صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
زيرا آموزش و نوشتن در بارۀ علوم و فنون و سود جستن از مباحث و برطرف نمودن مشكلات و آشكار نمودن هدفها، امرى است كه احتياج به آمادگى فكرى و آسودگى خيال از آنچه موجب تشويش فكرى است دارد و نيز پايدارى و اوضاع مناسب را مىطلبد. و با وجود اين امور ناپسندى كه انسان از مردم زمانه مىبيند و مىشنود و مشاهده مىكند ديگر براى انسان فرصتى در جهت گفت و گو و پاسخگويى به شبهات باقى نمىماند چه رسد به اينكه مشكلات را برطرف نمايد. چنانكه مردم به امور بىارزش سرگرم مىشوند و خودكامگى در بين آنها رواج مىيابد، عالمان پايگاه اجتماعى مناسبى ندارند و ناشايستگان در بالاترين مقام جاى مىگيرند و تاليف و نوشتن به دست بىدانشان مىافتد و بسيارى زشتىها و كاستىهاى ديگر كه مشاهده مىشود. چنان كه بعضى از برادران فارسى زبانم سرودهاند: | زيرا آموزش و نوشتن در بارۀ علوم و فنون و سود جستن از مباحث و برطرف نمودن مشكلات و آشكار نمودن هدفها، امرى است كه احتياج به آمادگى فكرى و آسودگى خيال از آنچه موجب تشويش فكرى است دارد و نيز پايدارى و اوضاع مناسب را مىطلبد. و با وجود اين امور ناپسندى كه انسان از مردم زمانه مىبيند و مىشنود و مشاهده مىكند ديگر براى انسان فرصتى در جهت گفت و گو و پاسخگويى به شبهات باقى نمىماند چه رسد به اينكه مشكلات را برطرف نمايد. چنانكه مردم به امور بىارزش سرگرم مىشوند و خودكامگى در بين آنها رواج مىيابد، عالمان پايگاه اجتماعى مناسبى ندارند و ناشايستگان در بالاترين مقام جاى مىگيرند و تاليف و نوشتن به دست بىدانشان مىافتد و بسيارى زشتىها و كاستىهاى ديگر كه مشاهده مىشود. چنان كه بعضى از برادران فارسى زبانم سرودهاند: | ||
{ | {{شعر}} | ||
| | {{ب|''از سخن پر در مكن همچون صدف هر گوش را''|2=''قفل گوهر ساز ياقوت زمردپوش را''}} | ||
| | {{ب|''در جواب هر سؤالى حاجت گفتار نيست''|2=''چشم بينا عذر مىخواهد لب خاموش را''}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
و بدين گونه از مردمان زمان خود و گويى از مردم زمانهاى ديگر گله مىكند ولى چگونگى بىانصافىها و خودكامگىهايى كه با آن برخورد مىكند روشن نيست. لكن به هر حال آن چنان در فشار و تنگنا قرار مىگيرد كه يا مىبايست با دست خالى به مخالفانش حمله كند يا در برابر حادثهاى تاريك و پر ابهام شكيبايى پيشه كند و چون انديشيد بهتر آن ديد كه به عنوان پيروى از امير المؤمنين (ع) صبر پيشه كند و راه بردبارى در پيش گيرد، خار در چشم، و استخوان درگلو. پس، از تماس با مردم خوددارى كرد و مدت زمانى طولانى گوشهنشينى برگزيد و گفتيم كه اين انزوا پانزده سال طول كشيد. او در اين زمان دراز جز عبادت و مجاهده و رياضت، اشتغالى نداشت و به طور طبيعى تمام توجه او به خداوند بود و براى برطرف نمودن دشوارىها به درگاه او دعا مىنمود. | و بدين گونه از مردمان زمان خود و گويى از مردم زمانهاى ديگر گله مىكند ولى چگونگى بىانصافىها و خودكامگىهايى كه با آن برخورد مىكند روشن نيست. لكن به هر حال آن چنان در فشار و تنگنا قرار مىگيرد كه يا مىبايست با دست خالى به مخالفانش حمله كند يا در برابر حادثهاى تاريك و پر ابهام شكيبايى پيشه كند و چون انديشيد بهتر آن ديد كه به عنوان پيروى از امير المؤمنين (ع) صبر پيشه كند و راه بردبارى در پيش گيرد، خار در چشم، و استخوان درگلو. پس، از تماس با مردم خوددارى كرد و مدت زمانى طولانى گوشهنشينى برگزيد و گفتيم كه اين انزوا پانزده سال طول كشيد. او در اين زمان دراز جز عبادت و مجاهده و رياضت، اشتغالى نداشت و به طور طبيعى تمام توجه او به خداوند بود و براى برطرف نمودن دشوارىها به درگاه او دعا مىنمود. | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۰۶: | ||
به هر حال، كتاب اسفار نخستين نوشتۀ ملاصدرا در دورۀ سوم زندگى اوست و آن را به همۀ افكار و نظريههاى جديد و مكاشفات عرفانى خود آراسته است و پس از اسفار، هر كتابى كه نوشته از عبارات آن عاريت گرفته است. به همين دليل گفتيم اسفار، اساس ديگر نوشتههاى اوست، حتى كتابهاى تفسيرى كه نوشته چنانكه از آنها ظاهر مىشود به منظور تطبيق فلسفۀ خود با قرآن كريم بوده است. | به هر حال، كتاب اسفار نخستين نوشتۀ ملاصدرا در دورۀ سوم زندگى اوست و آن را به همۀ افكار و نظريههاى جديد و مكاشفات عرفانى خود آراسته است و پس از اسفار، هر كتابى كه نوشته از عبارات آن عاريت گرفته است. به همين دليل گفتيم اسفار، اساس ديگر نوشتههاى اوست، حتى كتابهاى تفسيرى كه نوشته چنانكه از آنها ظاهر مىشود به منظور تطبيق فلسفۀ خود با قرآن كريم بوده است. | ||
خوب است پيش از آنكه در بارۀ نوشتههاى او سخن بگوييم از مكتب علمى او كه ديگران را به آن دعوت مىكرد ذكرى به ميان آوريم. | خوب است پيش از آنكه در بارۀ نوشتههاى او سخن بگوييم از مكتب علمى او كه ديگران را به آن دعوت مىكرد ذكرى به ميان آوريم. | ||
==مكتب علمى جديد صدرايى== | ==مكتب علمى جديد صدرايى== |
نسخهٔ ۳۱ مهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۷:۲۹
نام | صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم |
---|---|
نام های دیگر | صدرا
صدرالمتالهین ملاصدرا ملا صدرای شیرازی |
نام پدر | |
متولد | 951 هـ.ش یا 1572 م |
محل تولد | |
رحلت | 1050 هـ.ق |
اساتید | |
برخی آثار | آگاهی و گواهی: ترجمه و شرح انتقادی رساله تصور و تصدیق صدر المتالهین شیرازی / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
اسرار الآیات / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده التعلیقات علی الشفاء / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده |
کد مولف | 698 |
«و من يؤت الحكمة فقد أوتي خيرا كثيرا»(بقره269/)
منزلت علمى صدر المتالهين
سخن گفتن از صدر الدين محمد بن ابراهيم شيرازى قوامى، نويسندۀ كتاب اسفار، كه در بين مردم به ملا صدرا و در ميان شاگردان مكتبش به صدر المتالهين مشهور است، برايم بسى لذتبخش است. من از عقل و خرد، روح بلند، نيروى مقاومت، آزاد انديشى، بيان نيكو، كمال و پختگى انديشهها و صراحت در ابراز عقايد و افكار اين مرد بزرگ، با وجود تكفير و آن همه آزار كه در حق وى رفته است، شگفتزدهام. ويژگىهايى كه برشمردم پيش از آنكه از تاريخ زندگى او درك كنم از نوشتهها و كتابهايش احساس نمودهام.
صدر المتالهين از زمرۀ فيلسوفان بزرگ متالهى است كه در هر چند سده، يكى پا به عرصۀ وجود مىنهد. در سه سدۀ گذشته وى بزرگترين فيلسوف اسلامى است كه در فلسفۀ يونانى و اسلامى سرآمد و بنيانگذار مكتبى فلسفى بوده است. فراگيرى و پژوهش فلسفى ما همواره بر آثار او مبتنى بوده، به خصوص اسفار كه از مهمترين كتابهاى فلسفى قديم و جديد به شمار مىآيد و بنيان ديگر آثار او بر آن نهاده شده است. افتخار فلاسفۀ پس از او در اين است كه در آثارشان از نوشتههاى او بهره بگيرند و خود را شاگرد مكتب او برشمارند. حتى فلاسفۀ بزرگ نيز به اين اتصال و ارتباط خود با صدر المتالهين افتخار مىكنند چنانكه از استاد بزرگ خود، محمد حسين اصفهانى (1292-1361) شنيدم كه مىگفت: اگر بدانم كسى رموز اسفار را مىفهمد، براى شاگردى به نزد او خواهم رفت هر چند در دوردستترين نقطۀ جهان باشد. گويى افتخار استاد چنين است كه فقط او به درجۀ فهم رموز اسفار رسيده يا به پايهاى از معرفت دست يافته است، كه عجز خود را از رسيدن به كنه مقاصد عالى آن درك كرده است.
