ابن کثیر، اسماعیل بن عمر

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ابن كثير، عمادالدين ابوالفداء اسماعيل بن عمر بن كثير قرشى (701-774 ق)، مورخ، مفسّر و محدّث و فقیه مشهور شافعى.

ابن کثیر، اسماعیل بن عمر
نام ابن کثیر، اسماعیل بن عمر
نام‌های دیگر اب‍ن‌ک‍ث‍ی‍ر، اب‍و ال‍ف‍دا اس‍م‍اع‍ی‍ل ب‍ن ع‍م‍ر

اب‍ن ک‍ث‍ی‍ر ق‍رش‍ی‌

اب‍و ال‍ف‍داء اس‍م‍اع‍ی‍ل ب‍ن ع‍م‍ر‌

اب‍و ال‍ف‍داء اس‍م‍اع‍ی‍ل ب‍ن ک‍ث‍ی‍ر

اب‍و ال‍ف‍داء ال‍ح‍اف‍ظ ب‍ن ک‍ث‍ی‍ر

ق‍رش‍ی دم‍ش‍ق‍ی‌، اس‍م‍اع‍ی‍ل ب‍ن ع‍م‍ر

ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر

نام پدر عمر
متولد 701ق مطابق با 1302م
محل تولد بصره
رحلت 774ق یا 1373م
اساتید برهان‌الدين ابواسحاق ابراهیم فزارى

تقى‌الدين ابوالعباس احمد بن تيمیۀ حنبلى

جمال‌الدين ابوالحجاج مزّى

برخی آثار البداية و النهاية (دارالفکر)

معجزات النبي صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم

نظرة في كتاب البداية و النهاية للحافظ ابن كثير الدمشقي

تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)

طبقات الشافعية (ابن كثير)

قصص الأنبياء (ابن كثير)

البداية و النهاية (دارالفکر)

کد مؤلف AUTHORCODE01494AUTHORCODE

ولادت

در قريۀ مجيدل يا مجدل از قراى بصرى نزدیک دمشق زاده شد و از این رو او را بصروى نيز خوانده‌اند. نسبت «بصرى» كه در برخى مآخذ آمده، ظاهرا بصرىّ به جاى بصروى است. دربارۀ تاريخ تولد و نام نياكانش میان نویسندگان اختلاف است. اگر چه او خود در این باره اطلاعاتى بر جاى گذاشته كه البته محل اعتماد است، اشكالاتى در ضبط برخى از این نامها ديده مى‌شود كه ناشى از بى دقتى كاتبان نسخه‌هاى آثار اوست. پدر او شهاب‌الدين ابوحفص عمر در آغاز مذهب حنفى داشت و پس از آنكه از بصرى به قريه‌اى در مشرق آن شهر رفت و خطیب آنجا شد به مذهب شافعى گروید. سپس به مجيدل رفت و در آنجا برای بار دوم همسر اختيار كرد و فرزندانى يافت. او كه بزرگ‌ترين پسر خود به نام اسماعيل را پيش‌تر از دست داده بود، آخرين فرزند خود را به ياد او اسماعيل نام گذاشت و در خردسالىِ همین اسماعيل در مجيدل درگذشت.

سرپرستى اسماعيل را پس از پدر، برادر بزرگ‌تر كمال‌الدين عبدالوهاب بر عهده گرفت و او در 707ق افراد خانواده را به دمشق كوچاند.

تحصیلات

اسماعيل در سايۀ توجه برادر در دمشق-كه در این روزگار با مدارس متعددش، همچون قاهره، خاصه پس از سقوط بغداد، مركزيت علمى يافته بود-به كسب علم پرداخت.

استادان او، بسيار و از سرشناس‌ترين دانشمندان آن عصر دمشق بودند. وى در آثار خود از برخى از آنان نام برده است.

