امام رضا علیه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'ابن بابویه، ابوجعفر، محمد بن علی' به 'ابن بابویه، محمد بن علی')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
     
    (۱۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۹ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۱: خط ۱:
    <div class='wikiInfo'>
    {{جعبه اطلاعات امام
    [[پرونده:NUR00153.jpg|بندانگشتی|علی بن موسی ‎(ع)، امام هشتم]]
    | عنوان = امام رضا علیه‌السلام
    {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
    | تصویر = NUR00153.jpg
    |-
    | اندازه تصویر =  
    ! نام!! data-type='authorName'|علی بن موسی ‎(ع)، امام هشتم
    | توضیح تصویر = مشهد، حرم مطهر امام رضا(ع)
    |-
    | نام‌های دیگر = {{فهرست جعبه عمودی | امام رضا(ع) | ثامن‌الحج | Alī ibn Mūsā ar-Riḍā | Ali al-Ridha}}
    |نام های دیگر  
    | نام پدر = امام موسی کاظم علیه‌السلام
    |data-type='authorOtherNames'| امام رضا(ع)
    | نام مادر =
     
    | تاریخ ولادت = 11 ذی قعده 148ق
    ثامن‌الحج
    | محل ولادت = مدینه
    |-
    | تاریخ شهادت = 28 صفر 203ق
    |نام پدر  
    | محل شهادت =
    |data-type='authorfatherName'|امام موسی کاظم(علیه‌السلام)
    | کنیه‌ها =  
    |-
    | القاب =
    |متولد
    | مدت امامت = 20 سال
    |data-type='authorbirthDate'|11 ذی قعده 148ق
    | همسر =
    |-
    | فرزندان =  
    |محل تولد
    | مدفن = مشهد، ایران
    |data-type='authorBirthPlace'|مدینه
    | آثار = {{فهرست جعبه عمودی | [[صحيفة الإمام الرضا‌ عليه‌السلام|صحیفة الإمام الرضا‌ علیه‌السلام]] | [[طب الرضا، طب و بهداشت از امام علی بن موسی الرضا علیه‌السلام]] | [[مسند الرضا علیه‌السلام]]}}
    |-
    | کد مؤلف = AUTHORCODE00153AUTHORCODE
    |شهادت
    }}
    |data-type='authorDeathDate'|203 هـ.ق
    '''ابوالحسن على بن موسى علیهما‌السلام''' (۱۴۸–۲۰۳ق)، ملقب به رضا، امام هشتم از ائمۀ اثنی‌عشر  علیهم‌السلام و دهمین معصوم از چهارده معصوم  علیهم‌السلام است که به مدت 20 سال عهده‌دار امامت بود.
    |-
    |اساتید
    |data-type='authorTeachers'|
    |-
    |برخی آثار
    |data-type='authorWritings'|[[صحيفة الإمام الرضا‌عليه السلام]]
     
    [[طب الرضا، طب و بهداشت از امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام)]]
     
    [[‏مسند الرضا علیه‌السلام]]  
    |-class='articleCode'
    |کد مؤلف
    |data-type='authorCode'|AUTHORCODE153AUTHORCODE
    |}
    </div>
     


    ==ولادت==
    ==ولادت==
    '''ابوالحسن على بن موسى عليهما‌السلام''' ملقب به رضا امام هشتم از ائمۀ اثنى عشر عليهم‌السلام و دهمين معصوم از چهارده معصوم عليهم‌السلام است.


    سال تولد آن حضرت را 148 و 153 ه‍ق و ماه تولد ايشان را ذو الحجة و ذو القعدة و ربيع الاول گفته‌اند و مشهور آن است كه روز تولد آن حضرت «يازدهم ذو القعدة» بوده است.
    سال تولد آن حضرت را 148 و 153ق و ماه تولد ایشان را ذوالحجة و ذوالقعدة و ربیع‌الاول گفته‌اند و مشهور آن است كه روز تولد آن حضرت «یازدهم ذوالقعدة» بوده است.


    مادر آن حضرت ام ولد بود. (كنيزى بود كه از مولاى خود فرزند آورده بود.) دربارۀ نام و زادگاه مادر آن حضرت اختلاف است و به اغلب احتمالات از مردم شمال آفريقا يا مغرب مراكش بوده است.
    مادر آن حضرت ام ولد بود. (كنیزى بود كه از مولاى خود فرزند آورده بود.) دربارۀ نام و زادگاه مادر آن حضرت اختلاف است و به اغلب احتمالات، از مردم شمال آفریقا یا مغرب مراكش بوده است.


    ==كنيه و لقب==
    ==كنیه و لقب==
    كنيۀ آن حضرت «ابوالحسن» بوده است و چون [[امام على(ع)|حضرت اميرعليه‌السلام]] نيز مكنى به ابوالحسن بوده‌اند حضرت رضاعليه‌السلام را ابوالحسن ثانى گفته‌اند.
    كنیۀ آن حضرت «ابوالحسن» بوده است و چون [[امام على(ع)|حضرت امیر علیه‌السلام]] نیز مكنى به ابوالحسن بوده‌اند حضرت رضا علیه‌السلام را ابوالحسن ثانى گفته‌اند.


    مشهورترين لقب ايشان «رضا» بوده است كه بنابر روايتى در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] (13/1)، علت ملقب بودن آن حضرت به «رضا» اين بوده است كه «رضى به المخالفون من أعدائه كما رضي به الموافقون من أوليائه و لم يكن ذلك لأحد من آبائه عليهم‌السلام فلذلك سمي من بينهم بالرضا...»، يعنى هم دشمنان مخالف و هم دوستان موافق به (ولايت عهد او) رضايت دادند و چنين چيزى براى هيچ يك از پدران او دست نداده بود، از اين رو در ميان ايشان تنها او به «رضا» ناميده شد.
    مشهورترین لقب ایشان «رضا» بوده است كه بنابر روایتى در [[عيون أخبار الرضا عليه‌السلام (تصحیح لاجوردی‌)|عیون اخبار الرضا]] (13/1)، علت ملقب بودن آن حضرت به «رضا» این بوده است كه «رضی به المخالفون من أعدائه كما رضی به الموافقون من أولیائه و لم یكن ذلك لأحد من آبائه علیهم‌السلام فلذلك سمی من بینهم بالرضا...»، یعنى هم دشمنان مخالف و هم دوستان موافق به (ولایت عهد او) رضایت دادند و چنین چیزى براى هیچ یك از پدران او دست نداده بود، از این رو در میان ایشان تنها او به «رضا» نامیده شد.


    اما به روايت [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] (وقايع سال 201) مأمون آن حضرت را «الرضي من آل محمد» ناميد و [[ابن‌بابویه، محمد بن علی|صدوق]] هم بنابر روايتى ديگر در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] (147/2) چنين گفته است.
    اما به روایت [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] (وقایع سال 201) مأمون آن حضرت را «الرضی من آل محمد» نامید و [[ابن بابویه، محمد بن علی|صدوق]] هم بنابر روایتى دیگر در [[عيون أخبار الرضا عليه‌السلام (تصحیح لاجوردی‌)|عیون اخبار الرضا]] (147/2) چنین گفته است.


    بايد متذكر شد كه داعيان و مبلغان بنى عباس در اواخر عهد بنى اميه مردم را دعوت مى‌كردند كه با «رضا از آل محمد» بيعت كنند، يعنى بى‌آنكه از كسى نام ببرند مى‌گفتند چون خلافت بنى اميه درست نيست بايد به كسى از خاندان محمد صلى الله عليه و آله و سلم كه مورد رضايت همه باشد بيعت كنند.
    باید متذكر شد كه داعیان و مبلغان بنى عباس در اواخر عهد بنى امیه مردم را دعوت می‌كردند كه با «رضا از آل محمد» بیعت كنند، یعنى بى‌آنكه از كسى نام ببرند مى‌گفتند چون خلافت بنى امیه درست نیست باید به كسى از خاندان محمد صلى‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم كه مورد رضایت همه باشد بیعت كنند.


    بنى عباس با حكومت آل على مخالف بودند ولى چون مأمون كه خود از بنى عباس بود حضرت رضاعليه‌السلام را به ولايت عهدى برگزيد، همه از مخالف و موافق به او راضى شدند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت صادق آمد و به آن لقب موسوم و مشهور شد.
    بنى عباس با حكومت آل على مخالف بودند ولى چون مأمون كه خود از بنى عباس بود حضرت رضا علیه‌السلام را به ولایت‌عهدى برگزید، همه از مخالف و موافق به او راضى شدند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت صادق آمد و به آن لقب موسوم و مشهور شد.


    در كتب معتبر، از جمله در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]]، نصوص و دلايل امامت آن حضرت مذكور است و در همين كتاب (23/1 به بعد) وصيت نامۀ مفصلى از حضرت امام موسى كاظم‌عليه‌السلام مندرج است.
    در كتب معتبر، از جمله در [[عيون أخبار الرضا عليه‌السلام (تصحیح لاجوردی‌)|عیون اخبار الرضا]]، نصوص و دلایل امامت آن حضرت مذكور است و در همین كتاب (23/1 به بعد) وصیت نامۀ مفصلى از حضرت امام موسى كاظم علیه‌السلام مندرج است.


    ==ولايت عهد==
    ==ولایت عهد==
    پس از آن كه محمد امين در بغداد كشته شد و خلافت در خراسان بر مأمون مسلم گرديد، مأمون تصميم گرفت تا خلافت را پس از خود به كسى كه غير از خاندان بنى عباس باشد بسپارد و پس از تحقيق و بررسى در احوال علويان كسى را شايسته‌تر و برازنده‌تر از على بن موسى بن جعفر عليهم‌السلام نديد و از اين رو كس فرستاد و او را از مدينه به خراسان فرا خواند.
    [[پرونده:NUR00946J1.jpg|بندانگشتی|265px| ‏[[الحياة السياسية للإمام الرضا(ع)، دراسة و تحليل]]]]
    [[پرونده:NUR10787J1.jpg|بندانگشتی|265px| ‏[[تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه‌السلام]]]]
    پس از آن كه محمد امین در بغداد كشته شد و خلافت در خراسان بر مأمون مسلم گردید، مأمون تصمیم گرفت تا خلافت را پس از خود به كسى كه غیر از خاندان بنى عباس باشد بسپارد و پس از تحقیق و بررسى در احوال علویان كسى را شایسته‌تر و برازنده‌تر از على بن موسى بن جعفر علیهم‌السلام ندید و از این رو كس فرستاد و او را از مدینه به خراسان فرا خواند.


    دربارۀ علت اين تصميم مطالبى گفته شده است و از جمله بنابر خبرى در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] از قول مأمون نقل شده است كه گويا هنگامى كه امين خود را در بغداد خليفه خواند و بسيارى از نقاط شرق عالم اسلام بر مأمون عاصى شدند، مأمون عهد و نذر كرد كه اگر بر مشكلات فائق آيد خلافت را در محلى قرار دهد كه خداوند قرار داده است و چون بر برادرش غالب آمد و به خلافت رسيد كسى را سزاوارتر از على بن موسى عليهما‌السلام نديد و او را از مدينه بخواست و ولايت عهدى خود را به او تفويض كرد.
    دربارۀ علت این تصمیم مطالبى گفته شده است و از جمله بنابر خبرى در [[عيون أخبار الرضا عليه‌السلام (تصحیح لاجوردی‌)|عیون اخبار الرضا]] از قول مأمون نقل شده است كه گویا هنگامى كه امین خود را در بغداد خلیفه خواند و بسیارى از نقاط شرق عالم اسلام بر مأمون عاصى شدند، مأمون عهد و نذر كرد كه اگر بر مشكلات فائق آید خلافت را در محلى قرار دهد كه خداوند قرار داده است و چون بر برادرش غالب آمد و به خلافت رسید ‎كسى را سزاوارتر از على بن موسى علیهما‌السلام ندید و او را از مدینه بخواست و ولایت‌عهدى خود را به او تفویض كرد.


    اين مطلب درست به نظر نمى‌رسد، زيرا مستلزم آن است كه مأمون شيعه باشد و امامان را تا حضرت رضا قبول داشته باشد و گرنه «قرار دادن خلافت در محلى كه خداوند قرار داده است» معنى ندارد.
    این مطلب درست به نظر نمى‌رسد، زیرا مستلزم آن است كه مأمون شیعه باشد و امامان را تا حضرت رضا قبول داشته باشد و گرنه «قرار دادن خلافت در محلى كه خداوند قرار داده است» معنى ندارد.


    اما اگر هم مأمون ارادتى به [[امام على(ع)|حضرت اميرعليه‌السلام]] و بعضى از اهل بيت داشته است دليل تشيع او به معنى دقيق كلمه (امام واقعى دانستن حضرت رضا) نمى‌شود. علاوه بر اين اگر مأمون خود را سزاوار خلافت نمى‌دانست دليلى نداشت كه با امين بر سر خلافت بجنگد و خود را اميرالمؤمنين بخواند.
    اما اگر هم مأمون ارادتى به [[امام على(ع)|حضرت امیر علیه‌السلام]] و بعضى از اهل‌بیت داشته است دلیل تشیع او به معنى دقیق كلمه (امام واقعى دانستن حضرت رضا) نمى‌شود. علاوه بر این اگر مأمون خود را سزاوار خلافت نمى‌دانست دلیلى نداشت كه با امین بر سر خلافت بجنگد و خود را امیرالمؤمنین بخواند.


    بعضى گفته‌اند فضل بن سهل ذو الرياستين كه در حكم وزير مأمون بود او را بر اين كار واداشت. اما بايد ديد كه چه علتى موجب گرديد تا فضل بن سهل مأمون را بر اين كار وا بدارد؟
    بعضى گفته‌اند فضل بن سهل ذو الریاستین كه در حكم وزیر مأمون بود او را بر این كار واداشت. اما باید دید كه چه علتى موجب گردید تا فضل بن سهل مأمون را بر این كار وا بدارد؟


    به احتمال قوى دلايل فضل و مأمون در انتصاب حضرت رضاعليه‌السلام به ولايت عهدى، سياسى بوده است، زيرا پس از قتل امين اوضاع عراق و شام سخت آشفته بود و در ميان بنى عباس فرد برجسته‌اى كه مورد قبول و رضايت همگان باشد وجود نداشت و مأمون با همۀ لياقت و شخصيت سياسى در عراق ناشناخته بود.
    به احتمال قوى دلایل فضل و مأمون در انتصاب حضرت رضا علیه‌السلام به ولایت‌عهدى، سیاسى بوده است، زیرا پس از قتل امین اوضاع عراق و شام سخت آشفته بود و در میان بنى عباس فرد برجسته‌اى كه مورد قبول و رضایت همگان باشد وجود نداشت و مأمون با همۀ لیاقت و شخصیت سیاسى در عراق ناشناخته بود.


    در يمن و كوفه و بصره و بغداد و ايران عامۀ مردم از زمان منصور به بعد آن انتظارى را كه از خلافت بنى عباس داشتند برآورده نديدند، زيرا مردم تشنۀ عدل و داد و اسلام واقعى بودند. از اين رو چشم‌ها و دل‌ها نگران و منتظر خاندان امام علی‌عليه‌السلام بودند و اميدها و آرزوهاى خود را به افراد برجسته و متقى اين خاندان بسته بودند.
    در یمن و كوفه و بصره و بغداد و ایران عامۀ مردم از زمان منصور به بعد آن انتظارى را كه از خلافت بنى عباس داشتند برآورده ندیدند، زیرا مردم تشنۀ عدل و داد و اسلام واقعى بودند. از این رو چشم‌ها و دل‌ها نگران و منتظر خاندان امام علی علیه‌السلام بودند و امیدها و آرزوهاى خود را به افراد برجسته و متقى این خاندان بسته بودند.


    فضل و مأمون با شم سياسى خود از مشاهدۀ اوضاع نابسامان شهرهاى مهم و شورش مردم (مانند قيام ابوالسرايا در كوفه و علوى ديگر در يمن) به اين نكته پى برده بودند و مى‌خواستند با انتخاب فرد برجسته و ممتازى از خاندان على به ولايت عهدى رضايت مردم را به خود جلب كنند و پايه‌هاى خلافت مأمون را مستحكم سازند به همين جهت مأمون در سال 200 ه‍ق بنا به گفتۀ [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] رجاء بن ابى الضحاك و فرناس خادم (در بعضى روايات شيعه ياسر خادم) را به مدينه فرستاد تا على بن موسى بن جعفر عليهم‌السلام و محمد بن جعفر عم حضرت رضاعليه‌السلام را به خراسان ببرند.
    فضل و مأمون با شم سیاسى خود از مشاهدۀ اوضاع نابسامان شهرهاى مهم و شورش مردم (مانند قیام ابوالسرایا در كوفه و علوى دیگر در یمن) به این نكته پى برده بودند و مى‌خواستند با انتخاب فرد برجسته و ممتازى از خاندان على به ولایت‌عهدى رضایت مردم را به خود جلب كنند و پایه‌هاى خلافت مأمون را مستحكم سازند به همین جهت مأمون در سال 200ق بنا به گفتۀ [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] رجاء بن ابى الضحاك و فرناس خادم (در بعضى روایات شیعه یاسر خادم) را به مدینه فرستاد تا على بن موسى بن جعفر علیهم‌السلام و محمد بن جعفر عم حضرت رضا علیه‌السلام را به خراسان ببرند.


    رجاء بن ابى الضحاك، خويش نزديك فضل بن سهل بود و همين امر شايد مؤيد اين مطلب باشد كه فضل بن سهل در كار ولايت عهدى حضرت رضاعليه‌السلام دخالت داشته است.
    رجاء بن ابى الضحاك، خویش نزدیک فضل بن سهل بود و همین امر شاید مؤید این مطلب باشد كه فضل بن سهل در كار ولایت‌عهدى حضرت رضا علیه‌السلام دخالت داشته است.


    در روايات شيعه آمده است كه مأمون به حضرت رضا نوشت تا از راه بصره و اهواز و فارس به خراسان برود نه از راه كوفه و قم و دليل اين امر را كثرت شيعيان در كوفه و قم ذكر كرده‌اند، زيرا مأمون مى‌ترسيد كه شيعيان كوفه و قم به دور آن حضرت جمع شوند.
    در روایات شیعه آمده است كه مأمون به حضرت رضا نوشت تا از راه بصره و اهواز و فارس به خراسان برود نه از راه كوفه و قم و دلیل این امر را كثرت شیعیان در كوفه و قم ذكر كرده‌اند، زیرا مأمون مى‌ترسید ‎كه شیعیان كوفه و قم به دور آن حضرت جمع شوند.


    اين مؤيد آن است كه عامل فرا خواندن حضرت رضا به خراسان عاملى سياسى بوده است و مأمون مى‌ترسيده است كه كثرت شيعيان در كوفه يا قم سبب شود كه آن حضرت را به خلافت بردارند و رشتۀ كار بكلى از دست مأمون خارج گردد.
    این مؤید آن است كه عامل فرا خواندن حضرت رضا به خراسان عاملى سیاسى بوده است و مأمون مى‌ترسیده است كه كثرت شیعیان در كوفه یا قم سبب شود كه آن حضرت را به خلافت بردارند و رشتۀ كار بكلى از دست مأمون خارج گردد.


    ==حديث سلسلة الذهب==
    ==حدیث سلسلة الذهب==
    مشهور است كه به هنگام ورود حضرت رضاعليه‌السلام به نيشابور طالبان علم و محدثان دور محفۀ آن حضرت كه بر استرى نهاده شده بود جمع شدند و از ايشان خواستند كه حديثى بر آنها املا فرمايد.
    [[پرونده:NUR36505J1.jpg|بندانگشتی|265px| ‏[[راویان امام رضا علیه‌السلام در مسندالرضا]]]]
    [[پرونده:NUR28327J1.jpg|بندانگشتی|265px| ‏[[مسند الرضا علیه‌السلام]]]]
    [[پرونده:NUR10274J1.jpg|بندانگشتی|265px| ‏[[مدایح رضوی(ع) در شعر فارسی]]]]
    [[پرونده:NUR22216J1.jpg|بندانگشتی|265px| ‏[[الجامع لرواة أصحاب الإمام الرضا عليه‌السلام]]]]
    [[پرونده:کتابخانه تخصصی امام رضا علیه‌السلام نسخه دوم.jpg|بندانگشتی|265px| ‏[[نرم‌افزار کتابخانه تخصصی امام رضا علیه‌السلام نسخه دوم]]]]
    مشهور است كه به هنگام ورود حضرت رضا علیه‌السلام به نیشابور طالبان علم و محدثان دور محفۀ آن حضرت كه بر استرى نهاده شده بود جمع شدند و از ایشان خواستند كه حدیثى بر آنها املا فرماید.


    حضرت حديثى بطور مسلسل از آباء طاهرين خود از رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم و جبرئيل از قول خداوند روايت كرد كه «كلمة لا إله إلا اللّه حصني و من دخل حصني أمن من عذابي» يعنى كلمۀ توحيد يا لا إله إلا اللّه حصار و باروى مستحكم من است و هر كه به درون حصار من رفت از عذاب من در امان ماند. اين حديث به جهت مسلسل بودن آن از ائمۀ اطهار عليهم‌السلام تا حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به حديث «سلسلة الذهب» معروف شده است.
    حضرت حدیثى بطور مسلسل از آباء طاهرین خود از رسول‌اللّه صلى‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم و جبرئیل از قول خداوند روایت كرد كه «كلمة لا إله إلا اللّه حصنی و من دخل حصنی أمن من عذابی» یعنى كلمۀ توحید یا لا إله إلا اللّه حصار و باروى مستحكم من است و هر كه به درون حصار من رفت از عذاب من در امان ماند. این حدیث به جهت مسلسل بودن آن از ائمۀ اطهار علیهم‌السلام تا حضرت رسول صلى‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم به حدیث «سلسلة الذهب» معروف شده است.


    دربارۀ اين كه چرا آن حضرت اين حديث را املا فرمود بايد گفت كه اين نوعى دعوت به وحدت كلمه و اتفاق بوده است زيرا اساس اسلام و مدخل آن اين كلمه است كه معتقدان به خود را از هر گونه تشويش و عذابى در امان مى‌دارد و مسلمانان بايد با توجه به آن در درون حصار و باروى اسلام از اختلاف كلمه بپرهيزند و مدافع آن حصن در برابر مهاجم خارجى باشند و از دشمنى و مخالفت بر سر مسائل فرعى دورى گزينند.
    دربارۀ این كه چرا آن حضرت این حدیث را املا فرمود باید گفت كه این نوعى دعوت به وحدت كلمه و اتفاق بوده است زیرا اساس اسلام و مدخل آن این كلمه است كه معتقدان به خود را از هر گونه تشویش و عذابى در امان مى‌دارد و مسلمانان باید با توجه به آن در درون حصار و باروى اسلام از اختلاف كلمه بپرهیزند و مدافع آن حصن در برابر مهاجم خارجى باشند و از دشمنى و مخالفت بر سر مسائل فرعى دورى گزینند.


    حضرت در نيشابور در محله‌اى به نام بلاشاباد نزول فرمود و از آنجا به توس و از توس به سرخس و از سرخس به مرو كه اقامتگاه مأمون بود رفت.
    حضرت در نیشابور در محله‌اى به نام بلاشاباد نزول فرمود و از آنجا به توس و از توس به سرخس و از سرخس به مرو كه اقامتگاه مأمون بود رفت.


    به روايت [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] (149/2) مأمون نخست به آن حضرت پيشنهاد كرد كه خود خلافت را قبول كند و چون آن حضرت امتناع فرمودند و در اين باب مخاطبات زياد ميان ايشان رد و بدل گرديد سرانجام پس از دو ماه اصرار و امتناع ناچار ولايت عهدى را پذيرفت به اين شرط كه از امر و نهى و حكم و قضا دور باشد و چيزى را تغيير ندهد.
    به روایت [[عيون أخبار الرضا عليه‌السلام (تصحیح لاجوردی‌)|عیون اخبار الرضا]] (149/2) مأمون نخست به آن حضرت پیشنهاد كرد كه خود خلافت را قبول كند و چون آن حضرت امتناع فرمودند و در این باب مخاطبات زیاد میان ایشان رد و بدل گردید سرانجام پس از دو ماه اصرار و امتناع ناچار ولایت‌عهدى را پذیرفت به این شرط كه از امر و نهى و حكم و قضا دور باشد و چیزى را تغییر ندهد.


    علت مقاومت امام اين بود كه اوضاع را پيش بينى مى‌كرد و بر او مسلم بود عشيرۀ عباسى و رجال دولت كه عادت به لا ابالى‌گرى و دراز دستى عهد هارون الرشيد كرده‌اند زير بار حق نخواهند رفت و او قادر به اجراى قوانين الهى نخواهد بود.
    علت مقاومت امام این بود كه اوضاع را پیش بینى مى‌كرد و بر او مسلم بود عشیرۀ عباسى و رجال دولت كه عادت به لاابالى‌گرى و درازدستى عهد هارون الرشید كرده‌اند زیر بار حق نخواهند رفت و او قادر به اجراى قوانین الهى نخواهد بود.


    مأمون پس از آن كه آن حضرت ولايت عهدى را پذيرفت امر كرد تا لباس سياه كه شعار عباسيان بود ترك شود و درباريان و فرماندهان و سپاهيان و بنى هاشم همه لباس سبز كه شعار علويان بود بپوشند. خود نيز جامۀ سبز پوشيد و نام امام را زينت بخش درهم و دينار نمود و مقرر داشت كه در همۀ بلاد اسلام بر منابر خطبه بنام امام خوانده شود و اين به روايت [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] روز سه‌شنبه دوم رمضان سال 201 ه‍ق بود.
    مأمون پس از آن كه آن حضرت ولایت‌عهدى را پذیرفت امر كرد تا لباس سیاه كه شعار عباسیان بود ترك شود و درباریان و فرماندهان و سپاهیان و بنى هاشم همه لباس سبز كه شعار علویان بود بپوشند. خود نیز جامۀ سبز پوشید و نام امام را زینت بخش درهم و دینار نمود و مقرر داشت كه در همۀ بلاد اسلام بر منابر خطبه بنام امام خوانده شود و این به روایت [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] روز سه‌شنبه دوم رمضان سال 201 ق بود.


    على بن عيسى [[اربلی، علی بن عیسی|اربلى]] مؤلف [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]] ، عهدى را كه مأمون ظاهرا دربارۀ ولايت عهدى امام رضاعليه‌السلام نوشته بود و ملاحظاتى را كه حضرت رضاعليه‌السلام در ميان سطور آن عهدنامه و در پشت آن مرقوم فرموده بودند در سال 670 ه‍ق در دست يكى از «قوام» (خادمان مشهد و قبر آن حضرت) ديده و صورت آن را در همان كتاب [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]] آورده است.
    [[اربلی، علی بن عیسی|على بن عیسى اربلى]] مؤلف [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]]، عهدى را كه مأمون ظاهرا دربارۀ ولایت‌عهدى امام رضا علیه‌السلام نوشته بود و ملاحظاتى را كه حضرت رضا علیه‌السلام در میان سطور آن عهدنامه و در پشت آن مرقوم فرموده بودند در سال 670 ق در دست یكى از «قوام» (خادمان مشهد و قبر آن حضرت) دیده و صورت آن را در همان كتاب [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]] آورده است.


    تحقيق دربارۀ صحت و اصالت اين عهد بصورتى كه در كتاب مذكور آمده است مجالى ديگر مى‌خواهد و در اينجا فرض صحت و اصالت آن است و از مطالعۀ آن نتيجه مى‌شود كه آنچه در بعضى كتب ادعا شده است كه مأمون شيعى بوده است و در مطالب گذشته نيز به آن اشاره شد صحت ندارد زيرا مأمون در اين عهدنامه از مقام خلافت به گونه‌اى تعبير مى‌كند كه با عقايد اهل سنت مطابق است.
    تحقیق دربارۀ صحت و اصالت این عهد بصورتى كه در كتاب مذكور آمده است مجالى دیگر مى‌خواهد و در اینجا فرض صحت و اصالت آن است و از مطالعۀ آن نتیجه مى‌شود كه آنچه در بعضى كتب ادعا شده است كه مأمون شیعى بوده است و در مطالب گذشته نیز به آن اشاره شد صحت ندارد زیرا مأمون در این عهدنامه از مقام خلافت به گونه‌اى تعبیر مى‌كند كه با عقاید اهل سنت مطابق است.


    مأمون در اين عهدنامه به سخن عمر استناد مى‌جويد و هم چنين خلافت خود را مستند به شرع و قانون مى‌داند. هم چنين در اين عهدنامه مأمون علت انتخاب آن حضرت را به ولايت عهدى علم و فضل و ورع و تقواى او مى‌داند نه آنچه شيعيان معتقدند كه او خليفه و امام بحق و برگزيده از جانب خدا و منصوص از سوى پدر و اجداد خويش است. هم چنين در اين عهدنامه به صراحت آمده است كه ملقب شدن آن حضرت به «رضا» از جانب خود مأمون بوده است.
    مأمون در این عهدنامه به سخن عمر استناد مى‌جوید و هم چنین خلافت خود را مستند به شرع و قانون مى‌داند. هم چنین در این عهدنامه مأمون علت انتخاب آن حضرت را به ولایت‌عهدى علم و فضل و ورع و تقواى او مى‌داند نه آنچه شیعیان معتقدند كه او خلیفه و امام بحق و برگزیده از جانب خدا و منصوص از سوى پدر و اجداد خویش است. هم چنین در این عهدنامه به صراحت آمده است كه ملقب شدن آن حضرت به «رضا» از جانب خود مأمون بوده است.


    حضرت امام رضاعليه‌السلام به موجب آنچه مؤلف [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]] آورده است در پشت اين عهدنامه قبول خود را اعلام فرموده است اما بقاى خود را پس از مأمون و وصول خود را به مقام خلافت با ترديد و شك تلقى كرده است.
    حضرت امام رضا علیه‌السلام به موجب آنچه مؤلف [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]] آورده است در پشت این عهدنامه قبول خود را اعلام فرموده است اما بقاى خود را پس از مأمون و وصول خود را به مقام خلافت با تردید و شك تلقى كرده است.


    البته آن حضرت هم به نور امامت و هم با روشن بينى خاصى كه از اوضاع و احوال سياسى زمان خود داشت مى‌دانست كه اين كار به آخر نخواهد رسيد و بنى عباس و مخالفان خاندان امام علی‌عليه‌السلام به هر طريقى كه باشد با آن مخالفت خواهند كرد.
    البته آن حضرت هم به نور امامت و هم با روشن بینى خاصى كه از اوضاع و احوال سیاسى زمان خود داشت مى‌دانست كه این كار به آخر نخواهد رسید ‎و بنى عباس و مخالفان خاندان امام علی علیه‌السلام به هر طریقى كه باشد با آن مخالفت خواهند كرد.


    اما آنچه شخص را به تأمل وا مى‌دارد اين است كه در آن جا گويا حضرت رضا مرقوم فرموده بود: «الجامعة و الجفر يدلان على ضد ذلك و ما أدري ما يفعل بي و لا بكم» يعنى: جامعه و جفر بر خلاف اين دلالت دارند (يعنى دلالت دارند بر اين كه اين امر خلافت به من نخواهد رسيد) و من نمى‌دانم بر سر من و شما چه خواهد آمد يا با من و با شما چه خواهند كرد.
    اما آنچه شخص را به تأمل وا مى‌دارد این است كه در آن جا گویا حضرت رضا مرقوم فرموده بود: «الجامعة و الجفر یدلان على ضد ذلك و ما أدری ما یفعل بی و لا بكم» یعنى: جامعه و جفر بر خلاف این دلالت دارند (یعنى دلالت دارند بر این كه این امر خلافت به من نخواهد رسید) و من نمى‌دانم بر سر من و شما چه خواهد آمد یا با من و با شما چه خواهند كرد.


    دربارۀ جفر و جامعه و ماهيت آن نمى‌توان سخنى گفت و شكى هم نيست كه امام‌عليه‌السلام با ارشاد و هدايت الهى از غيب و آينده مى‌تواند آگاه باشد. اما اين كه حضرت در سندى رسمى و پشت فرمان مأمون از جفر و جامعه سخن بگويد محل ترديد است زيرا مأمون و اطرافيان او به جفر و جامعه‌اى كه مخصوص امامان شيعه باشد كه به وسيلۀ آن از سر غيب آگاه گردند اعتقادى نداشتند و بعيد است كه حضرت امام رضاعليه‌السلام در پشت عهدنامۀ مأمون چنين چيزى مرقوم بفرمايند.
    دربارۀ جفر و جامعه و ماهیت آن نمى‌توان سخنى گفت و شكى هم نیست كه امام علیه‌السلام با ارشاد و هدایت الهى از غیب و آینده مى‌تواند آگاه باشد. اما این كه حضرت در سندى رسمى و پشت فرمان مأمون از جفر و جامعه سخن بگوید محل تردید است زیرا مأمون و اطرافیان او به جفر و جامعه‌اى كه مخصوص امامان شیعه باشد كه به وسیلۀ آن از سر غیب آگاه گردند اعتقادى نداشتند و بعید است كه حضرت امام رضا علیه‌السلام در پشت عهدنامۀ مأمون چنین چیزى مرقوم بفرمایند.


    تاريخ عهدنامۀ مذكور روز دوشنبه 7 رمضان سال 201 ه‍ق است و چنان كه گفتيم [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] روز انتخاب حضرت را به ولايت عهدى سه شنبه 2 رمضان سال مذكور مى‌داند و اگر سه شنبه 2 رمضان باشد روز هفتم ماه رمضان يك شنبه مى‌شود نه دوشنبه. اما اختلاف يك روز را مى‌توان به اختلاف در رؤيت هلال منسوب داشت.
    تاریخ عهدنامۀ مذكور روز دوشنبه 7 رمضان سال 201 ق است و چنان كه گفتیم [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] روز انتخاب حضرت را به ولایت‌عهدى سه شنبه 2 رمضان سال مذكور مى‌داند و اگر سه شنبه 2 رمضان باشد روز هفتم ماه رمضان یك شنبه مى‌شود نه دوشنبه. اما اختلاف یك روز را مى‌توان به اختلاف در رؤیت هلال منسوب داشت.


