تفسیر عاملی

    از ویکی‌نور
    تفسیر عاملي
    تفسیر عاملی
    پدیدآورانعاملی، ابراهیم (نویسنده) غفاری، علی‌‎اکبر (مصحح)
    عنوان‌های دیگرقرآن کریم شامل لغت، شان نزول، ترجمه اقوال مفسرین و توضیح نکات تربیتی و اجتماعی
    ناشرکتابفروشی صدوق
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1359 ش
    چاپ1
    موضوعتفاسیر - قرن 14 تفاسیر شیعه - قرن ۱۴
    زبانفارسی
    تعداد جلد8
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏98‎‏ ‎‏/‎‏ع‎‏2‎‏ت‎‏7‎‏ ‎‏1359
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    تفسير عاملى، اثر فارسى ابراهیم عاملى از مفسرين قرن چهاردهم هجریست كه توسط على اكبر غفارى تصحيح شده است.

    اين تفسير شامل مباحث گوناگونى از قبيل لغت شناسى، شأن نزول آيات، ترجمه، ذكر اقوال مفسرين و توضيح نكات تربيتى و اجتماعى است.

    مفسر گرامى، اساس كار خود را در لغت به توضيح و تفسير و تبيين لغات مشكل و ديرياب گذاشته و پس از نقل آيات بلافاصله اين لغات را توضيح مى‌دهد، پس از ذكر واژه‌ها، جهت نزول و رابطۀ تاريخى و فرهنگى، اسباب و موقعيت نزول آيه را شرح مى‌دهد. از قسمت‌هاى مهم و قابل توجه تفسير، ترجمۀ آيات به فارسى روان، ساده و مطابق با ترتيب كلمات قرآنى است. با مقايسه ترجمۀ عاملى را با چند ترجمۀ آن دوران، چون پاينده و آل آقا مى‌توان از جهاتى برترى اين ترجمه بر ديگر ترجمه‌ها پى برد. همچنين در لغزشگاه‌هاى ترجمه، چون «ان مخففه» از «ثقيله» كه برخى به اشتباه ان «نافيه»، «شرطيه» و يا «وصليه» گرفته‌اند، مترجم در اين موارد دقت لازم را داشته است. به عنوان نمونه، آيۀ 164 سورۀ آل عمران: «و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين» را اين چنين ترجمه كرده است: با آنكه زان پيش به آشكار گمراه بودند. در اين مورد بدون تأكيد ترجمه كرده است.

    يا در ترجمۀ «و ان كنا عن دراستهم لغافلين» (انعام156/6/) آورده است: و ما از فراگيرى و خواندن ايشان آگاه نبوديم، كه باز بدون تأكيد آورده است.

    نمونۀ ديگر در ترجمۀ «و ان وجدنا اكثرهم لفاسقين» (اعراف102/7/) كه ايشان اين گونه ترجمه كرده‌اند: ولى بيشتر ايشان را كج‌رفتار و بدكار ديديم.

    در اينجا هم مانند بسيارى از مترجمان مانند: ياسرى، الهى قمشه‌اى، پاينده، معزى، خواجوى، آيتى، بهبودى، فارسى و تفسیر نمونه، بدون تأكيد ترجمه كرده است.

    و باز در تفاوت ميان ان مخففه و ان نافيه در ترجمۀ: «و ان كنت من قبله لمن الغافلين» (يونس29/10/) چنين ترجمه كرده است: و البته كه تو زين پيش از آن بى‌خبر بودى؛ كه مطابق تفسير لاهيجى، مجتبوى، ياسرى، خواجوى و ملا فتح‌اللّه كاشانى و ترجمه و تفسير رهنما مخففه معنا كرده‌اند.

    و نمونه ديگر در ترجمۀ: «و ان كنا من قبله لمن الغافلين» (يوسف3/12/) است كه اين گونه ترجمه كرده: و ما به راه بد رفتيم. كه مانند ترجمه آيتى و فيض الاسلام بدون تأكيد ترجمه كرده است.

