صفوة الصفا
صفوة الصفا | |
---|---|
پدیدآوران | ابن بزاز، توکل بن اسماعیل (نويسنده) طباطبايي مجد، غلامرضا (مصحح) |
عنوانهای دیگر | اسس المواهب السنيه في مناقب الصفويه
در ترجمه احوال و اقوال و کرامات شيخ صفیالدین اسحق اردبیلی صفوة الصفا |
ناشر | زرياب |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | مجلد1: 1376ش , |
شابک | 964-6339-13-1 |
موضوع | تصوف صفيالدين اردبيلي، اسحاق بن جبرييل، 650 - 735ق. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 279/4 /ص7الف2 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
صفوة الصفا یا «أسس المواهب السنية في مناقب الصفوية»، نوشته درویش توکلی بن اسماعیل بن حاجی محمد مشهور به ابن بزاز اردبیلی (متوفی 759ق)، یکی از معتبرترین کتابها درباره تصوف؛ و گرانقدرترین منبع درباره حالات و کرامات و مناقب و مقامات شیخ صفیالدین اسحق اردبیلی، جد پنجم شاه اسماعیل، بنیانگذار سلسله صفوی است. این اثر با مقدمه و تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد منتشر شده است.
کتاب صفوة الصفا نوشته ابن بزاز اردبیلی از زمره کتب تذکره عرفاست که گرچه نام آن معروف است، ولی درمجموع کمتر مورد استفاده قرار گرفته و تحلیل و تبیین شده است. صفوة الصفا ربع قرن پس از درگذشت شیخ صفی تکمیل شده است[۱]
ساختار
کتاب مشتمل بر مقدمه مصحح، مقدمه نویسنده (در دو فصل)، دوازده باب (در ضمن فصول) و یک خاتمه است.
متن صفوة الصفا با عبارت ساده و بیحشو و خالی از صنایع لفظی نگارش یافته است، البته گاهی نیز با عبارات مزین و مسجع مواجه میشویم که حکایت از قدرت قلم و تفنن ابن بزاز در اسلوبهای گوناگون دارد.
گزارش محتوا
کتب و رسالات مربوط به سیره عارفان و صوفیان از خصوصیاتی برخوردار است که مایه جاذبیت آنها در طول قرنها شده است. آن ویژگیها در شرححال عرفایی که بیشتر مردمی بودهاند، نمودارتر است و فیالمثل اسرار التوحید، فردوس المرشدیه، مناقب العارفين، سیره ابن خفیف را میتوان نام برد. کتابی نیز که در این گفتار معرفی میشود، از همین قبیل است. خصوصیات این نوع کتابها عبارت است از:
- ساده بودن و دربرداشتن واژهها و تعبیرات عامیانه.
- جذاب بودن به سبب مورد خطاب قرار دادن عواطف و احساسات.
- تلطیف عقاید و مراسم دینی و تأویل و بیان عرفانی قرآن و حدیث.
- دربرداشتن مواد فراوانی از تاریخ ازآنجهت که مریدان این عارفان و صوفیان غالباً ً از طبقات و اقشار پایین و متوسط جامعه بودهاند و خواه ناخواه اطلاعاتی مربوط به زندگانی و کار آنان در این آثار منعکس شده است.
- و بالاخره ارزش این کار در جنبه تاریخ زبان و سبکشناسی است، چون هریک مرحله مهمی از تحول فارسی بعد از اسلام را نشان میدهند[۲].
مصحح در مقدمه کتاب راجع به نحوه تصحیح بحث کرده و مخصوصاًً مسئله مهم تحریف در صفوة الصفا را بیشتر حلاجی نموده است. چون میان محققان در صحت انتساب صفوة الصفا و یا دستکم در مورد نسبت شیخ صفی و اینکه سید بوده است یا نه؟ و آیا سید حسینی بوده یا حسنی؟ اختلافنظر وجود دارد و برخی بهکلی منکر نسبت سیادت صفیالدین شدهاند[۳]. مؤلف در فصل سوم باب یازدهم کتابش که اختصاص به ذکر بعضی از خلفا و مریدان شیخ صفیالدین دارد، ضمن مقایسه کثرت هواداران شیخ نسبت به لشکر امیرچوپان، از قول امیرچوپان خطاب به شیخ صفی مینویسد: «... از آب آمویه تا حدود مصر و از سواحل هرموز تا باب الابواب –که اقصی حدود این مملکت است و من گردیدهام- هرجا و نواحی و اطراف که رسیدهام مریدان شیخ را دیدهام که به این حلیه و زیّ شیخ متحلی و متزیناند و آوازه ذکر در اطراف انداختهاند»[۴].
