پرش به محتوا

انسان در تعادل: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ن شناسی ' به 'ن‌شناسی '
جز (جایگزینی متن - 'ش ها' به 'ش‌ها')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ن شناسی ' به 'ن‌شناسی ')
خط ۳۴: خط ۳۴:
کتاب انسان در تعادل مجموعاً در چهار فصل نوشته و فهرستی کاملاً مختصر را به خود اختصاص داده است. گفتنی است که مقدّمه نیز فصل نخست را در بردارد و عنوان آن هم «پیدا و پنهان انسان» است. سه فصل دیگر عبارتند از: «فلسفه، عرفان و انسان»، «در گستره‌ی واژگان عدالت»، و نهایتاً «انسان در تعادل» که نام کتاب هم از همین فصل انتخاب شده است.
کتاب انسان در تعادل مجموعاً در چهار فصل نوشته و فهرستی کاملاً مختصر را به خود اختصاص داده است. گفتنی است که مقدّمه نیز فصل نخست را در بردارد و عنوان آن هم «پیدا و پنهان انسان» است. سه فصل دیگر عبارتند از: «فلسفه، عرفان و انسان»، «در گستره‌ی واژگان عدالت»، و نهایتاً «انسان در تعادل» که نام کتاب هم از همین فصل انتخاب شده است.


نخستین فصل که مقدّمه و پیدا و پنهان انسان است با یک رباعی فلسفی از خودِ نویسنده آغاز شده که پیدا و پنهان انسان را هم از همین رباعی گزینش کرده است، غیر از آن نخستین عبارت این کتاب که زمینه‌ی بحث را نشان می‌دهد چنین است: آنتروپولوژی anthropology یا انسان شناسی امری است دیرینه که به بررسی هویّت و حقیقت انسان می‌پردازد، از کِی بودن آن معلوم نیست ولی اگر آدم ابوالبشر را نخستین انسان متفکّر و خردمند تلقّی کنیم، باید بگوییم که این نوع از معرفت یا دانش از زمان او، یعنی حدود هفت هزار سال پیش آغاز شده است. چه، کسی مثل آدم که متعلّم به تعلیم ربوبی بوده، نمی‌تواند از خود غافل بوده باشد. آنچه که در نخستین ماجرای عالم بشری در داستانهای دینی و کتابهای مقدّس رخ داده که چالش ابلیس و آدم است، تمام کردارها و گفتمانی که در آنجا صورت گرفته نشان از همین امر دارد. از گشت و گذار در باغ بهشت سان تا محدود شدنِ ایشان، از تقریب به شجره‌ی ممنوعه و بحث و مناظرات و درگیریهایی که به هبوط و توبه‌ی آدم انجامید، همه در راستای معرفت نفس و شناخت حقیقت و هویّت انسان بود. <ref>مقدمه، صص 8-7</ref>.
نخستین فصل که مقدّمه و پیدا و پنهان انسان است با یک رباعی فلسفی از خودِ نویسنده آغاز شده که پیدا و پنهان انسان را هم از همین رباعی گزینش کرده است، غیر از آن نخستین عبارت این کتاب که زمینه‌ی بحث را نشان می‌دهد چنین است: آنتروپولوژی anthropology یا انسان‌شناسی امری است دیرینه که به بررسی هویّت و حقیقت انسان می‌پردازد، از کِی بودن آن معلوم نیست ولی اگر آدم ابوالبشر را نخستین انسان متفکّر و خردمند تلقّی کنیم، باید بگوییم که این نوع از معرفت یا دانش از زمان او، یعنی حدود هفت هزار سال پیش آغاز شده است. چه، کسی مثل آدم که متعلّم به تعلیم ربوبی بوده، نمی‌تواند از خود غافل بوده باشد. آنچه که در نخستین ماجرای عالم بشری در داستانهای دینی و کتابهای مقدّس رخ داده که چالش ابلیس و آدم است، تمام کردارها و گفتمانی که در آنجا صورت گرفته نشان از همین امر دارد. از گشت و گذار در باغ بهشت سان تا محدود شدنِ ایشان، از تقریب به شجره‌ی ممنوعه و بحث و مناظرات و درگیریهایی که به هبوط و توبه‌ی آدم انجامید، همه در راستای معرفت نفس و شناخت حقیقت و هویّت انسان بود. <ref>مقدمه، صص 8-7</ref>.


نویسنده [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در بخشی دیگر از مقدّمه نگرش خود را در باره‌ی «تعادل» به روشنی بیان می‌کند: تعادل، برازنده‌ی حقیقت انسان و انسان حقیقی است. اگر تعادل را از انسان حذف کنید او هر چیزی می‌تواند باشد جز انسان. طبیعتاً مراد از انسان، همین موجود متعادل است که اگر از تعادل خارج شود، می‌تواند بسیاری چیزها باشد که در طبیعت هم وجود دارد ولی انسان نیست. انسان به تعادل انسان است و اگر این تعادل در معادله‌ی زیستن و زندگی، در تداومِ خود حضوری پر رنگ داشته باشد، تقویم انسانی شکل گرفته و فرد به کمال خود رسیده است. کمال انسان را باید در انسان کامل دید و انسان کامل، انسانی است در اوج تعادل، بدون هیچ کجی و انحرافی، به سوی افراط و تفریط. اگر انسان کامل خلیفه‌ی حق باشد و مظهر اسماء و صفات الهی منظور شده باشد، بی تردید باید در اوج اعتدال واقع شده باشد و بدون اعتدال، هرگز نمی‌تواند در مدار عدل الهی از سوی او، نیابت و یا خلافت داشته باشد. نیز اگر در اوج اعتدال نباشد، نمی‌تواند به عدالت دعوت کند و اعتدال را در فرد و جامعه ایجاد نماید. <ref>مقدمه، صص 24-23</ref>.
نویسنده [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در بخشی دیگر از مقدّمه نگرش خود را در باره‌ی «تعادل» به روشنی بیان می‌کند: تعادل، برازنده‌ی حقیقت انسان و انسان حقیقی است. اگر تعادل را از انسان حذف کنید او هر چیزی می‌تواند باشد جز انسان. طبیعتاً مراد از انسان، همین موجود متعادل است که اگر از تعادل خارج شود، می‌تواند بسیاری چیزها باشد که در طبیعت هم وجود دارد ولی انسان نیست. انسان به تعادل انسان است و اگر این تعادل در معادله‌ی زیستن و زندگی، در تداومِ خود حضوری پر رنگ داشته باشد، تقویم انسانی شکل گرفته و فرد به کمال خود رسیده است. کمال انسان را باید در انسان کامل دید و انسان کامل، انسانی است در اوج تعادل، بدون هیچ کجی و انحرافی، به سوی افراط و تفریط. اگر انسان کامل خلیفه‌ی حق باشد و مظهر اسماء و صفات الهی منظور شده باشد، بی تردید باید در اوج اعتدال واقع شده باشد و بدون اعتدال، هرگز نمی‌تواند در مدار عدل الهی از سوی او، نیابت و یا خلافت داشته باشد. نیز اگر در اوج اعتدال نباشد، نمی‌تواند به عدالت دعوت کند و اعتدال را در فرد و جامعه ایجاد نماید. <ref>مقدمه، صص 24-23</ref>.