كتاب الحروف: تفاوت میان نسخهها
جز (←منابع مقاله: {{فرهنگ اصطلاحات}}) |
Wikinoor.ir (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '↵↵↵\{\{کاربردهای\sدیگر\|(.*)\s\(ابهام\sزدایی\)\}\}↵↵↵' به ' {{کاربردهای دیگر|$1 (ابهام زدایی)}} ') |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
{{کاربردهای دیگر|اصطلاحات (ابهام زدایی)}} | {{کاربردهای دیگر|اصطلاحات (ابهام زدایی)}} | ||
'''كتاب الحروف'''، تألیف [[فارابی، محمد بن محمد|ابونصر فارابی]]، کتابی است که نویسنده در آن، به طرح و بحث راجع به اصطلاحات فلسفی پرداخته است و این اصطلاحات را از یک منظر مشترک و با یک هدف مشترک، بررسی کرده است.<ref>ر.ک: شهیدی، فاطمه، ص56</ref> | '''كتاب الحروف'''، تألیف [[فارابی، محمد بن محمد|ابونصر فارابی]]، کتابی است که نویسنده در آن، به طرح و بحث راجع به اصطلاحات فلسفی پرداخته است و این اصطلاحات را از یک منظر مشترک و با یک هدف مشترک، بررسی کرده است.<ref>ر.ک: شهیدی، فاطمه، ص56</ref> |
نسخهٔ ۲ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۴۳
کتاب الحروف | |
---|---|
پدیدآوران | فارابی، محمد بن محمد (نویسنده) مهدي، محسن (محقق) |
ناشر | دار المشرق |
مکان نشر | لبنان - بيروت |
سال نشر | 1349ش |
چاپ | 1 |
موضوع | ارسطو، 384 - 322ق. م. ما بعد الطبيعه - نقد و تفسير فلسفه اسلامی - متون قديمی تا قرن 14 |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BBR 272 1300ي |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
كتاب الحروف، تألیف ابونصر فارابی، کتابی است که نویسنده در آن، به طرح و بحث راجع به اصطلاحات فلسفی پرداخته است و این اصطلاحات را از یک منظر مشترک و با یک هدف مشترک، بررسی کرده است.[۱]
کتاب به زبان عربی و در قرن چهارم هجری نوشته شده است.
انگیزه نگارش
فارابی این کتاب را برای حل مشکلات الهی ارسطو تألیف کرده است[۲]
ساختار
کتاب با مقدمه محقق آغاز و مطالب در سه باب و هر باب در چندین فصل (مجموعا 33 فصل) تنظیم شده است.
گزارش محتوا
در مقدمه، ابتدا به بیان موضوع و اهمیت کتاب پرداخته شده و در ادامه، ارتباط میان آن با کتاب «مابعدالطبيعة» ارسطو بررسی گردیده است[۳]
این کتاب نشاندهنده وجه دیگری از رویکرد فارابی به فلسفه زبان است. کتاب که با طبقهبندی مبسوطی از حروف عربی در ارتباط با مقولههای ارسطویی شروع میشود، در هریک از بحثهای مربوط به حروف جداگانه، به بررسی نسبتهای میان کاربرد رایج این اصطلاحات در عربی غیر فلسفی از یک سو و آثار حاصل از تبدیل آنها به واژههای تخصصی فلسفی، از سوی دیگر میپردازد[۴]
