التربية الاسلامية، اصولها و تطورها فى البلاد العربية

    از ویکی‌نور
    التربية الاسلامية، اصولها و تطورها فى البلاد العربية
    التربية الاسلامية، اصولها و تطورها فى البلاد العربية
    پدیدآورانمحمد منیر مرسی (نویسنده)
    ناشردارالمعارف
    مکان نشرقاهره - مصر
    سال نشر1987م
    چاپیکم
    موضوعتعلیم و تربیت
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    التربية الاسلامية، اصولها و تطورها فى البلاد العربية تألیف محمد منير مرسى است که در آن، اصول، مبانى، جريانها و دگرگوني هاى تربيت اسلامى در کشور هاى عربى طى ده فصل بررسى مى‌شود.

    فصل اول، با اشارتى کوتاه به تربيت پيش از اسلام آغاز مى‌شود و از روش تربيتى آنها سخن مى‌رود.دانش‌هاى آنها شماره مى‌شود و از امى بودن آنها ياد مى‌آيد.سپس سخنانى از بزرگان اسلام درباره علم بازگو مى‌شود تا جايگاه دانش در اسلام روشن شود.ياد کرد پيشگامى و برترى مسلمانان در بسيارى از علوم و فنون نکته بعدى است که خود، مقدمۀ بررسى تأثير انديشۀ اسلامى در غرب است.پس از آن به سنت اسلامى سفر در پى دانش پرداخته مى‌شود و به برخى نمونه‌ هاى آن اشارت مى‌رود.اصالت و نوآورى و اصلاح در تربيت اسلامى فراز بعدى سخن است که در ضمن آن نيم‌نگاهى هم به برخى کنفرانس هاى تعليم و تربيت اسلامى مى‌شود.

    نگارنده در شرح هدف هاى تربيت اسلامى به معنا و کار رفت تربيت نظر مى‌کند و از برخى تقسيم هاى انجام شده در هدف هاى تربيتى اسلامى مى‌گويد و به انتقاد ماکس وبر rebeW xaM از هدف هاى تربيتى اسلام اشاره مى‌کند و به همه‌جانبه بودن هدف هاى تربيت اسلامى مى‌پردازد و با برشماردن پار هاى از هدف هاى تربيتى اسلام، از فلسفه آفرينش انسان مى‌گويد و به آنچه حال انسان بدان نيکو مى‌شود اشاره مى‌کند و پرستش را غايت وجود انسان مى‌خواند و مبانى رفتار اخلاقى انسان و کسب واجب را از زبان ابوالحسن ماوردى و راغب اصفهانى بازگو مى‌کند.

    سپس به مبانى تربيت اسلامى مى‌رسد و يادآور مى‌شود که تربيت اسلامى: 1)کامل و فراگير است و به همه جنبه‌ هاى جسمى، روانى و عقلى متربى توجه دارد؛ 2)تربيتى است متوازن که جسم و جان و عقل و دنيا و آخرت را در نظر دارد و به توازن ميان آنها مى‌انديشد؛ 3)جنبۀ عملى دارد و علم بى‌عمل را وبال و انحراف مى‌شمارد؛ 4)به تربيت فردى و اجتماعى عنايت دارد؛ 5)وجدان و درون انسان را محترم مى‌شمارد؛ 6)بر فطرت انسان و رشد انگيزه‌ هاى فطرى او استوار است؛ 7)به آنچه خير فرد و اجتماع در آن است نظر دارد؛ 8)از تولد تا مرگ را شامل مى‌شود و مادام العمر است؛ 9)تربيتى است تدريجى و گام‌به‌گام؛ 10)هم سنت‌گراست و هم با روح زمان و مکان سازگار است؛ 11)انسانى-جهانى است.

    برخى از ويژگي هاى آموزش در اسلام فراز ديگر اين فصل است که در آن از سادگى و پرهيز از ساختار هاى ادارى پيچيده مى‌گويد.به دربند زمان و سن معين نبودن اشاره مى‌کند، کم‌اهميت بودن کسب مدرک و نفى مدرک‌گرايى را مى‌آورد.به توجه به استاد و عدم اکتفا به آموزش از راه کتاب مى‌پردازد و يادآور مى‌شود که نسبت به آغاز آموزش با حفظ‍‌ قرآن، دو رويکرد مخالف و موافق وجود داشته است.

    پس از اين به شرح رويکرد اسلام به چهار مقوله: هستى، شناخت، اخلاق و انسان مى‌پردازد و برخى از نکات اساسى دربارۀ هستى را مى‌آورد.از امورى که به اصلاح دنيا مى‌انجامد ياد مى‌کند.از ديدگاه‌هاى موافق و مخالف فلسفه در اسلام مى‌گويد.به ارزش عقل اشارت مى‌کند.انواع معرفت را شرح و شماره مى‌کند و پس از بيان گرايش‌هاى سه‌گانۀ روحى، عقلى، و روحى-عقلى در اخلاق، از توجه اسلام به اخلاق مى‌گويد.

    تعديل و تغييرپذيرى اخلاق را يادآور مى‌شود.مراحل تربيت را مى‌کاود و ضرورت تأديب را گوشزد مى‌کند.به ماهيت انسان از نگاه اسلام مى‌پردازد و به شرح نقش وراثت و محيط‍‌ در تربيت مى‌نشيند.از خير و شر در انسان مى‌گويد و به انسان و آزادى اراده و

    چند ديدگاه در اين‌باره اشاره مى‌کند.از معرفت نفس آدمى ياد مى‌کند و با يادآورى اعتراف اسلام به ناتوانى انسان، به بحث هاى خاص تربيتى مى‌رسد و نخست از برنامه درسى مى‌گويد سپس نکات زير را يادآور مى‌شود: لزوم آموزش همگانى، تحمل دشوارى شرط‍‌ تحصيل علم است، رابطۀ حکومت و تربيت در اسلام.

    فراز فرجامين اين فصل شرحى است کوتاه بر ابزار تدريس و برخى از روش‌هاى تربيتى اسلام مانند: استفاده از الگو و نمونۀ برتر، پاداش و تنبيه، پند و اندرز، گفتگو و بحث، آموزش نظرى، تمرين عملى، تلقين و حفظ‍‌.

    در فصل دوم، به تربيت کودک در اسلام مى‌پردازد و از سن آغاز آموزش و تربيت مى‌گويد و جنب‌وجوش کودک را نشان سلامت او مى‌داند و از فطرت کودک مى‌گويد و به اهميت آموزش در کودکى اشاره مى‌کند.از توجه اسلام به تفاوت هاى فردى ياد مى‌کند و تدريجى بودن تربيت کودک را يادآور مى‌شود و لزوم آموزش آداب غذا خوردن و اجازه گرفتن براى وارد شدن بر پدر و مادر را گوشزد مى‌کند.دين را پى‌نهاد تربيت اخلاقى مى‌خواند.اطاعت از بزرگتر را اساس فضائل کودک مى‌داند.به لزوم رعايت عدالت ميان فرزندان توجه مى‌دهد.از احترام به کودک و مهربانى با او ياد مى‌کند و لازم مى‌داند با کودک و فراگير مدارا شود و سختگيرى را براى فراگير زيانبار مى‌شمارد.به تشويق و تنبيه و آداب آن نظر مى‌کند.بر ضرورت بازى در برنامه آموزشى کودک تأکيد مى‌کند تربيت از راه ارائه الگو و همنشينى را مى‌آورد و با اشاره به آداب و وظايف دانش‌آموز، فصل را به انجام مى‌رساند.

    فصل سوم دربارۀ آموزش دختران است و در آن ضمن اشاره به برترى و تقدم اسلام بر ديگر اديان و تمدنها در توجه به زنان و دختران، از زن و حجاب مى‌گويد.سپس اشاره مى‌کند که در اسلام چيزى که نشان حرمت آموزش به زنان و دختران باشد نيست، سهل است از احاديث برمى‌آيد که آموزش دختران نيز فريضه است و شواهد تاريخى فراوانى در دست است که بر آموزش دختران در تمدن اسلامى دلالت دارد.واگويۀ ديدگاه برخى دانشمندان مسلمان دربارۀ آموزش دختران، پايان‌بخش اين فصل است.

    موضوع فصل چهارم، آموزگار در تربيت اسلامى است و از رهگذر آن به اهميت و جايگاه معلم در نظام تربيتى اسلام اشاره مى‌کند و وظايف و نقش معلم را مى‌آورد و به اخلاق معلمان مى‌پردازد.از دست‌مزد معلمى مى‌گويد و ديدگاه‌هاى گوناگون نسبت به آن را بازگو مى‌کند.سير تحول تربيت اسلامى و مهمترين ويژگي هاى هر مرحلۀ آن، موضوع فصل پنجم است.تربيت اسلامى چهار مرحله را پشت سر گذاشته است: مرحله نخست آن، از آغاز اسلام تا پايان حکومت اموى است.تربيت اسلامى در اين مرحله، عربى-اسلامى خالص بوده و تثبيت قوانين و قواعد اسلامى را مى‌خواسته و بيشتر بر علوم نقلى و زبانى تکيه داشته و از نگارش به عنوان وسيله ارتباطى سود مى‌جسته و زمينه آموزش زبان‌هاى بيگانه در آن گسترده بوده و مکتب‌خانه، مسجد و کتابخانه مراکز آموزشى آن به‌شمار مى‌رفته است؛ مرحله دوم که دوران طلايى تربيت اسلامى است از حکومت عباسيان سرمى‌گيرد و با سقوط‍‌ بغداد به سر مى‌رسد.برخى ويژگي هاى عام تربيت اسلامى در اين دوره عبارتند از: درآمدن علوم عقلى به جهان اسلام، ايجاد مدارس و ظهور انديشه‌ هاى خاص تربيتى؛ مرحله سوم از حکومت عثمانى تا استقلال کشور هاى عربى ادامه داشته و داراى ويژگي هاى زير بوده است: تحجر و انجماد انديشه اسلامى، بازگشت به بسندگى به علوم نقلى، جمود مؤسسه‌ هاى آموزشى، چيرگى فرهنگ ترکى، تفکيک فرهنگى ميان اقليت هاى مذهبى غيراسلامى، آشنايى با و تأثيرپذيرى از تربيت غربى؛ چهارمين مرحله که مرحلۀ تجديد و بازسازى است، از جدا شدن کشور هاى عربى از ترکيه شروع شده است و هنوز ادامه دارد.در اين مرحله است که پاى نظام آموزشى غرب به کشور هاى اسلامى باز شد و علوم عقلى و جديد مورد توجه قرار گرفت و براى دگرگونى مراکز آموزشى سنتى تلاش شد و زمينۀ رخنه فرهنگ غرب فراهم آمد.

    در فصل ششم، از مراکز آموزش اسلامى مى‌گويد: به نقش تربيتى مسجد مى‌پردازد و مسجد را مرکز آموزشى مى‌خواند.مکتب‌خانه را شرح مى‌دهد و روش آموزش مکتب‌خان‌هاى را نقد مى‌کند.به معلم مکتب‌خانه و شرايط‍‌ آن اشاره مى‌کند و به اخلاقيات او مى‌پردازد.چگونگى تهيه مکان کتابخانه و تنبيه در مکتب‌خانه را توضيح

    مى‌دهد.سپس به مدرسه مى‌رسد، از نخستين مدارس جهان اسلام و اختلاف نظر دانشمندان در اين‌باره مى‌گويد و به گسترش مدارس در سراسر جهان اسلام اشارت مى‌کند و انگيزه‌ هاى بانيان مدرسه‌سازى را مى‌آورد.وضعيت معمارى مدارس را تشريح مى‌کند و از روش آموزش در مدارس ياد مى‌کند و با پرداخت آثار نيک و بد مدارس، به کتابخانه‌ هاى عمومى و نيرو هاى ادارى کتابخانه‌ها و خدمات آنها اشارتى مى‌کند و يادآور مى‌شود مقارن حمله مغول به بغداد 36 کتابخانه عمومى در آن شهر داير بوده است و شمار کتاب‌هاى کتابخانه صاحب ابن عباد(در قرن دهم)برابر شمار کتاب‌هاى همه کتابخانه‌ هاى اروپاى آن روزگار بوده است.پس از اين به بيت الحکمۀ بغداد و رقاده مى‌پردازد و از دار الحکمۀ قاهره ياد مى‌کند.دکانها، رباطها، بيمارستانها و خانۀ عالمان ديگر جايگاه‌هاى آموزشى است که اندکى آنها را شرح مى‌دهد.در فصل هفتم به شرح مهمترين آراى تربيتى مربيان بزرگ مسلمان مى‌نشيند و از آراى ابن سحنون، قابسى، ماوردى، غزالى، ابن تيميه و ابن خلدون ياد مى‌کند.فصل هشتم از آن گفتگو دربارۀ تربيت در کشور هاى عربى شرق جهان اسلام در سده‌ هاى اخير است و در آن از عقب‌ماندگى مسلمانان در قرن 19 مى‌گويد و به سهم حکومت عثمانى در آن ضايعه اشاره مى‌کند و به تأثير حمله فرانسه به مصر در سال 1797 اشاره مى‌کند و از سهم آن در بيدارى کشور هاى اسلامى مى‌گويد و به نقش هشيارگرانۀ محمد بن عبد الوهاب در عربستان مى‌پردازد(ص 306)و اقدامات او را گام هاى نخست جنبش اصلاحى در جهان اسلام در قرن 18 مى‌خواند و يادآور مى‌شود که اين جنبش هم سلفى است و هم نوگرا و به جنبش‌هاى عمر مختار در ليبى، عبد القادر جزائرى و عبد الرحمن بن باديس در الجزائر، محمد ابن شوکانى در يمن، شکرى آلوسى در عراق و خير الدين تونسى در تونس انجاميد.در فراز بعدى از برخى حرکت هاى روشنفکرى که به غرب مى‌خواندند و بر آن بودند که در مردم نسبت به اسلام شک و شبهه بيافرينند، اشاره مى‌کند و حرکت تبشيرى و تلاش‌هاى تربيتى آن، پيدايش صهيونيسم، دعوت به استفاده از زبان عربى عاميانه به جاى عربى فصيح و پيشنهاد به کار بردن الفباى لاتين به جاى الفباى عربى را شرح

