تفسير الصافي: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'آوري' به 'آوری')
    جز (جایگزینی متن - 'رسول اللّه' به 'رسول‌اللّه')
    خط ۲۰: خط ۲۰:
    | تعداد جلد =5
    | تعداد جلد =5
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =
    | کتابخوان همراه نور =01342
    | کد پدیدآور =
    | کد پدیدآور =


    خط ۱۰۴: خط ۱۰۵:
    #در اعراب آيه‌ها سورۀ حمد ج 1 صفحۀ 84 صافى مى‌نويسد: قيل المستند في نعبدو نستعين للقارى و من معه من الحفظة و حاضرى صلاة الجماعة او له و لسائر الموحدين ادرج عبادته في تضاعيف عبادتهم و خلط حاجته بحاجتهم لعلها تقبل ببركتها و تجاب اليها و لهذا شرعت الجماعة و قدّم اياك للتعظيم له و الاهتمام به و للدلالة على الحصر.
    #در اعراب آيه‌ها سورۀ حمد ج 1 صفحۀ 84 صافى مى‌نويسد: قيل المستند في نعبدو نستعين للقارى و من معه من الحفظة و حاضرى صلاة الجماعة او له و لسائر الموحدين ادرج عبادته في تضاعيف عبادتهم و خلط حاجته بحاجتهم لعلها تقبل ببركتها و تجاب اليها و لهذا شرعت الجماعة و قدّم اياك للتعظيم له و الاهتمام به و للدلالة على الحصر.
    #:بيضاوى در همين فراز جزء 1 ص29 مى‌نويسد: و الضمير المستكن في الفعلين للقارى و من معه من الحفظة و حاضرى صلاة الجماعة، اوله و لسائر الموحدين. ادرج عبادته في تضاعيف عبادتهم و خلط حاجته بحاجتهم لعلها تقبل ببركتها و يجاب اليها و لهذا شرعت الجماعة و قدّم المفعول للتعظيم و الاهتمام به و الدلالة على الحصر.
    #:بيضاوى در همين فراز جزء 1 ص29 مى‌نويسد: و الضمير المستكن في الفعلين للقارى و من معه من الحفظة و حاضرى صلاة الجماعة، اوله و لسائر الموحدين. ادرج عبادته في تضاعيف عبادتهم و خلط حاجته بحاجتهم لعلها تقبل ببركتها و يجاب اليها و لهذا شرعت الجماعة و قدّم المفعول للتعظيم و الاهتمام به و الدلالة على الحصر.
    #صافى در جلد 1 صفحه 247 در شأن نزول آيه 217 سورۀ بقره «يسألونك عن الشهر الحرام قتال فيه» مى‌نويسد: بعث النبي«ص» عبدالرحمن بن حسن ابن عمته على سرية في جمادى الآخرة قبل قتال بدر بشهرين، ليترصد عيرا لقريش فيهم عمرو بن عبداللّه الحضرمى...حتى تنزل توبتنا، و رد رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌وآله العير و الأسارى، فنزلت.
    #صافى در جلد 1 صفحه 247 در شأن نزول آيه 217 سورۀ بقره «يسألونك عن الشهر الحرام قتال فيه» مى‌نويسد: بعث النبي«ص» عبدالرحمن بن حسن ابن عمته على سرية في جمادى الآخرة قبل قتال بدر بشهرين، ليترصد عيرا لقريش فيهم عمرو بن عبداللّه الحضرمى...حتى تنزل توبتنا، و رد رسول‌اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌وآله العير و الأسارى، فنزلت.
    #:بيضاوى نيز همين را در ذيل همين آيه جزء 1 صفحۀ 136 آورده است. مى‌نويسد، روي انه «عليه الصلاة و السلام» بعث عبدالله بن جحش ابن عمته على سرية في جمادى الآخرة، قبل بدر بشهرين، ليترصد عيرا لقريش فيها عمرو بن عبداللّه الحضرمى و... حتى تنزل توبتنا، و رد رسول اللّه «صلّى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلّم» العير و الأسارى.
    #:بيضاوى نيز همين را در ذيل همين آيه جزء 1 صفحۀ 136 آورده است. مى‌نويسد، روي انه «عليه الصلاة و السلام» بعث عبدالله بن جحش ابن عمته على سرية في جمادى الآخرة، قبل بدر بشهرين، ليترصد عيرا لقريش فيها عمرو بن عبداللّه الحضرمى و... حتى تنزل توبتنا، و رد رسول‌اللّه «صلّى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلّم» العير و الأسارى.