فارابی در بخش دوم، درباره خاستگاههای زبان، تاریخ فلسفه و مناسبتهای میان فلسفه و دین بحث کرده است و با این هدف که مباحثات انتزاعی زبانشناسی را در زمینه تاریخی و انسانشناختی جای دهد، به چگونگی شکلگیری زبان و تقسیم آن به انواع روزمره و تخصصی میپردازد. موضوع مناسبتهای میان دین و فلسفه نیز در قالب اصطلاحات زبانشناختی بیان شده است. از دیدگاه فارابی، دین بیان حقیقتی فلسفی است به زبان آشنای مردم که از ابزار فنون منطقی بلاغت و بوطیقا بهره میگیرد؛ تا آنجا که بحث مزبور طرحی آرمانی است برای تکمیل یک واژگان فلسفی از زبان عوام و استقرار دینی درخور ترجمان دوباره نتایج آن به زبان مردم از بعدی هنجاری یا دستوری برخوردار است. فارابی در بخشهایی که با هدف طرح واقعیت تاریخی مواجهه اسلام با فلسفه یونانی نگاشته است به طیف متنوع منشعب از الگوی آرمانی تکاملی میپردازد که در آن فلسفه و دین یک قوم از بستر تکامل منطقی و زبانی آن برنمیخیزد، بلکه از فرهنگ دیگری صادر میشوند[۵]
در بخش پایانی کتاب، فارابی به موضوع مصطلحات فلسفی بازمیگردد و طبقهبندی جامعی از حروف پرسشی، کاربردشان در پرسشهای مختلف فلسفی و رابطه آنها با انواع توضیحات ارسطو در خصوص علل چهارگانه ارائه میدهد[۶]
در میان همه اصطلاحات فلسفی که در این کتاب بررسی شدهاند، دو اصطلاح «وجود» و «موجود» از نظر فارابی دارای جایگاه ویژهای هستند و او بهکرات و به دلایل مختلف و حتی گاهی ذیل اصطلاحات دیگر، به آنها پرداخته است. از محتوای کتاب، دو دلیل را میتوان برای توجه ویژه فارابی به این امر برشمرد: دلیل اول جایگاه ویژهای است که این دو اصطلاح در علوم نظری و بهویژه مابعدالطبیعه دارند. موجود و به بیانی دیگر وجود از زمان ارسطو صریحا موضوع مابعدالطبیعه دانسته شده بود و بیشترین مباحث را در این شاخه از فلسفه به خود اختصاص داده بود. طبیعی است که انتقال این علم بدون شناخت درست از دو اصطلاح «موجود» و «وجود» امکانپذیر نبود. دلیل دیگر اینکه (به بیان فارابی) زبان عربی در ابتدا فاقد کلمهای بوده که معادل معنی این دو اصطلاح در زبان یونانی باشد و درعینحال همه نقشهای آنها در زبان یونانی (و برخی زبانهای دیگر) را داشته باشد. در واقع فیلسوفان مسلمان عربزبان برای اینکه بتوانند بخش مهمی از معانی فلسفی را بیان کنند، بر معانی عرفی و عادی این دو لفظ در زبان عربی افزودهاند و سپس آنها را به فلسفه منتقل کردهاند[۷]
نویسنده پس از ذکر مقدماتی در خصوص ساختار و معانی عرفی لفظ «موجود» در زبان عربی، به بیان معانی آن در فلسفه پرداخته و در عین اینکه معانی مورد نظر ارسطو در متافیزیک و همچنین لوازم کاربرد جدید این کلمه (در زبان عربی) را مورد نظر دارد، طرح جدیدی برای مقصود خود درانداخته است[۸]
او در این کتاب سه معنا برای «موجود» برمیشمارد که عبارتند از: اول: لفظ مشترکی برای همه مقولات یا برای هر مشارالیهی، اعم از اینکه في موضوع باشد یا لا في موضوع. او در تعبیر دیگری که برای همین معنا ذکر میکند و حتی آن را بهتر از تعبیر قبل میداند، موجود را با این معنا قابل اطلاق بر تمام موجودات میداند؛ بهنحوی که «موجود» بر تمام انواع و اجناس و اجناس عالی آن موجودات نیز اطلاق میشود و اطلاق اسم «موجود» بر همه این امور بهنحو متواطی است. او مقصود خود از متواطی را با مثال «عین» روشن میکند که بهنحو مشترک، اسم برای انواع متکثر است. به نظر میرسد این دقیقا همان معنای سومی است که ارسطو نیز برای موجود گفته بود و نشئتگرفته از کاربرد عرفی آن است که برای همه اشیا به یک نحو گفته میشود[۹]
دوم: صادق؛ یعنی هر قضیه که مفهوم آن همان گونه که فهم شده است خارج از نفس باشد و بهطور کلی هر متصور یا متخیل یا معقولی که عینا همان گونه که در نفس است، در عین هم باشد. این معنا نیز در تقسیمبندی ارسطو جای دارد. درعینحال به نظر میرسد فارابی با این بیان بسیار کوتاه، انحصار صدق در تصدیقات را رد کرده است و تصورات را نیز مشمول صدق و کذب میداند[۱۰]
سوم: فارابی، سومین معنا از موجود را اینگونه بیان میکند: «منحاز بماهية ما خارج النفس سواء تصور في النفس أو لم یتصور». برای فهم بهتر مقصود فارابی از این معنای «موجود» توجه به دو اصطلاح «ماهیت و منحاز» اهمیت دارد[۱۱]موجود در این معنا، عبارت است از آنچه ماهیتش آن را خارج از نفس متمایز از غیر میکند، صرف نظر از اینکه ما در نفسمان تصوری از آن شیء داشته باشیم یا نه. ظاهرا این معنای سوم را فارابی به مجموعه معانی «موجود» که ارسطو آنها را ذکر کرده بود افزوده است[۱۲]
نکتهای که در باب این سه معنای «موجود» در این کتاب قابل ذکر است، این است که فارابی «بالقوه» و «بالفعل» را که ارسطو یکی از معانی موجود دانسته بود، دو نحوه از موجود به معنای «منحاز بماهية ما في الخارج» دانسته است و به همین دلیل نیاز به طرح مستقل آن بهعنوان یکی از معانی موجود ندیده است[۱۳]
فارابی در باب ارتباط معانی نهایی «موجود» با کاربرد آن بهعنوان رابط موضوع و محمول در قضیه حملیه موجبه، اظهار نظر صریحی ندارد، ولی آنچه در باب معانی حرف سؤال «هل» میگوید (بهویژه وقتی هل بر سر قضیهای میآید که موضوع و محمول آن با لفظ «موجود» به هم ربط داده شدهاند) حکایت از ارتباط وثیق این کاربرد «موجود» با معانی آن دارد[۱۴]
از مجموع حروف سؤال که فارابی آنها را در این کتاب برمیشمارد و در مورد برخی نیز توضیحاتی میدهد (ما، ای، هل، لم، کم، این و متی) حروف ما، هل و لم را در علوم برهانی و یقینی دارای اهمیت ویژهای میداند و در فلسفه بهطور خاص در مورد حروف هل و ترکیبات مختلف «ماذا»؛ یعنی لماذا، بماذا و عن ماذا بحث میکند[۱۵]
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در ابتدا و «تعلیقات بر نص»، «مراجع»، «فهرست کتب»، «فهرست اعلام» و «فهرست کلمات سغدی، فارسی و یونانی»، در انتهای کتاب آمده است.
در پاورقیها به اختلاف نسخ اشاره شده است[۱۶]
پانویس
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب.
- صلواتی، عبدالله، «معرفی کتاب: نیمنگاهی به برخی از منابع کتابشناسی حوزه فارابیپژوهی»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: کتاب ماه فلسفه، شماره16، دی 1387 (4 صفحه، از 89 تا 92).
- دبورا بلک، «فارابی، زندگی و آثار»، ترجمه مشیت علایی، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: زیباشناخت، شماره 5، نیمه دوم، سال 1380 (18 صفحه، از 115 تا 132).
- شهیدی، فاطمه، ««موجود» و «وجود» در کتاب الحروف فارابی»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: جاویدانخرد، شماره 25 علمی - پژوهشی، بهار و تابستان 1393 (22 صفحه، از 55 تا 76).