القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محي‌الدين ابن العربي: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'قاضی تبریزی، علی' به 'قاضی تبریزی، سید علی')
    جز (جایگزینی متن - 'شوشتری، نورالله بن شریف‌الدین' به 'شوشتری، سید نورالله بن شریف‌الدین')
    خط ۵۹: خط ۵۹:
    در فصل چهارم، نویسنده، تصريح يازده تن از عالمان سنى، مانند قطب‌الدين يونينى، [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]]، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] دمشقى، شمس‌الدين [[ذهبى]]، شيخ عبدالله يافعى، [[ابن خلدون]]، [[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر عسقلانى]]، شيخ [[شعرانی، عبدالوهاب بن احمد|عبدالوهاب شعرانى]]، احمد امين مصرى، دكتر [[حسن ابراهیم حسن]] و [[هاشمی، محمدطاهر|سيد‌ ‎محمدطاهر هاشمى برزنجى]] را درباره گرايش شيعى [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] ذكر كرده است. در نظر برخى از اين دانشمندان سنى‌مذهب، مانند احمد امين مصرى، صوفيه به تشيع پيوستند و اين ارتباط، محكم شد و يكى از اعتقاداتى كه از آن مذهب گرفتند، عقيده به مهدى موعود بود كه آن را در قالبى جديد ريختند و به نام «قطب» ناميدند كه ستون آسمان و زمين است و تدبير امور به دست اوست. [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در «الفتوحات المكية» گفته است كه آنان دوازده نقيب هستند كه نه كم مى‌شوند و نه زياد و.<ref>همان، ج 2، ص77 - 78</ref>
    در فصل چهارم، نویسنده، تصريح يازده تن از عالمان سنى، مانند قطب‌الدين يونينى، [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]]، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] دمشقى، شمس‌الدين [[ذهبى]]، شيخ عبدالله يافعى، [[ابن خلدون]]، [[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر عسقلانى]]، شيخ [[شعرانی، عبدالوهاب بن احمد|عبدالوهاب شعرانى]]، احمد امين مصرى، دكتر [[حسن ابراهیم حسن]] و [[هاشمی، محمدطاهر|سيد‌ ‎محمدطاهر هاشمى برزنجى]] را درباره گرايش شيعى [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] ذكر كرده است. در نظر برخى از اين دانشمندان سنى‌مذهب، مانند احمد امين مصرى، صوفيه به تشيع پيوستند و اين ارتباط، محكم شد و يكى از اعتقاداتى كه از آن مذهب گرفتند، عقيده به مهدى موعود بود كه آن را در قالبى جديد ريختند و به نام «قطب» ناميدند كه ستون آسمان و زمين است و تدبير امور به دست اوست. [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در «الفتوحات المكية» گفته است كه آنان دوازده نقيب هستند كه نه كم مى‌شوند و نه زياد و.<ref>همان، ج 2، ص77 - 78</ref>


