۱۰۶٬۲۵۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
امام در ميانه راه كوفه، در منزلى به نام قُطْقُطانه (يا قادسيه يا زُباله يا ميان زَرود و زباله)، از شهادت مسلم و هانى و اوضاع كوفه خبر يافت. اما با تكيه بر قضاى الهى، و نيت حقجويى و مبارزه با بىدينى و ظلم و فساد، راه كوفه را پيش گرفت. با اين حال، يارانش را از وضع كوفه و ناهمراهى شيعيان آگاه ساخت و آنان را در بازگشت آزاد گذاشت. جمعى از ياران امام، كه در بين راه به وى پيوسته بودند، از وى جدا شدند و فقط افرادى كه از حجاز با او همراه شده بودند، در كنار او ماندند. عبيداللّهبن زياد، صاحب شرطه خود (حُصَيْنبن تميم) را با چهار هزار سوار از كوفه به قادسيه فرستاد. حصين نواحى منتهى به قادسيه را با گماردن لشكريانى تحت مراقبت گرفت و راه نفوذ از كوفه به حجاز را بست تا كسى به لشكر امام نپيوندد. وى قيسبن مُسْهِر صَيداوى و عبداللّهبن بُقْطُر (يقطر)، برادر رضاعى امام، را كه از سوى امام به كوفه روانه شده بودند، دستگير كرد و نزد ابنزياد فرستاد و ابنزياد آنان را به قتل رساند. حصين همچنين حرّ*بن يزيد رياحى را از قادسيه با هزار سوار به سوى امام فرستاد. حرّ در جايى به نام ذى حُسُم با امام روبهرو شد و از حركت امام به كوفه و از بازگشت حضرت به حجاز جلوگيرى كرد و خواست امام را نزد عبيداللّهبن زياد به كوفه ببرد. امام از اين كار خوددارى نمود و فرمود كه در پى درخواست مردم كوفه به سوى آنان حركت كردهاست و خورجينى پر از نامههاى آنان به حرّ نشان داد و خطابههايى روشنگرانه ای دربارۀ انگيزۀ قيام خود ايراد فرمود. با اين همه، حرّ سرانجام به دستور ابنزياد، امام را وادار كرد تا در صحرايى بدون آب و استحكامات فرود آيد و از استقرار او و يارانش در روستاهاى اطراف فرات، همچون نينوا، غاضريه و عَقْر، جلوگيرى كرد و امام را ناگزير ساخت در جايى به نام كربلا در نزديكى فرات پياده شود. | امام در ميانه راه كوفه، در منزلى به نام قُطْقُطانه (يا قادسيه يا زُباله يا ميان زَرود و زباله)، از شهادت مسلم و هانى و اوضاع كوفه خبر يافت. اما با تكيه بر قضاى الهى، و نيت حقجويى و مبارزه با بىدينى و ظلم و فساد، راه كوفه را پيش گرفت. با اين حال، يارانش را از وضع كوفه و ناهمراهى شيعيان آگاه ساخت و آنان را در بازگشت آزاد گذاشت. جمعى از ياران امام، كه در بين راه به وى پيوسته بودند، از وى جدا شدند و فقط افرادى كه از حجاز با او همراه شده بودند، در كنار او ماندند. عبيداللّهبن زياد، صاحب شرطه خود (حُصَيْنبن تميم) را با چهار هزار سوار از كوفه به قادسيه فرستاد. حصين نواحى منتهى به قادسيه را با گماردن لشكريانى تحت مراقبت گرفت و راه نفوذ از كوفه به حجاز را بست تا كسى به لشكر امام نپيوندد. وى قيسبن مُسْهِر صَيداوى و عبداللّهبن بُقْطُر (يقطر)، برادر رضاعى امام، را كه از سوى امام به كوفه روانه شده بودند، دستگير كرد و نزد ابنزياد فرستاد و ابنزياد آنان را به قتل رساند. حصين همچنين حرّ*بن يزيد رياحى را از قادسيه با هزار سوار به سوى امام فرستاد. حرّ در جايى به نام ذى حُسُم با امام روبهرو شد و از حركت امام به كوفه و از بازگشت حضرت به حجاز جلوگيرى كرد و خواست امام را نزد عبيداللّهبن زياد به كوفه ببرد. امام از اين كار خوددارى نمود و فرمود كه در پى درخواست مردم كوفه به سوى آنان حركت كردهاست و خورجينى پر از نامههاى آنان به حرّ نشان داد و خطابههايى روشنگرانه ای دربارۀ انگيزۀ قيام خود ايراد فرمود. با اين همه، حرّ سرانجام به دستور ابنزياد، امام را وادار كرد تا در صحرايى بدون آب و استحكامات فرود آيد و از استقرار او و يارانش در روستاهاى اطراف فرات، همچون نينوا، غاضريه و عَقْر، جلوگيرى كرد و امام را ناگزير ساخت در جايى به نام كربلا در نزديكى فرات پياده شود. | ||