    مى‌دهد.آنگاه از ظهور ملى‌گرايى در جهان اسلام و زيان‌هاى آن مى‌گويد و عوامل اصلى پيدايش آن را ياد مى‌کند و سياست هاى آموزشى ترکيه را در کشور هاى عربى مى‌کاود و به تحول تربيت اسلامى در کشور هاى آفريقايى واقع در جنوب صحرا اشاره مى‌کند.

    در فصل نهم، از بزرگان جنبش تربيتى در کشور هاى شرقى عرب مى‌گويد.نخست از محمد بن عبد الوهاب(1115-1206 ه‍‌)، ياد مى‌کند و به تأثير ابن تيميه بر او و پار هاى ديدگاه‌هاى تربيتى وى اشارت مى‌کند.آنگاه به رفاعه رافع الطهطاوى(1801-1873 م) مى‌رسد از زندگى او مى‌گويد به آثارش مى‌پردازد و در شرح آراى تربيتى او از وجوب آموزش، رعايت استعداد و گرايش فراگيران، انواع آموزش و مراحل آن، اخلاق آموزگار و فراگير، روش آموزش و آموزش زنان ياد مى‌کند.بعد به على مبارک(1823-1893 م) که به پدر آموزش و پرورش مصر شهره است مى‌پردازد و گوشه‌هايى از زندگى او را بازمى‌شکافد و از تلاش‌هاى فکرى و فرهنگى او در مصر مى‌گويد و آثار علمى او را برمى‌شمارد و پس از شرح و شماره فعاليت هاى تربيتى و آموزشى او، به محمد عبده (1849-1905 م)و زندگى وى نظر مى‌کند از مکتب فکرى او ياد مى‌کند به تلاش‌هاى عملى و فکرى او مى‌پردازد و براى نمايش ديدگاه‌هاى تربيتى او يادآور مى‌شود که وى تربيت را تنها راه انسان بودن و يگانه روش نهضت و نوآورى در جهان اسلام مى‌داند و بر آن است که تربيت نمى‌تواند جايگزين سياست شود و بر ثروتمندان است که از ثروت خود در راه گسترش علم در ميان تودۀ مردم بهره گيرند.از اينها گذشته عبده دگرگونى دانشگاه الازهر را ضرورى مى‌دانست و بر آموزش زنان تأکيد داشت و به آزادانديشى و فهم درست دين مى‌خواند از اصلاح روش‌هاى زبان دم مى‌زد و آموزش زبان‌هاى بيگانه را لازم مى‌شمارد و بر آن بود که بايد فرهنگ هاى بيگانه را شناخت.

    در فصل دهم، به گرايشها و رويکرد هاى تربيتى در عصر جديد مى‌پردازد و به اقتباس از نظام آموزشى غرب اشاره مى‌کند.پيدايش روند تربيتى جديد را در مصر پس از جنگ اول جهانى بررسى مى‌کند به دعوت کشور هاى عربى از خبرگان تربيتى بيگانه اشاره مى‌کند و طرح کلاپارد سويسى و نيز طرح‌مان انگليسى را براى به سامان شدن آموزش و

    پرورش مصر در 1928 و 1929 شرح مى‌کند.لزوم توجه به تربيت معلم را يادآور مى‌شود.از ايجاد دانشگاه‌هاى جديد مى‌گويد و به سه طرح تربيتى جديد در مصر؛ يعنى، طرح سه‌جانبۀ نجيب هلالى، طرح کميّت يا سياست آب و هواى طه حسين و طرح کيفيت يا آموزش برگزيدگان اسماعيل قبانى مى‌پردازد و با اشارتى کوتاه به تحول الازهر، کتاب را به سر مى‌برد.(ص 130- 134)

    پانویس


    منابع مقاله

    رفیعی، بهروز، کتابشناسی توصیفی و موضوعی تعلیم و تربیت در اسلام، انتشارات بین‌المللی هدی، تهران، چاپ اول، 1378ش

    وابسته‌ها