    ==مطالب صافى به زبان آمار==
    ==مطالب صافى به زبان آمار==

    نسخهٔ ‏۱۲ دسامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۲:۰۱

    تفسير الصافي
    تفسير الصافي
    پدیدآوراناعلمی، حسین (مقدمه و تصحیح) فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی (نویسنده)
    عنوان‌های دیگرالـصافی فی تفسیر القرآن
    ناشرمکتبة الصدر
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1373 ش یا 1415 ق
    چاپ2
    موضوعتفاسیر شیعه - قرن 11ق.
    زبانعربی
    تعداد جلد5
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏97‎‏ ‎‏/‎‏ف‎‏9‎‏ص‎‏2‎‏ ‎‏1373

    تفسير الصافي يكى از آثار پر ارج ملامحسن فيض كاشانى است كه بيشتر با جنبۀ روايى و نقلى نگاشته شده است و به علت اختصار و جامعيت، در اعصار مختلف مورد توجه و عنايت قرار گرفته است.

    مرحوم فيض در تفسير خود سعى كرده است، تفسيرى پيراسته از انديشه‌هاى گوناگون عرضه كند.

    انگيزۀ مؤلف

    مؤلف تفسير را با مقدمه‌اى آغاز مى‌كند و ضمن آن، از جريان تفسير نگارى و زمينه‌هاى تفاسير نوشته شده، در فرهنگ اسلامى سخن مى‌گويد. پس از آن به انواع تفسير نگارى اشاره‌اى دارد و اعتراضى به تفسير نگارى، بدون توجه به اهل‌بيت «ع» و تعاليم آن بزرگواران مى‌كند، و از تفاسيرى سخن به ميان مى‌آورد كه با روايات و اخبار، قرآن را تفسير كرده‌اند و يادآورى مى‌كند كه اين‌گونه تفاسير نيز از كاستى‌ها و ناهنجارى‌ها بدور نيستند، اين گونه تفاسير يا كامل نيستند، يا تفسير تمام آيات را ندارند، برخى نيز سرشارند از اخبار ضعيف، و در برخى ديگر رواياتى آمده، بى‌ارتباط با موضوع، بدون تدوينى شايسته و ترتيبى زيبا.

    افزون بر اين‌ها، در اين‌گونه تفاسير، رواياتى راه يافته است، كه مشتمل بر تأويلاتى است، نفرت‌زا و مطالبى باطل؛ همانند نسبت عصيان و سفاهت به انبياء و بالاخره در اين مجموعه‌ها، گاه روايات، به ظاهر متضادند و مفسران هيچ‌گونه تلاشى، براى رفع تضاد از اين ظواهر بكار نبسته‌اند، مرحوم فيض بعد از اين مطالب مى‌فرمايد: «به هر حال من تاكنون، در ميان تفاسير، با همۀ گستردگى تعداد آنها، تفسيرى مهذب و پيراسته از ناهنجارى‌ها با بيانى كافى كه تشنگان را سيراب كند، نيافته‌ام و اميدوارم اين تفسير، همانى باشد كه انتظار مى‌رود، تفسيرى كه مطالب و روايات صحيح را از روايات كدر و ناصاف، تميز دهد، از مفسرى كه با شناخت متن احاديث، پى به صحت و ضعف آن، برد نه با شناخت اسانيد، مفسرى كه علم را از خداوند گرفته باشد، نه از اسانيد روايات، مفسرى كه توانايى شكافتن روايات و تجزيه و تحليل آنها را داشته باشد و با اين توان، روايات صاف را از روايات غبار اندود، باز شناساند و از دل روايات اهل‌بيت «ع» مطالب مناسب فهم اهل زمانش را، استخراج و بيان نمايد و زوائد را به دور افكند تا ابهام و تضاد و تناقض كه موهن روايات است، از آنها زدوده گردد.

    روش مفسر

    روشن شد كه انگيزۀ مصنف، ارائۀ تفسيرى برگرفته از بيانات صاف و ناب اهل‌بيت «ع» مى‌باشد كه به تناسب علم و فهم اهل زمان خود گلچين شده و با بيانى شيوا و مدد گرفته از هدايت الهى، آيات قرآن را تبيين و تفسير نمايد. امّا به طور طبيعى، براى بيان وجوه ديگر قرآن در لغت، قرائت، شأن نزول و...، بايد از خود اظهار نظر كند و از سخنان ديگران نيز بهره برد، در نتيجه تفسير به گونه‌اى رنگ اجتهاد و نظر را نيز به خود گرفته، آينده‌اى از روايت و درايت گشته است.

    مرحوم فيض قبل از آغاز تفسير، بعد از مقدمه‌ايى، دوازده مقدمه را به عنوان مقدمات تفسير خود ذكر مى‌كند كه به تعبير آيت‌اللّه معرفت در التفسير و المفسرون، از بهترين مقدمات تفسيرى است كه در ابتداى تفسير آورده شده و مصنف به بهترين وجه مطالب ضرورى را كه هر مفسر بايد بيان نمايد، ذكر كرده است؛ مطالب مقدمات به قرار ذيل است:

    مقدمۀ اول، در فضل قرآن و وصيت به تمسك به آن از روايات اهل‌بيت «ع».