    در فصل پنجم، نویسنده، نظر 25 نفر از انديشمندان شيعى، مانند احمد بن فهد حلى، سيد‌ ‎محمد نوربخش، علامه جلال‌الدين دوانى، [[شوشتری، نورالله بن شریف‌الدین|قاضى نورالله شوشترى]]، [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شيخ بهائى]]، صدرالمتألهين، [[قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید|قاضى سعيد قمى]]، ابوالحسن جلوه، [[شاه‌آبادی، محمدعلی|آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى]]، [[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقابزرگ تهرانى]]، آيت‌الله حسن [[حسن‌زاده آملی، حسن|حسن‌زاده آملى]]، [[نصر، حسین|دكتر سيد‌ ‎حسين نصر]] و دكتر كامل مصطفى شبيبى را درباره تشيع [[ابن عربی، محمد بن علی|محى‌الدين بن عربى]] بيان كرده است. بنا بر گزارش نویسنده، آيت‌الله شيخ نصرالله شاه‌آبادى از پدرش [[شاه‌آبادی، محمدعلی|آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى]] نقل قول كرده است كه او اعتقاد داشت و بر اين مطلب اصرار مى‌ورزيد كه محى‌الدين، گرايش به مذهب تشيع داشته است. [[شاه‌آبادی، محمدعلی|آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى]] همچنين به استدلال برخى از پژوهشگران تاريخ تصوف كه در آن بر اساس مكاشفه‌اى كه [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در آغاز كتاب فتوحات مكيه نقل كرده، بر تسنن او استدلال مى‌كنند، پاسخ داده و مناقشه كرده و آن را مردود شمرده است.<ref>همان، ج 2، ص207</ref>
    در فصل پنجم، نویسنده، نظر 25 نفر از انديشمندان شيعى، مانند احمد بن فهد حلى، سيد‌ ‎محمد نوربخش، علامه جلال‌الدين دوانى، [[شوشتری، سید نورالله بن شریف‌الدین|قاضى نورالله شوشترى]]، [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شيخ بهائى]]، صدرالمتألهين، [[قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید|قاضى سعيد قمى]]، ابوالحسن جلوه، [[شاه‌آبادی، محمدعلی|آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى]]، [[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقابزرگ تهرانى]]، آيت‌الله حسن [[حسن‌زاده آملی، حسن|حسن‌زاده آملى]]، [[نصر، حسین|دكتر سيد‌ ‎حسين نصر]] و دكتر كامل مصطفى شبيبى را درباره تشيع [[ابن عربی، محمد بن علی|محى‌الدين بن عربى]] بيان كرده است. بنا بر گزارش نویسنده، آيت‌الله شيخ نصرالله شاه‌آبادى از پدرش [[شاه‌آبادی، محمدعلی|آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى]] نقل قول كرده است كه او اعتقاد داشت و بر اين مطلب اصرار مى‌ورزيد كه محى‌الدين، گرايش به مذهب تشيع داشته است. [[شاه‌آبادی، محمدعلی|آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى]] همچنين به استدلال برخى از پژوهشگران تاريخ تصوف كه در آن بر اساس مكاشفه‌اى كه [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در آغاز كتاب فتوحات مكيه نقل كرده، بر تسنن او استدلال مى‌كنند، پاسخ داده و مناقشه كرده و آن را مردود شمرده است.<ref>همان، ج 2، ص207</ref>


    نویسنده با نقل مطالبى از انديشوران مذكور، مانند اين مطلب از [[نصر، حسین|دكتر سيد‌ ‎حسين نصر]]: «محى‌الدين از لحاظ شريعت، سُنى شناخته شده است، ولى كتابى درباره دوازده امام نوشته است كه عرفاى شيعه به آن كمال توجه را دارند و در فتوحات (فصل 366) از مهدى و شرايط بازگشت وى به‌صورتى سخن گفته كه با منابع شيعه مطابقت دارد».<ref>سه حكيم مسلمان، ص213</ref>، كوشيده است كه ارتباط مذهبى محى‌الدين با تشيع و گرايش او به شیعیان را تأييد و تثبيت كند.
    نویسنده با نقل مطالبى از انديشوران مذكور، مانند اين مطلب از [[نصر، حسین|دكتر سيد‌ ‎حسين نصر]]: «محى‌الدين از لحاظ شريعت، سُنى شناخته شده است، ولى كتابى درباره دوازده امام نوشته است كه عرفاى شيعه به آن كمال توجه را دارند و در فتوحات (فصل 366) از مهدى و شرايط بازگشت وى به‌صورتى سخن گفته كه با منابع شيعه مطابقت دارد».<ref>سه حكيم مسلمان، ص213</ref>، كوشيده است كه ارتباط مذهبى محى‌الدين با تشيع و گرايش او به شیعیان را تأييد و تثبيت كند.

    نسخهٔ ‏۵ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۱۰

    القول المتین في تشیع الشیخ الأکبر محي‌الدین ابن العربي
    القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محي‌الدين ابن العربي
    پدیدآورانتهرانی، قاسم (نویسنده)
    ناشردار المحجة البيضاء
    مکان نشربیروت - لبنان
    سال نشر1424 ق
    چاپ1
    موضوعابن عربی، محمد بن علی، 560 - 638ق. - سرگذشت‌نامه
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏279‎‏/‎‏2‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏2‎‏ط‎‏9
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محي‌الدين ابن العربي، نوشته‌اى مستقل و مفصل به زبان عربى، از آثار نویسنده ناآشناى معاصر، شيخ محسن قاسم طهرانى از شاگردان علامه سيد‌ ‎محمدحسين حسینى تهرانى است كه مذهب محى‌الدين بن عربى (560 - 638ق) را مورد بررسى قرار داده و سرانجام بنا بر نظر خودش، گرايش او به تشيع به معنايى خاص را به اثبات رسانده است. مقصود مؤلف از اين تشيع همان مطلبى است كه تحت عنوان جديد و نظريه متناقض‌نماى «تسنن دوازده‌امامى» از آن ياد مى‌شود.

    «تسنن دوازده‌امامى»، آميزه‌اى از تشيع و تسنن است و به كسانى اطلاق مى‌شود كه از نظر علمى و اعتقادى و همچنين از نظر عملى و فقهى همانندى‌هایى با سنيان داشتند و همان طور كه در تاريخ آمده، سنيان دوازده‌امامى با آنكه امامت و عصمت دوازده امام را پذيرفته بودند، ولى از خلفاى سه‌گانه نيز كاملا دفاع كرده و آنان را خليفه رسول‌الله مى‌شمردند.[۱]

    نویسنده، نگارش و حروف‌چينى و مقابله مجلد اول اين اثر را در تاريخ 27 رمضان 1423ق، در مدرسه امام باقر(ع) كه آن را آيت‌الله شيخ حسین وحيد خراسانى در قم تأسيس كرده، به پایان رسانده است.[۲]ولى از زمان و مكان و ويژگى‌هاى نگارش مجلد دوم، خبرى در دست نيست.

    ساختار

    اين كتاب در دو مجلد فراهم آمده است و مجلد اولش دو جزء دارد، ولى مجلد دوم هنوز منتشر نشده است. جزء اول مجلد اول، داراى 3 فصل است:

    1. پديده تسنن دوازده‌امامى و ارتباطش با محى‌الدين بن عربى؛
    2. پديده تشيع در بين شاگردان و روايت‌كنندگان از ابن عربى؛
    3. پديده تشيع در عارفان معاصر و همانندان سلوكى ابن عربى.
      در جزء دوم مجلد اول نيز سه فصل ذيل آمده است:
    4. تصريح شخصيت‌هاى سنى به تشيع ابن عربى؛
    5. تصريح شخصيت‌هاى شيعى به تشيع ابن عربى؛
    6. ثناى شخصيت‌هاى شيعى بر ابن عربى.

    گزارش محتوا

    نویسنده در فصل اول، نخست، مطرح كرده است كه «تسنن دوازده‌امامى» به معناى «پيروى از يكى از مذاهب فقهى چهارگانه همراه با پذيرش امامت دوازده امام»، موضوعى بس شگفت‌آور، ولى واقعى و تاريخى است كه برخى از شخصيت‌هاى علمى در زندگى خود، معتقد و عامل به آن بوده‌اند و بعد افزوده است اولین كسى كه اصطلاح «تسنن دوازده‌امامى» را به كار برده، مرحوم استاد محمدتقى دانش‌پژوه در كتاب «فرهنگ ایران‌زمين» بوده و پس از وى، استاد رسول جعفريان در كتاب «تاريخ تشيع در ایران از آغاز تا قرن دهم هجرى» از او تبعيت كرده است.

