شرح دعاء السحر: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    (صفحه ای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'> [[پرونده:NUR02135J1.jpg|بندانگش» ایجاد کرد.)
     
    جز (جایگزینی متن - 'شرح دعای سحر (ابهام زدایی)' به 'شرح دعای سحر (ابهام‌زدایی)')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
     
    (۸۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۹ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۱: خط ۱:
    <div class='wikiInfo'>
    {{جعبه اطلاعات کتاب
    [[پرونده:NUR02135J1.jpg|بندانگشتی|شرح دعاء السحر]]
    | تصویر =NUR02135J1.jpg
    {| class="wikitable aboutBookTable" style="text-align:Right"
    | عنوان =شرح دعاء السحر
    |+ |
    | عنوان‌های دیگر =
    |-
    | پدیدآوران =  
    ! نام کتاب!! data-type='bookName'|شرح دعاء السحر
    [[خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران]] (نویسنده)
    |-
    | زبان =عربی
    |نام های دیگر کتاب
    | کد کنگره =
    |data-type='otherBookNames'|
    | موضوع =
    |-
    |پدیدآورندگان
    |data-type='authors'|[[خ‍م‍ی‍ن‍ی‌، روح‌الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران]] (نويسنده)
    |-
    |زبان  
    |data-type='language'|عربی
    |-
    |کد کنگره  
    |data-type='congeressCode' style='direction:ltr'|
    |-
    |موضوع  
    |data-type='subject'|
    |-
    |ناشر
    |data-type='publisher'|موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)
    |-
    |مکان نشر
    |data-type='publishPlace'|تهران - ایران
    |-
    |سال نشر
    |data-type='publishYear'|1368 هـ.ش یا 1409 هـ.ق یا 1989 م
    |-class='articleCode'
    |کد اتوماسیون
    |data-type='automationCode'|2135
    |}
    </div>


    | ناشر =
    [[مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)]]
    | مکان نشر =تهران - ایران
    | سال نشر =1368 ش یا 1409 ق یا 1989 م


    == معرفى إجمالى ==
    | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE02135AUTOMATIONCODE
    | چاپ =1
    | تعداد جلد =1
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =02135
    | کتابخوان همراه نور =02135
    | کد پدیدآور =
    | پس از =
    | پیش از =
    }}
    {{کاربردهای دیگر| دعا (ابهام‌زدایی)}}
    {{کاربردهای دیگر|شرح دعای سحر (ابهام‌زدایی)}}
    '''شرح دعاء السحر'''، به زبان عربى، اولين اثر نوشتارى [[امام خمینی]](ره)<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/1/5 مقدمه تحقیق، ص5]</ref><ref>بنا بر نقل يكى از شاگردان [[امام خمینی]](آیت‌الله سيد احمد فهرى)، ايشان خودش تصريح كرده است كه شرح دعاى سحر، اولين تأليف من است(ر.ك. شرح دعاى سحر، پيش‌گفتار مترجم، ص 25)</ref> و موضوعش شرح و تفسير أخلاقى و عرفانى دعاى سحرهاى ماه مبارک رمضان است. در سال 1347ق(1307ش)، بيش از بيست و هفت بهار از زندگى مؤلّف نگذشته بود كه موفق گرديد كتاب را به إتمام برساند. اين هنگام، أوايل دوره هفت ساله (1347 - 1354ق 1307 - 1314ش)، از حضور [[امام خمینی]] در دروس عرفانى [[شاه‌آبادی، محمدعلی|آیت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى(ره)]] در قم بود<ref>فيلسوف فطرت، ص 43 - 44</ref>كه در زندگى معنوى او تأثيرى ژرف و پايدار بر جا نهاد.


    نویسنده، با بيان اين نكته كه ادعيه مأثوره از اهل‌بيت(ع)، يكى از بزرگ‌ترين نعمت‌هاى الهى بر انسان است، تأكيد مى‌كند كه دعا، پيوند معنوى مخلوق به خالق و حلقه وصل عاشق و معشوق است و چون اين مقصود، جز با توجه به معانى و أسرارش حاصل نمى‌شود، به شرح و تفسير آن به‌قدر ميسور پرداختم.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/5 متن کتاب، ص5]</ref>


    «شرح دعاء السحر»، به زبان عربى، اولين اثر نوشتارى امام خمينى(رض)[1] و موضوعش شرح و تفسير أخلاقى و عرفانى دعاى سحرهاى ماه مبارك رمضان است. در سال 1347ق(1307ش)، بيش از بيست و هفت بهار از زندگى مؤلّف نگذشته بود كه موفق گرديد كتاب را به إتمام برساند. اين هنگام، أوايل دوره هفت ساله(1347 - 1354ق \ 1307 - 1314ش)، از حضور امام خمينى در دروس عرفانى آية الله شيخ محمد على شاه‌آبادى(ره) در قم بود[2] كه در زندگى معنوى او تأثيرى ژرف و پايدار بر جا نهاد.
    در سرتاسر اين اثر، علاقه وافر [[امام خمینی]] به مباحث معنوى ادعيه و دانايى او به حكمت و اسرار آن و به تعبير خودش، عشق به اسماء إلهى و صفات ربانى<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/91 همان، ص91]</ref>و احترام عميق به استاد، آيت‌الله شاه‌آبادى به‌خوبى متجلى شده است.
     
    نويسنده، با بيان اين نكته كه ادعيه مأثوره از اهل بيت(ع)، يكى از بزرگ‌ترين نعمت‌هاى الهى بر انسان است، تأكيد مى‌كند كه دعا، پيوند معنوى مخلوق به خالق و حلقه وصل عاشق و معشوق است و چون اين مقصود، جز با توجه به معانى و أسرارش حاصل نمى‌شود، به شرح و تفسير آن به‌قدر ميسور پرداختم.[3]
     
    در سرتاسر اين أثر، علاقه وافر امام خمينى به مباحث معنوى أدعيه و دانايى او به حكمت و أسرار آن و به تعبير خودش، عشق به أسماء إلهى و صفات ربانى[4] و احترام عميق به استاد، آية الله شاه‌آبادى به‌خوبى متجلى شده است.


