حلاج، حسین بن منصور: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
     
    (۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۵۶: خط ۵۶:
    حلاج پس از اين كه چند سالى را در بغداد گذرانيد، بار ديگر به شوشتر رفت و از همين جا بود كه سفرهاى تبليغى خود را آغاز كرد. وى به سال 270ق در 26 سالگى، نخستين حج خود را به جاى آورد و سالى را در آن جا به رياضت، عبادت و روزه‌دارى پرداخت. چون از مكه به اهواز بازگشت، به ارشاد مردم پرداخت و خود به عنوان اعتراض به رفتار ناپسند «عمرو مكى» و تبليغات سوء او بر عليه وى، خرقه از تن درآورد و به سفر پرداخت و به خراسان، طالقان، بصره، واسط، شوشتر و بغداد سفر كرد. او دومين سفر خود را به قصد زيارت كعبه از بغداد همراه با چهارصد مريد آغاز كرد؛ و پس از بازگشت، به قصد ارشاد، به هندوستان، تركستان، عربستان، افغانستان، كشمير و چين سفر كرد و بت‌پرستان آن ديار را به آيين اسلام راهنمايى نمود. حلاج در حدود سال 294ق سومين حج خود را كه دو سال طول كشيد، به جاى آورد. پس از بازگشت به بغداد، بار ديگر به تبليغ ميان مردم پرداخت. در اين سال‌ها بود كه با پيش آمدن غائله خلع «مقتدر» و بيعت گروهى از سران حكومت با «ابن المعتز»، بغداد گرفتار شورش و خون‌ريزى شد و عده‌اى بر اين عقيده شدند كه اين شورش و آشوب به اشارت حلاج و تدبير وى بوده است. بدين سبب حلاج از بغداد به شوش گريخت و مدتى در آن جا پنهان شد. ولى به سبب خيانت يكى از شاگردانش؛ نهان‌گاه او را كشف كرده و دستگيرش ساختند و سوار بر شترى به بغداد بردند. در سال 302ق نخستين محاكمه حلاج در بغداد صورت گرفت كه به شكنجه و هشت سال زندانى شدن وى در زندان‌هاى بغداد انجاميد. پس از آزادى، به جهت تقرّبى كه نزد مادر خليفه يافت، اندك اندك به كاخ خليفه راه جست، اما سعايت‌گران با ساحر خواندن حلاّج، خليفه را از خطرش بيمناك ساختند، از اين رو «حامد بن عباس»، وزير مقتدر از او خواست كه حلاج را دوباره محاكمه كنند. در 309ق دومين محاكمه حلاّج به مدت هفت ماه در حضور «حامد وزير» به طول انجاميد و سرانجام به تحريك شریک وزير و هواداران وى، گواهان بسيارى بر بطلان گفتار و عقايد حلاّج گواهى دادند و بدين ترتيب، در روز سه شنبه 24 ذى‌القعده 309ق حلاّج را براى اعدام حاضر كردند. ابتدا جلاّد هزار تازيانه به او زد و سپس دست و پايش بريدند و پيكر نيمه جانش را بردار آويختند و فرداى همان روز به فرمان خليفه، سر از تنش جدا ساختند و جسدش را به آتش كشيدند و خاکسترش را به دجله سپردند.
    حلاج پس از اين كه چند سالى را در بغداد گذرانيد، بار ديگر به شوشتر رفت و از همين جا بود كه سفرهاى تبليغى خود را آغاز كرد. وى به سال 270ق در 26 سالگى، نخستين حج خود را به جاى آورد و سالى را در آن جا به رياضت، عبادت و روزه‌دارى پرداخت. چون از مكه به اهواز بازگشت، به ارشاد مردم پرداخت و خود به عنوان اعتراض به رفتار ناپسند «عمرو مكى» و تبليغات سوء او بر عليه وى، خرقه از تن درآورد و به سفر پرداخت و به خراسان، طالقان، بصره، واسط، شوشتر و بغداد سفر كرد. او دومين سفر خود را به قصد زيارت كعبه از بغداد همراه با چهارصد مريد آغاز كرد؛ و پس از بازگشت، به قصد ارشاد، به هندوستان، تركستان، عربستان، افغانستان، كشمير و چين سفر كرد و بت‌پرستان آن ديار را به آيين اسلام راهنمايى نمود. حلاج در حدود سال 294ق سومين حج خود را كه دو سال طول كشيد، به جاى آورد. پس از بازگشت به بغداد، بار ديگر به تبليغ ميان مردم پرداخت. در اين سال‌ها بود كه با پيش آمدن غائله خلع «مقتدر» و بيعت گروهى از سران حكومت با «ابن المعتز»، بغداد گرفتار شورش و خون‌ريزى شد و عده‌اى بر اين عقيده شدند كه اين شورش و آشوب به اشارت حلاج و تدبير وى بوده است. بدين سبب حلاج از بغداد به شوش گريخت و مدتى در آن جا پنهان شد. ولى به سبب خيانت يكى از شاگردانش؛ نهان‌گاه او را كشف كرده و دستگيرش ساختند و سوار بر شترى به بغداد بردند. در سال 302ق نخستين محاكمه حلاج در بغداد صورت گرفت كه به شكنجه و هشت سال زندانى شدن وى در زندان‌هاى بغداد انجاميد. پس از آزادى، به جهت تقرّبى كه نزد مادر خليفه يافت، اندك اندك به كاخ خليفه راه جست، اما سعايت‌گران با ساحر خواندن حلاّج، خليفه را از خطرش بيمناك ساختند، از اين رو «حامد بن عباس»، وزير مقتدر از او خواست كه حلاج را دوباره محاكمه كنند. در 309ق دومين محاكمه حلاّج به مدت هفت ماه در حضور «حامد وزير» به طول انجاميد و سرانجام به تحريك شریک وزير و هواداران وى، گواهان بسيارى بر بطلان گفتار و عقايد حلاّج گواهى دادند و بدين ترتيب، در روز سه شنبه 24 ذى‌القعده 309ق حلاّج را براى اعدام حاضر كردند. ابتدا جلاّد هزار تازيانه به او زد و سپس دست و پايش بريدند و پيكر نيمه جانش را بردار آويختند و فرداى همان روز به فرمان خليفه، سر از تنش جدا ساختند و جسدش را به آتش كشيدند و خاکسترش را به دجله سپردند.


    بنابر نقل [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]: [[حلاج، حسین بن منصور|حسين بن منصور حلاج]] از جمله مدّعيان دروغين بابيّت از سوى ناحيه مقدسه مهدويّه بوده است. گر چه در ميان دانشمندان اسلامى و حتى شيعى، برخى به مدح حلاج پرداخته‌اند.
    بنابر نقل [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]: حسين بن منصور حلاج از جمله مدّعيان دروغين بابيّت از سوى ناحيه مقدسه مهدويّه بوده است. گر چه در ميان دانشمندان اسلامى و حتى شيعى، برخى به مدح حلاج پرداخته‌اند.


    از جمله روايات ديگر [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] درباره حلاّج، روايتى است كه «ابونصر هبةالله محمد كاتب» نواده دخترى «ام كلثوم» دختر دومين سفير نقل كرده است. ولى در ميان علماى بنام افرادى همچون خواجه نصير‌الدين محمد طوسى هستند كه حلاّج را شخصيتى برجسته مى‌دانند.
    از جمله روايات ديگر [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] درباره حلاّج، روايتى است كه «ابونصر هبةالله محمد كاتب» نواده دخترى «ام كلثوم» دختر دومين سفير نقل كرده است. ولى در ميان علماى بنام افرادى همچون خواجه نصير‌الدين محمد طوسى هستند كه حلاّج را شخصيتى برجسته مى‌دانند.
    خط ۶۵: خط ۶۵:
    بقلى روزبهان، «تعاليم صوفيانه حلاج»، ترجمه و تأليف قاسم ميرآخورى، چاپ غزال، 1381.
    بقلى روزبهان، «تعاليم صوفيانه حلاج»، ترجمه و تأليف قاسم ميرآخورى، چاپ غزال، 1381.


