القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محيالدين ابن العربي
نام کتاب | القول المتین في تشیع الشیخ الأکبر محي الدین ابن العربي |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | تهرانی، قاسم (نويسنده) |
زبان | عربی |
کد کنگره | BP 279/2 /الف2ط9 |
موضوع | ابن عربی، محمد بن علی، 560 - 638ق. - سرگذشت نامه |
ناشر | دار المحجة البيضاء |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1424 هـ.ق |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE10412AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محي الدين ابن العربي، نوشتهاى مستقل و مفصل به زبان عربى، از آثار نويسنده ناآشناى معاصر، شيخ محسن قاسم طهرانى از شاگردان علامه سيد محمدحسين حسينى تهرانى است كه مذهب محى الدين بن عربى (560 - 638ق) را مورد بررسى قرار داده و سرانجام بنا بر نظر خودش، گرايش او به تشيع به معنايى خاص را به اثبات رسانده است. مقصود مؤلف از اين تشيع همان مطلبى است كه تحت عنوان جديد و نظريه متناقضنماى «تسنن دوازدهامامى» از آن ياد مىشود.
«تسنن دوازدهامامى»، آميزهاى از تشيع و تسنن است و به كسانى اطلاق مىشود كه از نظر علمى و اعتقادى و همچنين از نظر عملى و فقهى همانندىهايى با سنيان داشتند و همان طور كه در تاريخ آمده، سنيان دوازدهامامى با آنكه امامت و عصمت دوازده امام را پذيرفته بودند، ولى از خلفاى سهگانه نيز كاملا دفاع كرده و آنان را خليفه رسولالله مىشمردند ....[۱]
نويسنده، نگارش و حروفچينى و مقابله مجلد اول اين اثر را در تاريخ 27 رمضان 1423ق، در مدرسه امام باقر(ع) كه آن را آيتالله شيخ حسين وحيد خراسانى در قم تأسيس كرده، به پايان رسانده است ....[۲]ولى از زمان و مكان و ويژگىهاى نگارش مجلد دوم، خبرى در دست نيست.
ساختار
اين كتاب در دو مجلد فراهم آمده است و مجلد اولش دو جزء دارد، ولى مجلد دوم هنوز منتشر نشده است. جزء اول مجلد اول، داراى 3 فصل است:
- پديده تسنن دوازدهامامى و ارتباطش با محى الدين بن عربى ؛
- پديده تشيع در بين شاگردان و روايتكنندگان از ابن عربى؛
- پديده تشيع در عارفان معاصر و همانندان سلوكى ابن عربى.
- در جزء دوم مجلد اول نيز سه فصل ذيل آمده است:
- تصريح شخصيتهاى سنى به تشيع ابن عربى؛
- تصريح شخصيتهاى شيعى به تشيع ابن عربى؛
- ثناى شخصيتهاى شيعى بر ابن عربى.
گزارش محتوا
نويسنده در فصل اول، نخست، مطرح كرده است كه «تسنن دوازدهامامى» به معناى «پيروى از يكى از مذاهب فقهى چهارگانه همراه با پذيرش امامت دوازده امام»، موضوعى بس شگفتآور، ولى واقعى و تاريخى است كه برخى از شخصيتهاى علمى در زندگى خود، معتقد و عامل به آن بودهاند و بعد افزوده است اولين كسى كه اصطلاح «تسنن دوازدهامامى» را به كار برده، مرحوم استاد محمدتقى دانشپژوه در كتاب «فرهنگ ايرانزمين» بوده و پس از وى، استاد رسول جعفريان در كتاب «تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا قرن دهم هجرى» از او تبعيت كرده است.
