حقائق التأويل في متشابه التنزيل
حقائق التأویل في متشابه التنزیل | |
---|---|
پدیدآوران | شریف الرضی، محمد بن حسین (نویسنده) آل کاشف الغطاء، محمدرضا (شارح) |
ناشر | دار الأضواء |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1406 ق یا 1986 م |
چاپ | 1 |
موضوع | تفاسیر شیعه - قرن 4ق. قرآن - متشابهات و محکمات |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 5 |
کد کنگره | BP 85/1 /ش4ح7 |
حقايق التأويل في متشابه التنزيل اثر سيد رضى (متوفى 406ق)، در موضوع تفسير آيات متشابه قرآن كريم، به زبان عربى و در قرن چهارم هجرى تأليف شده است. شرح و تحقيق اين اثر توسط علامه محمدرضا آل كاشف الغطا انجام گرفته است.
كتاب در نوع خود بىمانند است و حسن بيان و جمع و استقصاء اقوال علماى قرن چهارم هجرى، در پرتو عظمت علمى و شخصيتى نویسنده، آن را امتياز ويژهاى بخشيده است. ابن جنى، استاد مؤلف گفته است: «رضى كتابى در معانى قرآن كريم تصنيف نموده كه مانند آن وجود ندارد»[۱]
از ابىالحسن عمري نسّابه نقل شده كه گفته است: «تفسير قرآن سيد رضى را ديدهام، بهترين تفاسير و از تفسير شيخ طوسى بزرگتر است»[۲]
آنچه باعث اهميت كتاب شده است، استفاده از روشهاى متنوع تفسيرى و شيوايى متن آن مىباشد.
ساختار
كتاب با سه مقدمه از مؤسسه نهجالبلاغه، ناشر و شيخ عبدالحسين حلى در اشاره به بعد علمى و سياسى كتاب، نحوه طبع و ارزش علمى آن و زندگىنامه مؤلف، آغاز شده است.
گويا اصل كتاب، در سى جلد بوده است كه تنها جلد پنجم در دست مىباشد. اين جلد، تفسير آيات سوره آل عمران، در 31 فصل و 48 آيه از سوره نساء در 6 فصل را دربردارد كه مجموعاً 37 فصل مىشود و با اسلوبى بديع و نظمى دقيق، به رشته تحرير درآمده است.
شيوه بحث نویسنده بدينترتيب است كه پس از ذكر آيه متشابه، سؤالاتى مطرح كرده و پاسخ گفته است. اشكالات و انتقاداتى را كه بر آن آيه شده، بهطور دقيق مطرح كرده و در ادامه، اقوال علما را پيرامون آن اشكالات، نقل و در پايان، نظر خود را ذكر كرده است. از اينرو كتاب، به شكل مجموعهاى از پرسشهاى گوناگون درآمده و هر پرسمان، داراى استقلال علمى و فايده ويژهاى است.
مؤلف براى هر آيهاى كه متشابه باشد، بهصورت جداگانه بحث كرده، بهگونهاى كه از آيات قبل و بعدش جداست و تنها از جهت همانندى، با ساير آيات اشتراك دارد. بنابراین، كتاب حاضر شامل يك عده از مسائل متنوعه بوده و هر مسألهاى از جهت علمى، موضوعى جداگانه است و نكات ويژهاى دارد و همچون ساير كتابهاى تفسيرى نيست.
از جمله پايهها و اصولى كه تفسير حاضر بر آن استوار است، مباحث زيباى ادبى و بحثهاى جذّاب ادبيات عرب است. بحثهاى لغوى و ريشهيابى لغات قرآنى، ارتباط يك لغت در يك آيه با همان لغت در آيات ديگر، استشهاد به اشعار جاهليت براى اثبات و يا ردّ اقوال تفسيرى و استدلال به نكات نحوى و قواعد ادبى براى پاسخگويى به اشكالات مخالفان، از جمله دستمايههاى نویسنده است.
گزارش محتوا
نویسنده آياتى را تفسير نموده است كه در نظر ابتدايى، ناسازگارىهايى با قواعد ادبى يا حكم شرعى يا يكى از اعتقادات اسلامى و يا يكى از مقتضيات عقلى دارد. وى آنها را به عنوان سؤال مطرح مىكند و سپس جوابهايى كه به آن پرسش داده شده است را آورده و سرانجام، پاسخى را كه خود مىپسندد، بيان مىنمايد.
