۱۰۶٬۵۷۴
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
==آثار== | ==آثار== | ||
ابن بدرون، همه شهرت خود را مدیون شرحى است که بر قصیده معروف ابن عبدون نوشته است. ابن عبدون که خود در دربار افطسیان بطلیوس دبیر بود، پس از سقوط شهر و نابود شدن افطسیان به دست مرابطون (487ق/1094م)، قصیدهای در رثای آنان سرود که در نوع خود بىنظیر است. وی در این قصیده پیش از آنکه به خاندان بنىافطس برسد، کلیاتى از تاریخ جهان و خاندانهای بزرگى که در کشاکش روزگار نابود شدهاند، برمىشمارد. پیداست که تاریخى آنچنان فشرده و نامهایى آنچنان کوتاه و مختصر شده، همگان را سودی به بار نمىآورد و حتى ادیبان به دیده شک در آن مىنگریستند و این امر از آنچه ابن بدرون نقل کرده، استنباط مىشود. وی در مقدمه شرح خود مىنویسد که در انجمنى، گروهى از ادیبان زمان گرد آمده بودند. چون سخن به «احالات» رسید، یکى از حاضران قصیده ابن عبدون را خواند، اما آن ادیبان کمتر با فن «احالات» آشنا بودند، به نحوی که یکى از آنان، قصیده را معمایى دانست که هیچ کس به فهم و شرح آن میل نخواهد کرد. در آن میان، کسى به ابن بدرون اشاره کرد و اظهار داشت که او اگر بخواهد، از عهده کار بر خواهد آمد. این ماجرا موجب شد که ابن بدرون به شرح قصیده اقدام نماید. | ابن بدرون، همه شهرت خود را مدیون شرحى است که بر قصیده معروف ابن عبدون نوشته است. | ||
تاریخها و حکایاتى که ابن بدرون در شرح خود آورده، ناچار پا به پای ابیات قصیده پیش آمده است و او در ترتیب اشعار تغییری نداده است. بدینسان، شرح از «دارا» آغاز مىشود و تاریخ ایرانیان از دارا تا مرگ یزدگرد سوم یعنى حدود 31ق، 56 صفحه را در برمىگیرد. سهم یونانیان از 6 صفحه در نمىگذرد. 75 صفحه به اعراب بائده، عاربه و مستعربه، حکام یمن و بخشى از ایامالعرب و تاریخ مناذره حیره اختصاص مىیابد و در شرح بیتهای 31 و 32 به تاریخ آغاز اسلام و حتى شهادت امام حسین(ع) و ماجرای برامکه مىپردازد و در پایان شرح، به امیران اندلس نیز اشارتى رفته است. اما شرح ابن بدرون در بیت 48 قصیده که رثای افطسیان است، متوقف مىگردد و بدینسان، 28 بیت بدون شرح باقى مىماند که شاید نیازی هم به شرح نداشته است. | |||
با اینهمه، اسماعیل بن احمد بن اثیر، شرح او را مختصر کرده، سپس خود به تکمیل قصیده ابن عبدون پرداخته و مىگوید: چون قصیده ابن عبدون به سبب مرگ او در 333ق (زمان مقتدر) متوقف شد، من شعری به همان وزن و قافیه از زمان قاهر تا 697 ق که روزگار دولت ترکان است، بر آن افزودهام. به گفته حاجى | ابن عبدون که خود در دربار افطسیان بطلیوس دبیر بود، پس از سقوط شهر و نابود شدن افطسیان به دست مرابطون (487ق/1094م)، قصیدهای در رثای آنان سرود که در نوع خود بىنظیر است. | ||
وی در این قصیده پیش از آنکه به خاندان بنىافطس برسد، کلیاتى از تاریخ جهان و خاندانهای بزرگى که در کشاکش روزگار نابود شدهاند، برمىشمارد. پیداست که تاریخى آنچنان فشرده و نامهایى آنچنان کوتاه و مختصر شده، همگان را سودی به بار نمىآورد و حتى ادیبان به دیده شک در آن مىنگریستند و این امر از آنچه ابن بدرون نقل کرده، استنباط مىشود. وی در مقدمه شرح خود مىنویسد که در انجمنى، گروهى از ادیبان زمان گرد آمده بودند. | |||
چون سخن به «احالات» رسید، یکى از حاضران قصیده ابن عبدون را خواند، اما آن ادیبان کمتر با فن «احالات» آشنا بودند، به نحوی که یکى از آنان، قصیده را معمایى دانست که هیچ کس به فهم و شرح آن میل نخواهد کرد. در آن میان، کسى به ابن بدرون اشاره کرد و اظهار داشت که او اگر بخواهد، از عهده کار بر خواهد آمد. این ماجرا موجب شد که ابن بدرون به شرح قصیده اقدام نماید. | |||
تاریخها و حکایاتى که ابن بدرون در شرح خود آورده، ناچار پا به پای ابیات قصیده پیش آمده است و او در ترتیب اشعار تغییری نداده است. بدینسان، شرح از «دارا» آغاز مىشود و تاریخ ایرانیان از دارا تا مرگ یزدگرد سوم یعنى حدود 31ق، 56 صفحه را در برمىگیرد. سهم یونانیان از 6 صفحه در نمىگذرد. | |||
75 صفحه به اعراب بائده، عاربه و مستعربه، حکام یمن و بخشى از ایامالعرب و تاریخ مناذره حیره اختصاص مىیابد و در شرح بیتهای 31 و 32 به تاریخ آغاز اسلام و حتى شهادت امام حسین(ع) و ماجرای برامکه مىپردازد و در پایان شرح، به امیران اندلس نیز اشارتى رفته است. اما شرح ابن بدرون در بیت 48 قصیده که رثای افطسیان است، متوقف مىگردد و بدینسان، 28 بیت بدون شرح باقى مىماند که شاید نیازی هم به شرح نداشته است. | |||
با اینهمه، اسماعیل بن احمد بن اثیر، شرح او را مختصر کرده، سپس خود به تکمیل قصیده ابن عبدون پرداخته و مىگوید: چون قصیده ابن عبدون به سبب مرگ او در 333ق (زمان مقتدر) متوقف شد، من شعری به همان وزن و قافیه از زمان قاهر تا 697 ق که روزگار دولت ترکان است، بر آن افزودهام. | |||
به گفته [[حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله|حاجى خلیفه]]، [[ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی|ابن جوزی]] نیز این قصیده را شرح کرده است. قصیده ابن عبدون و شرح ابن بدرون، از نظر تاریخى هیچ کدام اعتباری ندارد، زیرا آنان به منابعى دسترسى نداشتهاند که اکنون مفقود شده باشد. ابن بدرون در جای جای شرحش، به مجسطى بطلمیوس، تاریخ خوارزمى، مختصر تاریخ طبری، معارف ابن قتیبه، مختصر اوراق صولى و بهخصوص، [[مروج الذهب و معادن الجوهر|مروج]] [[مسعودی، علی بن حسین|مسعودی]] اشاره کرده، اما از بررسیهای انجام شده، چنین آشکار مىشود که وی، دست کم در بخش عظیمى از کتاب، تنها [[مروج الذهب و معادن الجوهر|مروج]] [[مسعودی، علی بن حسین|مسعودی]] را رونویسى کرده و فقط به حذف برخى روایات مکرر آن اکتفا نموده است. | |||
با اینهمه، شرح او گمنام نماند. حتى دانشمند مطلعى چون ابن خلکان نیز «فوایدی افزون» بر آنچه در دیگر منابع خود دیده، در آن یافته است. مقری تلمسانى آن را نیک مىشناخته، چه مىگوید: «این شرح، در این بلاد مشرقى مشهور است». | با اینهمه، شرح او گمنام نماند. حتى دانشمند مطلعى چون ابن خلکان نیز «فوایدی افزون» بر آنچه در دیگر منابع خود دیده، در آن یافته است. مقری تلمسانى آن را نیک مىشناخته، چه مىگوید: «این شرح، در این بلاد مشرقى مشهور است». | ||