رسالة في التوحيد: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' '''' به ''''') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
|||
(۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات کتاب | |||
| تصویر =NUR01114J1.jpg | |||
| عنوان =الرسائل التوحیدیة | |||
| پدیدآوران = | |||
[[طباطبایی، سید محمدحسین]] (نویسنده) | |||
| زبان =عربی | |||
| کد کنگره =BBR 1392 /ر5 | |||
| | | موضوع = | ||
توحید | |||
|زبان | |||
|کد کنگره | |||
|موضوع | |||
خدا - نامها | خدا - نامها | ||
فلسفه اسلامی | فلسفه اسلامی | ||
| ناشر = | |||
|ناشر | مؤسسة النعمان | ||
| مکان نشر =بیروت - لبنان | |||
| سال نشر = 1419 ق یا 1999 م | |||
|مکان نشر | |||
|سال نشر | |||
'''رسالة | | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE01114AUTOMATIONCODE | ||
| چاپ =1 | |||
| تعداد جلد =1 | |||
| کتابخانۀ دیجیتال نور =01114 | |||
| کتابخوان همراه نور =01114 | |||
| کد پدیدآور = | |||
| پس از = | |||
| پیش از = | |||
}} | |||
'''رسالة في التوحيد''' تألیف [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبايى]]، یکی از هفت رسالهای است که تحت عنوان [[الرسائل التوحيدية]] به چاپ رسیده است. اين رسائل توحيد را در ذات، اسماء، افعال اثبات نموده و ظهور توحيد در وسايط بين حق و موجودات و ظهور توحيد در مرآت اتم كه انسان است، تبيين مىنمايد. | |||
اين رساله در 5 ذى الحجۀ 1365ق در تبريز نوشته شده است و پنج فصل دارد. علامه در اين رساله به وحدت حقّه حقيقّيه و اطلاقى وجود پرداخته است و البتّه شناخت، وسعت نظر، عمق انديشه و زيبايى، دلپذيرى بيان او را بايد در خود متن و كتاب ديد و به قطع با اين قلم به وصف نمىآيد؛ امّا نكته گفتنى و بسيار مهم و تازه و بىسابقهاى كه در فصل پنجم اين رساله آمده، اين است كه ساحتى از ساحتهاى توحيد، خاصّ آيين مقدّس اسلام است و حتّى در اديان الهى پيش از اسلام هم نيامده است و چون تاريخ اديان الهى در دعوت خود تكاملى است، شرح اين مرتبه از توحيد، به دين مقدّس اسلام واگذار شده است. عين عبارت علاّمه اين است: و هذا المعنى من التوحيد اعنى الاطلاقى مما انفردت باثباته الملة المقدسة الإسلامية وفاقت به الملل و الشرايعالسالفة فظاهر مابلغنا منهم في التوحيد هو المقام الواحدية... وى در مقالهاى الحاقى به رساله، چنين تأكيد مىفرمايد: مبين فيها انّ ما ندب اليه دين الاسلام المقدس آخر درجة من التوحيد، پيدا است كه دعوت اسلام دعوت به آخرين مرتبه توحيد است. | اين رساله در 5 ذى الحجۀ 1365ق در تبريز نوشته شده است و پنج فصل دارد. علامه در اين رساله به وحدت حقّه حقيقّيه و اطلاقى وجود پرداخته است و البتّه شناخت، وسعت نظر، عمق انديشه و زيبايى، دلپذيرى بيان او را بايد در خود متن و كتاب ديد و به قطع با اين قلم به وصف نمىآيد؛ امّا نكته گفتنى و بسيار مهم و تازه و بىسابقهاى كه در فصل پنجم اين رساله آمده، اين است كه ساحتى از ساحتهاى توحيد، خاصّ آيين مقدّس اسلام است و حتّى در اديان الهى پيش از اسلام هم نيامده است و چون تاريخ اديان الهى در دعوت خود تكاملى است، شرح اين