روز ورود امام به كربلا پنجشنبه دوم محرّم سال 61 بود. يك روز پس از ورود امام، ابنزياد، عمربن سعد را، كه به وى عهد حكومت رى و دَسْتَبى را داده بود، پيش از عزيمت به محل مأموريتش با چهار هزار سپاهى از كوفه به كربلا فرستاد و دستور داد از امام حسين و يارانش به نام يزيد بيعت بگيرد. اما امام نپذیرفت. يك يا دو روز بعد عبيداللّهبن زياد، حصينبن تميم را با چهار هزار سپاهى همراهش از قادسيه فراخواند و به سوى امام حسين روانه كرد. ابنزياد كسانى را مأمور كرد تا در كوفه بگردند و مردم را به اطاعت فراخوانند و از عواقب شورش بترسانند و آنان را از يارى امام بازدارند. ابنزياد فرمان داد تا مردم كوفه در نُخَيْله اردو بزنند. همۀ جوانان شهر به آنان ملحق شدند. ابنزياد خود نيز به نخيله رفت و پيوسته لشكريانى را، از بيست تا صد تن، به يارى عمربن سعد می فرستاد. حَجّاربن اَبْجَر عِجْلى، شَبَثبن رِبعى و يزيدبن حارثبن رُوَيْم را نيز (هر يك را با هزار تن) به جنگ امام فرستاد، اما بسيارى از اين لشكريان، بهسبب اكراه از جنگ با امام، از پيشروى تا كربلا سرباز مىزدند. ابناعثم شمار لشكريانى را كه ابنزياد همراه سرداران خود به يارى عمربن سعد فرستاد و تحت فرماندهى او قرار داد، 22000سوار و پياده نوشته است. | روز ورود امام به كربلا پنجشنبه دوم محرّم سال 61 بود. يك روز پس از ورود امام، ابنزياد، عمربن سعد را، كه به وى عهد حكومت رى و دَسْتَبى را داده بود، پيش از عزيمت به محل مأموريتش با چهار هزار سپاهى از كوفه به كربلا فرستاد و دستور داد از امام حسين و يارانش به نام يزيد بيعت بگيرد. اما امام نپذیرفت. يك يا دو روز بعد عبيداللّهبن زياد، حصينبن تميم را با چهار هزار سپاهى همراهش از قادسيه فراخواند و به سوى امام حسين روانه كرد. ابنزياد كسانى را مأمور كرد تا در كوفه بگردند و مردم را به اطاعت فراخوانند و از عواقب شورش بترسانند و آنان را از يارى امام بازدارند. ابنزياد فرمان داد تا مردم كوفه در نُخَيْله اردو بزنند. همۀ جوانان شهر به آنان ملحق شدند. ابنزياد خود نيز به نخيله رفت و پيوسته لشكريانى را، از بيست تا صد تن، به يارى عمربن سعد می فرستاد. حَجّاربن اَبْجَر عِجْلى، شَبَثبن رِبعى و يزيدبن حارثبن رُوَيْم را نيز (هر يك را با هزار تن) به جنگ امام فرستاد، اما بسيارى از اين لشكريان، بهسبب اكراه از جنگ با امام، از پيشروى تا كربلا سرباز مىزدند. ابناعثم شمار لشكريانى را كه ابنزياد همراه سرداران خود به يارى عمربن سعد فرستاد و تحت فرماندهى او قرار داد، 22000سوار و پياده نوشته است. گفته شده است كه امام به عمربن سعد پيشنهاد كرد به مدينه بازگردد. عمربن سعد كه مايل بود كار به صلح بينجامد، با امام در اين باره توافق كرد، اما عبيداللّهبن زياد به تحريك شمربن ذىالجوشن پيشنهاد امام را نپذيرفت و به ابنسعد دستور داد در صورت امتناع از بيعت به نام يزيد، با آنان بجنگد. عمربن سعد راه را بر قبيلهاى از بنىاسد ــ كه ساكن روستايى نزديك كربلا بودند و قصد يارى امام را داشتندـ بست و سه روز قبل از عاشورا، به دستور ابنزياد، از دسترسى امام به آب و شريعه فرات جلوگيرى كرد؛ گرچه امام برادر دلير و وفادارش، ابوالفضل عباس، را با گروهى فرستاد و او توانست با عقب راندن دشمن، مَشكها را از آب پر كند و بازگردد. | ||