    [[ابن‌بابویه، محمد بن علی|صدوق]] در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] (154/2 به بعد) نسخۀ سند ديگرى از حضرت رضاعليه‌السلام به نام نسخۀ كتاب «الحباء و الشرط» كه تاريخ آن نيز همان دوشنبه 7 رمضان سال 201 ه‍ق است نقل كرده است و در آن تصريح شده است كه اين روز همان روزى است كه مأمون آن حضرت را وليعهد خود كرده و مردم را به پوشيدن لباس سبز واداشته است.
    [[ابن بابویه، محمد بن علی|صدوق]] در [[عيون أخبار الرضا عليه‌السلام (تصحیح لاجوردی‌)|عیون اخبار الرضا]] (154/2 به بعد) نسخۀ سند دیگرى از حضرت رضا علیه‌السلام به نام نسخۀ كتاب «الحباء و الشرط» كه تاریخ آن نیز همان دوشنبه 7 رمضان سال 201 ق است نقل كرده است و در آن تصریح شده است كه این روز همان روزى است كه مأمون آن حضرت را ولیعهد خود كرده و مردم را به پوشیدن لباس سبز واداشته است.


    [[ابن‌بابویه، محمد بن علی|صدوق]] خود اين نسخه را كه حضرت دربارۀ فضل بن سهل و برادرش حسن بن سهل به عمال و كارداران نوشته، ديده است و به قول خودش آن را از كسى «روايت» نكرده است.
    [[ابن بابویه، محمد بن علی|صدوق]] خود این نسخه را كه حضرت دربارۀ فضل بن سهل و برادرش حسن بن سهل به عمال و كارداران نوشته، دیده است و به قول خودش آن را از كسى «روایت» نكرده است.


    اين نامه مقدمه‌اى دارد كه به قلم حضرت رضاعليه‌السلام است و پس از آن اصل نسخۀ «الحباء و الشرط» مى‌آيد كه بنا به فرمودۀ حضرت شامل سه باب است:
    این نامه مقدمه‌اى دارد كه به قلم حضرت رضا علیه‌السلام است و پس از آن اصل نسخۀ «الحباء و الشرط» مى‌آید كه بنا به فرمودۀ حضرت شامل سه باب است:


    باب اول در شرح آثار و اعمال فضل بن سهل است كه چگونه مأمون را در وصول به خلافت يارى داد و ابوالسرايا و شورشيان ديگر را سركوب كرد و طبرستان، ديلم، كامل، غرچستان، غور، كياك، تغزغز، ارمنستان، حجاز، سرير، خزر و مغرب را رام ساخت.
    باب اول در شرح آثار و اعمال فضل بن سهل است كه چگونه مأمون را در وصول به خلافت یارى داد و ابوالسرایا و شورشیان دیگر را سركوب كرد و طبرستان، دیلم، كامل، غرچستان، غور، كیاك، تغزغز، ارمنستان، حجاز، سریر، خزر و مغرب را رام ساخت.


    باب دوم دربارۀ پاداش‌هايى است كه مأمون در برابر اين خدمات در حق او برقرار كرده است.
    باب دوم دربارۀ پاداش‌هایى است كه مأمون در برابر این خدمات در حق او برقرار كرده است.


    باب سوم دربارۀ چشم‌پوشى فضل از اين پاداش‌ها است. مأمون اين امر را پذيرفته و به فضل اختيار داده است كه هر كارى را كه نمى‌خواهد نكند و به اصطلاح اين نامه او را «مزاح العلة» ساخته است.
    باب سوم دربارۀ چشم‌پوشى فضل از این پاداش‌ها است. مأمون این امر را پذیرفته و به فضل اختیار داده است كه هر كارى را كه نمى‌خواهد نكند و به اصطلاح این نامه او را «مزاح العلة» ساخته است.


    ==ويژگى‌هاى آن حضرت==
    ==ویژگى‌هاى آن حضرت==
    شخصيت ملكوتى و مقام شامخ علمى و زهد و اخلاق حضرت رضاعليه‌السلام و اعتقاد شيعيان به او سبب شد كه نه تنها در مدينه بلكه در سراسر دنياى اسلام به عنوان بزرگ‌ترين و محبوب‌ترين فرد خاندان رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مورد قبول عامه باشد و مسلمانان او را بزرگ‌ترين پيشواى دين بشناسند و نامش را با صلوات و تقديس ببرند.
    [[پرونده:NUR02630J1.jpg|بندانگشتی|265px| ‏[[عيون أخبار الرضا عليه‌السلام (ترجمه آقانجفی)]]]]
    شخصیت ملكوتى و مقام شامخ علمى و زهد و اخلاق حضرت رضا علیه‌السلام و اعتقاد شیعیان به او سبب شد كه نه تنها در مدینه بلكه در سراسر دنیاى اسلام به عنوان بزرگ‌ترین و محبوب‌ترین فرد خاندان رسول اكرم صلى‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم مورد قبول عامه باشد و مسلمانان او را بزرگ‌ترین پیشواى دین بشناسند و نامش را با صلوات و تقدیس ببرند.


    بيست و چند سال بيش نداشت كه در مسجد رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم به فتوا مى‌نشست. علمش بى‌كران و رفتارش پيامبرگونه و حلم و رأفت و احسانش شامل خاص و عام مى‌گرديد. كسى را با عمل و سخن خود نمى‌آزرد، سخن كسى را قطع نمى‌كرد، هيچ حاجت‌مندى را مأيوس باز نمى‌گرداند.
    بیست و چند سال بیش نداشت كه در مسجد رسول‌اللّه صلى‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم به فتوا مى‌نشست. علمش بى‌كران و رفتارش پیامبرگونه و حلم و رأفت و احسانش شامل خاص و عام مى‌گردید. كسى را با عمل و سخن خود نمى‌آزرد، سخن كسى را قطع نمى‌كرد، هیچ حاجت‌مندى را مأیوس باز نمى‌گرداند.


    در حضور مهمان به پشتى تكيه نمى‌داد و پاى خود را دراز نمى‌كرد. هرگز به غلامان و خدمه دشنام نداد و با آنان مى‌نشست و غذا مى‌خورد، شب‌ها كم مى‌خوابيد و قرآن بسيار مى‌خواند. شب‌هاى تاريك در مدينه مى‌گشت و مستمندان را كمك مى‌كرد، در تابستان بر حصير و در زمستان بر پلاس زندگى مى‌كرد.
    در حضور مهمان به پشتى تكیه نمى‌داد و پاى خود را دراز نمى‌كرد. هرگز به غلامان و خدمه دشنام نداد و با آنان مى‌نشست و غذا مى‌خورد، شب‌ها كم مى‌خوابید و قرآن بسیار مى‌خواند. شب‌هاى تاریك در مدینه مى‌گشت و مستمندان را كمك مى‌كرد، در تابستان بر حصیر و در زمستان بر پلاس زندگى مى‌كرد.


    نظافت را در هر حال رعايت مى‌فرمود و عطر و بخور بسيار به كار مى‌برد. عادتا جامۀ ارزان و خشن مى‌پوشيد ولى در مجالس و براى ملاقات‌ها و پذيرايى‌ها لباس فاخر در بر مى‌كرد. غذا را اندك مى‌خورد و سفره‌اش رنگين نبود، در هر فرصت مناسب مردم مسلمان را به وظايف خود آگاه مى‌كرد.
    نظافت را در هر حال رعایت مى‌فرمود و عطر و بخور بسیار به كار مى‌برد. عادتا جامۀ ارزان و خشن مى‌پوشید ولى در مجالس و براى ملاقات‌ها و پذیرایى‌ها لباس فاخر در بر مى‌كرد. غذا را اندك مى‌خورد و سفره‌اش رنگین نبود، در هر فرصت مناسب مردم مسلمان را به وظایف خود آگاه مى‌كرد.


    ==نماز عيد==
    ==نماز عید==
    امام‌عليه‌السلام براى خنثى كردن توطئه‌هاى مأمون و اطرافيان او مراقبتى هوشيارانه داشت. يكى از توطئه‌هايى كه امام آن را به شكست كشانيد موضوع نماز عيد فطر رمضان سال 202 ه‍ق بود كه مأمون براى تظاهر به مردم و اين كه امام كاملا در اختيار و آلت دست و طرفدار خلافت اوست از وى خواست كه نماز عيد را ايشان با مردم بگزارند.
    [[پرونده:NURNoorAlWilayah2J1.jpg|بندانگشتی|265px| ‏[[نرم‌افزار نور الولایه (نسخه2) گنجینه منابع امامت و ولایت]]]]
    امام علیه‌السلام براى خنثى كردن توطئه‌هاى مأمون و اطرافیان او مراقبتى هوشیارانه داشت. یكى از توطئه‌هایى كه امام آن را به شكست كشانید موضوع نماز عید فطر رمضان سال 202 ق بود كه مأمون براى تظاهر به مردم و این كه امام كاملا در اختیار و آلت دست و طرفدار خلافت اوست از وى خواست كه نماز عید را ایشان با مردم بگزارند.


    امام امتناع فرمود ولى بر اثر اصرار مأمون فرمود «به همان گونه كه پيغمبر اسلام نماز عيد را برگزار مى‌كرد اجرا خواهد كرد». مأمون ناچار شد اين شرط را بپذيرد و فرماندهان سپاه و قضات و علما و دانشمندان به دستور مأمون به در منزل امام رفته و منتظر خروج ايشان براى حركت به محل نماز ايستادند.
    امام امتناع فرمود ولى بر اثر اصرار مأمون فرمود «به همان گونه كه پیغمبر اسلام نماز عید را برگزار مى‌كرد اجرا خواهد كرد». مأمون ناچار شد این شرط را بپذیرد و فرماندهان سپاه و قضات و علما و دانشمندان به دستور مأمون به در منزل امام رفته و منتظر خروج ایشان براى حركت به محل نماز ایستادند.


    همين كه آفتاب سر زد امام كه خود را شستشو داده و غسل كرده و معطر ساخته بود جامه‌اى ساده ولى پاكيزه پوشيده و عمامه‌اى سفيد بر سر نهاد. امام از كاركنان منزل خويش نيز خواسته بود كه همه همين گونه به راه افتند. همه در حالى كه امام را حلقه‌وار در بر گرفته بودند تكبير گويان از منزل خارج شدند. امام سر به آسمان برداشت و با صدايى چنان نافذ چهار تكبير گفت كه گويى هوا و زمين و همۀ موجودات تكبير او را پاسخ گفتند.
    همین كه آفتاب سر زد امام كه خود را شستشو داده و غسل كرده و معطر ساخته بود جامه‌اى ساده ولى پاکیزه پوشیده و عمامه‌اى سفید بر سر نهاد. امام از كاركنان منزل خویش نیز خواسته بود كه همه همین گونه به راه افتند. همه در حالى كه امام را حلقه‌وار در بر گرفته بودند تكبیر گویان از منزل خارج شدند. امام سر به آسمان برداشت و با صدایى چنان نافذ چهار تكبیر گفت كه گویى هوا و زمین و همۀ موجودات تكبیر او را پاسخ گفتند.


    چون فرماندهان و درباريان كه خود را آراسته و منتظر امام ايستاده بودند با چنين صحنه‌اى مواجه شدند بلافاصله از مركب‌ها به زير آمدند و كفش‌ها و چكمه‌ها از پاى بدر آوردند. امام پس از لحظه‌اى توقف اين جملات را بر زبان جارى ساخت: «اللّه أكبر، اللّه أكبر على ما هدانا،... و الحمد للّه على ما أبلانا».
    چون فرماندهان و درباریان كه خود را آراسته و منتظر امام ایستاده بودند با چنین صحنه‌اى مواجه شدند بلافاصله از مركب‌ها به زیر آمدند و كفش‌ها و چكمه‌ها از پاى بدر آوردند. امام پس از لحظه‌اى توقف این جملات را بر زبان جارى ساخت: «اللّه أكبر، اللّه أكبر على ما هدانا،... و الحمد للّه على ما أبلانا».