نويسنده، اين مطلب را يادآورى كرده است كه شهر «حلب» از مراكز تشيع دوازدهامامى بوده و ابن عربى هم به آنجا رفتوآمد مىكرده و گاه در آنجا توقف داشته و در همان جا كتاب «التجليات الإلهية» را نوشته است. نويسنده، اعتقاد دارد كه بررسى شخصيتهايى كه گرايش «تسنن دوازدهامامى» داشتند، تحقيقى گسترده و نيازمند نگارش چند كتاب است، ولى او كوشيده است كه اسامى شخصيتهايى با اين گرايش را ذكر كند و نقش تاريخى «تسنن دوازدهامامى» در تأسيس دولتهاى كوچك شيعى مانند سربداران در سبزوار و مشعشعيان در خوزستان و... قبل از دولت بزرگ شيعه در عهد صفويه را بيان كند و همچنين تأثير آن در تأسيس امپراطورى شيعى صفوى را آشكار سازد. نويسنده بر آن است كه تجربه تاريخى ثابت كرده است كه ايجاد فضاى باز براى تصوف و شخصيتهاى آن به رشد پديده تسنن دوازدهامامى مىانجامد و همين گرايش تسنن دوازدهامامى پلى بهسوى تشيع دوازدهامامى و سرانجام تأسيس حكومتهاى شيعى مىشود و اين تجربه تاريخى كاملاً منطبق با اين نگرش منطقى است كه تشيع، زادگاه و مادر تصوف است و هر چيزى به اصلش بازمىگردد، پس تصوف نيز به تشيع بازمىگردد.
نويسنده، اعتقاد دارد كه اسناد اوليه اين پديده «تسنن دوازدهامامى» به نيمه قرن هفتم برمىگردد و ادعاى پيدايش آن قبل از اين زمان در نزد پژوهشگران ثابت نشده است. تسنن دوازدهامامى بر كسى صدق مىكند كه سُنى است، ولى دو ويژگى دارد:
- به ولايت تكوينى امامان دوازدهگانه(ع) اعتقاد دارد و اينكه آنان به قله كمال انسانى رسيدهاند و جانشينان خدا بر روى زمين و اوصياى رسول خدا هستند و آنان افزون بر اينكه به مقصد اعلى و فناى في الله و بقاى بالله رسيدهاند، از ديگران به خلافت ظاهرى سزاوارترند؛
- علاوه بر اين، اعتقاد دارد كه امام مهدى موعود(عج) كه در احاديث آمده، هماكنون زنده و غايب از انظار است.
در نتيجه اگر شخص سُنى يكى از اين دو ويژگى را نداشته باشد، از زمره سنيان دوازدهامامى خارج مىشود و كسى كه اعتقادش به اين دو موضوع ثابت نشده باشد، او را سنى دوازدهامامى نمىناميم؛ هرچند كه درباره امامان دوازدهگانه(ع) صدها كتاب نوشته و در فضيلت آنان هزارها روايت نقل كرده باشد؛ زيرا او فقط سُنى دوستدار اهل بيت(ع) است كه اينگونه افراد در بين اهل سنت فراوانند. به همين جهت، با آنكه محقق ايرانى، استاد محمدتقى دانشپژوه، صريحا چهار تن از شخصيتهاى قرن ششم به نامهاى ابن الشادى و حفصكى و ابن الخشاب و جنابذى را داراى گرايش «تسنن دوازدهامامى» شمرده، ولى به نظر مىرسد كه اين نسبت صحيح نيست و آنان سُنى دوازدهامامى نيستند. پس پديده «تسنن دوازدهامامى» در قرن ششم مطرح نبوده و سابقهاى نداشته و از قرن هفتم به بعد پيدا شده است ....[۳]بنابراين «تسنن دوازدهامامى»، پديدهاى التقاطى و آميختهاى شگفت از تشيع و تسنن است كه در طول تاريخ اسلام در بين برخى از شخصيتهاى علمى و فرهنگى مانند فضل بن روزبهان خنجى و ابن عربى جلوهگر شده است.