از آنجايى كه بسيارى معتقدند بيشتر آيات متشابه قرآن از جهت اجمال و متشابه بودن، شبيه يكديگرند، چه بسا در خلال سىوهفت آيه متشابهى كه در كتاب آمده، گرهگشايى از صدها آيه متشابه ديگر نيز مىشود. علاوه بر اين، مؤلف در ضمن بحث پيرامون هر آيهاى، به آيات غيرمتشابه نيز استشهاد جسته و در پرتو محكمات قرآن، به روشنسازى مفاهيم متشابهات پرداخته است؛ به طورى كه در هر موضوعى، با توجه به همه آيات قرآن پيرامون آن موضوع، به تفسير آيه مورد بحث، همّت گمارده و همين امر است كه بر ارزش كتاب مىافزايد.
مؤلف پيش از ورود به بحث، با طرح سؤالاتى، خواننده را به انديشيدن پيرامون آن سؤالات وا مىدارد؛ مسئلهاى كه دانشمندان و روانشناسان جديد بدان دست پيدا كردهاند، هزار سال پيش توسط اين انديشمند متفكر و دانشمند خوش ذوق، به صورتى بديع و عميق، در عمل پياده شده و اين نشانگر نبوغ فكرى و علمى مؤلّف است.
وى با طرح اين سؤالات، از يك سو حسّ كنجكاوى و حقيقتجويى را در خواننده بر مىانگيزد و او را وادار به تعقّل و تفحّص پيرامون سؤالات مىكند و از دگر سو، او را در جهت درك صحيح سؤال و پاسخ احتمالى خويش، برمىانگيزاند و از اين راه به خواننده فرصت انديشيدن مىدهد تا سؤال را حلاّجى كرده و مايه علمى خود را محك بزند و احياناً نظر خودش را در ذهن مجسّم كند و بعد نظر مؤلّف را با نظر خود بسنجد و به داورى بنشيند.
مؤلف پس از موشكافى سؤال و طرح جنبههاى گوناگون مسأله، ادلّه مخالفان و موافقان را در جواب سؤال ذكر مىكند و گاه عقايدى را تأييد نموده و گاه درصدد ردّ اقوال، با استدلال به آيات، اشعار و نكات نحوى و لغوى برمىآيد و در پايان، اگر نظرى غير از نظر عالمان ديگر داشته، آن را ذكر مىكند.
وى در بيشتر بخشها، فصولى را در پايان اقوال مىآورد و بحثهاى مفيدى را پيرامون موضوعات گوناگون مرتبط با آيه مذكور، به بحث مىگذارد و بدين شكل، عرصه را بر اشكالات منتقدان و مخالفان تنگ نموده و جاى هرگونه شك و شبهه را از دل مىزدايد.
نویسنده معتقد است كه بايد آيات متشابه را به محكم باز گرداند و با استناد به آيه 7 سوره آل عمران، منظور خداوند از (امّ الكتاب) را آيات محكمات قرآن مىداند كه تمام آيات بهصورت جمعى مىتوانند در مقام (امّ) كتاب قرار بگيرند، نه فقط برخى از آنها.
وى همچنين در توضيح نظريه خود اضافه مىكند كه هدف قرآن كه عبارت است از بيان معالم دين، از يك آيه يا دو آيه به دست نمىآيد؛ بلكه در سايه توجّه به تمام آيات قرآن بهصورت يك جمع منسجم، حاصل میشود؛ لذا معناى (امّ) در آيه فوق، اصلى است كه بدان تكيه مىگردد و اين اصل، چيزى غير از محكمات قرآن نيست. چون آياتى كه محكم و استوارند، اصل هستند براى آيات متشابه كه وقتى آنها با يكديگر سنجيده شوند، آنچه اين كتاب مبين در ضمير دارد، آشكار شده و گنجينههايش، جوشيده و پديد مىآيد.
مؤلف در بخش اول كتاب، فصلى پيرامون (الراسخون في العلم و علمهم بتأويل الكتاب) گشوده و اقوال گوناگون را پيرامون اين بحث آورده است؛ ولى نظر خودش را پيرامون اين مسأله و همچنين محكم و متشابه نياورده، در صورتىكه لازم بود ذيل اين آيه، به شكلى گسترده، پيرامون تأويل محكم و متشابه از ديدگاه خودش، بحث كند. جواب اين اشكال با مراجعه به مباحث بعدى كتاب روشن مىشود. وى در بخش 31 مىنويسد:
(ما در آغاز اين كتاب، به هنگام بحث از (اصول محكم و متشابه)، قاعدهاى را گفتهايم كه بايد به آن قاعده بازگرديم و آن اينكه، بايد آيات متشابه را به آيات محكمات برگردانيم...).
و در ادامه به منظور تأويل آيه (و لايحسبنّ الذين كفروا أنّما نملى لهم خير لأنفسهم إنّما نملى لهم ليزدادوا إثماً و لهم عذاب مهين) (آل عمران178/)، از همين قاعده بهره برده است.