    نكتۀ قابل توجه در اين ترجمه‌ها و موارد ديگر كه زمينۀ لغزش در آن فراوان است، عدم پى‌گيرى بسيارى از مترجمان از جنبه‌هاى ادبى و قرائت كلمات است كه ايشان در حد قابل قبولى حساسيت به خرج داده و ابعاد ادبى را بررسى كرده است، به همين دليل پشتوانه ترجمه ايشان بحثهاى ادبى و تفسيرى است.

    به هر حال گرچه اين ترجمه، پاياپاى و اصطلاحا تحت اللفظى نيست، اما ترتيب كلمات قرآنى را رعايت كرده و گاهى براى روشن كردن بيشتر مفهوم آيه داخل پرانتز، توضيحاتى را مى‌افزايد و رابطۀ جمله قبل و بعد و خطاب آيه را مشخص مى‌كند. بدين جهت درباره اين ترجمه مى‌توان گفت: ترجمه‌اى است وفادار به متن، منضبط، مفهوم و روشن كه بايسته است به عنوان ترجمه‌اى مستقل، ارزيابى شود و به طور جداگانه چاپ گردد.

    از ديگر ويژگى‌هاى تفسير عاملى، بهره گيرى گسترده اين كتاب از تفاسير شيعه و سنى، تفاسير قديم و جديد با سبک ‌هاى گوناگون تفسيرى و تأويلى است. عاملى پس از توضيحات كلى و ترجمه، عنوانى دارد به نام: سخن مفسرين، در اين قسمت به مناسبت اهميت و يا حساسيت موضوع، از تفاسيرى چون جامع البيان طبرى، مجمع البيان طبرسى، روض الجنان ابوالفتوح رازى، كشّاف زمخشرى، تفسير كبير فخر رازى (مفاتيح الغيب)، روح البيان برسوى، روح المعانى آلوسى، المنار عبده و حتى تفاسير عرفانى چون صفى عليشاه (منظومۀ تفسير)، تأويلات ملا عبدالرزاق كاشانى (معروف به تفسير ابن عربى) و حسینى كاشفى استفاده مى‌كند و نظرات تفسيرى مفسرينى چون سيد احمدخان هندى را با تأييد نقل كرده است. روش او در نقل اقوال چنين است كه اگر در جايى خود مستقلا مطلبى را در ذيل بيان كرد، نشان مى‌دهد نظر خاصى دارد وگرنه نظرات مفسرين را پذيرفته است. در ضمن بيان مطالب و براى جذابيت بخشيدن به سخن، گاه اشعارى را از شعراى نامدار فارسى زبان به ويژه از مثنوى مولوى و سعدى و حافظ نقل مى‌كند و از آنها استفاده تربيتى و نتيجه گيرى هدايتى مى‌كند.

    در استخراج پيام قرآن به سراغ روايات اهل‌بيت عصمت رفته و از تفاسير مأثور شيعه به ويژه على بن ابراهیم قمى در جاى جاى تفسير نقل مى‌كند و از آنها سود مى‌جويد. همچنين نظرات علمى و بيان اهل سياست و حقوق را به ميان مى‌كشد و موضوعات مختلف اجتماعى را تحليل مى‌كند. به عنوان مثال در ذيل آيۀ: «لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين» (آل عمران، 28) پس از نقل اقوال مفسرين دربارۀ دوست نگرفتن از كفار در ذيل عنوان: سخن ما، مى‌نويسد: اين آيه براى جلوگيرى از دوستى مردم ناموافق است تا از اعمال غرض و سوء استفاده آنها جلوگيرى شود. و چنين توضيح مى‌دهد كه در آن روز كه اين آيه نازل شد، معلوم بود كه مختصر رابطه با مخالفين اسلام مضرّ به اسلام و مسلمين بود. به زيان اجتماع و سياست و مخالفت دين بود و لذا حرام شد، اما اين سئوال مطرح است كه آيا امروز اين دستور به معناى عمومى و كلى براى مسلمين مى‌تواند باشد تا هيچ مسلمانى نتواند با كافر دوستى برقرار كند، يا منظور آن دوستى با كافرانى است كه موجب تقويت آنها و ضعف مسلمين شود؟ ايشان پاسخ مى‌دهد: از كلمه «من دون المؤمنين» اين معنا استفاده مى‌شود كه دوستى افراد بايد به گونه‌اى باشد كه جهت سياسى نداشته باشد و از حدود متعارف تجاوز نكند وگرنه دوستى يك دانشجوى مسلمان با دانشجوى غير مسلمان يا تاجر مسلمان با تاجر غير مسلمان مفاد آيه نيست. دوستى‌هايى حرام است كه موجب زيان مادى و معنوى به مسلمانان باشد همچنان كه هم اكنون در بسيارى از كشورهاى اسلامى، بر سر مسلمانان به بار آورده است.