نخستين آموزگار او را بايد برادرش عبدالوهاب دانست كه راه دانش آموختن را برای او هموار كرد. از استادانش چند تن در پرورش علمى او تأثير چشمگیرى داشتند. از آن جمله بودند:

-برهان‌الدين ابواسحاق ابراهیم فزارى دانشمند مشهور شافعى كه ابن كثير صحيح مسلم را از او شنيد و او را در میان استادان شافعى خود بى مانند يافت؛

-تقى‌الدين ابوالعباس احمد بن تيمیۀ حنبلى كه شايد بيشترين تأثير را بر ابن كثير گذاشت و او با بيانى بس ستايش آمیز از پايگاه این استاد در معقول و منقول ياد مى‌كند. گویا ابن كثير به سبب پيروى از آراء ابن تيمیه گرفتاريهایى داشته است، با اينهمه به اختلاف نظر ابن كثير با ابن تيمیه در مورد يگانگى يا تعدد مراكز تصمیم گیرى سياسى اشاره شده است؛

-جمال‌الدين ابوالحجاج مزّى، از محدثان بزرگ شام كه تهذيب او دربارۀ رجال صحاح ستّة انگیزۀ كوششهاى تكمیلى ابن كثير در این باب شد و ابن كثير دختر او زينب را به همسرى گرفت. بيان وى در مورد مزّى و همسر او ام فاطمه عايشه با تحسين و احترام همراه است؛

-شمس‌الدين محمد ذهبى یکى ديگر از چهره‌هاى درخشان مؤثر در كار علمى ابن كثير است كه از او به عنوان مورخ اسلام ياد كرده و ذهبى نيز به نوبۀ خود و به رغم بزرگى قابل ملاحظۀ سن نسبت به ابن كثير، از او به عنوان استاد خود نام برده است؛

-علم‌الدين ابومحمد قاسم برزالى شافعى، محدث و مورخ شام كه ابن كثير افزون بر شاگردى نزد او، تأليف استاد را در تاريخ شام تا پایان 738 ق1338/‌م در آخر تاريخ خود نقل كرده و حوادث پس از آن را چون ذيلى بر نوشتۀ استاد افزوده است؛ نيز ابن حجر از برخى ديگر از مشايخ و استادان مصرى او نام برده است.

ابن كثير به سبب زندگى طولانى در دمشق و اشتغال در آنجا به شدت تحت تأثير این محيط قرار گرفت. او غير از تأليف و تصنيف، به كار وعظ و تدريس و ادارۀ بعضى مراكز آموزش علوم دينى نيز مشغول بود. از همۀ اشتغالات او در امور اجتماعى آگاهى نداريم، جز آنكه مى‌دانيم او نخستين خطبۀ خود را در مسجد جامع جديد شهر مزّه در محرم 746 در زمان حكومت امیر سيف‌الدين يلبغا بر دمشق ايراد كرد و مدتى بعد (748 ق) در زمان حكومت ارغون شاه بر آن شهر، در پى درگذشت استادش ذهبى، به تدريس حديث در مدرسۀ ام صالح پرداخت كه مهم‌ترين مجلس درس او بود. پس از مرگ تقى‌الدين سبکی در 756ق مدت كوتاهى رياست دار الحديث اشرفيه به وى واگذار شد. او خود از آغاز درس تفسيرش در مسجد جامع دمشق در شوال 767) خبر داده است.

گذشته از آن، ابن كثير به سبب شهرت در علوم دينى در برخى از محاكمات و اختلافات دينى و مذهبى و سياسى شركت داشت.

وى در اواخر عمر نابينا شد و در حالى كه آوازۀ آثار و فتاویش به دوردستها رسيده بود، در 15 شعبان يا 26 آن ماه در 74 سالگى در دمشق در گذشت (ابن تغرى بردى، 415/2) و در آرامگاه صوفيان كنار قبر ابن تيمیه به خاک سپرده شد.

پسر ابن كثير به نام عمر، ملقب به عزالدين بر اثر توجه پدر، در فقه و حديث به جايى رسيد ‎كه پس از درگذشت ابن كثير به جاى او در نجيبيه و خيضريه به تدريس پرداخت و بارها به تصدى مقام حسبت رسيد ‎و ناظر اوقاف و صدقات شد. او را نيز پس از مرگ در كنار قبر پدرش به خاک سپردند.

هرچند ابن كثير به لحاظ مجالس تدريسش شاگردان بسيارى داشته، ولى از آن میان فقط از برخى همچون محیی‌الدين ابوزكريا ابن الرّحبى و شهاب‌الدين ابن حجّى ياد شده است. حسینى دمشقى كه از او روايت كرده، ظاهرا از همدرسانش بوده است.

