مکتوبات علاءالدّوله سمنانی: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' می گ' به ' میگ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'کاشانی، عبدالرزاق' به 'عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلالالدین') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
== گزارش محتوا== | == گزارش محتوا== | ||
مکتوبات چنان کهاشاره شد از آنجا که معمولاً بین در فرد خاص از اهل علم صورت میگیرد و یا خواهشی علمیدر آن دیده میشود میتواند محل مناسبی برای بیان نظریّات و معارف اصیل باشد که در دیگر آثار مجالی برای آن دیده نمیشود و لذا نوشته و بیان هم نمیشود. وقتی که دو عارف یا دو حکیم با هم در خصوص موضوعی حکمییا عرفانی بحث میکنند خواهان نظریّات خاص و کاملاً منحصر به فردند که بیرون از این نامهها و تقاضاهای علمیو یا نیاز به دانستن آن هرگز پدیدار نمیشود. مکتوبات محتوایی این گونه دارد، خاصّه که برخی از کسانی که در این مکاتبات حضور دارند و یا طرف مکاتبه واقع شدهاند افراد کاملاً خاص هستند که در فهرست با کسانی چون: [[ | مکتوبات چنان کهاشاره شد از آنجا که معمولاً بین در فرد خاص از اهل علم صورت میگیرد و یا خواهشی علمیدر آن دیده میشود میتواند محل مناسبی برای بیان نظریّات و معارف اصیل باشد که در دیگر آثار مجالی برای آن دیده نمیشود و لذا نوشته و بیان هم نمیشود. وقتی که دو عارف یا دو حکیم با هم در خصوص موضوعی حکمییا عرفانی بحث میکنند خواهان نظریّات خاص و کاملاً منحصر به فردند که بیرون از این نامهها و تقاضاهای علمیو یا نیاز به دانستن آن هرگز پدیدار نمیشود. مکتوبات محتوایی این گونه دارد، خاصّه که برخی از کسانی که در این مکاتبات حضور دارند و یا طرف مکاتبه واقع شدهاند افراد کاملاً خاص هستند که در فهرست با کسانی چون: [[عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلالالدین|عبدالرّزّاق کاشانی]]، [[تاج الدّین کرکهری]] و [[علی رامتینی]] دیده میشود. | ||
نخستین مکتوب مکتوبات اجازهای طریقتی و سلوکی به فردی است به نام [[عبدالله بن احمد]] که مسلّماً مراتب سلوک شریعت و طریقت را به خوبی طی کرده و اهلیّت آن را یافته تا به عنوان خلیفه و یا مرشدی دستگیر در جامعه ظاهر شود و محل رجوع اهل فقر باشد. امّا در این اجازه حدود کار را برای وی معیّن نموده و وی را بهاختیار خود مبسوط الید قرار ندادهاست و در واقع اجازهای مشروط به حدود شریعت و طریقت را الزام کرده و فرد را در این راستا مجاز دانستهاست. | نخستین مکتوب مکتوبات اجازهای طریقتی و سلوکی به فردی است به نام [[عبدالله بن احمد]] که مسلّماً مراتب سلوک شریعت و طریقت را به خوبی طی کرده و اهلیّت آن را یافته تا به عنوان خلیفه و یا مرشدی دستگیر در جامعه ظاهر شود و محل رجوع اهل فقر باشد. امّا در این اجازه حدود کار را برای وی معیّن نموده و وی را بهاختیار خود مبسوط الید قرار ندادهاست و در واقع اجازهای مشروط به حدود شریعت و طریقت را الزام کرده و فرد را در این راستا مجاز دانستهاست. | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
نوع اجازه نیز در اینجا بسیار قابل توجّهاست، در بخش آغازین این اجازه میخوانیم: نوشتم این مجموعه را به خط خود از برای فرزند أعزّ أخصّ [[عبدالله بن احمدبن محمّدبن البقی]]، برخوردار گرداند خدای تعالی او را با این، و توفیق دهد او را از برای علم و عمل بهان چیزی که در این مجموعه بنوشتهاست. و اجازت دادم او را که روایت کند از من همه چیزی که شنیدهاست از من، و نقل کرده است از من، و بر من خوانده، و تصنیفات مرا بعد از آنکه بهیقین بدانسته باشد بر شرط صحّت از غیر زیاده و نقصان، دور باشد از تحریف و تصحیف و ممکن نیست این روایت مگر [بعد] از تعمّق بسیار در علوم. و امید میدارم از خدای تعالی کهاو را عالم ربّانی گرداند و عامل