التربية الاسلامية، اصولها و تطورها فى البلاد العربية: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'اه ها' به 'اه‌ها'
جز (جایگزینی متن - 'ابو الحسن' به 'ابوالحسن')
جز (جایگزینی متن - 'اه ها' به 'اه‌ها')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳۵: خط ۳۵:
برخى از ويژگي هاى آموزش در اسلام فراز ديگر اين فصل است که در آن از سادگى و پرهيز از ساختار هاى ادارى پيچيده مى‌گويد.به دربند زمان و سن معين نبودن اشاره مى‌کند، کم‌اهميت بودن کسب مدرک و نفى مدرک‌گرايى را مى‌آورد.به توجه به استاد و عدم اکتفا به آموزش از راه کتاب مى‌پردازد و يادآور مى‌شود که نسبت به آغاز آموزش با حفظ‍‌ قرآن، دو رويکرد مخالف و موافق وجود داشته است.
برخى از ويژگي هاى آموزش در اسلام فراز ديگر اين فصل است که در آن از سادگى و پرهيز از ساختار هاى ادارى پيچيده مى‌گويد.به دربند زمان و سن معين نبودن اشاره مى‌کند، کم‌اهميت بودن کسب مدرک و نفى مدرک‌گرايى را مى‌آورد.به توجه به استاد و عدم اکتفا به آموزش از راه کتاب مى‌پردازد و يادآور مى‌شود که نسبت به آغاز آموزش با حفظ‍‌ قرآن، دو رويکرد مخالف و موافق وجود داشته است.


پس از اين به شرح رويکرد اسلام به چهار مقوله: هستى، شناخت، اخلاق و انسان مى‌پردازد و برخى از نکات اساسى دربارۀ هستى را مى‌آورد.از امورى که به اصلاح دنيا مى‌انجامد ياد مى‌کند.از ديدگاه هاى موافق و مخالف فلسفه در اسلام مى‌گويد.به ارزش عقل اشارت مى‌کند.انواع معرفت را شرح و شماره مى‌کند و پس از بيان گرايش هاى سه‌گانۀ روحى، عقلى، و روحى-عقلى در اخلاق، از توجه اسلام به اخلاق مى‌گويد.  
پس از اين به شرح رويکرد اسلام به چهار مقوله: هستى، شناخت، اخلاق و انسان مى‌پردازد و برخى از نکات اساسى دربارۀ هستى را مى‌آورد.از امورى که به اصلاح دنيا مى‌انجامد ياد مى‌کند.از ديدگاه‌هاى موافق و مخالف فلسفه در اسلام مى‌گويد.به ارزش عقل اشارت مى‌کند.انواع معرفت را شرح و شماره مى‌کند و پس از بيان گرايش هاى سه‌گانۀ روحى، عقلى، و روحى-عقلى در اخلاق، از توجه اسلام به اخلاق مى‌گويد.  


تعديل و تغييرپذيرى اخلاق را يادآور مى‌شود.مراحل تربيت را مى‌کاود و ضرورت تأديب را گوشزد مى‌کند.به ماهيت انسان از نگاه اسلام مى‌پردازد و به شرح نقش وراثت و محيط‍‌ در تربيت مى‌نشيند.از خير و شر در انسان مى‌گويد و به انسان و آزادى اراده و
تعديل و تغييرپذيرى اخلاق را يادآور مى‌شود.مراحل تربيت را مى‌کاود و ضرورت تأديب را گوشزد مى‌کند.به ماهيت انسان از نگاه اسلام مى‌پردازد و به شرح نقش وراثت و محيط‍‌ در تربيت مى‌نشيند.از خير و شر در انسان مى‌گويد و به انسان و آزادى اراده و
خط ۴۷: خط ۴۷:
فصل سوم دربارۀ آموزش دختران است و در آن ضمن اشاره به برترى و تقدم اسلام بر ديگر اديان و تمدنها در توجه به زنان و دختران، از زن و حجاب مى‌گويد.سپس اشاره مى‌کند که در اسلام چيزى که نشان حرمت آموزش به زنان و دختران باشد نيست، سهل است از احاديث برمى‌آيد که آموزش دختران نيز فريضه است و شواهد تاريخى فراوانى در دست است که بر آموزش دختران در تمدن اسلامى دلالت دارد.واگويۀ ديدگاه برخى دانشمندان مسلمان دربارۀ آموزش دختران، پايان‌بخش اين فصل است.
فصل سوم دربارۀ آموزش دختران است و در آن ضمن اشاره به برترى و تقدم اسلام بر ديگر اديان و تمدنها در توجه به زنان و دختران، از زن و حجاب مى‌گويد.سپس اشاره مى‌کند که در اسلام چيزى که نشان حرمت آموزش به زنان و دختران باشد نيست، سهل است از احاديث برمى‌آيد که آموزش دختران نيز فريضه است و شواهد تاريخى فراوانى در دست است که بر آموزش دختران در تمدن اسلامى دلالت دارد.واگويۀ ديدگاه برخى دانشمندان مسلمان دربارۀ آموزش دختران، پايان‌بخش اين فصل است.


موضوع فصل چهارم، آموزگار در تربيت اسلامى است و از رهگذر آن به اهميت و جايگاه معلم در نظام تربيتى اسلام اشاره مى‌کند و وظايف و نقش معلم را مى‌آورد و به اخلاق معلمان مى‌پردازد.از دست‌مزد معلمى مى‌گويد و ديدگاه هاى گوناگون نسبت به آن را بازگو مى‌کند.سير تحول تربيت اسلامى و مهمترين ويژگي هاى هر مرحلۀ آن، موضوع فصل پنجم است.تربيت اسلامى چهار مرحله را پشت سر گذاشته است: مرحله نخست آن، از آغاز اسلام تا پايان حکومت اموى است.تربيت اسلامى در اين مرحله، عربى-اسلامى خالص بوده و تثبيت قوانين و قواعد اسلامى را مى‌خواسته و بيشتر بر علوم نقلى و زبانى تکيه داشته و از نگارش به عنوان وسيله ارتباطى سود مى‌جسته و زمينه آموزش زبان هاى بيگانه در آن گسترده بوده و مکتب‌خانه، مسجد و کتابخانه مراکز آموزشى آن به‌شمار مى‌رفته است؛ مرحله دوم که دوران طلايى تربيت اسلامى است از حکومت عباسيان سرمى‌گيرد و با سقوط‍‌ بغداد به سر مى‌رسد.برخى ويژگي هاى عام تربيت اسلامى در اين دوره عبارتند از: درآمدن علوم عقلى به جهان اسلام، ايجاد مدارس و ظهور انديشه‌ هاى خاص تربيتى؛ مرحله سوم از حکومت عثمانى تا استقلال کشور هاى عربى ادامه داشته و داراى ويژگي هاى زير بوده است: تحجر و انجماد انديشه اسلامى، بازگشت به بسندگى به علوم نقلى، جمود مؤسسه‌ هاى آموزشى، چيرگى فرهنگ ترکى، تفکيک فرهنگى ميان اقليت هاى مذهبى غيراسلامى، آشنايى با و تأثيرپذيرى از تربيت غربى؛ چهارمين مرحله که مرحلۀ تجديد و بازسازى است، از جدا شدن کشور هاى عربى از ترکيه شروع شده است و هنوز ادامه دارد.در اين مرحله است که پاى نظام آموزشى غرب به کشور هاى اسلامى باز شد و علوم عقلى و جديد مورد توجه قرار گرفت و براى دگرگونى مراکز آموزشى سنتى تلاش شد و زمينۀ رخنه فرهنگ غرب فراهم آمد.
موضوع فصل چهارم، آموزگار در تربيت اسلامى است و از رهگذر آن به اهميت و جايگاه معلم در نظام تربيتى اسلام اشاره مى‌کند و وظايف و نقش معلم را مى‌آورد و به اخلاق معلمان مى‌پردازد.از دست‌مزد معلمى مى‌گويد و ديدگاه‌هاى گوناگون نسبت به آن را بازگو مى‌کند.سير تحول تربيت اسلامى و مهمترين ويژگي هاى هر مرحلۀ آن، موضوع فصل پنجم است.تربيت اسلامى چهار مرحله را پشت سر گذاشته است: مرحله نخست آن، از آغاز اسلام تا پايان حکومت اموى است.تربيت اسلامى در اين مرحله، عربى-اسلامى خالص بوده و تثبيت قوانين و قواعد اسلامى را مى‌خواسته و بيشتر بر علوم نقلى و زبانى تکيه داشته و از نگارش به عنوان وسيله ارتباطى سود مى‌جسته و زمينه آموزش زبان هاى بيگانه در آن گسترده بوده و مکتب‌خانه، مسجد و کتابخانه مراکز آموزشى آن به‌شمار مى‌رفته است؛ مرحله دوم که دوران طلايى تربيت اسلامى است از حکومت عباسيان سرمى‌گيرد و با سقوط‍‌ بغداد به سر مى‌رسد.برخى ويژگي هاى عام تربيت اسلامى در اين دوره عبارتند از: درآمدن علوم عقلى به جهان اسلام، ايجاد مدارس و ظهور انديشه‌ هاى خاص تربيتى؛ مرحله سوم از حکومت عثمانى تا استقلال کشور هاى عربى ادامه داشته و داراى ويژگي هاى زير بوده است: تحجر و انجماد انديشه اسلامى، بازگشت به بسندگى به علوم نقلى، جمود مؤسسه‌ هاى آموزشى، چيرگى فرهنگ ترکى، تفکيک فرهنگى ميان اقليت هاى مذهبى غيراسلامى، آشنايى با و تأثيرپذيرى از تربيت غربى؛ چهارمين مرحله که مرحلۀ تجديد و بازسازى است، از جدا شدن کشور هاى عربى از ترکيه شروع شده است و هنوز ادامه دارد.در اين مرحله است که پاى نظام آموزشى غرب به کشور هاى اسلامى باز شد و علوم عقلى و جديد مورد توجه قرار گرفت و براى دگرگونى مراکز آموزشى سنتى تلاش شد و زمينۀ رخنه فرهنگ غرب فراهم آمد.


در فصل ششم، از مراکز آموزش اسلامى مى‌گويد: به نقش تربيتى مسجد مى‌پردازد و مسجد را مرکز آموزشى مى‌خواند.مکتب‌خانه را شرح مى‌دهد و روش آموزش مکتب‌خان هاى را نقد مى‌کند.به معلم مکتب‌خانه و شرايط‍‌ آن اشاره مى‌کند و به اخلاقيات او مى‌پردازد.چگونگى تهيه مکان کتابخانه و تنبيه در مکتب‌خانه را توضيح
در فصل ششم، از مراکز آموزش اسلامى مى‌گويد: به نقش تربيتى مسجد مى‌پردازد و مسجد را مرکز آموزشى مى‌خواند.مکتب‌خانه را شرح مى‌دهد و روش آموزش مکتب‌خان هاى را نقد مى‌کند.به معلم مکتب‌خانه و شرايط‍‌ آن اشاره مى‌کند و به اخلاقيات او مى‌پردازد.چگونگى تهيه مکان کتابخانه و تنبيه در مکتب‌خانه را توضيح


مى‌دهد.سپس به مدرسه مى‌رسد، از نخستين مدارس جهان اسلام و اختلاف نظر دانشمندان در اين‌باره مى‌گويد و به گسترش مدارس در سراسر جهان اسلام اشارت مى‌کند و انگيزه‌ هاى بانيان مدرسه‌سازى را مى‌آورد.وضعيت معمارى مدارس را تشريح مى‌کند و از روش آموزش در مدارس ياد مى‌کند و با پرداخت آثار نيک و بد مدارس، به کتابخانه‌ هاى عمومى و نيرو هاى ادارى کتابخانه‌ها و خدمات آنها اشارتى مى‌کند و يادآور مى‌شود مقارن حمله مغول به بغداد 36 کتابخانه عمومى در آن شهر داير بوده است و شمار کتاب هاى کتابخانه صاحب ابن عباد(در قرن دهم)برابر شمار کتاب هاى همه کتابخانه‌ هاى اروپاى آن روزگار بوده است.پس از اين به بيت الحکمۀ بغداد و رقاده مى‌پردازد و از دار الحکمۀ قاهره ياد مى‌کند.دکانها، رباطها، بيمارستانها و خانۀ عالمان ديگر جايگاه هاى آموزشى است که اندکى آنها را شرح مى‌دهد.در فصل هفتم به شرح مهمترين آراى تربيتى مربيان بزرگ مسلمان مى‌نشيند و از آراى ابن سحنون، قابسى، ماوردى، غزالى، ابن تيميه و ابن خلدون ياد مى‌کند.فصل هشتم از آن گفتگو دربارۀ تربيت در کشور هاى عربى شرق جهان اسلام در سده‌ هاى اخير است و در آن از عقب‌ماندگى مسلمانان در قرن 19 مى‌گويد و به سهم حکومت عثمانى در آن ضايعه اشاره مى‌کند و به تأثير حمله فرانسه به مصر در سال 1797 اشاره مى‌کند و از سهم آن در بيدارى کشور هاى اسلامى مى‌گويد و به نقش هشيارگرانۀ محمد بن عبد الوهاب در عربستان مى‌پردازد(ص 306)و اقدامات او را گام هاى نخست جنبش اصلاحى در جهان اسلام در قرن 18 مى‌خواند و يادآور مى‌شود که اين جنبش هم سلفى است و هم نوگرا و به جنبش هاى عمر مختار در ليبى، عبد القادر جزائرى و عبد الرحمن بن باديس در الجزائر، محمد ابن شوکانى در يمن، شکرى آلوسى در عراق و خير الدين تونسى در تونس انجاميد.در فراز بعدى از برخى حرکت هاى روشنفکرى که به غرب مى‌خواندند و بر آن بودند که در مردم نسبت به اسلام شک و شبهه بيافرينند، اشاره مى‌کند و حرکت تبشيرى و تلاش هاى تربيتى آن، پيدايش صهيونيسم، دعوت به استفاده از زبان عربى عاميانه به جاى عربى فصيح و پيشنهاد به کار بردن الفباى لاتين به جاى الفباى عربى را شرح
مى‌دهد.سپس به مدرسه مى‌رسد، از نخستين مدارس جهان اسلام و اختلاف نظر دانشمندان در اين‌باره مى‌گويد و به گسترش مدارس در سراسر جهان اسلام اشارت مى‌کند و انگيزه‌ هاى بانيان مدرسه‌سازى را مى‌آورد.وضعيت معمارى مدارس را تشريح مى‌کند و از روش آموزش در مدارس ياد مى‌کند و با پرداخت آثار نيک و بد مدارس، به کتابخانه‌ هاى عمومى و نيرو هاى ادارى کتابخانه‌ها و خدمات آنها اشارتى مى‌کند و يادآور مى‌شود مقارن حمله مغول به بغداد 36 کتابخانه عمومى در آن شهر داير بوده است و شمار کتاب هاى کتابخانه صاحب ابن عباد(در قرن دهم)برابر شمار کتاب هاى همه کتابخانه‌ هاى اروپاى آن روزگار بوده است.پس از اين به بيت الحکمۀ بغداد و رقاده مى‌پردازد و از دار الحکمۀ قاهره ياد مى‌کند.دکانها، رباطها، بيمارستانها و خانۀ عالمان ديگر جايگاه‌هاى آموزشى است که اندکى آنها را شرح مى‌دهد.در فصل هفتم به شرح مهمترين آراى تربيتى مربيان بزرگ مسلمان مى‌نشيند و از آراى ابن سحنون، قابسى، ماوردى، غزالى، ابن تيميه و ابن خلدون ياد مى‌کند.فصل هشتم از آن گفتگو دربارۀ تربيت در کشور هاى عربى شرق جهان اسلام در سده‌ هاى اخير است و در آن از عقب‌ماندگى مسلمانان در قرن 19 مى‌گويد و به سهم حکومت عثمانى در آن ضايعه اشاره مى‌کند و به تأثير حمله فرانسه به مصر در سال 1797 اشاره مى‌کند و از سهم آن در بيدارى کشور هاى اسلامى مى‌گويد و به نقش هشيارگرانۀ محمد بن عبد الوهاب در عربستان مى‌پردازد(ص 306)و اقدامات او را گام هاى نخست جنبش اصلاحى در جهان اسلام در قرن 18 مى‌خواند و يادآور مى‌شود که اين جنبش هم سلفى است و هم نوگرا و به جنبش هاى عمر مختار در ليبى، عبد القادر جزائرى و عبد الرحمن بن باديس در الجزائر، محمد ابن شوکانى در يمن، شکرى آلوسى در عراق و خير الدين تونسى در تونس انجاميد.در فراز بعدى از برخى حرکت هاى روشنفکرى که به غرب مى‌خواندند و بر آن بودند که در مردم نسبت به اسلام شک و شبهه بيافرينند، اشاره مى‌کند و حرکت تبشيرى و تلاش هاى تربيتى آن، پيدايش صهيونيسم، دعوت به استفاده از زبان عربى عاميانه به جاى عربى فصيح و پيشنهاد به کار بردن الفباى لاتين به جاى الفباى عربى را شرح


مى‌دهد.آنگاه از ظهور ملى‌گرايى در جهان اسلام و زيان هاى آن مى‌گويد و عوامل اصلى پيدايش آن را ياد مى‌کند و سياست هاى آموزشى ترکيه را در کشور هاى عربى مى‌کاود و به تحول تربيت اسلامى در کشور هاى آفريقايى واقع در جنوب صحرا اشاره مى‌کند.
مى‌دهد.آنگاه از ظهور ملى‌گرايى در جهان اسلام و زيان هاى آن مى‌گويد و عوامل اصلى پيدايش آن را ياد مى‌کند و سياست هاى آموزشى ترکيه را در کشور هاى عربى مى‌کاود و به تحول تربيت اسلامى در کشور هاى آفريقايى واقع در جنوب صحرا اشاره مى‌کند.


در فصل نهم، از بزرگان جنبش تربيتى در کشور هاى شرقى عرب مى‌گويد.نخست از محمد بن عبد الوهاب(1115-1206 ه‍‌)، ياد مى‌کند و به تأثير ابن تيميه بر او و پار هاى ديدگاه هاى تربيتى وى اشارت مى‌کند.آنگاه به رفاعه رافع الطهطاوى(1801-1873 م) مى‌رسد از زندگى او مى‌گويد به آثارش مى‌پردازد و در شرح آراى تربيتى او از وجوب آموزش، رعايت استعداد و گرايش فراگيران، انواع آموزش و مراحل آن، اخلاق آموزگار و فراگير، روش آموزش و آموزش زنان ياد مى‌کند.بعد به على مبارک(1823-1893 م) که به پدر آموزش و پرورش مصر شهره است مى‌پردازد و گوشه‌هايى از زندگى او را بازمى‌شکافد و از تلاش هاى فکرى و فرهنگى او در مصر مى‌گويد و آثار علمى او را برمى‌شمارد و پس از شرح و شماره فعاليت هاى تربيتى و آموزشى او، به محمد عبده (1849-1905 م)و زندگى وى نظر مى‌کند از مکتب فکرى او ياد مى‌کند به تلاش هاى عملى و فکرى او مى‌پردازد و براى نمايش ديدگاه هاى تربيتى او يادآور مى‌شود که وى تربيت را تنها راه انسان بودن و يگانه روش نهضت و نوآورى در جهان اسلام مى‌داند و بر آن است که تربيت نمى‌تواند جايگزين سياست شود و بر ثروتمندان است که از ثروت خود در راه گسترش علم در ميان تودۀ مردم بهره گيرند.از اينها گذشته عبده دگرگونى دانشگاه الازهر را ضرورى مى‌دانست و بر آموزش زنان تأکيد داشت و به آزادانديشى و فهم درست دين مى‌خواند از اصلاح روش هاى زبان دم مى‌زد و آموزش زبان هاى بيگانه را لازم مى‌شمارد و بر آن بود که بايد فرهنگ هاى بيگانه را شناخت.