عقايد و آراء

ابن كثير از نمايندگان احياى عقيدۀ دينى در سدۀ 8ق است. استوارى عقيده و استمرار عمل او را در 30 سال آخر عمرش با تشنجات سياسى حاكم بر مصر و سوريه در آن زمان ناهماهنگ دانسته‌اند (لائوست، 63). شايد بهتر است گفته شود كه ابن كثير چارۀ آن پراكندگیها و آشفتگیها را در همان بازگشت به اصل عقيدۀ دينى همراه با عمل مى‌دانست. گرايش ابن كثير به سلفيّه از شيفتگى او به عمل ابن تيمیه پيداست (مثلاًنك‍: البداية، 34/14، 36).

موضع ابن كثير در برابر مخالفان مذهبى، نسبت به موضع او در برابر غير مسلمانان، سختگیرانه‌تر به نظر مى‌آيد. ضديت او با شیعیان در هر مناسبتى خودنمايى مى‌كند (مثلاًنك‍: همان، 248/6، 172/8، 309/9، 15/11، 4/12، 310/14). اگر چه وى از امامان شيعه با احترام ياد كرده (همان، 309/9)، اما پس از ذكر روايت منسوب به پيامبر(ص) در مورد امامان دوازده‌گانه و نسبت قريشى آنان يادآور شده كه این دوازده امام آنانى نيستند كه شیعیان بر امامتشان گردن نهاده‌اند (همان، 248/6). همچنين در مورد علماى شيعه، با آنكه از شأن و اثر ايشان ياد كرده، ولى تشيع آنان را موجب كاهش اعتبارشان دانسته (مثلاًهمان، 233/6، 19/8-20، 231). ابن كثير با وجود ذكر تراجم احترام آمیزى از سران صوفيه (مثلاًنك‍: همان، 13/11، 106)، اعتقاد بعضى از آنان را چون بايزيد بسطامى فاسد مى‌دانست (همان، 35/11). وى كسانى چون ابن حزم را به سبب عدم اعتقاد به قياس و نگرشى كه دربارۀ صفات خداوند داشت (همان، 92/12) و نيز فارابى را به دليل اعتقاد به معاد روحانى (همان، 224/11) مستوجب لعن و سرزنش مى‌دانست.

با اينهمه در تعيين رفتار درست در مورد اهل ذمه جانب انصاف را فرو نمى‌گذاشت، چنانكه یک بار با فرمان سلطان مصر (الاشراف ناصرالدين شعبان) مبنى بر مصادرۀ یک چهارم دارایى مسيحيان شام برای جبران خرابيهایى كه فرنگان به اسكندريه وارد كرده بودند، مخالفت كرد و آن را غير شرعى خواند (همان، 314/14-315). البته این موضع گیرى به معناى ايستادگى و ادعا در برابر قدرت سياسى حاكم نبود چه در موارد ديگر ديده مى‌شود كه ابن كثير از اعلام نظر در موضوعى كه شرعا مانعى نداشت، اما مى‌توانست دستاویز مدعیان برای متزلزل كردن حكومت باشد، خوددارى مى‌كرد (نك‍: همان، 281/14-282).

نویسندگانى كه ابن كثير را از نزدیک مى‌شناخته‌اند، دربارۀ او سخنان تحسين آمیزى آورده‌اند. بيان آنان حاكى از گستردگى كار علمى ابن كثير و تأييد و تأكيد بر تعمق او در نحو، فقه، حديث، تفسير و تاريخ و قدرت حفظ و تشخيص درست و قابل ملاحظۀ اوست (نك‍: حسینى، 58؛ ابن حجر، انباء، 46/1، الدرر، 445/1-446؛ داوودى، 111/1).

آثار

از لحاظ تربيت علمى، مسائل مورد توجه و حاصل كار، همانندى چشمگیرى میان ابن كثير و طبرى ديده مى‌شود (لائوست، 77). محور اصلى توجه هر دو، شناخت دين اسلام و كوشش در شناساندن آن بوده است. این شناخت از طريق تعمق در منابع اصيل يعنى قرآن، حديث، تفسير، سيره، رجال، تاريخ و لوازم اولیۀ آن چون لغت و نحو ممكن مى‌شد. ابن كثير در هر یک از این زمینه‌ها به مطالعۀ گسترده‌اى پرداخت و حاصل كوشش خود را در آثار متعددى بر جاى گذاشت، اما از دايرۀ تقليد و پيروى از پيشينيان و شرح و تلخيص آثار آنان فراتر نرفت (عبدالواحد، 6). آنچه در این محدوده به كار او امتياز مى‌بخشيد، تحقيق، دقت، نقد اسناد، پالايش اخبار، بى اعتمادى به اسرائيليات و مخالفت با موهومات بود.

