الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن و السنة: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' {{' به '{{') |
جز (جایگزینی متن - ' {{' به '{{') |
||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
5. مقدمه و متن كتاب. | 5. مقدمه و متن كتاب. | ||
{{تفاسیر}} | {{تفاسیر}} | ||
نسخهٔ ۲ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۲۲:۴۰
الفرقان في تفسیر القرآن بالقرآن و السنة | |
---|---|
پدیدآوران | صادقی تهرانی، محمد (نويسنده) |
ناشر | فرهنگ اسلامی ج: 1, 2, 3, 4, 5, 6, 7, 8, 9, 10, 11, 12, 13, 14, 15, 16, 17, 18, 19, 20, 21, 22, 23, 24, 25, 26 |
مکان نشر | تهران - ایران ج: 1, 2, 3, 4, 5, 6, 7, 8, 9, 10, 11, 12, 13, 14, 15, 16, 17, 18, 19, 20, 21, 22, 23, 24, 25, 26 |
سال نشر | 1406 ق |
چاپ | 2 |
موضوع | تفاسیر شیعه - قرن ۱۴ |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 30 |
کد کنگره | BP 98 /ص2ف4 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن و السنة، تأليف محمد صادقى تهرانى، شامل دوره كامل تفسير قرآن كريم است. مفسر در آغاز، چنانكه خود مىگويد از تفسير چند جزء آخر قرآن شروع كرده است و در ادامه از ابتداى قرآن اقدام به تفسير كرده و تا انتها ادامه داده است.
اين تفسير هم از نظر محتوا و هم از جهت سبک ، يكى از تفاسير بديع اماميه بشمار مىآيد؛ چه، از نظر محتوا - برخلاف بيشتر تفاسير كه غالب محتواى آنها تكرار حرفهاى گذشتگان است - داراى مطالب و نكات تازهاى است كه خواننده را در فهم قرآن و استدلال به آن در فضاى جديدى از مفاهيم و معانى قرار مىدهد.
از نظر سبک و شيوه تفسيرى نيز، ويژگىها و برجستگىهايى در آن وجود دارد كه تفاسير موجود كمتر از آن برخوردارند.
سبک تفسير
عنوان تفسير چنين مىنمايد كه مفسر از دو سبک تفسير قرآن با قرآن و تفسير قرآن با سنت، سود برده است؛ اما در مقدمه تفسير اظهار مىدارد كه بايستهترين روش تفسيرى، شيوه تفسير قرآن با قرآن است. وى مىنويسد: «همه شيوههاى تفسيرى نادرست است، جز شيوه تفسير قرآن با قرآن و اين همان شيوه تفسيرى پيامبر(ص) و امامان(ع) است. بر مفسران لازم است كه اين روش تفسيرى را از معلمان معصوم فرا گيرند و در تفسير آيات به كار بندند».
در مجالى ديگر مىنويسد: «روشهاى تفسيرى از دو حالت بيرون نيستند: يا تفسير قرآن با قرآن هستند و يا تفسير قرآن با رأى».
مفسر در تحليل و تأييد اين شيوه پيشنهادى، به آيههايى استدلال مىكند كه قرآن را نور و برهان و بيان و هدايت معرفى مىكند و مىگويد: «چيزى كه خود، بيان و هدايت است و مرجع و تكيهگاه غير خود بشمار مىآيد، پيش از اينكه روشنگر غير باشد، بايد خود مبين و روشنگر خود باشد».
مفسر بر اين باور است كه برآيند تفسير قرآن به قرآن، دستيابى به نخستين مفاهيم و معارف قرآنى است؛ مرتبهاى از معنا كه در چارچوب دلالت تطابقى آيه قرار دارد؛ درحالىكه روايات تفسيرى در صدد نشان دادن نمونهها و معانى پنهان آيات است و چنانكه خود مىگويد، نگاه روايات تفسيرى به معانى ژرفتر كلام وحى است؛ با اين ويژگى كه مفاهيم ژرف، ريشه در معانى و منطوق دارد و در پرتو آن شكل مىگيرد؛ بهگونهاى كه درستى و نادرستى آنها در گرو برابرى و نابرابرى با منطوق آيات است؛ چه، به مقتضاى محوريت قرآن در ارزشيابى روايات و درستى و نادرستى آنها، منطوق آيات، معيار سازگارى و ناسازگارى روايات با قرآن است و در نتيجه تفسير مأثور چيزى جدا از آيه نيست، بلكه برخى از مراتب معنايى آن است كه در پرتو سطح ظاهر آيه با يارى جستن از آيات ديگر به دست آمده است؛ بنابراين، تفسير قرآن با سنت، گونهاى از تفسير قرآن با قرآن است.
