باخرزی، سعید بن مطهر: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
     
    (۵۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۱: خط ۱:
    <div class='wikiInfo'>
    <div class="wikiInfo">
    [[پرونده:NUR05297.jpg|بندانگشتی|سیف‌الدین باخرزی، سعید بن مطهر]]
    [[پرونده:NUR05297.jpg|بندانگشتی|باخرزی، سعید بن مطهر]]
    {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
    {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
    |-
    |-
    ! نام!! data-type='authorName'|سیف‌الدین باخرزی، سعید بن مطهر
    ! نام!! data-type="authorName" |باخرزی، سعید بن مطهر
    |-
    |-
    |نام های دیگر  
    |نام‎های دیگر  
    |data-type='authorOtherNames'| ب‍اخ‍رزی‌، اب‍وال‍م‍ع‍ال‍ی‌ س‍ع‍ی‍د ب‍ن‌ م‍طه‍ر
    | data-type="authorOtherNames" | ب‍اخ‍رزی‌، اب‍وال‍م‍ع‍ال‍ی‌ س‍ع‍ی‍د ب‍ن‌ م‍طه‍ر


    ب‍اخ‍رزی‌، س‍ی‍فال‍دی‍ن
    ب‍اخ‍رزی‌، س‍ی‍ف‌ال‍دی‍ن


    س‍ی‍فال‍دی‍ن‌ ب‍اخ‍رزی‌، اب‍وال‍م‍ع‍ال‍ی‌ س‍ع‍ی‍د ب‍ن‌ م‍طه‍ر
    س‍ی‍ف‌ال‍دی‍ن‌ ب‍اخ‍رزی‌، اب‍وال‍م‍ع‍ال‍ی‌ س‍ع‍ی‍د ب‍ن‌ م‍طه‍ر


    س‍ی‍ف‌ ب‍اخ‍رزی‌، س‍ع‍ی‍د ب‍ن‌ م‍طه‍ر
    س‍ی‍ف‌ ب‍اخ‍رزی‌، س‍ع‍ی‍د ب‍ن‌ م‍طه‍ر
    |-
    |-
    |نام پدر  
    |نام پدر  
    |data-type='authorfatherName'|
    | data-type="authorfatherName" |مطهر
    |-
    |-
    |متولد  
    |متولد  
    |data-type='authorbirthDate'|
    | data-type="authorbirthDate" |586ق
    |-
    |-
    |محل تولد
    |محل تولد
    |data-type='authorBirthPlace'|
    | data-type="authorBirthPlace" |باخز
    |-
    |-
    |رحلت  
    |رحلت  
    |data-type='authorDeathDate'|629 هـ.ق
    | data-type="authorDeathDate" |629 ق
    |-
    |-
    |اساتید
    |اساتید
    |data-type='authorTeachers'|
    | data-type="authorTeachers" |[[سهروردی، یحیی بن حبش|شيخ شهاب‌الدين سهروردى]]
     
    ابوالفتح حُصرى
     
    على بن محمد موصلى
    |-
    |-
    |برخی آثار
    |برخی آثار
    |data-type='authorWritings'|[[دو رساله عرفانی در عشق]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
    | data-type="authorWritings" |[[دو رساله عرفانی در عشق]]  
    |-class='articleCode'
    |- class="articleCode"
    |کد مولف
    |کد مؤلف
    |data-type='authorCode'|AUTHORCODE5297AUTHORCODE
    | data-type="authorCode" |AUTHORCODE05297AUTHORCODE
    |}
    |}
    </div>
    </div>
    {{کاربردهای دیگر|باخرزی (ابهام‌زدایی)}}
    '''باخَرْزى، ابوالمعالى سيف‌الدين سعيد بن مطهر بن سعيد''' (586-629ق)، مشهور به شيخ عالَم، محدث، عارف و از مشايخ بزرگ طريقه كبرويه، [[باخرزی، یحیی بن احمد|ابوالمفاخر يحيى بن احمد باخرزى]] نواده ایشان است.


    == ولادت ==
    در 586ق / 1190م ديده به جهان گشوده است.