عمربن سعد شب پنجشنبه 9 محرّم 61 و شب جمعه با يارانش به سوى امام پيش رفت. امام تا صبح مهلت خواست و آنان پذيرفتند (دينورى، همانجا). امام ياران خود را آزاد گذاشت تا با استفاده از تاريكى شب بازگردند، اما آنان وفادارانه ماندن در كنار حضرت را ترجيح دادند. امام حسين و يارانش شب عاشورا را به نماز و دعا و استغفار و تضرع گذراندند. امام، ياران و خاندان خود را بهترين توصيف كرد و در سخنانى خطاب به آنان، فداكارى و شهادت در راه آرمان حقطلبى و مبارزه با باطل را سعادت، و زندگى با ستمگران را مايۀ رنج و ستوه دانست. شمار لشكريان امام را در صبح عاشورا 32 سواره و 40 پياده نوشتهاند. امام زُهَيربن قَيْن را به فرماندهى ميمنۀ لشكر و حبيببن مُظهر را به فرماندهى ميسره قرار داد و برادر خود، عباسبن على، را پرچمدار كرد و خيمههاى زنان و فرزندان را نزديك يكديگر در پشت لشكر جاى داد و گرداگرد آن را خندقى حفر نمود و در آن آتش افروخت تا كسى نتواند به خيمهها و لشكر از پشت حمله كند. عمربن سعد نيز عمروبن حجاج زُبَيْدى را در ميمنه و شمربن ذىالجوشن ضِبابى را در ميسره قرار داد و فرماندهى سواران لشكر را به عَزرَهبن قيس اَحْمَسى و پيادگان را به شبثبن ربعى سپرد و غلام خود، دُرَيد (يا ذُوَيْد/ زيد)، را پرچمدار كرد. امام جنگ را آغاز نكرد و تأكيد داشت آغازگر جنگ نباشد و پيش از جنگ خطابهاى ايراد كرد و لشكريان عمربن سعد را نصيحت نمود و لزوم پيروى از حق و جلوگيرى از باطل را متذكر شد و حديث پيامبر اكرم را كه او و برادرش امام حسن را سروَر جوانان بهشت ناميده بود و نیز فضایل اهل بيت علیهم السلام و قرابت خود را با پيامبر يادآور شد و با آنان اتمام حجت كرد. امام چند تن از سران كوفیان را در لشكر عمرسعد به نام خطاب كرد و دعوتنامههاى آنان را يادآور شد، اما آنان منكر نامهها شدند. امام همچنين پيشنهاد كرد از كربلا بازگردد، ولى آنان نپذيرفتند و گفتند امام بايد به فرمان يزيد تن دهد. پيش از آغاز نبرد، حر توبه كرد و به سوى امام بازگشت. عمربن سعد از يارانش خواست نزد ابنزياد گواهى دهند كه وى نخستين تير را به سوى لشكر امام پرتاب كردهاست (بلاذرى، همانجا؛ ابناعثم كوفى، ج 5، ص100ـ101). ياران امام حمله سواران دشمن را با تيراندازى دفع كردند. | |||
پس از چند مبارزۀ يك به يك ميان ياران امام و لشكر عمربن سعد، چون ابنسعد برترى ياران امام را ديد، لشكريانش را از مبارزه منع كرد و سرداران ابنسعد حملات خود را از ميمنه و ميسره آغاز كردند و تيراندازان او لشكر امام را آماج قرار دادند. شدت جنگ در ظهر عاشورا به اوج خود رسيد و بعد از ظهر نيز ادامه يافت. مسلمبن عَوْسَجه انصارى، و به قولى حرّبن يزيد رياحى، نخستين شهيد از لشكر امام بود و آخرين يار شهيد آن حضرت، سُوَيدبن عمرو خَثْعَمى بود. | |||
امام يكى از يارانش را، به نام ابوثُمامه، كه وقت نماز را به امام يادآور شد، دعا كرد. سپس نماز ظهر را با يارانش، به صورت نماز خوف، بهجا آورد. در واپسين لحظات حيات امام، لشكريان عمربن سعد، به دستور وى، خيمههاى لشكر امام را با شمشير و نيزه دريدند. شمربن ذىالجوشن نيز به خيمهاى كه عيال و بنۀ امام در آن بود، حمله كرد و خواست آن را به آتش بكشد. در اين هنگام، امام جملۀ معروف خود را به زبان آورد كه اگر دين نداريد، آزاده باشيد. زُهَيربن قين نيز، با گروهى از ياران امام، حملۀ دشمن به خيمهها را دفع كرد. پس از آنكه ياران امام در جنگ با دشمن به شهادت رسيدند، فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموزادگان امام يكايك با دشمن جنگيدند تا به شهادت رسيدند. | |||