    نویسنده، اين مطلب را يادآورى كرده است كه شهر «حلب» از مراكز تشيع دوازده‌امامى بوده و ابن عربى هم به آنجا رفت‌وآمد مى‌كرده و گاه در آنجا توقف داشته و در همان جا كتاب «التجليات الإلهية» را نوشته است. نویسنده، اعتقاد دارد كه بررسى شخصيت‌هایى كه گرايش «تسنن دوازده‌امامى» داشتند، تحقيقى گسترده و نيازمند نگارش چند كتاب است، ولى او كوشيده است كه اسامى شخصيت‌هایى با اين گرايش را ذكر كند و نقش تاريخى «تسنن دوازده‌امامى» در تأسيس دولت‌هاى كوچك شيعى مانند سربداران در سبزوار و مشعشعيان در خوزستان و... قبل از دولت بزرگ شيعه در عهد صفويه را بيان كند و همچنين تأثير آن در تأسيس امپراطورى شيعى صفوى را آشكار سازد. نویسنده بر آن است كه تجربه تاريخى ثابت كرده است كه ايجاد فضاى باز براى تصوف و شخصيت‌هاى آن به رشد پديده تسنن دوازده‌امامى مى‌انجامد و همين گرايش تسنن دوازده‌امامى پلى به‌سوى تشيع دوازده‌امامى و سرانجام تأسيس حكومت‌هاى شيعى مى‌شود و اين تجربه تاريخى كاملاً منطبق با اين نگرش منطقى است كه تشيع، زادگاه و مادر تصوف است و هر چيزى به اصلش بازمى‌گردد، پس تصوف نيز به تشيع بازمى‌گردد.

    نویسنده، اعتقاد دارد كه اسناد اولیه اين پديده «تسنن دوازده‌امامى» به نيمه قرن هفتم برمى‌گردد و ادعاى پيدايش آن قبل از اين زمان در نزد پژوهشگران ثابت نشده است. تسنن دوازده‌امامى بر كسى صدق مى‌كند كه سُنى است، ولى دو ويژگى دارد:

    1. به ولايت تكوينى امامان دوازده‌گانه(ع) اعتقاد دارد و اينكه آنان به قله كمال انسانى رسيده‌اند و جانشينان خدا بر روى زمين و اوصياى رسول خدا هستند و آنان افزون بر اينكه به مقصد اعلى و فناى في الله و بقاى بالله رسيده‌اند، از ديگران به خلافت ظاهرى سزاوارترند؛
    2. علاوه بر اين، اعتقاد دارد كه امام مهدى موعود(عج) كه در احاديث آمده، هم‌اكنون زنده و غايب از انظار است.

    در نتيجه اگر شخص سُنى يكى از اين دو ويژگى را نداشته باشد، از زمره سنيان دوازده‌امامى خارج مى‌شود و كسى كه اعتقادش به اين دو موضوع ثابت نشده باشد، او را سنى دوازده‌امامى نمى‌ناميم؛ هرچند كه درباره امامان دوازده‌گانه(ع) صدها كتاب نوشته و در فضيلت آنان هزارها روايت نقل كرده باشد؛ زيرا او فقط سُنى دوستدار اهل‌بيت(ع) است كه اين‌گونه افراد در بين اهل سنت فراوانند. به همين جهت، با آنكه محقق ایرانى، استاد محمدتقى دانش‌پژوه، صريحا چهار تن از شخصيت‌هاى قرن ششم به نام‌هاى ابن الشادى و حفصكى و ابن الخشاب و جنابذى را داراى گرايش «تسنن دوازده‌امامى» شمرده، ولى به نظر مى‌رسد كه اين نسبت صحيح نيست و آنان سُنى دوازده‌امامى نيستند. پس پديده «تسنن دوازده‌امامى» در قرن ششم مطرح نبوده و سابقه‌اى نداشته و از قرن هفتم به بعد پيدا شده است.[۳]بنابراین «تسنن دوازده‌امامى»، پديده‌اى التقاطى و آميخته‌اى شگفت از تشيع و تسنن است كه در طول تاريخ اسلام در بين برخى از شخصيت‌هاى علمى و فرهنگى مانند فضل بن روزبهان خنجى و ابن عربى جلوه‌گر شده است.

