دیوان جلال‌الدین عضد یزدی

    از ویکی‌نور
    دیوان جلال الدین عضد یزدی
    دیوان جلال‌الدین عضد یزدی
    پدیدآورانعضد یزدی، جلال‌الدین (نويسنده) کرمی، احمد (مصحح)
    عنوان‌های دیگردیوان
    ناشرتالار کتاب
    مکان نشرایران - تهران
    سال نشر1366ش
    چاپ1
    موضوعشعر فارسی - قرن 8ق.
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    دیوان جلال‌الدین عضد یزدی، مجموعه اشعار سید جلال‌الدین (درگذشته 754 یا 758ق)، فرزند «عضد» شاعر دوره ایلخانی و آل مظفر است که در قالب‌های غزلیات، قصیده‌ها، ترکیب‌بند‌ها، قطعات، دوبیتی‌ها و رباعیات و یک‌بیتی‌ها (ابیات پراکنده و معمّا) عرضه شده‌ است. این دیوان به کوشش احمد کرمی (1390-1301ش) آماده گشته است.

    همه اشعار جلال، شیرین، روان و شیواست. او در قصیده به شیوه قصیده‌سرایان قرن هفتم و در غزل به شیوه سعدی، استادی و زبردستی خود را نشان داده است. اشعار او گذشته از سلاست و انسجام لفظی و معنوی، از اندیشه‌های عرفانی نیز چاشنی گرفته است[۱]‏.

    از شمار اشعاری که به جلال عضد، منسوب است، شعری است که به هنگام کودکی در دیدار با «امیر مبارزالدین محمد مظفر» سروده و به او پیشکش نموده است:

    چار چیز است که در سنگ اگر جمع شودلعل و یاقوت شود سنگ بدان خارایی
    ‏پاکی طینت و اصل و گهر و استعدادتربیت ‌کردن مهر از فلک مینایی
    ‏با من این هر سه صفت هست ولی می‌بایدتربیت از تو که خورشید جهان‌آرایی

    البته، این دیدار به‌لحاظ تقارن تاریخیِ زندگی این دو تن درست نمی‌نماید. از سوی دیگر، شعری در ستایش «امیر مبارزالدین محمد مظفر» در میان اشعار او دیده نمی‌شود، ولی او کسانی را که پیش از وی، حکمران بوده‌اند، ستوده است که در میان آنان نام امیرانی چون «امیر پیرحسین» (پسر امیر محمود چوپان و پسرعموی شیخ حسن چوپانی)، امیر غیاث‌الدین کیخسرو (برادر شاه شیخ ابواسحاق اینجو) و خود ابواسحاق دیده می‌شود و از همه بیشتر، ابواسحاق را که امیری خوش‌ذوق، ادب‌پرور و شاعرنواز بوده است، می‌ستاید. جلال همچنین، برای «دلشاد خاتون» (همسر شیخ حسن ایلکانی و مادر سلطان اویس) با عنوان «دلشاد شاه» شعر سروده است[۲]‏.

    در مقایسه‌ای که میان غزلیات خواجوی کرمانی و جلال‌الدین عضد در صورت و معنای شعر انجام شده است، مضمون‌ها، معناها و اندیشه‌های مشترک بسیاری در غزلیات این دو شاعر هم‌عصر در حوزه‌های گوناگون فکری و مضمونی دیده می‌شود و بسیاری از ترکیب‌ها، طرز تعبیر و شیوه بیانشان همانند است. تسلط بر دایره واژگانی و ابداع و تصرفی هنرمندانه در غزلیات روان و شیوا به‌ویژه در فراقیاتشان نمایان است. البته جلال فراقیات سوزناک‌تری دارد و شب و گریه و زاری‌های شبانه در شعر او بیشتر است[۳]‏.