روحانی<ref>متن، صص 9-7</ref>. از متن چنین بر میآید که وی دارای دانشی قابل توجّه بودهاست و این شأنیّت را برای اجازهاز خود نشان دادهاست، در عین حال به وی توصیه میشود کهاز خلط یافته و داشته بپرهیزد و از خداوند نیز میخواهد که وی را در مقام عالمان ربّانی قرار بدهد. | نوع اجازه نیز در اینجا بسیار قابل توجّهاست، در بخش آغازین این اجازه میخوانیم: نوشتم این مجموعه را به خط خود از برای فرزند أعزّ أخصّ [[عبدالله بن احمدبن محمّدبن البقی]]، برخوردار گرداند خدای تعالی او را با این، و توفیق دهد او را از برای علم و عمل بهان چیزی که در این مجموعه بنوشتهاست. و اجازت دادم او را که روایت کند از من همه چیزی که شنیدهاست از من، و نقل کرده است از من، و بر من خوانده، و تصنیفات مرا بعد از آنکه بهیقین بدانسته باشد بر شرط صحّت از غیر زیاده و نقصان، دور باشد از تحریف و تصحیف و ممکن نیست این روایت مگر [بعد] از تعمّق بسیار در علوم. و امید میدارم از خدای تعالی کهاو را عالم ربّانی گرداند و عامل روحانی<ref>متن، صص 9-7</ref>. از متن چنین بر میآید که وی دارای دانشی قابل توجّه بودهاست و این شأنیّت را برای اجازهاز خود نشان دادهاست، در عین حال به وی توصیه میشود کهاز خلط یافته و داشته بپرهیزد و از خداوند نیز میخواهد که وی را در مقام عالمان ربّانی قرار بدهد. | ||
در بین مکتوبات، مکتوب سوّم و چهارم مربوط به مراسلاتی است که بین شیخ علاءالدّوله و [[ | در بین مکتوبات، مکتوب سوّم و چهارم مربوط به مراسلاتی است که بین شیخ علاءالدّوله و [[عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلالالدین|عبدالرّزّاق کاشانی]] صورت گرفته و محتوای آن نیز [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] و شرح و تفسیری است که علاءالدّوله بر [[الفتوحات المکیّه]] نوشتهاست و در بخشی از آن شرح در حاشیهی فتوحات ایرادی تند و تیز بر این عربی گرفته که [[عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلالالدین|عبدالرّزّاق]] آن را خوش نداشته و از وی توضیح و دلیل طلب نموده. علاءالدّوله نیز پاسخی نه چندان قانع کننده به [[عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلالالدین|عبدالرّزّاق]] داده و اینگونه سخن بهاطاله کشیده و بی سرانجام باقی ماندهاست. | ||
نویسندهی کتاب، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] که خود همطریقت شیخ علاءالدّولهاست ولی از بابت احتیاط جانب [[ | نویسندهی کتاب، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] که خود همطریقت شیخ علاءالدّولهاست ولی از بابت احتیاط جانب [[عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلالالدین|عبدالرّزّاق]] را گرفته و در بخشی از شرح خود چنین گفتهاست: جنس کلمات کاشانی بسیار زیبا و تراشیدهاست و ادب و احترام کامل دینی را در بحث و نگارش رعایت کرده است و در این نامه کوچکترین کلمهی سویی دیده نمیشود، ضمن اینکه باورمندی خود و اهل تصوّف را به شریعت و پایبندی بهانچه که صاحب شریعت آورده گوشزد میکند. اینکه بیان میدارد هرچه که نه طبق قانون کتاب و سنّت باشد نزد این طایفهاعتبار ندارد، اعتبار دینی کاشانی را نشان میدهد و بر ارزش معنوی طریقتش می-افزاید. و نشان میدهد که به خطا نرفته و از لغزش میپرهیزد<ref>متن، ص 117</ref>. این مسئله را با توضیح و تفسیر منصفانهی [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در بخش دیگری میتوان دید. اگر در مطلب قبل به تأیید کاشانی برخاسته بود در این مقطع به نقد سمنانی اهتمام کردهاست که بسیار جالب توجّهاست. مینویسد: این حدّ از بدگمانی از سوی سمنانی بسیار بعید و دور از ادب است. هرچند که سخن از بدگمانی بسیار فراتر رفته و او تهمت بسیار زشتی را به کسی زده که در زندگی او نیست و دقایق احوالات او را نمیشناسد. اینگونه پاسخ دادن به کسی که تا این حدّ ادب و احترام را در بحث و کتابت به خرج داده شایستهی کسی چون سمنانی نیست، نه در مباحثه جانب انصاف رعایت شده و نه در سخن گفتن با کسی که مخاطب واقع شدهاست. نسبت دادن دروغ و حرام خواری واقعاً زشت است. به هر جهت به گفتهی جناب سعدی بزرگ: دلایل قوی باید و معنوی/ نه رگهای گردن به حجّت قوی. سمنانی به واقع شایستهی این بود که بهتر سخن بگوید و مستدل تر ظاهر شود<ref>متن، صص 151-150</ref>. | ||