از لحاظ شيوۀ بيان، ابن كثير با وجود گرايش به سجع و آرايشهاى لفظى كه مقتضاى عصر بود، غالباً به زبانى غير فاخر و گاه عامیانه اداى مطلب مى‌كرد. اسلوب بيان او در تاريخ، قابل سنجش با اسلوب مورخان پيشين چون طبرى، مسعودى و ابن اثير نيست و در فصاحت به پايۀ مورخ معاصرش ابن خلدون هم نمى‌رسد. به ديگر سخن، ابن كثير به معنى بيش از لفظ اهمیت داده است (نك‍: ابوملحم، «غ»). ذهبى به سودمندى نوشته‌هاى او اشاره كرده (ابن قاضى شهبه، طبقات، 115/3) و به گفتۀ ابن حجر، نوشته‌هاى او در زمان حياتش در اقطار مختلف شناخته شده بود (الدرر، 445/1). خود ابن كثير داستانى را در مورد اخير نقل كرده است (البداية، 295/14). علاوه بر مهم‌ترين اثر ابن كثير، البداية و النهایة (ه‍ م) آثار مهم ديگر او اينهاست:

الف-چاپى

  1. الاجتهاد في طلب الجهاد. ابن كثير این اثر را به درخواست امیر منجك و برای تحريض مسلمانان به استوار داشتن مرزهاى دريايى شام در برابر هجوم فرنگان قبرس نوشت (بغدادى، هديه، 215/1؛لائوست، 69، 63، 62). کتاب الاجتهاد نخستين بار در 1347ق در قاهره و بار ديگر در 1401ق در بيروت به كوشش ع. ع. عسيلان به طبع رسيده است (ابوملحم، «ث-خ»). مؤلف در این اثر ضمن استفاده از آيات و احاديث مربوط به جهاد، به پيشينۀ درگیريهاى میان مسلمانان و مسيحيان صليبى و چگونگى جنگ مسلمانان در عصر رسالت و خلافت تا زمان زندگى خود پرداخته است (همو، «خ»).
  2. احاديث التوحيد و الرد على الشرك، كه در حاشيۀ جامع البيان معين بن صافى در 1297ق در دهلى چاپ شده است /49. GAL, S, II محتمل است كه این اثر همان رسالة في احاديث الاشراك موجود در بغداد باشد (نك‍: جبورى، 118).
  3. اختصار علوم الحديث، كه در آن مقدمۀ المصطلح ابن صلاح را مختصر كرده است. این کتاب در مكه در 1355ق به تصحيح محمد عبدالرزاق حمزه، و در 1355ق به تصحيح احمد محمد شاكر چاپ شده است. مصحح اخير بار ديگر آن را با شرح و تنقيح با عنوان الباعث الحثيث، شرح اختصار علوم الحديث در قاهره (1370 ق) و در بيروت (1403 ق) منتشر كرده است (ابوملحم، «خ»). نسخه‌اى كه بروكلمان با نام مختصر علوم الدين ياد كرده /441 GAL, I، مربوط به همین اثر است.
  4. تفسير القرآن العظيم، كه ابن كثير خود در البداية به آن اشاره كرده است (مثلاً23/1، 34، 37/5، 39). به گفتۀ سيوطى تفسيرى به شيوۀ آن نوشته نشده است (ص 361). شوكانى آن را از بهترين تفسيرها-اگر نه بهترين تفسير-گفته است (95/1). یکى از متأخران شيوۀ تفسير او را از شيوه‌هاى ممتاز دانسته است (محمود، 223). روش مؤلف در این اثر مفصل ده جزئى، تفسير قرآن با خود قرآن، پس از آن با حديث و بعد اقوال صحابه بوده و از آوردن اسرائيليات جز به عنوان استشهاد-نه برای استناد-دورى جسته است (تفسير، 3/1-4). لائوست به خطا آن را بسيار مقدماتى و اساسا مبتنى بر فقه اللغه و به اسلوبى مى‌داند كه سيوطى بعدها آن را در تفسير خود به كار بست (دانشنامه)، در حالى كه شاكر آن را بهترين و دقيق‌ترين تفسيرها پس از تفسير طبرى مى‌يابد (5/1). به كار گرفتن احاديث در این تفسير چنان است كه از این اثر، جز تفسير، یک راهنماى حديث با نقد اسناد و متن آن و تمیز حديث صحيح از غير آن مى‌سازد (همو، 6). متن كامل این اثر در نيمۀ نخست سدۀ 14 ق، 3 بار در مصر در هامش تفسيرهاى ديگر يا جداگانه چاپ شده و از آن پس چاپهاى غير انتقادى متعددى از آن به عمل آمده است. در ربع آخر همان سده نيز 3 منتخب از این اثر طبع شده است: عمدة التفسير عن الحافظ ابن كثير، به كوشش احمد محمد شاكر، قاهره، 1376 ق، در 5 ج؛ تيسير العلى القدير لاختصار تفسير ابن كثير، به كوشش م. ن. الرفاعى، بيروت، 1392 ق، در 4 ج، مختصر تفسير ابن كثير، به كوشش م. ع.الصابونى، بيروت، 1393 ق، در 3 ج.
  5. السيرة، كه به گفتۀ خود ابن كثير اثرى مستقل و به دو صورت مختصر و مفصل بوده است (خطراوى، 50). ابن قاضى شهبه اثرى با عنوان سيرة صغيرة به ابن كثير نسبت داده است (طبقات، 114/3). بغدادى نيز اثرى را با نام الفصول في سيرة الرسول از ابن كثير دانسته است (ايضاح، 194/2). محتواى این اثر همان مطالب «کتاب سيرة رسول‌الله» در البداية و النهایة ابن كثير است. این اثر نخستين بار در 1357ق با عنوان الفصول في اختصار سيرة الرسول در قاهره چاپ شد (دليل الکتاب المصرى، 377)، 6. فضائل القرآن، اول بار به پيوست تفسير او در 1343-1347ق در مصر چاپ شده است.