برخى آيه فوق را به گونهاى تفسير كردهاند كه مخالف با محكمات قرآن است؛ اينان گفتهاند كه (لام) در (ليزدادوا) مانند (لام) در (و ما خلقت الجنّ و الانس إلاّ ليعبدون) (الذاريات56/) است و همانطور كه خداوند از مردم خواسته تا او را اطاعت كنند، در آيه يادشده نيز پروردگار از كفّار معصيت خواسته است.
نویسنده در ردّ اين گفتار، به آيه محكم (و ما خلقت الجن و الانسان إلاّ ليعبدون) استناد كرده است. وى توضيح مىدهد كه اين آيه، بدان جهت از محكمات است و موافق برداشت عقل، چون حرف لام در (ليعبدون) به جاى خود به كار رفته است و آن عبادت جنّ و انس مىباشد و آيه نخست كه مورد بحث است، بدانجهت از آيات متشابه مىباشد كه حرف لام در (ليزداوا إثماً) در موردى به كار رفته است كه ظاهر آن مراد نيست و آن (زيادتى گناه) است. از اينرو آن را بر وجوهى كه موافق و مطابق ادله عقلى و قواعد عدل الهى است حمل كرده، اين عمل را يكى از مبانى دين دانسته و آگاهى از اين اصل را براى هر مفسّرى لازم مىداند.
از رويارويى اين دو مطلب، روشن مىشود كه نویسنده ابتدا در شروع و مقدمه كتابش، بحثهاى مربوط به مقدمات تفسيرى را به شكل گسترده و با توجه به عقايد و نظرات خودش پيرامون مباحث يادشده، بهويژه محكم و متشابه آورده است و اگر در اينجا گفته است كه در ابتداى كتاب از محكم و متشابه سخن به ميان آوردهايم، به دو دليل منظورش ابتداى جلد اول بوده است؛ زيرا در ابتداى اين جزء، تنها در حدّ دو يا سه سطر، پيرامون محكم و متشابه بحث كرده است، درصورتىكه تناسب، چنين اقتضا دارد كه در كتابى كه فقط به آيات متشابه توجه دارد و فقط به تفسير آنها مىپردازد، بيش از اينها به بحث محكم و متشابه بپردازد؛ حال آنكه در ابتداى اين جزء، بيش از چند سطر، مطلب ديگرى پيرامون محكم و متشابه و اقوال علما و بهويژه نظر خود مؤلف، به چشم نمىخورد. دليل ديگر، اينكه مؤلف در آخر كتاب، مىفرمايد: (تمّ الجزء الخامس) و معلوم مىشود اگر منظورش، ابتداى اين جزء بود، از كلمه (كتاب) استفاده نمىكرد.
نویسنده با عنايت به اهميت روش تفسير قرآن به قرآن و با توجه به اينكه در آن روزگار، قرآن محكمترين و استوارترين سند براى اقناع مخالفان و از سوى ديگر پذيرفتنىترين سند و مدرك براى همگان بود، درجاىجاى تفسير خويش، از آن استفاده كرده است و از آنجا كه تفسيرش، آيات متشابه را دربردارد، برابر اصل خويش، مبنى بر ارجاع آيات متشابه به آيات محكم، خود را ملزم دانسته كه در پاسخ و اقناع اشكالات مخالفان، از خود قرآن مدد جويد و با استدلال به آيات محكم، آيات متشابه را تفسير كند.
بنابراین مىتوان دريافت كه جايگاه تفسير قرآن به قرآن، در روش تفسيرى سيد رضى اهميت كليدى مىيابد.
حال به نمونهاى از اين روش تفسيرى مىپردازيم:
در مسأله 2 (در معناى انحراف دلها از حق تعالى) در تأويل آيه كريمه: (ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمه إنّك انت الوهّاب) (آل عمران8/) از آيه (فلمّا زاغوا أزاغ الله قلوبهم و الله لايهدى القوم الفاسقين) (صف5/) بهره برده و خواننده را به اين نكته متوجه ساخته كه «ازاغة» در قرآن، در برخى مواضع، محكم و در برخى موارد، متشابه است و از جمله آيات متشابه در اين زمينه آيه نخست است كه آن را حمل به ظاهرش نمىتوان كرد، چون در اين صورت به آنجا مىرسيم كه بگوييم حقتعالى انسان را از ايمان منحرف مىكند، حال آنكه پروردگار چنين نخواهد كرد، زيرا اين عمل قبيح است و خداوند از انجام آن بى نياز است.
ايشان در ادامه نتيجه مىگيرد كه بايد آيه را متشابه دانست و ناگزير بايد آن را به آيهاى با همين معنى كه محكم نيز هست برگرداند كه آيه (فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم) مىباشد و سپس به تأويل آن پرداخته و نكات بديعى را به تصوير كشيده است.
