نهاية الظهور (شرح فارسی رساله هياكل النور سهروردی)
نهاية الظهور (شرح فارسی رساله هياكل النور سهروردی) | |
---|---|
پدیدآوران | اخگر حیدرآبادی، قاسم علی (شارح)
کريمي زنجانياصل، محمد (مصحح) سهروردی، یحیی بن حبش (نويسنده) محقق، مهدی (زير نظر) |
عنوانهای دیگر | هياکل النور. شرح
شرح رساله هياکل النور سهروردي نهايه الظهور |
ناشر | انجمن آثار و مفاخر فرهنگي دانشگاه تهران |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | مجلد1: 1385ش, |
موضوع | اشراق (فلسفه)
سهروردی، یحیی بن حبش، 549؟ - 587ق. نهايه الظهور - نقد و تفسير فلسفه اسلامي - متون قديمي تا قرن 14 |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BBR 764 /الف3ن9 |
نهاية الظهور (شرح فارسی رساله هياكل النور سهروردی)، اثر قاسمعلی اخگر حیدرآبادی (م بعد از 1365ق)، کتابی است به زبان فارسی با موضوع فلسفه اسلامی. نویسنده در این اثر رساله هياكل النور شیخ شهابالدین سهروردی در فلسفه اشراقی را شرح کرده است. محمد کریمی زنجانی اصل، زیر نظر دکتر مهدی محقق به تحقیق و تصحیح این اثر پرداخته و بر آن مقدمه نوشته است. این کتاب، بهمناسبت همایش بینالمللی قرطبه و اصفهان (اردیبهشت 1381ش) چاپ شده است.
شرحهای متعددی بر هياكل النور نوشته شده است؛ از آن جمله میتوان شواكل الحور (تندیسهایى از سیهچشمان) به قلم جلالالدّین دوانى (م 908ق) به زبان عربى و در آغاز هشتمین دهه سده نهم هجرى نام برد[۱].
نهاية الظهور که نسخهاى از آن به خط مؤلّفش در کتابخانه ملّى موجود است، شاهدى است بر رواج و پایندگى آموزههاى شیخ اشراق در شبه قاره هند. درعینحال، نگریستن در منابع مورد استفاده قاسمعلى اخگر در تألیف نهاية الظهور، از آن راههاى سهگانهاى که رواج آموزههاى اشراقى در هند را موجب شدند، تصویر روشنى پیش روى ما مىنهد؛ راههایى که عبارت باشند از: توجه به آثار شیخ اشراق و شرحهاى نگاشته بر آن، آثار نگاشته آذر کیوان و پیروانش و توجّه به آثار حکماى مکتب اصفهان و بهویژه میرداماد و ملاصدرا. بهواسطه حضور شاگردان مدرسههاى دوانى و دشتکى در هند، از اواخر سده دهم هجرى، حكمة الإشراق سهروردى مورد توجّه خاصى قرار گرفته بود... بدین ترتیب، هياكل النور شیخ اشراق به کار «صلح کلّ» اکبرى نیز بیامد و بخشى از تقدیر تاریخى تفکر در این سرزمین را رقم زد[۲]. پس این کتاب از جمله اسناد ارزشمند رواج آموزههاى حکمى در حیدرآباد هند در نیمه دوم سده چهاردهم هجرى است که شاهدى صادق تواند بود بر روابط عرفانى و فلسفى ایران و شبه قاره هند[۳].
در این رساله، مؤلّف در دو جا از آثار دیگر خود یاد مىکند: نخست در برگ 47 که از رساله «الكشف الأعظم في الاسم الأعظم» نام مىبرد و دو دیگر در برگ 114 است که از تفسیر سوره توحید خود یاد مىکند[۴].
تنها نسخه باقیمانده از نهاية الظهور به خط مؤلّف به شماره «3560 ف» در کتابخانه ملّى موجود است[۵]. این نسخه اساس کار تصحیح متن بوده است. شیوه تصحیح بر استنساخ، پاراگرافبندى و اعرابگذارى و نیز بر افزودن برخى کلمات و عبارات در داخل [] براى قابل فهمتر شدن آن قرار داشته است.
درباره منابع مورد استفاده قاسمعلى اخگر در تألیف این کتاب مىتوان گفت که دقّت او در نقل منابع و تصریح به نام مؤلّفان و آثارشان درخور تحسین است؛ امّا از میان این منابع، در نخستین گام، شرحهاى نگاشته قطبالدّین محمود شیرازى (م 710ق) و جلالالدّین دوانى (م 908ق) بر حكمة الإشراق و هياكل النّور سهروردى شایسته ذکرند. افزون بر اینها، منابع قاسمعلى اخگر در نگارش این اثر، در یک نگاه کلّى، عبارتند از:
- آثار ترجمهشده فیلسوفان یونانى، مانند ارسطو و جالینوس؛
- نوشتههاى فیلسوفان مسلمان مشّائى، همچون ابونصر فارابى (م 339ق)، ابن سینا (م 428ق) و خواجه نصیرالدّین طوسى (م 676ق)؛
- آثار حکیمان مکتب اصفهان و بهویژه میرداماد (م 1040ق) و صدرالمتألّهین شیرازى (م 1050ق)؛
- آثار متکلّمانى مانند فخر رازى (م 606ق) و علامه حلّى (م 726ق)؛
- تفسیرهاى قرآنى، مانند تفسیر ابوحفص نسفى (م 518ق)؛
- آثار صوفیانى مانند ابوسلمه مجریطى (م 398ق)، ابوالقاسم عبدالکریم قشیرى (م 465ق)، امام محمّد غزالى (م 505ق) و شیخ محمود شبسترى (م 720ق؟)؛
- نوشتههاى زرتشتیان اشراقى هند، مانند دبستان مذاهب کیخسرو اسفندیار (نگاشته میان سالهاى 1055 تا 1065 هجرى)[۶].