مرتبه از توحيد، به دين مقدّس اسلام واگذار شده است. عين عبارت علاّمه اين است: و هذا المعنى من التوحيد اعنى الاطلاقى مما انفردت باثباته الملة المقدسة الإسلامية وفاقت به الملل و الشرايعالسالفة فظاهر مابلغنا منهم في التوحيد هو المقام الواحدية... وى در مقالهاى الحاقى به رساله، چنين تأكيد مىفرمايد: مبين فيها انّ ما ندب اليه دين الاسلام المقدس آخر درجة من التوحيد، پيدا است كه دعوت اسلام دعوت به آخرين مرتبه توحيد است. | ||
خط ۴۶: | خط ۳۳: | ||
و در پايان فصل دوم آن يادآور مىشود: وقد ظهر مماتقدم انّ اثبات اكمل مراتب توحيدالحق سبحانه هو الذى اختص به شريعة الإسلام المقدسة و هذا هو المقام المحمدى الذى اختص به محمد و الطاهرون من آله صلىاللّه عليهم و الاولياء من الأمّه على نحو الوارثه. | و در پايان فصل دوم آن يادآور مىشود: وقد ظهر مماتقدم انّ اثبات اكمل مراتب توحيدالحق سبحانه هو الذى اختص به شريعة الإسلام المقدسة و هذا هو المقام المحمدى الذى اختص به محمد و الطاهرون من آله صلىاللّه عليهم و الاولياء من الأمّه على نحو الوارثه. | ||
اين گونه جملات، نكته لطيفى را به ياد انسان مىآورد كه محيىالدين بن عربى در جاى جاى فصوص و فتوحات مكيّه به طور عام و در فصّ نوحى فصوصالحكم به طور خاص به ذكر آن پرداخته و گفته است: هيچ مكتب و مشرب توحيدى در جمع ميان تشبيه و تنزيه صفات حق، جمله و عبارتى را كه قرآن كريم در بخش كوتاهى از آيه شريفه سوره شورى ذكر فرموده است، نياورده و حقّ مطلب را ادا نكرده است. او مىگويد: جمله '''"ليس كمثله شىء و هو السميع البصير"'''، جامعترين آيه در جمع ميان تشبيه و تنزيه است؛ زيرا عبارت ليس كمثله شىء حاكى از تنريه و جمله و هو السميع البصير حاكى از تشبيه است. هر كدام از اين دو جمله نيز جداگانه تشبيه و تنزيه را در خود و با خود دارند؛ چه، اگر كاف را در كلمه كمثله زايد بدانيم، جمله از تنزيه حق و نداشتن همانند حكايت دارد و اين تنزيه است؛ ولى اگر كاف را زايد ندانيم، اين پاره آيه، حاكى از آن است كه هيچ كس را همانندى با حق در صفت نيست و اين نوعى تشبيه و جمله بعد نيز به همين ترتيب قابل تحليل است. اگر «هو» را مبتدا بگيريم، جمله از تشبيه و اگر ضمير حصر بگيريم، از تنزيه حكايت دارد و يكى از معانى اعجاز قرآن همين است كه در كوتاهترين عبارت، عالىترين و دقيقترين نوع معرفت را بىهيچ تكلّف و تصنّعى مطرح مىكند. | اين گونه جملات، نكته لطيفى را به ياد انسان مىآورد كه محيىالدين بن عربى در جاى جاى فصوص و فتوحات مكيّه به طور عام و در فصّ نوحى فصوصالحكم به طور خاص به ذكر آن پرداخته و گفته است: هيچ مكتب و مشرب توحيدى در جمع ميان تشبيه و تنزيه صفات حق، جمله و عبارتى را كه قرآن كريم در بخش كوتاهى از آيه شريفه سوره شورى ذكر فرموده است، نياورده و حقّ مطلب را ادا نكرده است. او مىگويد: جمله'''"ليس كمثله شىء و هو السميع البصير"'''، جامعترين آيه در جمع ميان تشبيه و تنزيه است؛ زيرا عبارت ليس كمثله شىء حاكى از تنريه و جمله و هو السميع البصير حاكى از تشبيه است. هر كدام از اين دو جمله نيز جداگانه تشبيه و تنزيه را در خود و با خود دارند؛ چه، اگر كاف را در كلمه كمثله زايد