    «باخَرْزى، ابوالمعالى سيف الدين سعيد بن مطهر بن سعيد»، مشهور به شيخ عالَم، محدث، عارف و از مشايخ بزرگ طريقه كبرويه بوده كه در 586ق / 1190م ديده به جهان گشوده است.
    == تحصیلات ==
     
    وى در باخرز يا يكى از توابع آن، زاده شد و همان جا رشد كرد و مقدمات علوم را فراگرفت، سپس روى به سفر نهاد و فقه و حديث را در هرات، نيشابور و بغداد نزد محدثان و فقهاى بزرگى چون [[سهروردی، یحیی بن حبش|شيخ شهاب‌الدين سهروردى]]، ابوالفتح حُصرى، على بن محمد موصلى، ابراهيم بن سالار خوارزمى، مؤيد طوسى، فضل‌الله بن محمد بن احمد نوقانى و جلال‌الدين مرغينانى فراگرفت.
    وى در باخرز يا يكى از توابع آن، زاده شد و همان جا رشد كرد و مقدمات علوم را فراگرفت، سپس روى به سفر نهاد و فقه و حديث را در هرات، نيشابور و بغداد نزد محدثان و فقهاى بزرگى چون شيخ شهاب الدين سهروردى، ابوالفتح حُصرى، على بن محمد موصلى، ابراهيم بن سالار خوارزمى، مؤيد طوسى، فضل الله بن محمد بن احمد نوقانى و جلال الدين مرغينانى فراگرفت.


    پس از آن به تصوف گرايش يافت و به خوارزم نزد شيخ نجم الدين كبرى رفت؛ درحالى‌كه به گزارش فصيح خوافى، وى پيش از آن در هرات از شيخ تاج الدين محمود بن حداد اشنهى، خرقه تبرك گرفته بود.
    پس از آن به تصوف گرايش يافت و به خوارزم نزد شيخ [[نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر|نجم‌الدين كبرى]] رفت؛ درحالى‌كه به گزارش فصيح خوافى، وى پيش از آن در هرات از شيخ تاج‌الدين محمود بن حداد اشنهى، خرقه تبرک گرفته بود.


    وى نزد شيخ نجم الدين، مراحل سير و سلوك را طى كرد و پس از مدت كوتاهى، خرقه خلافت گرفت و شيخ نجم الدين كبرى او را با القابى چون امام العارف، شرف الاسلام، مقدم الطائفه و حجة السالكين ستود. آنگاه به اشارت مراد خود، رهسپار بخارا شد و در اين شهر، در محله فتح‌آباد، خانقاهى بنا نهاد و در آنجا و نيز در مسجد صرافان، مجالس وعظ و اندرز بر پا كرد و مشتاقان و مريدانش، از اطراف و اكناف، به گرد او جمع شدند. وى در اين شهر، چنان شهرت و احترامى كسب كرد كه او را شيخ بزرگ خواندند و خاندانش به شاهان بخارا شهرت يافتند.
    وى نزد شيخ نجم‌الدين، مراحل سير و سلوك را طى كرد و پس از مدت كوتاهى، خرقه خلافت گرفت و شيخ [[نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر|نجم‌الدين كبرى]] او را با القابى چون امام العارف، شرف الاسلام، مقدم الطائفه و حجة السالكين ستود. آنگاه به اشارت مراد خود، رهسپار بخارا شد و در اين شهر، در محله فتح‌آباد، خانقاهى بنا نهاد و در آنجا و نيز در مسجد صرافان، مجالس وعظ و اندرز بر پا كرد و مشتاقان و مريدانش، از اطراف و اكناف، به گرد او جمع شدند. وى در اين شهر، چنان شهرت و احترامى كسب كرد كه او را شيخ بزرگ خواندند و خاندانش به شاهان بخارا شهرت يافتند.


    سيور قوتى، مادر مسيحى منكوقاآن، وقتى در بخارا مدرسه‌اى بنا كرد، باخرزى را سرپرست و متولى آن گردانيد. خود منكوقاآن و وزير او، برهان الدين مسعود يلواج نيز شيخ را بزرگ مى‌شمردند.
    سيور قوتى، مادر مسيحى منكوقاآن، وقتى در بخارا مدرسه‌اى بنا كرد، باخرزى را سرپرست و متولى آن گردانيد. خود منكوقاآن و وزير او، برهان‌الدين مسعود يلواج نيز شيخ را بزرگ مى‌شمردند.