مؤلف، در مقدمه تفسير مىنويسد: «كمترين چيزى كه بايد نسبت به آن اقدام كرد، فهم عبارت است كه همان معناى مطابقى و ظاهر آيه مىباشد. پس اين معناى مطابقى، پايه و اساس كشف زواياى ديگر از معنا قرار مىگيرد؛ چه اينكه تفسير داراى چهار مرتبه است: تفسير عبارت، تفسير اشارت، تفسير لطافت و تفسير حقايق؛ پس همين معناى ظاهر، معيار عرضه حديث بر قرآن است».
نمونههاى عملى تفسير نيز گوياى همين واقعيت است كه مفسر در پذيرش تفسير مأثور، بيش از هر چيز به سازگارى آن با مراتب مختلف معنايى آيه مىانديشد و دستيابى به هر معناى تازه را در پرتو مفهوم ظاهر آيه و سازگارى با آن جستجو مىكند.
به اين ترتيب، شيوه مفسر در حقيقت همان شيوه پيشنهادى تفسير قرآن با قرآن است؛ هرچند از سنت نيز بهره برده است. از جهتى نيز مىتوان گفت تفسير ايشان در رديف تفاسير تحليلى، اجتهادى، تربيتى و اجتماعى محسوب مىگردد.
شاخصهاى ويژه تفسير
- شيوه نگارش: نويسنده با بهرهگيرى از صناعت تضمين، سجع و با استفاده گسترده از مصدرهاى صناعى، شيوه جديدى را در پيش گرفته است كه در تفاسير موجود، مانند آن ديده نمىشود.
- اين سبک نو و ناآشنا در آغاز، خواننده را در فهم عبارات و مقصود مفسر دچار مشكل مىكند و به نظر مىرسد نوعى تكلف و تصنع در تعبير و بيان، صورت گرفته است، ولى پس از مدتى كه ذهن با سبک نوشتارى مؤلف انس گرفت، ظرافتها و دقتهايى كه مفسر در انتخاب و بهكارگيرى واژهها و تعبيرات مورد توجه قرار داده است، پديدار مىشود و خواننده را در فهم معانى و مقاصد يارى مىدهد؛ بنابراين، استفاده از تفسير «الفرقان» اندكى بردبارى مىطلبد. اين سبک بيشتر به سبک نوشتار مطبوعاتى روز لبنان شباهت داشته و متأثر از مدت اقامت مفسر در آن كشور مىباشد.
- بهرهگيرى از ظرفيت مفهومى واژهها: از ويژگىهاى ديگر اين تفسير، بهرهگيرى از ظرفيت مفهومى واژههاست. نخستين چيزى كه مفسر در تفسير يك آيه بدان توجه نشان مىدهد حدود و گستردگى مفهومى كلمات است. سعى او بر آن است كه مفاهيم واژهها را بدون هرگونه محدوديتى و با همان گستردگى طبيعى كه در خود كلمه و با توجه به موقعيت كاربردى آن در آيه وجود دارد، بهعنوان پايه و سرآغاز تفسير قرار دهد و تا اندازهاى كه توانايى ذهنى و فكرى مفسر اجازه مىدهد، به گستردن مفهوم آيه و شناخت مصداقها و واقعيتهاى قابل انطباق در آن بپردازد و هرگونه محدودسازى را تا آنجا كه از خود آيه در پرتو آيات ديگر پديد نيامده باشد، به كنار گذارد؛ بهعنوان نمونه مىتوان به آيه 3 سوره نساء (فإن خفتم ألا تعدلوا فواحدة) ، اشاره كرد؛ ايشان مىنويسد: «اين عدالت، تنها عدالت فردى و در زمينه تأمين حقوق همسران نيست، بلكه عدالت اجتماعى را نيز شامل مىشود؛ بنابراين، اگر در جامعه شمار زنان و مردان مساوى بود، ازدواج متعدد براى يك مرد جايز نيست؛ زيرا موجب ظلم و رعايت نكردن عدالت مىشود».[۱]
- امثال اين نمونه، بهروشنى تمايل شديد مفسر را در بهرهجويى از اطلاق و ملاحظه مفهوم طبيعى كلمات نشان مىدهد؛ بلكه مفسر بر اين باور است كه محدود كردن مفاهيم آيات در محدوده فكرى مردم يك زمان، آيات را متشابه مىكند كه بايد از آن پرهيز كرد.[۲]
- به كار بردن واژههاى مشترك در چند معنا: ويژگى ديگر اين تفسير، حمل واژههاى مشترك قرآنى، بر چند معنا و اراده مفاهيم متقابل از يك واژه است. تفاسير ديگر، در زمينه واژههاى مشترك، يكى از معانى را انتخاب كرده و بقيه را ناديده مىگيرند، ولى سبک الفرقان، جز اين است؛ هر جا كلمهاى از نظر لغوى چند معناى گونهگون داشته باشد و با دستورهاى ادبى و جايگاه كاربردى آن در آيه سازگار باشد، آن واژه را بر همه آن معانى حمل مىكند و همه آنها را جزء تفسير آيه مىداند و در عرض هم مىپذيرد.
