۱۰۶٬۳۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'عهده ی ' به 'عهدهی ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه ی ' به 'هی ') |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
نخستین فصل که مقدّمه و پیدا و پنهان انسان است با یک رباعی فلسفی از خودِ نویسنده آغاز شده که پیدا و پنهان انسان را هم از همین رباعی گزینش کرده است، غیر از آن نخستین عبارت این کتاب که زمینهی بحث را نشان میدهد چنین است: آنتروپولوژی anthropology یا انسان شناسی امری است دیرینه که به بررسی هویّت و حقیقت انسان میپردازد، از کِی بودن آن معلوم نیست ولی اگر آدم ابوالبشر را نخستین انسان متفکّر و خردمند تلقّی کنیم، باید بگوییم که این نوع از معرفت یا دانش از زمان او، یعنی حدود هفت هزار سال پیش آغاز شده است. چه، کسی مثل آدم که متعلّم به تعلیم ربوبی بوده، نمیتواند از خود غافل بوده باشد. آنچه که در نخستین ماجرای عالم بشری در داستانهای دینی و کتابهای مقدّس رخ داده که چالش ابلیس و آدم است، تمام کردارها و گفتمانی که در آنجا صورت گرفته نشان از همین امر دارد. از گشت و گذار در باغ بهشت سان تا محدود شدنِ ایشان، از تقریب به شجرهی ممنوعه و بحث و مناظرات و درگیریهایی که به هبوط و توبهی آدم انجامید، همه در راستای معرفت نفس و شناخت حقیقت و هویّت انسان بود. <ref>مقدمه، صص 8-7</ref>. | نخستین فصل که مقدّمه و پیدا و پنهان انسان است با یک رباعی فلسفی از خودِ نویسنده آغاز شده که پیدا و پنهان انسان را هم از همین رباعی گزینش کرده است، غیر از آن نخستین عبارت این کتاب که زمینهی بحث را نشان میدهد چنین است: آنتروپولوژی anthropology یا انسان شناسی امری است دیرینه که به بررسی هویّت و حقیقت انسان میپردازد، از کِی بودن آن معلوم نیست ولی اگر آدم ابوالبشر را نخستین انسان متفکّر و خردمند تلقّی کنیم، باید بگوییم که این نوع از معرفت یا دانش از زمان او، یعنی حدود هفت هزار سال پیش آغاز شده است. چه، کسی مثل آدم که متعلّم به تعلیم ربوبی بوده، نمیتواند از خود غافل بوده باشد. آنچه که در نخستین ماجرای عالم بشری در داستانهای دینی و کتابهای مقدّس رخ داده که چالش ابلیس و آدم است، تمام کردارها و گفتمانی که در آنجا صورت گرفته نشان از همین امر دارد. از گشت و گذار در باغ بهشت سان تا محدود شدنِ ایشان، از تقریب به شجرهی ممنوعه و بحث و مناظرات و درگیریهایی که به هبوط و توبهی آدم انجامید، همه در راستای معرفت نفس و شناخت حقیقت و هویّت انسان بود. <ref>مقدمه، صص 8-7</ref>. | ||
نویسنده [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در بخشی دیگر از مقدّمه نگرش خود را در بارهی «تعادل» به روشنی بیان میکند: تعادل، | نویسنده [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در بخشی دیگر از مقدّمه نگرش خود را در بارهی «تعادل» به روشنی بیان میکند: تعادل، برازندهی حقیقت انسان و انسان حقیقی است. اگر تعادل را از انسان حذف کنید او هر چیزی میتواند باشد جز انسان. طبیعتاً مراد از انسان، همین موجود متعادل است که اگر از تعادل خارج شود، میتواند بسیاری چیزها باشد که در طبیعت هم وجود دارد ولی انسان نیست. انسان به تعادل انسان است و اگر این تعادل در معادلهی زیستن و زندگی، در تداومِ خود حضوری پر رنگ داشته باشد، تقویم انسانی شکل گرفته و فرد به کمال خود رسیده است. کمال انسان را باید در انسان کامل دید