    در فصل دوم، نویسنده، پديده مزبور را در بين 13 نفر از شاگردان و راويان محى‌الدين بن عربى، مانند صدرالدين قونوى، عفيف‌الدين تلمسانى، قاضى محى‌الدين بن الزكى، كمال‌الدين ابوالقاسم مشهور به ابن‌العديم حلبى و عبدالله بن محمود بن مودود موصلى معروف به مجدالدين بلدچى، مطرح و بررسى كرده است. او بر آن است كه كنكاش درباره مذهب و انديشه شاگردان، همواره پنجره‌اى به‌سوى شناسايى گرايش مذهبى استاد است، به‌ويژه اگر شاگردان در موضوع بس مهم و سرنوشت‌ساز عرفان و سيروسلوك، او را انتخاب كرده باشند.[۴]

    در فصل سوم، نویسنده، پديده يادشده را در بين عارفان معاصر ابن عربى و همانندان معنوى و سلوكى او، مانند سعدالدين حموئى، ابن فارض مصرى، شيخ شهاب‌الدين سهروردى بغدادى، جلال‌الدين محمد مولوى و ملك ظاهر ايوبى، بررسى كرده است. نویسنده، نتيجه مى‌گيرد كه رسميت يافتن تشيع در ایران در دولت ايلخانى، موضوعى طبيعى و تدريجى بود و هرگز ناگهانى و تصادفى نبود كه يك‌باره و بدون مقدمه اتفاق افتاده باشد، بلكه زمينه‌ها و ريشه‌هایى تاريخى داشت كه عمده‌اش به مسئله «گرايش صوفيان آن زمان به تشيع» و اعتقاد آنان به ولايت دوازده امام(ع) بازمى‌گردد؛ هرچند كه گرايش عملى آنان به مذاهب چهارگانه فقهى شافعى، حنفى، مالكى و حنبلى بود. بنابراین، نقش شخصيت‌هاى دينى و سياسى صوفيان را در نشر و گسترش انديشه‌هاى شيعى و ارتباطشان با انديشمندان شيعى را نبايد فراموش كرد و به همين جهت، علامه حلى كه سلطان محمد خدابنده به‌طور رسمى به دست او تشيع را برگزيد، تنها حلقه تأثيرگذار در اين مسئله نبود، بلكه او حلقه پایانى قضيه بود كه تشيع را در ایران رسميت بخشيد. پس مى‌توان گفت تاريخ نشان داده است كه همواره «تصوف شيعى»، راه را براى «تشيع رسمى» مى‌گشايد و بر سختى‌ها و مشكلات غلبه پيدا مى‌كند.[۵]

    در فصل چهارم، نویسنده، تصريح يازده تن از عالمان سنى، مانند قطب‌الدين يونينى، ابن تيميه، ابن كثير دمشقى، شمس‌الدين ذهبى، شيخ عبدالله يافعى، ابن خلدون، ابن حجر عسقلانى، شيخ عبدالوهاب شعرانى، احمد امين مصرى، دكتر حسن ابراهیم حسن و سيد‌ ‎محمدطاهر هاشمى برزنجى را درباره گرايش شيعى ابن عربى ذكر كرده است. در نظر برخى از اين دانشمندان سنى‌مذهب، مانند احمد امين مصرى، صوفيه به تشيع پيوستند و اين ارتباط، محكم شد و يكى از اعتقاداتى كه از آن مذهب گرفتند، عقيده به مهدى موعود بود كه آن را در قالبى جديد ريختند و به نام «قطب» ناميدند كه ستون آسمان و زمين است و تدبير امور به دست اوست. ابن عربى در «الفتوحات المكية» گفته است كه آنان دوازده نقيب هستند كه نه كم مى‌شوند و نه زياد و.[۶]