همچنين بر اين باورم كه صدر المتالهين يكى از بزرگان فلسفۀ اسلامى است. او و معلم ثانى، ابو نصر فارابى متوفاى حدود 340 هجرى، ابن سينا (373-427) و نصير الدين طوسى (597-672) همگى از بزرگان فلسفۀ اسلامى به شمار مىآيند. بنيان فلسفۀ اسلامى بر آراى آنها نهاده شده و صدر المتالهين كه آخرين فيلسوف بزرگ اسلامى محسوب مىگردد آثار و آراى ديگران را تفسير نموده و بزرگترين فيلسوف اسلامى است، گر چه در عرفان و مكاشفه نيز سرآمد است.
ولادت و تحصيلات
تاريخ دقيق ولادت او مشخص نيست ولى وفات وى در هفتاد سالگى، در سال 1050 هجرى قمرى و به هنگامى بوده است كه براى هفتمين بار به سفر حج مىرفته و يا از سفر بازمىگشته است. بنا بر اين تولد او در ربع آخر قرن دهم هجرى بوده است.
آنچه به يقين از او مىدانيم اين است كه او در شيراز از پدرى صالح به نام ابراهيم بن يحيى قوامى متولد شده است و گفتهاند وى از وزيران دولت فارس به مركزيت شيراز و از خاندان محترم قوامى بود و صاحب فرزند پسر نمىشد. لذا نذر كرد در صورتى كه خداى متعال به او پسرى صالح و موحد ببخشد، به فقيران و اهل علم بسيار كمك كند. آرزوى وى در وجود محمد صدر الدين تحقق يافت. اين فرزند در دامن پدر با عزت و كرامت آموزش ديد و پدرش او را به فراگيرى دانش تشويق نمود. وقتى پدرش وفات يافت صدرا براى تكميل تحصيلات خود به اصفهان كه مركز دانش و دولت در عهد صفويه بوده است، مهاجرت كرد.
از بررسى زندگى صدر المتالهين مشخص مىشود هنگامى كه وى به اصفهان مىرفت داراى مقام علمى و عملى ممتازى بوده است، زيرا در ابتداى ورود به حوزۀ اصفهان در درس شيخ بهاء الدين عاملى شركت نمود در حالى كه هر كسى شايستگى حاضر شدن در درس شيخ بهائى، شيخ الاسلام آن زمان را نداشت.
محمد صدر الدين چنان به علم اشتياق داشت كه همۀ اموالى را كه پدرش بر جاى گذاشته بود، در تحصيل آن صرف كرد و به مكتب فلسفى - عرفانى كه در آن زمان پيروان زيادى داشت روى آورد. اين مكتب چنان اشتياقى را در او برانگيخت كه راه را بر ديگر گرايشهاى او بست و از او عارف و فيلسوف و متالهى يگانه و كمنظير يا بىنظير پديد آورد. او خود به اين عشق و اشتياق در مقدمۀ اسفار اشاره كرده و گفته است: «براى درك فلسفۀ الهى در جوانى تلاش بسيارى كردم.»
عشق او به فلسفه و گرايش به آن، موجب جلب توجه او به درس فيلسوف عصر خود محمد باقر مير داماد، متوفاى 1040 هجرى شد كه صدر المتالهين در بسيارى از نوشتههايش از او به بزرگى ياد نموده و از جمله در شرح حديث اول اصول كافى آورده است: «سيد و سند و استاد و تكيهگاه من در معالم دين و علوم الهى و معارف حقيقى و اصول يقينى ...» و در ديگر آثارش نيز با تعابيرى مشابه، وى را مىستايد.
مراحل حيات علمى
با بررسى زندگى علمى صدر المتالهين، سه مرحلۀ اساسى در زندگى او قابل تشخيص است كه گذر از اين مراحل از او فيلسوفى بزرگ پديد آورده است:
مرحلۀ اول دورۀ شاگردى اوست كه دورۀ بحث و بررسى نظريههاى متكلمان و فلاسفه و گفت و گوهاى آنها است. معلوم مىشود هنوز روش عرفانى او شكل نگرفته بوده است و سخن او در مقدمۀ تفسير سورۀ واقعه به همين نكته اشاره دارد: «در گذشته به بحث و تكرار، اشتغال فراوان داشتم و كتابهاى حكما و فلاسفه را بسيار مىخواندم تا آنجا كه مىپنداشتم به دانشى دست يافتهام اما هنگامى كه به يافتههاى خود نظر كردم، با وجود اينكه در بارۀ مبدا و معاد و منزه بودن خداوند از صفات امكان و حدوث و همچنين بخشى از مسائل در بارۀ نفس انسانى بسيارى مطالب مىدانستم، دريافتم كه با دانش واقعى و حقيقت هستى كه جز از طريق مكاشفه و ذوق به دست نمىآيد، بيگانه هستم.»
مراد او از دانش واقعى، مكاشفات عرفانى است. در مقدمۀ اسفار، از اينكه در ابتداى عمر خود، در گرايش به روش اهل بحث (يعنى فلاسفه و متكلمان) زيادهروى كرده پشيمانى خود را بيان نموده است: «از اينكه بخشى از عمر خود را در جست و جوى نظريههاى فلاسفه و متكلمان مجادلهگر و نازكانديشىهاى آنان هدر دادم و به فراگيرى جربزۀ آنان در سخن و چگونگى مباحثه پرداختم، استغفار مىكنم.»
هر چند او پشيمانى خود را از هدر دادن اين دوره بيان داشته اما در دورۀ آخر عمر خود كه دورۀ نگارش آثارش است و در اين آثار روش بحثى (فلسفى - كلامى) و روش عرفانى را جمع كرده، از روش اهل بحث بهرۀ فراوان برده است. ما در بخشى ديگر (مكتب علمى او) از آن سخن خواهيم گفت. علاوه بر اين، در اين دوره او فقط روش بحثى را در پيش نگرفته بلكه آميختهاى از روش بحثى و عرفانى را اساس تفكر خود قرار داده است، هر چند هنوز در انديشۀ او اين روش شكل نگرفته بوده، چنان كه در آن دوره قائل به وحدت وجود بوده و رسالۀ طرح الكونين را در بارۀ وحدت وجود نوشته است.
به دليل بيان علمى همين نظريهها و خوددارى نكردن از اظهار علنى آنها، از سوى مردم در تنگنا قرار گرفته و عرصه بر او تنگ شده بود. چنان كه خود در نوشتههايش به آن اشاره نموده و دورۀ دوم زندگى وى با اين مشكلات شروع مىشود.
مرحلۀ دوم: اين مرحله، دورۀ گوشهنشينى و دورى از مردم و روى آوردن به عبادت در بعضى از كوههاى دوردست واقع در كهك، از روستاهاى قم، مىباشد. اين گوشهنشينى مدت پانزده سال به طول انجاميد.