- مىنويسد: «اگر آيهاى معناهاى چندى را برتابد كه همه آنها صحيح باشد و ناسازى بين آنها نباشد، اشكال ندارد كه همه آنها مقصود باشد؛ چنانكه در شيوه ما در اين تفسير ديده مىشود».[۳]
- درنگ در تعبيرها و دقت در واژهها: مفسر، نسبت به شكل تعبير و كاربرد كلمات بسيار حساس است؛ شايد بتوان گفت نقطه آغاز تفسير هر آيه، تأمل در واژهها و كيفيت كاربرد آن در آيه است. مفسر از اين راه در كشف زواياى جديد مفهوم آيه و نشان دادن تصورى نو از محتواى آن بهره زياد برده است؛ بهعنوان نمونه،.[۴] «يا أيها الناس اعبدوا ربكم» ، هريك از كلمات «يا أيها» و «الناس» را توضيح مىدهد و فلسفه انتخاب آنها را بيان مىكند؛ از جمله آنكه كلمه «يا» كه براى نداى دور است، ازآنرو به كار رفته است كه مردم پيش از عبادت خدا، از محضر ربوبى دورند.[۵]
- اعتماد بر ملاكها و اصول خود و محور قرار ندادن آراى تفسيرى مفسران: پديده ديگر در سبک نويسنده، تكيه بر فهم و برداشت شخصى و بىاعتمادى به گفتهها و ديدگاههاى ديگران است. مفسر با دقت و درنگ در مفردات و تركيبات آيه، بهصورت مستقيم و با استمداد از آيات يا روايات راهگشا، به سراغ تفسير مىرود و از هرگونه درگير شدن با گفتهها و نظريهها خوددارى مىكند. البته اين بدان معنا نيست كه هيچگونه نقل و نقدى نسبت به نظريات ندارد، بلكه مقصود آن است كه در فهم آيه و برداشت تفسيرى از آن، بر ديدگاههاى ديگران تكيه ندارد و بر اين باور است كه تفسير قرآن بر اساس آراى مفسران، به هر شكل كه باشد، گونهاى از تفسير به رأى است. در جايى بهصراحت بر اين واقعيت تأكيد دارد كه شيوه تفسير الفرقان، نپرداختن به آرا و نظريههاى تفسيرى ديگران است.[۶]
- استفاده گسترده از روايات: سبک تفسير گرچه تفسير قرآن به قرآن است و به همين جهت اگر از روايات استفاده نمىكرد، برخلاف انتظار نبود، اما ويژگى اين تفسير آن است كه همراه با سبک يادشده، از روايات نيز، بهصورت گسترده بهره برده است؛ بهگونهاى كه مىتوان گفت، افزون بر تفسير قرآن، يك دوره تفسير روايى را نيز در بر دارد و كمتر صفحهاى را مىتوان يافت كه بهگونهاى استشهاد به روايت و استناد به منبع روايى در آن ديده نشود.
- مهمترين محورهايى كه استفاده از روايات در آن صورت گرفته است، يكى تأييد تفسير آيه و ديگرى گسترش ابعاد آيه است؛ گرچه در مواردى ديگر، مانند شأن نزول يا مباحث علمى نيز به روايات استناد شده است (بهعنوان نمونه، ر.ک: متن كتاب، ج5، ص275؛ ج30، ص21 و 25).