شیخ صفیالدین مردی عالم و فاضل و مفسر قرآن بود. باب چهارم کتاب حاضر اختصاص به تفسیرهای وی در آیات قرآنی، احادیث نبوی و ابیات عرفانی شاعرانی چون مولانا، عطار، عراقی و سعدی دارد. وی طبع شعر هم داشت. مفاهیم عالی رضا و تسلیم و وصول به حق را در غزلیات و رباعیاتی که سروده به بهترین وجهی عنوان کرده است[۵].
ابن بزاز در کتاب حاضر حکایاتی بسیار در کشف و کرامات، صفا و حلم، علم و ورع و تقوا و بالاخره سجایای اخلاقی شیخ صفیالدین نوشته است و نیز داستانهای زیادی در باب ملاقاتهای سلاطین و حکمرانان و بزرگان زمان با او نقل کرده و مراتب حرمت وی را نزد حکمرانان مغول ذکر کرده است[۶].
وی در باب هشتم کتاب خود که اختصاص به «ذکر سیرت رضیه شیخ صفیالدین» دارد، ضمن صحبت از شخصیت معنوی شیخ در مورد رفتار وی با امراء و سلاطین مینویسد: با پادشاه سخن همچنان میگفت که با کودکی گویند و نیز گوید: «سلاطین و امراء که پیش شیخ، قدسسره، آمدندی، همچنان نشستندی که غلامان پیش خواجه»[۷].
احساس قدردانی و شکرگزاری از مراتب مواهب و اعزاز مرادش شیخ زاهد گیلانی، از صفات بارز و مشخصه شیخ صفیالدین بوده است. در فصل 22 باب هشتم کتاب که در خصوص «وفای شیخ صفیالدین» نوشته شده، میخوانیم: «چون تربیت و توبه و تلقین از شیخ زاهد قدساللهروحه» گرفته بود، هر کس را که نسبت به او داشتی بهنوعی احترام و اعزاز کردی که شرح نتوان کردن[۸].
ابن بزاز در صفوة الصفا تنها ما را از اوضاع و احوال صوفیان و دراویش مطلع نمیکند، بلکه در لابهلای حکایات مختلف کتاب، از حکام، فرمانروایان، بزرگان و طبقات مختلف مردم آگاه مییابیم، حتی با پهلوانان نامدار آن دوره مثل پهلوان حاج ابوبکر، پهلوان حاج صفی، پهلوان حاجی خلیل و پهلوان مترس –که در آن دوره در اردبیل و آذربایجان شهرت و معروفیت قابلتوجهی داشتهاند- آشنا میشویم و درباره حرفه قوالی و قوالان مشهور آن روزگار آگاهیهایی به دست میآوریم[۹].
از «اخیها» نیز که طبقه اجتماعی خاصی بودهاند در این کتاب ذکری به میان آمده و گاهی اشارتی به وضع زندگانی و پایگاه اجتماعی آنها شده است. در طول کتاب با نام 20 نفر از اخیها مواجه میشویم[۱۰].
در این کتاب شیخ صفیالدین، آنچنانکه بوده است، یعنی عارفی متشرع و معتدل، انسانی بزرگمنش و مهربان و اجتماعی و صاحب نفوذ در اقشار و طبقات گوناگون جامعه از شاه تا گدا و از تاجر تا پیشهور و از شهری تا روستایی، معرفی میشود. کسانی که با شیخ بیعت کردهاند «توبهکار» نامیده میشدند. شیخ آنان را به پیروی شریعت و رعایت اخلاق حسنه و نیکوکاری و مردمداری و اخلاص فرامیخواند، بلکه وامیدارد[۱۱].
همین موقعیت و شهرت و محبوبیت عظیم و بینظیر که برای شیخ صفی حاصل شد و در دوره جانشینانش حفظ گردید و توسعه یافت، با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی خاص قرن هشتم و نهم منجر به برپایی دولت صفوی، بر سه پایه تشیع و تصوف و ملیت گردید. در همین کتاب نفوذ شگفتانگیز خلقی شیخ صفیالدین در زندگی و مرگ نمودار است و اگر ما خود نظایر این صحنه را در عصر خود ندیده بودیم، نمیتوانستیم صحت آن را باور کنیم: «کوه و صحرا از فوج در فوج، موج میزد و مردم را از غایت ازدحام مجال زیارت نمیبود؛ امیرعلی خوانچی با صد مرد زورمند ایستاده بودند که مردم را از غلبه منع میکردند به ضرب چوب. چون طالبان دردمند منع امیرعلی دیدند روی به وی آوردند و از بیم گریخت...و عزم آن خانه کردند که شیخ در آنجا بود. درش برکندند و به غلبه در آنجا رفتند. شیخ چون نظر فرمود که مردم بیخود و عقل از سر رفته درآمدند، بر پای خاست و ایشان را از آمدن منع فرمود و... و از آن خانه چون آفتاب بر بام برآمد و پرتو مبارک بر آن خلایق انداخت و مردم گرد بر گرد تا به دامن کوه صحرا در صحرا هریک به امیدی ایستاده...»[۱۲].