صدر المتالهين داستان اين دوره از حيات خود را در مقدمۀ اسفار بيان نموده است. چنان كه خود مىگويد چون از سوى مردم در تنگنا بود و از اهل دانش و معرفت كسى را نمىيافت و نظريههاى اشتباه، بسيار رواج داشت از مردم دورى گزيد و به كوهستان پناه برد و به عبادت خداوند مشغول گرديد، نه ديگر درسى القا مىكرد و نه به تاليفى مىپرداخت. وى علت اين امر را با عباراتى آهنگين، چنان كه روش نوشتن اوست، اين گونه بيان مىكند: «إذ التصرف في العلوم و الصناعات و إفادة المباحث و دفع المعضلات و تبيين المقاصد و رفع المشكلات مما يحتاج إلى تصفية الفكر، و تهذيب الخيال عما يوجب الملال و الاختلال، و استقامة الأوضاع و الأحوال مع فراغ البال، و من أين يحصل للإنسان مع هذه المكاره التي يسمع و يرى من أهل الزمان و يشاهد مما يكب عليه الناس في هذا الأوان، من قلة الإنصاف و كثرة الاعتساف و خفض الأعالي و الأفاضل، و رفع الأداني و الأراذل، و ظهور الجاهل الشرير و العامي النكير على صورة العالم النحرير و هيأة الحبر الخبير، إلى غير ذلك من القبائح و المفاسد... اسفار، ج 1،صفحۀ 7
زيرا آموزش و نوشتن در بارۀ علوم و فنون و سود جستن از مباحث و برطرف نمودن مشكلات و آشكار نمودن هدفها، امرى است كه احتياج به آمادگى فكرى و آسودگى خيال از آنچه موجب تشويش فكرى است دارد و نيز پايدارى و اوضاع مناسب را مىطلبد. و با وجود اين امور ناپسندى كه انسان از مردم زمانه مىبيند و مىشنود و مشاهده مىكند ديگر براى انسان فرصتى در جهت گفت و گو و پاسخگويى به شبهات باقى نمىماند چه رسد به اينكه مشكلات را برطرف نمايد. چنانكه مردم به امور بىارزش سرگرم مىشوند و خودكامگى در بين آنها رواج مىيابد، عالمان پايگاه اجتماعى مناسبى ندارند و ناشايستگان در بالاترين مقام جاى مىگيرند و تاليف و نوشتن به دست بىدانشان مىافتد و بسيارى زشتىها و كاستىهاى ديگر كه مشاهده مىشود. چنان كه بعضى از برادران فارسى زبانم سرودهاند:
از سخن پر در مكن همچون صدف هر گوش را | قفل گوهر ساز ياقوت زمردپوش را | |
در جواب هر سؤالى حاجت گفتار نيست | چشم بينا عذر مىخواهد لب خاموش را |
و بدين گونه از مردمان زمان خود و گويى از مردم زمانهاى ديگر گله مىكند ولى چگونگى بىانصافىها و خودكامگىهايى كه با آن برخورد مىكند روشن نيست. لكن به هر حال آن چنان در فشار و تنگنا قرار مىگيرد كه يا مىبايست با دست خالى به مخالفانش حمله كند يا در برابر حادثهاى تاريك و پر ابهام شكيبايى پيشه كند و چون انديشيد بهتر آن ديد كه به عنوان پيروى از امير المؤمنين (ع) صبر پيشه كند و راه بردبارى در پيش گيرد، خار در چشم، و استخوان درگلو. پس، از تماس با مردم خوددارى كرد و مدت زمانى طولانى گوشهنشينى برگزيد و گفتيم كه اين انزوا پانزده سال طول كشيد. او در اين زمان دراز جز عبادت و مجاهده و رياضت، اشتغالى نداشت و به طور طبيعى تمام توجه او به خداوند بود و براى برطرف نمودن دشوارىها به درگاه او دعا مىنمود.
وى بر اين باور است كه انسان با مجاهده و رياضت طولانى و حركت به سوى خدا و دورى از غير او و پيوستن به خداوند متعال، كه نتيجۀ آن پاكى درونى و برطرف نمودن پردههاى نفسانى است، مىتواند به علم لدنى و مكاشفه دست يابد. لذا نتيجۀ آن گوشهنشينى را چنين بيان كرده است: «بر اثر مجاهدتهاى طولانى، جانم مشتعل شد و قلبم بر اثر كثرت رياضتها، به شدت ملتهب گرديد و انوار ملكوت بر آن تابيدن گرفت و رموز عالم جبروت بر آن وارد شد و انوار احديت به آن پيوست و الطاف الهى آن را پشتيبانى و مدد كرد. در نتيجه به رموزى كه تا كنون آگاه نبودم آگاه شدم و رموز و نكتههاى نابى كه از برهان برايم كشف نشده بود آشكار شد، بلكه آنچه را پيش از اين با برهان به آن آگاه شده بودم همراه با مطالب جديد، بالعيان مشاهده كردم.» اين مطلب را در بسيارى از نوشتههاى خود تكرار مىكند.
زمانى كه بر اثر آن گوشهنشينى، اين حالت نفسانى براى او پديد مىآيد، سومين دوره از زندگانيش شروع مىشود.
مرحلۀ سوم: و اين مرحله، دورۀ نوشتن كتابها است، زيرا خداى سبحان به او الهام كرد كه از آنچه در دورۀ دوم به دست آورده است، به آنان كه خواهان دانش هستند سهمى برساند. صدر المتالهين همت خود را صرف نوشتن مىكند و چنان كه خود مىگويد: «اكنون زمان نوشتن كتاب است و اين خواست خداوند است كه به اين زمان موكول گرديده است.»
پس با آنكه پيش از اين چنين تصميمى نداشت شروع به نوشتن مىكند و كتاب اسفار را مىنگارد و اين اولين كتابش پس از آن گوشهنشينى طولانى است و چنين برمىآيد كه آن را در همان محل گوشهنشينى خود نوشته است. ر.ك: حاشيۀ سفينة البحار، 2، و پيش از آن - تا آنجا كه ما به دست آورديم - جز سه رساله ننوشته بود زيرا خود، به اين سه اثر در اسفار اشاره كرده است و آنها عبارتاند از:« رسالة طرح الكونين» (1:10)، و «رسالة حل الإشكالات الفلكية في الإرادة الجزافيه» (1:176)، و «رسالة حدوث العالم» (1:233). هر چند اشاره به اين نوشتههاى سهگانه در اسفار، دليل بر تقدم تاليف آنها بر اسفار نيست، زيرا در رسالۀ حدوث نيز به همين كتاب اسفار و الشواهد الربوبيه كه گفتهاند آخرين اثر اوست، اشاره دارد. شايد اشاره به كتابهاى ديگر پس از گذشتن مدتى از نوشتن كتاب صورت گرفته و بر آن افزوده شده است. بنا بر اين اشاره به كتابى در متن كتاب ديگر، دليلى بر تقدم آن اثر نيست.
گمان مىكنم تنها نوشتهاى كه تاليف آن بر تاليف اسفار تقدم داشته و در دورۀ نخست قرار گرفته است، رسالۀ سريان الوجود است كه در بارۀ آن در جاى مناسب صحبت خواهد شد، زيرا مشتمل بر نظريههايى است كه در اسفار آنها را نپديرفته است و چنان مىپندارم كه اين همان رسالۀ طرح الكونين است.
به هر حال، كتاب اسفار نخستين نوشتۀ ملاصدرا در دورۀ سوم زندگى اوست و آن را به همۀ افكار و نظريههاى جديد و مكاشفات عرفانى خود آراسته است و پس از اسفار، هر كتابى كه نوشته از عبارات آن عاريت گرفته است. به همين دليل گفتيم اسفار، اساس ديگر نوشتههاى اوست، حتى كتابهاى تفسيرى كه نوشته چنانكه از آنها ظاهر مىشود به منظور تطبيق فلسفۀ خود با قرآن كريم بوده است.
خوب است پيش از آنكه در بارۀ نوشتههاى او سخن بگوييم از مكتب علمى او كه ديگران را به آن دعوت مىكرد ذكرى به ميان آوريم.
مكتب علمى جديد صدرايى
به نظر صدر المتالهين، دانش از دو راه به دست مىآيد: 1. راه گفت و گو و فراگيرى و آموزش كه بر اساس قياسها و مقدمات منطقى است. 2. روش علم لدنى كه از راه الهام و كشف و حدس به دست مىآيد.
دانش از طريق علم لدنى فقط با پاك گرداندن نفس از شهوتها و لذتها و رهايى از آلودگىها و ناپاكىهاى دنيا به دست مىآيد و در آينۀ صيقل خوردۀ دل، متجلى مىگردد و حقايق اشيا چنان كه هستند، در آن منعكس مىشود زيرا نفس آدمى آن گاه كه براى آن سرشت و طبيعت ثانوى پديد آيد، با عقل فعال متحد مىگردد.
به نظر صدر المتالهين فرق ميان اين دو علم مانند فرق ميان علم به طعم شيرينى از راه بيان و تعريف مزه است با علمى كه از چشيدن شيرينى بدست مىآيد كه يقينا دومى قويتر و محكمتر از اولى است و دستيابى به چنين دانشى محال نيست بلكه براى انبيا و اوصيا و اوليا و عرفا ممكن بوده است.
در مفاتيح الغيب در مشهد هشتم و مفتاح سوم گويد: «بسيارى از آنان كه دانشمند خوانده مىشوند، علم غيبى لدنى مورد اعتماد سالكان و عارفان را انكار مىكنند، در صورتى كه اين علم، قويتر و محكمتر از ديگر علوم است. آنان بر اين باورند كه: علم، معنايى ندارد جز آنچه از طريق آموختن و انديشيدن و تامل به دست آيد.»