در فصل دوم، نويسنده، پديده مزبور را در بين 13 نفر از شاگردان و راويان محى الدين بن عربى ، مانند صدر الدين قونوى، عفيف الدين تلمسانى، قاضى محى الدين بن الزكى، كمال الدين ابوالقاسم مشهور به ابنالعديم حلبى و عبدالله بن محمود بن مودود موصلى معروف به مجد الدين بلدچى، مطرح و بررسى كرده است. او بر آن است كه كنكاش درباره مذهب و انديشه شاگردان، همواره پنجرهاى بهسوى شناسايى گرايش مذهبى استاد است، بهويژه اگر شاگردان در موضوع بس مهم و سرنوشتساز عرفان و سيروسلوك، او را انتخاب كرده باشند ....[۴]
در فصل سوم، نويسنده، پديده يادشده را در بين عارفان معاصر ابن عربى و همانندان معنوى و سلوكى او، مانند سعد الدين حموئى، ابن فارض مصرى، شيخ شهاب الدين سهروردى بغدادى، جلال الدين محمد مولوى و ملك ظاهر ايوبى، بررسى كرده است. نويسنده، نتيجه مىگيرد كه رسميت يافتن تشيع در ايران در دولت ايلخانى، موضوعى طبيعى و تدريجى بود و هرگز ناگهانى و تصادفى نبود كه يكباره و بدون مقدمه اتفاق افتاده باشد، بلكه زمينهها و ريشههايى تاريخى داشت كه عمدهاش به مسئله «گرايش صوفيان آن زمان به تشيع» و اعتقاد آنان به ولايت دوازده امام(ع) بازمىگردد؛ هرچند كه گرايش عملى آنان به مذاهب چهارگانه فقهى شافعى، حنفى، مالكى و حنبلى بود. بنابراين، نقش شخصيتهاى دينى و سياسى صوفيان را در نشر و گسترش انديشههاى شيعى و ارتباطشان با انديشمندان شيعى را نبايد فراموش كرد و به همين جهت، علامه حلى كه سلطان محمد خدابنده بهطور رسمى به دست او تشيع را برگزيد، تنها حلقه تأثيرگذار در اين مسئله نبود، بلكه او حلقه پايانى قضيه بود كه تشيع را در ايران رسميت بخشيد. پس مىتوان گفت تاريخ نشان داده است كه همواره «تصوف شيعى»، راه را براى «تشيع رسمى» مىگشايد و بر سختىها و مشكلات غلبه پيدا مىكند ....[۵]
در فصل چهارم، نويسنده، تصريح يازده تن از عالمان سنى، مانند قطب الدين يونينى، ابن تيميه، ابن كثير دمشقى، شمس الدين ذهبى، شيخ عبدالله يافعى، ابن خلدون، ابن حجر عسقلانى، شيخ عبدالوهاب شعرانى، احمد امين مصرى، دكتر حسن ابراهیم حسن و سيد محمدطاهر هاشمى برزنجى را درباره گرايش شيعى ابن عربى ذكر كرده است. در نظر برخى از اين دانشمندان سنىمذهب، مانند احمد امين مصرى، صوفيه به تشيع پيوستند و اين ارتباط، محكم شد و يكى از اعتقاداتى كه از آن مذهب گرفتند، عقيده به مهدى موعود بود كه آن را در قالبى جديد ريختند و به نام «قطب» ناميدند كه ستون آسمان و زمين است و تدبير امور به دست اوست. ابن عربى در «الفتوحات المكية» گفته است كه آنان دوازده نقيب هستند كه نه كم مىشوند و نه زياد و... ....[۶]