    مقدمۀ دوم، در بيان اين كه علم قرآن، نزد اهل‌بيت «ع» مى‌باشد و ظاهر و باطن همۀ قرآن را آنان مى‌دانند.

    مقدمۀ سوم، در بيان اين كه كل قرآن در شأن اولياء اللّه و دشمنان آنان وارد شده است.

    مقدمه چهارم، در بيان وجوه معانى آيات از تفسير و تأويل، ظاهر و بطن، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و...كه بخشى از مطالب علوم قرآن را تشكيل مى‌دهند.

    مقدمه پنجم، در بيان مفهوم تفسير به رأى و نهى از آن مى‌باشد.

    مقدمۀ ششم، در عدم تحريف قرآن.

    مقدمۀ هفتم، در بيان اين كه قرآن تبيان همه چيز است، و اصول معارف دينى و قواعد شرعى در آن مطرح شده است.

    مقدمۀ هشتم، در بيان قرائات مختلف و ميزان اعتبار آنها.

    مقدمه نهم، در نزول دفعى و تدريجى قرآن.

    مقدمه دهم، در شفاعت قرآن و ثواب تلاوت و حفظ آن.

    مقدمۀ يازدهم، در تلاوت قرآن و آداب آن.

    مقدمۀ دوازدهم، در بيان اصطلاحات و روشى كه در تفسير بر آنها تكيه داشته است.

    در مقدمۀ دوازدهم، مصنف در بيان روش خود مى‌فرمايد: «در مقام بيان و تفسير آيات آنجايى كه نياز به تأويل، شناخت سبب نزول كه فهم آيه بر آن متوقف باشد، شناخت ناسخ شناخت، خاص و اين گونه مسائل باشد كه فراتر از شرح لفظ باشد، سراغ معصوم «ع» مى‌رويم؛ يعنى آن جا كه فقط شرح لفظ و معنى كردن لغت و اعراب آيه باشد، خودمان مى‌توانيم انجام دهيم(با اين تعبير، راه خود را از برخى اخبارى‌ها (كه در زمان او كم نبودند) جدا مى‌كند.

    آنها كه خيلى خشك برخورد مى‌كنند و مى‌گويند، اگر در مورد آيه‌اى، روايت نداشتيم، اصلا آن را تفسير نمى‌كنيم.)؛ امّا در مازاد بر شرح لفظ و بيشتر از آن چيزى كه، خودمان مى‌فهميم، احتياج به معصوم «ع» و روايات داريم. اگر آيۀ محكمى را يافتيم كه بتواند آيۀ ديگر را روشن كند، از آن استفاده مى‌كنيم و آيه متشابه را به آيه محكم بر مى‌گردانيم(روش تفسير قرآن به قرآن). آن جا كه جاى اظهار نظر خودمان نيست و آيه محكمى هم نداريم، اگر روايت معتبر در كتب مورد اعتماد خودمان يافتيم، آن را مى‌آوریم، و الاّ از روايات ائمه «ع» كه در كتب عامه وجود دارد، استفاده مى‌كنيم. چون بالاخره منسوب به معصوم «ع» است و معارض هم ندارد.

    اگر اينها را نيافتيم، از اقوال علماء تفسير استفاده مى‌كنيم، اشكال نكنيد كه چرا اقوال مفسرين را مى‌آورید، در حالى كه خودتان اين اشكال را به تفاسير قبل گرفتيد كه به روايات بى‌توجهند؟ زيرا پاسخ مى‌دهيم كه اين اقوال، چون موافق و هماهنگ با ظاهر قرآن است، آنها را مى‌آوریم، نه اين كه سخن آنان را حجت بدانيم»؛ يعنى اگر آيه‌اى را كه مى‌خواهيم، تفسير كنيم، آيه محكم يا روايتى نداشت، در نهايت بايد خودم استظهار كرده و موافق ظاهر آيه، چيزى بگويم، به جاى اين كار از سخن فلان مفسر استفاده مى‌كنم و اگر كسى چيزى نمى‌گفت، خودم بايد بيان مى‌كردم، پس سخن او را حجت نمى‌دانم؛ ولى چون موافق ظاهر قرآن است، از آن استفاده مى‌كنم.

    در مقدمۀ چهارم، راجع به معناى الفاظ مى‌فرمايد: «بعضى الفاظ در لغت، معنايى دارد كه اگر دقت نكنيم، گمان خواهيم برد كه اين لفظ، فقط همين معنا را دارد، غافل از اين كه، آن لفظ يك روح و معناى عميقى دارد كه چندين مصداق را دربرمى‌گيرد كه يكى از آنها در لغت آمده است.

    مثل «ميزان» كه در لغت به «ترازو» معنا شده است؛ ولى بايد گفت ميزان به معناى وسيلۀ سنجش است كه يكى از مصاديق آن ترازوست، و ترازو خودش چند نوع است. بنابراین «ميزان» براى معناى «وسيلۀ سنجش» وضع شده است، نه براى ترازو.