صدر المتالهين به ستايش دانش شهودى بسنده نكرده بلكه دانشى را كه تنها از راه مباحثه و تفكر بدست مىآيد به شدت نكوهش كرده است. دراسفار، ج 1،صفحۀ 75 مىگويد: «كسى كه تنها به بحثهاى نظرى (كلامى - فلسفى) بسنده كند، به زودى دستخوش شك مىشود و آيندگان، پيشينيان را نكوهش مىكنند و در بارۀ يافتههايى كه از راه بحث و نظريه به دست آمده توافق نكرده و هر گروهى، گروه ديگر را نكوهش مىكنند.»( برگرفته از آيۀ كريمۀ 38 سوره اعراف)
صدرا آنگاه در موضوع مثل افلاطونى به ستايش بزرگان از حكما و اوليا در مكاشفههاى آنان پرداخته و گفته است: «در اين باره به مكاشفههايى كه برايشان رخ داده است بسنده نموده و براى ديگران بيان كردهاند لكن براى انسان نسبت به آنچه بر آن اتفاق نظر دارند و به مشاهداتى كه بيان مىكنند، اطمينان به دست مىآيد و كسى نمىتواند در اين باره با آنان مخالفت كند. چگونه كسى مىتواند با آنان مخالفت كند در صورتى كه در اوضاع كواكب و شمارۀ افلاك بر مشاهدۀ اشخاصى مانند ابرخس به وسيلۀ حس كه خاستگاه اشتباه و خطا است، اعتماد مىكنند، سزاوارتر آن است كه گفتۀ بزرگان فلسفه را كه بر مشاهدههاى عقلى مكرر خطاناپذير، مبتنى است، صادق دانسته و اعتماد كنند. و اين، تمام آن چيزى است كه در ستايش مشاهدههاى عقلى مىتوان گفت: "كسى نمىتواند در اين باره با آنان مخالفت كند و خطا را برنمىتابد." اين چيز عجيبى است.»
و لكن به رغم اين عقيدۀ نيرومند او در بارۀ مكاشفات عرفانى، به نظر او انسان با پيمودن يكى از دو راه، از راه ديگر بىنياز نيست. به اين مطلب در كتابهاى خود مكرر تاكيد كرده و بر ضرورت جمع ميان دو راه برهان و عرفان پافشارى نموده است، چنان كه خود آن دو را جمع كرده و تنها كسى است كه در جمع ميان اين دو راه، موفق بوده و به درجهاى رسيده كه هيچ يك از فلاسفۀ اسلامى به آن نرسيده است. در مبدا و معاد،صفحۀ 278 گويد: «اولى آن است كه به طريقۀ ما، در معارف و علومى كه براى ما بر اثر جمع ميان شيوۀ متالهين از حكما، و مليين از عرفا به دست آمده است، مراجعه كنند.» سپس در حالى كه به خود مىبالد مىگويد: «آنچه به فضل و رحمت خدا برايم ميسر شد و آنچه كه از خلاصۀ رموز مبدأ و معاد كه به فضل و بخشش خداوند بدان دست يافتم، گمان نمىكنم هيچ كس از پيروان مشائيان و متاخران، آنان كه من مىشناسم، به آن رسيده باشد مگر پيشوايان و پيشتازان آنها چون ارسطو و فيلسوفان قبل از او. و نيز گمان نمىكنم كسى از مشايخ صوفيه كه به مكاشفه و عرفان معروفاند، چه از پيشينيان و چه از متاخرينشان، مىتوانسته اين مطالب را با بحث و برهان به اثبات برساند.»
بنا بر اين، نه مشائيان پس از ارسطو به آنچه دست يافتهاند، از راه مكاشفه دست يافتهاند، و نه اشراقيان و عارفان به آنچه دست پيدا كردهاند با بحث و برهان به آن دست پيدا كردهاند. پس صدر المتالهين تنها كسى است كه طريقۀ دو گروه را جمع كرده و به ايجاد و وفاق بين اين دو، توفيق يافته است.
آنگاه گويد: «بايد بر رمز اين موفقيت در راه و روش خود تاكيد كنم و گمانم آن است كه اين برترى تنها براى اين بنده دور از مردم به اين سبب به دست آمده كه به اين مطلب بلند به شدت توجه داشته و بدىهاى جاهلان و اراذل، و نامهربانى مردم و بىتوجهى آنان را نسبت به خود تحمل كرده است. حتى مدت زيادى - گويا به دوره گوشهنشينى اشاره دارد - در اين دنيا اندوهگين و ناراحت بوده و نه در بين مردم، مرتبهاى بهاندازۀ كمترين خواهان دانش داشته، و نه نزد عالمانشان كه بيشترشان از جاهلان، سنگدلترند به اندازۀ كمترين شاگردانشان از منزلت و موقعيتى برخوردار بوده است.»
از جمله مواردى كه به جمع بين دو روش (برهان و عرفان) اشاره كرده است، در اسفار (ج 4،صفحۀ 161) در بيان علت اختلاف وى با بعضى مشايخ صوفيه است. در اين باره گفته است: «در هر موردى كه حكم كردهاند، فقط به ذوق و وجدان بسنده نمودهاند. و اما ما بر چيزى كه برهان قطعى براى آن نداريم، اعتماد كامل نمىكنيم و آن را در كتابهاى فلسفى خود نمىآوريم.»
ملا صدرا پيوسته از كسانى كه يكى از دو شيوه را به كار مىبرند، بدگويى مىكند مانند سخنى كه در مفاتيح الغيب،صفحۀ 3 و در اسفار، ج1،صفحۀ 4 دارد: «به سخنان بيهودۀ صوفيه مشغول نباش، و به گفتههاى فيلسوف نمايان اعتماد مكن. " و آنان كسانى هستند كه وقتى پيامبران آنها با معجزات و دلايل شفاف و روشن به سراغشان آمدند، آنان به دانش و نظريههاى باطل خود شاد شدند تا وعدۀ عذابى كه آن را مسخره مىكردند آنان را فراگرفت."( سورۀ غافر، آيۀ 83) خدا ما و شما را، اى دوست من، از شر اين دو گروه حفظ كند و ميان ما و آنها يك لحظه جمع نكند.»
در مقدمۀ تفسير سورۀ فاتحة الكتاب از گروه نخست به بدعتگران گمراه كننده، و از گروه دوم به تعطيلگران گمراه تعبير كرده و سپس گفته است: «زيرا همۀ آنها از اولياى شياطين و ابناى ظلمتها و اهلطاغوتاند.»
بنا بر اين، فلسفۀ او كه ديگران را به آن فرامىخواند و بر آن پافشارى مىكند، عبارت است از جمع ميان روش مشائيان و اشراقيان و ايجاد وفاق ميان اين دو شيوه. از اين رو، مكتب علمى او بر آموزش و راهنمايى فرزندان روحانى او پايهگذارى شده و بيشتر كتابهايش به خصوص اسفار را به همين منظور نوشته است زيرا در پايان مقدمه،صفحۀ 3 گفته است: «علوم الهى در حكمت بحثى و نظرى را ضميمه كردم و در آن گنجاندم و حقايق كشفى را به شيوۀ آموزشى در آن بيان نمودم.» و همان گونه كه گذشت كسى كه در يكى از دو راه گام نهد، خود را از راه ديگر بىنياز نمىيابد.
پيش از ملاصدرا كسى در اين راه گام ننهاده است و فقط در مورد استاد او، ميرداماد، چنين گمانى وجود دارد. در اين صورت ملاصدرا اين افكار را از استاد خود گرفته و آنها را جلوهگر ساخته و راههاى فراگيرى آن را روشن كرده است. پس اگر او مؤسس اين مكتب نباشد، مفسر و روشنگر آن است.
به نظر صدرالمتالهين، شرع و عقل در تمام مسائل حكمى همداستاناند (اسفار، ج 4،صفحۀ 75). اشاره به اين حقيقت را با اين سخن خود دنبال كرده است: «از شريعت خداوندى، دور است كه احكام آن با دانش يقينى ضرورى، مخالفت داشته باشد، و فلسفهاى كه قوانين آن با كتاب و سنت، مطابقت نداشته باشد، روا است به نيستى گرايد.»
و در زمينۀ دانش، جمع ميان شريعت اسلامى و فلسفۀ يقينى، مكتب ديگرى براى صدر المتالهين است. بر همين اساس، همواره در هر مسألۀ دشوار فلسفى، به آيات قرآنى و آثار اسلامى استناد مىكند و در تطبيق مسأله با آنچه به آن استناد مىكند، حقا ماهر و زبردست است. حقيقت اين است كه در اين مكتب نيز او بنيانگذار است و كسى مانند او نيست.