- معيار تفسير و فهم يك آيه خود قرآن است و نقش روايات، تأييد منطوق و مفهوم ظاهر آيه و يا گسترش دادن همان معناست؛ فراتر از آنچه تنها از منطوق آيه استفاده مىشود. به اين ترتيب جمع بين تفسير قرآن با قرآن و بهرهگيرى گسترده از روايات بهگونهاى كه در غير تفسير روايى مانند آن ديده نمىشود، يكى از برجستگىهاى تفسير الفرقان بشمار مىآيد.
- بحث فقهى استدلالى: اين تفسير به فقه الاحكام بهصورت مبسوط و استدلالى پرداخته است. در تاريخ تفسير كم نيستند تفاسيرى كه به آيات الاحكام و مباحث فقهى روى داشتهاند، مانند تفسير قرطبى، اما طرح مباحث فقهى در اين تفاسير بيشتر بهصورت بيان مسائل و بهگونه غير استدلالى بوده است. ويژگى تفسير الفرقان اين است كه با حفظ گستردگى بحث، بهصورت استدلالى و اجتهادى وارد مباحث فقه آيات الاحكام شده است. كنجكاوى در تعبيرات، در نظر داشتن نكتههاى ادبى و بلاغى، جرح و تعديل روايات مطرحشده و نقد و ارزيابى آراى فقهى و در همه اين احوال تكيه بر محوريت قرآن در تبيين احكام، تفسير الفرقان را موقعيتى چونان كتب فقهى بخشيده است؛ چه اينكه زمينه فقه قرآنى را بهگونه گسترده فراهم آورده است.
- مفسر خود در مقدمه تفسير، بر ضرورت بحث و تحليل آيات الاحكام تأكيد كرده و يادآور شده است كه اگر آيات الاحكام در تفسير، مورد بحث قرار نگيرد، از آنجا كه در فقه نيز بهگونهاى بايسته از آن بحث نمىشود، در نتيجه آيات الاحكام، هميشه تفسيرناشده باقى مىماند و اين كار نتايج زيانبارى را در فقه به وجود مىآورد. بههرحال، تلاشهاى مفسر در پرداختن به آيات الاحكام بهصورت كمسابقه، يكى از عوامل پيدايش آرا و ديدگاههاى جديد از ناحيه مفسر در فقه است.
- گستردگى منابع: مشخصه ديگر تفسير الفرقان، تعدد و تنوع منابع مورد استفاده است. در بررسى اجمالى در جلدهاى تفسير، نتايج زير به دست آمد:
- الف)- منابع روايى: حدود 80 مأخذ روايى مورد استفاده قرار گرفته است كه در ميان آن از صحاح و مسانيد اهل سنت گرفته تا ادعيه ائمه(ع) ديده مىشود. از آنجا كه مفسر در گزينش روايات، بر اساس صحت متن حديث و سازگارى آن با محتواى آيات عمل كرده است و نه صحت سند آنها، از استناد به مراجع گوناگون و گاه سست و بدون سند، خوددارى نكرده است.
- ب)- منابع تفسيرى: بيش از 25 تفسير، مورد مراجعه الفرقان بوده است كه بيشتر آنها براى نقل روايت و برخى براى نقل و يا نقد نظريه مفسر مورد استفاده قرار گرفته است. تفسير نور الثقلين، در المنثور، قمى و البرهان بيشترين تكيهگاه مفسر در نقل روايت است و تفسير فخر رازى، المنار، صدر المتألهين، الميزان و طنطاوى از تفاسيرى است كه مفسر به نقل و يا نقد نظريات آنها پرداخته است.[۷]
- ج)- منابع لغوى: كتابهاى لغوى استفادهشده، عبارتند از: لسان العرب، قاموس، مصباح، تاج العروس، مفردات راغب، نهايه ابن اثير. اين منابع متعدد است، اما از آنجا كه مفسر به بحث لغت بيشتر بهصورت آزاد و بدون استناد به منابع لغوى مىپردازد، مراجعه به منابع لغت و نقل گفتههاى آنها، كمتر به چشم مىخورد.
