امام حسن علیهالسلام
حسن بن علی بن ابیطالب(ع) (۳-۵۰ق)، مشهور به امام حسن مجتبی(ع)، امام دوم از ائمه اثناعشر شیعه امامیه و یکی از چهارده معصوم، فرزند امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) است که ۱۰ سال (۴۰-۵۰ق) امام و حدود هفت ماه خلیفه مسلمانان بود. اهلسنت او را آخرین خلیفه از خلفای نخستین میدانند. او سرانجام در سال ۵۰ هجرى در حالی که ۴۸ سال سن داشت، با توطئه معاویه مسموم و به شهادت رسید.
ولادت
امام حسن(ع)، در مدینه و بنابر مشهور (به تعبیر ابن عبدالبر صحیحترین قول) در نیمه رمضان سال سوم هجری زاده شد. طبق برخی روایات و نیز منابع تاریخی تولد وی در سال دوم هجرت بوده است. پس از تولد امام حسن، پیامبر اکرم(ص) در گوش وی اذان گفت و گوسفندی را برای وی عقیقه کرد. همچنین حضرت فاطمه(س) یا خود پیامبر اکرم(ص)، هم وزن موی تراشیده او نقره صدقه دادند.[۱] سپس او را با الهام الهی «حسن» نامیدند.[۲]
سبطالنبی، سید، زکی، مجتبی، تقی، طیب و ولی از القاب آن حضرت هستند. امام مجتبی(ع) به دلیل بخششهای فراوان به «کریم اهلبیت» نیز مشهور بودند.[۳]
هفت سال و اندی از عمر خود را در محضر رسول خدا(ص) سپری کرد و بسیاری از اعمال عبادی از جمله نمازهای پنجگانه خود را زا شخص حضرت آموختند. روایات زیادی نشستن امام حسن(ع) را بر دوش پیامبر(ص) در حال سجده و طولانی شدن سجده آن حضرت را تأیید میکنند.
امام حسن(ع) علاوه بر درک محضر پیامبر(ص) در بسیاری از حوادث دوران هجرت همراه ایشان بودند، گرچه اخبار اندکی در این زمینه رسیده است. مانند حادثه مهم مباهله که همه ادیان، نحلهها و گروههای سیاسی مدینه حضور داشتند. آن حضرت مشمول حدیث کساء و آیه تطهیر شدند که از دلایل مهم بر عصمت آن حضرت است. علاوه بر آن، همراه برادرش حسین(ع) در بیعت رضوان(سال ششم)، حاضر بودند. وی هنگام رحلت پیامبر(ص) همراه برادرش بالای سر آن حضرت آمدند.[۴]
شباهت فراوان امام به پیامبر(ص) که تقریباً در بیشتر منابع مربوط یاد شده، باعث آن گشته تا به طور خاص از سیمای حضرت سخن به میان نیاید. در بسیاری از منابع تصریح شده که امام حسن(ع) بسیار به جد خود شباهت داشته و بیان حسن صورت وی، عملاً تبیینی از صورت زیبای رسول گرامی(ص) بوده است. در منابع همچنین به قامت میانه و محاسن انبوه حضرت هم اشارتی شده است.[۵]
فضایل معنوی
در منابع تاریخی نقل شده که ایشان سه نوبت داراییاش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود در راه خدا گذشت.[۶]
او در هفت سالگی به محضر پیامبراکرم(ص) میشتافته، وحی را از حضرتش میشنید، فرا میگرفت و روایت مینمود. وی زاهدترین، عابدترین و ارزشمندترین افراد زمان خود بود. همیشه مشغول ذکر خداوند متعال بود. هنگام وضو گرفتن و نماز خواندن اندام امام را لرزه میگرفت. با یاد مرگ، دفن و قبر، صراط و... از خشیت الهی به گریه میافتاد. 25 بار پیاده به زیارت حج بیتالله مشرفت گردید. او به غیت فصیح، بلیغ و خوشزبان بود. حلم و بردباری او معروف و زبانزد خاص و عام و دوست و دشمن بود.[۷]
در عهد خلفای راشدین
با درگذشت پیامبر اکرم(ص) بخش نوینی از زندگی حسن بن علی(ع) آغاز گشت. اندوه از دست دادن پیامبر(ص) از سویی، و متعاقب آن کنارنهادن پدر بزرگوارش، علی(ع) از خلافت و برآمدن ابوبکر بهعنوان جانشین نبی(ص)، بهویژه با توجه به صغر سن امام حسن(ع)، اثر شگرفی بر روح وی نهاد. در همین دوره، آنچه در قضیۀ فدک و موضوع میراث فاطمۀ زهرا(ع) روی داد، بر این اندوه میافزود. درواقع بخش مهمی از دوران کودکی و نوجوانی امام حسن(ع) در زمان خلافت ابوبکر و عمر، با چنین شرایطی سپری شد. اندک روایات موجود دربارۀ این دورۀ زمانی، نشان از آن دارد که بهرغم سن کم، آن حضرت حضور اجتماعی قابل التفاتی داشتهاست. در برخی روایات مربوط به میراث فدک، از حسنین(ع) بهعنوان گواهانی یادشده که از سوی حضرت فاطمه(ع) برای شهادت دادن به صحت بیانات دخت پیامبر(ص)، در محضر ابوبکر حاضر شدهاند. برای نمونهای پراهمیت، در انتقال خلافت از عمر به خلیفۀ پسین و تشکیل شورایی که در نهایت به انتخاب عثمان بهعنوان خلیفۀ سوم انجامید، خواست عمر از امام حسن(ع) برای حضور در این شورای ۶ نفره بهعنوان شاهد از درجۀ اهمیت بالایی برخوردار است؛ این امر از سویی به جایگاه اجتماعی آن حضرت به مثابۀ یکی از اهل بیت پیامبر(ص) اشاره دارد و از سوی دیگر، از موقعیت فردی وی نزد انصار و مهاجرین خبر میدهد.
به نظر میرسد با رسیدن آن حضرت به دورۀ بلوغ در زمان عثمان، این دوره را باید با حساسیت بیشتری نگریست. درست در همین زمان است که برخی رویاروییهای مسلمانان با ساکنان سرزمینهای دیگر فزونی مییابد و روایتهایی پیرامون امام حسن(ع) در قالب جنگاوری توانا در آن میادین نبرد بروز میکند؛ در برخی از پیروزیهای سپاه اسلام همچون در طبرستان و مناطق داخلی ایران در ۳۰ ق/۶۵۱ م، روایاتی دربارۀ حضور حسن بن علی(ع) به چشم میخورد؛ روایاتی که چه از صحت تاریخی برخوردار باشند و چه نباشند، در هر دو حالت بر اهمیت محوری آن شخصیت در وقایع آن عصر دلالت دارند. در این دوره یکی از مهمترین رخدادهای تاریخی مخالفت گروههایی از مسلمانان نسبت به نوع عملکرد عثمان در مقام خلیفه بود. درواقع مشاهدۀ آنچه عثمان در مدینه و کارگزار او، معاویه در دمشق، انجام میدادند همچون گماشتن خویشان بر امور مهم و اعطای مقرریهای کلان و ثروتاندوزیها و اسرافکاریها و بیپروایی برخی رجال سیاسی در برابر دستورهای پیامبر(ص)، مردم را به خشم آورد و کسی چون ابوذر غفاری را به رویارویی با خلیفه برانگیخت. در این میان در طول رخدادهای مرتبط با مخالفتهای ابوذر ــ که در نهایت به تبعید او به رَبَذه منجر شد ــ امام حسن(ع) به جِدّ در دفاع از حق در کنار ابوذر بود. در منابع آمده است که هنگام اخراج وی از شهر و تأکید حکومتیان به اینکه کسی با وی سخن نگوید، امام به همراه پدرش، حضرت علی(ع) به پاسداشت وی و تأییدی بر حقانیت ابوذر به کنار او رفته و به همدردی پرداختند؛ عملی که سبب درگیری ایشان با عثمان شد.
قوت گرفتن تقابلهای سیاسی در خلافت عثمان، در نهایت سبب آن شد تا پایههای حکومت وی سست گردد و گروههای تشکیلشدۀ مردمی در قالب شورشیانی درصدد از میان برداشتن وی برآیند؛ قضیهای که به یورش ایشان به سمت خانۀ عثمان انجامید. در روایات تاریخی آمده است که امام علی(ع) برای حفظ اسلام و برخی ملاحظات سیاسی بر آن بود از عثمان محافظت شود تا مبادا شورشیان پرحرارت، وی را به قتل رسانند. او به همین دلیل فرزندان جوان خود، حسنین(ع) را به خانۀ خلیفۀ وقت روانه کرد تا از سلامت وی اطمینان یابد؛ البته مقابله با شورشیان چندان دشوار بود که در نهایت عثمان کشته شد. گفتنی است اختلاف روایی در منابع این مبحث در ذکر جزئیات بسیار است.
پس از کشته شدن عثمان و متعاقب آن بیعت با حضرت علی(ع)، فرزند آن بزرگوار، در آمادهسازی این بیعت میان مردم و علی(ع) نقش مهمی ایفا نمود. امام حسن(ع) در طول خلافت آن حضرت همیشه یاریرسان پدر بود. در یک تقسیمبندی تاریخی براساس مهمترین رخدادهای دورۀ خلافت امام علی(ع)، باید به حضور امام حسن(ع) در تمامی صحنههای اصلی در جنگ جمل، صفین، نهروان و نیز در جریان شهادت امام علی(ع) اشاره کرد. در نگاهی محدودتر باید گفت سفارت آن حضرت به همراه گروهی ۴ نفره، از جمله عمار یاسر، برای برکنار ساختن ابوموسى از ولایت کوفه در جنگ جمل از مهمترین نقشهای سیاسی او بهشمار میرود. حضرت علی(ع) بارها از والی کوفه، ابوموسى اشعری، خواسته بود تا برای نبرد آماده باشند، اما ابوموسى طفره میرفت. چند بار ارسال سفیرانی برای همراه نمودن ابوموسى اثری نبخشید، تا آنکه امام علی(ع) فرزند خود، حسن را با برخی از یاران چون عمار یاسر به سفارت به کوفه روان ساختند. مواجهۀ امام حسن(ع) با لجاجت ابوموسى و خطابههای آتشین ابوموسى و عمار و دیگران در تاریخ ثبت است. اما شکیبایی طولانی امام در برابر ابوموسى و سپس ایراد خطبهای اثرگذار برای او و مردم، حجت را بر همگان تمام کرد و این نمونه از مصادیق قابل ذکر دربارۀ قدرت کلام و منطق آن حضرت است.
اما واقعیت این است که افزون بر کلام شیوا و اثرگذار، امام حسن(ع) را باید جنگجویی تمامعیار در میدان نبرد دانست. در جنگ جمل بنابر روایات تاریخی، امام علی(ع)، به ترتیب حسن و حسین(ع) را بر بازوی راست و چپ سپاه خود نهاد. امام حسن(ع) در این نبرد تواناییهای فراوانی از خود بروز داد. سپس با آغاز فتنۀ صفین، یکی از مهمترین کارهای اثرگذار امام حسن(ع)، آرام و همراه ساختن برخی کسان و بزرگانی بود که از حضور در جمل سر باز زده، و توسط امام علی(ع) نکوهیده شده بودند. عملکرد آن حضرت نسبت به سلیمان بن صُرَد خزاعی نمونهای شایان توجه از حضور او در کنار پدر است. در میان اتفاقات روی داده در جریان جنگ صفین، برخی موارد بیانگر جایگاه مهم و کلیدی آن امام است. در خلال جنگ، معاویه ازآنرو که بروز و فزونی ضعف در سپاه خود را محتمل میدید، با توجه به شخصیت اثرگذار امام حسن(ع)، به واسطۀ عبیدالله بن عمر تلاش کرد تا به تطمیع و فریب حسن بن علی(ع) بپردازد. پیشنهاد اینکه امام حسن(ع)، پدرش را از خلافت خلع کند و خود خلافت را بهعهده بگیرد، از سوی ابن عمر در قالب روایات پرشماری در منابع آمده است، اما آشکار است که این پیشنهاد با برخورد قاطع و منفی امام(ع) مواجه شده است.
در صفین، امام حسن(ع) در مقام فرمانده قلب سپاه، یکی از جنگاوران میدان بود. پس از قضیۀ حکمیت، آنچه با سادهدلی ابوموسى اشعری بر سر خلافت آمد، زبان پرشکایت و ملامت مردم را به سوی امام علی(ع) گشود؛ امام حسن(ع) که بارها توانمندی خود در دفاع از حق، هواداری از پدر و البته قدرت در خطابت را تجربه کرده بود، در خطبهای تمامعیارْ شورای حکمیت، اعضا و شیوۀ عملکرد آن را به طور جدی به نقد کشید. دور نیست اگر گفته شود که شهادت امام علی(ع) از آغاز فتنه تا ضربت خوردن و سپس شهادت، از مهمترین رخدادهای این دوره از زندگی امام حسن(ع) بهشمار میرود. نگرانی امام حسن(ع) بر جان پدر که در برخی از روایات در قالب حضور شبانه به همراه آن حضرت نمود یافته، یا جایگاه فرزند ارشد نزد پدر که نمود و بروز آن را میتوان در وصیت تاریخی امام علی(ع) به فرزند مشاهده نمود، همه در همین حیطه جای دارد.
امام حسن(ع) پس از شهادت پدر، در مراسم خاکسپاری بر او نماز خواند و با مساعدت یاران مراسم را به جای آورد. در این میان خودداری و شکیبایی حسن بن علی(ع) در برابر قاتل پدر و گونۀ عملکرد او براساس فرمان برحق علی(ع) از شاخصههای رفتاری وی بهشمار میرود. در توضیح باید گفت امام حسن(ع) با آرام نمودن برادر خود، امام حسین(ع)، باتوجه به وصیت پـدر، ابنملجم را با ضربتی قصاص نمود.[۸]
خلافت
پس از شهادت امام علی(ع)، در ۲۱ رمضان ۴۰ق، مردم برای بیعت به سوی امام حسن(ع)، بهعنوان جانشین پدر شتافتند. بر پایۀ روایات تاریخی، آن حضرت بر منبر رفت و به ایراد خطبهای پرداخت که یادکردی از شرایط و نه دعوتی برای بیعت بود؛ اما با پایان یافتن خطبه، عبدالله بن عباس مردم را به بیعت فرا خواند. بدین ترتیب عملاً مسلمانان در سرزمینهای مختلف چون عراق و حجاز و ایران نیز خلافت حسن بن علی(ع) را به رسمیت شناختند. براساس آنچه امام در خطبۀ خود بیان داشت، شرط برای پذیرش خلافت، تمکین مردم از اوامر و تصمیمات وی بود. برخی چون سخن آن حضرت را حمل بر تلاشی در راه صلح با معاویه پنداشتند، در آغاز از بیعت سرباز زدند. ایشان به بیعت، سوی امام حسین(ع) شتافتند؛ اما آن حضرت خود را مطیع برادر بزرگ دانست و گروه رمیده که مانند بسیاری دیگر از مردم، خواهان نبرد با سپاه شام بودند، باری دیگر به سوی حسن بن علی(ع) رفتند و با وی بیعت کردند. در این میان منطقۀ شام که به شدت تحت نفوذ معاویه و یاران وی بود، در شمار بیعتکنندگان قرار نداشت.
از مهمترین نکات در این زمان شخصیت دووجهی امام است؛ چه، ایشان از یکسو بهعنوان خلیفه، زمام امور مسلمانان را در دست داشت و از سوی دیگر در مقام امام معصوم، رهبری دستکم بخشی از جامعه بر عهدۀ ایشان بود. در یک تقسیمبندی از لایههای فرهنگی و گرایشهای اعتقادی میان بیعتکنندگان، میتوان آنها را در چند گروه مجزا نهاد. در این تقسیمبندی، ابتنای سخن بر دو نوع رویکرد عام در میان مردم است: رویکرد اعتقادی و رویکرد دنیایی. بر این اساس در هر بخش گروههایی متشکل از همفکرانی قرار دارند که دارندۀ مجموعهای از گرایشهای متفاوتاند.
در رویکرد اعتقادی نخست باید از شیعیان علی(ع) یاد کرد که پس از شهادت آن امام، در رکاب فرزند و وصی او بودند و مسائل خود را از آن طریق حلوفصل مینمودند و دستکم به دلیل ارادت به اهل بیت(ع) و اعتقاد به عصمت امامان، به رأی امام به مثابۀ حجت مینگریستند. دیگر، گروهی که در شمار محکّمه بودند و همّ ایشان مبارزه با بنیامیه بود و دوستی با امام حسن(ع) برای ایشان، به معنای مطلقِ دشمنی با بنیامیه و تنها راهبردی برای از میان بردن معاویه بود. در رویکرد اعتقادی، گروه سوم، معتقدان کممایهای بودند که دو طیف مخرب خوارج و بنیامیه از دو سو با القائات اعتقادی، ایشان را تحت تأثیر قرار میداد و سبب غوطهور شدن آنها در شک و عملاً اتخاذ شیوههای انفعالی بود.
در رویکرد دنیایی، دو گروه بسیار اثرگذار وجود داشتند: سودجویانی که بهرههای فردی اصلیترین ایدهآل آنها بهشمار میرفت. در مرحلهای که معاویه شیوۀ تطمیع را برای گسستن سپاه امام برگزید، این گروه بسیار مخرب عمل نمود. متعصبان به قوم و قبیله، برسازندۀ دستۀ دیگری از افراد سپاه امام بودند؛ ایشان بهطور کامل از رؤسای قبایل خویش پیروی و اطاعت میکردند؛ حالآنکه این رؤسا، چه برای حفاظت از قبیلۀ خود و چه به دلیل سودجوییهای شخصی، به هر کاری حتى برخلاف مصالح مسلمین دست میزدند.
در چنین اوضاعی خلیفه، امام حسن(ع)، با استقرار حکومت خویش، حکام و عمال انتخابی خود را به سوی ولایات مختلف گسیل داشت؛ اگرچه بیشتر ولات را بر منصب خود ابقا نمود. از سوی دیگر معاویه با شنیدن کشته شدن علی(ع) درصدد نیرنگ برآمد و با اعزام جاسوسانی به عراق، به کسب اخباری از شهرهای کوفه و بصره اهتمام ورزید. امام حسن(ع) با آگاهی از این امر، جاسوس کوفی را که بنابر روایات از قبیلۀ حمیر بود، دستگیر و اعدام نمود و به والی بصره، عبدالله بن عباس هم فرمان داد تا با جاسوس بنی قین چنین کنند. امام و ابنعباس هر کدام به تفکیک، نامههایی در تقبیح اینگونه اعمال به معاویه فرستادند. امام در پایانِ نامۀ خویش عملاً به گونهای معاویه را در صورت ادامه دادن این رفتارها تهدید به جنگ کرد. دنبالهدار بودن رفتارهای فریبکارانۀ معاویه و گسترش آنها سبب شد تا باری دیگر امام در طی نامهای، اینبار به تفصیل، معاویه را از اعمال خویش برحذر دارد. وی در این نامه با ذکری از جایگاه خود و خاندانش، حقانیت خویش برای خلافت را بیان نمود و از معاویه خواست تا بدان گردن نهد و تهدید کرد که در غیراینصورت ناگزیر به اقدامات نظامی خواهد شد. معاویه که نه از منظر نسب و نه از بابت دیانت، یارای هماوردی با جایگاه امام حسن(ع) را ـ که از اهل بیت پیامبر(ص) بود ـ نداشت، در پاسخ به سفیران امام، جُندُب بن عبدالله ازدی و حارث بن سوید تمیمی، با عنایت به کبر سن و پیشینه و تجربۀ خویش در حکومتداری، خود را بر حسن بن علی(ع) برتر دانست. او در ادامه بر آن شد تا با تهدید و تطمیع و دستیازی به فریبکاری، امام حسن(ع) را ــ که دیگر خلیفۀ مؤمنان بود ـ به تسلیم آوَرَد.
آمده است که در یکی از این نامهها، معاویه، امام حسن(ع) را عملاً تهدید به قتل کرد و این چنان بود که از آن پس امام در زیر لباس خویش، زرهی به تن میکرد تا از حملههای احتمالی در امان ماند. در حرکتی دیگر، معاویه توسط سفیران خود به حسن بن علی(ع) پیغام داد که در صورت پذیرش صلح، هرچه از اموال عراق بخواهد، به وی داده خواهد شد و نیز پس از مرگش، خلافت به حسن بن علی(ع) رسد. بیشک این روش، بیشتر برای تحریک به جنگ بود؛ از سویی، عراقیان نیز مشتاقانه امام را به جنگ ترغیب میکردند؛ چه، معاویه با سپاه عظیمی که در اختیار داشت و نیز با آگاهی از تفرقههای موجود در سپاه امام حسن(ع) ـ که البته خود نیز بر آن دامن میزد ـ هرگونه حرکت قهرآمیز منجر به نبرد را به سود خود میدانست.
سپس معاویه با تجهیز سپاه خود به سرکردگی عبدالله بن عامر به سمت مدائن حرکت نمود. خلیفه با مشاهدۀ اوضاع بحرانی، مردم را گرد آورد و برای مهیا نمودن آنها به جنگ در برابر نیروی شام، با ایشان سخن گفت. وی به پشتوانۀ سخن عراقیان، که آمادۀ نبرد با دشمن مینمودند، در این خطبه، ضمن مروری بر اوضاع، آنها را به جنگ فراخواند؛ کوفیان با شنیدن این سخنان از بیم سپاه شام هراسان گشتند. امام حسن(ع) از افتراقات و تفاوتهای قابل ملاحظۀ موجود میان بیعتکنندگان خود آگاه بود و از سویی ناگزیر به نبرد با معاویه؛ لذا با بهرهگیری از روشهای مختلف، تلاش میکرد تا این فاصلهها را به کمترین میزان برساند. یکی از مهمترین شیوههای عملی امام حسن(ع)، افزایش مستمری جنگاوران بود که بههرروی در ترغیب ایشان کمک فراوان مینمود. حُجر بن عَدی و برخی دیگر از یاران به فرمان امام و خلیفۀ خویش به تجهیز سپاه پرداختند. امام مُغیرة بن نوفل را به امر کوفه گمارد تا مردم را به پیوستن به سپاه ترغیب کند و خود به سمت مداین روان گشت.
امام(ع) به نخیله رفت و در آنجا گروه خود را گردآورد و فرماندهان نامدار وی، قیس بن سعد انصاری، معقل بن قیس ریاحی، زیاد بن صعصعۀ تمیمی به گرد او آمدند و به تحریک و تشویق سپاهیگری پرداختند. در مقایسه با هجوم عراقیان در زمان بیعت، برخلاف انتظار، نوفل و دیگران نتوانستند شمار قابل قبولی را برای سپاه مهیا کنند، سپاهی که منابع دربارۀ شمار آنها اتفاق ندارند. امامْ ۳ روز در منطقۀ دیر عبدالرحمان بیتوته کرد و چون در هر حال سپاهی آماده شد، فرماندهی گروهی از ایشان را به عبیدالله بن عباس سپرد و قیس بن سعد و سعید بن قیس را که از جنگاوران نامی بودند، با او به سمت مسکِن همراه ساخت؛ در این سپاه مردانی از بزرگان دین را نیز برای تشجیع و تحریکات اعتقادی همراه نمود.
حسن بن علی(ع) خود از مسیری دیگر راه مداین را در پیش گرفت. در میانۀ راه در ساباط، مشاهدۀ خللی در میان سپاه، سبب شد تا امام با ایراد خطبهای یاران را به وجد آوَرَد. برخلاف انتظار، مخاطبان در درک سخنان امام دچار اشتباه گشتند و از سخنان امام چنین برداشت کردند که وی در اندیشۀ صلح با معاویه است؛ همین امر سبب شد تا شکافی جدی در میان ایشان به وجود آید و رؤسای قبایل و بزرگان قوم در خلیفۀ خویش شک کردند و برخی تهمتها بدو وارد آوردند و گروهی نیز به او حملهور شده، قصد جان وی را نمودند. اگرچه امام به مساعدت یاران از آنجا دور شد، اما شبانه در میانۀ راه یکی از خوارج به نام جراح بن سنان به امام حمله برد و او را زخمی کرد. اصحابْ امام را از مهلکه رهانیدند و در مداین نزد والی آن دیار، سعید ابن مسعود ثقفی به درمان حضرت پرداختند تا سلامت خود را باز یابد.
در سویۀ دیگری از سپاه در مسکِن که عبیدالله بن عباس فرماندهی آن را برعهده داشت، در برخی حرکات نظامی، معاویه توان مقاومت نیافت و همین امر سبب شد تا از راه حیله درآید. او که پیشتر برای تخریب خلیفۀ وقت، امام حسن(ع)، در شهرهای مختلف شیوههای مختلفی را آزموده بود، اینبار در تلاش برآمد تا با تطمیع برخی از سران سپاه امام، ایشان را از وی دور سازد. از اثرگذارترین نمونههای این تلاشها، نیرنگبازی و تطمیع عبیدالله و کشاندن او بهسوی خود بود. وی در نامهای به عبیدالله، چنین وانمود که حسن بن علی(ع) از معاویه طلب صلح نموده و اگر عبیدالله همراهی با وی را بیدرنگ بپذیرد، وی را ولایت و مال فراوان دهد؛ عبیدالله نیز به گمان آنکه امام درخواست صلح نموده، در فکر سودجویی شخصی برآمد و به خواست معاویه تن داد و شبانه همراه با شماری، حدود دوسوم سپاه، به معاویه پیوست. بیشک چون خبر در سپاه پیچید، بهرغم تلاش قیس بن سعد، شکافها و خللها فزونی یافت؛ حال آنکه شایعاتی نیز مبنی بر درخواست صلح از سوی امام هم در میان ایشان رواج یافته بود.
به گمان از تأثیرات همین رخداد بود که برخی از رؤسای قبایل عراقی طی نامههایی به معاویه برآن شدند تا در حرکتی همسو با معاویه قرار گیرند و حتى در صورت امکان حسن بن علی(ع) را دستگیر کرده، و تحویل معاویه دهند. در این زمان که معاویه موقعیت مناسبی یافته بود، بر آن شد تا قیس را نیز به سوی خود کشاند، اما نه تنها توفیقی نیافت، بلکه در طی رد و بدل شدن نامههایی میان ایشان، چندان از قیس در غضب آمد که قصد خون وی را کرد. دراینمیان، خبر پیوستن عبیدالله به جبهۀ معاویه، بزرگترین ضربۀ ممکن را بر سپاه امام حسن(ع) نهاد، حال آنکه سپاهیان از آسیبدیدگی حسن بن علی(ع) نیز آگاه بودند.
خبر پیوستن عبیدالله بن عباس در مداین هم پیچید و با توجه به میزان ارادت این سرباز هاشمی به عموزادهاش، امام حسن(ع)، سپاهیان پنداشتند که پس از وی، بیشک قیس که نسبتی با حسن ندارد هم با معاویه همراه خواهد شد؛ و این اندیشۀ باطل بر تفرقۀ آنها میافزود. در منابع تاریخی گفته میشود که در مداین منادی خبر کشته شدن قیس را سر داد و بیدرنگ همه به سمت خیمۀ امام یورش بردند و به غارت آن پرداختند. مجموعهای از نیرنگبازی معاویه از یکسو، و سادهانگاری سپاه امام از سوی دیگر سبب گشت تا شکاف، تفرقه و خلل در پیرامون امام به بیشترین حد خود رسد.
دراینحال، معاویه دو تن از یاران خود، عبدالله بن عامر و عبدالرحمان بن سمره را به سفارت صلح نزد امام حسن(ع) گسیل نمود با این توصیف که وی همۀ شروط امام را میپذیرد. معاویه برای تضعیف روحیۀ امام، نامههای رؤسای قبایل را هم به سفرا داده بود تا به امام حسن(ع) نشان دهند. نمایندگان معاویه ضمن یادکرد جلوگیری از خونریزی، خلافت امام پس از معاویه را مطرح ساختند. در یک برآورد کلی، سپاه مسکِن که از نظر نفرات به کمترین حد رسیده بود، از جنبۀ روحی نیز به دلایل مختلفی چون فرار فرمانده و شایعۀ صلحجویی امام، بهطور کامل از هم گسیخته مینمود. سپاه باقیمانده در مداین هم که از اخبار مسکن مطلع بودند و احتمال مرگ قیس را نیز میدادند، در وضعیت نامناسبی قرار داشتند؛ حال آنکه در یک رویارویی با خلیفۀ خود، امام حسن(ع) را هم به سستی و کفر متهم ساخته بودند. امام هم که از ایشان دلسرد گشته، و ضربه دیده، و خیمهاش غارت شده بود، به هیچوجه احتمال پایداری آنها در نبرد را نمیدید؛ حال آنکه بخش بسیار عظیمی از ایشان دارندۀ تعصبهای قبیلگی بودند و رؤسای آنها پیک دوستی به معاویه فرستاده بودند. حسن بن علی(ع) با دو مسئولیت بزرگ، یکی خلافت مسلمین و دیگری امامت شیعیان، ناگزیر بود از جان و مال امت خویش محافظت کند. از یکسو وقوع درگیری بهجز خونریزی بسیار و عدم توفیق نداشت و از سوی دیگر استواری که لازمۀ پیروزی است هم در مردان سپاه خود نمیدید و بیشک با اندک وفاداران نمیتوانست بر معاویه چیره آید. امام حسن(ع) در چنین میدانی، با اتخاذ سنگینترین و دشوارترین تصمیم تاریخ زندگی خویش، حفظ کیان اسلام را مرجح دانست.
بدینترتیب امام نمایندگان خود را به همراه سفرا نزد معاویه روان داشت. این جمع نامهای را امضا نمودند و نزد امام فرستادند که در آن، خواستهها و شروط ایشان محترم داشته میشد. حسن ابن علی(ع) باری دیگر با ارسال نمایندهای، تأمین خواستهها و شروط خود را تصریحی دیگرباره کرد. سپس با قبول طرفین، معاهدهای میان ایشان تنظیم گشت. شروط این معاهده در منابع به صورتهای مختلف آمده که در یک جمعبندی کلی اینها ست: واگذاری حکومت به معاویه به شرط عمل به کتاب و سنت، اجتناب از انتخاب جانشین، و انتقال خلافت پس از معاویه به امام حسن(ع) و در صورت ضرورت، برادر وی، حسین(ع)، اجتناب معاویه از سبّ علی(ع) و یادکرد وی به نیکی، تعیین مستمری برای بنیهاشم و اختصاص مبالغی مشخص برای خاندان کشتهشدگان جمل و صفین، درگذشتن از اعمال پیشین و اجتناب از کینهتوزی و مجازات عراقیان، تأمین جانی و مالی برای یاران امام و شیعۀ علی(ع)، و در نهایت تأمین جانی اهل بیت رسول خدا(ص). این موارد در روایات شیعی و عامه به اختلاف آمده اسـت.
با شروط تعیینشده توسط امام حسن(ع)، در بخش اخیر از نیمۀ نخست سال ۴۱ ق، معاهدۀ صلح امضا شد، ولی معاویه بهرغم پذیرش آنها، در نخستین حضورش در کوفه ـ که برای ملاقات دو سپاه معین شده بود ـ با ایراد خطبه برای مردم، همۀ عهود خود را زیرپانهاده تلقی کرد. وی ضمن آنکه امام حسن(ع) را خواستار صلح معرفی نمود، به امام علی(ع) هم ناسزا گفت. امام حسین(ع) قصد پاسخ دادن کرد، اما برادرش او را برحذر داشت و خود در خطبهای، وصفی کلی از موضوع معاهده و پیشنهاد صلح معاویه را برای مردم شرح داد و سپس با بیانی شیوا در پاسخ به بیحرمتی به پدرش، به مقایسۀ اصل و نسب خود با معاویه پرداخت؛ این عمل وی بسیار بر معاویه گران آمد. امام حسن(ع) روز پس از آن به قصد مدینه از کوفه خارج شد و تا آخر عمر در آن دیار بماند.[۹]
دوران پس از صلح
پس از آنکه امام حسن(ع) برای حفظ جان مسلمانان و جلوگیری از خدشهدار شدن دین ایشان با معاویه معاهدهای را امضا نمود، یکی از سختترین دورههای زندگی خویش را آغاز نمود. نکوهش اطرافیان، رعایت مناسبات سیاسی، امامت شیعیان، از دست دادن بسیاری از یاران قدیم و شهادت ایشان.
با انعقاد صلح، بسیاری از کسانی که پیشتر اسباب خروج از جنگ را مهیا نموده بودند، یا به هر دلیلی خلیفۀ خود، حسن بن علی(ع) را تنها گذاشتند، امام را در معاهده برخطا میدانستند و تصریح ایشان به وی، باعث میشد تا امام به سخن آمده، دلایل تن دادن به صلح را بیان دارد. مخالفتها از سوی کسانی با طیفهای فکری متفاوت همچون سفیان بن لیل (ابی لیلی)، سلیمان ابن صرد، حجر بن عدی، عبدالله بن زبیر، عدی بن حاتم و برخی دیگر، و پاسخ امام به آنها، در منابع یاد شده است. با نگاهی به مجموعۀ سخنان امام حسن(ع)، میتوان این دلایل را برای پذیرش صلح از سوی وی برشمرد: ناهماهنگی، چند رأیی و عدم آمادگی کامل برای جنگ در میان مردم کوفه و در نتیجه تحمل کشتۀ بسیار، خونریزی شدید و حتى احتمال به خطر افتادن بنیان امت اسلامی، تنها ماندن امام، بروز صدمات شدید به شیعیان، و سرانجام درک موقعیت و تشخیص مصلحت مسلمانان. آنچه به موضوع صلح امام حسن(ع) مربوط میشود، همیشه مورد توجه نویسندگان و اندیشمندان مسلمان بوده و افزونبرآن، سبب بروز بسیاری آراء و عقاید متفاوت کلامی گشته، و تألیف مجموعهای از آثار را نیز سبب شده است.
پس از عقد صلح میان امام و معاویه، حسن بن علی(ع) اینبار نه بهعنوان امام و خلیفه، بلکه تنها بهعنوان امام معصوم به ایفای نقش خویش در احقاق حق مظلومان میپرداخت. درواقع زیر پانهادن تعهدات معاویه و نیز برخی عزل و نصبها و رفتارهای غیرقابل پذیرش سبب میشد تا امام در لحظههای حساس، گامی به میدان نهد و در قالب انتقاد، عملکردها را به سنجش آورد. این دوره از حیات امام حسن (ع) بهرغم گوشهگیری ظاهری و خانهنشینی، یکی از دورههای اثرگذار و بسیار دشوار در تاریخ حیات آن حضرت بهشمار میرود؛ چه، از یک سو امامت شیعیان برعهدۀ آن حضرت بود و از سوی دیگر تغییرات به وجود آمده در مناسبات وی با معاویه کار رسیدگی به امور شیعیان را برای امام دشوار میساخت؛ حال آنکه معاویه هم به دلیل جایگاهی که برای امام قائل بود، ناگزیر بارها از آن حضرت درخواست همراهی با حکومت را داشت. درواقع پس از انعقاد معاهده، پیچشی در نوع مناسبات ایشان روی نمود و هر دو سو را به نوعی درگیر روابط ظریف و دقیق میکرد. دعوت به آرامش برادر مصداقی از درک امام(ع) از زمان خویش به مثابۀ دورۀ گذار، و نمود تلاشی عالمانه برای حفظ جایگاه شیعیان به روش سیاسی است.
معاویه بهرغم میل باطنی از آنجاکه مقام امام و جایگاه او نزد اصحاب و دیگر مسلمانان را میدانست، همیشه تلاش میکرد تا در ظاهرْ نهایت احترام را به امام داشته باشد. حتى آن هنگام که در مدینه میزان احترام و بزرگداشت و علاقۀ مردم نسبت به او را مشاهده کرد و حسادت وی برانگیخته شد، ضمن برخی مشاورهها برای چگونگی کاستن از این احترام عام برای امام، در محاجهای سعی کرد تا در حرمت نزد مردم از آن امام پیشی گیرد؛ اگرچه امام در مقابلْ به شیوایی، مقام خود و خاندانش را به یاد آورد و موجب خسران معاویه گشت. این نوع نمایشِ حفـظ حرمت و ظاهرسازیها نمونههای دیگری نیز داشت؛ چنانکه در زمانی که زیاد بن ابیه در کوفه بر سر قدرت بود، طی رخدادی مربوط به آزار یکی از یاران امام، آن حضرت در نامهای، او را از رفتار ناشایست برحذر داشت. چون زیاد پاسخ نامۀ امام را با بیحرمتی داده بود، حضرت افزون بر جوابیهای تاریخی در قالب تنها یک حدیث از پیامبر (ص) و ارسال آن به زیاد، موضوع را به معاویه انتقال داد و معاویه همگام با خواست امام حسن(ع)، زیاد را به شدت نکوهید. برنامهریزی برای به قدرت رسیدن یزید بن معاویه توسط پدرش، یکی دیگر از مهمترین انتقادهای امام به وی بود؛ بر این مبنا که جوانی لاابالی و شرابخواره را بر مسندی عظیم بنشاند. البته رفتار آمر به معروف و ناهی از منکر توسط امام در برابر خود معاویه هم بسیار نمونه دارد تا آنجا که حتى در مواردی خلیفه را به پیروی از کتاب و سنت پیامبر (ص) دعوت مینمود.
به دور از انتقادهای امام معصوم و تن ندادن به خواستههای او، آن حضرت بر آن بود که تا از میان رفتن معاویه، مصلحت بر حرکت مقابلهجویانه نیست و بر همین اساس بر این معنا پای میفشرد. امام در زمان خروج از کوفه، یاران را دعوت میکند که خود را برای زمانی مناسب مهیا دارند. معاویه بارها در تقابلهای بیرونی لزوم هماهنگی با امام و تأییدهای وی را لازم میدانست. بههمین سبب، زمانی که در قضیۀ خروج برخی از هوازن در زیر پرچم مستورد بن عُلفّه، معاویه برای نبرد آماده میشد، ضمن درخواست تأیید، حضور امام را نیز در کنار خود ضروری میدید. در اینمیان عملکرد هوشمندانۀ امام و بهرهجویی و اعتباردهی به سخنی از حضرت علی (ع) در تفکیک بر خطا رفتگان از کافران، که نقدی بر خود معاویه نیز هست، و نیز با توجه به اینکه بنا بر شروط معاهده، امام معاویه را امیر مؤمنان نمیداند، لزومی بر پیروی و پذیرش درخواست وی نمیبیند؛ لذا از قرارگرفتن در زیر پرچم معاویه خودداری میکند، بدون آنکه خدشهای آشکار در مناسبات ایشان روی دهد.
واهمۀ همیشگی معاویه از حکایتها و پشتیبانیهای شیعیان از امام و مخالفتهای ایشان، و نگاه دیگران نسبت به حسن بن علی (ع) ـ کـه در آن زمان همگـی شیعیان، او را امام خود میدانستند ـ معاویه را برمیآشفت و سبب میشد تا فارغ از نوع عملکردی فریبنده در جمع، گونهای دیگر رفتار نماید. آنچه دربارۀ رخداد تاریخی یادشده در دورۀ ولایت زیاد بن ابیه بر کوفه اشاره شد، از رویهای دیگر هم اهمیت بسیار دارد. در این روایت، یکی از یاران امام هنگام بروز مشکل با زیاد، تنها راه حل معضل را رجوع به امام حسن (ع) میبیند؛ و این دقیقاً تبیین مفهوم امامت وی نزد شیعیان است. شاید هراس معاویه نیز از همین امر باعث شد تا شرط در امان ماندن شیعیان را زیر پا نهد و با تعقیب و آزاررسانی، در نهایت آنها را به شهادت رسانَد. در روایت است که معاویه بهرغم رفتار موجه خود در جمع، در خفا حتى فرمان داده بود که ضمن تعقیب شیعیان علی (ع)، در منابر به سبّ وی پردازند. گماردن فردی مانند زیاد بر ولایت کوفه هم بر همین اساس بوده است. بدینترتیب، یاران امام ــ که برخی از آنها حتى در شمار صحابۀ گرامی پیامبر (ص) نیز بودند و با مشاهدۀ عملکرد معاویه و ولات او همچون زیاد بن ابیه، لب به انتقاد میگشودند ــ همیشه مورد آزار حکومتیان قرار داشتند. آنچه بر سر عمرو بن حَمِق خزاعی در دهههای پایانی عمر او آمد، نمونۀ آشکار از این امر است. عمرو به سبب نقد رفتار معاویه تعقیب، و در نهایت دستگیر شد و در زندان کوفه به شهادت رسید. امام حسن بن علی (ع) چون از شهادت عمرو، یار دیرین نیای گرامی و پدر بزرگوارش آگاه شد، طی نامهای به شدت معاویه را نکوهید. از دیگر نمونههای شیوۀ عملکرد معاویه در شکستن عهد خویش باید به رفتار او با حجر بن عدی و یارانش اشاره کرد که در ادامۀ انتقادهایی شدید، در کوفه دستگیر و به دمشق روان گشتند و سرانجام به شهادت رسیدند. به این فهرست میتوان نام رشید هَجَری از یاران پارسای امام علی (ع) را هم اضافه کرد که برخلاف خواست امام حسن (ع) در مجموعۀ شروط صلح، به شهادت رسید.
در کلْ بخش پایانی زندگی امام حسن بن علی (ع) که دربردارندۀ برخی سفرها به حجاز و دمشق هم هست، دورهای دشوار بود و امام تنها با درایت و شکیبایی این دورۀ گذار را پشت سر نهاد و عملاً زمان را برای امامت برادر خویش، امام حسین (ع) مهیا نمود.
شهادت
آخرین ضربۀ حکومت معاویه به امامت و شیعۀ علی(ع)، تلاش برای به شهادت رساندن امام حسن (ع) در قالب مسموم کردن آن حضرت بود. بر پایۀ روایات مشهور، امام توسط یکی از همسران خود، جعده، دختر اشعث بن قیس، در طی زمانی طولانی به سمی خوراکی مسموم شد و به همین طریق در صفر سال ۵۰/ مارس ۶۷۰ به شهادت رسید.
در وقت شهادت، امام حسین (ع) به خواست برادر به بالین امام حسن (ع) آمد و ایشان ضمن بیان برخی وصایا، از مدفن خویش سخن گفت. در برخی روایات اشاره شده است که امام حسن (ع) در زمان شهادت، ضمن آگاهی از کیستی قاتل خویش، تلاش نمود تا هویت وی برای کسی فاش نگردد تا با پیش آمدن قصاص، درگیری میان شیعیان و دشمنان ایشان روی ندهد. در روایات به میل باطنی امام دربارۀ دفن ایشان در کنار قبر پیامبر(ص) اشاره شده است. گویا امام با درنظرگرفتن حساسیت موضوع، پس از برخی رایزنیها و کنکاشها با برخی کسان، در صورت بروز هرگونه مشکل در روند دفن بر طبق وصیت، مکان جایگزینی را از پیش بهعنوان مدفن تعیین نمودند. این دقتهای امام در زمان حیات چندان هم شگفت نبود؛ چه، آنگونه که امام در نظر آورده بود، مراسم خاکسپاری وی به بلوایی تبدیل شد. امام حسین (ع) و یاران که دانستند امکان دفن در کنار قبر نبی (ص) ممکن نیست، پیکر امام حسن (ع) را برای دفن به جوار قبر جدش آوردند که با مخالفت و ممانعت شدید مروان، والی مدینه و سپاه او مواجه شدند؛ ناگزیر پیکر آن امام را در قبرستان بقیع در آن مکان معهود به خاک سپردند و سعید بن عاص، والی وقت مدینه بر پیکر امام نماز گزارد. در روایات به خودداری امام حسین (ع) نسبت به این بیحرمتی تنها به دلیل قولی که به برادر داده بود، اشاره شده است. پساز مراسم، محمد بن حنفیه در ازدحام به وجود آمده، طی خطبهای، مناقب و فضایل وی را برشمرد و بدینترتیب با شهادت آن امام، امامت به برادر بزرگوار وی امام حسین(ع) انتقال یافت و تاریخ یکی از باشهامتترین مردان خویش را از دست داد، مردی که در اوج قدرت، برای حفظ دین و حراست از جان و مال مردم تن به صلح داد.[۱۰]
زنان و فرزندان
شمار زنان و فرزندان امام حسن علیهالسلام متفاوت ذکر شده است. در پارهای روایات به کثرت ازدواجها و طلاقهای وی اشاره و گاه بر آن تأکید شده است. این مطلب در برخی منابع متقدم و نیز در منابع سده اخیر مورد نقد تاریخی و سندی و محتوایی قرار گرفته است. مثلاً قرشی، ضمن برشمردن دلایل اثبات کننده و نفی کننده این مطلب، به نقل و نقدِ سندیِ روایات ناظر به آن پرداخته و در آخر حکم به جعلی بودن آنها کرده و احتمال داده است که این گونه احادیث برساخته عباسیان در مواجهه با سادات حسنی باشد. از دیگر نقدهای معاصران، نقد سندیِ علی اکبر غفاری و نقد محتوایی ویلفرد مادلونگ بر اخبار راجع به این موضوع است. به گفته مادلونگ، نخستین کسی که شایع کرد امام حسن علیهالسلام بالغ بر نود همسر داشته، محمدبن کلبی بوده و رقم نود زن را هم مداینی ساخته، اما محمدبن کلبی از بیش از یازده زن نام نبرده که ازدواج پنج تا از آنها با امام حسن علیهالسلام مشکوک است. مادلونگ (ص ۳۸۰ـ۳۸۵، ۵۱۰) ترتیب تاریخی ازدواجهای امام حسن علیهالسلام را بر پایه گزارشهای تاریخی و قرائن دیگر، ارائه کرده است: طبق این بررسی، ازدواج امام با شش زن (جعده دختر اشعت، امّبشیر دختر عُقبةبن عمرو، خوله دختر منظوربن زبّان، حفصه نواده ابوبکر، امّاسحاق دختر طلحه، هند دختر سهیل بن عَمْرو) قابل اثبات است. امام همچنین کنیزانی داشت که از برخی از آنها صاحب فرزند شد.
تعداد فرزندان امام حسن علیهالسلام و نیز تعداد دختران و پسران آن حضرت به تفکیک، متفاوت ذکر شده است. شوشتری درباره تعداد فرزندان امام حسن علیهالسلام و تعداد واقعی پسران و دختران آن حضرت اظهارنظر قاطعی نکرده است. از نظر مادلونگ، زید، حسن، طلحه، عمرو، قاسم، ابوبکر، عبدالرحمان، حسین اثرم، عبداللّه، امّ الحسین، امّ عبداللّه، فاطمه، رقیه و امّ سلمه را میتوان تا حدی با قطعیت فرزندان وی دانست. ابن عنبه نام اسماعیل و حمزه و یعقوب را نیز به عنوان فرزندان وی ذکر کرده است.
زیدبن حسن مأمور صدقات رسول خدا و بزرگوار و اهل بخشش بود و شاعرانی او را مدح گفته اند. وی در زمان سلیمان بن عبدالملک از سمت خود عزل شد، ولی در زمان عمربن عبدالعزیز بار دیگر به شغل خود بازگشت. وی هیچگاه ادعای امامت نکرد و تا آخر عمر با بنی امیه، از سر اعتقاد به تقیه، با صلح و آشتی زیست و مناصبی را نیز برعهده گرفت و در نود سالگی درگذشت.
حسن بن حسن، معروف به حسن مثنی والی صدقات امام علی بن ابیطالب در عصر آن حضرت بود. وی سپس در حادثه کربلا شرکت کرد و مجروح شد. عمرو، قاسم و ابوبکر در کربلا به همراه عموی خود، امام حسین علیهالسلام، به شهادت رسیدند. عبدالرحمان بن حسن با امام حسین علیهالسلام در سفر حج همراه بود و در ابواء وفات یافت. درباره حسین اثرم اطلاعی در دست نیست. طلحه نیز اهل بخشش بود. نسل امام حسن علیهالسلام از طریق چهار فرزندش، حسن و زید و عمرو و حسین اثرم، استمرار یافت ولی نسل عمرو و حسین اثرم بعدها منقرض شد.
در میان دختران امام حسن علیهالسلام، تا آنجا که معلوم است، امّ الحسین به همسری عبداللّه بن زبیر درآمد، امّعبداللّه به همسری امام علی بن الحسین علیهالسلام، و امّ سلمه به همسری عمروبن منذربن زبیر. [۱۱]
پانويس
- ↑ ر.ک: مهدوی دامغانی، محمود؛ باغستانی، اسماعیل، ص302
- ↑ ر.ک: محمدی، رمضان، ص51
- ↑ ر.ک: محمدی، رمضان، ص52
- ↑ ر.ک: محمدی، رمضان، ص53-55
- ↑ ر.ک: پاکتچی، احمد و دیگران، ج20، ص
- ↑ ر.ک: ابن شهرآشوب، محمد بن علی، ص14
- ↑ ر.ک: شفیعی، سید علی، ص14-15
- ↑ ر.ک: پاکتچی، احمد و دیگران، ج20، ص
- ↑ ر.ک: پاکتچی، احمد و دیگران، ج20، ص
- ↑ ر.ک: پاکتچی، احمد و دیگران، ج20، ص
- ↑ ر.ک: مهدوی دامغانی، محمود؛ باغستانی، اسماعیل، ص309- 310
منابع مقاله
- مهدوی دامغانی، محمود؛ باغستانی، اسماعیل، «دانشنامه جهان اسلام»، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، ج13، تهران، بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، چاپ دوم، 1378.
- پاکتچی، احمد و دیگران، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج20، تهران، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، 1388.
- محمدی، رمضان، زندگی و احوال امام حسن(ع) از تولد تا شهادت؛ مجموعه مقالات همایش سبط النبی امام حسن مجتبی، مجمع جهانی اهلبیت(ع)، 1393
- مدرسی، سیدمحمدتقی، فرزندان امام حسن علیهالسلام در کربلا، ترجمه حسن خاکرند، تهران، محبانالحسین(ع)، چاپ چهارم، پاییز 1379
- ابن شهرآشوب، محمد بن علی، المناقب، انتشارات علامه، قم، بیتا
- شفیعی، سید علی، از گوشه و کنار تاریخ: بررسی صفحهای از زندگانی حضرت امام حسن مجتبی(ع)، اهواز: انتشارات خوزستان، 1384.