    يا مثلا، كلمۀ «قلم»، براى ابزارى كه بر الواح نقش مى‌اندازد، وضع شده است، بدون در نظر گرفتن اين كه، جسم باشد يا اين كه از «نى» باشد يا چوب يا آهن و بدون در نظر گرفتن اين كه آن نقش محسوس باشد يا معقول و بدون توجه به اين كه آن لوح، كاغذ باشد يا چوب يا سنگ و يا اين كه مجرد باشد. بنابراین استعمال «قلم» در آيه شريفۀعلّم بالقلم حقيقى است.»

    طبق روش كلى كه مصنف بيان كرده در تفسير قرآن، ابتداى سوره‌ها را با نام سوره، بيان مكى يا مدنى بودن و تعداد آيات آن آغاز مى‌كند، سپس براى تفسير آيات به سراغ آيات محكم، بعد از آن روايات كتب معتبر شيعه و پس از آن سراغ مصادر اهل سنت براى نقل روايات معصومين «ع» مى‌رود، در كنار آن شأن نزول، لغت، قرائت و اعراب آيات را نيز بيان مى‌دارد، و در نهايت رواياتى در فضل سوره و ثواب قرائت آن نقل مى‌كند.

    صافى و تفسير بيضاوى

    مرحوم فيض مطالب غير روايى خود را در شأن نزول، لغت، قرائت، و اعراب آيات غالباً از تفسير بيضاوى اخذ كرده است، و اين شيوه‌اى است كه خود در مقدمۀ دوازدهم، اشاره به آن نموده بود.(البته بدون نام بردن از تفسيرى خاص) در تطبيق اجمالى مطالب غير روايى تفسير صافى با تفسير بيضاوى كه با مقايسۀ سه قسمت از ابتدا، وسط، و انتهاى هر جلد، به ميزان حدود 10 آيه در هر مورد و آيات پراكندۀ ديگر از هر جلد، صورت گرفت، به راحتى مى‌توان تخمين حضرت آيت‌اللّه استادى كه فرموده‌اند «90 درصد جملات تفسير صافى از بيضاوى است».(منظور مطالب غير روائى است.) را پذيرفت، بلكه مى‌توان گفت بيش از 90 درصد.

    مصنف در اين نقل، هيچ اشاره‌اى به منبع مطالب، ننموده است، در بعضى موارد به عنوان «قيل» و در اكثر موارد بدون اين لفظ، مطالب را نقل مى‌نمايد. بخش كمى هم از بيانات با تعبير «اقول» از خود مصنف است كه برخى از آنها رنگ و بوى تعابير عرفانى را دارند.

    البته در نقل مطالب بيضاوى گاهى تعبير جمله را تغيير داده، از حالت اسميه به فعليه و بر عكس، فعل مضارع را به ماضى و بر عكس، و در بسيارى موارد نيز عين تعبير را حفظ نموده است.

    البته اين بدان معنا نيست كه همۀ مطالب تفسير بيضاوى را، نقل كرده باشد، بلكه نقل ايشان گزينشى بوده است، مثلاًممكن است از يك سطر فقط يك جمله را كه لازم مى‌ديده، آورده باشد.

    همان طور كه مصنف در مقدمه دوازدهم بيان كرده است، تا وقتى روايتى موجود بود سراغ قول مفسرين نمى‌رود، به همين جهت نقل او از تفسير بيضاوى پس از اتمام تفسير منسوب به امام حسن عسكرى(ع) بيشتر و نمايان‌تر مى‌شود. بنابراین مطالب منقول از بيضاوى از لحاظ تنوع؛ شامل تفسير فرازهايى از آيات، معانى الفاظ و لغات، بيان قرائت‌ها، شأن نزول، مطالب ادبى و مقدار كمى احاديث پيامبر «ص» مى‌شود. اينك نمونه‌هايى از موارد بالا، در چگونگى نقل از تفسير بيضاوى را، ذكر مى‌كنيم.