در اینجا قابلذکر است که صفیالدین با اینکه با مقولات ابن عربی و اهل وحدت آشنا بوده، تعبیرات نزدیکتر به شرع از گفتههای آنان بیان کرده است؛ مثلاً شعر عراقی را که گوید:
غیرتش غیر در جهان نگذاشت | لا جرم عین جمله اشیا شد |
و مأخوذ از کلمات محییالدین است، چنین معنی میکند: «این را حمل بر ظاهر نتوان کرد که در وجود خارج عین جمله اشیا شود، بلکه محمول بر آن است که چون اندرون صافی گردد، مجموع اشیا در نظر او بر مثال آینه نماید و چون صفت حقتعالی ظهور یابد و متجلی گردد در نظر طالب، درمجموع مصنوعات آن متجلی ظاهر نماید، چنانکه ابوعثمان حیری گفته است: ما نظرت فی شئ الاّ و قد رأیت الله فیه». ملاحظه میکنید که وحدت وجود شعر عراقی را به وحدت شهود برگردانیده است[۱۳].
دیگر از فواید این کتاب نکاتی است که در تفسیر بعضی آیات قرآنی به زبان آورده است و نیز پاسخ بعضی سؤالات عرفانی. باید اضافه کنیم که راوی این کلمات و بیانات، پسرش شیخ صدرالدین است و احتمال تصرف و تغییر میرود، اما درمجموع مشرب اعتدالی صفیالدین قابلانکار نیست؛ مثلاً میگوید: ما را کشف و کرامات و قدم و همت است. کشف آن است که به عیوب خود و هنر خود بینا گردد...؛ کرامات آن است که قطع علایق از درون خود بکند و دل خود مجرد گرداند؛ قدم آن است که...سفری کند بیرون از خود و به مقصد رسد؛ همت آن است که سر به دو کون و مادون حق فرونیارد.
درباره ذکر خفی و ذکر جلی نیز که موردبحث طرق مختلف صوفیانه بوده، کلام جامعی دارد: در مراحل اول سلوک که بیماری نفسانی شدید و وابستگی جسمانی قوی است، ذکر جلی خوب است، وقتی سالک به دل نزدیکتر شد با ذکر خفی تربیت میشود.
غیاثالدین وزیر از شیخ صفی میپرسد که درباره ذکر لا اله الا الله به روش«چهارضربی» نظرش چیست؟! شیخ میگوید: «کلمه لا اله الا الله به اخلاص باید گفتن».
مشاجرات کلامی و لفاظی موردتوجه صفیالدین نبود. عالمی از شیخ سؤال کرد که حقتعالی را بر زنا که بر بندهای صادر شود، رضا هست؟ شیخ فرمود: نه. آن عالم گفت: پس قدرت و حرکت و تمکّن چرا میدهد؟ شیخ فرمود: حرکتدهنده و خالق آن حرکت اوست «وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ» ﴿الصافات، 96﴾، اما عامل، من و توأیم: «جزاء بما کانوا یعملون»؛ چرا آن حرکت به حلال خرج نکند تا از او فرزندی در وجود آید که منفعت مسلمانان باشد؟ میبینید که مطلب را خیلی کوتاه و درست تمام کرده، بدون آنکه وارد بحثهایی بینتیجه شبههانگیز شود[۱۴].
از فواید این کتاب، وجود اشعاری به لهجه آذری قدیم است که از اصیلترین اسناد زبانی لهجههای فارس در دوره پس از اسلامی است و نیز لغات و ترکیبات فارسی اصیل و رسا همچون: بزرگین، تختینه، پلاو، دستنماز، روارو، شیشه باز کمخا، گندماب، غلبه (به معنی شلوغی و ازدحام و هجوم جمعیت) که تعبیر اخیر در دارابنامه بیغمی نیز آمده است[۱۵].
وضعیت کتاب
مصحح، اختلاف نسخ را در پاورقیهای کتاب ذکر کرده است. فهرست مطالب در ابتدای اثر و نیز توضیحات و فهرست راهنما در انتهای آن دسترسی خواننده را به مطالب آسانتر کرده است.
پانویس
منابع مقاله
- مقدمه مصحح و متن کتاب.
- ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، «وصفی از صفوة الصفا»، پایگاه مجلات تخصصی نور: آینه پژوهش، آذر و دی 1374، شماره 35، صفحه 53 تا 56.