به اين چند بيت اكتفا مى‌كنيم:[۱۶]

    ابر اگر آب زندگى باردهرگز از شاخ بيد بر نخورى
    با فرومايه روزگار مبركز نى بوريا شكر نخورى
    ترك دنيا به مردم آموزندخويشتن سيم و غله اندوزند
    عالمى را كه گفت باشد و بسهرچه گويد نگيرد اندر كس
    عالم آن كس بود كه بد نكندنه بگويد به خلق و خود نكند

    سعدى با عوام و مردم كوچه و بازار و نيز با سلاطين و درباريان و ديوانيان سروكار داشته و همه خصوصيات روحى و روانى و ذاتى آنان را مى‌شناخته و به سياست‌ها و رابطه‌ها و كارهاى آنان وقوف داشته است؛ به همين سبب در گلستان، مطالب را به‌گونه‌اى بيان مى‌كند كه با روحيّات مردم سازگار است و بيانگر دردها، عشق‌ها، نيازها و آرزوهاى آنان. همين نكته يكى از مواردى است كه سبب شهرت گلستان شده است. سعدى واقعيّات جوامع آن روز را در سياحت‌هاى خويش به‌نيكى شناخته است و آرزوها و مرادهاى مردم را خوب مى‌دانسته و اين واقعيات را با زيركى خاص بيان كرده است؛ به همين سبب، گلستان، آيينه تمام‌نماى اوضاع و احوال اجتماعى مردم آن روزگاران است.

    به ديگر سخن، سعدى در ضمن اينكه از نظر الفاظ و طبع و ديگر مسائل صورى شعر، شاعرى بزرگ، چيره‌دست و ماهر است، روان‌شناس، مردم‌شناس و جامعه‌شناس نيز هست و اين ويژگى‌ها را به تجربه و در طول سفرهاى خويش و زندگى با مردم كسب كرده است و در تصنيف گلستان از همه اين خصوصيات بهره گرفته است[۱۷]

    شاهكارهاى بزرگ ادبى جهان و از جمله گلستان سعدى اين خصوصيت را دارند كه زمان و مكان نمى‌شناسند و از مرزهاى زمانى، مكانى، زبانى و فرهنگى خويش عبور مى‌كنند و به همه زبان‌ها ترجمه مى‌شوند و همگان آن‌ها را مى‌خوانند و بدين گونه مى‌توان گفت كه اين دسته از شاهكارها، اختصاص به قومى خاص ندارند، بلكه از آن همه مردم جهان است. سعدى در گلستان در جنب ساير هنرمندى‌ها و نوآورى‌هاى خويش چنين كارى كرده است[۱۸]

    در جوامع بشرى، فراوانند انسان‌هايى كه بنياد خراب مسائل را در نظر ندارند و يا مصلحتشان چنين اقتضا مى‌كند و به‌دروغ به ظواهر مى‌پردازند. اين نكته‌اى است كه در آثار قبل از سعدى؛ مثلاًدر حديقه سنايى، بدان توجّه شده است، اما هيچ‌كس در زبان فارسى، اين نكته را چون سعدى نگفته؛ بدين سبب ضرب‌المثل شده است:

    خانه از پاى‌بست ويران استخواجه در بند نقش ايوان است

    از اين گونه مثال‌ها در گلستان بيش از هر كتاب ديگرى وجود دارد. تعداد ضرب‌المثل‌هايى كه در زبان فارسى از گلستان نشأت گرفته است، به‌نسبت قابل مقايسه با هيچ اثر ادبى ديگرى نيست و همين هنر سعدى، يكى از عوامل شهرت و اعتبار گلستان نزد خاص و عام شده است[۱۹] سعدى انواع جورها و ستم‌هايى را كه پادشاهان جبّار معاصرش به مردم روا داشته‌اند، ديده و لمس كرده است. وقتى خواننده باب «سيرت پادشاهان» را مى‌خواند، بر ظلم و جور، ناصبورى، خشم، دهن‌بينى و ظاهربينى، حرص و آز، متغير بودن اخلاق و ده‌ها صفت زشت ديگر آنان واقف مى‌شود. سعدى، ضمن آنكه اين صفات را باز مى‌نمايد، آنان را نصيحت مى‌كند و ناپايدارى ملك و مؤاخذه قيامت را به آنان يادآور مى‌شود و به عدل و رعيت‌پرورى و مردم‌دارى مى‌خواندشان[۲۰]

    سعدى از معدود شاعران و نويسندگانى است كه با آنكه با سلاطين زمانه خود ارتباط دارد، اما در مقابل آنان تيزگفتار است و با شجاعت و شهامت هرچه تمام‌تر آنچه را لازم مى‌داند مى‌گويد و نكاتى بسيار مهم در زمينه ملك‌دارى بدانان مى‌آموزد. باب اول گلستان مشحون است از اين نكته‌ها. به اين شواهد توجه فرماييد:

    «هنوز نگران است كه ملكش با دگران است».