در فصل نهم، از بزرگان جنبش تربيتى در کشور هاى شرقى عرب مى‌گويد.نخست از محمد بن عبد الوهاب(1115-1206 ه‍‌)، ياد مى‌کند و به تأثير ابن تيميه بر او و پار هاى ديدگاه‌هاى تربيتى وى اشارت مى‌کند.آنگاه به رفاعه رافع الطهطاوى(1801-1873 م) مى‌رسد از زندگى او مى‌گويد به آثارش مى‌پردازد و در شرح آراى تربيتى او از وجوب آموزش، رعايت استعداد و گرايش فراگيران، انواع آموزش و مراحل آن، اخلاق آموزگار و فراگير، روش آموزش و آموزش زنان ياد مى‌کند.بعد به على مبارک(1823-1893 م) که به پدر آموزش و پرورش مصر شهره است مى‌پردازد و گوشه‌هايى از زندگى او را بازمى‌شکافد و از تلاش هاى فکرى و فرهنگى او در مصر مى‌گويد و آثار علمى او را برمى‌شمارد و پس از شرح و شماره فعاليت هاى تربيتى و آموزشى او، به محمد عبده (1849-1905 م)و زندگى وى نظر مى‌کند از مکتب فکرى او ياد مى‌کند به تلاش هاى عملى و فکرى او مى‌پردازد و براى نمايش ديدگاه‌هاى تربيتى او يادآور مى‌شود که وى تربيت را تنها راه انسان بودن و يگانه روش نهضت و نوآورى در جهان اسلام مى‌داند و بر آن است که تربيت نمى‌تواند جايگزين سياست شود و بر ثروتمندان است که از ثروت خود در راه گسترش علم در ميان تودۀ مردم بهره گيرند.از اينها گذشته عبده دگرگونى دانشگاه الازهر را ضرورى مى‌دانست و بر آموزش زنان تأکيد داشت و به آزادانديشى و فهم درست دين مى‌خواند از اصلاح روش هاى زبان دم مى‌زد و آموزش زبان هاى بيگانه را لازم مى‌شمارد و بر آن بود که بايد فرهنگ هاى بيگانه را شناخت.


در فصل دهم، به گرايشها و رويکرد هاى تربيتى در عصر جديد مى‌پردازد و به اقتباس از نظام آموزشى غرب اشاره مى‌کند.پيدايش روند تربيتى جديد را در مصر پس از جنگ اول جهانى بررسى مى‌کند به دعوت کشور هاى عربى از خبرگان تربيتى بيگانه اشاره مى‌کند و طرح کلاپارد سويسى و نيز طرح‌مان انگليسى را براى به سامان شدن آموزش و
در فصل دهم، به گرايشها و رويکرد هاى تربيتى در عصر جديد مى‌پردازد و به اقتباس از نظام آموزشى غرب اشاره مى‌کند.پيدايش روند تربيتى جديد را در مصر پس از جنگ اول جهانى بررسى مى‌کند به دعوت کشور هاى عربى از خبرگان تربيتى بيگانه اشاره مى‌کند و طرح کلاپارد سويسى و نيز طرح‌مان انگليسى را براى به سامان شدن آموزش و


پرورش مصر در 1928 و 1929 شرح مى‌کند.لزوم توجه به تربيت معلم را يادآور مى‌شود.از ايجاد دانشگاه هاى جديد مى‌گويد و به سه طرح تربيتى جديد در مصر؛ يعنى، طرح سه‌جانبۀ نجيب هلالى، طرح کميّت يا سياست آب و هواى طه حسين و طرح کيفيت يا آموزش برگزيدگان اسماعيل قبانى مى‌پردازد و با اشارتى کوتاه به تحول الازهر، کتاب را به سر مى‌برد.(ص 130- 134)
پرورش مصر در 1928 و 1929 شرح مى‌کند.لزوم توجه به تربيت معلم را يادآور مى‌شود.از ايجاد دانشگاه‌هاى جديد مى‌گويد و به سه طرح تربيتى جديد در مصر؛ يعنى، طرح سه‌جانبۀ نجيب هلالى، طرح کميّت يا سياست آب و هواى طه حسين و طرح کيفيت يا آموزش برگزيدگان اسماعيل قبانى مى‌پردازد و با اشارتى کوتاه به تحول الازهر، کتاب را به سر مى‌برد.(ص 130- 134)
==پانویس ==
==پانویس ==
<references/>
<references/>