همچنين استشهادهاى او به ادلۀ نقلى چنان كه خود نامگذارى مىكند از روى ريا و براى دفع دشمنى كسانى كه او را تكفير مىكردند نيست، بلكه دائما به خود مىبالد كه احدى مانند او رموز قرآن كريم و سنت مطهر معصومين (ع) را نمىفهمد و چنان بر توفيق جمع ميان فلسفه و دين زيادهروى مىكند كه او را از ريا و دروغ و فريب، دور مىسازد تا آنجا كه نزديك است كتابهاى فلسفىاش را تفسير دين، و كتب دينىاش - مثل تفسير قرآن و شرح كافى - را تفسير فلسفهاش قرار دهد. و لذا ما معتقديم كتابهاى او در تفسير و شرح حديث، در حقيقت، ادامۀ فلسفۀ اوست.
حاصل سخن اين كه از روش او در نوشتن به خوبى نمايان است كه وى داراى انديشۀ واحدى است كه در تمام آثارش به سوى آن در حركت و تلاش است و اين انديشه را او به طور خلاصه چنين بيان مىكند: «ان الشرع و العقل متطابقان» و اين انديشۀ عميق، داراى دو جزء يا دو طرف است:
طرف اول: تاييد عقل است نسبت به شرع. صدر المتالهين كتابهاى فلسفى خود را در همين موضوع نگاشته است، و هدف او تاييد متن و محتواى شريعت اسلامى توسط فلسفه است.
طرف دوم: تاييد شرع است نسبت به عقل و كتابهاى دينىاش را در اين باره بنياد نهاده است و هدف او اين است كه آنچه را در فلسفۀ خود آورده به كمك شريعت تاييد كند. پس حق اين است كه كتابهاى فلسفى او را كتابهاى دينى يعنى كلامى به شمار آوريم و كتابهاى دينى او را آثارى فلسفى، و اين است معناى سخن پيشين ما كه كتابهاى دينى او ادامۀ فلسفۀ او بوده است.
او با اين شيوۀ آميختن فلسفه و دين و جمع بين آن دو، خواه راه درست را رفته باشد و خواه مسير خطا پيموده باشد صاحب مكتب جديد ديگرى گرديده است كه خود، پديدآورندۀ آن است، هر چند انديشۀ وفاق ميان فلسفه و كلام اول بار توسط خواجه نصير طوسى بيان شد. در حقيقت، صدرالمتالهين فقط يك مكتب دارد، و آن دعوت به جمع ميان فلسفۀ مشاء و اشراق و اسلام است. اين عناصر سهگانه، پايههاى بحثها، و روش علمى در آثار اوست. به اين ترتيب، او پايهگذار مكتب جديدى در فلسفۀ الهى است. از ميان كتابهاى او، اسفار اربعه نمايانگر راستين اين مكتب است. اينك لازم است كه در بارۀ روش علمى او در آثارش سخن بگوييم.
راه و روش علمى صدر المتالهين در نوشتن
فلسفۀ او در تمام آثارش - حتى كتابهاى دينى او كه گفتيم جزئى از فلسفۀ او و ادامۀ آن است - بر پايۀ اين حقيقت است كه به دست آوردن علوم حقيقى و دانش يقينى تنها در علم به خداى تعالى و صفات او و ملك و ملكوت او، و علم به روز آخرت، و منازل و مقامات آن است زيرا به نظر او هدف نهايى - و چقدر در كتابهايش به ويژه در مقدمۀ آنها آن را تكرار مىكند - عبارت است از آموزش اين نكته كه آدمى چگونه پيشرفت مىكند و به كمال مىرسد - كه براى آن نسبت به انسان حدى وجود ندارد - و نيز بيان چگونگى سفر او به سوى خداى تعالى. در كتاب اسفار (1:90) گويد: «هدف ما در آن بيان راه وصول به حق، و چگونگى سير به سوى خداى تعالى است.»
چنان كه قبلا گفتيم، روش نوشتن او در كتابهاى مفصل و مختصر، حتى كتابهاى دينى او كه هدفش تطبيق شرع با فلسفۀ اوست، بر همين هدف، استوار است. طبق بيان او اين هدف داراى شش مقصد است، سه هدف به منزلۀ مبانى و اصول، و سه هدف، به منزلۀ توابع و فروع.
وى آثار خود را بر پايۀ اصول بنيان كرده است. و آنها عبارتاند از:
1. شناخت حضرت حق و صفات و آثار او، و آن همان فن ربوبيات است كه جزئى از فلسفۀ كلى است و هنگامى كه از فلسفۀ كلى گفت و گو مىكند چنان كه در اسفار متذكر مىشود هدفش از بحث همين است نه چيزى ديگر.
2. شناخت صراط مستقيم و درجات صعود به سوى حضرت حق تعالى و چگونگى سير و سلوك به سوى او، كه همان «علم نفس» است كه بخشىاز «علوم طبيعى» است. هر گاه از علم طبيعى سخن به ميان آورد چنان كه در اسفار نيز چنين است بحث از آن در نظر او براى اين هدف است.
3. شناخت معاد و بازگشت به سوى حق تعالى و احوال آنان كه به سوى او و به دار رحمت او بار يافتهاند، و آن علم معاد است. اين اركان سهگانه، محور آثار اوست.
اما براى توابع كتاب جداگانهاى ننوشته است و آن مباحث را با توجه به موضوع در خلال آثار خود بيان مىكند، زيرا اينگونه مباحث توابع آن اركان به شمار مىآيند. توابع عبارتاند از:
1. شناخت كسانى كه از سوى خدا براى دعوت خلق و نجات نفس برانگيخته شدهاند، و آنان همان رهبران سفر آخرت و پيشوايان كاروان بشريتاند، يعنى انبيا و اوصيا بلكه اوليا.
2. بيان آنچه منكران گفتهاند و روشن شدن رسوايىهاى آنان، و منكران همان راهزنان سفر آخرتاند.
3. آموزش آباد كردن منازل و مراحل در آن سفر و چگونگى برگرفتن زاد و توشه و آمادگى با تربيت و پرورش نفس و اينكه چه چيزهايى براى نفس مناسب است، و اين همان است كه «علم اخلاق» ناميده مىشود.
ملاصدرا جهت نيل به اين هدف، راهى را كه بيان شد پيموده است، و آن عبارت است از جمع ميان فلسفۀ مشاء، اشراق و اسلام، بدين معنى كه براى اثبات مطلوب خود نخست دلايل منطقى را ذكر مىكند و آنگاه مكاشفات و مشاهدات عرفانى خود را، و سپس به دلايل سمعى (نقلى) استشهاد مىكند و در اكثر كتابهاى خود به ويژه كتاب اسفار، كه برترين كتاب اوست، از همين شيوه پيروى مىكند. البته بعضى از آثار خود را به روش عرفانى اختصاص داده، و بعضى ديگر را به روش بحثى (فلسفى كلامى).
اما كتابهايى كه در آنها از شيوۀ عرفانى بهره برده است، عبارتاند از: «الشواهد الربوبيه» ، «العرشيه» ، «اسرار الآيات» و «الواردات القلبيه». با وجود اختلافى كه در زياد و كم بودن حجم و شيوه و نحوۀ بيان مطالب دارند، اسامى اين كتابها بيانگر ذوق عرفانى آنهاست. و در خصوص كتاب آخر (الواردات القلبيه) مانند كاهنان متظاهر به علم، مسجع و پيچيده و نامانوس سخن گفته، گويا همان گونه كه خود در مقدمۀ الشواهد الربوبيه مىگويد مىخواهد چنين وانمود كند كه مطالب آن يك رشته الهامات الهى است كه آن را فرمان دهندۀ دل به قلب او وارد ساخته و با اشارۀ غيب به قلب او القا شده و او امر خداوند را اطاعت نموده است. مىخواهد بگويد كه او اختيارى ندارد و به عبارتى، مجبور است. آنچه او بيان مىكند شباهت به متون دينى و احاديث قدسى دارد، چنان كه همين ادعا در كلمات ابن عربى هم ديده مىشود. در مقدمۀ «العرشيه» گويد: «اين مطالب، قبساتى است برگرفته از مشكات نبوت و ولايت، و ماخوذ از سرچشمههاى كتاب و سنت، و حاصل بحث و گفت و گو نيست.»
و اما كتابهاى مختص به شيوۀ بحثى و نظرى، عبارتاند از: شرح هدايه اثيرى، و شرح الهيات شفا، كه در آنها از شيوۀ متن اين دو كتاب پيروى نموده است و لذا در شرح شفا هر گاه ناخودآگاه وارد شيوه عرفانى شده، از آن پوزش خواسته و در صفحۀ 167 اين شرح گفته است: «برادران اهل بحث (فيلسوفان و متكلمان)، عذر ما را به خاطر خارج شدن از شيوۀ نظرى و بيان مطالب به روش عرفانى كه به دليل ذوق بوده است، بپذيرند.» سپس هر گاه هر دو شيوه را در نوشتۀ خود به كار مىبرد (به ويژه دراسفار)، نخست به روش اهل نظر و بحث شروع مىكند و آنگاه مشاهدات عرفانى و مكاشفات يقينى خود را بيان مىكند و آن چنان كه خود مىگويد اين براى سادگى و راحتى كار نوآموزان است. (اسفار 1:18). آنگاه در صفحۀ بعد گفته است: «ما نيز در بيشتر هدفهاى خود از همين روش پيروى مىكنيم، نخست در ابتدا و ميانۀ بحثها روش فلاسفه را پيموده، سپس در نهايت از آنها جدا شدهايم تا آنچه از ابتدا مطلوب ما بوده براى خوانندگان مبهم نباشد، بلكه با آن همراه گردند، و سخن ما براى آنان قابل پذيرش باشد.»
چنان كه پيش از اين نيز گفتيم صدرالمتالهين تنها كسى است كه به اين روش علمى عمل نموده و مؤسس مكتب آن است، و مانند اسفار كتابى را سراغ نداريم كه بدين صورت گسترده دو روش (برهان و عرفان) را جمع كرده و وفاق پديد آورده باشد و نظريههاى دانشوران را با وجود اختلاف روشهايشان گرد آورده و به صورت دقيق علمى بررسى كرده باشد.
وى در اين كتاب با بيانى روشن و دقيق و با توضيحات كافى اهداف را بيان كرده است در حالى كه آنچه در كتابهاى فلسفه رايج است، دشوارنويسى و رمزگويى است. كتابهاى فلسفۀ پيش از او و حتى پس از او با روشى آسان نگاشته نشده است به دليل آنكه فيلسوفان نظريههاى خود را تنها براى شاگردان مستعد خود بيان مىكردند و رموز آن را شرح مىدادند. ملا صدرا نيز به عنوان پيروى از حكماى بزرگ به مخفى نگاه داشتن مطالب خود سفارش مىكند، (اسفار، مقدمه، صفحۀ 4 ، مبدا و معاد، صفحۀ 1) ر.ك: تعليقه حكيم سبزوارى لكن رمزگويى و دشوارنويسى را به عنوان راهى براى پنهان كردن نظريههاى خود، به خصوص در اسفار، در پيش نگرفته است بلكه در بيان اين نظريهها با عبارات مختلف و مكرر، تا آنجا كه در توان داشته و متناسب با موضوع، بحث را گسترده كرده است. او نويسندهاى است كه از موهبت الهى برخوردار بوده و در زمان خود و ديگر عصرها حكيمى همانند او وجود نداشته است. امتياز مير داماد در كاربرد مجاز و كنايات و سخنان برگزيده و عبارات آهنگين بود و به همين جهت لقب امير بيان به او داده شد و در نظر من براى شاگرد او اين لقب، شايستهتر است.
هر چند به نظر ملا صدرا «فهم حقايق، جداى از الفاظ، ممكن نيست، زيرا اصطلاحات و مفاهيم لغات، گونهگون است» و اين سخنى بجاست كه اهل دانش به آن نظر دارند، لكن او در كتاب اسفار براى تفهيم اهداف خود از هيچ كوششى فروگذار نكرده و نهايت كوشش نويسندهاى توانا را در توضيح مطالب به كار برده و در اين راه نيز موفق بوده است به گونهاى كه اين توفيق براى ديگران به دست نيامده است و چنان كه خود در پايان صفحۀ 3 مقدمه گفته است: «سپاس خداوند را كه سخنانى بيان شد كه در آن نه دشوارى و نه شكى وجود دارد. سخنى است رمزگونه كه با دقت نگاشته شده است و به فهمها نزديك است، و با آنكه در نهايت نزديكى است، مقام آن بلند و عالى است.» آن گاه گفته است: «مفاهيم دشوار را با كلماتى ساده بيان كردم.» و گفته است: «به ديدۀ عقلت به معانى آن بنگر، آيا مشكلى در آن به نظر مىرسد؟ سپس بار ديگر به الفاظ آن بنگر آيا در آن نقصى مىبينى؟» و در حقيقت، كتاب اسفار او شايستۀ اين وصف است، به ويژه سخن او در بارۀ آن: «قريبا من الأفهام في نهاية علوه، در نهايت علو معانى، به فهمها نزديك است.» به فهم نزديك بودن آن، به اعتبار سهولت عبارت و متانت آن است، و نهايت علو آن، به اعتبار نظرات دقيق و افكار بلندى است كه ناشى از دانشمندان بزرگ و سرامد است، چنان كه خود در مبدا و معاد،صفحۀ 3 از آن اين گونه سخن گفته است: «ما براى آنان كه داراى استعداد بيشترى براى تحصيل كمالاند، به گونهاى رساتر و گستردهتر كتابى با عنوان اسفار اربعه تصنيف كرديم كه جامع فنون علوم كمالى است و ميدان اصحاب فكر و انديشه است و جولانگاه ارباب نظر.»
آثار صدر المتالهين
در بارۀ شيوۀ نوشتن او به اندازۀ كافى سخن گفتيم. تا آنجا كه ما مىدانيم كتابى غير فلسفى ننوشته است، حتى كتابهاى تفسير او چنان كه پيش از اين گفتيم دنبالۀ فلسفۀ اوست، زيرا به نظر او مرد الهى حق ندارد كه به غير از علوم حقيقى محض، به چيزى بپردازد. مراد او از علوم حقيقى، دانشى است كه آنها را علوم كلى مىنامد. وى بوعلى را سخت نكوهش مىكند كه به علوم جزئى مانند طب و امثال آن پرداخته است و در بسيارى موارد كسانى را كه حكمت فرا نمىگيرند نكوهش مىكند، چنان كه از كلمات او مىتوان به اين مطلب پى برد.
تمام يا بيشتر كتابهاى ملاصدرا با وجود مقاومت سرسختانه و دشمنى در برابر فلسفۀ او در اواخر سدۀ گذشته و اوايل اين سده، چاپ سنگى شدهاند و ما اينك همۀ آنها را با توجه به بررسىهاى انجام شده برمىشماريم:
1. الاسفار الاربعة، كه آن را الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية نيز مىنامد. در بحث پيشين در بارۀ ارزش علمى اين اثر سخن گفتيم و در آنجا گفتيم كه اسفار، مرجع و مادر ديگر كتابهاى اوست و برترين كتاب در ميان كتب فلسفى از قديم و جديد مىباشد، و نخستين اثر او در دورۀ سوم زندگى علمى اوست، چنان كه نخستين كتاب اوست كه چاپ گرديده است. اين كتاب در ايران در سال 1282 در چهار مجلد بزرگ، چاپ سنگى شده كه مجموع آن 926 صفحه قطع بزرگ است و حكيم حاج ملا هادى سبزوارى بر سه مجلد آن حاشيه نوشته است. علاوه بر آن 9 حاشيۀ ارزشمند بر اين كتاب نوشته شده كه مرحوم شيخ آقا بزرگ در الذريعه (6:19) ذكر كرده است.
اسفار جمع سفر است و سفر به فتح سين و فاء، از كلمۀ مسافرت، ماخوذ است (نه سفر به كسر سين و سكون فاء به معناى كتاب چنان كه بعضى از نويسندگان معاصر پنداشتهاند). آن را به سفرهاى عقلى چهارگانۀ عرفا تشبيه كرده است، چنان كه خود در مقدمه آورده است: «و آن اسفار عبارتاند از: 1. سفر از خلق به سوى حق. (السفر من الخلق الى الحق) 2. سفر با حق در حق. (السفر بالحق فى الحق) 3. سفر از حق به سوى خلق، با حق. (السفر من الحق الى الخلق بالحق) 4. سفر با حق در ميان خلق (السفر بالحق فى الخلق)
معناى آن اين نيست كه مجلدات چهارگانه بر طبق اين سفرهاى عرفانى تنظيم شده باشد، بدين معنى كه جلد اول براى سفر اول و جلد دوم براى سفر دوم و به همين صورت بلكه اين فقط يك تشبيه است كه از باب تبرك صورت گرفته است. از اين رو تلاش برخى از تعليقهنويسان اسفار براى تطبيق آن بر اسفار اربعۀ عرفانى، تلاشى است ناموفق.