    باخرزى با آنكه در بخارا، در شمار مشايخ بزرگ تصوف بود، باز از جمال الدين على بن ابراهيم كردرى، ابورشيد اصفهانى و احمد محبوبى حديث مى‌شنيد و روايت مى‌كرد.
    باخرزى با آنكه در بخارا، در شمار مشايخ بزرگ تصوف بود، باز از جمال‌الدين على بن ابراهيم كردرى، ابورشيد اصفهانى و احمد محبوبى حديث مى‌شنيد و روايت مى‌كرد.


    وى به‌رغم مقام و جايگاهش، مدتى دستخوش سعايت و حسادت برخى معاندان شد و در سمرقند به زندان افتاد و چون آزاد گرديد، باز به بخارا بازگشت و همان جا بود تا درگذشت. در تاريخ وفات او اختلاف كرده‌اند، اما ذى‌قعده 659ق / 1261م درست‌تر به نظر مى‌رسد. پيكر او را در خانقاهش در روستاى فتح‌آباد به خاك سپردند و به همين سبب، او را خواجه فتح‌آبادى هم ناميده‌اند.
    وى به‌رغم مقام و جايگاهش، مدتى دستخوش سعايت و حسادت برخى معاندان شد و در سمرقند به زندان افتاد و چون آزاد گرديد، باز به بخارا بازگشت و همان جا بود تا درگذشت. در تاريخ وفات او اختلاف كرده‌اند، اما ذى‌قعده 659ق / 1261م درست‌تر به نظر مى‌رسد. پيكر او را در خانقاهش در روستاى فتح‌آباد به خاک سپردند و به همين سبب، او را خواجه فتح‌آبادى هم ناميده‌اند.


    ابن بطوطه مزار و خانقاه شيخ را در 733ق، ديده است كه در آن زمان نواده او، ابوالمفاخر يحيى باخرزى (د 736ق) متولى و عهده‌دار آن خانقاه بوده و ظاهراً موقوفاتى نيز داشته است. اين خانقاه را امير تيمور در 788ق، تعمير و بازسازى كرد. در كنار تربت او، بسيارى از بزرگان، از جمله دو فرزند او جلال الدين محمد و مظفر الدين احمد و همچنين نواده او، ابوالمفاخر يحيى باخرزى، مدفونند.
    [[ابن بطوطه، محمد بن عبدالله|ابن بطوطه]] مزار و خانقاه شيخ را در 733ق، ديده است كه در آن زمان نواده او، ابوالمفاخر يحيى باخرزى (متوفای  736ق) متولى و عهده‌دار آن خانقاه بوده و ظاهراً موقوفاتى نيز داشته است. اين خانقاه را امير تيمور در 788ق، تعمير و بازسازى كرد. در كنار تربت او، بسيارى از بزرگان، از جمله دو فرزند او جلال‌الدين محمد و مظفرالدين احمد و همچنين نواده او، ابوالمفاخر يحيى باخرزى، مدفونند.


    از جمله بزرگان و مشايخى كه مصاحب باخرزى بودند، مى‌توان به سعد الدين ابن حمويه، كمال الدين خوارزمى، شيخ حسن بلغارى و خواجه غريب اشاره كرد.
    از جمله بزرگان و مشايخى كه مصاحب باخرزى بودند، مى‌توان به سعدالدين ابن حمويه، كمال‌الدين خوارزمى، شيخ حسن بلغارى و خواجه غريب اشاره كرد.


    وى با آنكه مولانا جلال الدين رومى را نديده بود، ولى او را سخت گرامى مى‌داشت و ياران و فرزندان را به ديدار او تشويق مى‌كرد و چون از اشعار مولانا مى‌خواند، حالت جذبه به او دست مى‌داد.
    وى با آنكه مولانا جلال‌الدين رومى را نديده بود، ولى او را سخت گرامى مى‌داشت و ياران و فرزندان را به ديدار او تشويق مى‌كرد و چون از اشعار مولانا مى‌خواند، حالت جذبه به او دست مى‌داد.


