اصفهانی، سید ابوالحسن

    از ویکی‌نور

    سید ابوالحسن اصفهانی (1246- 1325ق)، فقیه، مرجع تقلید و نویسنده وسیلة النجاة. او از شاگردان خاص آخوند خراسانى بود. پس از وفات نائینی و حائری یزدی در ۱۳۵۵ق و آقا ضیاء عراقی در ۱۳۶۱ق، مرجعیت عامه شیعه را بر عهده داشت و شاگردان زیادی پرورش داد.

    ولادت

    سیدابوالحسن اصفهانی در سال 1284ق در دهکده کوچک «مدیسه» لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد.

    وى در اصل از سادات موسوى شهر بهبان بود. سالها پیش از تولد وى، پدر بزرگش سید‌ ‎عبدالحمید از بهبهان به اصفهان نقل مکان کرده بود. سید‌ ‎عبدالحمید از عالمان وارسته نجف و از شاگردان آیت‌الله شیخ محمدحسن نجفى معروف به «صاحب جواهر» بود او پس از مراجعت از نجف در اصفهان و لنجان ساکن شد و تا پایان عمر در آنجا به تدریس و انجام امور شرعى اشتغال داشت.

    سید‌ ‎محمد پدر سید‌ ‎ابوالحسن نیز در همان ایامى که سید‌ ‎عبدالحمید به منظور فراگیرى علوم دینى به عراق مهاجرت کرده بود، در کربلا متولد شد ایشان اگر چه از زمره عالمان شمرده نمى شد مردى خداترس و روشن ضمیر بود که پس از وفات در شهرستان خوانسار به خاک سپرده شد.

    تحصیلات

    سید‌ ‎ابوالحسن دروس ابتدایى طلبگى را در زادگاه خود روستاى «مدیسه» لنجان نزد یکى از روحانیان آن دیار آغاز نمود و پس از گذراندن دوره ابتدایى تصمیم گرفت به حوزه علمیه اصفهان که در آن عصر یکى از حوزه‌هاى مهم شیعى به شمار مى رفت مهاجرت نماید. برای این منظور با پدرش سید‌ ‎محمد به مشورت پرداخت اما پدر که از رنجهاى دروان طلبگى بر فرزند اندیشناک بود با وى موافقت نکرد. این ممانعت رفته رفته اشتیاق تحصیل را در آن فرزند نیک فرجام شدت بخشید و وى را بر هدف خود استوارتر مى ساخت تا اینکه سرانجام پدر را بر این سفر آسمانى با خویش همراه ساخت.

    در اصفهان:

    سید‌ ‎ابوالحسن در اوایل بلوغ هنگامى که فقط چهارده بهار را پشت سر نهاده بود، به اصفهان رفت و در مدرسه «صدر» حجره‌اى گرفت و به درس و بحث مشغول شد. شبى از شبهاى زمستان وقتى پدرش برای دیدن فرزند خود به حجره او رفت با وضع نابهنجارى روبرو شد. حجره او را خالى از هر گونه وسایل ابتدایى برای زیستن دید. نه فرش و گلیم و زیراندازى، و نه چراغى برای روشن کردن حجره. دلسوزیهاى پدر نسبت به نوجوان بى قرارش بار دیگر با کلماتى مأیوس کننده روح او را آزرده خاطر و دل شکسته نمود. در این حال رو به سوى قبله ایستاد و امام زمان(عج) را مورد خطاب قرار داد و با چشمانى اشکبار و لحنى ملتمسه‌گانه از مولاى خود عنایتى کارساز را تقاضا کرد شرح توجه و لطف حضرت به وى مجالى دیگر مى طلبد. اما همین اندازه کافى است بدانیم که در پى آن توسل، روح امید و گشایش به جان و راه او دمیدن آغازید و توفیقات وى را انبوه ساخت.

    طولى نکشید که ایشان پس از مدتى فراگیرى علوم دینى با قلبى شادمان به «مدیسه» بازگشت.

    او در اصفهان از محضر استادانى همچون:

    آیت‌الله کلباسى، آیت‌الله چهار سوقى، آیت‌الله درچه‌اى، آیت‌الله جهانگیرخان قشقایى و... بهره‌هاى فراوان برد و در همین ایام خود نیز به تدریس ادبیات عرب و فقه و اصول مى پرداخت.

    در عراق:

    او نزدیک به ده سال چون پیکارگر میدانهاى جهاد در حوزه علمیه اصفهان، پرتلاش به تحصیل و تدریس اشتغال داشت و هنوز به سن 24 قدم ننهاده بود که به منظور بالا بردن معلومات خویش در سطح عالى و بهره‌گیرى از دانش شخصیتهاى علمى حوزه بزرگ نجف و سامرا در سال 1307ق رهسپار عراق گردید. وى در آنجا از محضر بزرگانى چون آیات عظام: میرزا محمدحسن شیرازى (میرزاى بزرگ)، میرزا حبیب‌الله رشتى، فاضل شربیانى، شیخ محمدحسن مامقانى، سید‌ ‎محمد کاظم یزدى، آخوند خراسانى، میرزا محمدتقى شیرازى و آیت‌الله شریعت اصفهانى بسیار استفاده برد.

    وى مدت سه سال در کربلا و سامرا به سر برد. در سامرا در درس آیت‌الله میرزا محمدحسن شیرازى شرکت می‎کرد. پس از آن در سال 1310ق به شهر نجف اشرف رفت و تا پایان عمر در آن دیار ماندگار شد. در این سالها از محضر اساتید بزرگ نجف استفاده برد تا خود از جمله مراجع شیعه گردید.

    موقعیت علمى و مرجعیت

    آیت‌الله اصفهانى داراى ذوقى سلیم و فهمى نیکو و نظرى صائب در استنباط و درک احکام و مسائل شرعى بود و همین خصوصیت او را در مجالس علمى زبانزد اهل دانش نموده بود. ژرف نگرى سید‌ ‎و تأمل و تعمق بسیارش در مسائل علمى ستودنى بود.

    جولان فکرى و پژوهش بسیار او در جوانب هر مسأله باعث می‌شد که در یک موضوع، نظریات گوناگونى در طول زمان، ارائه نماید و در مسائل پیچیده فقهى به گرشایى بپردازد. با این همه تا مدتهاى طولانى حلقه درس او را شاگردانى اندک تشکیل مى دادند. پس از اینکه میرزا محمدتقى شیرازى، مرجع تقلید شیعیان مردم را در مسائل احتیاطى خویش به وى ارجاع داد، آوازه‌اش بالا گرفت و روز به روز بر عدد شاگردانش افزوده می‌شد، تا جایى که پس از درگذشت آیت‌الله سید‌ ‎محمد کاظم یزدى (1337 ق) حوزه درسش، پررونق‌ترین مجمع علمى در میان مجامع علمى آن روزگار گردید.

    پس از درگذشت آیت‌الله میرزا محمدتقى شیرازى (1328 ق) و آیت‌الله شریعت اصفهانى (1339 ق) سه نفر از علماى بزرگ نجف به عنوان مرجع تقلید مطرح شدند: آیت‌الله نایینى، آیت‌الله کاشف‌الغطاء و آیت‌الله سید‌ ‎ابوالحسن اصفهانى ولى با درگذشت آیت‌الله کاشف‌الغطاء در سال 1344ق و درگذشت آیت‌الله نایینى در سال 1355ق مقام مرجعیت و زعامت دینى شیعیان، در وجود آیت‌الله اصفهانى متمرکز و منحصر گردید و تا ده سال بعد که زندگى را وداع کرد در این مقام باقى بود.

    ویژگی‌هاى اخلاقى

    آیت‌الله اصفهانى افزون بر اینکه در علوم شرعى و معارف اسلامى تبحر خاصى داشت و در این میدان، گوى سبقت را از دیگران ربوده بود آراسته به صفات و ملکات اخلاقى بود. فروتنى، بزرگوارى، خویشتن دارى، ایثار، ساده زیستى و توکل بر خداوند و توسل به ائمه اطهار از جمله فضایل اخلاقى این آیت بزرگ الهى بود و دوست و دشمن بدان اذعان داشتند.

    در سال 1349ق شخصى که به سببى با آیت‌الله سید‌ ‎ابوالحسن اصفهانى خصومت و کینه‌اى شدید در دل داشت دست به جنایت هولناکى زد و فرزند عالم و فاضل وى را در صف نماز جماعت با خنجر مورد حمله قرار داد و به طرز فجیعى او را کشت. پس از دستگیرى قاتل، آیت‌الله اصفهانى شخصى را به نمایندگى از طرف خود به دادگسترى فرستاد تا اسباب آزادى او را فراهم کند. آیت‌الله اصفهانى این گونه از قاتل فرزند خود گذشت و باعث شگفتى همگان گردید.

    آیت‌الله اصفهانى زندگى بسیار ساده‌اى داشت و به دور از هر گونه مظاهر فریبنده مادى مى زیست. در اوایل طلبگى مجبور بود خود را با شرایط سخت و نامناسب مالى که بر حوزه‌هاى علمیه حاکم بود و هم اکنون هم نیز هست تطبیق دهد. فشار مالى و شرایط سخت معاش به حدى بود که او مجبور شد به مدت پانزده شبانه روز با خانواده خویش در یک خرابه زندگى کند. یکى از علما در این باره می‌گوید: در خدمت آقا سید‌ ‎ابوالحسن اصفهانى بودم، وقتى از کوچه‌اى که در آن خرابه‌اى وجود داشت، گذر کردیم، فرمود: من با خانواده‌ام پانزده روز در این خرابه ساکن بودیم. چون صاحبخانه ما به من گفته بود که دیگر راضى نیست در خانه‌اش باشیم. به ناچار آنجا را تخلیه کردیم و به این خرابه منتقل شدیم. تا اینکه بالاخره موفق شدم خانه‌اى دیگر اجاره کنم.

    وى پس از اینکه به مقام مرجعیت تقلید رسید ‎و هر روز از اطراف و اکناف عالم، پول و وجوهات شرعى بسیارى به دستشان مى رسید، باز همچنان به زندگى ساده پیشین خود، زاهدانه ادامه مى داد، و به زخارف دنیوى به دیده حقارت مى نگریست. با اینکه خود سخت محتاج بود، نه خانه ملکى و نه خدمتکارى داشت که در تهیه و خرید مایحتاج زندگى به وى یارى رساند. با این حال کمتر روزى اتفاق مى افتاد که نیازمندى به آیت‌الله اصفهانى مراجعه کند و با دست خالى باز گردد. بسیار اتفاق مى افتاد که با اینکه خود سخت محتاج بود از بخشش به دیگران دریغ نمی‎کرد و آنان را بر خود ترجیح مى داد.

    نوشته‌اند: هنگامى که رهبر انقلاب عراق آیت‌الله میرزا محمدتقى شیرازى از تنگدستى سید‌ ‎ابوالحسن اصفهانى با اطلاع شد، 500 لیره طلا برای او فرستاد تا با آن مبلغ، برای خود منزلى بخرد، ولى آیت‌الله اصفهانى آن 500 لیره را در کمال تنگدستى خود به تعدادى از نانوایان شهر داد، تا با آن مبلغ نان مصرفى طلاب علوم دینى و تهیدستان تهیه شود.

    دورنگر و ژرف اندیش

    آیت‌الله امین جبل عاملى درباره آیت‌الله سید‌ ‎ابوالحسن اصفهانى می‌گوید:

    در سال 1352ق که به عراق سفر کردم او را مورد ارزیابى قرار دادم. دیدم مردى است داراى فکرى بزرگ که میدان اندیشه‌اش وسیع است. در علم و فقه بسیار وسعت نظر دارد. دورنگر است و ژرف اندیش، داراى رأیى صائب است و تدبیرى نیکو و بسیار موقعیت شناس است.

    بر همه مردم، شفیق و مهربان و داراى نفس سخاوتمند و سیاستى بزرگ است. و همین ویژگی‌ها باعث شده که ریاست و زعامت عامه شیعیان را به دست گیرد، چون شایستگى چنین منصب و مقامى را دارد.

    شهامت در فتوا

    آیت‌الله اصفهانى در بیان احکام الهى و آنچه به نظرش صحیح مى رسید، بسیار با شهامت بود و از کسى باکى نداشت گر چه در ظاهر به زیان وى تمام می‌شد. او مصداق بارز آیة شریفه «... یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم...» بود. در راه خدا مجاهده می‎کرد و از سرزنش ملامتگران هراسى به خود راه نمى داد.

    از جمله فتواهاى آیت‌الله اصفهانى که جنجال زیادى بر پا نمود، نظریه وى در مورد پاره‌اى از مراسم ماه محرم و عاشورا بود. وى بر این باور بود که قمه زنى و زنجیر زنى و کوبیدن طبلها و برخى دیگر که در ایام محرم و روز عاشورا مرسوم بود، از نظر شرع اسلام حرام است. چون این فتوا به سنت مردم در ماه محرم پشت پا مى زد و از طرفى با عقاید بسیارى از روحانیون و علماى آن زمان نجف هماهنگى نداشت، باعث اختلافات و سر و صداى شدید شد و برخى از وعاظ در سخنرانیهاى خود آیت‌الله اصفهانى را به سختى مورد انتقاد و حتى اهانت قرار دادند. ولى وى هرگز حاضر نشد از فتوا و عقیده خود دست بردارد و خوشایند جاهلان و بى خردان سخن بگوید و فتوا صادر کند.

    ایشان همچنین در مقابل استعمارگران وحشى و مزدوران داخلى‌شان ایستادگى می‎کرد و با فتاواى خود مردم را به ایستادگى در مقابل آنان ترغیب مى ساخت و در این راه مقدس نیز مرارتها و سختیهاى بسیارى را به جان خرید.

    دخالت در امور سیاسى

    انگلیسها به بهانه حفظ پایگاه‌هاى خود در عراق به این کشور اسلامى لشکرکشى کردند و آن را اشغال نمودند. رشید عالى نخست وزیر عراق به ایران گریخت و سپس به مصر رفت. همراه با حمله انگلیسى‌ها به عراق و فرار رشید عالى، امیرعبدالله دائى‌فیصل و نورى سعید از افسران عراق که به اردن پناهنده شده بودند با قواى‌امدادى انگلیس، به عراق آمدند و دوباره دولت دستورى خود را در عراق تشکیل دادند و در این موقع انتخابات فرمایشى راه انداختند و آن در سال 1341 هجرى قمرى بود.

    این انتخابات توسط علماء و فقهاء شیعه تحریم گردید. مرحوم آیت‌الله نائینى و آیت‌الله اصفهانى، دو مرجع‌بزرگوار و عالیقدر آن روز، فعالیتهاى مرحوم آیت‌الله خالصى را مورد تایید قرار دادند و این امر زمینه‌هاى قیام مردم را فراهم مى‌ساخت که مرحوم آیت‌الله اصفهانى و آیت‌الله نائینى و سید‌ ‎هبة‌الدین شهرستانى به ایران تبعید گردیدند. آن روز بیش از یک سال از تاسیس حوزه علمیه قم نمى‌گذشت و حوزه علمیه نخستین گامهاى خود را برمى‌داشت و آیت‌الله حائرى مؤسس عالیقدر حوزه، خود بامشکلاتى رو به رو بود که خبر تبعید شدن آیات عظام نجف به قم رسید ‎و مردم ایران آماده استقبال باشکوه از آنان شدند و استقبال بى‌سابقه‌اى از آنان به عمل آمد. پس از ورود به قم، آیت‌الله حائرى حوزه درس خود را در اختیار آن مرجع عالیقدر و حضرت‌آیت‌الله نائینى قرار دادند و آنان فضلاء و طلاب حوزه نوپاى قم را از فیوض علمى‌خویش بهره‌مند ساختند. هنگام مهاجرت اعلامیه‌اى را صادر فرمودند که متن آن را در زیر مى‌آوریم که نشانه‌اى از عمق اعتقاد قلبى این مرجع عالیقدر در راه احیاء حقوق ملت مسلمان مى‌باشد. اعلامیه‌اى که امروز نیز مى‌تواند الهام بخش و حرکت آفرین باشد.

    متن فتواى آیت‌الله اصفهانى

    «بسم الله الرحمن الرحیم. سلام بر همه، بالخصوص برادران عراقى. وظیفه دینى بر همه مسلمانان لازم مى‌گرداند که در حفظ حوزه اسلام و بلاد اسلامى تا آنجا که قدرت دارند بکوشند و بر همه ما واجب و لازم است که سرزمین عراق را که مشاهد ائمه هدى علیهم‌السلام و مراکز دینى ما در آنجا است، از تسلط کفار حفظ نموده و از نوامیس دینى آن دفاع کنیم. من شما را بر این موضوع دعوت کرده و ترغیب مى‌نمایم. خداوند ما و شما را برای خدمت به اسلام و مسلمین موفق فرماید.» ابوالحسن الموسوى الاصفهانى

    مورد دوم از ده‌ها مورد دخالت آن فقیه عظیم الشان در امور سیاسى، اجتماعى مسلمانان، عکس العمل آن فقیه بزرگ در برابر حوادث مسجد گوهرشاد بود. فاجعه مسجد گوهرشاد مشهد، یکى از ده‌ها و صدها حوادث جنایت‌بار دوران رضاخان پهلوى است که مردم مسلمان را در راه حمایت از روحانیت به خاک و خون کشید. آن روز مردم در اعتراض به دستگیرى آیت‌الله سید‌ ‎حسین قمى دست به تظاهرات زده بودند. وقتى خبر به رضا شاه رسید ‎که ده‌ها هزار نفر از مردم مشهد به دفاع از اهداف اسلام و روحانیت در مسجد گوهرشاد اجتماع کرده‌اند، دستور داد همه مردم را از طرف درها و چهار طرف پشت‌بام مسجد، به رگبار مسلسل ببندند و هیچ نوع رحم به صغیر و کبیر و زن و مرد نکنند. دستور دژخیم تاریخ، توسط مامورین جنایت کار او عملى شد و مردم بى‌دفاع را به صفیر گلوله بستند و چندین هزار نفر از زن و مرد و روحانى و غیر روحانى، زائر و بومى را به شهادت رساندند. پس از این یورش وحشیانه و سبعانه، درهاى مسجد را باز کردند و زندگان را بیرون بردند و کشتگان را به کامیونها ریخته و همه را در خندقى که در بیرون شهر برای همین منظور حفر کرده بودند، ریختند و روى آن را پوشاندند که هنوز آن نقطه به «قتلگاه» مشهور است.

    پس از این ماجرا، «آیت‌الله سید‌ ‎حسین قمى» در باغ سراج الملک شهر رى محبوس گردید و هر گونه تماس با ایشان ممنوع اعلام شد. بعد از یک ماه در آخر ماه ربیع الثانى بود که او را به اتفاق فرزندش و جمعى دیگر به اعتاب مقدسه تبعید کردند.

    وقتى آیت‌الله سید‌ ‎حسین قمى وارد کربلا شد، آیت‌الله مرحوم سید‌ ‎ابوالحسن‌اصفهانى، دامادشان آقاى سید‌ ‎میرزا را با نامه‌اى به نمایندگى از خود خدمت ایشان اعزام‌نمود و آقا سید‌ ‎میر گفته بود: «آقا به من دستور داده‌اند از طرف ایشان دست شما را ببوسم.» این عمل آیت‌الله اصفهانى، مرجع تقلید اسلامى اثر خود را بخشید و به این‌ترتیب آیت‌الله اصفهانى رضایت خود را از اعمال و خدمات آن عالم ربانى و نارضایى و خشم خود را از اعمال فجیع دولت سرسپرده رضا خانى اعلام نمودند.»

    تألیفات

    مشهورترین اثر آیت‌الله اصفهانى، کتاب جامعى در فقه به نام «وسیلة النجاة» است که شامل اکثر مسائل فقهى مورد نیاز مسلمانان آن عصر بود. بسیارى از فقها و مراجع بزرگ بر این کتاب حاشیه زده و شرح نوشته‌اند. برخى از کتب فقهى که بنا بر ترتیب کتاب «وسیلة النجاة» نگارش یافته عبارتند از «تحریرالوسیله» اثر امام خمینى و حواشى آیات عظام بجنوردى، حمامى، شاهرودى، میلانى، خویى، گلپایگانى و...

    دیگر تألیفات آیت‌الله اصفهانى عبارتند از:

    - انیس المقلدین

    - حاشیه بر تبصره علامه

    - حاشیه بر «العروة الوثقی»

    - حاشیه بر نجاة العباد

    - ذخیرة العباد

    - شرح کفایة الاصول

    - منتخب الرسائل

    - مناسک حج

    - وسیله النجاة الصغرى

    - ذخیرة الصالحین

    شاگردان

    در مکتب علمى آیت‌الله اصفهانى بسیارى از دانشوران فقه و اصول و مجتهدان عالیقدر و گرانمایه حاضر می‌شدند که برخى از آنان عبارتند از حضرات آیات:

    سید‌ ‎محمود شاهرودى، سردار کابلى، سید‌ ‎على یثربى کاشانى، میرزا آقا اصطهباناتى، محمدتقى آملى، شیخ هاشم آملى، محمدرضا طبسى، سید‌ ‎ابوالحسن شمس آبادى، سید‌ ‎عبدالله شیرازى، شیخ على علیارى تبریزى، علامه طباطبایى و میرزا مهدى آشتیانى

    وفات

    آیت‌الله سید‌ ‎ابوالحسن اصفهانى تا واپسین سال حیات خویش در نجف اشرف ماندگار بود. او در اواخر عمر خویش دچار ضعف مزاج گردید و به بیماریهاى گوناگونى مبتلا شد. ایشان در آن سالها در فصل تابستان برای در امان ماندن از گرماى زیاد شهر نجف به کاظمین و سامرا مى رفت، در آنجا گر چه در ظاهر در استراحت به سر می‌برد، ولى در عمل اینچنین نبود. او به تنهایى در آنجا به نامه‌هاى زیادى که از سوى مسلمانان و دوستدارانش به منظور کسب نظرات فقهى و رهنمودهاى علمى وى برایش ارسال می‌شد، پاسخ مى داد و با تنى خسته و کوفته سر بر بالین می‌گذارد. چند صباحى پیش از اینکه دار فانى را وداع گوید وضعیت مزاجى وى رو به وخامت گذاشت. به او پیشنهاد کردند که محلى دیگر را که داراى هوایى مناسب است، برگزیند. او ایران را انتخاب کرد اما خیلى زود از سفر به ایران منصرف شد و سفر به بعلبک لبنان را برگزید پس از مدت زمان کوتاهى که ایشان در بعلبک بود بسیارى از بزرگان و دانشمندان جبل عامل، بعلبک، بیروت، دمشق و دیگر نقاط لبنان و سوریه با وى دیدار کردند. پس از اینکه وضعیت مزاجى وى تا اندازه‌اى بهبود یافت، روزى در اثر سانحه‌اى به زمین خورد و پس از بازگشت به کاظمین در شب نهم ذیحجه 1365ق در 81 سالگى دارفانى را وداع گفت.

    پیکر شریف آیت‌الله اصفهانى پس از حمل از کاظمین به نجف و تشییعى کم سابقه در صحن مطهر امیرالمؤمنین علیه‌السلام کنار قبر فرزند شهیدش سید‌ ‎محمدحسن و آرامگاه آیت‌الله خراسانى به خاک سپرده شد.

    از آیت‌الله سید‌ ‎ابوالحسن اصفهانى فرزندان نیک نامى به یادگار ماند که نام آنان به قرار ذیل است:

    1. علامه شهید محمدحسن اصفهانى (1349 ق)
    2. حجت‌الاسلام سید‌ ‎محمد اصفهانى (متوفاى 1326 ق)
    3. سید‌ ‎على اصفهانى
    4. حجت‌الاسلام سید‌ ‎حسین اصفهانى
    5. فاطمه (همسر حجت‌الاسلام سید‌ ‎میر بادکوبه‌اى)
    6. رباب (همسر آیت‌الله سید‌ ‎حسین اصفهانى بروجنى)
    7. مریم (همسر حجت‌الاسلام سید‌ ‎جواد اشکورى)
    8. زهرا (همسر سید‌ ‎حسین علوى)
    9. بتول (همسر سید‌ ‎عبدالخالق موسوى زاده)

    منابع مقاله

    - اعیان الشیعه: سید‌ ‎محسن امین عاملى، ج 2، ص231، ج 2، ص332

    - مجله نور علم: دوره سوم، شماره چهارم، ص95، ص97، ص110

    - دائرةالمعارف تشیع: ج 2، ص220، زندگانى حضرت آیت‌الله چهار سوقى، ص127

    - علماء معاصرین: خیابانى، ص193

    - وفیات العلماء: جلالى شاهرودى، ص240

    - هکذا عرفتهم: ج 2، ص114 - 115

    - گنجینه دانشمندان: محمد شریف رازى، ج 1، ص220 - 221

    - الثورة العراقیة و رسالة الاسلام: شماره 1، سال 6

    - نهضت روحانیون: ج 2، ص161

    - گلشن ابرار: ج 2، ص585


    وابسته‌ها