طبق پارهاى روايات، علىاكبر، فرزند برومند امام حسين، نخستين فرد از خاندان ابوطالب بود كه به شهادت رسيد. اما به روايت ديگر، نخستين كسى از خاندان امام كه به جنگ دشمن رفت و به شهادت رسيد، عبداللّهبن مسلمبن عقيل بود و آخرين آنان علىاكبر. آنگاه كه امام همۀ ياران و خويشانش را از دست داد، تنها به جنگ پرداخت تا به شهادت رسيد. دربارۀ كسى كه امام را به شهادت رساند، اختلاف هست. در پارهاى روايات نام سِنانبن اَنَس نَخَعى يا شمربن ذىالجوشن ياد شدهاست. چون شمر با گروهى از پيادگان به امام حمله كرد، امام شجاعانه آنان را منهزم ساخت. اگر كسى به امام نزديك مىشد، مايل نبود قتل امام به دست او انجام گيرد تا آنکه شمر با كسانى همچون ابوالجنوب عبدالرحمانبن زياد جُعفى (يا زيدبن عبدالرحمان جعفى)، خَوْلىبن يزيد اَصْبَحى، قشعم (يا قثعم)بن عمرو جعفى، صالحبن وَهْب يزنى و سنانبن اَنَس نخعى امام را احاطه و آنان را به قتل امام تحريض كرد و آنان همگى در قتل امام مشاركت كردند. بهروايتى نيز امام با حملۀ دليرانه به دشمن، قصد نزديك شدن به آب فرات را داشت كه آنان، با حملۀ خود، مانع آن حضرت شدند. در اين هنگام ابوالجنوب تيرى به پيشانى امام زد و خون از آن جارى شد. تيرها از هر طرف به سوى امام پرتاب مىشد. شمر يارانش را به حمله برانگيخت. زُرعَةبن شريك تميمى (تَيْمى) با شمشير دست چپ امام را قطع كرد. عمروبن طلحه جعفى از پشت ضربهاى سخت به شانۀ امام زد. سنانبن انس با تيرى گلوى امام را هدف قرار داد. صالحبن وهب با نيزه به خاصرۀ امام كوبيد. پس، امام از اسب به زمين افتاد. به دستور عمربن سعد، خولىبن يزيد يا سنانبن اَنَس يا شِبلبن يزيد سر امام را از بدن جدا كرد. جمعى از لشكريان عمربن سعد، به دستور وى، بر بدن امام اسب تاختند. بر بدن امام، هنگام شهادت، آثار 33 ضربه شمشير و 34 زخم نيزه بود. | |||
لشکریان عمر سعد پس از شهادت امام، زره و شمشیر، جامه، عمامه، نعلین و بار و بنۀ آن حضرت و شتران و زیور زنان را به غارت بردند و زنان و فرزندان امام را به اسارت گرفتند. | |||
همراه با امام، بنابر مشهور، ۷۲ تن از فرزندان و خویشان و یاران امام به شهادت رسیدند و از لشکر عمر سعد نیز ۸۸ تن کشته شدند. عدۀ کسانی را که همراه امام حسین (از خاندان و یاران آن حضرت) در کربلا به شهادت رسیدند، ۱۰۷ تن ذکر کرده است. طبری گفته است در لشکر امام هجده تن از خاندان او و شصت تن از یاران او بودند. شیخ مفید هفده تن از بنیهاشم، دولابی رازی تعداد مقتولان را، از برادران و فرزندان و اهل بیت امام، ۲۳ تن نوشته است، طبرانی به نقل از محمد بن حنفیه، شهدای از «فرزندان فاطمه» را هفده تن دانسته است، مسعودی شهدای لشکر امام را ۸۷ تن نوشته است. | |||
شهدای خاندان امام عبارت بودند از: علی بن حسین، فرزند امام، معروف به علیاکبر؛ عبداللّه یا علی، فرزند شیرخوار امام، معروف به علیاصغر؛ عباس بن علی بن ابیطالب و برادران مادریاش، جعفر و عبداللّه و عثمان (برادران امام)؛ محمد (محمد اصغر) بن علیبن ابیطالب (برادر امام)؛ ابوبکر بن علی بن ابیطالب؛ عمر بن علی بن ابیطالب؛ ابوبکر و قاسم و عبداللّه (پسران امام حسن)؛ جعفر و عبدالرحمان و عبداللّه (پسران عقیل بن ابیطالب)؛ محمد و عبداللّه محمد بن ابیسعد (ابیسعید) بن عقیل؛ عَون و محمد و عُبیداللّه (پسران عبداللّه بن جعفر بن ابیطالب). | |||
==پانویس== | ==پانویس== |