بدانيم، جمله از تنزيه حق و نداشتن همانند حكايت دارد و اين تنزيه است؛ ولى اگر كاف را زايد ندانيم، اين پاره آيه، حاكى از آن است كه هيچ كس را همانندى با حق در صفت نيست و اين نوعى تشبيه و جمله بعد نيز به همين ترتيب قابل تحليل است. اگر «هو» را مبتدا بگيريم، جمله از تشبيه و اگر ضمير حصر بگيريم، از تنزيه حكايت دارد و يكى از معانى اعجاز قرآن همين است كه در كوتاهترين عبارت، عالىترين و دقيقترين نوع معرفت را بىهيچ تكلّف و تصنّعى مطرح مىكند. | ||
بارى، حضرت علاّمه پس از طرح اين مرتبه توحيد، آن را فراتر از «مقام و مرتبه»، مىداند و مىگويد كه كاربرد اين گونه اصطلاحات در آن ساحت از باب تنگناى تعبير و نوعى مجاز است: و من هنا يظهرأن استعمال لفظ المقام و المرتبه و نحوهما هناك مجاز من باب ضيق التعبير. | بارى، حضرت علاّمه پس از طرح اين مرتبه توحيد، آن را فراتر از «مقام و مرتبه»، مىداند و مىگويد كه كاربرد اين گونه اصطلاحات در آن ساحت از باب تنگناى تعبير و نوعى مجاز است: و من هنا يظهرأن استعمال لفظ المقام و المرتبه و نحوهما هناك مجاز من باب ضيق التعبير. | ||
ايشان معرفت به اين توحيد را از نوع شهود فطرى، و متعلّق معرفت را ساحت اسما و صفات الهى مىداند و علم به حق را به اندازه ظرفيّت عالِم و عارف ممكن مىشمرد و آن را به بر داشتن آب از دريا، همانند مىكند كه هر كس به اندازه ظرف و ظرفيت از دريا بهره مىبرد: مثال ذلك الاغتراف من البحر فان القَدَح | ايشان معرفت به اين توحيد را از نوع شهود فطرى، و متعلّق معرفت را ساحت اسما و صفات الهى مىداند و علم به حق را به اندازه ظرفيّت عالِم و عارف ممكن مىشمرد و آن را به بر داشتن آب از دريا، همانند مىكند كه هر كس به اندازه ظرف و ظرفيت از دريا بهره مىبرد: مثال ذلك الاغتراف من البحر فان القَدَح مثلاًلاتريد اِلاّ البحر لكن الذى يأخذه على قدر سعته.<ref>الرسائل التوحيديه ص 20</ref> | ||
{{شعر}}{{ب|''گر بريزى بحر را در كوزهاى''|2=''چند گنجد قسمت يك روزهاى''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''گر بريزى بحر را در كوزهاى''|2=''چند گنجد قسمت يك روزهاى''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
و آنگاه به پاسخ اين پرسش مقدّر مىپردازد كه اگر دسترس به چنين ساحتى، مقدور و ميسور هيچ كس نيست، متعلّق معرفت آدمى چه خواهد بود، كه اوّلاً علم به حق به اندازه ظرفيّت هر عامى و عالم است و ثانيا متعلّق معرفت، ساحت اسما و صفات الهى و شهود اطلاقى حق، شهودى فطرى است: فان الانسان بحسب اصل فطرته يدرك بذاته وجوده و اَنَّ كل تعيّن فهو عن اطلاق و ارسال اذ شهر المتعيّن لا يخلو عن شهود المطلق و يشاهد ايضا ان كل تعين في نفسه و غيره فهو قائم الذات بالاطلاق فمطلق التعيّن قائمالذات بالاطلاقالتام<ref>الرسائل التوحيديه ص 21 و 22</ref> | و آنگاه به پاسخ اين پرسش مقدّر مىپردازد كه اگر دسترس به چنين ساحتى، مقدور و ميسور هيچ كس نيست، متعلّق معرفت آدمى چه خواهد بود، كه اوّلاً علم به حق به اندازه ظرفيّت هر عامى و عالم است و ثانيا متعلّق معرفت، ساحت اسما و صفات الهى و شهود اطلاقى حق، شهودى فطرى است: فان الانسان بحسب اصل فطرته يدرك بذاته وجوده و اَنَّ كل تعيّن فهو عن اطلاق و ارسال اذ شهر المتعيّن لا يخلو عن شهود المطلق و يشاهد ايضا ان كل تعين في نفسه و غيره فهو قائم الذات بالاطلاق فمطلق التعيّن قائمالذات بالاطلاقالتام<ref>الرسائل التوحيديه ص 21 و 22</ref> | ||
بهره سومى هم كه ايشان از اين موضوع مىبرند، بسيار جالب است. مىنويسند: اين شهود فطرى، نتيجه سومى كه مىدهد آن است كه انسان را از درون به خضوع و خشوع و تصديق و تسليم در برابر حق و گرايش به زيبايىها و گريز از زشتىها وامى دارد كه حقيقت شريعت و آيين اسلام، همين معانى ثلاثه؛ يعنى «توحيد ذاتى»، «ولايت مطلقه» و «نبوّت عامّه» است كه خداوند در آيه شريفه '''"فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة اللّه التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق اللّه"'''، بيان فرموده است. در شريعت مقدسه و [[امام صادق]] عليهالسلام اين فطرت را به ايمان به توحيد، تفسير، و [[علی بن حسین(ع)، امام چهارم|امام سجاد]] عليهالسلام آن را در سه مقوله «لا اِله اَلاّ اللّه» «محمد رسولاللّه» و «على اميرالمؤمنين» تبيين فرموده است. در شريعت مقدسه ساحت اخلاق و ملكات فاضله نيز با همين فطرت، توحيدى مىشود و رفتار، كردار و گفتار آدمى نيز از همين سرشت | بهره سومى هم كه ايشان از اين موضوع مىبرند، بسيار جالب است. مىنويسند: اين شهود فطرى، نتيجه سومى كه مىدهد آن است كه انسان را از درون به خضوع و خشوع و تصديق و تسليم در برابر حق و گرايش به زيبايىها و گريز از زشتىها وامى دارد كه حقيقت شريعت و آيين اسلام، همين معانى ثلاثه؛ يعنى «توحيد ذاتى»، «ولايت مطلقه» و «نبوّت عامّه» است كه خداوند در آيه شريفه'''"فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة اللّه التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق اللّه"'''، بيان فرموده است. در شريعت مقدسه و [[امام صادق]] عليهالسلام اين فطرت را به ايمان به توحيد، تفسير، و [[علی بن حسین(ع)، امام چهارم|امام سجاد]] عليهالسلام آن را در سه مقوله «لا اِله اَلاّ اللّه» «محمد رسولاللّه» و «على اميرالمؤمنين» تبيين فرموده است. در شريعت مقدسه ساحت اخلاق و ملكات فاضله نيز با همين فطرت، توحيدى مىشود و رفتار، كردار و گفتار آدمى نيز از همين سرشت پاک مايه مىگيرد و رشد و رويش مىيابد و سرانجام چنين اخلاق و افعالى، چنان اختصاصى اين آيين مىشود كه سابقهاش را در هيچ مكتب و مشرب اخلاقى و حتّى شرايع پيشين الهى نمىتوان يافت و اين نكته تازه ديگرى است كه علاّمه آن را دريافته و به تأكيد و تكيه بر آن پرداخته است: و قد انتج استعمال الفطرة الساذجة في هذه الشريعة المقدسة في كل من مرتبتى الملكات و الافعال نتيجةً عجيبةً لم يسبقها اليها شىء من الشرايع السالفة<ref>الرسائل التوحيديه ص 23</ref> | ||