    باخرزى مريدان و شاگردان بسيارى تربيت كرد كه يكى از آنها، خواجه بدر الدين سمرقندى، در دهلى ساكن شد و به نشر افكار و انديشه‌هاى وى پرداخت. على‌شاه بن محمد خوارزمى بخارى، مشهور به علاء منجم بخارى، از مريدان شيخ، در كتاب اشجار و اثمار خود، او را بسيار ستوده و گفته است كه باخرزى سماع و شعر را در آن ديار رواج داد. سعد الدين ابن حمويه و نيز خواجوى کرمانى، اشعارى در ستايش او سروده‌اند. ظاهراً منهاج الدين نسفى، شيخ و استاد ابن فوطى نيز، كتابى در سيرت باخرزى داشته كه اكنون در دست نيست.
    باخرزى مريدان و شاگردان بسيارى تربيت كرد كه يكى از آنها، خواجه بدرالدين سمرقندى، در دهلى ساكن شد و به نشر افكار و انديشه‌هاى وى پرداخت. على‌شاه بن محمد خوارزمى بخارى، مشهور به علاء منجم بخارى، از مريدان شيخ، در كتاب اشجار و اثمار خود، او را بسيار ستوده و گفته است كه باخرزى سماع و شعر را در آن ديار رواج داد. سعدالدين ابن حمويه و نيز خواجوى کرمانى، اشعارى در ستايش او سروده‌اند. ظاهراً منهاج‌الدين نسفى، شيخ و استاد [[ابن فوطی، عبدالرزاق بن احمد|ابن فوطى]] نيز، كتابى در سيرت باخرزى داشته كه اكنون در دست نيست.


    در انديشه و آداب وى، بيش از همه، سماع و عشق مورد توجه و اهتمام او بوده است. در سماع، آداب خاصى داشته و اشعار مشايخ طريقت و سالكان راه حق را برمى‌گزيده و قوّالى را از غير درويش نمى‌پسنديده است.
    در انديشه و آداب وى، بيش از همه، سماع و عشق مورد توجه و اهتمام او بوده است. در سماع، آداب خاصى داشته و اشعار مشايخ طريقت و سالكان راه حق را برمى‌گزيده و قوّالى را از غير درويش نمى‌پسنديده است.
    خط ۶۴: خط ۷۱:
    وى به عشق مجازى نيز اهميت مى‌داده و شايد بتوان گفت كه بيشتر موضوع «رساله در عشق» او، اختصاص به عشق مجازى دارد؛ زيرا رساله خود را با حديث مشهور «من عشق و عف و كتم و مات مات شهيداً» منسوب به پيامبر اكرم(ص) آغاز كرده و در آخر نيز با داستانى از يك عشق مجازى، آن را به پايان آورده است.
    وى به عشق مجازى نيز اهميت مى‌داده و شايد بتوان گفت كه بيشتر موضوع «رساله در عشق» او، اختصاص به عشق مجازى دارد؛ زيرا رساله خود را با حديث مشهور «من عشق و عف و كتم و مات مات شهيداً» منسوب به پيامبر اكرم(ص) آغاز كرده و در آخر نيز با داستانى از يك عشق مجازى، آن را به پايان آورده است.


    == آثار چاپى:==
    == آثار چاپى==


    # رباعيات؛
    # رساله در عشق؛
    # وصايا.


    1. رباعيات؛
    == آثار خطى==


    2. رساله در عشق؛
    # شرح اسماء الحسنى (شرح اسماء الله الحسنى)؛
    # نامه به [[سعدالدین حمویه، محمد بن مؤید|سعدالدين حمويه]]؛
    # وقايع الخلوة.


    3. وصايا.
    رساله‌اى نيز به نام «رساله وصية السفر» به وى نسبت داده شده و ابوالمفاخر يحيى باخرزى در تأليف «أوراد الأحباب» از آن استفاده كرده است. ابوالمفاخر همچنين اثرى به نام «روزنامه» نيز به او نسبت داده كه حاوى شرح احوال و خاطرات وى بوده است.<ref>[https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/6067 شمس، محمدجواد، ج11، ص57]</ref>.