    امام به سوى مصلا حركت آغاز كرد ولى هر ده قدمى كه به پيش مى‌رفت مى‌ايستاد و چهار تكبير مى‌گفت. تمام كوچه‌ها و خيابان‌هاى شهر مرو از جمعيت مملو گرديد، همه با اشتياق گرد آمدند و ناظر حركت پيامبرگونۀ امام بودند.
    امام به سوى مصلا حركت آغاز كرد ولى هر ده قدمى كه به پیش مى‌رفت مى‌ایستاد و چهار تكبیر مى‌گفت. تمام كوچه‌ها و خیابان‌هاى شهر مرو از جمعیت مملو گردید، همه با اشتیاق گرد آمدند و ناظر حركت پیامبرگونۀ امام بودند.


    گزارش اين صحنه‌هاى مهيج به گوش مأمون مى‌رسيد تا آنجا كه بر اثر القاى اطرافيان تاب ادامۀ برنامه را نياورده دستور داد كه امام از ميان راه برگردد و امام نيز چنين كرد و مردم آشفته خاطر و خشم‌ناك پراكنده شدند و صفوف نماز ديگر به نظم نپيوست و توطئۀ مأمون با شكست مواجه گرديد.
    گزارش این صحنه‌هاى مهیج به گوش مأمون مى‌رسید ‎تا آنجا كه بر اثر القاى اطرافیان تاب ادامۀ برنامه را نیاورده دستور داد كه امام از میان راه برگردد و امام نیز چنین كرد و مردم آشفته خاطر و خشم‌ناك پراكنده شدند و صفوف نماز دیگر به نظم نپیوست و توطئۀ مأمون با شكست مواجه گردید.


    ==شهادت==
    ==شهادت==
    [[ابن‌بابویه، محمد بن علی|صدوق]] در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] از ابوعلى حسين بن احمد سلامى مؤلف اخبار خراسان (كه فعلا در دست نيست) نقل مى‌كند كه ولايت عهدى حضرت رضا به اشاره و توصيۀ فضل بن سهل بوده است و چون اين خبر به بغداد رسيد خاندان بنى عباس را خوش نيامد و مأمون را خلع كردند و با ابراهيم بن المهدى كه موسيقى‌دان و عود نواز بود بيعت كردند و چون مأمون اين خبر را شنيد دريافت كه فضل بن سهل رأى ناصوابى در پيش او گذاشته است.
    [[پرونده:zarih Emam Riza.jpg|بندانگشتی|265px|ضریح مطهر حرم ملکوتی امام رضا علیه‌السلام]]
    [[پرونده:NUR31752J1.jpg|بندانگشتی|265px| ‏[[همگام با امام رضا علیه‌السلام از مدینه تا مرو]]]]
    [[پرونده:NUR37022J1.jpg|بندانگشتی|265px| ‏[[التعليقة علی الفوائد الرضوية (موسوعه جلد 43)]]]]
    [[پرونده:NUR35024J1.jpg|بندانگشتی|265px| ‏[[سبک زندگی؛ منشور زندگی در منظر امام رضا علیه‌السلام]]]]
    [[ابن بابویه، محمد بن علی|صدوق]] در [[عيون أخبار الرضا عليه‌السلام (تصحیح لاجوردی‌)|عیون اخبار الرضا]] از ابوعلى حسین بن احمد سلامى مؤلف اخبار خراسان (كه فعلا در دست نیست) نقل مى‌كند كه ولایت‌عهدى حضرت رضا به اشاره و توصیۀ فضل بن سهل بوده است و چون این خبر به بغداد رسید ‎خاندان بنى عباس را خوش نیامد و مأمون را خلع كردند و با ابراهیم بن المهدى كه موسیقى‌دان و عود نواز بود بیعت كردند و چون مأمون این خبر را شنید دریافت كه فضل بن سهل رأى ناصوابى در پیش او گذاشته است.


    پس، از مرو بيرون آمد و راهى بغداد شد و چون به سرخس رسيد فضل ناگهان در حمام كشته شد و قاتل او غالب، دايى مأمون بود. بعد مأمون حضرت را در حال بيمارى كه بر او عارض شده بود مسموم ساخت و آن حضرت در اثر آن سم وفات يافت و در «سناباد» توس در كنار قبر هارون مدفون گرديد. اين واقعه در صفر سال 203 ه‍ق اتفاق افتاد.
    پس، از مرو بیرون آمد و راهى بغداد شد و چون به سرخس رسید ‎فضل ناگهان در حمام كشته شد و قاتل او غالب، دایى مأمون بود. بعد مأمون حضرت را در حال بیمارى كه بر او عارض شده بود مسموم ساخت و آن حضرت در اثر آن سم وفات یافت و در «سناباد» توس در كنار قبر هارون مدفون گردید. این واقعه در صفر سال 203 ق اتفاق افتاد.


    [[ابن‌بابویه، محمد بن علی|صدوق]] پس از نقل اين خبر از كتاب اخبار خراسان، آن را نادرست مى‌داند و مى‌گويد (چنان كه قبلا ذكر شد) مأمون خود، آن حضرت را وليعهد كرد و فضل بن سهل چون از پروردگان آل برمك بود با حضرت رضاعليه‌السلام دشمن بود.
    [[ابن بابویه، محمد بن علی|صدوق]] پس از نقل این خبر از كتاب اخبار خراسان، آن را نادرست مى‌داند و مى‌گوید (چنان كه قبلا ذكر شد) مأمون خود، آن حضرت را ولیعهد كرد و فضل بن سهل چون از پروردگان آل برمك بود با حضرت رضا علیه‌السلام دشمن بود.


    اين كه فضل بن سهل از آغاز دشمن حضرت امام رضاعليه‌السلام باشد محل ترديد است و چنان كه اشاره شد ظاهرا فضل بن سهل در ولايت عهدى حضرت رضاعليه‌السلام مؤثر بوده است. اما گويا پس از انتخاب آن حضرت به ولايت عهدى وقايعى روى داده است كه منجر به مخالفت فضل با امام رضاعليه‌السلام شده است.
    این كه فضل بن سهل از آغاز دشمن حضرت امام رضا علیه‌السلام باشد محل تردید است و چنان كه اشاره شد ظاهرا فضل بن سهل در ولایت‌عهدى حضرت رضا علیه‌السلام مؤثر بوده است. اما گویا پس از انتخاب آن حضرت به ولایت‌عهدى وقایعى روى داده است كه منجر به مخالفت فضل با امام رضا علیه‌السلام شده است.


    روايتى در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] (167/2) هست كه به موجب آن فضل بن سهل با هشام بن ابراهيم نزد حضرت رضا رفتند و خواستند براى قتل مأمون و رساندن آن حضرت به خلافت با او تعهد بندند. حضرت بر ايشان خشم گرفت و هر دو را از نزد خود راند. آن دو ترسيدند و نزد مأمون رفتند و گفتند ما مى‌خواستيم «رضا» را بيازماييم. پس از آن حضرت رضاعليه‌السلام نزد مأمون رفت و قصه را باز گفت و مأمون دريافت كه حق با امام رضاعليه‌السلام بوده است.
    روایتى در [[عيون أخبار الرضا عليه‌السلام (تصحیح لاجوردی‌)|عیون اخبار الرضا]] (167/2) هست كه به موجب آن فضل بن سهل با هشام بن ابراهیم نزد حضرت رضا رفتند و خواستند براى قتل مأمون و رساندن آن حضرت به خلافت با او تعهد بندند. حضرت بر ایشان خشم گرفت و هر دو را از نزد خود راند. آن دو ترسیدند و نزد مأمون رفتند و گفتند ما مى‌خواستیم «رضا» را بیازماییم. پس از آن حضرت رضا علیه‌السلام نزد مأمون رفت و قصه را باز گفت و مأمون دریافت كه حق با امام رضا علیه‌السلام بوده است.


    شايد اين معنى يكى از اسباب مخالفت فضل با امام باشد و شايد عوامل ديگرى هم باشد كه بر ما مجهول است. به هر حال بنا به گفتۀ [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] (حوادث سال 203) حضرت رضاعليه‌السلام به مأمون گفت كه فضل اخبار بغداد و نارضايى مردم را از خودش و برادرش حسن بن سهل و حتى از ولايت عهدى خود آن حضرت نهان مى‌دارد و مردم در بغداد با ابراهيم بن المهدى بيعت كرده‌اند.
    شاید این معنى یكى از اسباب مخالفت فضل با امام باشد و شاید عوامل دیگرى هم باشد كه بر ما مجهول است. به هر حال بنا به گفتۀ [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] (حوادث سال 203) حضرت رضا علیه‌السلام به مأمون گفت كه فضل اخبار بغداد و نارضایى مردم را از خودش و برادرش حسن بن سهل و حتى از ولایت‌عهدى خود آن حضرت نهان مى‌دارد و مردم در بغداد با ابراهیم بن المهدى بیعت كرده‌اند.


    چون مأمون در اين باره تحقيق كرد و صدق گفته‌هاى آن حضرت بر او روشن شد عازم بغداد گرديد و چنان كه در تواريخ مذكور است در سر راه، فضل بن سهل در سرخس در حمام كشته شد و خود حضرت رضا در توس وفات يافت.
    چون مأمون در این باره تحقیق كرد و صدق گفته‌هاى آن حضرت بر او روشن شد عازم بغداد گردید و چنان كه در تواریخ مذكور است در سر راه، فضل بن سهل در سرخس در حمام كشته شد و خود حضرت رضا در توس وفات یافت.


    مجلسى در [[بحار الأنوار]] (311/49 چاپ جديد) تحت عنوان «تذييل» دربارۀ اين كه آيا حضرت رضاعليه‌السلام به مرگ طبيعى وفات يافته يا شهيد شده است مى‌گويد: ميان اصحاب ما (يعنى شيعه) و مخالفان (اهل سنت) در اين كه آيا حضرت رضا به مرگ طبيعى درگذشته يا مسموم شده اختلاف است و اشهر در ميان ما شيعيان آن است كه آن حضرت به سم مأمون شهيد شده است و از سيد على بن طاوس از علماى شيعه نقل شده است كه او منكر مسموم بودن آن حضرت است و نيز [[اربلی، علی بن عیسی|اربلى]] در [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]] مسموم شدن آن حضرت را انكار كرده است و گفته است كه ابن طاوس قبول نداشت كه مأمون حضرت رضا را زهر داده باشد.
    [[مجلسی، محمدباقر|مجلسى]] در [[بحار الأنوار]] (311/49 چاپ جدید) تحت عنوان «تذییل» دربارۀ این كه آیا حضرت رضا علیه‌السلام به مرگ طبیعى وفات یافته یا شهید شده است مى‌گوید: میان اصحاب ما (یعنى شیعه) و مخالفان (اهل سنت) در این كه آیا حضرت رضا به مرگ طبیعى درگذشته یا مسموم شده اختلاف است و اشهر در میان ما شیعیان آن است كه آن حضرت به سم مأمون شهید شده است و از سید‌ ‎على بن طاوس از علماى شیعه نقل شده است كه او منكر مسموم بودن آن حضرت است و نیز [[اربلی، علی بن عیسی|اربلى]] در [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]] مسموم شدن آن حضرت را انكار كرده است و گفته است كه [[ابن طاووس، علی بن موسی|ابن طاوس]] قبول نداشت كه مأمون حضرت رضا را زهر داده باشد.


    مؤلف [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]] پس از ذكر مطالبى در اين باره مى‌گويد اين كه گفته مى‌شود سوزن آلوده به زهر را در انگور فرو بردند و انگور را زهرآگين ساختند ما نمى‌دانيم كه چنين چيزى سبب زهرآگين شدن انگور مى‌گردد و قياس طبى، آن را گواهى نمى‌دهد.
    مؤلف [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]] پس از ذكر مطالبى در این باره مى‌گوید این كه گفته مى‌شود سوزن آلوده به زهر را در انگور فرو بردند و انگور را زهرآگین ساختند ما نمى‌دانیم كه چنین چیزى سبب زهرآگین شدن انگور مى‌گردد و قیاس طبى، آن را گواهى نمى‌دهد.


    البته مجلسى اظهارات مؤلف [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]] را رد مى‌كند و حق را به جانب [[ابن‌بابویه، محمد بن علی|صدوق]] و مفيد مى‌دهد و معتقد است كه آن حضرت مسموم شده است. دربارۀ مسموم شدن آن حضرت از راه انگور يا انار يا چيز ديگر روايات مختلف است و آنچه مى‌توان با قطع نظر از جزئيات و تفاصيل واقعه گفت اين است كه همچنان كه انتخاب آن حضرت به ولايت عهدى سياسى بوده است وفات آن حضرت هم در جوّى سياسى صورت گرفته است و به همين جهت احتمال مسموم شدن حضرت بيشتر است.
    البته [[مجلسی، محمدباقر|مجلسى]] اظهارات مؤلف [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]] را رد مى‌كند و حق را به جانب [[ابن بابویه، محمد بن علی|صدوق]] و [[مفید، محمد بن محمد|مفید]] مى‌دهد و معتقد است كه آن حضرت مسموم شده است. دربارۀ مسموم شدن آن حضرت از راه انگور یا انار یا چیز دیگر روایات مختلف است و آنچه مى‌توان با قطع نظر از جزئیات و تفاصیل واقعه گفت این است كه همچنان كه انتخاب آن حضرت به ولایت‌عهدى سیاسى بوده است وفات آن حضرت هم در جوّى سیاسى صورت گرفته است و به همین جهت احتمال مسموم شدن حضرت بیشتر است.


    زيرا مأمون پس از شنيدن اين كه او را در بغداد از خلافت خلع كردند و با ابراهيم بن المهدى بيعت كردند دريافت كه يكى از علل عمدۀ مخالفت بزرگان و دست اندركاران بغداد با خلافت او همين ولايت عهدى حضرت رضا است و خواست به هر نحوى كه شده است خود را از اين گرفتارى كه گريبان‌گير او شده بود نجات دهد.
    زیرا مأمون پس از شنیدن این كه او را در بغداد از خلافت خلع كردند و با ابراهیم بن المهدى بیعت كردند دریافت كه یكى از علل عمدۀ مخالفت بزرگان و دست اندركاران بغداد با خلافت او همین ولایت‌عهدى حضرت رضا است و خواست به هر نحوى كه شده است خود را از این گرفتارى كه گریبان‌گیر او شده بود نجات دهد.


    ==منابع==
    ==منابع مقاله==
    # [[أعيان الشيعة (12 جلدی)|أعيان الشيعة]]، ج 2
    # [[أعيان الشيعة (12 جلدی)|أعیان الشیعة]]، ج 2
    # الكامل، ابن أثير، 119/6، مصر 1303 ه‍ ق
    # الكامل، ابن أثیر، 119/6، مصر 1303 ه‍ ق
    # [[بحار الأنوار]]، ج 49
    # [[بحار الأنوار]]، ج 49
    # [[تاريخ الطبري، تاريخ الأمم و الملوك|تاريخ [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]، 251/10
    # تاریخ طبرى، 251/10
    # [[تاريخ الخلفاء]]، سيوطى، 307
    # [[تاريخ الخلفاء|تاریخ الخلفاء]]، سیوطى، 307
    # عيون أخبار الرضا، قم 1363ه‍ ش
    # عیون أخبار الرضا، قم 1363ه‍ ش


    == وابسته‌ها ==
    {{امام رضا علیه‌السلام}}
    {{شهیدان}}
    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}
    {{وابسته‌ها}}
    [[صحيفة الإمام الرضا‌عليه السلام]]


    [[صحيفة الرضا(ع)]]  
     
    [[صحيفة الإمام الرضا‌ عليه‌السلام]]
     
    [[صحيفة الرضا عليه‌السلام]]  


    [[الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا عليه‌السلام]]  
    [[الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا عليه‌السلام]]  


    [[طب الرضا، طب و بهداشت از امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام)]]
    [[طب الرضا، طب و بهداشت از امام علی بن موسی الرضا علیه‌السلام]]
     
    [[عيون أخبار الرضا عليه‌السلام (تصحیح لاجوردی‌)]]
     
    [[عيون أخبار الرضا عليه‌السلام (ترجمه آقانجفی)]]
     
    [[عيون أخبار الرضا علیه‌السلام (ترجمه روغنی قزوینی)]]
     
    [[متن و ترجمه عیون أخبار الرضا علیه‌السلام]]
     
    [[اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه‌السلام (ترجمه)]]
     
    [[الحياة السياسية للإمام الرضا(ع)، دراسة و تحليل]]
     
    [[الجامع لرواة أصحاب الإمام الرضا عليه‌السلام]]


    [[الرسالة الذهبیة]]  
    [[الرسالة الذهبیة]]  
    [[نامه زرین‌ سلامت]]


    [[تحفه شاهیه عباسیه]]  
    [[تحفه شاهیه عباسیه]]  
    خط ۱۹۵: خط ۲۱۱:
    [[طب الإمام الرضا علیه‌السلام]]  
    [[طب الإمام الرضا علیه‌السلام]]  


    [[نامه زرین سلامت]]


    [[هشتاد و هشت کلام از هشتمين امام حضرت علي بن موسي الرضاعليه‌السلام به شش زبان عربي، فارسی، اردو، انگليسي، فرانسه، آلماني]]  
    [[هشتاد و هشت کلام از هشتمين امام حضرت علي بن موسي الرضا عليه‌السلام به شش زبان عربی، فارسی، اردو، انگلیسی، فرانسه، آلمانی]]  


    [[مسند الرضا علیه‌السلام]]  
    [[مسند الرضا علیه‌السلام]]  
    [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)]]
    [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (ترجمه آقانجفی)]]
    [[عيون أخبار الرضا(علیه السلام) (ترجمه روغنی قزوینی)]]
    [[متن و ترجمه عیون أخبار الرضا(علیه السلام)]]


    [[رده:زندگی‌نامه]]
    [[رده:زندگی‌نامه]]
    [[رده:امامان شیعه]]
    [[رده:امام رضا(ع)]]
    [[رده:شهیدان]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۲ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۳۱

    امام رضا علیه‌السلام
    مشهد، حرم مطهر امام رضا(ع)
    نام‌های دیگر
    • امام رضا(ع)
    • ثامن‌الحج
    • Alī ibn Mūsā ar-Riḍā
    • Ali al-Ridha
    نام پدرامام موسی کاظم علیه‌السلام
    ولادت11 ذی قعده 148ق، مدینه
    شهادت28 صفر 203ق،
    مدت امامت20 سال
    مدفنمشهد، ایران
    آثار

    ابوالحسن على بن موسى علیهما‌السلام (۱۴۸–۲۰۳ق)، ملقب به رضا، امام هشتم از ائمۀ اثنی‌عشر علیهم‌السلام و دهمین معصوم از چهارده معصوم علیهم‌السلام است که به مدت 20 سال عهده‌دار امامت بود.

    ولادت

    سال تولد آن حضرت را 148 و 153ق و ماه تولد ایشان را ذوالحجة و ذوالقعدة و ربیع‌الاول گفته‌اند و مشهور آن است كه روز تولد آن حضرت «یازدهم ذوالقعدة» بوده است.

    مادر آن حضرت ام ولد بود. (كنیزى بود كه از مولاى خود فرزند آورده بود.) دربارۀ نام و زادگاه مادر آن حضرت اختلاف است و به اغلب احتمالات، از مردم شمال آفریقا یا مغرب مراكش بوده است.

    كنیه و لقب

    كنیۀ آن حضرت «ابوالحسن» بوده است و چون حضرت امیر علیه‌السلام نیز مكنى به ابوالحسن بوده‌اند حضرت رضا علیه‌السلام را ابوالحسن ثانى گفته‌اند.

    مشهورترین لقب ایشان «رضا» بوده است كه بنابر روایتى در عیون اخبار الرضا (13/1)، علت ملقب بودن آن حضرت به «رضا» این بوده است كه «رضی به المخالفون من أعدائه كما رضی به الموافقون من أولیائه و لم یكن ذلك لأحد من آبائه علیهم‌السلام فلذلك سمی من بینهم بالرضا...»، یعنى هم دشمنان مخالف و هم دوستان موافق به (ولایت عهد او) رضایت دادند و چنین چیزى براى هیچ یك از پدران او دست نداده بود، از این رو در میان ایشان تنها او به «رضا» نامیده شد.

    اما به روایت طبرى (وقایع سال 201) مأمون آن حضرت را «الرضی من آل محمد» نامید و صدوق هم بنابر روایتى دیگر در عیون اخبار الرضا (147/2) چنین گفته است.

    باید متذكر شد كه داعیان و مبلغان بنى عباس در اواخر عهد بنى امیه مردم را دعوت می‌كردند كه با «رضا از آل محمد» بیعت كنند، یعنى بى‌آنكه از كسى نام ببرند مى‌گفتند چون خلافت بنى امیه درست نیست باید به كسى از خاندان محمد صلى‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم كه مورد رضایت همه باشد بیعت كنند.

    بنى عباس با حكومت آل على مخالف بودند ولى چون مأمون كه خود از بنى عباس بود حضرت رضا علیه‌السلام را به ولایت‌عهدى برگزید، همه از مخالف و موافق به او راضى شدند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت صادق آمد و به آن لقب موسوم و مشهور شد.

    در كتب معتبر، از جمله در عیون اخبار الرضا، نصوص و دلایل امامت آن حضرت مذكور است و در همین كتاب (23/1 به بعد) وصیت نامۀ مفصلى از حضرت امام موسى كاظم علیه‌السلام مندرج است.

    ولایت عهد

    پس از آن كه محمد امین در بغداد كشته شد و خلافت در خراسان بر مأمون مسلم گردید، مأمون تصمیم گرفت تا خلافت را پس از خود به كسى كه غیر از خاندان بنى عباس باشد بسپارد و پس از تحقیق و بررسى در احوال علویان كسى را شایسته‌تر و برازنده‌تر از على بن موسى بن جعفر علیهم‌السلام ندید و از این رو كس فرستاد و او را از مدینه به خراسان فرا خواند.

    دربارۀ علت این تصمیم مطالبى گفته شده است و از جمله بنابر خبرى در عیون اخبار الرضا از قول مأمون نقل شده است كه گویا هنگامى كه امین خود را در بغداد خلیفه خواند و بسیارى از نقاط شرق عالم اسلام بر مأمون عاصى شدند، مأمون عهد و نذر كرد كه اگر بر مشكلات فائق آید خلافت را در محلى قرار دهد كه خداوند قرار داده است و چون بر برادرش غالب آمد و به خلافت رسید ‎كسى را سزاوارتر از على بن موسى علیهما‌السلام ندید و او را از مدینه بخواست و ولایت‌عهدى خود را به او تفویض كرد.

    این مطلب درست به نظر نمى‌رسد، زیرا مستلزم آن است كه مأمون شیعه باشد و امامان را تا حضرت رضا قبول داشته باشد و گرنه «قرار دادن خلافت در محلى كه خداوند قرار داده است» معنى ندارد.

    اما اگر هم مأمون ارادتى به حضرت امیر علیه‌السلام و بعضى از اهل‌بیت داشته است دلیل تشیع او به معنى دقیق كلمه (امام واقعى دانستن حضرت رضا) نمى‌شود. علاوه بر این اگر مأمون خود را سزاوار خلافت نمى‌دانست دلیلى نداشت كه با امین بر سر خلافت بجنگد و خود را امیرالمؤمنین بخواند.

    بعضى گفته‌اند فضل بن سهل ذو الریاستین كه در حكم وزیر مأمون بود او را بر این كار واداشت. اما باید دید كه چه علتى موجب گردید تا فضل بن سهل مأمون را بر این كار وا بدارد؟

    به احتمال قوى دلایل فضل و مأمون در انتصاب حضرت رضا علیه‌السلام به ولایت‌عهدى، سیاسى بوده است، زیرا پس از قتل امین اوضاع عراق و شام سخت آشفته بود و در میان بنى عباس فرد برجسته‌اى كه مورد قبول و رضایت همگان باشد وجود نداشت و مأمون با همۀ لیاقت و شخصیت سیاسى در عراق ناشناخته بود.

    در یمن و كوفه و بصره و بغداد و ایران عامۀ مردم از زمان منصور به بعد آن انتظارى را كه از خلافت بنى عباس داشتند برآورده ندیدند، زیرا مردم تشنۀ عدل و داد و اسلام واقعى بودند. از این رو چشم‌ها و دل‌ها نگران و منتظر خاندان امام علی علیه‌السلام بودند و امیدها و آرزوهاى خود را به افراد برجسته و متقى این خاندان بسته بودند.

    فضل و مأمون با شم سیاسى خود از مشاهدۀ اوضاع نابسامان شهرهاى مهم و شورش مردم (مانند قیام ابوالسرایا در كوفه و علوى دیگر در یمن) به این نكته پى برده بودند و مى‌خواستند با انتخاب فرد برجسته و ممتازى از خاندان على به ولایت‌عهدى رضایت مردم را به خود جلب كنند و پایه‌هاى خلافت مأمون را مستحكم سازند به همین جهت مأمون در سال 200ق بنا به گفتۀ طبرى رجاء بن ابى الضحاك و فرناس خادم (در بعضى روایات شیعه یاسر خادم) را به مدینه فرستاد تا على بن موسى بن جعفر علیهم‌السلام و محمد بن جعفر عم حضرت رضا علیه‌السلام را به خراسان ببرند.

    رجاء بن ابى الضحاك، خویش نزدیک فضل بن سهل بود و همین امر شاید مؤید این مطلب باشد كه فضل بن سهل در كار ولایت‌عهدى حضرت رضا علیه‌السلام دخالت داشته است.

    در روایات شیعه آمده است كه مأمون به حضرت رضا نوشت تا از راه بصره و اهواز و فارس به خراسان برود نه از راه كوفه و قم و دلیل این امر را كثرت شیعیان در كوفه و قم ذكر كرده‌اند، زیرا مأمون مى‌ترسید ‎كه شیعیان كوفه و قم به دور آن حضرت جمع شوند.

    این مؤید آن است كه عامل فرا خواندن حضرت رضا به خراسان عاملى سیاسى بوده است و مأمون مى‌ترسیده است كه كثرت شیعیان در كوفه یا قم سبب شود كه آن حضرت را به خلافت بردارند و رشتۀ كار بكلى از دست مأمون خارج گردد.

    حدیث سلسلة الذهب

    مشهور است كه به هنگام ورود حضرت رضا علیه‌السلام به نیشابور طالبان علم و محدثان دور محفۀ آن حضرت كه بر استرى نهاده شده بود جمع شدند و از ایشان خواستند كه حدیثى بر آنها املا فرماید.

    حضرت حدیثى بطور مسلسل از آباء طاهرین خود از رسول‌اللّه صلى‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم و جبرئیل از قول خداوند روایت كرد كه «كلمة لا إله إلا اللّه حصنی و من دخل حصنی أمن من عذابی» یعنى كلمۀ توحید یا لا إله إلا اللّه حصار و باروى مستحكم من است و هر كه به درون حصار من رفت از عذاب من در امان ماند. این حدیث به جهت مسلسل بودن آن از ائمۀ اطهار علیهم‌السلام تا حضرت رسول صلى‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم به حدیث «سلسلة الذهب» معروف شده است.

    دربارۀ این كه چرا آن حضرت این حدیث را املا فرمود باید گفت كه این نوعى دعوت به وحدت كلمه و اتفاق بوده است زیرا اساس اسلام و مدخل آن این كلمه است كه معتقدان به خود را از هر گونه تشویش و عذابى در امان مى‌دارد و مسلمانان باید با توجه به آن در درون حصار و باروى اسلام از اختلاف كلمه بپرهیزند و مدافع آن حصن در برابر مهاجم خارجى باشند و از دشمنى و مخالفت بر سر مسائل فرعى دورى گزینند.

    حضرت در نیشابور در محله‌اى به نام بلاشاباد نزول فرمود و از آنجا به توس و از توس به سرخس و از سرخس به مرو كه اقامتگاه مأمون بود رفت.

    به روایت عیون اخبار الرضا (149/2) مأمون نخست به آن حضرت پیشنهاد كرد كه خود خلافت را قبول كند و چون آن حضرت امتناع فرمودند و در این باب مخاطبات زیاد میان ایشان رد و بدل گردید سرانجام پس از دو ماه اصرار و امتناع ناچار ولایت‌عهدى را پذیرفت به این شرط كه از امر و نهى و حكم و قضا دور باشد و چیزى را تغییر ندهد.

    علت مقاومت امام این بود كه اوضاع را پیش بینى مى‌كرد و بر او مسلم بود عشیرۀ عباسى و رجال دولت كه عادت به لاابالى‌گرى و درازدستى عهد هارون الرشید كرده‌اند زیر بار حق نخواهند رفت و او قادر به اجراى قوانین الهى نخواهد بود.

    مأمون پس از آن كه آن حضرت ولایت‌عهدى را پذیرفت امر كرد تا لباس سیاه كه شعار عباسیان بود ترك شود و درباریان و فرماندهان و سپاهیان و بنى هاشم همه لباس سبز كه شعار علویان بود بپوشند. خود نیز جامۀ سبز پوشید و نام امام را زینت بخش درهم و دینار نمود و مقرر داشت كه در همۀ بلاد اسلام بر منابر خطبه بنام امام خوانده شود و این به روایت طبرى روز سه‌شنبه دوم رمضان سال 201 ق بود.

    على بن عیسى اربلى مؤلف كشف الغمة، عهدى را كه مأمون ظاهرا دربارۀ ولایت‌عهدى امام رضا علیه‌السلام نوشته بود و ملاحظاتى را كه حضرت رضا علیه‌السلام در میان سطور آن عهدنامه و در پشت آن مرقوم فرموده بودند در سال 670 ق در دست یكى از «قوام» (خادمان مشهد و قبر آن حضرت) دیده و صورت آن را در همان كتاب كشف الغمة آورده است.

    تحقیق دربارۀ صحت و اصالت این عهد بصورتى كه در كتاب مذكور آمده است مجالى دیگر مى‌خواهد و در اینجا فرض صحت و اصالت آن است و از مطالعۀ آن نتیجه مى‌شود كه آنچه در بعضى كتب ادعا شده است كه مأمون شیعى بوده است و در مطالب گذشته نیز به آن اشاره شد صحت ندارد زیرا مأمون در این عهدنامه از مقام خلافت به گونه‌اى تعبیر مى‌كند كه با عقاید اهل سنت مطابق است.

    مأمون در این عهدنامه به سخن عمر استناد مى‌جوید و هم چنین خلافت خود را مستند به شرع و قانون مى‌داند. هم چنین در این عهدنامه مأمون علت انتخاب آن حضرت را به ولایت‌عهدى علم و فضل و ورع و تقواى او مى‌داند نه آنچه شیعیان معتقدند كه او خلیفه و امام بحق و برگزیده از جانب خدا و منصوص از سوى پدر و اجداد خویش است. هم چنین در این عهدنامه به صراحت آمده است كه ملقب شدن آن حضرت به «رضا» از جانب خود مأمون بوده است.

    حضرت امام رضا علیه‌السلام به موجب آنچه مؤلف كشف الغمة آورده است در پشت این عهدنامه قبول خود را اعلام فرموده است اما بقاى خود را پس از مأمون و وصول خود را به مقام خلافت با تردید و شك تلقى كرده است.

    البته آن حضرت هم به نور امامت و هم با روشن بینى خاصى كه از اوضاع و احوال سیاسى زمان خود داشت مى‌دانست كه این كار به آخر نخواهد رسید ‎و بنى عباس و مخالفان خاندان امام علی علیه‌السلام به هر طریقى كه باشد با آن مخالفت خواهند كرد.

    اما آنچه شخص را به تأمل وا مى‌دارد این است كه در آن جا گویا حضرت رضا مرقوم فرموده بود: «الجامعة و الجفر یدلان على ضد ذلك و ما أدری ما یفعل بی و لا بكم» یعنى: جامعه و جفر بر خلاف این دلالت دارند (یعنى دلالت دارند بر این كه این امر خلافت به من نخواهد رسید) و من نمى‌دانم بر سر من و شما چه خواهد آمد یا با من و با شما چه خواهند كرد.

    دربارۀ جفر و جامعه و ماهیت آن نمى‌توان سخنى گفت و شكى هم نیست كه امام علیه‌السلام با ارشاد و هدایت الهى از غیب و آینده مى‌تواند آگاه باشد. اما این كه حضرت در سندى رسمى و پشت فرمان مأمون از جفر و جامعه سخن بگوید محل تردید است زیرا مأمون و اطرافیان او به جفر و جامعه‌اى كه مخصوص امامان شیعه باشد كه به وسیلۀ آن از سر غیب آگاه گردند اعتقادى نداشتند و بعید است كه حضرت امام رضا علیه‌السلام در پشت عهدنامۀ مأمون چنین چیزى مرقوم بفرمایند.

    تاریخ عهدنامۀ مذكور روز دوشنبه 7 رمضان سال 201 ق است و چنان كه گفتیم طبرى روز انتخاب حضرت را به ولایت‌عهدى سه شنبه 2 رمضان سال مذكور مى‌داند و اگر سه شنبه 2 رمضان باشد روز هفتم ماه رمضان یك شنبه مى‌شود نه دوشنبه. اما اختلاف یك روز را مى‌توان به اختلاف در رؤیت هلال منسوب داشت.

    صدوق در عیون اخبار الرضا (154/2 به بعد) نسخۀ سند دیگرى از حضرت رضا علیه‌السلام به نام نسخۀ كتاب «الحباء و الشرط» كه تاریخ آن نیز همان دوشنبه 7 رمضان سال 201 ق است نقل كرده است و در آن تصریح شده است كه این روز همان روزى است كه مأمون آن حضرت را ولیعهد خود كرده و مردم را به پوشیدن لباس سبز واداشته است.

    صدوق خود این نسخه را كه حضرت دربارۀ فضل بن سهل و برادرش حسن بن سهل به عمال و كارداران نوشته، دیده است و به قول خودش آن را از كسى «روایت» نكرده است.

    این نامه مقدمه‌اى دارد كه به قلم حضرت رضا علیه‌السلام است و پس از آن اصل نسخۀ «الحباء و الشرط» مى‌آید كه بنا به فرمودۀ حضرت شامل سه باب است:

    باب اول در شرح آثار و اعمال فضل بن سهل است كه چگونه مأمون را در وصول به خلافت یارى داد و ابوالسرایا و شورشیان دیگر را سركوب كرد و طبرستان، دیلم، كامل، غرچستان، غور، كیاك، تغزغز، ارمنستان، حجاز، سریر، خزر و مغرب را رام ساخت.

    باب دوم دربارۀ پاداش‌هایى است كه مأمون در برابر این خدمات در حق او برقرار كرده است.

    باب سوم دربارۀ چشم‌پوشى فضل از این پاداش‌ها است. مأمون این امر را پذیرفته و به فضل اختیار داده است كه هر كارى را كه نمى‌خواهد نكند و به اصطلاح این نامه او را «مزاح العلة» ساخته است.

    ویژگى‌هاى آن حضرت

    شخصیت ملكوتى و مقام شامخ علمى و زهد و اخلاق حضرت رضا علیه‌السلام و اعتقاد شیعیان به او سبب شد كه نه تنها در مدینه بلكه در سراسر دنیاى اسلام به عنوان بزرگ‌ترین و محبوب‌ترین فرد خاندان رسول اكرم صلى‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم مورد قبول عامه باشد و مسلمانان او را بزرگ‌ترین پیشواى دین بشناسند و نامش را با صلوات و تقدیس ببرند.

    بیست و چند سال بیش نداشت كه در مسجد رسول‌اللّه صلى‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم به فتوا مى‌نشست. علمش بى‌كران و رفتارش پیامبرگونه و حلم و رأفت و احسانش شامل خاص و عام مى‌گردید. كسى را با عمل و سخن خود نمى‌آزرد، سخن كسى را قطع نمى‌كرد، هیچ حاجت‌مندى را مأیوس باز نمى‌گرداند.

    در حضور مهمان به پشتى تكیه نمى‌داد و پاى خود را دراز نمى‌كرد. هرگز به غلامان و خدمه دشنام نداد و با آنان مى‌نشست و غذا مى‌خورد، شب‌ها كم مى‌خوابید و قرآن بسیار مى‌خواند. شب‌هاى تاریك در مدینه مى‌گشت و مستمندان را كمك مى‌كرد، در تابستان بر حصیر و در زمستان بر پلاس زندگى مى‌كرد.

    نظافت را در هر حال رعایت مى‌فرمود و عطر و بخور بسیار به كار مى‌برد. عادتا جامۀ ارزان و خشن مى‌پوشید ولى در مجالس و براى ملاقات‌ها و پذیرایى‌ها لباس فاخر در بر مى‌كرد. غذا را اندك مى‌خورد و سفره‌اش رنگین نبود، در هر فرصت مناسب مردم مسلمان را به وظایف خود آگاه مى‌كرد.

    نماز عید

    امام علیه‌السلام براى خنثى كردن توطئه‌هاى مأمون و اطرافیان او مراقبتى هوشیارانه داشت. یكى از توطئه‌هایى كه امام آن را به شكست كشانید موضوع نماز عید فطر رمضان سال 202 ق بود كه مأمون براى تظاهر به مردم و این كه امام كاملا در اختیار و آلت دست و طرفدار خلافت اوست از وى خواست كه نماز عید را ایشان با مردم بگزارند.

    امام امتناع فرمود ولى بر اثر اصرار مأمون فرمود «به همان گونه كه پیغمبر اسلام نماز عید را برگزار مى‌كرد اجرا خواهد كرد». مأمون ناچار شد این شرط را بپذیرد و فرماندهان سپاه و قضات و علما و دانشمندان به دستور مأمون به در منزل امام رفته و منتظر خروج ایشان براى حركت به محل نماز ایستادند.

    همین كه آفتاب سر زد امام كه خود را شستشو داده و غسل كرده و معطر ساخته بود جامه‌اى ساده ولى پاکیزه پوشیده و عمامه‌اى سفید بر سر نهاد. امام از كاركنان منزل خویش نیز خواسته بود كه همه همین گونه به راه افتند. همه در حالى كه امام را حلقه‌وار در بر گرفته بودند تكبیر گویان از منزل خارج شدند. امام سر به آسمان برداشت و با صدایى چنان نافذ چهار تكبیر گفت كه گویى هوا و زمین و همۀ موجودات تكبیر او را پاسخ گفتند.

    چون فرماندهان و درباریان كه خود را آراسته و منتظر امام ایستاده بودند با چنین صحنه‌اى مواجه شدند بلافاصله از مركب‌ها به زیر آمدند و كفش‌ها و چكمه‌ها از پاى بدر آوردند. امام پس از لحظه‌اى توقف این جملات را بر زبان جارى ساخت: «اللّه أكبر، اللّه أكبر على ما هدانا،... و الحمد للّه على ما أبلانا».

    امام به سوى مصلا حركت آغاز كرد ولى هر ده قدمى كه به پیش مى‌رفت مى‌ایستاد و چهار تكبیر مى‌گفت. تمام كوچه‌ها و خیابان‌هاى شهر مرو از جمعیت مملو گردید، همه با اشتیاق گرد آمدند و ناظر حركت پیامبرگونۀ امام بودند.

    گزارش این صحنه‌هاى مهیج به گوش مأمون مى‌رسید ‎تا آنجا كه بر اثر القاى اطرافیان تاب ادامۀ برنامه را نیاورده دستور داد كه امام از میان راه برگردد و امام نیز چنین كرد و مردم آشفته خاطر و خشم‌ناك پراكنده شدند و صفوف نماز دیگر به نظم نپیوست و توطئۀ مأمون با شكست مواجه گردید.

    شهادت

    ضریح مطهر حرم ملکوتی امام رضا علیه‌السلام

    صدوق در عیون اخبار الرضا از ابوعلى حسین بن احمد سلامى مؤلف اخبار خراسان (كه فعلا در دست نیست) نقل مى‌كند كه ولایت‌عهدى حضرت رضا به اشاره و توصیۀ فضل بن سهل بوده است و چون این خبر به بغداد رسید ‎خاندان بنى عباس را خوش نیامد و مأمون را خلع كردند و با ابراهیم بن المهدى كه موسیقى‌دان و عود نواز بود بیعت كردند و چون مأمون این خبر را شنید دریافت كه فضل بن سهل رأى ناصوابى در پیش او گذاشته است.

    پس، از مرو بیرون آمد و راهى بغداد شد و چون به سرخس رسید ‎فضل ناگهان در حمام كشته شد و قاتل او غالب، دایى مأمون بود. بعد مأمون حضرت را در حال بیمارى كه بر او عارض شده بود مسموم ساخت و آن حضرت در اثر آن سم وفات یافت و در «سناباد» توس در كنار قبر هارون مدفون گردید. این واقعه در صفر سال 203 ق اتفاق افتاد.

    صدوق پس از نقل این خبر از كتاب اخبار خراسان، آن را نادرست مى‌داند و مى‌گوید (چنان كه قبلا ذكر شد) مأمون خود، آن حضرت را ولیعهد كرد و فضل بن سهل چون از پروردگان آل برمك بود با حضرت رضا علیه‌السلام دشمن بود.

    این كه فضل بن سهل از آغاز دشمن حضرت امام رضا علیه‌السلام باشد محل تردید است و چنان كه اشاره شد ظاهرا فضل بن سهل در ولایت‌عهدى حضرت رضا علیه‌السلام مؤثر بوده است. اما گویا پس از انتخاب آن حضرت به ولایت‌عهدى وقایعى روى داده است كه منجر به مخالفت فضل با امام رضا علیه‌السلام شده است.

    روایتى در عیون اخبار الرضا (167/2) هست كه به موجب آن فضل بن سهل با هشام بن ابراهیم نزد حضرت رضا رفتند و خواستند براى قتل مأمون و رساندن آن حضرت به خلافت با او تعهد بندند. حضرت بر ایشان خشم گرفت و هر دو را از نزد خود راند. آن دو ترسیدند و نزد مأمون رفتند و گفتند ما مى‌خواستیم «رضا» را بیازماییم. پس از آن حضرت رضا علیه‌السلام نزد مأمون رفت و قصه را باز گفت و مأمون دریافت كه حق با امام رضا علیه‌السلام بوده است.

    شاید این معنى یكى از اسباب مخالفت فضل با امام باشد و شاید عوامل دیگرى هم باشد كه بر ما مجهول است. به هر حال بنا به گفتۀ طبرى (حوادث سال 203) حضرت رضا علیه‌السلام به مأمون گفت كه فضل اخبار بغداد و نارضایى مردم را از خودش و برادرش حسن بن سهل و حتى از ولایت‌عهدى خود آن حضرت نهان مى‌دارد و مردم در بغداد با ابراهیم بن المهدى بیعت كرده‌اند.

    چون مأمون در این باره تحقیق كرد و صدق گفته‌هاى آن حضرت بر او روشن شد عازم بغداد گردید و چنان كه در تواریخ مذكور است در سر راه، فضل بن سهل در سرخس در حمام كشته شد و خود حضرت رضا در توس وفات یافت.

    مجلسى در بحار الأنوار (311/49 چاپ جدید) تحت عنوان «تذییل» دربارۀ این كه آیا حضرت رضا علیه‌السلام به مرگ طبیعى وفات یافته یا شهید شده است مى‌گوید: میان اصحاب ما (یعنى شیعه) و مخالفان (اهل سنت) در این كه آیا حضرت رضا به مرگ طبیعى درگذشته یا مسموم شده اختلاف است و اشهر در میان ما شیعیان آن است كه آن حضرت به سم مأمون شهید شده است و از سید‌ ‎على بن طاوس از علماى شیعه نقل شده است كه او منكر مسموم بودن آن حضرت است و نیز اربلى در كشف الغمة مسموم شدن آن حضرت را انكار كرده است و گفته است كه ابن طاوس قبول نداشت كه مأمون حضرت رضا را زهر داده باشد.

    مؤلف كشف الغمة پس از ذكر مطالبى در این باره مى‌گوید این كه گفته مى‌شود سوزن آلوده به زهر را در انگور فرو بردند و انگور را زهرآگین ساختند ما نمى‌دانیم كه چنین چیزى سبب زهرآگین شدن انگور مى‌گردد و قیاس طبى، آن را گواهى نمى‌دهد.

    البته مجلسى اظهارات مؤلف كشف الغمة را رد مى‌كند و حق را به جانب صدوق و مفید مى‌دهد و معتقد است كه آن حضرت مسموم شده است. دربارۀ مسموم شدن آن حضرت از راه انگور یا انار یا چیز دیگر روایات مختلف است و آنچه مى‌توان با قطع نظر از جزئیات و تفاصیل واقعه گفت این است كه همچنان كه انتخاب آن حضرت به ولایت‌عهدى سیاسى بوده است وفات آن حضرت هم در جوّى سیاسى صورت گرفته است و به همین جهت احتمال مسموم شدن حضرت بیشتر است.

    زیرا مأمون پس از شنیدن این كه او را در بغداد از خلافت خلع كردند و با ابراهیم بن المهدى بیعت كردند دریافت كه یكى از علل عمدۀ مخالفت بزرگان و دست اندركاران بغداد با خلافت او همین ولایت‌عهدى حضرت رضا است و خواست به هر نحوى كه شده است خود را از این گرفتارى كه گریبان‌گیر او شده بود نجات دهد.

    منابع مقاله

    1. أعیان الشیعة، ج 2
    2. الكامل، ابن أثیر، 119/6، مصر 1303 ه‍ ق
    3. بحار الأنوار، ج 49
    4. تاریخ طبرى، 251/10
    5. تاریخ الخلفاء، سیوطى، 307
    6. عیون أخبار الرضا، قم 1363ه‍ ش

    وابسته‌ها