    مشابه همين برداشت اجتماعى و تربيتى در خطاب به اهل علم و اهل كتاب دارد كه به مناسبت تفسير: «ا لم تر الى الذين اوتوا نصيبا من الكتاب» (نساء، 44) مى‌نويسد: به طورى كه در هر جا اسم اهل كتاب و يهود آمده متذكر شده‌ايم، اينجا هم مى‌گوييم قرآن راهنما است و وسيلۀ تربيت در اين دو آيه كتاب‌خوانده‌ها و مردم سرشناس و معروف آن زمان را معرفى مى‌كند اينها مانند همان يهود مدينه هستند كه كتاب تورات و وسيلۀ شرافت و تمدن خود را به ميل خود تحريف می‌كردند تا براى خود مقام و اعتبار پابرجا كنند. اين اهل كتاب هم قانون و كتاب زندگى و نظم اجتماع را مطابق سود و صرفۀ خود تعبير و اجرا مى‌كنند.

    اين روند از بحث را در بسيارى از آيات مربوط به مسائل اجتماعى، سياسى و اقتصادى مشاهده مى‌كنيم و نگرش آگاهانه و تحليل‌گرانه مفسر را درمى‌يابيم.

    يكى از نكات قابل توجه در اين تفسير، خردگرايى‌هاى مفسر است كه هرگز تابع جو و فضاى حديث‌گرايى فاقد منطق و اثر گرايى مفسران نشده و هر جا كه با قواعد يا فهم طبيعى ناسازگار است آن را رد كرده است.

    به عنوان نمونه در تفسير اين آيه: «يا معشر الجن و الانس الم يأتكم رسل منكم يقصون عليكم آياتى» (انعام، 130) كه مفسران گفته‌اند همان طور كه انسه‌گانها داراى پيامبران بوده‌اند، جنيان نيز پيامبر داشته‌اند، قهرا تصور آنان از جن و زندگى و حيات آنان مانند انسه‌گانها فرض شده است. اين ديدگاه را مورد ترديد قرار مى‌دهد و حتى منقولات مفسران و برخى از روايات در اين باب را رد مى‌كند و مى‌نويسد: ممكن است بگوييم شايد كلمات يا معشر الجن و الانس، نه براى آن است كه جن هم مخاطب باشند به اين خطاب كه براى آنها هم پيامبرانى از خودشان فرستاده شده است، بلكه مقصود تعميم مطلب است كه كنايه از عموم مردم گذشته و حال و آينده است و به خصوص كه روايتى و حديثى نقل نشده است كه از جن پيغمبرى بوده است، و در تفسير صافى نوشته است از حضرت امير(ع)پرسيدند: آيا خدا براى جن پيغمبر فرستاده؟ فرمود: پيغمبرى يوسف نام، داشتند كه او را كشتند. معلوم است اين دسته منقولات ارزش نقل و تطبيق آيات قرآن را ندارد.