    «بارى به مجلس او در، كتاب شاهنامه همى خواندند در زوال مملكت ضحاك و عهد فريدون. وزير، ملك را پرسيد هيچ توان دانستن كه فريدون كه گنج و ملك و حشم نداشت چگونه بر او ملك مقرر شد؟ گفت: آن‌چنان‌كه شنيده‌اى خلقى برو به تعصّب گرد آمدند و تقويت كردند و پادشاهى يافت. گفت: اى ملك چو گرد آمدن خلقى موجب پادشاهى است تو مر خلق را پريشان براى چه مى‌كنى؟ مگر سر پادشاهى كردن ندارى؟

    پادشاهى كو روا دارد ستم بر زيردستدوست‌دارش روز سختى دشمن زورآور است
    با رعيت صلح كن وز جنگ خصم ايمن نشينزآنكه شاهنشاه عادل را رعيّت لشكر است

    «درويشى مستجاب الدعوه در بغداد پديد آمد. حجاج يوسف را خبر كردند. بخواندش و گفت دعاى خيرى بر من كن. گفت:خدايا جانش بستان. گفت از بهر خداى اين چه دعاست؟ گفت:

    «اين دعاى خير است تو را و جمله مسلمانان را»

    اى زبردست زيردست‌آزارگرم تا كى بماند اين بازار
    به چه كار آيدت جهان‌دارىمردنت به كه مردم آزارى

    ده‌ها نكته باريك ديگر ازين دست در گلستان هست كه اگر جمع شود و پيرامون آن بحث شود، كتابى در آيين ملك‌دارى به دست خواهد آمد كه امروز نيز در حكومت كردن مى‌توان از آنها سود جست[۲۱] يكى از مسائل بسيار مهمى كه سعدى در آثار خود و از جمله در گلستان بدان پرداخته و باعث اعتبار و شهرت جهانى اين كتاب شده و از اركان فكر سعدى مى‌باشد، انسان‌دوستى است[۲۲]

    اگر سعدى در هيچ جاى آثار خود از انسان‌دوستى سخن نمى‌گفت، همين ابيات بسيار معروف در گلستان براى اعتبار او كافى بود كه فرمود:[۲۳]

    بنى آدم اعضاى يكديگرندكه در آفرينش ز يك گوهرند
    چو عضوى به‌درد آورد روزگاردگر عضوها را نماند قرار
    تو كز محنت ديگران بى‌غمىنشايد كه نامت نهند آدمى

    سعدى با نظرى تيزبين و با ديد جامعه‌شناس، روان‌شناس و مردم‌شناسى ماهر و نكته‌سنج، هيچ گوشه‌اى و زاويه‌اى از زواياى زندگى مردم را از نظر دور نداشته و در استعمال الفاظ، تركيبات، تمثيلات و مضامين از زندگى مردم روزگار خويش الهام گرفته است و نكاتى كه در گلستان، در زمينه‌هاى مختلف بيان كرده است، همه دليلى روشن و برهانى قاطع است بر اين مدعا و هركس بخواهد به وسعت و عمق اين مسائل پى ببرد، او را چاره‌اى نيست جز آنكه به آثار سعدى مراجعه كند كه: «آفتاب آمد دليل آفتاب»[۲۴]

    وضعيت كتاب

    كتاب به كوشش و با تحقيق نورالله ايزدپرست عرضه شده است.

    فهرست مطالب در ابتدا و فهرست آيات، احاديث، اشعار، حكم، امثال و عبارات عربى و نام‌هاى خاص مذكور در متن، در انتهاى كتاب آمده است.

    پاورقى‌ها توسط محقق نوشته شده و بيشتر به توضيح كلمات و عبارات مشكل متن، اختصاص يافته است.

    پانویس

    1. دهباشى، على، ص 157
    2. همايى، جلال‌الدين، ص 101
    3. غلام‌رضايى، محمد، ص 120
    4. همان، ص 127
    5. همايى، جلال‌الدين، ص 102
    6. همان، ص 102
    7. همان، ص 103
    8. مقدمه و متن كتاب
    9. غلام‌رضايى، محمد، ص 122
    10. همان، ص 122
    11. همان، ص 122
    12. همان، ص 122
    13. همان، ص 123
    14. همان، ص 123
    15. همان، ص 124
    16. همان، ص 124
    17. غلام‌رضايى، محمد، ص 125
    18. همان، ص 125
    19. همان، ص 127
    20. همان، ص 127
    21. همان، ص 128
    22. همان، ص 128
    23. همان، ص 129
    24. همان، ص 129

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن كتاب؛
    2. غلام‌رضايى، محمد، «گشت‌وگذارى در گلستان»، مجله يغما، يادنامه يغما (از صفحه 120 تا 130)؛
    3. دهباشى، على، «تصحيح انتقادى از گلستان»، مجله كلك، آبان 1369، شماره 8 (از صفحه 157 تا 160)؛
    4. همايى، جلال‌الدين، «گلستان سعدى»، مجله يغما، خرداد 1341، شماره 167 (از صفحه 97 تا 103).