- د)- منابع پراكنده: بالغ بر 60 كتاب و مقاله در زمينههاى مختلف مورد مراجعه بوده است، كه در ميان آنها، كتابهاى علمى، اجتماعى، تاريخى، دائرةالمعارفها و گاه مجلات و روزنامه، ديده مىشوند. بيشتر آنها براى نقل نظريه و در تأييد يك مطلب تفسيرى استفاده شده است، ولى برخى در جهت نقد نظريه نويسنده در پرتو آيات و مفاهيم قرآن نيز مورد استفاده قرار گرفته است.
- استفاده از عهدين با زبان عبرى: يكى از ويژگىهاى تفسير الفرقان، كه چهبسا همانند نداشته باشد، استفاده از متون عبرى عهدين است. نقل متون عهدين در راستاى دو هدف كلى صورت گرفته است: يكى تأييد مفاهيم و گزارشهاى قرآنى، مانند بشارتهاى پيامبر و داستانهاى بنى اسرائيل.[۸]و ديگرى نقل ناهمگونىها و تحريفهاى موجود در عهدين.[۹]
- ابتكار و نوآورى: الفرقان در زمينههاى گوناگون، بهويژه فقه الاحكام، به نظريات جديد يا نادرى رسيده است كه با قطع نظر از صحت و سقم آنها، در باز كردن افقهاى جديد فرا روى خواننده و ايجاد توانايى بيشتر در گزينش نظريات و احتمالات، نقش زيادى ايفا مىكند؛ بهعنوان نمونه، مفسر، تمام آياتى كه علم را در بستر زمان به خدا نسبت مىدهد، مانند علم الله، يعلم الله و... به معنى «آگاهى» نمىداند، بلكه از ريشه علامت به معناى علامت زدن مىگيرد.[۱۰]
در بحث عصمت پيامبران، نظريه سومى را در قبال دو نظريه معصوم بودن و معصوم نبودن پيامبران، انتخاب كرده است. وى معتقد است كه نبوت بهعنوان عهد الهى در انبياى اولو العزم، مستلزم عصمت آنان است، اما در ديگر پيامبران، مانند آدم(ع) مستلزم عصمت نيست.[۱۱]
در موضوع خلق و امر و ماده و تجرد، معتقد است كه موجود مجرد تنها خداست و هيچ موجود ديگر جز او مجرد نيست.[۱۲]در زمينه مبطلات روزه، مصرف دخانيات را باطلكننده روزه نمىداند.[۱۳]
از اينگونه آرا و نظريات كه برخى بىسابقه و يا شاذ و نادر است، در سراسر تفسير به چشم مىخورد.
شاخصهاى مشترك تفسير
در اين بخش به امورى مىپردازيم كه اگرچه از ويژگىهاى تفسير الفرقان بشمار نمىآيد، اما نوع نگاه مفسر به آنها تعيينكننده مشخصات تفسير و سبک نويسنده به حساب مىآيد.
- قرائت: از آنجا كه مفسر، قرائت مرسوم را قرائت متواتر و معتبر مىداند و ساير قرائتها را نادرست مىشمارد، از پرداختن به مباحث قرائت خوددارى مىكند و با نقد كوتاه و بسيار گذرا نسبت به مواردى كه ديگران اختلاف قرائت را مطرح كردهاند، از آن مىگذرد و چنانچه رواياتى باشد كه قرائتى خلاف قرائت مرسوم را توصيه كرده است، بهشدت آن را رد مىكند.[۱۴]
- تاريخ داستانهاى پيامبران و اسرائيليات: در زمينه داستانهاى تاريخى و قصص پيامبران، مفسر بر اين باور است كه نبايد پا را فراتر از آنچه آيات مطرح كرده است، گذاشت و نبايد وارد جزئيات شد. تعبيرى كه همواره در اين زمينه به كار مىبرد اين است: «فلنسكت عما سكت الله». رواياتى را هم كه در اين زمينهها رسيده است، بىاعتبار مىداند و گاه از روايات اسرائيلى مىشمرد.[۱۵]
- الفرقان نسبت به روايات اسرائيلى (اسرائيليات) كه محور عمدهاش داستانها هستند، نظر منفى دارد و با آوردن آنها در تفسير و دخالت دادن آنها در فهم آيات، سخت مخالف است و در مقدمه تفسير، يكى از دلايل روىگردانى از تفسير مبتنى بر روايات و روى آورى به سبک تفسير قرآن با قرآن را وجود روايات اسرائيلى و نصرانى در مجموعه حديثى مسلمانان مىداند و معتقد است كه چنين رواياتى حتى اگر سند صحيح نيز داشته باشد، تا آنجا كه قرآن تأييد نكند، نمىتواند معيار تفسير قرار گيرد.[۱۶]
- مباحث اجتماعى: تفسير الفرقان نسبت به طرح مباحث اجتماعى و واقعيتهاى موجود و مورد ابتلاى جامعه، اهتمام فراوانى دارد و در جاىجاى تفسير به مناسبت، گاه بهصورت فصلى مستقل و گاه ضمن تفسير يك آيه بهصورت مبسوط، متعرض مسائلى همچون نظام حكومت، اقتصاد، حقوق و جايگاه زن، شورا، وحدت مسلمانان، طبقههاى اجتماعى، چندهمسرى و... شده است و با استفاده از آيات به اظهار نظر و يا نقد و رد ديدگاهها پرداخته است (از جمله نقد فرقان، ج4، ص163).
- گرايش شيعى تفسير الفرقان تفسيرى شيعى است و گرايش شيعى مفسر در جاىجاى تفسير آشكار است.[۱۷]؛ اما بدان معنى نيست كه تفسير بر مبناى تعصب مذهبى سامان يافته باشد. مفسر در مقدمه تفسير خود بر اين اصل تأكيد دارد كه تفسير قرآن بر اساس رأى شخصى يا مذهب يا تقليد از ديگران، تفسير قرآن نيست، بلكه تفسير رأى شخص است؛ ازاينرو معيار اصلى در فهم آيات را، خود آيات و روايات موافق با آن قرار داده و در گزينش روايات و يا نقد نظريات، هيچگونه تفاوتى بين شيعه و سنى نگذاشته است و به همان ميزان از منابع اهل سنت استفاده كرده كه از منابع شيعه و همان اندازه به نقد آراى عالمان و فقيهان شيعه پرداخته كه به ديدگاههاى اهل سنت پرداخته است.
ديدگاههاى كلى مصنف
- نسخ قرآن: نسخ قرآن به دو صورت قابل تصور است: نسخ قرآن با قرآن و نسخ قرآن با سنت. الفرقان نسخ قرآن با قرآن را در برخى موارد، مانند حكم نجوى، حد زنا و كيفيت جنگ با كافران مىپذيرد، اما نسخ قرآن با سنت را به هر شكل كه باشد، رد مىكند. وى معتقد است كه حكم ناسخ، باطلكننده حكم منسوخ است و از آنجا كه عزت و سلطه قرآن بطلانناپذير است، هيچگونه نسخى از بيرون بر آن وارد نمىشود.[۱۸]
- اين باور مفسر باعث شده است تا وى بهصورت گسترده به نقد و رد روايات نسخ و همچنين روايات معارض با عموم يا خصوص قرآن بپردازد و در اين راستا از نص بودن روايات نيز باكى نداشته باشد.
- ظهر و بطن قرآن: مفسر الفرقان همانند ساير مفسران، به اين حقيقت قرآنى اعتراف دارد كه قرآن داراى ظهر و بطن است؛ زيرا رواياتى كه در اين زمينه رسيده در حد تواتر است؛ علاوه بر اينكه از نظر ايشان، جاودانگى قرآن ايجاب مىكند كه داراى بطون باشد؛ اما تصورى كه مفسر از اين مسئله دارد، تعريف نسبتا تازهاى از ظهر و بطن ارائه مىدهد.
- وى طبق روايتى از امام على(ع)، معتقد است كه درجات بيان قرآن، داراى چهار سطح است؛ يك سطح آن ظاهر و سه سطح ديگر جزء بطون قرآن شمرده مىشود. از اين سه سطح باطنى كه عبارت هستند از اشارات، لطائف و حقائق، سطح اخير آن همان تأويل آيات است كه اختصاص به اهل وحى دارد.[۱۹]
- اما دو سطح ديگر، خود داراى لايههاى مختلف معنايى است كه مجموع آنها همان بطون چندگانهاى است كه در احاديث مطرح شده و هدف تفسير نيز در حقيقت ابهامزدايى از همين درجات مفهومى آيات است.