    مشابه اين روش را در برخورد مفسرين در تفسير آيۀ: «و سئلهم عن القرية التى كانت حاضرة البحر» (اعراف، 163) مشاهده مى‌كنيم. ايشان در اين آيه و در آيات مشابه ديگر مانند: «و اذ نتقنا الجبل» (اعراف، 171) كه خواستند اين حركات را به جنبه‌هاى غير طبيعى حمل كنند و بگويند خداوند كه كوه را از جاى كند و بالاى سر آنها قرار داد تا آنها ايمان بياورند و عملا بنى اسرائيل را الجاء و الزام كرد تا قبول كنند وگرنه كوه بر سر آنها فرود مى‌آيد، يا در داستان اصحاب سبت كه مفسرين در آيۀ: «كونوا قردة خاسئين» (بقره، 65) گفته‌اند آنها همگى بوزينه شدند، اين تفسيرها را نمى‌پذيرد و مى‌نويسد: قدرت آفرينش و رهبرى پيامبران احتياج ندارد به اين گونه حوادث منقول، به عنوان معجزۀ انبيا و چنانكه در سورۀ بقره نسبت به هر دوى اين قضيه احتمال قابل فهم خود را نوشتيم، اينجا هم ممكن است نظير آن را بگوييم كه آيه صريح نيست در تبديل صورت آدمى به بوزينه شدن؛ و نه از جاى كندن كوه و بالاى سر مردم نگاهداشتن و گفته‌هاى مفسرين شبيه به داستانهاى يهود است و مجعولات متخذ از آنها. پس ضرر و نقص بدين گفته‌هاى پيغمبران و قرآن، نخواهد بود اگر چنين بگوييم كه چون آيه صريح و موجب يقين نيست و حديث منقول از معصوم كه موجب اطمينان باشد بر مقصود از آيه در دست نيست. ما از اين جمله‌ها چنين مى‌فهميم كه در سوره اعراف آيه 166: «لمّا عتوا عمّا نهوا» اعلام شده است كه به موجب خير و صلاح در آفرينش چون از دستور و احكام دين تجاوز و نافرمانى كردند، گفتيم مانند بوزينگان زشت و مطرود و در محروميت باشيد تا همه انسان‌هاى متمدن و شهر نشين كه با يكديگر زندگى مى‌كنند و دين و آيين و وظايفى براى آنها معين شده است بدانند كه نتيجه و سزاى خودسرى و تخلف از وظايف، محروميت است و بوزينه صفت شدن و راندۀ درگاه خالق هستند و منفور خلق نيز مى‌شوند.

    با همه اينها، خرد گرايى‌هاى مفسر، گاه به افراط كشيده مى‌شود و ترديدهايى در دلالت آيه روا مى‌دارد كه نياز به آن نيست و به دنبال اثبات چيزى است كه انكار آن مسأله‌اى را ثابت نمى‌كند، نه نفى قدرت خداوند و نه نداشتن معجزه انبيا. به عنوان نمونه در تفسير آيات 110-115 مائده كه خداوند با كلمۀ «اذ» يادآورى نعمت‌هاى خداوند به حضرت عيسى را مى‌كند و از تعليم كتاب و حكمت و آفريدن پرندگان از خاک و شفا دادن بيماران كور و پيس (ابرص) و زنده كردن مردگان به عنوان معجزات و بينات عيسى عليه‌السّلام ياد مى‌كند. ايشان دست به توجيه مى‌زند و كلمات تخلق، تنفخ، تبرئ را صريح در انجام اين معجزات نمى‌داند:

    «اگر يك يك از جمله‌هاى مربوط به معجزات اين آيات را وارسى كنيم نمى‌توانيم يقين كنيم كه تصريح به انجام آنها شده است. مثلاًجمله‌هاى: ايدتك، علّمتك صريح است كه حضرت مسيح به وسيلۀ روح القدس پشتيبانى شده است و خواندن و فهميدن را به او آموخته‌اند و هم در آخر گفته شده است: و اذ كففت، و اذ جئتهم. اينها هم صريح است كه انجام شده است و جملۀ: اذ جئتهم بالبينات، به گونۀ مجمل و سربسته معلوم است كه از حضرت مسيح چيزهايى بيش از مردم ديگر مشاهده شده است كه دليل بر شخصيت و مقام نبوت آن حضرت بوده است، ولى در ميانۀ اين جمله‌ها گفته شده است: اذ تخلق، فتنفخ، و تبرئ، و اذ تخرج. معلوم است كه اين پنج جمله كه معجزات را مى‌شمارد صريح در انجام آنها نيست. پس بايد به يكى از دو معنا تطبيق كنيم تا استفاده شود كه اين كارها انجام شده است:

    اول: به صورت استمرار كه اين طور معنا شود، ياد بياور زمانى را كه درست مى‌كردى و مى‌دميدى و مى‌شد و خوب مى‌كردى و بيرون مى‌آوردى. و معلوم است كه در لفظ تصريح نشده است به كلماتى مانند اذكر، و كنت، تا معناى استمرار فهميده شود و بايد بگوييم از قرينۀ جمله اين معنا استخراج مى‌شود.