و آن گاه چنين توضيح مىدهند كه براى انسان كمالى جويى كه نبايد به غير خدا توجّه كند، جايى براى ظهور اخلاق رذيله باقى نمىماند و سراسر جان و دل او از فضايل اخلاقى الهى پر مىشود و چنين اخلاقى باللّه و للّه خواهد بود. فافِهم؛ سپس به بيان حديث شريف معراجيه از [[تفسير القمي|تفسير قمى]] مىپردازد كه در شب معراج، رسول اكرم معروض مىدارد: يا رب اعطيتَ انبياءك فضائل فاعطنى فقال اللّه و قداعطيتك فيما اعطيتك كلمتين من تحت عرشى: لاحول و لاقوّة اِلا باللّه و لا منجى منك اِلا اليك؛<ref>الرسائل التوحيدية ص 23</ref> يعنى فضايل ارزانى شده به تو، همه الهى است. | و آن گاه چنين توضيح مىدهند كه براى انسان كمالى جويى كه نبايد به غير خدا توجّه كند، جايى براى ظهور اخلاق رذيله باقى نمىماند و سراسر جان و دل او از فضايل اخلاقى الهى پر مىشود و چنين اخلاقى باللّه و للّه خواهد بود. فافِهم؛ سپس به بيان حديث شريف معراجيه از [[تفسير القمي|تفسير قمى]] مىپردازد كه در شب معراج، رسول اكرم معروض مىدارد: يا رب اعطيتَ انبياءك فضائل فاعطنى فقال اللّه و قداعطيتك فيما اعطيتك كلمتين من تحت عرشى: لاحول و لاقوّة اِلا باللّه و لا منجى منك اِلا اليك؛<ref>الرسائل التوحيدية ص 23</ref> يعنى فضايل ارزانى شده به تو، همه الهى است. | ||
خط ۶۶: | خط ۵۰: | ||
نتيجهاى كه علاّمه از بحث توحيد مىگيرد، اين است كه خداشناسى و خداخواهى بايد به خدابينى و توحيد حالى تبديل شود. | نتيجهاى كه علاّمه از بحث توحيد مىگيرد، اين است كه خداشناسى و خداخواهى بايد به خدابينى و توحيد حالى تبديل شود. | ||
==منابع== | ==منابع مقاله== | ||
#متن كتاب. | #متن كتاب. | ||
#فصلنامه قبسات، شماره 24. | #فصلنامه قبسات، شماره 24. | ||
#عرفان علامه طباطبايى، على | #عرفان علامه طباطبايى، على شيخالاسلامى. | ||
==پانویس == | ==پانویس== | ||
<references /> | <references/> | ||
== وابستهها == | ==وابستهها== | ||
{{وابستهها}} | {{وابستهها}} | ||
[[الرسائل التوحيدية]] | [[الرسائل التوحيدية]] | ||
[[ | [[رسائل توحیدی]] | ||
[[رسالة في | [[رسالة في أفعالالله]] | ||
[[رسالة الوسائط]] | [[رسالة الوسائط]] | ||
خط ۸۸: | خط ۷۳: | ||
[[الإنسان قبل الدنيا]] | [[الإنسان قبل الدنيا]] | ||
[[الإنسان | [[الإنسان في الدنيا]] | ||
[[الإنسان بعد الدنيا]] | [[الإنسان بعد الدنيا]] | ||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
[[رده: فلسفه، مذهب و روانشناسی]] | [[رده: فلسفه، مذهب و روانشناسی]] | ||
[[رده: فلسفه اسلامی]] | [[رده: فلسفه اسلامی]] | ||
[[رده:عصر مدرسان فلسفه قرن چهاردهم]] | [[رده:عصر مدرسان فلسفه قرن چهاردهم]] | ||
[[رده: | [[رده:آثار فلسفی]] | ||
[[رده: | [[رده:طباطبایی، سید محمدحسین، 1360-1281ش]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۱۹
الرسائل التوحیدیة | |
---|---|
پدیدآوران | طباطبایی، سید محمدحسین (نویسنده) |
ناشر | مؤسسة النعمان |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1419 ق یا 1999 م |
چاپ | 1 |
موضوع | توحید
خدا - نامها فلسفه اسلامی |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BBR 1392 /ر5 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
رسالة في التوحيد تألیف علامه طباطبايى، یکی از هفت رسالهای است که تحت عنوان الرسائل التوحيدية به چاپ رسیده است. اين رسائل توحيد را در ذات، اسماء، افعال اثبات نموده و ظهور توحيد در وسايط بين حق و موجودات و ظهور توحيد در مرآت اتم كه انسان است، تبيين مىنمايد.