ب-خطى

  1. ارشاد الفقيه الى معرفة ادلة التنبيه. نسخه‌اى از آن در کتابخانۀ فيض الله افندى نگهدارى مى‌شود (سيد، فهرس، 286/1- 287). این اثر همان است كه ابن حجر با عبارت «جرح احاديث ادلة التنبيه» از آن ياد كرده است (الدرر، 445/1)،
  2. امهات الاولاد و هل يجوز بيعهنّ، به روايت ابن عروۀ حنبلى، نسخه‌اى از آن در ظاهريه موجود است (ظاهريه، 196/1-197)؛
  3. اثرى دربارۀ تاريخ دمشق كه برگهایى از آن از یک نسخۀ خطى مربوطه به ابن كثير به وسيلۀ پرچ /312 III معرفى شده است؛
  4. تحفة الطالب بمعرفة احاديث مختصر ابن الحاجب. نسخه‌اى از آن در کتابخانۀ فيض الله افندى وجود دارد (سيد، همان، 66/1). ابن قاضى شهبه از این اثر با عبارت: «و خرج الاحاديث الواقعة في مختصر الحاجب» ياد كرده است (طبقات، 114/3)؛
  5. التكمیل في الجرح و التعديل و معرفة الثقات و الضعفاء و المجاهيل، كه مختصر تهذيب الكمال مزّى با افزودن قسمتى از میزان الاعتدال ذهبى است. نسخه‌اى عكسى از ج 9 (آخر) آن در 2 مجلد در دار الكتب مصر (سيد، خطى، 180/1) نگهدارى مى‌شود،
  6. جامع المسانيد و السنن الهادى لاقوم سنن، كه ابن قاضى شهبه با عبارت «کتاب في جمع المسانيد العشرة» از آن نام برده است. كامل‌ترين نسخۀ این کتاب در دار الكتب مصر موجود است (سيد، فهرس، 76/1). نسخه‌هایى از اجزاى ديگر این اثر در قاهره (ازهريه، 469/1)، بغداد (طلس، 39) برلين (آلوارت، /151 II) و مغرب (مجموعة مختارة، 21/1-22) وجود دارد. به نظر شاكر (35/1)، ابن كثير این تأليف را به پایان نبرده است، اما به عقيدۀ خطراوى و متو (ص 52) در اجزاى موجود این اثر اشاراتى هست كه اتمام این نوشته را در 763ق مى‌نماياند. در این اثر احاديث كتب سته و مسند احمد بن حنبل، البزار، ابویعلى و ابن ابى شيبه به ترتيب الفبايى نام راویان آنها تدوین شده است (شاكر، همانجا). به گفتۀ ابن حجر این كار بزرگ ابن كثير تكمله‌اى بر نوشتۀ شمس‌الدين ابن المحب، معروف به صامت بود (نك‍: انباء، 47/1)؛
  7. طبقات الشافعية، كه ابن قاضى شهبه از آن ياد كرده و گفته است: چون در طبقات ابن كثير زوايدى يافتم، به تأليف کتاب طبقات خود پرداختم (طبقات، 114/3). نسخه‌اى از آن حاوى اجازه‌اى به خط ابن كثير به قليوبى شافعى در 746ق در کتابخانۀ كتانى رباط و نسخۀ دومى از همان اثر به خط مشرقى وجود دارد (مجلة معهد، 5 (1) 184/، 188). نسخه‌هاى ديگرى از این اثر در چستربيتى (آربرى، 61) و تونس شناسايى شده است (فهرس المخطوطات المصورة، 311/1-313). نسخۀ چستر بيتى با عنوان طبقات الفقهاء الشافعين و داراى تاريخ جمادى الآخر 749 (مكه) است. عفيف‌الدين ابن جمال‌الدين مظفرى تراجم ديگرى بر آن افزوده است؛