    دوّم: آن كه اينها را بر صورت التزامى فارسى معنا كنيم به اين طور: ياد بياور نعمت من را بر خودت آن گاه كه روح القدس را پشتيبان تو كردم و آن زمان كه به تو توانايى داديم تا بسازى و بدمى و باشد و بهبود بخشى و بيرون آورى. ظاهر آن است كه اين معناى دوم از نظر دلالت لفظ تفاوتى با اول ندارد. پس نتيجۀ اين گفته‌ها چنين خواهد بود كه مقصود، نماياندن قدرت و استعدادى است كه به مسيح عنايت شده است و او مى‌تواند اين طور كارها را به اذن خداوند انجام دهد.»

    اشكال اين است، چرا اصرار داشته باشيم كه اثبات كنيم اين آيات دلالت بر وقوع اين معجزات نمى‌كند. اگر قبول داريد كه دلالت بر نماياندن قدرت و استعداد انجام اين كارهاى غير طبيعى را دارد، چرا به دنبال ترديد يا انكار آن برآييم. زيرا اگر خداوند يادآورى اين نعمت‌ها را مى‌كند، تنها ياد آورى قدرت بر انجام نيست تحقق اين معجزات نيز هست چرا كه براى شخص قدرت نشان دادن، بينات نيست، انجام اين معجزات و نشان دادن آنها به مردم اطراف است كه به صدق و راستى پيامبر ايمان پيدا كنند خصوصا در آنجا به كلام كسى استشهاد كنيم كه همواره بناى انكار اين معجزات را داشته و علم گرايى و ظاهر محورى مبناى تفسير او بوده است. اگر سيد احمد خان هندى كه مرحوم عاملى اين موارد را به او نسبت مى‌دهد كه چنين معنا مى‌كند، او تحقق آنها را از پيامبر منكر بوده است، در صورتى كه شما قايليد خداوند اين قدرت را به او داده ولى دلالت بر تحقق ندارد. اما حقيقت آنست كه خداوند مى‌فرمايد: «اذ قال اللّه يا عيسى بن مريم اذكر نعمتى عليك و على والدتك... و اذ تخلق من الطين كهيئة الطير باذنى فتنفخ فيها فتكون طيرا باذنى و...» (مائده، 110) و جمله آخر عطف به جمله‌هاى قبلى، نسبت به يادآورى اين نعمت‌هاست، لذا نبايد از اين دو جهت در دو فراز فرقى باشد.

    به هر حال، به جز مطالب و مواردى در خور نقد و بررسى، نكات بسيارى در اين تفسير ساده و مختصر دارد و تحقيقات علمى و اجتماعى زيادى انجام داده است كه بسيار قابل توجه است. همچنين در مقدمه‌اى كه به تفسير نوشته است، انگيزه خود را از نگارش تفسير بيان داشته و دغدغه فهم قرآن را بازگو كرده است و ارايه تفسير خود را در پاسخ به نویسنده‌اى مى‌داند كه گفته است تفاسير را يك رشته روايات ضعيف و قصه‌هاى بى‌اساس تشكيل مى‌دهد.

    وى در همين مقدمه مباحثى از علوم قرآن و روش تفسيرى خود را بيان كرده است. در زمينۀ اسباب نزول و موقعيت نزول قرآن، اهتمام پيامبر به صيانت اين كتاب الهى و تاريخ جمع قرآن در عهد پيامبر و مطالبى درباره گردآورى قرآن پس از رحلت حضرتش بيان مى‌كند و خواننده را در آغاز تفسير با كليات مسائل تفسير و قرآن آشنا مى‌سازد.

    اما درباره چاپ كتاب: جلد اول اين تفسير نخستين بار، در زمان حيات عاملى، به وسيله كتابفروشى باستان شهر مقدس مشهد چاپ و منتشر شده است، اما بعدها به همت و كوشش آقاى على اكبر غفارى از محققان سخت كوش و ناشران متعهد، پس از حيات مفسر تجديد چاپ شده است.

    وابسته‌ها