اين رساله در 5 ذى الحجۀ 1365ق در تبريز نوشته شده است و پنج فصل دارد. علامه در اين رساله به وحدت حقّه حقيقّيه و اطلاقى وجود پرداخته است و البتّه شناخت، وسعت نظر، عمق انديشه و زيبايى، دلپذيرى بيان او را بايد در خود متن و كتاب ديد و به قطع با اين قلم به وصف نمىآيد؛ امّا نكته گفتنى و بسيار مهم و تازه و بىسابقهاى كه در فصل پنجم اين رساله آمده، اين است كه ساحتى از ساحتهاى توحيد، خاصّ آيين مقدّس اسلام است و حتّى در اديان الهى پيش از اسلام هم نيامده است و چون تاريخ اديان الهى در دعوت خود تكاملى است، شرح اين مرتبه از توحيد، به دين مقدّس اسلام واگذار شده است. عين عبارت علاّمه اين است: و هذا المعنى من التوحيد اعنى الاطلاقى مما انفردت باثباته الملة المقدسة الإسلامية وفاقت به الملل و الشرايعالسالفة فظاهر مابلغنا منهم في التوحيد هو المقام الواحدية... وى در مقالهاى الحاقى به رساله، چنين تأكيد مىفرمايد: مبين فيها انّ ما ندب اليه دين الاسلام المقدس آخر درجة من التوحيد، پيدا است كه دعوت اسلام دعوت به آخرين مرتبه توحيد است.
و در پايان فصل دوم آن يادآور مىشود: وقد ظهر مماتقدم انّ اثبات اكمل مراتب توحيدالحق سبحانه هو الذى اختص به شريعة الإسلام المقدسة و هذا هو المقام المحمدى الذى اختص به محمد و الطاهرون من آله صلىاللّه عليهم و الاولياء من الأمّه على نحو الوارثه.
اين گونه جملات، نكته لطيفى را به ياد انسان مىآورد كه محيىالدين بن عربى در جاى جاى فصوص و فتوحات مكيّه به طور عام و در فصّ نوحى فصوصالحكم به طور خاص به ذكر آن پرداخته و گفته است: هيچ مكتب و مشرب توحيدى در جمع ميان تشبيه و تنزيه صفات حق، جمله و عبارتى را كه قرآن كريم در بخش كوتاهى از آيه شريفه سوره شورى ذكر فرموده است، نياورده و حقّ مطلب را ادا نكرده است. او مىگويد: جمله"ليس كمثله شىء و هو السميع البصير"، جامعترين آيه در جمع ميان تشبيه و تنزيه است؛ زيرا عبارت ليس كمثله شىء حاكى از تنريه و جمله و هو السميع البصير حاكى از تشبيه است. هر كدام از اين دو جمله نيز جداگانه تشبيه و تنزيه را در خود و با خود دارند؛ چه، اگر كاف را در كلمه كمثله زايد بدانيم، جمله از تنزيه حق و نداشتن همانند حكايت دارد و اين تنزيه است؛ ولى اگر كاف را زايد ندانيم، اين پاره آيه، حاكى از آن است كه هيچ كس را همانندى با حق در صفت نيست و اين نوعى تشبيه و جمله بعد نيز به همين ترتيب قابل تحليل است. اگر «هو» را مبتدا بگيريم، جمله از تشبيه و اگر ضمير حصر بگيريم، از تنزيه حكايت دارد و يكى از معانى اعجاز قرآن همين است كه در كوتاهترين عبارت، عالىترين و دقيقترين نوع معرفت را بىهيچ تكلّف و تصنّعى مطرح مىكند.
بارى، حضرت علاّمه پس از طرح اين مرتبه توحيد، آن را فراتر از «مقام و مرتبه»، مىداند و مىگويد كه كاربرد اين گونه اصطلاحات در آن ساحت از باب تنگناى تعبير و نوعى مجاز است: و من هنا يظهرأن استعمال لفظ المقام و المرتبه و نحوهما هناك مجاز من باب ضيق التعبير.
ايشان معرفت به اين توحيد را از نوع شهود فطرى، و متعلّق معرفت را ساحت اسما و صفات الهى مىداند و علم به حق را به اندازه ظرفيّت عالِم و عارف ممكن مىشمرد و آن را به بر داشتن آب از دريا، همانند مىكند كه هر كس به اندازه ظرف و ظرفيت از دريا بهره مىبرد: مثال ذلك الاغتراف من البحر فان القَدَح مثلاًلاتريد اِلاّ البحر لكن الذى يأخذه على قدر سعته.[۱]
گر بريزى بحر را در كوزهاى | چند گنجد قسمت يك روزهاى |
و آنگاه به پاسخ اين پرسش مقدّر مىپردازد كه اگر دسترس به چنين ساحتى، مقدور و ميسور هيچ كس نيست، متعلّق معرفت آدمى چه خواهد بود، كه اوّلاً علم به حق به اندازه ظرفيّت هر عامى و عالم است و ثانيا متعلّق معرفت، ساحت اسما و صفات الهى و شهود اطلاقى حق، شهودى فطرى است: فان الانسان بحسب اصل فطرته يدرك بذاته وجوده و اَنَّ كل تعيّن فهو عن اطلاق و ارسال اذ شهر المتعيّن لا يخلو عن شهود المطلق و يشاهد ايضا ان كل تعين في نفسه و غيره فهو قائم الذات بالاطلاق فمطلق التعيّن قائمالذات بالاطلاقالتام[۲]
بهره سومى هم كه ايشان از اين موضوع مىبرند، بسيار جالب است. مىنويسند: اين شهود فطرى، نتيجه سومى كه مىدهد آن است كه انسان را از درون به خضوع و خشوع و تصديق و تسليم در برابر حق و گرايش به زيبايىها و گريز از زشتىها وامى دارد كه حقيقت شريعت و آيين اسلام، همين معانى ثلاثه؛ يعنى «توحيد ذاتى»، «ولايت مطلقه» و «نبوّت عامّه» است كه خداوند در آيه شريفه"فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة اللّه التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق اللّه"، بيان فرموده است. در شريعت مقدسه و امام صادق عليهالسلام اين فطرت را به ايمان به توحيد، تفسير، و امام سجاد عليهالسلام آن را در سه مقوله «لا اِله اَلاّ اللّه» «محمد رسولاللّه» و «على اميرالمؤمنين» تبيين فرموده است. در شريعت مقدسه ساحت اخلاق و ملكات فاضله نيز با همين فطرت، توحيدى مىشود و رفتار، كردار و گفتار آدمى نيز از همين سرشت پاک مايه مىگيرد و رشد و رويش مىيابد و سرانجام چنين اخلاق و افعالى، چنان اختصاصى اين آيين مىشود كه سابقهاش را در هيچ مكتب و مشرب اخلاقى و حتّى شرايع پيشين الهى نمىتوان يافت و اين نكته تازه ديگرى است كه علاّمه آن را دريافته و به تأكيد و تكيه بر آن پرداخته است: و قد انتج استعمال الفطرة الساذجة في هذه الشريعة المقدسة في كل من مرتبتى الملكات و الافعال نتيجةً عجيبةً لم يسبقها اليها شىء من الشرايع السالفة[۳]
و آن گاه چنين توضيح مىدهند كه براى انسان كمالى جويى كه نبايد به غير خدا توجّه كند، جايى براى ظهور اخلاق رذيله باقى نمىماند و سراسر جان و دل او از فضايل اخلاقى الهى پر مىشود و چنين اخلاقى باللّه و للّه خواهد بود. فافِهم؛ سپس به بيان حديث شريف معراجيه از تفسير قمى مىپردازد كه در شب معراج، رسول اكرم معروض مىدارد: يا رب اعطيتَ انبياءك فضائل فاعطنى فقال اللّه و قداعطيتك فيما اعطيتك كلمتين من تحت عرشى: لاحول و لاقوّة اِلا باللّه و لا منجى منك اِلا اليك؛[۴] يعنى فضايل ارزانى شده به تو، همه الهى است.
در بُعد اعمال و افعال نيز چنين است كه ريز و درشت كارها و شرايط و ضوابط به اتمام رساندن آنها را با تكيه بر ايمان به خدا تنظيم فرموده و اطوار و اطراف حيات از زمان و مكان و صحّت و مرض و فقر و غنا و مرگ و زندگى و ديگر احوال و افعال آدمى را به همان محور گره زده است و شريعتى را فراهم آورده كه همه كثرات را به وحدت پيوند مىدهد و همه امور را الهى و ربانى مىكند و از اين طريق، هم حافظ توحيد در كثرت و هم حافظ كثرت در توحيد مىشود: فاغتنم فهذه لعمراللّه نعمة لاتوزن بالسبع الشداد و الارض ذات المهاد و الجبال الاوتاد.[۵]
نتيجهاى كه علاّمه از بحث توحيد مىگيرد، اين است كه خداشناسى و خداخواهى بايد به خدابينى و توحيد حالى تبديل شود.
منابع مقاله
- متن كتاب.
- فصلنامه قبسات، شماره 24.
- عرفان علامه طباطبايى، على شيخالاسلامى.