مصحح، کوشیده که در حدّ امکان، با بازیابى این منابع، سخن مؤلّف را با آنها نیز برابر نهد و از این راه، برخى افتادگىها و نیز شمارى از تفاوتها را نشان داده است. وی همچنین، سورهها و شماره آیات قرآنى را مشخّص نموده و محلّ روایتهاى نقلکرده مؤلّف را در منابع معتبر و کهن حدیث شیعه و اهل سنّت یافته است؛ بهعلاوه او، با ذکر منابع حدیثى اهل سنّت در کنار منابع شیعى، در برنمودن ارزش معرفتشناختى روایات پیامبر اسلام(ص) و اهلبیت(ع) در مسائل حکمى کوشیده است. محمد کریمی زنجانی، در پاراگرافبندى اثر، در حدّ امکان، از شیوه مؤلّف پیروى کرده، مگر در مواردى که آن را براى خواننده امروزى نابسنده دیده است. او مینویسد: «به هنگام تصحیح متن دریافتم که میان برخى عبارتهاى عربى متن هياكل النّور در این شرح با ویرایشهاى مختلفى که از آن در دسترس است، تفاوتهایى وجود دارد. این امر بسا که به نسخه در دسترس مؤلّف از متن هياكل النّور و شرح جلالالدّین دوانى بر آن بازگردد. در متن تصحیحشده، این عبارتها تا آنجا که در معنا خللى ایجاد نمىکرده است، برابر سخن قاسمعلى اخگر آورده شدهاند و اختلافشان با متنهاى ویراسته ابوریان و محیىالدّین صبرى کردى از هياكل النّور را یادآور شدهام»[۷].
در صفحات 45 و 46 کتاب، رونوشتی از تصاویر صفحات اول و آخر نسخه خطی مؤلف ارائه شده است. قاسمعلی اخگر حیدرآبادی در ابتدای کتاب، درباره آن چنین شرح میدهد: «امّا بعد، مىگوید بنده قلیل البضاعت و عدیم الاستطاعت، کمترین علماى متبحّرین و حکماى متألّهین، مقتبس انوار ناموس اکبر، حکیم میرزا قاسمعلى اخگر که کتاب هياكل النّور از تصنیفات مطهّرات شیخالاشراق حکیم کامل فضیلتشمایل، مظهر حقایق، مبدع دقایق، قدوة الكاشفين، عمدة الواصلين، شهاب الملة و الدّين، المقتول بقربه المقبول رضي اللّه عنه، اگرچه صغير الحجم و وجيز النظم است، امّا به لطایف معانى و ودایع پنهانى کثیر العلم و عظیم الحدّ و الرسم است. مضامین او همه واضحة البرهان و معانى او همه جازمة الإيقان. سواد او را در بیاض دیده حور جا توان داد و بیاض او را بر سواد مردمک چشم نور مىتوان نهاد. الحق هر حرف او از عالم اشباح تا عالم ارواح، سراسر کاشف اسرار و از مناسک ناسوت تا منازل لاهوت، شعشعهخیز غرایب انوار است. اسرار لاهوتیه او جز به انکشاف الهام پرده ظهور نگشاید و انوار قیومیت او جز به اشعات وحى پرتو شعشعانى ننماید...
اگرچه بعضى از علما به شرح این کتاب پرداختهاند، [امّا] چون به تازى است، عامّة الناس را بهرهور فیض نساختهاند و این شرحى است در پارسى که متوسّطان علم را به وارسى حقیقت از پایه معرفت ادنى به اوج معرفت اعلى برد و از مجهله قیل و قال به مسلک حقیقت حال رساند و این علمى است که حاصل نشود جز به تلطیف سرّ و تحدّس احوال و تنزّه خیال و مشتمل است به حکمت بحثیه که آن منهج مشّائین است و حکمت ذوقیه که آن طریق اشراقیین است و جمیع انبیا و اولیا و حکما مثل آغاثاذیمون و هرمس و انباذقلس و فیثاغورس و سقراط و افلاطون همه بر این [طریق] رفتهاند و افاضل امم سابقه و ملل متخالفه به سبب حصول تشبّه بالمبادى و تخلّق به اخلاق البارى تعالى و تجرّد از مادّه، انتقاش معارف الهیه و کونیه بر قلب خود کردهاند و بهقدر طاقت بشریه تحصیل سعادت ابدیه نمودهاند»[۸].
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.