در نامهی پنجم که مکاتبه بین علاءالدّوله و [[تاج الدّین کرکهری]] است سخن ابتدایی از نماز و معراج و به ویژه «اهل بیت» به میان آمدهاست و در مورد اخیر آیهی مشهور «اهل البیت» در سورهاحزاب مدّ نظر قرار گرفتهاست. در آن نامه ضمن بر شمردن فضایل | در نامهی پنجم که مکاتبه بین علاءالدّوله و [[تاج الدّین کرکهری]] است سخن ابتدایی از نماز و معراج و به ویژه «اهل بیت» به میان آمدهاست و در مورد اخیر آیهی مشهور «اهل البیت» در سورهاحزاب مدّ نظر قرار گرفتهاست. در آن نامه ضمن بر شمردن فضایل اهلبیت اشارهای تفسیری میشود و اسامیمبارکهی پنج تن آل عبا هم درج میگردد. در این خصوص نظریّه شیعه مدّ نظر شیخ قرار گرفته و اهلبیت پیامبر را خاص میداند و بهانچه کهاهل سنّت همسران رسول را هم از آن جمله میشمارد منع میکند. تفسیری هم که [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در ذیل این مطالب آورده با استنادات بسیار قابل توجّه و خواندنی است. از جمله مینویسد: در [[تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)|تفسیر ابن كثیر]] و غیره نقل شده كه عكرمه در بازار ندا می كرد و میگفت: آیه ى «تطهیر» در شأن زنان حضرت رسول صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم است. و نیز نقل می كند كه: عكرمه میگفت: هر كس بخواهد با او مباهله می كنم كهاین آیه دربارهی زنان آنحضرت است. ناگفته نماند: عكرمهاز خوارج و از دشمنان على و اهلبیت علیهم السّلام است و این سخن از فرومایه اى مثل عكرمه بعید نیست. در اینجا به سه مطلب اشاره میكنیم: | ||
# آیهی تطهیر در سیاق آیات زنان حضرت رسول صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم آمده ولى علیرغم عكرمه و مقاتل، خود آیه بیان می كند كه دربارهی زنان آنحضرت نیست زیرا چند آیه پیش از آیهی تطهیر را میخوانیم، مى بینیم، در آنها زنان آنحضرت مخاطبند و همه به صورت جمع مؤنّث آمده مثل: كنتنّ، تردن، تعالین، امتّعكنّ، اسرّحكنّ، منكنّ، لستنّ، اتّقیتنّ، فلا تخضعن، قرن فى بیوتكنّ، اقمن الصّلوة، آتین الزّكوة، اطعن اللَّه و رسوله، بعد از این همه جمع مؤنثها یکمرتبه وضع كلام عوض میشود و به صورت جمع مذكّر میآید و می -فرماید: إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً، مى بینیم كه در آیهاز جمع مؤنّث خبرى نیست بلكه «عَنْكُمُ... وَ یُطَهِّرَكُمْ» هر دو جمع مذكّر آمده، از این تغییر وضع یقین می كنیم كه مراد از «عَنْكُمُ وَ یُطَهِّرَكُمْ» جمعى است كه همه شان و یا اكثرشان مرداند وگرنه مثل سیاق قبل میفرمود «لیُذْهِبَ عَنْكُنَّ الرجْسَ وَ یُطَهّرَكُنَّ». قابل توجّهاست كه بعد از این آیه باز سیاق عوض شده و راجع به زنان آن حضرت جمع مؤنّث آمده و آن، چنین است «وَ اذْكُرْنَ ما یُتْلى فِی بُیُوتِكُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ» اگر دشمنى با حق، چشم عكرمه را كور كرده، ما بحمد اللَّهاز خود قرآن واقعیّت را درك كردهایم. | # آیهی تطهیر در سیاق آیات زنان حضرت رسول صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم آمده ولى علیرغم عكرمه و مقاتل، خود آیه بیان می كند كه دربارهی زنان آنحضرت نیست زیرا چند آیه پیش از آیهی تطهیر را میخوانیم، مى بینیم، در آنها زنان آنحضرت مخاطبند و همه به صورت جمع مؤنّث آمده مثل: كنتنّ، تردن، تعالین، امتّعكنّ، اسرّحكنّ، منكنّ، لستنّ، اتّقیتنّ، فلا تخضعن، قرن فى بیوتكنّ، اقمن الصّلوة، آتین الزّكوة، اطعن اللَّه و رسوله، بعد از این همه جمع مؤنثها یکمرتبه وضع كلام عوض میشود و به صورت جمع مذكّر میآید و می -فرماید: إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً، مى بینیم كه در آیهاز جمع مؤنّث خبرى نیست بلكه «عَنْكُمُ... وَ یُطَهِّرَكُمْ» هر دو جمع مذكّر آمده، از این تغییر وضع یقین می كنیم كه مراد از «عَنْكُمُ وَ یُطَهِّرَكُمْ» جمعى است كه همه شان و یا اكثرشان مرداند وگرنه مثل سیاق قبل میفرمود «لیُذْهِبَ عَنْكُنَّ الرجْسَ وَ یُطَهّرَكُنَّ». قابل توجّهاست كه بعد از این آیه باز سیاق عوض شده و راجع به زنان آن حضرت جمع مؤنّث آمده و آن، چنین است «وَ اذْكُرْنَ ما یُتْلى فِی بُیُوتِكُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ» اگر دشمنى با حق، چشم عكرمه را كور كرده، ما بحمد اللَّهاز خود قرآن واقعیّت را درك كردهایم. | ||
# بیشتر از هفتاد حدیث از طرق شیعه و اهل سنّت نقل شده كهاین آیه در بارهی پنج تن آل عبا علیهم السّلام است، براى نمونه به كتابهای: [[الدر المنثور في التفسير بالمأثور|الدرّ المنثور]]، [[جامع البيان في تفسير القرآن (تفسير الطبري)|تفسیر طبرى]]، [[تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)|تفسیر ابن كثیر]]، [[صواعق محرقه]] [[ابن حجر هیتمی، احمد بن محمد|ابن حجر]] آیهی اوّل از آیات نازله در شأن | # بیشتر از هفتاد حدیث از طرق شیعه و اهل سنّت نقل شده كهاین آیه در بارهی پنج تن آل عبا علیهم السّلام است، براى نمونه به كتابهای: [[الدر المنثور في التفسير بالمأثور|الدرّ المنثور]]، [[جامع البيان في تفسير القرآن (تفسير الطبري)|تفسیر طبرى]]، [[تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)|تفسیر ابن كثیر]]، [[صواعق محرقه]] [[ابن حجر هیتمی، احمد بن محمد|ابن حجر]] آیهی اوّل از آیات نازله در شأن اهلبیت، [[صحيح ترمذى|صحیح ترمذى]] تفسیر سورهی احزاب و در ابواب [[مناقب]]، باب مناقب اهل البیت، [[صحيح مسلم|صحیح مسلم]] كتاب فضائل الصّحابه باب فضائل اهلبیت النّبى(ص) و دیگر آثار میتوان رجوع كرد، و از میان كتابهاى شیعه كافى است كه به كتاب [[الكلمة الغراء في تفضيل الزهراء عليهاالسلام و عقيلة الوحي|الكلمة الغرّاء]]، تألیف [[شرفالدین، سید عبدالحسین|شرف الدّین]]، فصل ثانى رجوع فرمایید.در [[الميزان في تفسير القرآن|تفسیر المیزان]] آمدهاست: روایات در این بارهاز هفتاد متجاوز است و آنچه اهل سنّت نقل كردهاند از روایات شیعه بیشتر است، اهل سنّت آنرا قریب به چهل روایت از امّ سلمه، عائشه، ابى سعید خدرى، سعد، وائلة بن اسقع، ابىحمراء، [[ابن عباس]]، ثوبان غلام حضرت رسول صلّىاللَّهعلیهوآله، عبداللَّه ابن جعفر، [[امام علی علیهالسلام|امام على]]، و حسن بن على علیهماالسّلام نقل كردهاند. شیعهانرا در بیشتر از سى حدیث از [[امام علی علیهالسلام|امام على]]، [[امام سجاد علیهالسلام|امام سجّاد]]، امام باقر، [[امام صادق]] علیهما السّـلام، امّ سلمه، ابى ذر، ابى لیلى، ابى الاسود، [[عمرو بن ميمون اودى|عمرو بن میمون اودى]]، و سعد بن ابى وقّاص نقل نمودهاند. | ||
# [[عكرمه]] و [[مقاتل]] و غیر آنها هرچه میخواهند بگویند، حق بر اهل حقّ و بر اهل انصاف و تحقیق مثل آفتاب روشن است، در پاى هر حقیقت و واقعیّتى قلمهاى خطاكار و زبانهاى دروغگو و عكرمههاى فرومایه، دیده خواهند شد:... لیهلک من هلک عن بیّنه و یحیی من حیّ عن بیّنه<ref>متن، صص 198-186</ref>. | # [[عكرمه]] و [[مقاتل]] و غیر آنها هرچه میخواهند بگویند، حق بر اهل حقّ و بر اهل انصاف و تحقیق مثل آفتاب روشن است، در پاى هر حقیقت و واقعیّتى قلمهاى خطاكار و زبانهاى دروغگو و عكرمههاى فرومایه، دیده خواهند شد:... لیهلک من هلک عن بیّنه و یحیی من حیّ عن بیّنه<ref>متن، صص 198-186</ref>. | ||
در بخش دیگری از همین نامههای اخیر نیز شیخ علاءالدّوله شیعه بودن خود را بیان میکند و در عبارتی اینگونه خود را معرّفی میکند: و شیخ ما و مشایخ ما در هر سه شعبهی جعفری و حسنی و کمیلی، علی علیهالسّلام الله و سلام رسولهاست. <ref>متن، ص 212</ref>. و این عبارتی است که شیخ سمنانی در دیگر آثار خود مکرّر بیان و طریقت شیعیِ خود را اعلام نمودهاست. | در بخش دیگری از همین نامههای اخیر نیز شیخ علاءالدّوله شیعه بودن خود را بیان میکند و در عبارتی اینگونه خود را معرّفی میکند: و شیخ ما و مشایخ ما در هر سه شعبهی جعفری و حسنی و کمیلی، علی علیهالسّلام الله و سلام رسولهاست. <ref>متن، ص 212</ref>. و این عبارتی است که شیخ سمنانی در دیگر آثار خود مکرّر بیان و طریقت شیعیِ خود را اعلام نمودهاست. |
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۰:۰۸
مکتوبات علاءالدّوله سمنانی | |
---|---|
پدیدآوران | کاظم محمّدی (نویسنده) |
عنوانهای دیگر | نامههای علاء الدّوله سمنانی |
ناشر | انتشارات نجم کبری |
مکان نشر | ایران ـ کرج |
سال نشر | 1395 ش |
چاپ | 1 |
شابک | 9-53-2905-964-978 |
موضوع | عارفان. ایران. نامه ها. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | 8ع8ع/2/280 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
مکتوبات تألیف کاظم محمّدی میباشد و مشتمل است بر نامههای شیخ علاءالدّوله سمنانی. این نامهها اغلب مضمونی عرفانی و صوفیانه دارد که در درون آن نیز مباحث تفسیری قابل توجّهی دیده میشود. پیش از علاءالدّوله سمنانی نیز مکتوباتی وجود داشته، حال با نام مکتوبات یا مکاتیب. کما اینکه مکتوبات مولانا و نیز مکاتیب جناب حکیم سنایی از آن جملهاند. گرچه چنین به نظر میآید که مکتوبات علاءالدّوله سمنانی از عمقی بیشتر برخوردار باشد. این مکتوبات لزوماً همگی در حوزهی نامه و پاسخ به نامه منظور نمیشود، بلکه گاهی اجازاتی که در حوزهی شریعت و طریقت مرسوم هست را هم شامل میشود، به مانند اجازهی اجتهاد فقهی، اجازهی نقل حدیث و یا اجازات طریقتی. و ما در این مجموعه مکتوبات با طور اعم با این مقولات مواجه میشویم.
علاءالدّوله سمنانی از جملهافرادی است که در کلام و فقه و تفسیر و تصوّف صاحب نظر بوده و در تمام این دانشها صاحب اثر هم هست و نویسندهی این کتاب، کاظم محمّدی تا کنون دو زندگینامهی مشروح از این عارف شهیر نوشته با نامهای علاءالدّوله سمنانی پیر عارفان و علاءالدّوله سمنانی (زندگانی، اندیشه و سلوک)، غیر از آن مجموعهای چند جلدی از برخی آثار شیخ علاءالدّوله را تصحیح و شرح کرده و بهانتشار رساندهاست که مکتوبات یکی از آنهاست.
ساختار
کتاب مقدّمهای بسیار کوتاه در دو صفحه دارد که در همان دو صفحه اهمّیّت مکتوبات را معلوم میکند. چنانکه مینویسد: از جمله موارد قابل توجّه در فرهنگ عرفانی، نوشتهها و مکاتباتی است که بین عارفان و صوفیان و یا حکیمان رخ میدهد. در این نامهها گاهی مطالبی درج میشود کهاهمّیّت آن از بسیاری از نوشتهها و کتابها بیشتر است، زیرا در این نگارشها مسئلهی مهمّ آن است که برای افراد خاص نوشته میشود و دیگر آنکه محدودیّت در بیان مطلب وجود ندارد، و سه دیگر اینکه لحن آن کاملاً صمیمیو غیر متکلّف است. کافی است به نامههایی که در این رابطه نوشته شده دقّت کنید تا به خوبی بهانچه گفتیم پی ببرید. نامههای شیخ ابوسعید خرّاز به جناب جنید بغدادی، نامههای شیخ سعدالدین حموی به مرید خود شیخ عزیزالدّین نسفی، نامههای عین القضات همدانی به برخی از دوستان و مریدان، نامههای مولانا بهافراد مختلف، نامههای بین شیخ علاءالدّوله سمنانی و مرشد وی: شیخ نورالدّین عبدالرّحمن اسفراینی، و همین نامههایی که در این رساله وجود دارد که بین مرید و مراد و یا بین دو صاحب نظر در بیان موضوعی خاص ردّ و بدل شدهاست[۱].