    {{شعر و شاعری}}


    ==وابسته‌ها==
    ==وابسته‌ها==
    خط ۷۱: خط ۷۳:


    [[دیوان الحلاج]]  
    [[دیوان الحلاج]]  
    [[حلاج در ترازوی نقد]]


    [[مجموعه آثار حلاج (طواسین، کتاب روایت، تفسیر قرآن، کتاب کلمات، تجریات عرفانی و اشعار)]]  
    [[مجموعه آثار حلاج (طواسین، کتاب روایت، تفسیر قرآن، کتاب کلمات، تجریات عرفانی و اشعار)]]  
    خط ۷۸: خط ۸۲:
    [[دیوان منصور حلاج]]  
    [[دیوان منصور حلاج]]  


    [[دیوان منصور حلاج با شرح مبسوطی درباره مکتب عشق الهی]]  
    [[دیوان منصور حلاج: با شرح مبسوطی درباره مکتب عشق الهی]]
     
    [[حلاج و انا الحق (کاظم محمّدی)]]


    [[رده:زندگی‌نامه]]
    [[رده:زندگی‌نامه]]
    [[رده:مرداد (99)]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۵۸

    حلاج، حسین بن منصور
    نام حلاج، حسین بن منصور
    نام‎های دیگر ح‍س‍ی‍ن‌ ب‍ن‌ م‍ن‍ص‍ور ح‍لاج

    ح‍لاج‌، اب‍و م‍غ‍ی‍ث‌ ح‍س‍ی‍ن‌ ب‍ن‌ م‍ن‍ص‍ور

    م‍ن‍ص‍ور ح‍لاج‌، اب‍و ال‍م‍غ‍ی‍ث‌ ح‍س‍ی‍ن‌ ب‍ن‌ م‍ن‍ص‍ور

    حلاج، ابومغیث عبدالله احمد بن ابی‌طاهر

    ابوعبدالله حسين بن منصور حلاج

    نام پدر منصور
    متولد 244ق
    محل تولد بيضاء نزدیک استخر
    رحلت 309 ق
    اساتید سهل بن عبدالله تسترى

    عمرو مكى

    ابوالقاسم جنيد بغدادى

    برخی آثار دیوان الحلاج

    مجموعه آثار حلاج (طواسین، کتاب روایت، تفسیر قرآن، کتاب کلمات، تجریات عرفانی و اشعار)

    کد مؤلف AUTHORCODE03740AUTHORCODE

    ابوعبدالله حسين بن منصور حلاج (244-309ق)، عارف و صوفى مشهور عالم اسلامى

    ولادت

    در سال 244ق در بيضاء نزدیک استخر فارس، متولد شد. البته برخى اقوال ديگر نيز درباره محل ولادتش نقل شده است: همچون: نيشابور، مرو، طالقان، رى و مناطق جبال.

    تحصیلات

    او در كودكى به همراه پدر به واسط رفت و در سن شانزده سالگى، به حلقه شاگردى نخستين پيرو مرشد خويش، يعنى «سهل بن عبدالله تسترى» (م 283ق) در آمد و دو سال در خدمت وى بود و پس از تبعيد او به بصره، «حلاّج» نيز با وى به بصره رفت.

    «حلاج» در حدود سال 262ق از بصره به بغداد رفت و در آن‌جا مدت هجده ماه محضر «عمرو مكى» (م 297ق) را درك كرد. و در اين شهر بود كه با ام الحسين، دختر يكى از صوفيان به نام «ابويعقوب اقطع» ازدواج كرد. حلاج در سراسر زندگى، به همين يك زن بسنده كرد و ظاهراً از او صاحب پسر و يك دختر شد. ازدواج حلاّج با دختر «ابويعقوب اقطع» به مذاق استاد وى (عمرو مكّى) خوش نيامد! از اين رو حلاج ناگزير او را ترك گفت و به شاگردى «ابوالقاسم جنيد بغدادى» در آمد.