    در فصل پنجم، نویسنده، نظر 25 نفر از انديشمندان شيعى، مانند احمد بن فهد حلى، سيد‌ ‎محمد نوربخش، علامه جلال‌الدين دوانى، قاضى نورالله شوشترى، شيخ بهائى، صدرالمتألهين، قاضى سعيد قمى، ابوالحسن جلوه، آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى، شيخ آقابزرگ تهرانى، آيت‌الله حسن حسن‌زاده آملى، دكتر سيد‌ ‎حسين نصر و دكتر كامل مصطفى شبيبى را درباره تشيع محى‌الدين بن عربى بيان كرده است. بنا بر گزارش نویسنده، آيت‌الله شيخ نصرالله شاه‌آبادى از پدرش آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى نقل قول كرده است كه او اعتقاد داشت و بر اين مطلب اصرار مى‌ورزيد كه محى‌الدين، گرايش به مذهب تشيع داشته است. آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى همچنين به استدلال برخى از پژوهشگران تاريخ تصوف كه در آن بر اساس مكاشفه‌اى كه ابن عربى در آغاز كتاب فتوحات مكيه نقل كرده، بر تسنن او استدلال مى‌كنند، پاسخ داده و مناقشه كرده و آن را مردود شمرده است.[۷]

    نویسنده با نقل مطالبى از انديشوران مذكور، مانند اين مطلب از دكتر سيد‌ ‎حسين نصر: «محى‌الدين از لحاظ شريعت، سُنى شناخته شده است، ولى كتابى درباره دوازده امام نوشته است كه عرفاى شيعه به آن كمال توجه را دارند و در فتوحات (فصل 366) از مهدى و شرايط بازگشت وى به‌صورتى سخن گفته كه با منابع شيعه مطابقت دارد».[۸]، كوشيده است كه ارتباط مذهبى محى‌الدين با تشيع و گرايش او به شیعیان را تأييد و تثبيت كند.

    همچنين، نویسنده مى‌گويد: «استادم آيت‌الله سيد‌ ‎محمدحسين حسینى تهرانى از استادش سيد‌ ‎هاشم حداد نقل كرده است كه آيت‌الله سيد‌ ‎على قاضى، از بزرگ‌ترين عارفان معاصر و استاد علامه طباطبايى، اهتمام زيادى به محى‌الدين و كتاب فتوحات مكيه داشت و مى‌گفت كه ابن عربى از كاملان بود و در فتوحات او شواهد و ادله گوناگونى وجود دارد كه او شيعه بوده است و در آن كتاب مطلب زيادى هست كه اصول قطعى اهل سنت را نقض مى‌كند. آيت‌الله قاضى معتقد بوده است كه محال است كسى به مرحله كمال برسد، ولى حقيقت ولايت را شهود نكرده باشد».[۹]

    در فصل ششم، نویسنده، مدح و ثناى بيست نفر از دانشمندان مهم شيعى، مانند عبدالرزاق كاشانى، سيد‌ ‎حيدر آملى، آقا على مدرس تهرانى، سيد‌ ‎صدرالدين صدر، شيخ محمدحسين فاضل تونى، علامه سيد‌ ‎محمدحسين طباطبايى، امام خمينى، استاد شهيد مطهرى، سيد‌ ‎جلال‌الدين آشتيانى و استاد عبدالله جوادى آملى را درباره محى‌الدين بن عربى ذكر كرده است.[۱۰]

    نویسنده، از عارف شيعى سيد‌ ‎حيدر آملى كه بر «فصوص الحكم»، شرح مبسوطى به نام «نص النصوص» نوشته، درباره فضيلت ابن عربى و ولايتمدارى او و ارزش كتاب «فصوص الحكم» و «فتوحات مكيه» مطالبى را نقل كرده و آورده است كه: «وى خوابى را كه ابن عربى در آغاز فصوص در مورد ديدار پيامبر(ص) و دستور نگارش كتاب نقل كرده، مطابق واقع شمرده و تأييد كرده و بلكه منكران آن را محجوب و گرفتار توهمات و خيالات شمرده است).[۱۱]

    مؤلف همچنين از تاج‌الدين حسین خوارزمى، شارح «فصوص الحكم» به زبان فارسی، نقل كرده است كه او محى‌الدين بن عربى را شيخ كامل مكمل، قطب العارفين و إمام الموحدين و وارث الأنبياء و المرسلين و زنده‌كننده حق و ملت و دين شمرده است.[۱۲]