    == آثار خطى:==
    ==پانویس==
    <references />


    ==منابع مقاله==


    1. شرح اسماء الحسنى (شرح اسماء الله الحسنى)؛
    [https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/6067 شمس، محمدجواد، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1378]


    2. نامه به سعد الدين حمويه؛


    3. وقايع الخلوة.
    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}


    رساله‌اى نيز به نام «رساله وصية السفر» به وى نسبت داده شده و ابوالمفاخر يحيى باخرزى در تأليف «أوراد الأحباب» از آن استفاده كرده است. ابوالمفاخر همچنين اثرى به نام «روزنامه» نيز به او نسبت داده كه حاوى شرح احوال و خاطرات وى بوده است.
    [[دو رساله عرفانی در عشق]]


    == منابع مقاله ==
    [[آشنایی با مکتب کبرویه]]


    [[سعدالدّین حموی (زندگی، سلوک و اندیشه)]]


    دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 11، ص 57، نوشته: محمدجواد شمس.
    [[نجم کبری]]


     
    [[رباعیات باخرزی]]
    == وابسته‌ها ==
    {{وابسته‌ها}}
    [[دو رساله عرفانی در عشق]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده




    [[رده:زندگی‌نامه]]
    [[رده:زندگی‌نامه]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۳:۱۹

    باخرزی، سعید بن مطهر
    نام باخرزی، سعید بن مطهر
    نام‎های دیگر ب‍اخ‍رزی‌، اب‍وال‍م‍ع‍ال‍ی‌ س‍ع‍ی‍د ب‍ن‌ م‍طه‍ر

    ب‍اخ‍رزی‌، س‍ی‍ف‌ال‍دی‍ن

    س‍ی‍ف‌ال‍دی‍ن‌ ب‍اخ‍رزی‌، اب‍وال‍م‍ع‍ال‍ی‌ س‍ع‍ی‍د ب‍ن‌ م‍طه‍ر

    س‍ی‍ف‌ ب‍اخ‍رزی‌، س‍ع‍ی‍د ب‍ن‌ م‍طه‍ر

    نام پدر مطهر
    متولد 586ق
    محل تولد باخز
    رحلت 629 ق
    اساتید شيخ شهاب‌الدين سهروردى

    ابوالفتح حُصرى

    على بن محمد موصلى

    برخی آثار دو رساله عرفانی در عشق
    کد مؤلف AUTHORCODE05297AUTHORCODE

    باخَرْزى، ابوالمعالى سيف‌الدين سعيد بن مطهر بن سعيد (586-629ق)، مشهور به شيخ عالَم، محدث، عارف و از مشايخ بزرگ طريقه كبرويه، ابوالمفاخر يحيى بن احمد باخرزى نواده ایشان است.

    ولادت

    در 586ق / 1190م ديده به جهان گشوده است.

    تحصیلات

    وى در باخرز يا يكى از توابع آن، زاده شد و همان جا رشد كرد و مقدمات علوم را فراگرفت، سپس روى به سفر نهاد و فقه و حديث را در هرات، نيشابور و بغداد نزد محدثان و فقهاى بزرگى چون شيخ شهاب‌الدين سهروردى، ابوالفتح حُصرى، على بن محمد موصلى، ابراهيم بن سالار خوارزمى، مؤيد طوسى، فضل‌الله بن محمد بن احمد نوقانى و جلال‌الدين مرغينانى فراگرفت.

    پس از آن به تصوف گرايش يافت و به خوارزم نزد شيخ نجم‌الدين كبرى رفت؛ درحالى‌كه به گزارش فصيح خوافى، وى پيش از آن در هرات از شيخ تاج‌الدين محمود بن حداد اشنهى، خرقه تبرک گرفته بود.

    وى نزد شيخ نجم‌الدين، مراحل سير و سلوك را طى كرد و پس از مدت كوتاهى، خرقه خلافت گرفت و شيخ نجم‌الدين كبرى او را با القابى چون امام العارف، شرف الاسلام، مقدم الطائفه و حجة السالكين ستود. آنگاه به اشارت مراد خود، رهسپار بخارا شد و در اين شهر، در محله فتح‌آباد، خانقاهى بنا نهاد و در آنجا و نيز در مسجد صرافان، مجالس وعظ و اندرز بر پا كرد و مشتاقان و مريدانش، از اطراف و اكناف، به گرد او جمع شدند. وى در اين شهر، چنان شهرت و احترامى كسب كرد كه او را شيخ بزرگ خواندند و خاندانش به شاهان بخارا شهرت يافتند.

    سيور قوتى، مادر مسيحى منكوقاآن، وقتى در بخارا مدرسه‌اى بنا كرد، باخرزى را سرپرست و متولى آن گردانيد. خود منكوقاآن و وزير او، برهان‌الدين مسعود يلواج نيز شيخ را بزرگ مى‌شمردند.