    حلاج پس از اين كه چند سالى را در بغداد گذرانيد، بار ديگر به شوشتر رفت و از همين جا بود كه سفرهاى تبليغى خود را آغاز كرد. وى به سال 270ق در 26 سالگى، نخستين حج خود را به جاى آورد و سالى را در آن جا به رياضت، عبادت و روزه‌دارى پرداخت. چون از مكه به اهواز بازگشت، به ارشاد مردم پرداخت و خود به عنوان اعتراض به رفتار ناپسند «عمرو مكى» و تبليغات سوء او بر عليه وى، خرقه از تن درآورد و به سفر پرداخت و به خراسان، طالقان، بصره، واسط، شوشتر و بغداد سفر كرد. او دومين سفر خود را به قصد زيارت كعبه از بغداد همراه با چهارصد مريد آغاز كرد؛ و پس از بازگشت، به قصد ارشاد، به هندوستان، تركستان، عربستان، افغانستان، كشمير و چين سفر كرد و بت‌پرستان آن ديار را به آيين اسلام راهنمايى نمود. حلاج در حدود سال 294ق سومين حج خود را كه دو سال طول كشيد، به جاى آورد. پس از بازگشت به بغداد، بار ديگر به تبليغ ميان مردم پرداخت. در اين سال‌ها بود كه با پيش آمدن غائله خلع «مقتدر» و بيعت گروهى از سران حكومت با «ابن المعتز»، بغداد گرفتار شورش و خون‌ريزى شد و عده‌اى بر اين عقيده شدند كه اين شورش و آشوب به اشارت حلاج و تدبير وى بوده است. بدين سبب حلاج از بغداد به شوش گريخت و مدتى در آن جا پنهان شد. ولى به سبب خيانت يكى از شاگردانش؛ نهان‌گاه او را كشف كرده و دستگيرش ساختند و سوار بر شترى به بغداد بردند. در سال 302ق نخستين محاكمه حلاج در بغداد صورت گرفت كه به شكنجه و هشت سال زندانى شدن وى در زندان‌هاى بغداد انجاميد. پس از آزادى، به جهت تقرّبى كه نزد مادر خليفه يافت، اندك اندك به كاخ خليفه راه جست، اما سعايت‌گران با ساحر خواندن حلاّج، خليفه را از خطرش بيمناك ساختند، از اين رو «حامد بن عباس»، وزير مقتدر از او خواست كه حلاج را دوباره محاكمه كنند. در 309ق دومين محاكمه حلاّج به مدت هفت ماه در حضور «حامد وزير» به طول انجاميد و سرانجام به تحريك شریک وزير و هواداران وى، گواهان بسيارى بر بطلان گفتار و عقايد حلاّج گواهى دادند و بدين ترتيب، در روز سه شنبه 24 ذى‌القعده 309ق حلاّج را براى اعدام حاضر كردند. ابتدا جلاّد هزار تازيانه به او زد و سپس دست و پايش بريدند و پيكر نيمه جانش را بردار آويختند و فرداى همان روز به فرمان خليفه، سر از تنش جدا ساختند و جسدش را به آتش كشيدند و خاکسترش را به دجله سپردند.

    بنابر نقل شيخ طوسى: حسين بن منصور حلاج از جمله مدّعيان دروغين بابيّت از سوى ناحيه مقدسه مهدويّه بوده است. گر چه در ميان دانشمندان اسلامى و حتى شيعى، برخى به مدح حلاج پرداخته‌اند.

    از جمله روايات ديگر شيخ طوسى درباره حلاّج، روايتى است كه «ابونصر هبةالله محمد كاتب» نواده دخترى «ام كلثوم» دختر دومين سفير نقل كرده است. ولى در ميان علماى بنام افرادى همچون خواجه نصير‌الدين محمد طوسى هستند كه حلاّج را شخصيتى برجسته مى‌دانند.

    بر اساس آن‌چه كه در تاريخ آمده است، حلاج در دوران‌هاى مختلف، در بين بزرگان دين جايگاه و شخصيتى متفاوت داشته است، ولى اين نكته حائز اهميت است كه در زمان خود حلاج و در بين شخصيت‌هايى همچون حسين بن روح و على بن بابويه، حلاج شخصيتى مذموم و مطرود بوده است.

    منابع مقاله

    بقلى روزبهان، «تعاليم صوفيانه حلاج»، ترجمه و تأليف قاسم ميرآخورى، چاپ غزال، 1381.


    وابسته‌ها