از طرفى وى، از روش عقلى و اجتهادى نيز بهره برده و بسيارى از مشكلات تفسيرى را با سرپنجه عقل و تدبّر و اجتهاد حل نموده است،؛ چرا كه فضاى عصر وى ايجاب مىكرده است كه علما و مفسّران، با سلاح عقل به مصاف يكديگر بروند و با كمك عقل و اجتهاد، مخالفان خويش را محكوم كنند.
نمونهاى از بحثهاى عقلى و كلامى وى در تفسير، بدينشكل است:
وى در فصل (آيا بهشت و دوزخ آفريده شدهاند يا خلق خواهند شد؟) معتقد است كه اين دو پس از اين به وجود خواهند آمد و دليل بر اين مدّعا را آيه كريمه (اكلها دائم و ظلّها...) (رعد35/) مىداند كه در وصف بهشت آمده است و در ادامه با دلايل عقلى و قرآنى، به اثبات نظر خود همّت مىگمارد. وى با استفاده از اين برهان كه (هر پديدهاى فانى مىشود) و با ضميمه نمودن آن با آيه يادشده، نتيجه مىگيرد كه بهشت و دوزخ، هم اكنون آفريده نشدهاند، سپس به آيه ديگرى استدلال مىكند كه خداى تعالى مى فرمايد:
(يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب كما بدأنا اوّل خلق نعيده...) (انبياء104/). آنگاه دليل مىآورد كه وقتى نيروى آسمان به پايان رسد و طومارش همچون كتاب درهم پيچيده شود، ناگزير نيروى آنچه مربوط و متصل به آسمانهاست نيز درهم شكسته خواهد شد.
نویسنده در ردّ اقوال، با اشاره به نكات ريز ادبى و استشهاد به آيات ديگر قرآن و با استدلال به اشعار شعراى جاهليت، نكات بديعى را به يادگار گذاشته است و در اثبات عقايد مفسّران و نظرات تفسيرى خويش، هيچگاه از نقش گرهگشاى لغات كليدى قرآن و قواعد نحوى غافل نبوده است.
نویسنده هر لغتى را در فضاى فرهنگ قرآنى آن مورد دقّت و معنىشناسى قرار مىدهد و يك لغت را با توجه به همه موارد كاربرد آن در قرآن، معنى و تفسير مىكند.
دقت در نكات ادبى و لغوى تفسير حقائق التأويل، از هوش سرشار، ذوق ادبى، مهارت در فهم اشعار و دقايق نحوى و تسلّط وى در معارف و آيات قرآنى حكايت مىكند.
براى فهم جايگاه نقل در ديگاه نویسنده، مىتوان به اين نكته توجه داشت كه وى در برخى از موارد، با تكيه بر روايات مفسّران صدر اسلام، نظرات تأويلى خود را مستند مىسازد و در بعضى موارد نيز روايات بىمايه و جعلى را گوشزد كرده و نقاط ضعف آنها را برمىشمارد و در ردّ اينگونه روايات هيچ ابايى ندارد.
در برداشتى كلى در مورد روش تفسيرى نویسنده، با ديد واقعبينانهاى مىتوان گفت كه ايشان در تفسير خود روش (تفسير جامع) را در پيش گرفته است؛ بدينشكل كه در استفاده از آيات قرآن، به (روش تفسير قرآن به قرآن) پرداخته و در استفاده از تفكر و تعقّل و تدبّر در فهم صحيح قرآن، (روش تفسير عقلى و اجتهادى) را پىگرفته و در استناد به مقدمات علمى تفسير قرآن و استشهاد به اشعار و لغات عربى، قواعد نحوى، شأن نزول آيات و مراعات جهات لفظى و ويژگىهاى صناعتى، توجه تامّ و خاصّى داشته است. همچنين به دليل اينكه فردى شيعى مذهب است و ارادت خاصى به خاندان پيامبر(ص) دارد، بهقدر ممكن رواياتى را از ائمه(ع) نقل كرده است. هر چند كه از روايات صحابه و تابعان نيز در حواشى نكات تفسيرى خود بهرههاى فراوانى برده است.
با اين حال مىتوان گفت كه اگر مؤلف نام صاحبان آراء و عقايد را نيز ذكر مىكرد، كتاب به منبعى تحقيقى و مستند تبديل مىشد.
وضعيت كتاب
فهرست موضوعات، قبايل، اماكن، كتب و اعلام مذكور در متن، در انتهاى كتاب آمده است.
مصحح در پاورقىها، به ذكر منابع و توضيح برخى از كلمات و عبارات متن پرداخته است.
پانویس
منابع مقاله
- مقدمه و متن كتاب.
- احمد زاده، سيد مصطفى «نگاهى به حقايق التأويل سيد رضى»، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، پاييز و زمستان 1379، شماره 23 و 24. به آدرس اينترتى: http://www.quran-p.com/index.php/page،articleView/articleID،722.