  8. مسند الفاروق امیرالمؤمنين ابى حفص عمر بن الخطاب. نسخه‌اى از آن كه ظاهرا دست نوشتۀ مؤلف است، در مصر نگهدارى مى‌شود (تيموريه، 324/2). احتمالا این اثر قسمتى از همان کتابى است كه سيوطى (ص 361) با نام مسند الشيخين از آن ياد كرده است؛
  9. احكام التنبيه (بغدادى، هديه، 215/1) يا الاحكام على ابواب التنبيه، كه ابن كثير آن را در خردسالى نوشته است (ابن قاضى شهبه، همانجا؛ داوودى، 110/1) و به گفتۀ خودش در البداية (125/12) شرحى بر التنبيه ابواسحاق شيرازى و شامل ترجمۀ مفصلى از آن فقيه شافعى است؛
  10. الاحكام الصغرى في الحديث (خطراوى، 54؛حاجى خليفه، 19/1)؛
  11. احكام كثيرة، شامل نوشته‌هاى متعددى از ابن كثير در ابواب فقه تا مبحث حج بوده است (ابن قاضى شهبه. همانجا). سيوطى از این نوشته با تعبير کتاب كبير في الاحكام ياد كرده است (ص 361)؛
  12. سيرة ابى‌بكر رضى‌الله‌عنه؛
  13. سيرة عمر بن الخطاب رضى‌الله‌عنه (ابن كثير، البداية، 18/7)؛
  14. سيرة صغيرة (نك‍: چاپى، شم‍ 5):
  15. شرح قطعة من البخارى (ابن قاضى شبهه، همانجا)، ابن كثير در ضمن خبر وفات بخارى به این شرح اشاره كرده است (البداية، 24/11)؛
  16. الكواكب الدرارى در تاريخ، كه برگرفته‌اى از البداية بوده است (حاجى خليفه، 1521/2)؛
  17. ما ينتقى و يبتغى في سيرة المعز السيفى منكلى بغا يا سيرة منكلى بغا (سخاوى، 186، 369)؛
  18. مسئلة السماع (حاجى خليفه، 1001/2)؛
  19. مسند الشيخين (سيوطى، 361؛ نك‍: خطى، شم‍ 8)؛
  20. الواضح النفيس في مناقب الامام محمد بن ادريس (بغدادى، هديه، 215/1). داوودى از این اثر با عنوان مناقب الامام الشافعى ياد كرده است (111/1).

ابن كثير از آخرين نمايندگان گروهى از مؤلفان اسلامى سده‌هاى میانى است كه آثارى بزرگ، هرچند غير ابتكارى، در شاخه‌هاى مختلف علوم دينى پديد آوردند. به گفتۀ ابن حجر او آخرين پيشواى تاريخ و حديث و تفسير بوده است (انباء، 46/1). ابن كثير طبع شعر نيز داشته است[۱].


پانویس

منابع مقاله

رحیم‌لو، یوسف، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1378


وابسته‌ها