    1. جلد 1 تفسير صافى صفحۀ 137 در ذيل آيه 60 سورۀ بقره فراز «لا تعثوا» مى‌فرمايد: «قيل هو من العثو بمعنى الاعتداء و يقرب منه العيث غير انه يغلب على ما يدرك بالحس.»
      عبارت تفسير بيضاوى در جزء 1 صفحۀ 83 چنين است: «لا تعتدوا حال إفسادكم... و يقرب منه العيث غير انه يغلب فيما يدرك حسا.»
    2. آيه 106 سورۀ بقره جلد 1 ص178 صافى در مورد «ما ننسخ من آيه» و قرأ بعضهم بضم النون و كسر السين. و در تفسير بيضاوى جزء 1 صفحۀ 99 مى‌نويسد: و قرأ ابن عامر «ما ننسخ» من انسخ(يعنى ننسخ به ضم نون و كسر سين).
    3. آيۀ 109 سورۀ بقره ج 1 ص179 صافى مى‌نويسد: «من عند انفسهم»، قيل اى تمنوا ذلك من عند انفسهم و تشهيهم لا من عند تدينهم و ميلهم الى الحق او حسدا بالغا منبعثا من اصل انفسهم.
      در تفسير بيضاوى جزء 1 صفحۀ 100 مى‌نويسد: «من عند انفسهم» اى تمنوا ذلك من عند انفسهم و تشهيهم، لا من قبل التدين و الميل مع الحق، او بحسدا اى حسدا بالغا منبعثا من اصل نفوسهم.
      مرحوم فيض در پاورقى آيه 116 سورۀ بقره ج 1 صافى صفحۀ 184 در فراز «و قالوا اتخذ اللّه ولدا» مى‌نويسد: قيل ان السبب في هذه الضلالة ان ارباب الشرايع المتقدمة... فاعتقدوا ذلك تقليدا. بيضاوى همين مطلب را ذيل آيه 117 مى‌آورد، مى‌نويسد: و اعلم ان السبب في هذه الضلالة، ان ارباب الشرايع المتقدمة...فاعتقدوا ذلك تقليدا، كه عين همين عبارت را مرحوم فيض در پاورقى آورده‌اند.
    4. حتى در بعض تعابير «اقول» از تفسير بيضاوى بهره برده است، ذيل «اياك نعبد» در صفحۀ 84 ج 1 تفسير صافى مى‌فرمايد: اقول: انما انتقل العبدمن الغيبة الى الخطاب... كأن العلم صار له عيانا و الخبر شهودا و الغيبة حضورا.بيضاوى در همين فراز جزء 1 صفحۀ 29 مى‌نويسد: و الانتقال من الغيبة الى الشهود... فكأن المعلوم صار عيانا و المعقول صار مشاهدا و الغيبة حضورا.
    5. در اعراب آيه‌ها سورۀ حمد ج 1 صفحۀ 84 صافى مى‌نويسد: قيل المستند في نعبدو نستعين للقارى و من معه من الحفظة و حاضرى صلاة الجماعة او له و لسائر الموحدين ادرج عبادته في تضاعيف عبادتهم و خلط حاجته بحاجتهم لعلها تقبل ببركتها و تجاب اليها و لهذا شرعت الجماعة و قدّم اياك للتعظيم له و الاهتمام به و للدلالة على الحصر.
      بيضاوى در همين فراز جزء 1 ص29 مى‌نويسد: و الضمير المستكن في الفعلين للقارى و من معه من الحفظة و حاضرى صلاة الجماعة، اوله و لسائر الموحدين. ادرج عبادته في تضاعيف عبادتهم و خلط حاجته بحاجتهم لعلها تقبل ببركتها و يجاب اليها و لهذا شرعت الجماعة و قدّم المفعول للتعظيم و الاهتمام به و الدلالة على الحصر.
    6. صافى در جلد 1 صفحه 247 در شأن نزول آيه 217 سورۀ بقره «يسألونك عن الشهر الحرام قتال فيه» مى‌نويسد: بعث النبي«ص» عبدالرحمن بن حسن ابن عمته على سرية في جمادى الآخرة قبل قتال بدر بشهرين، ليترصد عيرا لقريش فيهم عمرو بن عبداللّه الحضرمى...حتى تنزل توبتنا، و رد رسول‌اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌وآله العير و الأسارى، فنزلت.
      بيضاوى نيز همين را در ذيل همين آيه جزء 1 صفحۀ 136 آورده است. مى‌نويسد، روي انه «عليه الصلاة و السلام» بعث عبدالله بن جحش ابن عمته على سرية في جمادى الآخرة، قبل بدر بشهرين، ليترصد عيرا لقريش فيها عمرو بن عبداللّه الحضرمى و... حتى تنزل توبتنا، و رد رسول‌اللّه «صلّى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلّم» العير و الأسارى.

    مطالب صافى به زبان آمار

    تفسير صافى، مجموعه‌اى را تشكيل داده كه مطالب مختلفى را در خود جا داده است، و فهرست‌هاى گوناگونى مى‌توان از آن تهيه نمود، مانند فهرست صفات و افعال خداوند، فهرست منابع، فهرست كتب آسمانى، اماكن، وقايع و حوادث، فرق و اديان، قبائل و امم، فهرست اشخاص(انبياء-صلحاء و...)، فهرست قرّاء، فهرست سوره‌هاى مكى و مدنى، و فهرست‌هاى ديگر.

    با شيوۀ نرم افزارى، آمارهايى را نيز مى‌توان ارائه داد، از جمله آمارها، موارد ذيل مى‌باشد.

    1. در تفسير روائى فرازها و كلمات آيات حدود 7300 مورد.
    2. در تفسير بيانى(غير روائى) فرازها و كلمات حدود 7000 مورد.
    3. در بيان معناى كلمات به شيوۀ معجم لغوى حدود 4000 مورد.
    4. مطرح كردن مباحث فقهى در مورد 370 آيه.
    5. مطرح كردن مباحث ادبى(اعراب، تجزيه و تركيب، بلاغت) در مورد 734 آيه.
    6. مطرح كردن اختلاف قرائت در 1160 مورد.
    7. نقل روايات شأن نزول 320 مورد.
    8. نقل بيان‌هاى شأن نزول 245 مورد.
    9. نقل روايات فضائل سور و آيات 211 مورد و هفت مورد غير روائى.
    10. استدلال، استشهاد، به آيات يا در مورد آيات 2200 مورد.
    11. تعريف مفاهيم حدود 110 مورد.(مانند، ناسخ، منسوخ، متشابه، محكم، رحمت، رحمن، رحيم، اسم. دلالت، محصور، مصدود، توحيد، اعتكاف، حرمت، اسماء اللّه من، اذى، اكراه، نعاس، الحاح، اسلام، تأويل، فرمان، مباهله، طاعت، حب، معروف، سحت، غرور، ميثاق، تقوى، عهداللّه، منكر، فحشاء، رسول، ابداع، مهاجر، نبى، هدى، اثم و...).
    12. مطرح كردن وجه تسميه 147 مورد (مانند وجه تسميۀ سور مئين، سور مفصل، مثانى، آدم «ع» حارث، نصارى، صابئين، تبع، طائف، عتيق، جماعت، و...).
    13. اظهار نظر در مورد روايات حدود 315 مورد.
    14. مطرح كردن مصاديق ناسخ و منسوخ 136 مورد.

    منابع روايى تفسير صافى

    مرحوم فيض نقل روايات از منابع تفسيرى و غير تفسيرى متعددى استفاده نموده است، روايات را با ذكر مرجع بدون سند بيان كرده و در مواردى نيز مرجع روايت را ذكر ننموده است، در بعض موارد فقط به نقل مقطع مورد نظر كفايت كرده و از نقل بقيۀ روايت اجتناب كرده است، گاهى نيز به تحليل يا جمع يا توجيه روايات مى‌پردازد.

    در نقل از تفسير منسوب به امام حسن عسكری «ع» به دليل كثرت نقل در غالب موارد اشاره به تفسير نمى‌كند؛ امّا در مقدمۀ دوازدهم مى‌فرمايد: در سورۀ بقره اغلب تفسير ما از تفسير منسوب به امام حسن عسكرى «ع» است.به همين جهت بدون ذكر آن روايات را نقل مى‌كند، گاهى عين عبارات تفسير را مى‌آورد، گاهى اندكى را حذف و بقيه را مى‌آورد، و گاهى نيز نقل به معنى مى‌كند.

    مرحوم فيض در مورد نقل روايات در مقدمۀ دوازدهم مى‌فرمايد: در جايى كه روايات هم معناى زيادى وجود دارد، جامع‌ترين آن را نقل نموده و از ذكر ديگر روايات به دليل اختصار، صرف‌نظر كرده‌ايم و گاهى به كثرت آن اشاره داشته‌ايم.در جايى كه روايات مختلف وجود دارد، اصح، احسن و اعم آنها را انتخاب كرده، نقل مى‌كنيم و در مواردى نيز اشاره به موارد اختلاف كرده‌ايم.

    منابعى كه مرحوم فيض از آنها نقل روايت نموده با تعداد موارد نقل به شرح ذيل مى‌باشد:

    قابل توجه اين كه بدليل تقطيع روايات توسط مرحوم فيض هر مورد نمايانگر يك روايت مستقل نيست. تعداد موارد نقل حدود 90% به واقع نزدیک مى‌باشد.

    1. تفسير قمى 2400 مورد.
    2. تفسير عياشى 1300 مورد.
    3. تفسير مجمع البيان 1450 مورد.
    4. ارشاد مفيد 8 مورد.
    5. اعتقادات صدوق 8 مورد.
    6. اكمال‌الدين 110 مورد.
    7. احتجاج 160 مورد.
    8. امالى طوسى 45 مورد.
    9. بصائر الدرجات 45 مورد.
    10. تهذيب طوسى 110 مورد.
    11. توحيد صدوق 150 مورد.
    12. تفسير امام حسن عسكرى(ع) تقريبا اغلب تفسير.
    13. فقيه صدوق 200 مورد.
    14. كافى 1350 مورد.
    15. جوامع الجامع 145 مورد.
    16. خصال 145 مورد.
    17. علل الشرايع 180 مورد.
    18. [[عيون أخبار الرضا عليه‌السلام (تصحیح لاجوردی‌)

    |عيون اخبار الرضا]](ع)160 مورد.