- نويسنده الفرقان مىنويسد: «رها ساختن آيه از تنگناى شأن نزول، بطن نخستين بشمار مىآيد. آزاد كردن آن از قيد مفهوم يادآشناى عامه، بطن دوم است و توسعه و تعميق و توضيح آن با آيههاى همانند، بطن سوم مىباشد. برهنهسازى آن از قبل و بعد و آويزههاى غير اصلى، بطن چهارم بشمار مىآيد و همين گونه تا بطون ديگر، با رعايت دلالت لفظى - بهعنوان سرآغاز - و حجتها و دلالتهاى قرآنى - بهعنوان وسايل و ابزارهاى تجريد و توسعه».[۲۰]
- محكم و متشابه قرآن: مفسر بر اساس روايتى از امام رضا(ع) كه فرمود: المتشابه ما اشتبه علمه على جاهله»، بر اين باور است كه محكم بودن يا متشابه بودن از مقوله دلالت نيست؛ بنابراين، واژههاى آيه از نظر دلالت، كوتاهى يا ابهام ندارند؛ چه اينكه قرآن فصيحترين بيان و رساترين تبيان است، بلكه از مقوله معناست؛ يعنى والايى معانى در برخى آيات چنان است كه فهم خواننده به حقيقت آن نمىرسد و در نتيجه مراد واقعى آيات بر او مشتبه مىشود، كه البته در برخى آيات، تشابه لفظى نيز بدان افزوده مىشود، مانند تشابه واژه علم در مورد انسان و خدا. بر اين اساس محكم و متشابه از نظر مفسر، امرى نسبى است.[۲۱]
- با اين بينش، نويسنده الفرقان، وجود تشابه در قرآن را يك ضرورت مىداند كه جاودانگى، جامعيت و فراگيرى قرآن، نسبت به همه نيازها و براى همه نسلها و عصرها با توانايىهاى فكرى مختلف، آن را ايجاب كرده است و اين بشر است كه با پيشرفت دانش و رشد انديشه خود به درك اسرار فزونترى از كلام وحى پى مىبرد.[۲۲]
- شأن نزول آيات: تفسير الفرقان در مقدمه، ديدگاه روشنى نسبت به نقش و اهميت شأن نزول ارائه كرده است: «شأن نزول اگرچه گاه در فهم آيات كمك و مساعدت مىكند، اما هيچگاه بهعنوان معيار و ملاك تفسير و شرط فهم و دريافت مفاهيم آيات، مطرح نيست و نبايد حدود معانى بر اساس آن تعيين شود. آيات در دلالت و گستردگى مفهومى خود مستقل هستند، چه شأن نزول فهميده شود يا نه».[۲۳]
اين باور مفسر درباره شأن نزول، علاوه بر اينكه بر ديدگاه وى نسبت به محوريت آيات در تفسير استوار است، به دو عنصر ديگر نيز مستند شده است: يكى تعارض روايات شأن نزول و ديگرى تطبيقى بودن آنها؛ دو عنصرى كه نقش شأن نزول را در مورد فهم آيات بهشدت سست مىسازد.[۲۴]
پانويس
- ↑ متن كتاب، ج6، ص172
- ↑ همان، ج1، ص50
- ↑ همان، ج27، ص118 و ج30، ص30
- ↑ ذيل آيه 21 سوره بقره:
- ↑ همان، ج1، ص214
- ↑ همان، ج1، ص309 و ج30، ص6
- ↑ ر.ک: همان، ج6، ص367
- ↑ همان، ج1، ص361
- ↑ همان، ج1، ص343
- ↑ همان، ج27، ص129
- ↑ همان، ج1، ص324
- ↑ همان، ج1، ص29
- ↑ همان، ج3، ص69-70
- ↑ همان، ج1، ص98
- ↑ همان، ج1، ص35
- ↑ همان، ج1، ص20-21
- ↑ همان، ج30، ص15
- ↑ همان، ج1، ص39
- ↑ همان، ج1، ص51
- ↑ همان، ج1، ص54
- ↑ همان، ج1، ص32-33
- ↑ همان، ج1، ص32
- ↑ همان، ج1، ص50
- ↑ همان، ج9، ص27
منابع مقاله
1. دانشنامه قرآن و قرآنپژوهى، ج1، ص730 و ج2، ص1357، بهاءالدين خرمشاهى و همكاران.
2. طبقات مفسران شيعه، ج4، ص342، عقيقى بخشايشى.
3. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، پائيز و زمستان 1375، شماره 7 و 8، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم.
4. فصلنامه بينات، سال هشتم، شماره 2، تابستان 1380، شماره مسلسل 30، مؤسسه معارف اسلامى امام رضا(ع).
5. مقدمه و متن كتاب.