ماتریدی، محمد بن محمد

    از ویکی‌نور
    (تغییرمسیر از ابومنصور ماتریدی)
    ماتریدی، محمد بن محمد
    نام ماتریدی، محمد بن محمد
    نام‌های دیگر
    نام پدر محمد
    متولد
    محل تولد ماترید یا ماتریت از روستاهاى سمرقند
    رحلت 333 ق
    اساتید ابوبکر احمد بن اسحاق جوزجانى

    نصیر بن یحیى بلخى

    محمد بن مقاتل رازى

    برخی آثار التوحید(ماتریدی)

    تأویلات أهل السنة

    ‎‎الرسائل السبعة فی العقائد و معه رسالة ذم التأویل

    کد مؤلف AUTHORCODE01721AUTHORCODE

    ابومنصور محمد بن محمد بن محمود ماتریدى سمرقندى (متوفای 333ق) متکلم، فقیه حنفی ایرانی و مفسر قرآن، مؤسس فرقهٔ ماتریدیه، از متکلمین بزرگ قرن چهارم هجری، از مخالفان معتزله 

    ولادت

    در قریه ماترید یا ماتریت از روستاهاى سمرقند به دنیا آمد. برخى از نویسندگان نسب وى را به ابوایوب انصارى مدنى، صحابى بزرگوار پیامبر و میزبان آن حضرت درآغاز هجرت، رسانیده‌اند، اما در این مورد جاى تردید وجود دارد و این نسبت مستند به هیچ سندى نیست.

    پیروان ماتریدى، وى را با القابى همچون «الشیخ»، «الفقیه»، «علم الهدى»، «امام الهدى»، «امام اهل السنه» و «امام المتکلمین» توصیف مى‌کنند. همه شرح حال نویسان تاریخ وفات وى را سال 333 ه.ق دانسته‌اند، اما در مورد تاریخ ولادت او سندى در دست نیست. البته تخمین‌هایى در این مورد وجود دارد؛ مثلاً سال‌هاى 238، 248 و 258، که با توجه به تاریخ وفات دو استاد ماتریدى؛ یعنى محمدبن مقاتل رازى (م 248 ه.ق) و نصیربن یحیى بلخى (م 268 ه.ق) است.

    عوامل پنهان ماندن نامِ ماتریدى

    برخى بر این عقیده‌اند که شاید عدم بیان شرح حال ماتریدى (و غفلت یا اهمال در آن) چه از سوى ماتریدیه و چه از سوى دیگران، به خاطر عوامل و اسباب زیر باشد:

    1. دور بودن ماتریدى از مرکز حکومت که معمولاً محل رفت و آمد اکثر عالمان از سراسر سرزمین‌هاى اسلامى بوده است.
    2. در ابتداى کار، سیاستمداران و نیروهاى حاکم از ماتریدیه پشتیبانى نکردند برخلاف معتزله و اشاعره.
    3. ماتریدى به مراکز علمى در جهان اسلام مثل مکه، مدینه، بغداد و دمشق و... مسافرت نکرده است چه این‌که اگر وى این شهرها را بازدید مى‌کرد و با دانشمندان آنها ملاقات مى‌نمود و با آنها مناظره‌ى علمى انجام مى‌داد، حتماً مشهور مى‌شد و همچنان در تاریخ آن سرزمین‌ها شناخته مى‌شد.
    4. حنفى‌ها در کتابت طبقات دانشمندانشان دیر اقدام کردند و اولین کتاب آن در قرن هشتم تألیف شده که به نام «الجواهر المضیة» را به خود گرفت.

    استادان و شاگردان

    ابومنصور ماتریدى نزد چهارتن از علماى مشهور زمان خود که همه از شاگردان و پیروان ابوحنیفه بودند، تلمذ کرد که عبارت بودند از:

    1. ابوبکر احمد بن اسحاق جوزجانى؛ 2. نصیر بن یحیى بلخى (م 248 ه.ق)؛ 3. محمد بن مقاتل رازى قاضى رى (م 248 ه.ق)؛ 4. ابونصر احمد بن العباس، معروف به فقیه سمرقندى.