در فصل پنجم، نويسنده، نظر 25 نفر از انديشمندان شيعى، مانند احمد بن فهد حلى، سيد محمد نوربخش، علامه جلال الدين دوانى، قاضى نورالله شوشترى، شيخ بهائى، صدرالمتألهين، قاضى سعيد قمى، ابوالحسن جلوه، آيتالله شيخ محمدعلى شاهآبادى ، شيخ آقابزرگ تهرانى، آيتالله حسن حسنزاده آملى، دكتر سيد حسين نصر و دكتر كامل مصطفى شبيبى را درباره تشيع محى الدين بن عربى بيان كرده است. بنا بر گزارش نويسنده، آيتالله شيخ نصرالله شاهآبادى از پدرش آيتالله شيخ محمدعلى شاهآبادى نقل قول كرده است كه او اعتقاد داشت و بر اين مطلب اصرار مىورزيد كه محى الدين، گرايش به مذهب تشيع داشته است. آيتالله شيخ محمدعلى شاهآبادى همچنين به استدلال برخى از پژوهشگران تاريخ تصوف كه در آن بر اساس مكاشفهاى كه ابن عربى در آغاز كتاب فتوحات مكيه نقل كرده، بر تسنن او استدلال مىكنند، پاسخ داده و مناقشه كرده و آن را مردود شمرده است ....[۷]
نويسنده با نقل مطالبى از انديشوران مذكور، مانند اين مطلب از دكتر سيد حسين نصر : «محى الدين از لحاظ شريعت، سُنى شناخته شده است، ولى كتابى درباره دوازده امام نوشته است كه عرفاى شيعه به آن كمال توجه را دارند و در فتوحات (فصل 366) از مهدى و شرايط بازگشت وى بهصورتى سخن گفته كه با منابع شيعه مطابقت دارد» ....[۸]، كوشيده است كه ارتباط مذهبى محى الدين با تشيع و گرايش او به شيعيان را تأييد و تثبيت كند.
همچنين، نويسنده مىگويد: «استادم آيتالله سيد محمدحسين حسينى تهرانى از استادش سيد هاشم حداد نقل كرده است كه آيتالله سيد على قاضى ، از بزرگترين عارفان معاصر و استاد علامه طباطبايى، اهتمام زيادى به محى الدين و كتاب فتوحات مكيه داشت و مىگفت كه ابن عربى از كاملان بود و در فتوحات او شواهد و ادله گوناگونى وجود دارد كه او شيعه بوده است و در آن كتاب مطلب زيادى هست كه اصول قطعى اهل سنت را نقض مىكند. آيتالله قاضى معتقد بوده است كه محال است كسى به مرحله كمال برسد، ولى حقيقت ولايت را شهود نكرده باشد» ....[۹]
در فصل ششم، نويسنده، مدح و ثناى بيست نفر از دانشمندان مهم شيعى، مانند عبدالرزاق كاشانى، سيد حيدر آملى، آقا على مدرس تهرانى، سيد صدر الدين صدر، شيخ محمدحسين فاضل تونى، علامه سيد محمدحسين طباطبايى، امام خمينى، استاد شهيد مطهرى، سيد جلال الدين آشتيانى و استاد عبدالله جوادى آملى را درباره محى الدين بن عربى ذكر كرده است ....[۱۰]
نويسنده، از عارف شيعى سيد حيدر آملى كه بر «فصوص الحكم»، شرح مبسوطى به نام «نص النصوص » نوشته، درباره فضيلت ابن عربى و ولايتمدارى او و ارزش كتاب «فصوص الحكم» و «فتوحات مكيه» مطالبى را نقل كرده و آورده است كه: «وى خوابى را كه ابن عربى در آغاز فصوص در مورد ديدار پيامبر(ص) و دستور نگارش كتاب نقل كرده، مطابق واقع شمرده و تأييد كرده و بلكه منكران آن را محجوب و گرفتار توهمات و خيالات شمرده است) ....[۱۱]
مؤلف همچنين از تاج الدين حسين خوارزمى، شارح «فصوص الحكم» به زبان فارسى، نقل كرده است كه او محى الدين بن عربى را شيخ كامل مكمل، قطب العارفين و إمام الموحدين و وارث الأنبياء و المرسلين و زندهكننده حق و ملت و دين شمرده است ....[۱۲]