کتاب مکتوبات غیر از مقدّمه که به بخشی از آن اشاره شد دارای هشت قسمت است که با شماره معلوم شدهاست. این هشت مورد طبق فهرست مطالب کتاب چنین است:
- اجازه نامهی سمنانی به شیخ عبدالله بن احمد
- مکتوبی که علاءالدّوله در جواب شیخ عبدالله نوشت
- مکتوب کمال الدّین عبدالرّزاق کاشانی به سمنانی
- جواب علاءالدّوله به نامهی عبدالرّزاق کاشانی
- مکتوب سمنانی به مکتوب تاج الدّین کرکهری
- مکتوب شیخ حسن در جواب علاءالدوله سمنانی
- پاسخ سمنانی به نامهی شیخ حسن
- مکتوب در اسئلهی سمنانی و اجوبهی علی رامتینی
در این نوشتار مسلّماً حجم زیادی کهیافته به جهت شرح و تفسیر عرفانیای است که نویسنده، یعنی کاظم محمّدی بر هر موردی داشتهاست. گاهی نامهها از چند صفحه بیشتر عدول نمیکند ولی کتابی با حدود 300 صفحه نشان از همان شرح و تفسیر مضامین و معانیِ صوفیانهی کتاب دارد. شیوه کتاب به نوعی است که هر قسمت از موضوعات هشتگانه بهاستقلال، پارههایی از آن نقل میشود و سپس به شرح و تفسیر آن اقدام میشود. اسناد داخل شرح نیز به گونهی دایرة المعارفی در ذیل متن درج شده و در پاورقی نیامدهاست. آنچه که در پاورقی به ندرت دیده میشود مربوط به متن نامههاست کهاحیاناً به حدیثی یا آیهای خاص اشاره کرده و نویسنده سند آن را در پاورقی آورده و توضیح دادهاست. در انتهای کتاب هم کتابنامهای مفصّل که مشتمل بر اغلب و اهمّ آثار عرفانی و صوفیانه است دیده میشود. و در آخرین قسمت کتاب هم نمایهای مشروح خواننده را به مطالب و موضوعات کتاب راهنمایی و ارجاع میدهد.
گزارش محتوا
مکتوبات چنان کهاشاره شد از آنجا که معمولاً بین در فرد خاص از اهل علم صورت میگیرد و یا خواهشی علمیدر آن دیده میشود میتواند محل مناسبی برای بیان نظریّات و معارف اصیل باشد که در دیگر آثار مجالی برای آن دیده نمیشود و لذا نوشته و بیان هم نمیشود. وقتی که دو عارف یا دو حکیم با هم در خصوص موضوعی حکمییا عرفانی بحث میکنند خواهان نظریّات خاص و کاملاً منحصر به فردند که بیرون از این نامهها و تقاضاهای علمیو یا نیاز به دانستن آن هرگز پدیدار نمیشود. مکتوبات محتوایی این گونه دارد، خاصّه که برخی از کسانی که در این مکاتبات حضور دارند و یا طرف مکاتبه واقع شدهاند افراد کاملاً خاص هستند که در فهرست با کسانی چون: عبدالرّزّاق کاشانی، تاج الدّین کرکهری و علی رامتینی دیده میشود.
نخستین مکتوب مکتوبات اجازهای طریقتی و سلوکی به فردی است به نام عبدالله بن احمد که مسلّماً مراتب سلوک شریعت و طریقت را به خوبی طی کرده و اهلیّت آن را یافته تا به عنوان خلیفه و یا مرشدی دستگیر در جامعه ظاهر شود و محل رجوع اهل فقر باشد. امّا در این اجازه حدود کار را برای وی معیّن نموده و وی را بهاختیار خود مبسوط الید قرار ندادهاست و در واقع اجازهای مشروط به حدود شریعت و طریقت را الزام کرده و فرد را در این راستا مجاز دانستهاست.
نوع اجازه نیز در اینجا بسیار قابل توجّهاست، در بخش آغازین این اجازه میخوانیم: نوشتم این مجموعه را به خط خود از برای فرزند أعزّ أخصّ عبدالله بن احمدبن محمّدبن البقی، برخوردار گرداند خدای تعالی او را با این، و توفیق دهد او را از برای علم و عمل بهان چیزی که در این مجموعه بنوشتهاست. و اجازت دادم او را که روایت کند از من همه چیزی که شنیدهاست از من، و نقل کرده است از من، و بر من خوانده، و تصنیفات مرا بعد از آنکه بهیقین بدانسته باشد بر شرط صحّت از غیر زیاده و نقصان، دور باشد از تحریف و تصحیف و ممکن نیست این روایت مگر [بعد] از تعمّق بسیار در علوم. و امید میدارم از خدای تعالی کهاو را عالم ربّانی گرداند و عامل روحانی[۲]. از متن چنین بر میآید که وی دارای دانشی قابل توجّه بودهاست و این شأنیّت را برای اجازهاز خود نشان دادهاست، در عین حال به وی توصیه میشود کهاز خلط یافته و داشته بپرهیزد و از خداوند نیز میخواهد که وی را در مقام عالمان ربّانی قرار بدهد.