    در دیوان جلال عضد، ملمّعی است که از آنِ او نیست. این مُلَمّع را «جلال طبیب» سروده است:

    بده ساقی شراب لایزالیبه دست شاهدان لااُبالی
    تَمَوّج في السفينة بَحرُ خَمرٍکأَنَّ الشَّمس في جَوفِ الهِلالِ
    مبادا چشم ما بی‌باده روشنمبادا جان ما از عشق خالی
    به چشم خفته شب کوته نمایدسَلُو عن مقلتي طولَ الليالي

    چراکه، قرن هشتم هجری دارای مشاهیر علمی و ادبی بی‌شماری است که در میان آنان به‌جز جلال طبیب، چند جلال دیگر نیز می‌زیسته‌اند که در میان ایشان «سید جلال عضد یزدی» و دیگری «شاه جلال خوافی» با تخلّص «جلال» شعر گفته‌اند و در کمال تأسف، برخی از کاتبانِ بی‌دقت و عجول یا تذکره‌نویسان، اشعار و ایجادات این سه جلال را در نُسَخ تحت کتابت خویش به یکدیگر در‌آمیخته‌اند و این سهل‌انگاری باعث شده است که ابیات و اشعار هریک از این سه به‌همراه احوال و اقوال ایشان در منابع متأخر به یکدیگر آمیخته شود و محققان و ادیبان را از گذشته تا به امروز دچار خطا در باب تشخیص و تمییز آن‌ها بنماید؛ به‌گونه‌ای که در دیوان خطی متأخر جلال عضد که حدود یک قرن پس از رحلت او در سنه 855 (به شماره 1182 کتابخانه مجلس در صفحه 143) کتابت شده است و در این دیوان نیز آورده شده است؛ درحالی‌که اصولاً برخلاف حافظ و جلال طبیب، مُلَمَّع‌گویی و سرودن اشعار و ابیات تازی در سنت جلال عضد یزدی نیست و خوشبختانه، شاعری در قرن نهم هجری به نام «نظام قاری» در کتاب مشهور خود، «دیوان البسه»، با انتساب صریح این غزل به جلال طبیب، آن‌ را در غزلی پاسخ گفته است و تردیدها را از میان برده است[۴]‏.

    ابیاتی چند از هریک از قالب‌های شعری جلال عضد:

    1. غزل:
    آن سرو گُل‌اندام که در زیر قبا رفتبا ماش عتاب است، ندانم چه خطا رفت
    آه از من بی‌دل که دل‌ سوخته منعمری است که گُم گشت، ندانم به کجا رفت[۵]
    1. قصیده:
    ای ز گُل روی تو، رونقِ بستان دلوی ز هوای رُخت تازه گلستان دل
    ای ز گُل مهوَشت فُسحت بستان جانوی شکن زلف تو سلسله‌جنبان دل[۶]
    1. ترکیب‌بند (بند اول):
    باز از شکوفه گشت فضای چمن سپیدو اطراف دشت گشت ز برگ سمن سپید
    در جَنب لطف ژاله و سُرخی لاله استدُرّ عدن سیاه و عقیق یمن سپید
    هر لحظه ابر تند سر از کوه برزندبی‌قامت ابر دامن از آن در کمر زند[۷]
    1. رباعیات و دوبیتی‌ها:
    ای دوست جهان دَمی است و آن دم هیچَ استبر عمر مبند دل که آن دم هیچَ است
    گر تو دهن و میان جانان بینیمعلومِ تو گردد که دو عالَم هیچ است[۸]
    1. ابیات پراکنده و معمّا:
    ای خواجه خطیر مغز خر خوردی توکآویخته از گردن مرغی سرِ خر[۹]

    این دیوان با خط نستعلیق نوشته شده است و فهرست شعرها در پایان کتاب آمده است.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه محقق، ص6
    2. ر.ک: همان، ص6-3
    3. ر.ک: شجاعی، طالب، ص91
    4. ر.ک: کافی انارکی، سعید
    5. ر.ک: متن کتاب، ص26
    6. ر.ک: همان، ص231
    7. ر.ک: همان، ص238
    8. ر.ک: همان، ص259
    9. ر.ک: همان، ص270

    منابع مقاله

    1. مقدمه محقق و متن کتاب.
    2. شجاعی، طالب، «مقایسه‌ی صورت و معنا در غزلیات خواجوی کرمانی و جلال‌الدین عضد»، شعرپژوهی، سال دهم، پاییز 1397، شماره 3 (پیاپی 37).
    3. کافی انارکی، سعید (ساربان)، «حافظ و جلال طبیب در قرن هشتم هجری»، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی


    وابسته‌ها