۱۱۸٬۶۷۴
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات زندگینامه | عنوان = هشام بن حکم | تصویر = NUR73723.jpg | اندازه تصویر = | توضیح تصویر = | نام کامل = | نامهای دیگر = | لقب = | تخلص = | نسب = | نام پدر = | ولادت = | محل تولد = | کشور تولد = | محل زندگی = | رحلت = | شهادت = | مدفن = | طول عمر = | نام همسر...» ایجاد کرد) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' اهل بیت' به ' اهلبیت') |
||
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
}} | }} | ||
'''هشام بن حکم | '''هشام بن حکم''' (113- حدود 200ه.ق)، ابومحمد، از مبرزترین متفکران و متکلمان در قرن دوم هجری و مشهورترین شخصیت شیعی در عصر خود بود که روح علمی و فکری در او تجسم یافته و آراء و نظریات او نماینده بسیاری از مبادی تشیع و تمایلات آنها بهطور صریح بود و در علم کلام و آثار، از پایههای آن بشمار میآید. از شاگردان برجسته و مبرز [[امام جعفر صادق علیهالسلام]] بود که معلومات خود را از امام گرفته و از جمله کسانی بود که از تربیت و تعلیم آن حضرت استفاده کرده بودند. هشام بن حکم از لحاظ عمق فکری و قدرت بر جدل و تیزهوشی بسیار مشهور است. | ||
==در کلام بزرگان== | ==در کلام بزرگان== | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
جنبه عقلی هشام بر سایر جنبههای او رجحان دارد و این نکته از احادیثی که از امام صادق و امام کاظم(ع) روایت کرده است و مربوط به عقاید اسلامی و بیانکننده دقیقترین مسائل دینی است، معلوم میشود. | جنبه عقلی هشام بر سایر جنبههای او رجحان دارد و این نکته از احادیثی که از امام صادق و امام کاظم(ع) روایت کرده است و مربوط به عقاید اسلامی و بیانکننده دقیقترین مسائل دینی است، معلوم میشود. | ||
هشام روایات بسیاری از آن امام نقل میکند که متضمن مسائلی است که زندیقها و ملحدان از امام صادق(ع) میپرسیدند و با او در آن موارد بحث و مجادله میکردند و امام به آنها جواب میداد، مثل ابوشاکر دیصانی و عبدالله دیصانی و عبدالکریم بن ابی العوجاء و دیگران . . . | هشام روایات بسیاری از آن امام نقل میکند که متضمن مسائلی است که زندیقها و ملحدان از امام صادق(ع) میپرسیدند و با او در آن موارد بحث و مجادله میکردند و امام به آنها جواب میداد، مثل ابوشاکر دیصانی و عبدالله دیصانی و عبدالکریم بن ابی العوجاء و دیگران... | ||
ولی جهش فکری هشام تنها از جنبه عقلی نبود، بلکه به قضایای دیگر فلسفی نیز تجاوز کرده است که بیشتر آنها ارتباطی به دین ندارد. | ولی جهش فکری هشام تنها از جنبه عقلی نبود، بلکه به قضایای دیگر فلسفی نیز تجاوز کرده است که بیشتر آنها ارتباطی به دین ندارد. | ||
در عین حال هشام یکی از راویان حدیث | در عین حال هشام یکی از راویان حدیث اهلبیت(ع) است که وثوق کاملی به او داشتهاند و آنکه فقیه بوده و یکی از راویان فقه و آثار و اصول است و در هریک از این موارد تألیفاتی دارد که در فهرست نام کتابهای او آمده است و به علاوه هشام خود دارای مکتب فکری مخصوص بود و پیروانی دارد که افکار او را تأیید کرده و در مورد آنها مناظره و بحث داشتند و به همان روش هشام عمل میکردند. طریقه مزبور به نام طریقه هشامیه شناخته شده است که قسمتی از افکار این طریقه در آراء جمعی از متکلمان، مثل ابوالهذیل علاف و جبائیان و ابوالحسین بصری و ابواسحاق نظام و غیر آنها تأثیر کرده است و متون کتب به این معنی اشاره میکند که نظام معتزلی با هشام بن حکم دوستی محکمی داشت و مطالبی از او گرفت البته اتصال و ارتباط با استاد، این اثر را خواهد داشت. این اتصال و ارتباط سایههایی از افکار هشام بر افکار نظام انداخته است که سایههای مزبور در مسائل ذیل به نظر میرسد: | ||
اول- انکار جزء لا یتجزی و آنکه جزء قابل تقسیم به ما لا نهایه است. | اول- انکار جزء لا یتجزی و آنکه جزء قابل تقسیم به ما لا نهایه است. | ||
خط ۸۸: | خط ۸۸: | ||
ششم- آنکه علم و کلام (قرآن) صفتی است برای خدا، آن صفت خدایی است و غیر خدا هم نیست و جزء خدا هم نیست و نمیشود در مورد او گفت حادث است یا قدیم. | ششم- آنکه علم و کلام (قرآن) صفتی است برای خدا، آن صفت خدایی است و غیر خدا هم نیست و جزء خدا هم نیست و نمیشود در مورد او گفت حادث است یا قدیم. | ||
هفتم- افعال بندگان صفات آنها است، نه خود آنها و نه جزئی از آنهاست. و آن صفات اعراضی هستند، نه جسمند و نه چیز دیگر . . . | هفتم- افعال بندگان صفات آنها است، نه خود آنها و نه جزئی از آنهاست. و آن صفات اعراضی هستند، نه جسمند و نه چیز دیگر... | ||
هشتم- آنکه قیاس در غیر از منصوص العله جایز نیست و قیاس اولویت غیر از قیاس است. | هشتم- آنکه قیاس در غیر از منصوص العله جایز نیست و قیاس اولویت غیر از قیاس است. | ||
نهم- امامت به صورت تعلیق نخواهد بود و باید با نص واضح و صریح و آشکار باشد و رسول (ص) آن را برای علی بن | نهم- امامت به صورت تعلیق نخواهد بود و باید با نص واضح و صریح و آشکار باشد و رسول(ص) آن را برای علی بن ابیطالب(ع) عنوان کرد. | ||
دهم- اراده خداوند متعال حقیقت وصف او نیست و اگر به او نسبت داده شود، مقصود این است که او ایجادکننده اراده است، برحسب علم او و اگر گفته شود و به این عبارت توصیف شود، که او مرید نسبت به افعال بندگان است، معنی این آنست که خداوند به افعال آنها امر میکند. | دهم- اراده خداوند متعال حقیقت وصف او نیست و اگر به او نسبت داده شود، مقصود این است که او ایجادکننده اراده است، برحسب علم او و اگر گفته شود و به این عبارت توصیف شود، که او مرید نسبت به افعال بندگان است، معنی این آنست که خداوند به افعال آنها امر میکند. | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۰۸: | ||
هشام بن الحکم آثار علمی سودمند بسیاری داشت که در آنها آن امواج فرهنگی که در محیط او بود، موج میزند. او از روح دنیای بیداد آن روز که بر بسیاری از موضوعات آن آگاه و بر تناقضات و اختلافات و ضعف بسیاری از آنها واقف بود، نتایج بسیاریگرفت و از آن مطالب آنچه را که با فکر و سلیقه و تمایل او موافق بود، پذیرفت. | هشام بن الحکم آثار علمی سودمند بسیاری داشت که در آنها آن امواج فرهنگی که در محیط او بود، موج میزند. او از روح دنیای بیداد آن روز که بر بسیاری از موضوعات آن آگاه و بر تناقضات و اختلافات و ضعف بسیاری از آنها واقف بود، نتایج بسیاریگرفت و از آن مطالب آنچه را که با فکر و سلیقه و تمایل او موافق بود، پذیرفت. | ||
بههمینجهت او، همان گونه که از نام تألیفاتش پیداست، با بسیاری از عقاید و روشها با تمام مشکلاتی که از لحاظ فکری و مذهبی داشتند، مواجه شد و با کمال شجاعت و مهارت با یکیک آنها مقابله و آنها را رد کرد. لذا کتابهای ردیه او بسیار است. مثلا کتابهایی بر رد زنادقه و بر ثنویان (معتقدان به دو خداوند) و بر هشام جوالیقی و بر پیروان طبیعت و بر کسانی که قایل به ترجیح امام مفضول بر امام راجح بودند (همان معتزله) و بر هرکس که وصیت رسول اکرم (ص) را انکار کرده بود و بر معتزله در مورد طلحه و زبیر و رد بر شیطان الطاق و رد بر ارسطاطالیس و رد بر معتزله بهطور کلی، نوشته است. چنانکه قسمتی از تألیفات او در باب توحید و در باب حدوث اشیاء و در باب جبر و قدر و معرفت و استطاعت و در مورد حکمین و در باب امامت و از این قبیل موضوعات و عناوین است که در آن زمان مورد جدل و بحث و مناقشه واقع شده است. | بههمینجهت او، همان گونه که از نام تألیفاتش پیداست، با بسیاری از عقاید و روشها با تمام مشکلاتی که از لحاظ فکری و مذهبی داشتند، مواجه شد و با کمال شجاعت و مهارت با یکیک آنها مقابله و آنها را رد کرد. لذا کتابهای ردیه او بسیار است. مثلا کتابهایی بر رد زنادقه و بر ثنویان (معتقدان به دو خداوند) و بر هشام جوالیقی و بر پیروان طبیعت و بر کسانی که قایل به ترجیح امام مفضول بر امام راجح بودند (همان معتزله) و بر هرکس که وصیت رسول اکرم(ص) را انکار کرده بود و بر معتزله در مورد طلحه و زبیر و رد بر شیطان الطاق و رد بر ارسطاطالیس و رد بر معتزله بهطور کلی، نوشته است. چنانکه قسمتی از تألیفات او در باب توحید و در باب حدوث اشیاء و در باب جبر و قدر و معرفت و استطاعت و در مورد حکمین و در باب امامت و از این قبیل موضوعات و عناوین است که در آن زمان مورد جدل و بحث و مناقشه واقع شده است. | ||
مؤلفات او که شارحان احوال وی یادداشت کردهاند بیشتر از سی جلد، در موضوعات و جوانب مختلف فرهنگ اسلامی روز است که قسمتی از آنها به شرح ذیل است: | مؤلفات او که شارحان احوال وی یادداشت کردهاند بیشتر از سی جلد، در موضوعات و جوانب مختلف فرهنگ اسلامی روز است که قسمتی از آنها به شرح ذیل است: | ||
خط ۱۵۹: | خط ۱۵۹: | ||
زیرا اگر بگوییم الی غیر النهایه قابل قسمت است در آن صورت امکان ندارد که خدا آن را احصاء کند و علم خدا به هر چیز و آنکه محیط به اجزای عالم است، محال خواهد بود، در صورتی که بیان صریح قرآن است که | زیرا اگر بگوییم الی غیر النهایه قابل قسمت است در آن صورت امکان ندارد که خدا آن را احصاء کند و علم خدا به هر چیز و آنکه محیط به اجزای عالم است، محال خواهد بود، در صورتی که بیان صریح قرآن است که | ||
(و الله) بکل شیء محیط (الا انه بکل شیء محیط) | |||
آگاه باش که او به همه چیز احاطه دارد. | آگاه باش که او به همه چیز احاطه دارد. | ||
خط ۲۱۱: | خط ۲۱۲: | ||
یکی از آنها سید مرتضی است که میگوید: «اما حقیقت امر این است که گفتهاند او، یعنی هشام خواسته است به این جهت متمایل شود که خدا جسمی است که حقیقت اجسام حاضر را داراست و نقل مطالبی که علیه او ادعا شده، فقط حرفهایی است که جاحظ در ضمن حکایت از نظام اظهار کرده است و آنچه در این دو گفتار هست، تهمتی است که بر او زدهاند و به اظهارات جاحظ در مورد هشام نمیتوان اعتماد کرد» و پیش از این بیان نیز گفته است: «بیشتر اصحاب ما میگویند اظهار هشام در این باب در حال معارضه او با معتزله است و در مقام معارضه و مناظره و بحث چنین اظهاری را کرده است». | یکی از آنها سید مرتضی است که میگوید: «اما حقیقت امر این است که گفتهاند او، یعنی هشام خواسته است به این جهت متمایل شود که خدا جسمی است که حقیقت اجسام حاضر را داراست و نقل مطالبی که علیه او ادعا شده، فقط حرفهایی است که جاحظ در ضمن حکایت از نظام اظهار کرده است و آنچه در این دو گفتار هست، تهمتی است که بر او زدهاند و به اظهارات جاحظ در مورد هشام نمیتوان اعتماد کرد» و پیش از این بیان نیز گفته است: «بیشتر اصحاب ما میگویند اظهار هشام در این باب در حال معارضه او با معتزله است و در مقام معارضه و مناظره و بحث چنین اظهاری را کرده است». | ||
ابن | ابن ابیالحدید میگوید: «کسانی از شیعه که در عقیده خود تعصب دارند و در زمان ما هستند، معتقدند که هشام قائل به تجسیم معنوی و حقیقی نبوده و گفته است: او جسمی است به معنایی که از یونس و از سکاک و دیگران بیان کردیم». مقصودش از آنچه از یونس و سکاک نقل کرده این است که جمله «جسم لا کالاجسام» جسمی است نه مثل سایر اجسام، یعنی چیزی است نه مثل سایر چیزها و این جمله عربی اول در آن وقت به جای جمله دوم، استعمال میشده است. | ||
شهرستانی نیز گفته این دسته را تأیید میکند و میگوید: «این هشام بن حکم، کسی است که در اصول غور و عمق فراوانی داشته است و ممکن نیست که استدلالهای خود را در مقام معارضه با معتزله، از نظر دور داشته و از آنها غافل باشد. او مردی است که دنبال و پشتیبان استدلالهای خود بر ضد معتزله بوده است و کسی نیست که در مورد خدا به تشبیه قائل شود. هشام کسی است که ابوالهذیل علاف را ملزم و مجاب کرده و به او گفت: «تو میگویی خدا به علم خود عالم است و علم او ذات اوست، در این صورت او را با حادثات شریک دانسته و میگویی به علم خود عالم است و این حرف مباین است با گفته «علم او ذات او است» و او در این صورت مثل سایر عالمان خواهد بود، پس چرا نمیگویی جسم است نه مثل سایر اجسام و صورتی است نه مثل سایر صورتها و قدری است نه مثل سایر قدرها . . . » | شهرستانی نیز گفته این دسته را تأیید میکند و میگوید: «این هشام بن حکم، کسی است که در اصول غور و عمق فراوانی داشته است و ممکن نیست که استدلالهای خود را در مقام معارضه با معتزله، از نظر دور داشته و از آنها غافل باشد. او مردی است که دنبال و پشتیبان استدلالهای خود بر ضد معتزله بوده است و کسی نیست که در مورد خدا به تشبیه قائل شود. هشام کسی است که ابوالهذیل علاف را ملزم و مجاب کرده و به او گفت: «تو میگویی خدا به علم خود عالم است و علم او ذات اوست، در این صورت او را با حادثات شریک دانسته و میگویی به علم خود عالم است و این حرف مباین است با گفته «علم او ذات او است» و او در این صورت مثل سایر عالمان خواهد بود، پس چرا نمیگویی جسم است نه مثل سایر اجسام و صورتی است نه مثل سایر صورتها و قدری است نه مثل سایر قدرها...» | ||