    علامه زبیدى، که خود از ماتریدیان است، مى‌گوید: «ماتریدى نزد امام ابونصر عیاضى تلمذ کرد... و از اساتید او ابوبکر احمدبن اسحاق بن صالح جوزجانى... و محمدبن مقاتل رازى بود. دو فرد نخست از شاگردان ابوسلیمان جوزجانى بودند که خود او از شاگردان ابویوسف و محمدبن حسن شیبانى از شاگردان ابوحنیفه بودند اما استاد چهارم او، یعنى محمدبن مقاتل بدون واسطه نزد ابوحنیفه شاگردى کرده است. بنابراین، ماتریدى گاه با دو واسطه و گاه با سه واسطه به امام خود (ابوحنیفه) متصل مى‌شود.»

    اما شاگردان وى: عده‌اى از علماى بنام حنفى نزد ماتریدى تلمّذ کرده‌اند که برخى از آنان عبارتند از:

    1. ابوالقاسم اسحاق بن محمد بن اسماعیل، مشهور به حکیم سمرقندى؛
    2. امام ابولیث بخارى؛
    3. امام ابومحمد عبدالکریم بن موسى بزدوى؛
    4. امام ابوالحسن على بن سعید رُستغفنى.


    جایگاه علمى

    از کتب و آثار ماتریدى پیداست که وى ذهن وقاد و استعداد سرشارى داشته است. ماتریدى با عمر طولانى و قوه عقلى توانمند خود در بسیارى از علوم شرکت تام و تبحر فراوان داشت. اما فن اصلى او علم کلام است، به گونه‌اى که حتى تفسیر او نیز صبغه کلامى به خود گرفته است.

    نویسنده کتاب الماتریدیة دراسةً و تقویما مى‌نویسد: «ماتریدى در تاریخ اندیشه اسلامى جایگاه عظیمى دارد؛ چرا که وى مؤسس یکى از مکاتب کلامى است که در جهان اسلام انتشار دارد... و هرکسى که نوشته‌هاى او را ملاحظه کند... و بر معانى نغز و دقیق، و دلایل استوارى که در آن است، واقف گردد... درمى‌یابد که وى از کرامات و مواهب الهى برخوردار بوده است.»

    آرى، ماتریدى مؤسس مکتب کلامى است که شمار کثیرى از اهل سنت پیرو آنند و بسیارى از عالمان و دانشمندان اهل سنت به پیروى از وى مفتخرند و حتى بسیارى از دانشمندان اشعرى مسلک مانند عبدالقاهر بغدادى (م429) و امام الحرمین (م 478) در مباحثى همچون اثبات حدوث عالم، وجود خدا و صفات او، ارزش عقل انسان، ضرورت وحى و... از او متأثرند.

    منشأ و مصدر آراى ماتریدى

    چنان‌که پیش‌تر خاطر نشان گردید، همه استادان ماتریدى از شاگردان با واسطه ابوحنیفه، یکى از چهار فقیه اهل‌سنت، بودند و از طرفى، ماتریدى خود بارها تأکید کرده است که پیرو و شاگرد ابوحنیفه است. بنابراین، منشأ و مصدر آراى ماتریدى در اصول و کلیات، ابوحنیفه است. ابوحنیفه پیش از پرداختن به فقه، از علماى علم کلام و داراى روش و آراى کلامى بود. ماتریدى که در فقه پیرو مکتب ابوحنیفه است، در کلام نیز تا حدى از او متأثر است.

    ابوزهره مى‌گوید: «از مقایسه آراى ابوحنیفه و آراى ابومنصور ماتریدى روشن مى‌گردد که این آراء در اصول باهم تلاقى دارند و از همین جهت است که علما معتقدند آراى ابوحنیفه اصلى است که آراى ماتریدى فرعى از آن است و علماى عراق و اطراف آن در فقه پیرو آراى ابوحنیفه‌اند، اما در عقاید به آراى وى توجهى نکرده و به آراى فقها و محدثان و اشاعره اکتفا کرده‌اند؛ لیکن علماى ماوراءالنهر علاوه بر عنایت به آراى فقهى ابوحنیفه، به آراى کلامى او در زمینه عقاید نیز توجه و عنایت مبذول داشته‌اند.»