    نویسنده، از استاد خودش علامه سيد‌ ‎محمدحسين حسینى تهرانى نقل كرده است كه روش و عادت صدرالمتألهين شيرازى اين بود كه وقتى مطلبى از ابن عربى ذكر مى‌كرد نام او را با نهایت عظمت و تجليل مى‌آورد، ولى آنگاه كه مطلبى از بوعلى سينا مى‌آورد، معمولى و با تعابيرى مثل «برخى از فيلسوفان» از او ياد مى‌كند؛ گويى كه ابن‌سينا براى او چندان ارزش و عظمتى ندارد.[۱۳]

    و سرانجام، نویسنده بر آن است كه نظر عالمان شيعى درباره مذهب ابن عربى بسيار مختلف است؛ مثلاًبعضى او را سنى دوازده‌امامى شمرده‌اند و برخى ديگر مانند سيد‌ ‎حيدر آملى با آنكه او را از واصلان به قله‌هاى كمال مى‌شمارند، ولى در تشيع او مناقشه مى‌كنند و برخى ديگر مانند استاد شهيد مطهرى او را سُنى متعصب مى‌دانند.[۱۴]و درعين‌حال، علم و مقام والاى او را با صراحت مى‌ستايند و برخى نيز مانند علامه سيد‌ ‎محمدحسين طباطبايى درباره تعيين گرايش مذهبى او مطلبى نگفته‌اند.[۱۵]، ولى نویسنده خودش عقيده دارد كه نسبت‌هایى چون سنى متعصب كه در گفتار استاد شهيد مطهرى آمده و... درباره ابن عربى، روا و ثابت‌شده نيست.[۱۶]و او واقعاً شيعه به معنايى خاص؛ يعنى «سُنى دوازده‌امامى» است.[۱۷]

    وضعيت كتاب

    فهرست مطالب هر جزئى در آغاز همان جزء ذكر شده است. پاورقى‌ها به ذكر منابع مطالب منقول اختصاص يافته است. كتاب، در دو جلد منتشر شده است. بر روى جلد، نام مؤلف به‌صورت «الشيخ قاسم الطهرانى» نوشته شده، ولى در پایان كتاب.[۱۸]به‌صورت «محسن قاسم الطهرانى» آمده است. به نظر مى‌رسد محسن نام مؤلف و قاسم نام پدر اوست و كلمه «ابن» به قرينه، حذف شده است و نویسنده در روى جلد به احترام پدر و براى ابراز محبت به او نام وى را نوشته و از ذكر اسم خودش خوددارى كرده است؛ بنابراین، نام كامل نویسنده محسنِ قاسم طهرانى است؛ يعنى محسن تهرانى كه فرزند قاسم است.

    پانويس

    1. تاريخ تشيع در ایران از آغاز تا قرن دهم، ج 2، ص725 - 728
    2. القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محي‌الدين ابن العربي، ج 2، ص500
    3. همان، ج 1، ص26 - 30
    4. همان، ص1، ص389
    5. همان، ج 1، ص379
    6. همان، ج 2، ص77 - 78
    7. همان، ج 2، ص207
    8. سه حكيم مسلمان، ص213
    9. همان، ج 2، ص214 - 215
    10. همان، ج 2، ص299 - 499
    11. همان، ج 2، ص309 - 310
    12. همان، ج 2، ص426
    13. همان، ج 2، ص448
    14. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ج 4، ص944
    15. همان، ج 2، ص293 - 294
    16. همان، ج 2، ص482
    17. همان، ج 2، ص5 - 11
    18. همان، ج 2، ص500

    منابع مقاله

    1. القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محي‌الدين ابن العربي، محسن قاسم الطهراني، دارالمحجة البيضاء، بيروت 1424ق.
    2. تاريخ تشيع در ایران از آغاز تا قرن دهم، رسول جعفريان، انتشارات انصاريان، چاپ اول 1375ش، (2 جلد).
    3. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، مرتضى مطهرى، تهران انتشارات صدرا، چاپ چهارم 1377ش.