و انسان کامل، انسانی است در اوج تعادل، بدون هیچ کجی و انحرافی، به سوی افراط و تفریط. اگر انسان کامل خلیفهی حق باشد و مظهر اسماء و صفات الهی منظور شده باشد، بی تردید باید در اوج اعتدال واقع شده باشد و بدون اعتدال، هرگز نمیتواند در مدار عدل الهی از سوی او، نیابت و یا خلافت داشته باشد. نیز اگر در اوج اعتدال نباشد، نمیتواند به عدالت دعوت کند و اعتدال را در فرد و جامعه ایجاد نماید. <ref>مقدمه، صص 24-23</ref>. | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
نویسنده در بخش دیگری از این فصل نگاه خود را به انسان چنین توضیح میدهد: به هر جهت من در این اثر از انسان سخن میگویم، و فکر فلسفی را هم چاشنیِ آن میکنم تا با حقیقت انسان مواجه شویم و چیزی را ناظر باشیم که بایسته است، و این کار را در کنار برخی دیگر کارها که در شناخت بهینهی انسان در کار آنتروپولوژی امّا از طریق اونتولوژی و اپیستمولوژی مدّ نظر قرار دادهام، مینهم تا در این مجموعه کار را عمیق تر و ژرفتر در نظر آوریم و هر لحظه به انسان و انسانی تر شدن نزدیک و نزدیکتر شویم <ref>مقدمه، ص 20</ref>. | نویسنده در بخش دیگری از این فصل نگاه خود را به انسان چنین توضیح میدهد: به هر جهت من در این اثر از انسان سخن میگویم، و فکر فلسفی را هم چاشنیِ آن میکنم تا با حقیقت انسان مواجه شویم و چیزی را ناظر باشیم که بایسته است، و این کار را در کنار برخی دیگر کارها که در شناخت بهینهی انسان در کار آنتروپولوژی امّا از طریق اونتولوژی و اپیستمولوژی مدّ نظر قرار دادهام، مینهم تا در این مجموعه کار را عمیق تر و ژرفتر در نظر آوریم و هر لحظه به انسان و انسانی تر شدن نزدیک و نزدیکتر شویم <ref>مقدمه، ص 20</ref>. | ||
بخش دوّم کتاب از ارتباط میان انسان، عرفان و فلسفه سخن میگوید، در واقع انسان را منظر فلسفه و عرفان دنبال میکند تا در نقطه ای به تعریف واحد برسد. نویسنده خود این سه راهی که در پیش انسان است و انسان از آن طرق میتواند به خود بنگرد و به تحلیل خود بنشیند، یعنی دین، عرفان و فلسفه، عنوان ««سه گانهی معنوی» میدهد <ref>متن، ص 37</ref>. در این فصل به مسئلهی اگزیستانسیالیسم و اومانیسم توجّه ویژهای صورت گرفته و فلاسفه ای که از این بابت سخن گفته و صاحب اثر بودهاند مورد نقد قرار میگیرد. در همین راستا [[دکارت]] و اندیشهی «میاندیشم پس هستم» را اصلی برای جستجو قرار میدهد. گاه با [[لئون مینار]]، نویسندهی کتاب [[شناسایی و هستی]] در میافتد، گاه با [[ماکس شلر]] فیلسوف شهیر آلمانی چالش میکند. در مواردی نظریات [[کاسیرر]] فیلسوف فرهنگ را در معرض نقد قرار میدهد و در عین حال نکات برجستهی هر یک را در تبیین نظریهی خود بر میگزیند و در راستای کار خود قرار میدهد. مؤلّف [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در بخشی از این فصل مینویسد: شناخت انسانِ کلّی، که بر عهدهی فلسفه است، یاری گر خوبی برای کشف دقایقی از حقایق وجودیِ اوست. انسان از این بابت که هست، هستیِ او نیز قابل طرح و بررسی است و اگر به گونهی اگزیستانسیل به او بنگریم، او را باید انسانِ وجودی قلمداد کنیم و انسانیّت او را در قالب وجود داشتن و اعتبار وجودش بسنجیم. گرچه در | بخش دوّم کتاب از ارتباط میان انسان، عرفان و فلسفه سخن میگوید، در واقع انسان را منظر فلسفه و عرفان دنبال میکند تا در نقطه ای به تعریف واحد برسد. نویسنده خود این سه راهی که در پیش انسان است و انسان از آن طرق میتواند به خود بنگرد و به تحلیل خود بنشیند، یعنی دین، عرفان و فلسفه، عنوان ««سه گانهی معنوی» میدهد <ref>متن، ص 37</ref>. در این فصل به مسئلهی اگزیستانسیالیسم و اومانیسم توجّه ویژهای صورت گرفته و فلاسفه ای که از این بابت سخن گفته و صاحب اثر بودهاند مورد نقد قرار میگیرد. در همین راستا [[دکارت]] و اندیشهی «میاندیشم پس هستم» را اصلی برای جستجو قرار میدهد. گاه با [[لئون مینار]]، نویسندهی کتاب [[شناسایی و هستی]] در میافتد، گاه با [[ماکس شلر]] فیلسوف شهیر آلمانی چالش میکند. در مواردی نظریات [[کاسیرر]] فیلسوف فرهنگ را در معرض نقد قرار میدهد و در عین حال نکات برجستهی هر یک را در تبیین نظریهی خود بر میگزیند و در راستای کار خود قرار میدهد. مؤلّف [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در بخشی از این فصل مینویسد: شناخت انسانِ کلّی، که بر عهدهی فلسفه است، یاری گر خوبی برای کشف دقایقی از حقایق وجودیِ اوست. انسان از این بابت که هست، هستیِ او نیز قابل طرح و بررسی است و اگر به گونهی اگزیستانسیل به او بنگریم، او را باید انسانِ وجودی قلمداد کنیم و انسانیّت او را در قالب وجود داشتن و اعتبار وجودش بسنجیم. گرچه در جنبهی وجودی هرچه که کشف شود، در پنهان داشتن او کوشیده است، زیرا چیزی از او کشف نمیشود، هرچه که کشف شود او نیست، هر چند که در بارهی اوست، این خاصیّتِ وجود است که مدام در حجاب، از فکر و عقل باشد. این همان چیزی است که یاسپرس، به آن «وجود احاطی» میگوید. وجود همواره محیط بر ماست و ما هرچه را که از وجود بتوانیم مورد شناسایی قرار بدهیم، همان بخش شناخته شدهی وجودی به ما میگوید، من وجود نیستم و این چیزی است که باید در خصوص وجود انسان نیز مورد فهم قرار داد. <ref>متن، صص 65-64</ref>. | ||
فصل سوّم کتاب، یعنی «در گسترهی واژگان عدالت» تمهیدی است، برای ورود به بحث اصلی که با نام کتاب هم یگانه است. سخن آغازین این فصل از مفهومِ آشنای عدل و ظلم است و نویسنده جوامع بشری را در این دو امر عارف و آشنا میبیند و بیشتر بر این است که مردم ستم را بیشتر به جان خود احساس کردهاند این است که همگی طالب عدل و دادند. دادخواهی، حکمت و معرفت خواهی و طلب محبّت و عشق در نظر او دلالت بر وسعت و حضور مخالف آن است. بدین خاطر استشهاد نویسنده به آیاتی چند است تا بتواند حضور ظلم را در جامعه و نقش آن را در تخریب هویّت انسان نشان بدهد. آیاتی که نهایتاً عدم پذیرش ستم را در هر حالی نتیجه میگیرد و مردم را به عدل و داد میخواند تا در دنیا و آخرت به صحّت و سلامت ظاهر و باطن راه یابند. | فصل سوّم کتاب، یعنی «در گسترهی واژگان عدالت» تمهیدی است، برای ورود به بحث اصلی که با نام کتاب هم یگانه است. سخن آغازین این فصل از مفهومِ آشنای عدل و ظلم است و نویسنده جوامع بشری را در این دو امر عارف و آشنا میبیند و بیشتر بر این است که مردم ستم را بیشتر به جان خود احساس کردهاند این است که همگی طالب عدل و دادند. دادخواهی، حکمت و معرفت خواهی و طلب محبّت و عشق در نظر او دلالت بر وسعت و حضور مخالف آن است. بدین خاطر استشهاد نویسنده به آیاتی چند است تا بتواند حضور ظلم را در جامعه و نقش آن را در تخریب هویّت انسان نشان بدهد. آیاتی که نهایتاً عدم پذیرش ستم را در هر حالی نتیجه میگیرد و مردم را به عدل و داد میخواند تا در دنیا و آخرت به صحّت و سلامت ظاهر و باطن راه یابند. |