    == ساختار ==
    == ساختار ==
     
    كتاب، شرحى غير مزجى است و در آن يكايك بندهاى بيست‌ودوگانه دعاى سحر، به ترتيب شرح و تفسير شده است و فصل‌بندى جداگانه‌اى ندارد.
     
    كتاب، شرحى غير مزجى است و در آن يكايك بندهاى بيست و دوگانه دعاى سحر، به ترتيب شرح و تفسير شده است و فصل‌بندى جداگانه‌اى ندارد.


    == گزارش محتوا ==
    == گزارش محتوا ==
     
    گزارش تفصيلى يكايك مطالب كتاب، نيازمند مجالى وسيع‌تر است، ولذا در اينجا گزيده‌اى از مهم‌ترين نكته‌هاى هر بند به ترتيب مورد بحث، به‌صورت اجمالى گزارش مى‌شود:
     
    گزارش تفصيلى يكايك مطالب كتاب، نيازمند مجالى وسيع‌تر است و لذا در اينجا گزيده‌اى از مهم‌ترين نكته‌هاى هر بند به ترتيب مورد بحث، به‌صورت اجمالى گزارش مى‌شود:


    بند(1): «اللهم إنى أسألك من بهائك بأبهاه و...»:
    بند(1): «اللهم إنى أسألك من بهائك بأبهاه و...»:


    نكته اول: من گفتن، در هنگام دعا كردن، هيچ منافاتى با فقر ذاتى ندارد، زيرا إظهار منيت و استقلال نيست، بلكه إبراز عبوديت و توجه به نيازمندى خود است.[5]
    نكته اول: من گفتن، در هنگام دعا كردن، هيچ منافاتى با فقر ذاتى ندارد؛ زيرا اظهار منيت و استقلال نيست، بلكه ابراز عبوديت و توجه به نيازمندى خود است.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/9 همان، ص9 و 10]</ref>


    نكته دوم: اگر دعا با زبان استعداد باشد؛ يعنى دعا كننده، آماده پذيرش فيض إلهى شود، استجابت حتمى است، زيرا هيچ نقصى در خزانه‌هاى رحمت حضرت حق نيست، پس سزاوار است كه دعا كننده باطنش را پاك كند تا درهاى ملكوت بر رويش گشوده شود.[6]
    نكته دوم: اگر دعا با زبان استعداد باشد؛ يعنى دعاكننده، آماده پذيرش فيض الهى شود، استجابت حتمى است؛ زيرا هيچ نقصى در خزانه‌هاى رحمت حضرت حق نيست، پس سزاوار است كه دعاكننده باطنش را پاک كند تا درهاى ملكوت بر رويش گشوده شود.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/10 همان، ص10 و 11]</ref>


    نكته سوم: دعاى سالك، تابع مشاهدات اوست. او، در«صحو اول» به إثبات تفضيل مى‌پردازد و در«صحو بعد المحو» آن را نفى مى‌كند و همه كثرات را به او إرجاع مى‌دهد. دعا كننده، قبل از وصول به مقام قرب مطلق، برخى از أسماى إلهى را زيباتر از برخى ديگر مى‌بيند و او را با عبارت«أبهى» مى‌خواند، ولى بعد از وصول به آن مقام و شهود رحمت واسعه و وجود مطلق، نسبت مشيت او را به همه مساوى مى‌بيند و أفضليت را نفى مى‌كند و مى‌گويد: همه زيبايى تو، زيباست. آنچه گفته شد، در مورد همه بندهاى دعا مشترك است.[7]
    نكته سوم: دعاى سالك، تابع مشاهدات اوست. او، در «صحو اول» به اثبات تفضيل مى‌پردازد و در «صحو بعد المحو» آن را نفى مى‌كند و همه كثرات را به او ارجاع مى‌دهد. دعاكننده، قبل از وصول به مقام قرب مطلق، برخى از اسماى الهى را زيباتر از برخى ديگر مى‌بيند و او را با عبارت «أبهى» مى‌خواند، ولى بعد از وصول به آن مقام و شهود رحمت واسعه و وجود مطلق، نسبت مشيت او را به همه مساوى مى‌بيند و افضليت را نفى مى‌كند و مى‌گويد: همه زيبايى تو، زيباست. آنچه گفته شد، در مورد همه بندهاى دعا مشترك است.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/13 همان، ص13 تا 19]</ref>


    بند(2): «اللهم إنى أسألك من جمالك بأجمله و...»:
    بند(2): «اللهم إنى أسألك من جمالك بأجمله و...»:


    نكته: هر صفتى كه به لطف تعلق داشته باشد، صفت جمال است و هرچه، متعلق به قهر باشد، صفت جلال است، پس ظهور عالَم و نورانيت و بهائش از صفات جمال و مقهوريتش در پرتو نور او و سلطه بزرگى‌اش، از صفات جلال است.[8]
    نكته: هر صفتى كه به لطف تعلق داشته باشد، صفت جمال است و هرچه، متعلق به قهر باشد، صفت جلال است، پس ظهور عالَم و نورانيت و بهائش از صفات جمال و مقهوريتش در پرتو نور او و سلطه بزرگى‌اش، از صفات جلال است.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/27 همان، ص27]</ref>


    بند(3): «اللهم إنى أسألك من عظمتك بأَعظمها، و...»:
    بند(3): «اللهم إنى أسألك من عظمتك بأَعظمها و...»:


    نكته: عظمت، از صفات جلال الهى است و هر صفت جلالى، جمالى دارد و اگر لطف و رحمت در قهر و عظمت پنهان نبود، حضرت موسى(ع) از غشوه‌اى كه به او دست داده بود هرگز به هوش نمى‌آمد و هيچ سالكى تاب مشاهده قهر و عظمت او را نداشت، ولى همان‌طور كه در دعاى كميل آمده، رحمت الهى همه چيز را فراگرفته است.[9]
    نكته: عظمت، از صفات جلال الهى است و هر صفت جلالى، جمالى دارد و اگر لطف و رحمت در قهر و عظمت پنهان نبود، حضرت موسى(ع) از غشوه‌اى كه به او دست داده بود هرگز به هوش نمى‌آمد و هيچ سالكى تاب مشاهده قهر و عظمت او را نداشت، ولى همان‌ طور كه در دعاى كميل آمده، رحمت الهى همه چيز را فراگرفته است.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/32 همان، ص32 و 33]</ref>


    بند(4): «اللهم إنى أسألك من نورك بأنوره و...»:
    بند(4): «اللهم إنى أسألك من نورك بأنوره و...»:


    نكته: أظهر اين است كه نور از أسماءِ صفات و بلكه از أسماءِ أفعال است.[10]
    نكته: اظهر اين است كه نور از اسماءِ صفات و بلكه از اسماءِ افعال است.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/41 همان، ص41]</ref>


    بند(5): «اللهم إنى أسألك من رحمتك بأوسعها و...»:
    بند(5): «اللهم إنى أسألك من رحمتك بأوسعها و...»:


    نكته: مقصود از رحمت در اين بند از دعا، رحمت فعلى است، نه تجلى رحمانى ذاتى كه در عالَم أسماء و صفات است.[11]
    نكته: مقصود از رحمت در اين بند از دعا، رحمت فعلى است، نه تجلى رحمانى ذاتى كه در عالَم اسماء و صفات است.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/48 همان، ص48]</ref>


    بند(6): «اللهم إنى أسألك من كلماتك بأتمها و...»:
    بند(6): «اللهم إنى أسألك من كلماتك بأتمها و...»:


    نكته: انسان كامل از آنجا كه كَوْن جامع و آينه تمام‌نماى همه أسماء و صفات الهى است، أتم كلمات الهى است.[12]
    نكته: انسان كامل از آنجا كه كَوْن جامع و آينه تمام‌نماى همه اسماء و صفات الهى است، اتم كلمات الهى است.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/54 همان، ص54]</ref>


    بند(7): «اللهم إنى أسألك من كمالك باكمله و...»:
    بند(7): «اللهم إنى أسألك من كمالك بأکمله و...»:


    نكته: كمال شىء، چيزى است كه تماميت و جبران نقصان شىء در گرو آن است و به همين جهت ولايت امير المؤمنين(ع) كمال دين و تمام نعمت است، پس عبادات و بلكه عقايد و ملكات به‌منزله هيولى و ظاهر است و ولايت همچون صورت و باطن.[13]
    نكته: كمال شىء، چيزى است كه تماميت و جبران نقصان شىء در گرو آن است و به همين جهت ولايت [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] كمال دين و تمام نعمت است، پس عبادات و بلكه عقايد و ملكات به‌منزله هيولى و ظاهر است و ولايت همچون صورت و باطن.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/65 همان، ص65 و 66]</ref>


    بند(8): «اللهم إنى أسألك من أسمائك بأكبرها و...»:
    بند(8): «اللهم إنى أسألك من أسمائك بأكبرها و...»:


    نكته: أسماء الهى، به‌حسب امهات و اصول، محصورند و به يك اعتبار، عبارتند از: «اول و آخر و ظاهر و باطن» و به اعتبارى ديگر، عبارتند از: «الله و رحمان» و به اعتبار سوم، عبارتند از: «الله و رحمان و رحيم».[14]
    نكته: اسماء الهى، به‌حسب امهات و اصول، محصورند و به يك اعتبار، عبارتند از: «اول و آخر و ظاهر و باطن» و به اعتبارى ديگر، عبارتند از: «الله و رحمان» و به اعتبار سوم، عبارتند از: «الله و رحمان و رحيم».<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/92 همان، ص92]</ref>


    بند(9): «اللهم إنى أسألك من عزتك بأعزها و...»:
    بند(9): «اللهم إنى أسألك من عزتك بأعزها و...»:


    نكته: شايد مراد از عزت در اينجا، صفات داراى قوت و غلبه باشد، مانند قهاريت و مالكيت و واحديت و أحديت و معيديت و هم‌چنين مقصود از عزيزترين، صفاتى است كه ظهور غلبه و قهر در آن‌ها تمام‌تر باشد، مانند واحد قهار يا مالك.[15]
    نكته: شايد مراد از عزت در اينجا، صفات داراى قوت و غلبه باشد، مانند قهاريت و مالكيت و واحديت و احديت و معيديت و همچنين مقصود از عزيزترين، صفاتى است كه ظهور غلبه و قهر در آن‌ها تمام‌تر باشد، مانند واحد قهار يا مالك.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/95 همان، ص95 و 96]</ref>


    بند(10): «اللهم إنى أسألك من مشيئتك بأمضاها و...»:
    بند(10): «اللهم إنى أسألك من مشيئتك بأمضاها و...»:


    نكته: با توجه به مباحث قبل، معناى مشيت إلهى روشن است، ولى اين حقايق به آسانى درك نمى‌شود، مگر آنكه شهوات را واگذارى و به‌سوى انسانيت سفر كنى و از همه مراتب انانيت خارج شوى، چون شهود مقام إطلاق ممكن نيست، مگر با ترك قيود، پس بكوش تا شاهد مقام خود شوى، زيرا شهيد، سعيد است و تلاش كن كه عاشق روى دوست معشوق حقيقى، شوى كه كشته عشق، شهيد است.[16]
    نكته: با توجه به مباحث قبل، معناى مشيت الهى روشن است، ولى اين حقايق به‌آسانى درك نمى‌شود، مگر آنكه شهوات را واگذارى و به‌سوى انسانيت سفر كنى و از همه مراتب انانيت خارج شوى؛ چون شهود مقام اطلاق ممكن نيست، مگر با ترك قيود، پس بكوش تا شاهد مقام خود شوى؛ زيرا شهيد، سعيد است و تلاش كن كه عاشق روى دوست معشوق حقيقى، شوى كه كشته عشق، شهيد است.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/97 همان، ص97]</ref>


    بند(11): «اللهم إنى أسألك من قدرتك بالقدرة التى استطلت بها على كل شىء و...»:
    بند(11): «اللهم إنى أسألك من قدرتك بالقدرة التى استطلت بها على كل شىء و...»:


    نكته: كسى كه با قدم معرفت، به‌سوى خدا سلوك كند، در برخى از حالات، برايش آشكار مى‌شود كه سراسر هستى و منزل‌هاى غيب و شهود، همگى از تجليات قدرت حضرت حق تعالى و درجات مالكيت اوست.[17]
    نكته: كسى كه با قدم معرفت، به‌سوى خدا سلوك كند، در برخى از حالات، برایش آشكار مى‌شود كه سراسر هستى و منزل‌هاى غيب و شهود، همگى از تجليات قدرت حضرت حق تعالى و درجات مالكيت اوست.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/113 همان، ص113]</ref>


    بند(12): «اللهم إنى أسألك من علمك بأنفذه و...»:
    بند(12): «اللهم إنى أسألك من علمك بأنفذه و...»:


    نكته: اگر از ظلمت‌كده طبيعت خارج شديم و به‌سوى خدا و رسولش هجرت كرديم و عنايت الهى شامل حالمان شد، در آن صورت پاداش ما با خداست و علم شهودى خواهيم داشت كه علم حضرت حق به ذاتش، علم به كمالات ذات و لوازم اسماء و صفات اوست.[18]
    نكته: اگر از ظلمت‌كده طبيعت خارج شديم و به‌سوى خدا و رسولش هجرت كرديم و عنايت الهى شامل حالمان شد، در آن صورت پاداش ما با خداست و علم شهودى خواهيم داشت كه علم حضرت حق به ذاتش، علم به كمالات ذات و لوازم اسما و صفات اوست.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/119 همان، ص119]</ref>


    بند(13): «اللهم إنى أسألك من قولك بأرضاه و...»:
    بند(13): «اللهم إنى أسألك من قولك بأرضاه و...»:


    نكته: تجلى به‌نحو كثرت در وحدت، با اين جمله و نيز جمله«كل قولك رضى»، هيچ منافاتى ندارد، زيرا تغيير حالات آنى و تجليات، مختلف است.[19]
    نكته: تجلى به‌نحو كثرت در وحدت، با اين جمله و نيز جمله «كل قولك رضى»، هيچ منافاتى ندارد؛ زيرا تغيير حالات آنى و تجليات، مختلف است.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/124 همان، ص124]</ref>


    بند(14): «اللهم إنى أسألك من مسائلك بأحبها اليك و...»:
    بند(14): «اللهم إنى أسألك من مسائلك بأحبها إليك و...»:


    نكته: سؤال، عبارت از استدعاى سائل از مسئول با توجه به اوست تا نيازمندى‌هايش را برطرف سازد و او را به كمالش برساند. دعا، اگر با زبان ذات و استعداد باشد، مستجاب مى‌شود، زيرا فياض از فيض به‌قدر استحقاق دريغ نمى‌كند.[20]
    نكته: سؤال، عبارت از استدعاى سائل از مسئول با توجه به اوست تا نيازمندى‌هايش را برطرف سازد و او را به كمالش برساند. دعا، اگر با زبان ذات و استعداد باشد، مستجاب مى‌شود؛ زيرا فياض از فيض به‌قدر استحقاق دريغ نمى‌كند.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/127 همان، ص127 و 128]</ref>


    بند(15): «اللهم إنى أسألك من شرفك بأشرفه و...»:
    بند(15): «اللهم إنى أسألك من شرفك بأشرفه و...»:


    نكته: وجود، خير و شرف و حقيقت است و عدم، شر و خست و بطلان. شرور به حيثيت إمكان برمى‌گردد و چون هر خيرى از خداست، پس بايد او را ستود و چون شرور از خود انسان و از حيثيت خلقى است، پس همان مخلوق سزاوار ملامت است. اين مطلب، در كتاب‌هاى اين فن، به‌ويژه در آثار صدر المتألهين شيرازى با برهان بيان و إثبات شده است.[21]
    نكته: وجود، خير و شرف و حقيقت است و عدم، شر و خست و بطلان. شرور به حيثيت امكان برمى‌گردد و چون هر خيرى از خداست، پس بايد او را ستود و چون شرور از خود انسان و از حيثيت خلقى است، پس همان مخلوق سزاوار ملامت است. اين مطلب، در كتاب‌هاى اين فن، به‌ويژه در آثار [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهين شيرازى]] با برهان بيان و اثبات شده است.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/133 همان، ص133 تا 136]</ref>


    بند(16): «اللهم إنى أسألك من سلطانك بأدومه و...»:
    بند(16): «اللهم إنى أسألك من سلطانك بأدومه و...»:


    نكته: خداى تعالى، سلطنت مطلق دارد و ممكنات با نظر به خودشان، هيچ سلطنتى ندارند، ولى با نظر به انتسابشان به حضرت حق، از مراتب سلطنت او شمرده مى‌شوند و بدين ترتيب راز دوام سلطنت او دانسته مى‌شود.[22]
    نكته: خداى تعالى، سلطنت مطلق دارد و ممكنات با نظر به خودشان، هيچ سلطنتى ندارند، ولى با نظر به انتسابشان به حضرت حق، از مراتب سلطنت او شمرده مى‌شوند و بدين ترتيب راز دوام سلطنت او دانسته مى‌شود.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/137 همان، ص137]</ref>