    بنابراین، روشن مى‌گردد که اساس و بنیاد اندیشه‌هاى ماتریدى برگرفته و ملهم از ابوحنیفه است، لیکن، شمس‌الدین سلفى معتقد است که ماتریدى به واسطه استادان خود برخى از اندیشه‌هایش، از جمله آموزه کلام نفسى را از ابن کلاب گرفته است و مؤید این مطلب وجود کلابیه در سمرقند است.

    اما به نظر مى‌رسد این مطلب درست نباشد؛ چرا که وجود کلابیه در سمرقند و مرو دلیل بر تأثیرپذیرى ماتریدى از آن‌ها نیست؛ چنان‌که در خراسان آن روز امامیه نیز وجود داشتند و آراى کلامى ماتریدى به آنان خیلى نزدیک است، اما ماتریدى از آن‌ها متأثر نگردید، بلکه با آن‌ها شدیدا مخالف بود.

    درست‌تر آن است که بگوییم: اساس و بنیاد اندیشه ماتریدى، آراى ابوحنیفه است، اما در جزئیات و شیوه استدلال‌ها ذهن خلّاق و وقاد خود وى تولید اندیشه کرده است. وى با استفاده از علوم مختلفى که در خود جمع کرده بود، توانست نظام کلامى متقن و منسجمى را پى‌ریزى کند.

    روش کلامى ماتریدى و مقایسه آن با روش اشعرى

    روش کلامى ماتریدى که بر اساس آن نظام فکرى خود را استوار کرد، بر دو پایه عقل و نقل مى‌باشد. ماتریدى به عقل بسیار بها مى‌دهد و در عین حال از نقل هم سود مى‌برد. چنان‌که در آغاز این نوشتار اشاره گردید، ماتریدى اندیشه کلامى خود را براى صلح و آشتى میان معتزله و اهل حدیث ارائه کرده است و از این‌رو مى‌کوشد همواره راهى میان آن دو مکتب برگزیند. لابه لاى کتاب التوحید وى پر از نزاع و مجادله با دو طرف است. او گاه جانب معتزله، گاه جانب اهل حدیث و گاه طریق مخصوص به خود را در پیش مى‌گیرد.

    ماتریدى در اندیشه خود تنزیهى است و هر آنچه را که مستلزم تجسیم و تشبیه خدا و یا نقص و امکان در ساحت او باشد، مردود مى‌شمارد، اما مانند معتزله هم نیست که قایل به نفى صفات باشد.

    ابوالحسن اشعرى نیز در این انگیزه که مى‌خواهد میان معتزله و اهل حدیث آشتى ایجاد کند، با ماتریدى هماهنگ است؛ وى نیز راهى میان آن دو مکتب را بر مى‌گزیند، اما تفاوت‌هایى میان وى و ماتریدى وجود دارد. بسیارى از کسانى که در باب ماتریدى سخن گفته‌اند، به مقایسه میان روش اشعرى و ماتریدى پرداخته‌اند. در این باب نظرات گوناگونى ارائه شده است:

    برخى معتقدند که میان اشعرى و ماتریدى تفاوت عمده‌اى وجود ندارد و آن دو در روش و نظر، در اهمّ مسائل علم کلام اتفاق‌نظر دارند. دکتر فتح‌الله خلیف و شمس‌الدین سلفى از طرفداران این نظریه هستند. دکتر خلیف مى‌گوید: «دو شیخ اهل‌سنت روش واحدى دارند و در اهمّ مسائل علم کلام، که مورد اختلاف فرقه‌هاى کلامى است، متفق هستند.» اما به نظر مى‌رسد این دیدگاه چندان درست نباشد؛ زیرا با ملاحظه کتب اشعرى و ماتریدى در مى‌یابیم که تفاوت در روش و رأى میان آن دو بسیار اساسى و گسترده است. اشعرى براى عقل انسان چندان ارزشى قایل نیست و بیشتر ظاهرگراست. به عنوان مثال، وى براى خدا وجه و ید اثبات مى‌کند، اما ماتریدى به عقل بیشتر بها مى‌دهد و این امور را نمى‌پذیرد.

    دیدگاه دوم، نظر احمد امین مصرى است. وى مى‌گوید: «رنگ اعتزال در مکتب اشعرى آشکارتر است و این امر بدان جهت است که اشعرى مدتى طولانى در مکتب اعتزال بوده است.» وى سپس براى این مدعاى خود چنین شاهد مى‌آورد که «اشعرى قایل به وجوب عقلى شناخت خداست، اما ماتریدى این امر را نمی‌پذیرد.

