تفسیر کلبی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '= ' به '=') |
||
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۸: | خط ۸: | ||
|زبان | |زبان | ||
| زبان = | | زبان = | ||
| کد کنگره = | | کد کنگره = | ||
| موضوع = | | موضوع = | ||
|ناشر = | |ناشر = | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''تفسیر کلبى'''، اثر ابونضر، محمد بن سائب کلبى کوفى(متوفاى 146) از کهنترین و باارزشترین تفاسیر سلف شناخته شده و همواره مورد استفاده مفسران قرار داشته است. | '''تفسیر کلبى'''، اثر [[کلبی، محمد بن سائب|ابونضر، محمد بن سائب کلبى کوفى]](متوفاى 146) از کهنترین و باارزشترین تفاسیر سلف شناخته شده و همواره مورد استفاده مفسران قرار داشته است. | ||
به جهت تهمتهاى ناروایى که به وى بسته بودند، بزرگان اهل حدیث و تفسیر و نیز تاریخ، از همان دوران، در هنگام نقل حدیث از وى، با کنیه یا لقب از او یاد مىکردند و در حالى که او را یکى از سرشارترین منبع تفسیر و حدیث و تاریخ مىشناختند. سمعانى مىگوید: «ثورى و محمد بن اسحاق، هنگام روایت از او، مىگفتند: حدّثنا ابوالنضر، تا شناخته نشود. | به جهت تهمتهاى ناروایى که به وى بسته بودند، بزرگان اهل حدیث و تفسیر و نیز تاریخ، از همان دوران، در هنگام نقل حدیث از وى، با کنیه یا لقب از او یاد مىکردند و در حالى که او را یکى از سرشارترین منبع تفسیر و حدیث و تاریخ مىشناختند. [[ابوالمظفر سمعانی، منصور بن محمد|سمعانى]] مىگوید: «ثورى و محمد بن اسحاق، هنگام روایت از او، مىگفتند: حدّثنا ابوالنضر، تا شناخته نشود. | ||
عطیه عوفى او را با عنوان ابوسعید یاد مىکرد و مىگفت: حدثنى ابوسعید». | [[عوفی، عطیة بن سعد|عطیه عوفى]] او را با عنوان ابوسعید یاد مىکرد و مىگفت: حدثنى ابوسعید». | ||
آراء تفسیرى وى در کتب پس از وى امثال | آراء تفسیرى وى در کتب پس از وى امثال [[طبری، محمد بن جریر بن یزید|طبرى]]، [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطى]]، [[ابن عطیه، عبدالحق بن غالب|ابن عطیه]]، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن کثیر]]، [[طبرسی، فضل بن حسن|طبرسى]] و غیره فراوان به چشم مىخورد و غالبا با همان عنوان «کلبى» و احیانا با عناوین دیگر از او یاد مىشود و شاید به همین جهت، فؤاد سزگین به اشتباه رفته که مىگوید: «طبرى در تفسیر، از کلبى بهره نگرفته و در تاریخ اندکى از او بهره گرفته است»! | ||
ابن خلکان مىگوید: «کلبى، صاحب تفسیر و عالم به انساب و در این دو رشته سرآمد و مقتداى همگان بوده است». | [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلکان]] مىگوید: «کلبى، صاحب تفسیر و عالم به انساب و در این دو رشته سرآمد و مقتداى همگان بوده است». [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|جلالالدین سیوطى]] مىگوید: «به بلندایى و پر محتوایى تفسیر کلبى کسى ننگاشته است». | ||
با یک بررسى سردستى، بیش از هفتاد مورد در «تفسیر طبرى» یافتیم که آراء تفسیر کلبى را با همین عنوان آورده است و شگفت آنکه در چاپهاى اخیر «تفسیر طبرى» مقدمهنویس آن، به پیروى از فؤاد سزگین، بدون تحقیق، سخن او را تکرار کرده و افزوده است: «طبرى در تفسیر، از کلبى، مقاتل و واقدى چیزى نیاورده؛ زیرا آنان را مورد اعتماد نمىدانست»! در حالى که از هر سه نفر، روایت دارد که محقق مزبور، اگر به ابزار اطلاعاتى که امروزه در دست است مراجعه مىکرد، چنین پندار بىاساسى را اظهار نمىداشت! جاى