    بند(17): «اللهم إنى أسألك من ملكك بأفخره و...»:
    بند(17): «اللهم إنى أسألك من ملكك بأفخره و...»:


    نكته: افخريت مالكيت خدا، يا به اعتبار أحسن بودن نظام است كه در حكمت متعاليه إثبات شده؛ در صورتى كه مُلك، به معنى مملكت باشد و يا به اعتبار تجليات أسمائى در«حضرت علميه» است؛ در صورتى كه مُلك، به معنى مالكيت باشد.[23]
    نكته: افخريت مالكيت خدا، يا به اعتبار احسن بودن نظام است كه در حكمت متعاليه اثبات شده؛ درصورتى‌که مُلك، به معنى مملكت باشد و يا به اعتبار تجليات اسمائى در «حضرت علميه» است؛ درصورتى‌كه مُلك، به معنى مالكيت باشد.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/139 همان، ص139]</ref>


    بند(18): «اللهم إنى أسألك من علوك بأعلاه و...»:
    بند(18): «اللهم إنى أسألك من علوك بأعلاه و...»:


    نكته: عارف كامل، محدث كاشانى گفته است: «عُلو حقيقى، مخصوص خداست»، ولى من مى‌گويم: «هيچ‌كسى اصلاً مشاركتى با حضرت حق در حقيقت عُلو ندارد و هر عُلوى، فانى در عُلو اوست و حكم و حيثيتى از براى آن نيست».[24]
    نكته: عارف كامل، محدث كاشانى گفته است: «عُلو حقيقى، مخصوص خداست»، ولى من مى‌گويم: «هيچ‌كسى اصلاً مشاركتى با حضرت حق در حقيقت عُلو ندارد و هر عُلوى، فانى در عُلو اوست و حكم و حيثيتى از براى آن نيست».<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/142 همان، ص142]</ref>


    بند(19): «اللهم إنى أسألك من منك بأقدمه و...»:
    بند(19): «اللهم إنى أسألك من منك بأقدمه و...»:


    نكته: اين جمله از دعا، روشن‌ترين شاهد بر نظر پيشوايان حكمت متعاليه، در باره قدمت فيض حق تعالى است و خداوند متعال، منت بر موجودات نهاد كه بر آنان إفاضه وجود كرد و آن وجود، از آن جهت كه ظل قديم است، خودش نيز قديم است.[25]
    نكته: اين جمله از دعا، روشن‌ترين شاهد بر نظر پيشوايان حكمت متعاليه، درباره قدمت فيض حق تعالى است و خداوند متعال، منت بر موجودات نهاد كه بر آنان افاضه وجود كرد و آن وجود، از آن جهت كه ظل قديم است، خودش نيز قديم است.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/143 همان، ص143]</ref>


    بند(20): «اللهم إنى أسألك من آياتك بأكرمها و...»:
    بند(20): «اللهم إنى أسألك من آياتك بأكرمها و...»:


    نكته: صاحب‌دلان در اين دنيا، حركت انعطافى(نه استقامتى) دارند و مانند مسافرى آماده كوچ هستند و هر چيزى را نشانه‌اى از غيب مى‌بينند، چون هر موجودى حتى جمادات و نباتات، نامه‌اى إلهى است كه سالك إلى الله، أسماء و صفات حضرت حق را در آن مى‌خواند.[26]
    نكته: صاحب‌دلان در اين دنيا، حركت انعطافى (نه استقامتى) دارند و مانند مسافرى آماده كوچ هستند و هر چيزى را نشانه‌اى از غيب مى‌بينند؛ چون هر موجودى حتى جمادات و نباتات، نامه‌اى الهى است كه سالك إلى الله، اسما و صفات حضرت حق را در آن مى‌خواند.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/145 همان، ص145 تا 147]</ref>


    بند(21): «اللهم إنى أسألك بما أنت فيه من الشأن و الجبروت و...»:
    بند(21): «اللهم إنى أسألك بما أنت فيه من الشأن و الجبروت و...»:


    نكته: خداى تعالى در هر آنى، تجلى و شأنى دارد، ولى تجلى تام و با همه شئون براى كسى جز انسان كامل إمكان ندارد. اگر قلب سالك، قابل، براى تجلى اسم جامع شود، سفر رابع پايان مى‌پذيرد و اين آخرين مرتبه سير إلى الله است و براى أحدى جز رسول أكرم(ص) و أولياى او(ع) واقع نشده است.[27]
    نكته: خداى تعالى در هر آنى، تجلى و شأنى دارد، ولى تجلى تام و با همه شئون براى كسى جز انسان كامل امكان ندارد. اگر قلب سالك، قابل، براى تجلى اسم جامع شود، سفر رابع پايان مى‌پذيرد و اين آخرين مرتبه سير إلى الله است و براى احدى جز رسول اكرم(ص) و اولياى او(ع) واقع نشده است.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/149 همان، ص149 تا 151]</ref>
     
    بند(22): «اللهم إنى أسألك بما تجيبنى حين أسألك، فأجبنى يا اللَّه»:
     
    نكته: أسماء إلهى همگى از مظاهر اسم اعظم است. براى إشاره به اينكه اسم أعظم إلهى، محيط به همه أسماء و مجيب در آغاز و انجام و ظاهر و باطن است، دعا را با«اللهم» شروع كرد و با«يا الله» پايان داد.[28]
     
    == منابع ==
     
     
    1. الامام الخمينى، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار الامام الخمينى، الطبعة الاولى، 1416ق؛
     
