الديباج الوضي في الكشف عن أسرار كلام الوصي
الديباج الوضي في الكشف عن أسرار كلام الوصي | |
---|---|
پدیدآوران | وجیه، عبدالسلام بن عباس (زير نظر)
متوکل، خالد بن قاسم (محقق) مؤید، یحیی بن حمزه (نویسنده) |
عنوانهای دیگر | نهجالبلاغه. شرح |
ناشر | مؤسسة الإمام زيد بن علي الثقافية |
مکان نشر | صنعا - یمن |
سال نشر | 1424 ق |
چاپ | 1 |
موضوع | علی بن ابیطالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. نهجالبلاغه - نقد و تفسیر |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 6 |
کد کنگره | BP 38/02 /م9 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
الديباج الوضي في الكشف عن أسرار كلام الوصي، اثر يحيى بن حمزه شرحى است، سه جلدى بر كتاب نهجالبلاغه اميرالمؤمنين(ع). شارح این اثر عربی را در ربيعالآخر سال 718 هق به پایان رسانده است.
ساختار
الدّيباج الوضى، بر بنياد چينش متن نهجالبلاغه كه - به ترتيب- سخنرانىها و نامهها و (گزينْ گفتارها) را در برگرفته است، شامل سه «قطب» است و در هر «قطب»، يكى از اين بخشهاى سه گانه را به شرح و گزارش نشسته است.
در پایان كتاب نيز افزونهاى بر نهجالبلاغه كه در پارهاى در دست نوشتههاست، آمده است و گزارش شده، و پس از آن گزارشى است، از نقشهاى انگشترىهاى اميرمؤمنان عليهالسلام كه نویسنده خود افزوده است.
گزارش محتوا
شيوهى او چنين است كه عبارات نهجالبلاغه را در بخشهاى خرد خرد - و حتّى يك كلمهاى- تقطيع كرده توضيح مىدهد. شرح او بر نهجالبلاغه برخلاف برخى شرحهاى ديگر اين متن، اهتمام به توضيح عبارات خود كتاب دارد و از مباحث حاشيهاى دامنهدار استقبال چندانى نمىكند.
متأسّفانه برخى از شروح متداول و مهمّ نهجالبلاغه به راستى در گشايش عبارات و فرانمودن مقاصد مشخّص و ويژهاى كه در پس جملهها و كلمههاى خاصّ فلان خطبه يا نامهى امام عليهالسلام بوده، كوتاهى كرده و به جاى آن در مباحث حكْمى و كلامى و تاريخى دامنهدارى فرو رفتهاند كه به جاى خويش سودمند و دربايست است.
يحيى در متن ديباج پارهاى از اشكالات را در قالب «پرسش» و «پاسخ» و زير سرنويسهایى از همين دست، مورد بحث قرار داده است.
وى به شرح نهجالبلاغهى شريف علىّ بن ناصر حسینى، موسوم به اعلام نهجالبلاغه، نظر داشته و گاه به نقد گفتارها و راىهاى اين شارح كوشيده است.
يحيى با آنكه حجم انبوهى از موادّ دانشهاى نقلى را در الدّيباج الوضى در ميان آورده، اغلب از منابع و مآخذ خود نامى نمىبرد و در گفتاوردها به عباراتى چون «و يحكى» يا «حكى» يا «يروى» يا «روى» و مانند آن بسنده مىكند. گاه نيز نام گوينده را مىبرد بى آن كه به مأخذ گفتار و نام كتاب آن گوينده تصريح نمايد. نمونه را، مىگويد كه: قاضى عبدالجبّاربن احمد چنين و چنان باز گفته است و خواننده نمىداند كه مرد پرنويسى چون قاضى عبدالجبّار در كدام يك از نگارشهایش چنين سخنى به ميان آورده است؛ اگرچه پس از جست و جو روشن مىشود، سرچشمهى گفتار يحيى بن حمزۀ كتاب مغنى قاضى عبدالجبّار است كه نویسندهى الدّيباج الوضى به ويژه در پرسمانهاى امامت و رخدادهاى روزگار عثمان و گزارش كردارهاى طلْحه و زبير و عايشه و معاويه و اهل جمل و اهل شام بسيار بر آن كتاب اعتماد نموده، فىالجمله، منابع و مآخذى كه در الدّيباج الوضى به روشنى از آنها نام رفته است، اندك شماراند.