    شگفت‌آور است که شخصى مانند احمد امین مصرى چنین اشتباهى را مرتکب شده است. گذشته از نادرستى اصل ادعاى وى، استشهاد وى دقیقا برعکس است؛ یعنى ماتریدى قایل به وجوب عقلى معرفت خدا و اشعرى قایل به وجوب نقلى آن است. بنابراین، استشهاد وى کاملاً نادرست است، چنان‌که اصل ادعاى وى نیز صحیح نیست. اشعرى، هرچند مدتى طولانى در مکتب اعتزال به سر برده است، اما این دلیل نمى‌شود که روش وى پس از عزلت از اعتزال نیز، اعتزالى باشد.

    دیدگاه سوم در این باب، که بیش‌تر محققان آن را اختیار کرده‌اند، این است که روش و آراى ماتریدى در بسیارى از مسائل اساسى علم کلام با اشعرى اختلاف دارد، چنان‌که در مواردى توافق نیز دارند. از این منظر، اختلاف آن دو از این حیث است که ماتریدى به عقل بیشتر بها مى‌دهد و به مکتب اعتزال نزدیک ‌تر است. در حقیقت، ماتریدى در نقطه میانى اشعرى و معتزله قرار دارد. امام ابوزهره مى‌گوید: «در روش ماتریدى عقل سلطه عظیمى دارد، اما اشاعره به روش نقلى مقیّدند و آن را با عقل تأیید مى‌کنند، به نحوى که براى انسان روشن مى‌گردد که اشاعره در خط بین اعتزال و اهل فقه و حدیث قرار دارد و ماتریدى در خط میان اشاعره و معتزله است.»

    از جمله کسانى که دیدگاه سوم را پذیرفته‌اند، مى‌توان به استاد جعفر سبحانى، استاد على ربانى گلپایگانى و شیخ محمد زاهد کوثرى اشاره کرد، لیکن شخصیت اخیر اختلاف میان اشاعره و ماتریدیه در عقاید را چندان جدى تلقّى نمى‌کند.

    آنچنان‌که پیش‌تر اشاره شد، به نظر مى‌رسد اختلاف میان اشاعره و ماتریدیه، هم در روش و هم در بینش، اساسى و جدى باشد. ماتریدى هرچند در کتب خود بر معتزله بسیار ایراد مى‌گیرد، اما آراء و روش او به آنان بسیار نزدیک است و اشاعره به اهل حدیث نزدیک ‌تر از ماتریدیه است. بنابراین، نظریه درست همان دیدگاه سوم است و میان این دو مکتب در بسیارى از مسائل مهم کلامى نظیر حسن و قبح عقلى، که پایه و اساس بسیارى از مسائل دیگر است، تنزیه و تشبیه، اثبات و نفى صفات خبریه و... اختلاف اساسى وجود دارد.

    وفات

    ابومنصور ماتریدى در سال 333ق در سمرقند وفات کرد و مدفن وى در قبرستان «جاکردیزه»، که از بزرگترین قبرستان‌هاى جهان اسلام است، زیارتگاه پیروان اوست.


    آثار

    ماتریدى ذهن فعال و خلّاقى داشته و در زمینه علوم مختلف ازقبیل فقه، اصول، تفسیر و کلام آثارى ازخود برجاى گذاشته است که عبارتند از:

    1. کتاب التوحید(اثر مورد بحث)،
    2. تأویلات اهل السنه، که در زمینه تفسیر است و با تحقیق دکتر ابراهیم عوضین در مصر چاپ شده است.
    3. مآخذالشریعه؛
    4. الجدل فى اصول الفقه؛
    5. کتاب المقالات؛
    6. بیان وهم المعتزله؛
    7. رد اوئل الادله للکعبى؛
    8. رد وعید الفساق للکعبى؛
    9. رد تهذیب الجدل للکعبى؛
    10. رد اصول الخمسه للباهلى؛
    11. الرد على القرامطه؛
    12. ردالامامه لبعض الروافض؛
    13. پندنامه.

    وابسته‌ها