    2. على حيدر مرتضوى، فيلسوف فطرت، نگاهى به أحوال و أفكار عارف حكيم، آية الله العظمى محمد على شاه‌آبادى قدس سره، پژوهش‌گاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1386ش؛
     
    3. امام خمينى، شرح دعاى سحر، ترجمه سيد احمد فهرى، ويرايش و تصحيح حسين استادولى، انتشارات تربت، 1376ش؛
     
    ---------------------------------------------------------
     
    [1] شرح دعاء السحر، مقدمة التحقيق، ص 5 و بنا بر نقل يكى از شاگردان امام خمينى(آية الله سيد احمد فهرى)، ايشان خودش تصريح كرده است كه شرح دعاى سحر، اولين تأليف من است(ر.ك. شرح دعاى سحر، پيش‌گفتار مترجم، ص 25) ؛
     
    [2] فيلسوف فطرت، ص 43 - 44 ؛
     
    [3] شرح دعاء السحر، ص 5 ؛
     
    [4] همان، ص 91 ؛


    [5] همان، ص 9 - 10 ؛
    بند(22): «اللهم إنى أسألك بما تجيبنى حين أسألك، فأجبنى يا اللَّه»:


    [6] همان، ص 10 - 11 ؛
    نكته: اسماء الهى همگى از مظاهر اسم اعظم است. براى اشاره به اينكه اسم اعظم الهى، محيط به همه اسماء و مجيب در آغاز و انجام و ظاهر و باطن است، دعا را با «اللهم» شروع كرد و با «يا الله» پايان داد.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/2/153 همان، ص153]</ref>


    [7] همان، ص 13 - 19 ؛
    ==پانویس==
    <references />


    [8] همان، ص 27 ؛
    == منابع مقاله ==


    [9] همان، ص 32 - 33 ؛
    #الإمام الخمينى، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار الإمام الخمينى، الطبعة الأولى، 1416ق؛
    #على حيدر مرتضوى، فيلسوف فطرت، نگاهى به احوال و افکار عارف حكيم، آيت‌الله‌ محمدعلى شاه‌آبادى قدس‌سره، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1386ش؛
    #[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]]، شرح دعاى سحر، ترجمه سيد احمد فهرى، ويرايش و تصحيح حسين استادولى، انتشارات تربت، 1376ش؛


    [10] همان، ص 41 ؛
    {{آثار امام خمینی}}


    [11] همان، ص 48 ؛
    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}


    [12] همان، ص 54 ؛
    [[شرح دعای سحر «ترجمه فارسی»]]


    [13] همان، ص 65 - 66 ؛
    [[شرح دعاء السحر (موسوعه جلد 42)]]


    [14] همان، ص 92 ؛


    [15] همان، ص 95 - 96 ؛


    [16] همان، ص 97 ؛
    [17] همان، ص 113 ؛
    [18] همان، ص 119 ؛
    [19] همان، ص 124 ؛
    [20] همان، ص 127 - 128 ؛
    [21] همان، ص 133 - 136 ؛
    [22] همان، ص 137 ؛
    [23] همان، ص 139 ؛
    [24] همان، ص 142 ؛
    [25] همان، ص 143 ؛
    [26] همان، ص 145 - 147 ؛
    [27] همان، ص 149 - 151 ؛
    [28] همان، ص 153 .
    == پیوندها ==
    [http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/13815 مطالعه کتاب شرح دعاء السحر در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور]
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
     
    [[رده:اسلام، عرفان، غیره]]
     
    [[رده:آداب و رسوم]]
    [[رده:مباحث خاص آداب و رسوم]]
    [[رده:ادعیه، اذکار، اوراد، اعمال]]
    [[رده:آثار امام خمینی]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۴ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۱:۰۲

    شرح دعاء السحر
    شرح دعاء السحر
    پدیدآورانخمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران (نویسنده)
    ناشرمؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1368 ش یا 1409 ق یا 1989 م
    چاپ1
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    شرح دعاء السحر، به زبان عربى، اولين اثر نوشتارى امام خمینی(ره)[۱][۲] و موضوعش شرح و تفسير أخلاقى و عرفانى دعاى سحرهاى ماه مبارک رمضان است. در سال 1347ق(1307ش)، بيش از بيست و هفت بهار از زندگى مؤلّف نگذشته بود كه موفق گرديد كتاب را به إتمام برساند. اين هنگام، أوايل دوره هفت ساله (1347 - 1354ق 1307 - 1314ش)، از حضور امام خمینی در دروس عرفانى آیت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى(ره) در قم بود[۳]كه در زندگى معنوى او تأثيرى ژرف و پايدار بر جا نهاد.

    نویسنده، با بيان اين نكته كه ادعيه مأثوره از اهل‌بيت(ع)، يكى از بزرگ‌ترين نعمت‌هاى الهى بر انسان است، تأكيد مى‌كند كه دعا، پيوند معنوى مخلوق به خالق و حلقه وصل عاشق و معشوق است و چون اين مقصود، جز با توجه به معانى و أسرارش حاصل نمى‌شود، به شرح و تفسير آن به‌قدر ميسور پرداختم.[۴]

    در سرتاسر اين اثر، علاقه وافر امام خمینی به مباحث معنوى ادعيه و دانايى او به حكمت و اسرار آن و به تعبير خودش، عشق به اسماء إلهى و صفات ربانى[۵]و احترام عميق به استاد، آيت‌الله شاه‌آبادى به‌خوبى متجلى شده است.

    ساختار

    كتاب، شرحى غير مزجى است و در آن يكايك بندهاى بيست‌ودوگانه دعاى سحر، به ترتيب شرح و تفسير شده است و فصل‌بندى جداگانه‌اى ندارد.

    گزارش محتوا

    گزارش تفصيلى يكايك مطالب كتاب، نيازمند مجالى وسيع‌تر است، ولذا در اينجا گزيده‌اى از مهم‌ترين نكته‌هاى هر بند به ترتيب مورد بحث، به‌صورت اجمالى گزارش مى‌شود:

    بند(1): «اللهم إنى أسألك من بهائك بأبهاه و...»:

    نكته اول: من گفتن، در هنگام دعا كردن، هيچ منافاتى با فقر ذاتى ندارد؛ زيرا اظهار منيت و استقلال نيست، بلكه ابراز عبوديت و توجه به نيازمندى خود است.[۶]

    نكته دوم: اگر دعا با زبان استعداد باشد؛ يعنى دعاكننده، آماده پذيرش فيض الهى شود، استجابت حتمى است؛ زيرا هيچ نقصى در خزانه‌هاى رحمت حضرت حق نيست، پس سزاوار است كه دعاكننده باطنش را پاک كند تا درهاى ملكوت بر رويش گشوده شود.[۷]

    نكته سوم: دعاى سالك، تابع مشاهدات اوست. او، در «صحو اول» به اثبات تفضيل مى‌پردازد و در «صحو بعد المحو» آن را نفى مى‌كند و همه كثرات را به او ارجاع مى‌دهد. دعاكننده، قبل از وصول به مقام قرب مطلق، برخى از اسماى الهى را زيباتر از برخى ديگر مى‌بيند و او را با عبارت «أبهى» مى‌خواند، ولى بعد از وصول به آن مقام و شهود رحمت واسعه و وجود مطلق، نسبت مشيت او را به همه مساوى مى‌بيند و افضليت را نفى مى‌كند و مى‌گويد: همه زيبايى تو، زيباست. آنچه گفته شد، در مورد همه بندهاى دعا مشترك است.[۸]

    بند(2): «اللهم إنى أسألك من جمالك بأجمله و...»:

    نكته: هر صفتى كه به لطف تعلق داشته باشد، صفت جمال است و هرچه، متعلق به قهر باشد، صفت جلال است، پس ظهور عالَم و نورانيت و بهائش از صفات جمال و مقهوريتش در پرتو نور او و سلطه بزرگى‌اش، از صفات جلال است.[۹]

    بند(3): «اللهم إنى أسألك من عظمتك بأَعظمها و...»:

    نكته: عظمت، از صفات جلال الهى است و هر صفت جلالى، جمالى دارد و اگر لطف و رحمت در قهر و عظمت پنهان نبود، حضرت موسى(ع) از غشوه‌اى كه به او دست داده بود هرگز به هوش نمى‌آمد و هيچ سالكى تاب مشاهده قهر و عظمت او را نداشت، ولى همان‌ طور كه در دعاى كميل آمده، رحمت الهى همه چيز را فراگرفته است.[۱۰]

    بند(4): «اللهم إنى أسألك من نورك بأنوره و...»:

    نكته: اظهر اين است كه نور از اسماءِ صفات و بلكه از اسماءِ افعال است.[۱۱]

    بند(5): «اللهم إنى أسألك من رحمتك بأوسعها و...»:

    نكته: مقصود از رحمت در اين بند از دعا، رحمت فعلى است، نه تجلى رحمانى ذاتى كه در عالَم اسماء و صفات است.[۱۲]

    بند(6): «اللهم إنى أسألك من كلماتك بأتمها و...»:

    نكته: انسان كامل از آنجا كه كَوْن جامع و آينه تمام‌نماى همه اسماء و صفات الهى است، اتم كلمات الهى است.[۱۳]

    بند(7): «اللهم إنى أسألك من كمالك بأکمله و...»:

    نكته: كمال شىء، چيزى است كه تماميت و جبران نقصان شىء در گرو آن است و به همين جهت ولايت اميرالمؤمنين(ع) كمال دين و تمام نعمت است، پس عبادات و بلكه عقايد و ملكات به‌منزله هيولى و ظاهر است و ولايت همچون صورت و باطن.[۱۴]

    بند(8): «اللهم إنى أسألك من أسمائك بأكبرها و...»:

    نكته: اسماء الهى، به‌حسب امهات و اصول، محصورند و به يك اعتبار، عبارتند از: «اول و آخر و ظاهر و باطن» و به اعتبارى ديگر، عبارتند از: «الله و رحمان» و به اعتبار سوم، عبارتند از: «الله و رحمان و رحيم».[۱۵]

    بند(9): «اللهم إنى أسألك من عزتك بأعزها و...»:

    نكته: شايد مراد از عزت در اينجا، صفات داراى قوت و غلبه باشد، مانند قهاريت و مالكيت و واحديت و احديت و معيديت و همچنين مقصود از عزيزترين، صفاتى است كه ظهور غلبه و قهر در آن‌ها تمام‌تر باشد، مانند واحد قهار يا مالك.[۱۶]

    بند(10): «اللهم إنى أسألك من مشيئتك بأمضاها و...»:

    نكته: با توجه به مباحث قبل، معناى مشيت الهى روشن است، ولى اين حقايق به‌آسانى درك نمى‌شود، مگر آنكه شهوات را واگذارى و به‌سوى انسانيت سفر كنى و از همه مراتب انانيت خارج شوى؛ چون شهود مقام اطلاق ممكن نيست، مگر با ترك قيود، پس بكوش تا شاهد مقام خود شوى؛ زيرا شهيد، سعيد است و تلاش كن كه عاشق روى دوست معشوق حقيقى، شوى كه كشته عشق، شهيد است.[۱۷]

    بند(11): «اللهم إنى أسألك من قدرتك بالقدرة التى استطلت بها على كل شىء و...»:

    نكته: كسى كه با قدم معرفت، به‌سوى خدا سلوك كند، در برخى از حالات، برایش آشكار مى‌شود كه سراسر هستى و منزل‌هاى غيب و شهود، همگى از تجليات قدرت حضرت حق تعالى و درجات مالكيت اوست.[۱۸]

    بند(12): «اللهم إنى أسألك من علمك بأنفذه و...»:

    نكته: اگر از ظلمت‌كده طبيعت خارج شديم و به‌سوى خدا و رسولش هجرت كرديم و عنايت الهى شامل حالمان شد، در آن صورت پاداش ما با خداست و علم شهودى خواهيم داشت كه علم حضرت حق به ذاتش، علم به كمالات ذات و لوازم اسما و صفات اوست.[۱۹]

    بند(13): «اللهم إنى أسألك من قولك بأرضاه و...»:

    نكته: تجلى به‌نحو كثرت در وحدت، با اين جمله و نيز جمله «كل قولك رضى»، هيچ منافاتى ندارد؛ زيرا تغيير حالات آنى و تجليات، مختلف است.[۲۰]

    بند(14): «اللهم إنى أسألك من مسائلك بأحبها إليك و...»:

    نكته: سؤال، عبارت از استدعاى سائل از مسئول با توجه به اوست تا نيازمندى‌هايش را برطرف سازد و او را به كمالش برساند. دعا، اگر با زبان ذات و استعداد باشد، مستجاب مى‌شود؛ زيرا فياض از فيض به‌قدر استحقاق دريغ نمى‌كند.[۲۱]

    بند(15): «اللهم إنى أسألك من شرفك بأشرفه و...»:

    نكته: وجود، خير و شرف و حقيقت است و عدم، شر و خست و بطلان. شرور به حيثيت امكان برمى‌گردد و چون هر خيرى از خداست، پس بايد او را ستود و چون شرور از خود انسان و از حيثيت خلقى است، پس همان مخلوق سزاوار ملامت است. اين مطلب، در كتاب‌هاى اين فن، به‌ويژه در آثار صدرالمتألهين شيرازى با برهان بيان و اثبات شده است.[۲۲]

    بند(16): «اللهم إنى أسألك من سلطانك بأدومه و...»:

    نكته: خداى تعالى، سلطنت مطلق دارد و ممكنات با نظر به خودشان، هيچ سلطنتى ندارند، ولى با نظر به انتسابشان به حضرت حق، از مراتب سلطنت او شمرده مى‌شوند و بدين ترتيب راز دوام سلطنت او دانسته مى‌شود.[۲۳]

    بند(17): «اللهم إنى أسألك من ملكك بأفخره و...»:

    نكته: افخريت مالكيت خدا، يا به اعتبار احسن بودن نظام است كه در حكمت متعاليه اثبات شده؛ درصورتى‌که مُلك، به معنى مملكت باشد و يا به اعتبار تجليات اسمائى در «حضرت علميه» است؛ درصورتى‌كه مُلك، به معنى مالكيت باشد.[۲۴]

    بند(18): «اللهم إنى أسألك من علوك بأعلاه و...»:

    نكته: عارف كامل، محدث كاشانى گفته است: «عُلو حقيقى، مخصوص خداست»، ولى من مى‌گويم: «هيچ‌كسى اصلاً مشاركتى با حضرت حق در حقيقت عُلو ندارد و هر عُلوى، فانى در عُلو اوست و حكم و حيثيتى از براى آن نيست».[۲۵]

    بند(19): «اللهم إنى أسألك من منك بأقدمه و...»:

    نكته: اين جمله از دعا، روشن‌ترين شاهد بر نظر پيشوايان حكمت متعاليه، درباره قدمت فيض حق تعالى است و خداوند متعال، منت بر موجودات نهاد كه بر آنان افاضه وجود كرد و آن وجود، از آن جهت كه ظل قديم است، خودش نيز قديم است.[۲۶]

    بند(20): «اللهم إنى أسألك من آياتك بأكرمها و...»:

    نكته: صاحب‌دلان در اين دنيا، حركت انعطافى (نه استقامتى) دارند و مانند مسافرى آماده كوچ هستند و هر چيزى را نشانه‌اى از غيب مى‌بينند؛ چون هر موجودى حتى جمادات و نباتات، نامه‌اى الهى است كه سالك إلى الله، اسما و صفات حضرت حق را در آن مى‌خواند.[۲۷]

    بند(21): «اللهم إنى أسألك بما أنت فيه من الشأن و الجبروت و...»:

    نكته: خداى تعالى در هر آنى، تجلى و شأنى دارد، ولى تجلى تام و با همه شئون براى كسى جز انسان كامل امكان ندارد. اگر قلب سالك، قابل، براى تجلى اسم جامع شود، سفر رابع پايان مى‌پذيرد و اين آخرين مرتبه سير إلى الله است و براى احدى جز رسول اكرم(ص) و اولياى او(ع) واقع نشده است.[۲۸]

    بند(22): «اللهم إنى أسألك بما تجيبنى حين أسألك، فأجبنى يا اللَّه»:

    نكته: اسماء الهى همگى از مظاهر اسم اعظم است. براى اشاره به اينكه اسم اعظم الهى، محيط به همه اسماء و مجيب در آغاز و انجام و ظاهر و باطن است، دعا را با «اللهم» شروع كرد و با «يا الله» پايان داد.[۲۹]

    پانویس

    منابع مقاله

    1. الإمام الخمينى، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار الإمام الخمينى، الطبعة الأولى، 1416ق؛
    2. على حيدر مرتضوى، فيلسوف فطرت، نگاهى به احوال و افکار عارف حكيم، آيت‌الله‌ محمدعلى شاه‌آبادى قدس‌سره، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1386ش؛
    3. امام خمينى، شرح دعاى سحر، ترجمه سيد احمد فهرى، ويرايش و تصحيح حسين استادولى، انتشارات تربت، 1376ش؛

    وابسته‌ها