نويسنده، از استاد خودش علامه سيد محمدحسين حسينى تهرانى نقل كرده است كه روش و عادت صدرالمتألهين شيرازى اين بود كه وقتى مطلبى از ابن عربى ذكر مىكرد نام او را با نهايت عظمت و تجليل مىآورد، ولى آنگاه كه مطلبى از بوعلى سينا مىآورد، معمولى و با تعابيرى مثل «برخى از فيلسوفان» از او ياد مىكند؛ گويى كه ابنسينا براى او چندان ارزش و عظمتى ندارد ....[۱۳]
و سرانجام، نويسنده بر آن است كه نظر عالمان شيعى درباره مذهب ابن عربى بسيار مختلف است؛ مثلا بعضى او را سنى دوازدهامامى شمردهاند و برخى ديگر مانند سيد حيدر آملى با آنكه او را از واصلان به قلههاى كمال مىشمارند، ولى در تشيع او مناقشه مىكنند و برخى ديگر مانند استاد شهيد مطهرى او را سُنى متعصب مىدانند ....[۱۴]و درعينحال، علم و مقام والاى او را با صراحت مىستايند و برخى نيز مانند علامه سيد محمدحسين طباطبايى درباره تعيين گرايش مذهبى او مطلبى نگفتهاند ....[۱۵]، ولى نويسنده خودش عقيده دارد كه نسبتهايى چون سنى متعصب كه در گفتار استاد شهيد مطهرى آمده و... درباره ابن عربى، روا و ثابتشده نيست ....[۱۶]و او واقعاً شيعه به معنايى خاص؛ يعنى «سُنى دوازدهامامى» است ....[۱۷]
وضعيت كتاب
فهرست مطالب هر جزئى در آغاز همان جزء ذكر شده است. پاورقىها به ذكر منابع مطالب منقول اختصاص يافته است. كتاب، در دو جلد منتشر شده است. بر روى جلد، نام مؤلف بهصورت «الشيخ قاسم الطهرانى» نوشته شده، ولى در پايان كتاب ....[۱۸]بهصورت «محسن قاسم الطهرانى» آمده است. به نظر مىرسد محسن نام مؤلف و قاسم نام پدر اوست و كلمه «ابن» به قرينه، حذف شده است و نويسنده در روى جلد به احترام پدر و براى ابراز محبت به او نام وى را نوشته و از ذكر اسم خودش خوددارى كرده است؛ بنابراين، نام كامل نويسنده محسنِ قاسم طهرانى است؛ يعنى محسن تهرانى كه فرزند قاسم است.
پانويس
- ↑ تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا قرن دهم، ج 2، ص 725 - 728
- ↑ القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محي الدين ابن العربي، ج 2، ص 500
- ↑ همان، ج 1، ص 26 - 30
- ↑ همان، ص 1، ص 389
- ↑ همان، ج 1، ص 379
- ↑ همان، ج 2، ص 77 - 78
- ↑ همان، ج 2، ص 207
- ↑ سه حكيم مسلمان، ص 213
- ↑ همان، ج 2، ص 214 - 215
- ↑ همان، ج 2، ص 299 - 499
- ↑ همان، ج 2، ص 309 - 310
- ↑ همان، ج 2، ص 426
- ↑ همان، ج 2، ص 448
- ↑ مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ج 4، ص 944
- ↑ همان، ج 2، ص 293 - 294
- ↑ همان، ج 2، ص 482
- ↑ همان، ج 2، ص 5 - 11
- ↑ همان، ج 2، ص 500
منابع مقاله
- القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محي الدين ابن العربي، محسن قاسم الطهراني، دارالمحجة البيضاء، بيروت 1424ق.
- تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا قرن دهم، رسول جعفريان، انتشارات انصاريان، چاپ اول 1375ش، (2 جلد).
- مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، مرتضى مطهرى، تهران انتشارات صدرا، چاپ چهارم 1377ش.
پیوندها
مطالعه کتاب القول المتین في تشیع الشیخ الأکبر محي الدین ابن العربي در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور