نوری، فضل‌الله

    از ویکی‌نور
    فضل‌الله نوری
    نام فضل‌الله نوری
    نام‌های دیگر آی‍ت‌ال‍ل‍ه‌ ن‍وری‌

    ش‍ی‍خ‌ ف‍ض‍ل‌ال‍ل‍ه‌ ن‍وری‌

    ن‍وری‌، ش‍ی‍خ‌ ف‍ض‍ل‌‌ال‍ل‍ه‌

    ن‍وری‌، ف‍ض‍ل‌ ال‍ل‍ه‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍اس‌

    نام پدر ملا عباس
    متولد ۳ دی ۱۲۲۲ش برابر با 1258ق
    محل تولد كجور مازندران
    رحلت شنبه ۹ مرداد ۱۲۸۸ش یا 1327 ق یا 1909‌م تهران
    اساتید سيد محمدحسن ميرزاى شيرازى، شيخ راضى بن شيخ محمد مالكى خباحى نجفى، شيخ مهدى بن شيخ على بن شيخ جعفر کاشف‌الغطاء
    برخی آثار رسالة في قاعده «ضمان الید»، مجموعة رسائل فقهية و أصولية
    کد مؤلف AUTHORCODE00134AUTHORCODE



    فضل‌اللّه بن ملا عباس کجورى، معروف به نورى (1222-1288ش)، از مجتهدان طراز اول تهران، پرچمدار نهضت مشروطه مشروعه، و از شاگردان میرزای شیرازی

    ولادت

    در روز  ۳ دی ۱۲۲۲ش برابر با 1258ق در کجور مازندران چشم به جهان گشود.

    تحصیلات

    پس از گذراندن دروس مقدماتى در آغاز جوانى به‌همراه میرزا حسین بن محمدتقى نورى طبرسى (متوفاى 1320ق) دایى و پدر زن خود به نجف اشرف مهاجرت مى‌کند و از محضر شیخ راضى بن شیخ محمد مالکى (متوفاى 1290ق) و شیخ مهدى کاشف‌الغطاء(متوفاى 1289ق) استفاده کرده و در حوزه درس میرزاى شیرازى بزرگ (متوفاى 1312ق) مورد توجه او قرار مى‌گیرد و در زمره شاگردانش محسوب شده و به تقریر بعضى از مباحث درس ایشان مى‌پردازد و به مرتبه بلند فقاهت و اجتهاد نائل مى‌شود.

    شیخ فضل‌اللّه تا زمانى که در عراق بود در کنار بهره‌گیرى از دانشمندان بزرگ حوزه دینى نجف و سامرا، خود نیز به تدریس اشتغال داشته و شخصیت‌هایى همچون مرحوم شیخ عبدالکریم حائرى یزدى (متوفاى 1355ق)، مؤسّس حوزه علمیه قم از محضر این عالم ربانى بهره‌هاى فراوان برده‌اند.

    اساتید

    1. سید محمدحسن میرزاى شیرازى معروف (متوفاى 1312ق)؛
    2. شیخ راضى بن شیخ محمد مالکى خباحى نجفى (متوفاى 1290ق)؛
    3. شیخ مهدى بن شیخ على بن شیخ جعفر کاشف‌الغطاء (متوفاى 1289ق).

    شاگردان

    1. شیخ عبدالکریم بن ملا جعفر حائرى یزدى (متوفاى 1355ق)، مؤسّس حوزه علمیه قم؛
    2. سید حسین بن سید محمود قمى (متوفاى 1366ق)؛
    3. محمد بن عبدالوهاب قزوینى؛
    4. شیخ ابوتراب بن ابوالقاسم شهیدى قزوینى (متوفاى 1375ق)؛
    5. شیخ مهدى بن شیخ جعفر، معروف به آقا میرزا کوچک آشتیانى (متوفاى 1372ق).

    بازگشت به ایران

    شیخ فضل‌اللّه پس از نیل به مرتبه اجتهاد و تألیف چند رساله فقهى و اصولى و اخذ اجازه نقل روایت، به اشاره میرزاى شیرازى براى ارشاد و هدایت مردم به سال 1300ق، به تهران مى‌آید و پس از درگذشت میرزا حسن آشتیانى (متوفاى 1319ق) صاحب «بحر الفوائد» (حاشیه بر رسائل شیخ اعظم)، از مجتهدین طراز اول تهران شناخته مى‌شود.

    فعالیت‌هاى اجتماعى

    فعالیت‌هاى شیخ فضل‌اللّه نورى علیه سلطه بیگانگان پس از ورود به ایران آغاز گردید و در نهضت تنباکو در سال 1309ق، شکل مخصوصى به خود گرفت. وى در این جنبش ضد انگلیسى فعالانه شرکت مى‌کند و همراه میرزا حسن آشتیانى در محور این حرکت قرار مى‌گیرد که در نهایت به پیروزى متدینین مى‌انجامد.

    از همین اوان بین او و سید عبدالله طباطبایى (متوفاى 1328ق) که از مجتهدین طراز اوّل تهران بود، اختلاف نظر پیش مى‌آید؛ زیرا او برخلاف فتواى میرزاى شیرازى بزرگ، حکم به حلیت استعمال تنباکو داده و با این جمله که: «من فقیه هستم و میرزاى شیرازى فقیه دیگر»، با فتواى میرزاى شیرازى مخالفت مى‌کند. از طرفى او نسبت به سیاست‌هاى انگلستان توجه لازم را نداشته است و حتى در جریان نهضت از مردم مى‌خواهد که به سفارت انگلستان رفته و براى کمک گرفتن از انگلستان تحصن کنند.

    شیخ پیوسته طرف‌دار مشروطه مشروعه و حکومت بر اساس آیات الهى و قوانین قرآنى بود و با مشروطیتى که خواسته روشنفکران غربگرا و استعمار انگلیس بود، مخالفت مى‌کرده است که نمونه آن سه ماه تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم و مدرسه مروى و انتشار نشریه «دعوت اسلامى» مى‌باشد.

    احمد کسروى از دشمنان شیخ فضل‌اللّه نورى، در کتاب تاریخ مشروطه به نقل از شیخ فضل‌اللّه این طور آورده است:

    بشنوید و حاضرین به غایبین برسانند که آن مجلسى را که من مى‌خواهم مجلسى است که عموم مسلمانان مى‌خواهند و مسلمانان مجلسى را که اساس آن اسلام باشد مى‌خواهند؛ مجلسى که با قرآن کریم و شریعت محمدى مخالفتى نداشته باشد.[۱]

    اتهامات

    از نکات مهم زندگى شیخ، صبر او در برابر شایعات و اتهاماتى است که به او نسبت مى‌دادند. استعمار و روشنفکران غرب‌زده پس از فتواى تحریم تنباکو توسط میرزاى شیرازى و تأثیر آن در جامعه به خطر نفوذ روحانیت در بین توده‌هاى مردم براى جلوگیرى از دستیابى آنان به منافع نامشروعشان پى برده بودند و بنابراین سعى در شکستن این پناهگاه توده‌هاى مردم مسلمان داشتند.

    درباره شیخ فضل‌اللّه در سطح وسیعى شایعات مسمومى را پخش کردند؛ به‌طورى‌که حتى آخوند خراسانى و ملا عبداللّه مازندرانى و میرزا خلیل تهرانى از مراجع نجف که انقلاب مشروطه را مورد تأیید قرار داده بودند، تحت تأثیر قرار گرفتند. امام خمینى(ره) در این باره مى‌فرماید: «حتى قضیه مرحوم آقا شیخ فضل‌اللّه را در نجف هم یک جور بدى منعکس کردند که آنجا هم صدایى از آن در نیامد. این جورى که ساختند در ایران و در سایر جاها».[۲]

    دستگیرى و اعدام

    مشروطه‌خواهان پس از فتح تهران توسط سردار اسعد و سپهدار تنکابنى با همیارى دو دولت روس و انگلیس شیخ را بزرگ‌ترین مانع مقاصد شوم خود مى‌دانستند. شیخ در زمانى که محمدعلى شاه و امام جمعه و امیر بهادر به سفارت روسیه پناهنده شده بودند، تا تحت پرچم بیگانه مدتى دیگر به حیات ننگین خود ادامه دهند، همچنان استوار و نستوه منتظر تقدیر الهى بود و درخواست دیپلمات‌هاى روسى و عثمانى را جهت پناهنده شدن به سفارت‌خانه‌هاى بیگانه نپذیرفت.

    سفارت روسیه با مأیوس شدن از پناهندگى شیخ، براى سوء استفاده از موقعیت آن عالم، از ایشان خواست حداقل پرچم روسیه را بر بام خانه‌اش برافرازد و او در برابر این پیشنهاد این جمله بى‌نظیر و آسمانى را فرمود: اسلام هرگز در زیر بیرق کفر نخواهد رفت.

    به این ترتیب عده‌اى از افراد مسلح طبق دستور یپرم خان به فرماندهى یوسف خان ارمنى در شامگاه 11 رجب سال 1327ق، به اقامتگاه آن مجتهد بزرگ یورش برده و شیخ را با وقاحت تمام از خانه خارج و پس از یک محاکمه ساختگى به دادستانى شیخ ابراهیم زنجانى فراماسون ضد اسلام، محکوم به اعدام نمودند. حکم آن پاسدار شریعت نبوى در عصر روز شنبه ۹ مرداد ۱۲۸۸ش برابر با 13 رجب سال 1327ق، در میدان توپخانه تهران به مرحله اجرا درآمد و شیخ درحالى‌که نگران دخالت‌هاى انگلستان و بیگانگان در مقدرات مردم مسلمان ایران بود، چشم از جهان فروبست.

    گویند قبل از اینکه ریسمان به گردن وى اندازند یکى از رجال وقت با عجله براى او پیغامى مى‌آورد که شما این مشروطیت را امضا کنید و خود را از کشته شدن رها سازید، اما شیخ فضل‌اللّه مى‌گوید: من در خواب رسول خدا را دیدم که فرمود: فردا میهمان ما خواهى بود و من چنین امضایى را نخواهم کرد و پس از گفتن شهادتین رو به دژخیمان مى‌کند و مى‌گوید: کار خود را بکنید.

    بدن مطهر او را پس از بى‌احترامى فراوان، به اصرار منسوبین تحویل خانواده شهید دادند. جسد آن فقیه به‌طور موقت در یکى از اتاق‌هاى منزلش دفن گردید، تااینکه 18 ماه بعد با تغییر شرایط سیاسى، جنازه ایشان از تهران به قم منتقل و در صحن مطهر حضرت معصومه‌(س) به خاک سپرده شد.

    علاوه بر شیخ فضل‌اللّه، سید مسعود شیخ‌الاسلام، سید میر هاشم شتربانى و همین‌طور سید عبداللّه بهبهانى که از بنیان‌گذاران نهضت مشروطه بودند، به‌وسیله یپرم خان ارمنى به شهادت مى‌رسند.

    گفتار بزرگان

    امام خمینى(قدس‌سره): مرحوم شیخ فضل‌الله ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد. باید قوانین موافق اسلام باشد. در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسى هم از کوشش ایشان بود، مخالفین، خارجى‌ها که یک همچو قدرتى را در روحانیت مى‌دیدند، کارى کردند در ایران که شیخ فضل‌اللّه مجاهد و مجتهد داراى مقامات عالیه را، یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانى‌نما او را محاکمه کرد.[۳]

    أعیان الشیعة: من كبار العلماء الإیرانيين، بل أجمع الناس، حتى خصومه، على أنّه كان أعلم و أتقى علماء زمانه في إيران.[۴]

    ریحانة الأدب: از اکابر علماى مجتهدین و اجلاى فقها و محدثین امامیه اوائل قرن چهاردهم هجرت مى‌باشد. تمامى اوقات او در ترویج احکام دینیه تدریسا و تألیفا مصروف و مصدر خدمات دینیه بسیار بود.[۵]

    علامه امینی مؤلف شهداى راه فضیلت: شخصیت مورد بحث ما از پیشوایان مسلمین و پرچم‌داران دانش و دین و بزرگ‌تر‌ین عالم تهران بود؛ فضل و ادب از گفتار و بیانش مى‌ریخت.[۶]

    جلال آل احمد در کتاب غرب‌زدگى: من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمى مى‌دانم که به علامت استیلاى غرب‌زدگى، پس از دویست سال کشمکش بر بام سراى این مملکت افراشته شد.[۷]

    معارف الرجال: كان علما من أعلام الإسلام حاملا راية الحق و الإيمان و أعظم قائد دیني جاهد الملحدين و الفسقة و ردعهم عن غيهم، و كان(ره)أديبا شاعرا یروی له شعر عربی و فارسی.[۸]

    سید احمد شهاب‌الدین رضوى، معروف به ادیب پیشاورى (متوفاى 1349ق) اشعارى را در مدح شیخ فضل‌اللّه سروده است که بعضى از آن اشعار را ذکر مى‌کنیم:


    آمنت إذ هادوا برب محمدو صبرت في ذات الإله جمیلا

    تو آن روز که دیگران به پروردگار محمد کافر گشتند، ایمان آوردى و در راه خدا چه زیبا پایدارى نمودى.

    و رأيت فضل‌للّه دين محمدو سواه زندقة الغواة فضولا

    تو دین محمد را فضل الهى یافتى و جز آن را کفر و بیهوده شناختى.

    كذاك من كان الإله معاذهو الحق معتصما له و وكيلا

    این چنین است کسى که خداوند پناهگاه و حق وکیل و محافظ و نگهدارنده اوست.

    تألیفات

    1. تذكرة الغافل و إرشاد الجاهل، در رد سیاست مشروطه؛
    2. صحیفه مهدویه یا صحیفه قائمیه؛
    3. رسالة في المشتق؛
    4. رساله سؤال و پاسخ، حاوى 236 پرسش از میرزاى شیرازى؛
    5. رساله تحریم سفر حاجیان به مکه از طریق جبل؛
    6. شرح المقاصد، مجموعه مقالات و نامه‌ها و اعلامیه‌ها در تحصن حضرت عبدالعظیم؛
    7. تحریم مشروطیت، حاوى موافقت اولیه و مخالفت ثانویه با مشروطیت و دلایل شرعى او؛
    8. الدعوة الإسلامية، روزنامه‌اى که در هنگام تحصنش در شاه عبدالعظیم منتشر مى‌کرد؛
    9. دیوان شعر عربى و فارسى که در آنجا خود را نورى نامیده است؛
    10. رساله عملیه.


    پانویس

    1. به نقل از مستدرکات أعیان الشیعة ج4، ص144
    2. به نقل از کتاب نامداران راحل ص 152
    3. نامداران راحل، ص151
    4. مستدرکات أعیان الشیعة، ج4، ص138
    5. ریحانة الأدب، ج5-6، ص262-363
    6. شهداى راه فضیلت
    7. غرب‌زدگى، ص78
    8. معارف الرجال، ص158، ج2

    وابسته‌ها