    1. مجالس 90 مورد.
    2. مصباح الشريعة 40 مورد.
    3. الخرائج و الجرايح 15 مورد.
    4. معانى الاخبار 135 مورد.
    5. نهج‌البلاغه 55 مورد.
    6. ثواب الاعمال 220 مورد.
    7. عوالى اللئالى 15 مورد.
    8. قرب الاسناد 30 مورد.
    9. مناقب ابن شهرآشوب 45 مورد.
    10. روضة الواعظين 23 مورد.
    11. محاسن برقى موارد كم.
    12. صحيفه سجاديه موارد كم.
    13. تفسير ابى حمزه ثمالى موارد كم.
    14. تحف العقول موارد كم.
    15. نهايۀ شيخ طوسى موارد كم.
    16. تفسير تبيان موارد كم.
    17. عدة الاصول موارد كم.
    18. المشكاة موارد كم.
    19. مختصر البصائر موارد كم.
    20. مصباح المتهجد موارد كم.
    21. اقبال موارد كم.
    22. طب الائمة «ع» موارد كم.
      از منابع اهل سنت، علاوه بر استفاده از روايات تفسير بيضاوى، از كتب ذيل نقل نموده است.
    23. شواهد التنزيل.
    24. تفسير نعمانى.
    25. تفسير سعد السعود.
    26. الجامع الصغير.
    27. تفسير بحر المحيط.
    28. تفسير كشاف.
    29. در المنثور.
    30. تفسير كلبى.
    31. تفسير ثعلبى.

    بنابراین بيشترين استفاده را در روايات از تفسير قمى، تفسير عياشى، كافى و تفسير مجمع البيان نموده است.

    ديدگاه دكتر ذهبى دربارۀ تفسير صافى

    تفسير صافى در منظور انديشمندان، ستايش‌ها و گاهى نقدهایی را براى خود باز گشوده است.

    از جمله، دكتر محمدحسين ذهبى در التفسير و المفسرون جلد 2 در بررسى تفاسير شيعه، 40 صفحه از كتاب خود را به معرفى و نقد تفسير صافى مى‌پردازد. به جهت اختصار، فقط فهرستى از موضوعات آن را ارائه مى‌دهيم، و اين خود نمايى از ديدگاه دكتر ذهبى را دربارۀ تفسير صافى ترسيم مى‌نمايد.

    - معرفى مؤلف تفسير صافى و جايگاه علمى ايشان.

    - معرفى تفسير و روش مؤلف.

    - اصول تفسيرى در تفسير صافى.

    - اهل‌بيت(ع) مفسر قرآنند.

    - قرآن در شأن اهل‌بيت(ع)، دوستان، و دشمنان آنها نازل شده است.

    چه كسى مى‌تواند قرآن را با نظر و اجتهاد خود، تفسير كند؟

    - راى مصنف دربارۀ تحريف قرآن.

    - روش مصنف در تفسير.

    - قرآن و اهل‌بيت «عليهم‌السلام».

    - طعن مصنف بر صحابه (عثمان، عمر، ابوبكر، عائشه و حفصه).

    - تفسير آيات عتاب خلاف ظاهر آنها.

    - دفاع مصنف از اصول مذهبش.

    - ولاية علی «عليه‌السلام».

    - اولو الامر.

    - وصيت امام در امامت بعد از خود.

    - استدلال بر رجعت.

    - ايمان به رجعت و قيام قائم «عج» از مصاديق ايمان به غيب.

    - تقيه.

    - متأثر شدن مصنف از مذهب امامية در تفسير فروع فقهى.

    - متعه.

    - نكاح زنان اهل كتاب.

    - وجوب مسح يا شستن پا در وضو.

    - حكم مس بر كفش.

    - غنائم.

    - استنباط.

    - ديدگاه مصنف در مسائل كلامى.

    - افعال انسان‌ها.

    - رؤيت خداوند.

    - شفاعت.

    - سحر (مسحور شدن پيامبر «صلّى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلّم»).

    - نقل روايات جعلى.

    حواشى و ترجمه‌ها

    تفسير صافى از ابتدا مورد توجه علماء قرار گرفت و عده‌اى نيز بر آن تعليقاتى نوشته‌اند.

    از جمله حواشى:

    1. حاشيۀ ملا آقا خوئى تبريزى(متوفى 1307 ه‍.ق).
    2. حاشيۀ سيد صدرالدين يزدى.
    3. حاشيه ملا عبدالرضا دماوندى(متوفى 1160).
    4. حاشيه ميرزا محمدعلى طباطبايى يزدى متخلص به وامق در يك جلد به زبان عربى(متوفى 1240).
    5. حاشيه ميرزا محمد تويسركانى.
    6. حاشيه و شرح تفسير صافى از سيد عبدالاعلى سبزوارى در يك جلد به زبان عربى شيوا، مصنف با مشرب معقول خود حواشى و شروحى بر تفسير صافى نگاشته است. نسخۀ اصل به خط مؤلف در كتابخانۀ وى در نجف اشرف موجود است.
    7. حضرت آيت‌اللّه حسن زادۀ آملى مى‌فرمايد، تفسير «روان جاويد» در 5 جلد اثر ميرزا محمد ثقفى ترجمۀ «تفسير صافى» مى‌باشد.
    8. ترجمۀ تفسير صافى توسط آقايان سبحانى و محمدباقر ساعدى خراسانى توسط نشر صفا تهران به سال 1405 در 368 صفحه وزيرى به چاپ رسيده است.
    9. حاشيه دهگردى بر تفسير صافى تأليف سيد ابوالقاسم حسینى از علماى اماميه در قرن 14ق اوائل قرن 15 هجرى.