سؤال است: این تفسیر کهن- که انباشتهاى از علم است- چرا تاکنون به چاپ نرسیده، با آنکه نسخههاى فراوانى از آن هنوز در دست است؟! فؤاد سزگین، از نسخههاى متعدد خطّى این تفسیر- با ذکر خصوصیات هر یک- یاد مىکند که اکنون بیش از 40 نسخه تنها در شهر اسلامبول و چندین نسخه در شهرهاى بغداد، کابل، پنگیپور و دمشق وجود دارد. | با یک بررسى سردستى، بیش از هفتاد مورد در «تفسیر طبرى» یافتیم که آراء تفسیر کلبى را با همین عنوان آورده است و شگفت آنکه در چاپهاى اخیر «تفسیر طبرى» مقدمهنویس آن، به پیروى از فؤاد سزگین، بدون تحقیق، سخن او را تکرار کرده و افزوده است: «طبرى در تفسیر، از کلبى، مقاتل و واقدى چیزى نیاورده؛ زیرا آنان را مورد اعتماد نمىدانست»! در حالى که از هر سه نفر، روایت دارد که محقق مزبور، اگر به ابزار اطلاعاتى که امروزه در دست است مراجعه مىکرد، چنین پندار بىاساسى را اظهار نمىداشت! جاى سؤال است: این تفسیر کهن- که انباشتهاى از علم است- چرا تاکنون به چاپ نرسیده، با آنکه نسخههاى فراوانى از آن هنوز در دست است؟! فؤاد سزگین، از نسخههاى متعدد خطّى این تفسیر- با ذکر خصوصیات هر یک- یاد مىکند که اکنون بیش از 40 نسخه تنها در شهر اسلامبول و چندین نسخه در شهرهاى بغداد، کابل، پنگیپور و دمشق وجود دارد. | ||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
==جایگاه تفسیر کلبی== | ==جایگاه تفسیر کلبی== | ||
براى پى بردن به اهمیت جایگاه تفسیرى کلبى به گزارشى که ابن ندیم در این باره در | براى پى بردن به اهمیت جایگاه تفسیرى کلبى به گزارشى که [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن ندیم]] در این باره در «[[الفهرست (ابن نديم)|الفهرست]]» آورده توجه کنید. وى مىگوید: «امیر بصره، سلیمان بن على- عموى احمد سفاح و منصور دوانیقى- کلبى را از کوفه خواست و در خانهاى در بصره جاى داد تا قرآن را با تفسیر صحیح بر دانشمندان آن دیار عرضه کند؛ او املا مىکرد و آنان مىنوشتند تا به آیهاى از سوره برائت رسید و آن را بر خلاف آنچه معروف بود تفسیر کرد. آنان از نوشتن دست نگهداشتند و گفتند: ما چنین نمىنویسیم. او هم از گفتن زبان فرو بست و گفت: به خدا سوگند چیزى نخواهم گفت تا تفسیر این آیه را آنگونه که خداوند نازل کرده بنویسید. | ||
این برخورد را به سلیمان بن على گزارش کردند، گفت: هر آنچه کلبى مىگوید بنویسید و جز آن را بنهید». | این برخورد را به سلیمان بن على گزارش کردند، گفت: هر آنچه کلبى مىگوید بنویسید و جز آن را بنهید». | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
به نظر مىرسد آیه «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیهِ وَ أَیدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها» باشد که تصور عامیانه آن روز آن بود که ضمیر (هاء علیه) به «صاحبه» یعنى ابوبکر باز مىگردد تا فضیلتى براى او باشد و با این دلیل که پیامبر همواره داراى سکینه (آرامش) بود و هیچگاه نگران نبود تا آرامش بدو بخشند. | به نظر مىرسد آیه «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیهِ وَ أَیدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها» باشد که تصور عامیانه آن روز آن بود که ضمیر (هاء علیه) به «صاحبه» یعنى ابوبکر باز مىگردد تا فضیلتى براى او باشد و با این دلیل که پیامبر همواره داراى سکینه (آرامش) بود و هیچگاه نگران نبود تا آرامش بدو بخشند. | ||