از طرف دیگر دانستیم که شاگردان هشام مثل سکاک و علی بن منصور و یونس بن عبد الرحمن و فضل بن شاذان همگی میگفتند که او جسمی است نه مثل سایر اجسام، به این معنی که او برخلاف عرضی است که محال است توهم فعلی از او شود و جسمیت را از او نفی کرده و جمله «جسمی است نه مثل سایر اجسام» را، به جای جمله «چیزی است نه مثل سایر چیزها»، استعمال میکردند. و عادتا پذیرفته میشود، اگر بگوییم شاگرد، نماینده آراء استاد خود باشد و ما در عین حال شکی نداریم که هشام نوعی تمایل به حیات داشت و این تمایل بر افکار او غلبه میکرد و آراء او رنگ آراء رواقیون را نشان میداد و شاید تحت تأثیر آراء آنها از طریق دیصانیه رهاویه، قرار گرفته بود و برای کسی که معتقد است عرضها جسمند و حتی شکلهای هندسی همجسم هستند، مشکل نیست بگوید، خالق جسم است! زیرا اساس اولیه فلسفه رواقیون این است که عالم وجود غیر از ماده چیز دیگری نیست و هر موجودی به نظر آنها ماده است حتی روح و حتی خدای متعال. و ممکن است تصور کنیم، این فکر او از آراء و افکاری است که قبل از تشیع و قبل از پیروی از امام صادق(ع) داشته است. » | از طرف دیگر دانستیم که شاگردان هشام مثل سکاک و علی بن منصور و یونس بن عبد الرحمن و فضل بن شاذان همگی میگفتند که او جسمی است نه مثل سایر اجسام، به این معنی که او برخلاف عرضی است که محال است توهم فعلی از او شود و جسمیت را از او نفی کرده و جمله «جسمی است نه مثل سایر اجسام» را، به جای جمله «چیزی است نه مثل سایر چیزها»، استعمال میکردند. و عادتا پذیرفته میشود، اگر بگوییم شاگرد، نماینده آراء استاد خود باشد و ما در عین حال شکی نداریم که هشام نوعی تمایل به حیات داشت و این تمایل بر افکار او غلبه میکرد و آراء او رنگ آراء رواقیون را نشان میداد و شاید تحت تأثیر آراء آنها از طریق دیصانیه رهاویه، قرار گرفته بود و برای کسی که معتقد است عرضها جسمند و حتی شکلهای هندسی همجسم هستند، مشکل نیست بگوید، خالق جسم است! زیرا اساس اولیه فلسفه رواقیون این است که عالم وجود غیر از ماده چیز دیگری نیست و هر موجودی به نظر آنها ماده است حتی روح و حتی خدای متعال. و ممکن است تصور کنیم، این فکر او از آراء و افکاری است که قبل از تشیع و قبل از پیروی از امام صادق(ع) داشته است.» | ||
به هشام بن حکم آراء و مطالب بسیار دیگری هم نسبت دادهاند که صحت انتساب آنها به او ثابت نشده است<ref>نعمه، عبدالله، ص517-531</ref>. | به هشام بن حکم آراء و مطالب بسیار دیگری هم نسبت دادهاند که صحت انتساب آنها به او ثابت نشده است<ref>نعمه، عبدالله، ص517-531</ref>. | ||
خط ۲۲۳: | خط ۲۲۴: | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
نعمه، عبدالله، فلاسفه شیعه، ترجمه جعفر غضبان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب | نعمه، عبدالله، فلاسفه شیعه، ترجمه جعفر غضبان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، جاپ یکم، 1367ش. | ||
{{امام صادق علیهالسلام}} | |||
==وابستهها== | ==وابستهها== | ||
{{وابستهها}} | {{وابستهها}} | ||
[[رده:زندگینامه]] | [[لماذا اخترنا مذهب الشيعة الإمامية]] | ||
[[رده: | |||
[[محمد بن مسلم]] | |||
[[جابر بن حیان]] | |||
[[کمیت بن زید]] | |||
[[ابوحمزه ثمالی، ثابت بن دینار| ابوحمزه ثُمالی]] | |||
[[ابان بن تغلب| ابان بن تغلب بن رباح]] | |||
[[فرهنگ فرزانگی]] | |||
[[رده:زندگینامه]] | |||
[[رده:متکلمان شیعه]] |