    چاپها و تحقيق تفسير صافى

    تفسير، به سال 1266ق در تهران به قطع رحلى و با چاپ سنگى منتشر شد. و پس از آن، بارها در تهران - تبريز و بمبئى، همان چاپ افست گشت. چاپ ديگر «صافى» در چهار جلد است، با قطع وزيرى و به تصحيح مرحوم آیت‌الله شعرانى و تحقيق و تعليق آقاى ميرزا حسن حسینى لواسانى.

    محقق به جز مقدمه‌اى كوتاه در شرح حال مؤلف، در پانوشت‌ها با استفاده از «مجمع البيان» و منابع لغوى و ادبى و نيز «وافى» برخى از آيات و روايات و كلمات را توضيح داده است. «صافى» چاپ ديگرى دارد، در 5 جلد به قطع وزيرى، با مقدمه‌اى در شرح حال مؤلف و پانوشت‌هايى از آقاى محمدحسین اعلمى، كه در بيروت و ايران چاپ شده است. لازم به يادآورى است كه اكثر قريب به اتفاق پاورقى‌هاى اين چاپ، همان پاورقى‌هاى چاپ دوّم است، كه بدون هيچ اشاره‌اى در اين چاپ، آمده است.

    چاپ اخير صافى در 7 مجلد با تحقيق علامه سيد محسن حسینى امينى از طرف دار الكتب اسلاميه تهران به سال 1377ش، روانۀ بازار كتاب گرديد. محقق در مقدمه‌اى دربارۀ زندگى مرحوم ملامحسن فيض، ديدگاه علماء نسبت به او، اساتيد و شاگردان ايشان و آثار علمى مرحوم فيض بحث نموده، و مبناى ايشان در تصحيح نسخۀ خطى مصحح موجود در كتابخانه آیت‌الله مرعشى به شمارۀ 5964 بوده است. محقق برخى از پاورقى‌هاى چاپ‌هاى قبل را به همراه موارد جديد، آورده است.

    از جمله موارد تحقيق، استخراج آيات قرآنى كه مصنف يا روايات به آنها استشهاد كرده است.

    استخراج منابع احاديث وارد شده و شرح كلمات مشكل با ذكر مصدر آن.

    نسخه‌هاى خطى اين تفسير بسيار است، نفيس‌ترين نسخه مورخۀ 1078ق از مخطوطات كتابخانۀ شخصى، سى نسخه در كتابخانۀ مركزى آستان قدس رضوى(شمارۀ 11140) و هفت نسخه در كتابخانۀ آيت‌اللّه مرعشی «ره» قم موجود است.

    منابع مقاله

    1. التفسير و المفسرون في ثوبة القشيب آيت‌اللّه معرفت جلد 2، از انتشارات دانشگاه علوم اسلامى رضوى چاپ اول 1377ش.
    2. التفسير و المفسرون دكتر ذهبى ج 2 دار احياء التراث العربى بيروت، لبنان.
    3. دانشنامۀ قرآن و قرآن پژوهى به كوشش بهاءالدين خرمشاهى ج 1 انتشارات دوستان تهران 1377ش.
    4. دايرةالمعارف تشيع زير نظر جمعى از انديشمندان حوزه و دانشگاه ج 4 نثر سعيد محبى 1375ش.
    5. الذريعة الى تصانيف الشيعه شيخ آغا بزرگ طهرانى ج 4 و 15، دار الاضواء بيروت.
    6. روضات الجنات ميرزا محمدباقرموسوى خوانسارى جلد 6، انتشارات اسماعيليان قم.
    7. طبقات المفسرين آقاى عقيقى بخشايشى جلد سوم و پنجم دفتر نشر نويد اسلام قم چاپ اول 1373ش.
    8. مقالۀ مجلۀ حوزه نشريه دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم شمارۀ 21 مرداد و شهريور 1366 آقاى مهدوى راد.
    9. مقدمۀ چاپ جديد 7 جلدى، دار الكتب اسلامى چاپ اول 1377ش تحقيق آقاى سيد محسن حسینى امينى.
    10. المفسرون حياتهم و منهجهم سيد محمد على ايازى، مؤسسه چاپ و نشر وزارت ارشاد اسلامى، تهران 1373ش.
    11. آشنايى با تفاسير قرآن مجيد و مفسران آن آيت‌اللّه رضا استادى، چاپ مؤسسه در راه حق 1377ش.

    وابسته‌ها