[[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|جلالالدین سیوطى]] در این باره روایاتى آورده که طبرى- در تفسیر- آن را ترک کرده، تنها به این گفته بسنده کرده است: «گفته شده که مراد ابوبکر است»؛ ولى آیه را موقع تفسیر، با ارجاع ضمیر بر پیامبر، شرح و تبین کرده است. | |||
ابن کثیر- شاگرد ابن تیمیه- نیز راه طبرى را رفته و بازگشت ضمیر را بر پیامبر أشهر القولین دانسته است و دلیل قول دیگر را موجه ندانسته و مىگوید: «منافاتى ندارد که پیامبر همواره داراى آرامش باشد؛ ولى در مورد بخصوصى نیاز به تجدید عنایت داشته باشد. علاوه که با ظاهر سیاق آیه سازش ندارد و دنباله آیه، تماما بر پیامبر باز مىگردد». | ابن کثیر- شاگرد [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]]- نیز راه [[طبری، محمد بن جریر بن یزید|طبرى]] را رفته و بازگشت ضمیر را بر پیامبر أشهر القولین دانسته است و دلیل قول دیگر را موجه ندانسته و مىگوید: «منافاتى ندارد که پیامبر همواره داراى آرامش باشد؛ ولى در مورد بخصوصى نیاز به تجدید عنایت داشته باشد. علاوه که با ظاهر سیاق آیه سازش ندارد و دنباله آیه، تماما بر پیامبر باز مىگردد». | ||
علامه طبرسى با گسترش بیشترى وارد بحث شده و بدور از هر گونه تعصبگرایى تنها با دید تفسیرى از آن سخن گفته است<ref> معرفت، محمدهادی، ج2، ص144-146</ref>. | [[طبرسی، فضل بن حسن|علامه طبرسى]] با گسترش بیشترى وارد بحث شده و بدور از هر گونه تعصبگرایى تنها با دید تفسیرى از آن سخن گفته است<ref> معرفت، محمدهادی، ج2، ص144-146</ref>. | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، قم، | معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، قم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، چاپ یکم، 1379-1380ش. | ||
{{تفاسیر}} | |||
==وابستهها== | ==وابستهها== | ||
خط ۶۳: | خط ۶۴: | ||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
[[رده:مقالات بازبینی | [[رده:اسلام، عرفان، غیره]] | ||
[[رده:تفسیر]] | |||
[[رده:متون تفاسیر]] | |||
[[رده:مقالات بازبینی شده2 خرداد 1402]] | |||
[[رده:فاقد اتوماسیون]] | [[رده:فاقد اتوماسیون]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۴۴
تفسیر کلبی | |
---|---|
پدیدآوران | کلبی، محمد بن سائب |
تفسیر کلبى، اثر ابونضر، محمد بن سائب کلبى کوفى(متوفاى 146) از کهنترین و باارزشترین تفاسیر سلف شناخته شده و همواره مورد استفاده مفسران قرار داشته است.
به جهت تهمتهاى ناروایى که به وى بسته بودند، بزرگان اهل حدیث و تفسیر و نیز تاریخ، از همان دوران، در هنگام نقل حدیث از وى، با کنیه یا لقب از او یاد مىکردند و در حالى که او را یکى از سرشارترین منبع تفسیر و حدیث و تاریخ مىشناختند. سمعانى مىگوید: «ثورى و محمد بن اسحاق، هنگام روایت از او، مىگفتند: حدّثنا ابوالنضر، تا شناخته نشود.
عطیه عوفى او را با عنوان ابوسعید یاد مىکرد و مىگفت: حدثنى ابوسعید».
آراء تفسیرى وى در کتب پس از وى امثال طبرى، سیوطى، ابن عطیه، ابن کثیر، طبرسى و غیره فراوان به چشم مىخورد و غالبا با همان عنوان «کلبى» و احیانا با عناوین دیگر از او یاد مىشود و شاید به همین جهت، فؤاد سزگین به اشتباه رفته که مىگوید: «طبرى در تفسیر، از کلبى بهره نگرفته و در تاریخ اندکى از او بهره گرفته است»!
ابن خلکان مىگوید: «کلبى، صاحب تفسیر و عالم به انساب و در این دو رشته سرآمد و مقتداى همگان بوده است». جلالالدین سیوطى مىگوید: «به بلندایى و پر محتوایى تفسیر کلبى کسى ننگاشته است».
با یک بررسى سردستى، بیش از هفتاد مورد در «تفسیر طبرى» یافتیم که آراء تفسیر کلبى را با همین عنوان آورده است و شگفت آنکه در چاپهاى اخیر «تفسیر طبرى» مقدمهنویس آن، به پیروى از فؤاد سزگین، بدون تحقیق، سخن او را تکرار کرده و افزوده است: «طبرى در تفسیر، از کلبى، مقاتل و واقدى چیزى نیاورده؛ زیرا آنان را مورد اعتماد نمىدانست»! در حالى که از هر سه نفر، روایت دارد که محقق مزبور، اگر به ابزار اطلاعاتى که امروزه در دست است مراجعه مىکرد، چنین پندار بىاساسى را اظهار نمىداشت! جاى سؤال است: این تفسیر کهن- که انباشتهاى از علم است- چرا تاکنون به چاپ نرسیده، با آنکه نسخههاى فراوانى از آن هنوز در دست است؟! فؤاد سزگین، از نسخههاى متعدد خطّى این تفسیر- با ذکر خصوصیات هر یک- یاد مىکند که اکنون بیش از 40 نسخه تنها در شهر اسلامبول و چندین نسخه در شهرهاى بغداد، کابل، پنگیپور و دمشق وجود دارد.
امید است این میراث فرهنگى اصیل همانند دیگر میراثهاى جاوید اسلامى به زیور طبع آراسته گردد.
جایگاه تفسیر کلبی
براى پى بردن به اهمیت جایگاه تفسیرى کلبى به گزارشى که ابن ندیم در این باره در «الفهرست» آورده توجه کنید. وى مىگوید: «امیر بصره، سلیمان بن على- عموى احمد سفاح و منصور دوانیقى- کلبى را از کوفه خواست و در خانهاى در بصره جاى داد تا قرآن را با تفسیر صحیح بر دانشمندان آن دیار عرضه کند؛ او املا مىکرد و آنان مىنوشتند تا به آیهاى از سوره برائت رسید و آن را بر خلاف آنچه معروف بود تفسیر کرد. آنان از نوشتن دست نگهداشتند و گفتند: ما چنین نمىنویسیم. او هم از گفتن زبان فرو بست و گفت: به خدا سوگند چیزى نخواهم گفت تا تفسیر این آیه را آنگونه که خداوند نازل کرده بنویسید.
این برخورد را به سلیمان بن على گزارش کردند، گفت: هر آنچه کلبى مىگوید بنویسید و جز آن را بنهید».
اکنون لازم است بدانیم آن آیه کدام است که عامه مردم تصورى دیگر از آن داشتهاند؟
به نظر مىرسد آیه «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیهِ وَ أَیدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها» باشد که تصور عامیانه آن روز آن بود که ضمیر (هاء علیه) به «صاحبه» یعنى ابوبکر باز مىگردد تا فضیلتى براى او باشد و با این دلیل که پیامبر همواره داراى سکینه (آرامش) بود و هیچگاه نگران نبود تا آرامش بدو بخشند.
جلالالدین سیوطى در این باره روایاتى آورده که طبرى- در تفسیر- آن را ترک کرده، تنها به این گفته بسنده کرده است: «گفته شده که مراد ابوبکر است»؛ ولى آیه را موقع تفسیر، با ارجاع ضمیر بر پیامبر، شرح و تبین کرده است.
ابن کثیر- شاگرد ابن تیمیه- نیز راه طبرى را رفته و بازگشت ضمیر را بر پیامبر أشهر القولین دانسته است و دلیل قول دیگر را موجه ندانسته و مىگوید: «منافاتى ندارد که پیامبر همواره داراى آرامش باشد؛ ولى در مورد بخصوصى نیاز به تجدید عنایت داشته باشد. علاوه که با ظاهر سیاق آیه سازش ندارد و دنباله آیه، تماما بر پیامبر باز مىگردد».
علامه طبرسى با گسترش بیشترى وارد بحث شده و بدور از هر گونه تعصبگرایى تنها با دید تفسیرى از آن سخن گفته است[۱].
پانویس
- ↑ معرفت، محمدهادی، ج2، ص144-146
منابع مقاله
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، قم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، چاپ یکم، 1379-1380ش.