ديدگاههاى حتّى جزئى نویسندهى الدّيباج الوضيى -كه بايد به جاى خود مورد بررسى و تحليلى فراخ دامنه قرار گیرد-، اگرچه به تفاريق در اين سو و آن سوى كتاب پراكنده است، به ويژه چون نمودار دينْنگرى زيدى در عهود متأخّر مىباشد، شايان باريكبينى بسيار است.
يحيى بن حمزه در آغاز بخشى كه از براى گزارش نقوش انگشترىهاى اميرمؤمنان على عليهالسلام در پایان الدّيباج الوضى افزوده است، توضيحى جالب توجّه به رقم آورده، در اين توضيح، به ويژه يارى جستن گوينده از سنّت علوى براى روشن ساختن گوشههایى از سنّت نبوى كه مبْهم يا مجْمل مانده، سخت نگريستنى است.
يحيى، ديباجهى شريف رضى را در شرح خود نياورده و گزارش نكرده است، ليك خود ديباجهاى نه چندان كوتاه به قلم آورده كه در آن - از جمله- به معرّفى نهجالبلاغه شريف رضى و تبيين شيوهى شرح خويش دست يازيده است.
وى در اين ديباجه، پس از معرّفى شريف رضى و بيان اين كه «... هو من فضلاء الإماميّۀ و المشار إليهم منهم» مىنويسد: «و حكى الحاكم ابوسعد [ يعنى حاكم چشمى] أنّه كان زيدىّ المذهب يرى راى الزّيديّه».
انصاف آن است كه زيدى شمردن شريف رضى سخنى شگفت و نمود بىاطّلاعى يا غرضْورزى است. بماند كهاى بسا تبار مادرى رضى و اين كه مام وى از خاندان ناصر اطروش بوده و هم چنين بىقرارى سياسى و ژكيدنهاى پيدا و پنهان او با دستگاه خليفهى عبّاسى، او را در ديدهى برخى ناظران كماطّلاع به سادات شورندهى زيدى مذهب؛ مانند كرده باشد.
به هر روى، يحيى از مرده ريگ قلمى رضى آگاهى چندانى نداشته و به صراحت گفته است كه: «و لم أظفر بشىءٍ من مصنّفاته سوى هذا الكتاب يعنى غريب آن است كه او المجازات النبويّهى رضى را مىشناخته است، ليك نسبت كتاب را به رضى نفى كرده و آن را از صدرالدّين على بن ناصر حسینى دانسته!
يحيى بن حمزه در ديباجهى شرحش از مهجور و مهمل و متروك ماندن نهجالبلاغه (احتمالاً: در جامعهى زيدى پيرامونش) گله مىكند و آن گاه به چرائى اين چگونگى پرداخته، مهجوريّت نهجالبلاغه را ناشى از دشوارى آن و باريكى راز و رمزهایش، به ويژه در پرسمانهاى خداشناختى، و مباحث الاهيّات، قلم مىدهد.
اگر از سيماى كلّى يحْيى بن حمزه در مقام شارح نهجالبلاغه جويا شويم، سيماى او سيماى اديبى است كه به شرح نهجالبلاغه نشسته و جايگاه الدّيباج الوضى در ميان شروح ادبى است.
وضعيت كتاب
الدّيباج الوضى را، خالد بن قاسم بن محمّد المتوكّل، تحت إشراف پژوهندهى نامى ميراث زيديّه، عبدالسّلام بن عبّاس الوجيه، پژوهيده و ويراسته و آمادهى نشر ساخته است. پايهى اين پژوهش، دو دستنوشت از الدّيباج الوضى بوده. يك دستنوشت نيز به عنوان منبع كمكى مورد استفاده قرار گرفته است.