۱۱۹٬۵۰۷
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ی ها ' به 'یها ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ده اند' به 'دهاند') |
||
خط ۱۶۴: | خط ۱۶۴: | ||
ادامه دیدار دوم: حالیا ای اشک، ببار | ادامه دیدار دوم: حالیا ای اشک، ببار | ||
حاجیه خانم روح الله را با تنی چند به اراک فرستاد و طبیبی طلبید.روح الله خسته از شتاب، بازگشت و گفت، هیچ کس نیامد، و گفتند که اراک هم خودش محتاج طبیب است. | حاجیه خانم روح الله را با تنی چند به اراک فرستاد و طبیبی طلبید.روح الله خسته از شتاب، بازگشت و گفت، هیچ کس نیامد، و گفتند که اراک هم خودش محتاج طبیب است. | ||
گریه کن روحی جان گریه کن، یا بغض نکن! به خدا قسم که مردان بزرگ هم بر مردهی یاران خویش زار | گریه کن روحی جان گریه کن، یا بغض نکن! به خدا قسم که مردان بزرگ هم بر مردهی یاران خویش زار زدهاند و می زنن…. صاحبه بانو نبود تا این اضطراب به دلش بیفتد که مبادا روحالله شاعرانه اندیش ما، از پی این سکوت سنگین، ناگهان از پای در آید،… | ||
روحالله صدای مویهی خواهران خویش را، که از راه دور دور شنید، آهسته گفت: «مرا ببخشید مادر! در خانهی ما انگار که باز کسی بار سفر بسته است… روحالله دستهایش را به مادر سپرد و دید که دستی عظیم از بالای بالا، سقف آسمان را شکافت و سقف خانه را، و مادر را چون پری نرم و سپید و سبک برداشت و بالا برد…. حالا بلند شو برویم پائین. خوب است که، در شام غریبانمان دور هم باشیم، شاید عاقبت اشکهایت سرازیر شود… | روحالله صدای مویهی خواهران خویش را، که از راه دور دور شنید، آهسته گفت: «مرا ببخشید مادر! در خانهی ما انگار که باز کسی بار سفر بسته است… روحالله دستهایش را به مادر سپرد و دید که دستی عظیم از بالای بالا، سقف آسمان را شکافت و سقف خانه را، و مادر را چون پری نرم و سپید و سبک برداشت و بالا برد…. حالا بلند شو برویم پائین. خوب است که، در شام غریبانمان دور هم باشیم، شاید عاقبت اشکهایت سرازیر شود… |