    باخرزى با آنكه در بخارا، در شمار مشايخ بزرگ تصوف بود، باز از جمال‌الدين على بن ابراهيم كردرى، ابورشيد اصفهانى و احمد محبوبى حديث مى‌شنيد و روايت مى‌كرد.

    وى به‌رغم مقام و جايگاهش، مدتى دستخوش سعايت و حسادت برخى معاندان شد و در سمرقند به زندان افتاد و چون آزاد گرديد، باز به بخارا بازگشت و همان جا بود تا درگذشت. در تاريخ وفات او اختلاف كرده‌اند، اما ذى‌قعده 659ق / 1261م درست‌تر به نظر مى‌رسد. پيكر او را در خانقاهش در روستاى فتح‌آباد به خاک سپردند و به همين سبب، او را خواجه فتح‌آبادى هم ناميده‌اند.

    ابن بطوطه مزار و خانقاه شيخ را در 733ق، ديده است كه در آن زمان نواده او، ابوالمفاخر يحيى باخرزى (متوفای 736ق) متولى و عهده‌دار آن خانقاه بوده و ظاهراً موقوفاتى نيز داشته است. اين خانقاه را امير تيمور در 788ق، تعمير و بازسازى كرد. در كنار تربت او، بسيارى از بزرگان، از جمله دو فرزند او جلال‌الدين محمد و مظفرالدين احمد و همچنين نواده او، ابوالمفاخر يحيى باخرزى، مدفونند.

    از جمله بزرگان و مشايخى كه مصاحب باخرزى بودند، مى‌توان به سعدالدين ابن حمويه، كمال‌الدين خوارزمى، شيخ حسن بلغارى و خواجه غريب اشاره كرد.

    وى با آنكه مولانا جلال‌الدين رومى را نديده بود، ولى او را سخت گرامى مى‌داشت و ياران و فرزندان را به ديدار او تشويق مى‌كرد و چون از اشعار مولانا مى‌خواند، حالت جذبه به او دست مى‌داد.

    باخرزى مريدان و شاگردان بسيارى تربيت كرد كه يكى از آنها، خواجه بدرالدين سمرقندى، در دهلى ساكن شد و به نشر افكار و انديشه‌هاى وى پرداخت. على‌شاه بن محمد خوارزمى بخارى، مشهور به علاء منجم بخارى، از مريدان شيخ، در كتاب اشجار و اثمار خود، او را بسيار ستوده و گفته است كه باخرزى سماع و شعر را در آن ديار رواج داد. سعدالدين ابن حمويه و نيز خواجوى کرمانى، اشعارى در ستايش او سروده‌اند. ظاهراً منهاج‌الدين نسفى، شيخ و استاد ابن فوطى نيز، كتابى در سيرت باخرزى داشته كه اكنون در دست نيست.

    در انديشه و آداب وى، بيش از همه، سماع و عشق مورد توجه و اهتمام او بوده است. در سماع، آداب خاصى داشته و اشعار مشايخ طريقت و سالكان راه حق را برمى‌گزيده و قوّالى را از غير درويش نمى‌پسنديده است.

    وى به عشق مجازى نيز اهميت مى‌داده و شايد بتوان گفت كه بيشتر موضوع «رساله در عشق» او، اختصاص به عشق مجازى دارد؛ زيرا رساله خود را با حديث مشهور «من عشق و عف و كتم و مات مات شهيداً» منسوب به پيامبر اكرم(ص) آغاز كرده و در آخر نيز با داستانى از يك عشق مجازى، آن را به پايان آورده است.

    آثار چاپى

    1. رباعيات؛
    2. رساله در عشق؛
    3. وصايا.

    آثار خطى

    1. شرح اسماء الحسنى (شرح اسماء الله الحسنى)؛
    2. نامه به سعدالدين حمويه؛
    3. وقايع الخلوة.

    رساله‌اى نيز به نام «رساله وصية السفر» به وى نسبت داده شده و ابوالمفاخر يحيى باخرزى در تأليف «أوراد الأحباب» از آن استفاده كرده است. ابوالمفاخر همچنين اثرى به نام «روزنامه» نيز به او نسبت داده كه حاوى شرح احوال و خاطرات وى بوده است.[۱].

    پانویس

    منابع مقاله

    شمس، محمدجواد، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1378


    وابسته‌ها