در بین مکتوبات، مکتوب سوّم و چهارم مربوط به مراسلاتی است که بین شیخ علاءالدّوله و عبدالرّزّاق کاشانی صورت گرفته و محتوای آن نیز ابن عربی و شرح و تفسیری است که علاءالدّوله بر الفتوحات المکیّه نوشتهاست و در بخشی از آن شرح در حاشیهی فتوحات ایرادی تند و تیز بر این عربی گرفته که عبدالرّزّاق آن را خوش نداشته و از وی توضیح و دلیل طلب نموده. علاءالدّوله نیز پاسخی نه چندان قانع کننده به عبدالرّزّاق داده و اینگونه سخن بهاطاله کشیده و بی سرانجام باقی ماندهاست.
نویسندهی کتاب، کاظم محمّدی که خود همطریقت شیخ علاءالدّولهاست ولی از بابت احتیاط جانب عبدالرّزّاق را گرفته و در بخشی از شرح خود چنین گفتهاست: جنس کلمات کاشانی بسیار زیبا و تراشیدهاست و ادب و احترام کامل دینی را در بحث و نگارش رعایت کرده است و در این نامه کوچکترین کلمهی سویی دیده نمیشود، ضمن اینکه باورمندی خود و اهل تصوّف را به شریعت و پایبندی بهانچه که صاحب شریعت آورده گوشزد میکند. اینکه بیان میدارد هرچه که نه طبق قانون کتاب و سنّت باشد نزد این طایفهاعتبار ندارد، اعتبار دینی کاشانی را نشان میدهد و بر ارزش معنوی طریقتش می-افزاید. و نشان میدهد که به خطا نرفته و از لغزش میپرهیزد[۳]. این مسئله را با توضیح و تفسیر منصفانهی کاظم محمّدی در بخش دیگری میتوان دید. اگر در مطلب قبل به تأیید کاشانی برخاسته بود در این مقطع به نقد سمنانی اهتمام کردهاست که بسیار جالب توجّهاست. مینویسد: این حدّ از بدگمانی از سوی سمنانی بسیار بعید و دور از ادب است. هرچند که سخن از بدگمانی بسیار فراتر رفته و او تهمت بسیار زشتی را به کسی زده که در زندگی او نیست و دقایق احوالات او را نمیشناسد. اینگونه پاسخ دادن به کسی که تا این حدّ ادب و احترام را در بحث و کتابت به خرج داده شایستهی کسی چون سمنانی نیست، نه در مباحثه جانب انصاف رعایت شده و نه در سخن گفتن با کسی که مخاطب واقع شدهاست. نسبت دادن دروغ و حرام خواری واقعاً زشت است. به هر جهت به گفتهی جناب سعدی بزرگ: دلایل قوی باید و معنوی/ نه رگهای گردن به حجّت قوی. سمنانی به واقع شایستهی این بود که بهتر سخن بگوید و مستدل تر ظاهر شود[۴].
در نامهی پنجم که مکاتبه بین علاءالدّوله و تاج الدّین کرکهری است سخن ابتدایی از نماز و معراج و به ویژه «اهل بیت» به میان آمدهاست و در مورد اخیر آیهی مشهور «اهل البیت» در سورهاحزاب مدّ نظر قرار گرفتهاست. در آن نامه ضمن بر شمردن فضایل اهلبیت اشارهای تفسیری میشود و اسامیمبارکهی پنج تن آل عبا هم درج میگردد. در این خصوص نظریّه شیعه مدّ نظر شیخ قرار گرفته و اهلبیت پیامبر را خاص میداند و بهانچه کهاهل سنّت همسران رسول را هم از آن جمله میشمارد منع میکند. تفسیری هم که کاظم محمّدی در ذیل این مطالب آورده با استنادات بسیار قابل توجّه و خواندنی است. از جمله مینویسد: در تفسیر ابن كثیر و غیره نقل شده كه عكرمه در بازار ندا می كرد و میگفت: آیه ى «تطهیر» در شأن زنان حضرت رسول صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم است. و نیز نقل می كند كه: عكرمه میگفت: هر كس بخواهد با او مباهله می كنم كهاین آیه دربارهی زنان آنحضرت است. ناگفته نماند: عكرمهاز خوارج و از دشمنان على و اهلبیت علیهم السّلام است و این سخن از فرومایه اى مثل عكرمه بعید نیست. در اینجا به سه مطلب اشاره میكنیم:
- آیهی تطهیر در سیاق آیات زنان حضرت رسول صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم آمده ولى علیرغم عكرمه و مقاتل، خود آیه بیان می كند كه دربارهی زنان آنحضرت نیست زیرا چند آیه پیش از آیهی تطهیر را میخوانیم، مى بینیم، در آنها زنان آنحضرت مخاطبند و همه به صورت جمع مؤنّث آمده مثل: كنتنّ، تردن، تعالین، امتّعكنّ، اسرّحكنّ، منكنّ، لستنّ، اتّقیتنّ، فلا تخضعن، قرن فى بیوتكنّ، اقمن الصّلوة، آتین الزّكوة، اطعن اللَّه و رسوله، بعد از این همه جمع مؤنثها یکمرتبه وضع كلام عوض میشود و به صورت جمع مذكّر میآید و می -فرماید: إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً، مى بینیم كه در آیهاز جمع مؤنّث خبرى نیست بلكه «عَنْكُمُ... وَ یُطَهِّرَكُمْ» هر دو جمع مذكّر آمده، از این تغییر وضع یقین می كنیم كه مراد از «عَنْكُمُ وَ یُطَهِّرَكُمْ» جمعى است كه همه شان و یا اكثرشان مرداند وگرنه مثل سیاق قبل میفرمود «لیُذْهِبَ عَنْكُنَّ الرجْسَ وَ یُطَهّرَكُنَّ». قابل توجّهاست كه بعد از این آیه باز سیاق عوض شده و راجع به زنان آن حضرت جمع مؤنّث آمده و آن، چنین است «وَ اذْكُرْنَ ما یُتْلى فِی بُیُوتِكُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ» اگر دشمنى با حق، چشم عكرمه را كور كرده، ما بحمد اللَّهاز خود قرآن واقعیّت را درك كردهایم.
- بیشتر از هفتاد حدیث از طرق شیعه و اهل سنّت نقل شده كهاین آیه در بارهی پنج تن آل عبا علیهم السّلام است، براى نمونه به كتابهای: الدرّ المنثور، تفسیر طبرى، تفسیر ابن كثیر، صواعق محرقه ابن حجر آیهی اوّل از آیات نازله در شأن اهلبیت، صحیح ترمذى تفسیر سورهی احزاب و در ابواب مناقب، باب مناقب اهل البیت، صحیح مسلم كتاب فضائل الصّحابه باب فضائل اهلبیت النّبى(ص) و دیگر آثار میتوان رجوع كرد، و از میان كتابهاى شیعه كافى است كه به كتاب الكلمة الغرّاء، تألیف شرف الدّین، فصل ثانى رجوع فرمایید.در تفسیر المیزان آمدهاست: روایات در این بارهاز هفتاد متجاوز است و آنچه اهل سنّت نقل كردهاند از روایات شیعه بیشتر است، اهل سنّت آنرا قریب به چهل روایت از امّ سلمه، عائشه، ابى سعید خدرى، سعد، وائلة بن اسقع، ابىحمراء، ابن عباس، ثوبان غلام حضرت رسول صلّىاللَّهعلیهوآله، عبداللَّه ابن جعفر، امام على، و حسن بن على علیهماالسّلام نقل كردهاند. شیعهانرا در بیشتر از سى حدیث از امام على، امام سجّاد، امام باقر، امام صادق علیهما السّـلام، امّ سلمه، ابى ذر، ابى لیلى، ابى الاسود، عمرو بن میمون اودى، و سعد بن ابى وقّاص نقل نمودهاند.
- عكرمه و مقاتل و غیر آنها هرچه میخواهند بگویند، حق بر اهل حقّ و بر اهل انصاف و تحقیق مثل آفتاب روشن است، در پاى هر حقیقت و واقعیّتى قلمهاى خطاكار و زبانهاى دروغگو و عكرمههاى فرومایه، دیده خواهند شد:... لیهلک من هلک عن بیّنه و یحیی من حیّ عن بیّنه[۵].
در بخش دیگری از همین نامههای اخیر نیز شیخ علاءالدّوله شیعه بودن خود را بیان میکند و در عبارتی اینگونه خود را معرّفی میکند: و شیخ ما و مشایخ ما در هر سه شعبهی جعفری و حسنی و کمیلی، علی علیهالسّلام الله و سلام رسولهاست. [۶]. و این عبارتی است که شیخ سمنانی در دیگر آثار خود مکرّر بیان و طریقت شیعیِ خود را اعلام نمودهاست.
ویژگیها
در نگاهی کلّی به کتاب مکتوبات میتوان به نکتههایی خاص برخورد کرد که برخی از آنها بدین شرح است:
- جمع و تدوین نامههای عارفانه کهاز کارهای مهم است.
- شرح و تفسیر نامهها آن هم توسّط یک متخصّص عرفان و تصوّف از ویژگیهای خاص این اثر محسوب میشود.
- صراحت نویسنده در نقد و نقل مطالب و داوری منصفانه بسیار مهم و چشمگیر است.
- شرح گسترده و دقیق با استنادات بسیار به منابع و مأخذ روایی، تفسیری و صوفیانهاز نکات برجستهی کتاب محسوب میشود.
وضعیت کتاب
مکتوبات علاءالدّوله سمنانی، تألیف کاظم محمّدی
کتاب یک جلد، دارای مقدّمه و هشت فصل است که در هر فصلی به نامهای اختصاص یافتهاست، متن آن فارسی و دارای 312 صفحه و جلد نرم با طرحی جذّاب میباشد. ابتدای کتاب فهرست مطالب و در انتهای کتاب هم به تفصیل منابع و مآخذ قید شده و همینطور نمایهی کتاب.
پانویس
منابع مقاله
مقدّمه و متن کتاب