مجلدات چهارگانۀ اسفار بدين گونه ترتيب يافته است: 1. در امور عامه و آن چنان كه خود گفته است بحث در بارۀ طبيعت وجود و عوارض ذاتى آن است. 2. در علم طبيعى. 3. در علم الهى يا معرفت ربوبى و حكمت الهى. 4. در علم النفس از مبدا پيدايش آن تا آخرين مقامات آن كه معاد است. آن را در زمان زندگى استاد خود، ميرداماد، متوفاى سال 1040 نوشته است زيرا وقتى از او ياد مىكند، براى طول عمر او دعا مىكند.(2:111) بلكه نوشتن آن قبل از سال 1015 صورت گرفته است زيرا در پايان نسخۀ خطى كتاب مبدا و معاد كه به زودى به آن اشاره خواهيم كرد آمده كه در سال 1015 آن را به پايان رسانده است و در مقدمۀ آن، صفحۀ 3، تقدم نگارش اسفار را بر مبدا و معاد يادآور شده است.
2. المبدا و المعاد كه مشتمل بر 370 صفحه به قطع متوسط است و در سال 1314 به چاپ رسيده و در بارۀ دو موضوع بحث مىكند: الهيات و معاد.
اين كتاب، بيان متوسطى دارد و در آن روش اسفار را در پيش گرفته و راه فلاسفه و راه عرفا را تلفيق كرده است و پيش از اين گفتيم كه نگارش اين اثر، بعد از اسفار است. اين كتاب، داراى نسخهاى خطى و قديمى است كه در كتابخانۀ سيد محمد مشكات كه به دانشگاه تهران اهدا شده است به شمارۀ 421 موجود است، و نزد ما هم از آن نسخهاى خطى وجود دارد كه به تاريخ 1235 نوشته شده است.
3. الشواهد الربوبيه فى المناهج السلوكيه، كتابى است با مضامين لطيف، مرتب و مختصر بر طبق روش عرفانى در 264 صفحه به قطع متوسط كه در سال 1286 به چاپ رسيده است. نزد استادان فن، معروف است كه اين آخرين اثر صدر المتالهين است. در حقيقت، خلاصۀ نظريههاى وى در مسائل فلسفى در اين كتاب گردآوردى شده است، چنان كه خود در مقدمه به آن اشاره نموده است. به نظر من فراگيرى آن براى افراد مبتدى و نوآموز، خيلى مناسبتر از فراگيرى شرح منظومه است. در كتابخانۀ ما نسخهاى خطى از آن موجود است كه به سال 1235 نوشته شده است. اين كتاب، و كتاب مبدا و معاد به يك خط است.
4. اسرار الآيات و انوار البينات، در شناخت رموز آيات خداى تعالى و صنايع و حكم آن. اين كتاب به روش عرفانى نوشته شده و همراه با تطبيق آيات قرآنى بر اكثر بحثهاى آن مىباشد و در 92 صفحه به قطع بزرگ در سال 1391 به چاپ رسيده و چندين بار هم تجديد چاپ شده است.
5. المشاعر كه به روش عرفانى است و در 108 صفحه به قطع كوچك در سال 1315 با تعليقات و حواشى عدهاى از بزرگان فلسفه چاپ خوبى از آن انتشار يافته است.
6. الحكمة العرشية نيز به روش عرفانى در 96 صفحه به قطع كوچك، با كتاب المشاعر در يك مجلد به چاپ رسيده است. شيخ احمد زين الدين احسائى بر اين كتاب و بر كتاب مشاعر، رديه نوشته است.
7. شرح الهداية الاثيرية كه در آن به پيروى از متن تنها به شيوۀ اهل بحث و نظر، بحث كرده است. اين كتاب در 397 صفحه قطع متوسط در سال 1313 به چاپ رسيده است. كتاب «الهداية» نوشتۀ حكيم اثير الدين مفضل ابهرى از فضلاى قرن هفتم هجرى است. گفته شده در سال 663 وفات يافته است.
8. شرح إلهيات الشفا، در آن روش متن يعنى روش نظرى را در پيش گرفته است. اين اثر در 264 صفحه قطع بزرگ در سال 1303 با الهيات شفا در يك مجلد به چاپ رسيده است ولى كامل نيست. تا پايان مقالۀ ششم را شرح داده است. كتاب الشفاء اثر ابن سينا است.
9. رسالة الحدوث، بحثى است گسترده در مسألۀ حدوث عالم، در 109 صفحه به قطع متوسط، در سال 1302 در مجموعهاى مشتمل بر 8 رسالۀ ديگر به چاپ رسيده است، اين رسائل را تا شماره 17 ذكر مىكنيم. در اسفار در چند مورد به ذكر آنها پرداخته است.
10. رسالة اتصاف الماهية بالوجود، در 10 صفحه نوشته شده و نيز بر حاشيۀ رسالۀ تصور و تصديق كه از آن به زودى ياد خواهيم كرد چاپ شده است.
11. رسالة التشخص، در 12 صفحه.
12. رسالة سريان الوجود، كه گمان مىكنيم همان رسالۀ طرح الكونين باشد كه بعدا به آن اشاره خواهد شد. در 16 صفحه است. نگارش اين رساله مقدم بر نگارش اسفار بوده، به دليل آنكه مشتمل بر گفتهاى است كه در اسفار از آن خارج شده است مانند قول به اصالت ماهيت، زيرا در اسفار (1:10) گفته است: «من در گذشته از نظريۀ عرفا در مورد اعتباريت وجود و اصالت ماهيات، به شدت دفاع مىكردم، تا آنكه پروردگارم مرا هدايت كرد و اين حقيقت به صورت واضح برايم هويدا شد كه امر بر عكس آن است.» چنان كه روش او در وحدت وجود در اين رساله با روش اخير او كه اسفار را بر آن بنا نهاده است، يكسان نيست.
13. رسالة القضاء و القدر، در 90 صفحه.
14. رسالة الواردات القلبية، در 40 صفحه. وصف آن در بحث روش علمى او گذشت.
15. رسالة اكسير العارفين، در شناخت حق و يقين در 63 صفحه.
16. رسالة حشر العوالم، در 30 صفحه، و نيز بر حاشيۀ مبدا ومعاد،صفحۀ 184 و بر حاشيۀ كشف الفوائد علامه حلى،صفحۀ 94 چاپ شده است. اين رساله در سال 1312 به چاپ رسيده و ناشر در بارۀ آن گفته است: به گمانم اين همان رسالۀ موسوم به طرح الكونين است. ولى در فهرست كتابخانۀ سيد محمد مشكات رسالة الحشر به اين اسم ناميده شده است: «طرح الكونين فى حشر العالمين». اما به گمان من پندار او نادرست است، به دليل اينكه در اسفار وقتى به طرح الكونين اشاره مىكند (1:10) مىگويد: «و در آن رسالهاى جداگانه نوشتم، كه طرح الكونين نام نهادم.» و مراد او مبحث وحدت وجود است. علاوه بر اين كه در فصول حشر از جزء چهارم اسفار به اين رساله اشاره نكرده است، در صورتى كه اگر اين رساله، همان رسالۀ طرح الكونين باشد كه نگارش آن بر اسفار مقدم بوده است، بنا بر عادت بايد به آن اشاره مىكرد.
17. رسالة خلق الاعمال، در 7 صفحه و نيز بر حاشيۀ كشف الفوائد صفحۀ 149 چاپ شده است.
18. رسالۀ او به ملا شمساى گيلانى در بارۀ پارهاى از مسائل دشوار. شمس الدين محمد گيلانى اصفهانى، يكى از شاگردان يا معاصران اوست كه در سال 1098 وفات يافته است. اين رساله در حاشيۀ مبدا و معاد صفحۀ 340 چاپ شده است. در الذريعه چنين آمده است:«آن را در ميان كتابهاى حاج عماد اصفهانى كه بر كتابخانۀ رضوى وقف كرده است، ديدم.»
19. أجوبة المسائل الثلاث، كه خواجه نصير الدين طوسى براى شمس الدين خسروشاهى فرستاده ولى جوابى دريافت نكرده است. بر حاشيۀ مبدا و معاد، صفحۀ 372 و شرح الهداية، صفحۀ 93 به چاپ رسيده است.
20. رسالة التصور و التصديق، در 30 صفحه به قطع متوسط، چاپ سال 1311 پيوست به كتاب الجوهر النضيد در منطق، اثر علامه حلى.
21. رسالة في اتحاد العاقل و المعقول، و اينكه عقل فعال، همۀ وجودات است. نسخۀ خطى آن را در «المكتبة الحسينية» نجف اشرف در بين مجموعهاى به شمارۀ 142 صنف هفتم كه در 35 صفحه به قطع متوسط است، ديدم. چنانكه مرحوم شيخ آقابزرگ در الذريعه نقل كرده در ايران چاپ شده است.
22.كسر الاصنام الجاهلية، در بارۀ كافر بودن صوفيه. اين كتاب در شمار آثار او آمده است ولى آن را به دست نياوردم.
23. جوابات المسائل العويصة، در الذريعه آن را ذكر كرده است. شايد اين رساله، همان «أجوبة المسائل الثلاث» يا «أجوبة مسائل مظفر حسين الكاشاني» باشد. نسخهاى خطى از آن به شمارۀ 1030 در كتابخانۀ سيد محمد مشكات كه به دانشگاه تهران هديه شده موجود است.
24. رسالة حل الإشكالات الفلكية في الإرادة الجزافية. در اسفار(1:176) از آن نام برده و حكيم سبزوارى در تعليقه بر اسفار گفته است: «آن رساله را نديدهايم.»
25. حاشيه بر شرح حكمة الاشراق سهروردى، كه در سال 1316 چاپ شده است.
26. رسالهاى در حكمت جوهرى.
27. رسالهاى در الواح معادى.
28. حاشيه بر رواشح ميرداماد.
29. شرح اصول الكافى، بين 500 تا 600 صفحه به قطع بزرگ. تاريخ چاپ آن ذكر نشده است. آن را تا حديث 499 (باب اينكه ائمه، واليان امر خدا و خزانه علم اويند) به پايان برده است.
30. رسالة المظاهر الإلهية في أسرار العلوم الكمالية، در حاشيۀ مبدا و معاد، صفحۀ 232 چاپ شده است.
31. مفاتيح الغيب، تقريبا در 200 صفحه به قطع بزرگ. با شرح اصول كافى چاپ شده است و در آغاز آن شرح حال مختصر نويسنده به قلم ناشر آمده است. اين كتاب را به عنوان مقدمۀ تفسير خود كه در ذيل از آن ياد مىشود نوشته است.
32. تفسير القرآن الكريم كه مشتمل بر تفسير تعدادى از سورهها و آيههاى قرآن است. اين تفسير، تمام نشده است و چنين برمىآيد كه هدف او نگارش تفسير كامل قرآن بوده ولى مرگ مهلتش نداده است. (به مقدمۀ تفسير سورۀ سجده رجوع كنيد). اين اثر در سال 1321 يا 1322 در 616 صفحه به قطع بزرگ به چاپ رسيده است كه آن مقدار از تفسير است كه به گفتۀ ناشر به آن دست يافته است. اين اثر، شامل تفسير سورۀ فاتحه در 41 صفحه، تفسير سورۀ بقره در 248 صفحه تا آيۀ 62 «كونوا قردة خاسئين»، تفسير آية الكرسى در 67 صفحه (همچنين داراى تفسير ديگرى بر آية الكرسى به زبان فارسى است كه در الذريعه از آن ياد كرده است)، تفسير آيۀ نور در 67 صفحه كه در سال 1313 به طور مستقل چاپ شده است، تفسير سورۀ سجده در 33 صفحه، تفسير سورۀ يس در 86 صفحه، نگارش آن چنان كه در پايان آن گفته است در سال 1030 تمام شده است ، تفسير سورۀ واقعه در 25 صفحه، كه جداگانه در قطع كوچك به چاپ رسيده است، تفسير سورۀ حديد در 42 صفحه، تفسير سورۀ جمعه در 29 صفحه، تفسير سورۀ طارق در 9 صفحه كه آن را بر ده تسبيحه مرتب كرده است و با كشف الفوائد نيز در سال 1313 چاپ شده است، تفسير سورۀ زلزال در 7 صفحه و تفسير آيۀ «و ترى الجبال تحسبهم جامدة» در 3 صفحه مىباشد.
33. تفسير سورۀ الاضحى، طبق نقل مرحوم تهرانى در الذريعه در ضمن مجموعه تفسيرهاى او در سال 1322 چاپ شده است. در صورتى كه مقصود از اين مجموعه، مجموعۀ پيشين باشد چنان كه برمىآيد تفسير اين سوره در آن مجموعه وجود ندارد.
متن فوق مقدمۀ فيلسوف فرهيخته، استاد محمدرضا مظفر بر اسفار صدر المتالهين بود كه توسط حسين روحانىنژاد ترجمه و ويرايش گرديده و با اندكى تصرف در برنامه قرار داده شده است.
وابستهها
التعلیقات لصدر المتالهین علی الشفاء / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
تقریرات فلسفه امام خمینی قدس سره / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
الـجوهر النضید في شرح منطق التجرید / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
مفاتیح الغیب / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
الشواهد الربوبیة في المناهج السلوکیة / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
عرشیه / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
المبدا و المعاد (صدر المتالهین ) / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
أسرار الآیات / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
رساله سه اصل: بانضمام منتخب مثنوی و رباعیات او / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
الحکمة المتعالیة في الأسفار العقلیة الأربعة / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
مجموعه رسائل فلسفی صدر المتألهین / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
المظاهر الإلهیة في أسرار العلوم الكمالیة / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
کسر أصنام الجاهلیة / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
شرح الهدایة الاثیریة / نوع اثر: کتاب / نقش: شارح
سه رساله فلسفی: متشابهات القرآن - المسائل القدسیة - اجوبة المسائل / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
رسالة في الحدوث / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
شرح بر زاد المسافر صدر الدین محمد بن ابراهیم شیرازی / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
ایقاظ النائمین / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
الرسائل / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
شرح اصول الکافی / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
تفسیر القرآن الکریم (صدرا) / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
آگاهی و گواهی / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
مجموعه اشعار فیلسوف کبیر صدرالدين شيرازی «ملا صدرا» / نوع اثر: کتاب / نقش: سراينده
عرفان و عارف نمایان ترجمه کتاب کسر اصنام الجاهلیه / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
مفاتیح الغیب ( ترجمه ) / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
ترجمه و شرح بخش نخست مبدا و معاد صدر المتالهین شیرازی ( المبدا و المعاد ) / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
اسرار الآیات / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
المظاهر الإلهیة / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه ( ارشاد ) / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
مقدمه بر المشاعر صدرالمتألهین شیرازی (ملاصدرا) / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
ترجمه و تفسیر الشواهد الربوبیه / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
أسرار الآیات / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
شرح و تعلیقه صدر المتالهین بر الهیات شفا / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
المشاعر / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
رسالة الحشر / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
ترجمه و متن رسالة حدوث العالم / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
منطق نوین مشتمل بر اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
الواردات القلبیة فی معرفة الربوبیة / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
التنقیح فی المنطق / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
الشفاء (الالهیات) و تعلیقات صدر المتألهین علیها / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
تحریر الاسفار للمولی صدر الدین الشیرازی / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
مجموعه رسایل فلسفی (ویرایش جدید) / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
شرح الاصول الکافی / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
ترجمه اسفار / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
اسرار الآیات ( تحقیق موسوی ) / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
الحکمة المتعالیة في الأسفار الأربعة ( بنیاد صدرا ) / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
التعلیقات علی شرح حکمة الاشراق / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
دستورات طبی / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
رسالة في القطب و المنطقه. اجوبه المسائل: النصيريه، العويصه، جيلانيه / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
کتاب العرشیة / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
مثنوي ملا صدرا / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
تفسير القرآن الکريم / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
ضوابط المعرفة، المساة شرح الهداية الأثيرية / نوع اثر: کتاب / نقش: شارح
مجموعة الرسائل / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
المبداء و المعاد في الحکمة المتعالية / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
رسالة الأصول الثلاثة، رؤوس الشيطان في علاقة الفقيه بالسلطان / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
العرشية / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
المبدأ و المعاد / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
رساله سه اصل / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
إيقاظ النائمين / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
رساله سه اصل، تصنيف صدرالدين محمدبن ابراهيم شيرازي (ملا صدرا) / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
نهایه الافکار : تعلیقات رشیقه انیقة علی الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الأربعة / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
مفاتیح الغیب / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
مفاتیح الغیب / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
ترجمه، شرح و تحقيق شواهد الربوبية به ضميمه متن و ترجمه أوصاف الاشراف طوسي / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
رسائل فلسفی / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
الحکمة المتعالیة في الأسفار العقلیة الأربعة / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
مفاتیح الغیب / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
شرح الهداية الأثيرية / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
حکمة الاشراق / نوع اثر: کتاب / نقش: حاشيه نويس
الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده