ابن بدرون، عبدالملک بن عبدالله

    از ویکی‌نور
    ابن بدرون
    NUR00000.jpg
    نام کاملابن بَدْرون‌، ابوالقاسم یا ابومروان‌، عبدالملک بن عبدالله بن بدرون حضرمى سبتى
    نام پدرعبدالله
    محل زندگیاندلس‌
    رحلتد پس از 608ق‌
    اطلاعات علمی
    شاگردانابوعبدالله بن صفار ضریر، ابوالخطاب بن خلیل
    برخی آثارکمامة الزهر و فریدة الدهر یا شرح البسامة باطواق الحمامة

    ابن بَدْرون‌، ابوالقاسم یا ابومروان‌، عبدالملک بن عبدالله بن بدرون حضرمى سبتى (د پس از 608ق‌/1211م‌)، ادیب‌، کاتب و شاعر دوره موحدون اندلس‌.

    از لقب حضرمى وی چنین برمى‌آید که نیاکانش از مردم جنوب عربستان بوده‌اند، اما خود او را اهل شِلْب در غرب اندلس دانسته‌اند. آن‌چه از زندگى او مى‌دانیم این است که در شلب به فراگیری علم و ادب پرداخته و سپس احتمالاً به اشبیلیه رفته و دیر زمانى در روزگار سلطان یوسف بن عبدالمؤمن موحدی (558 -580ق‌/1163-1184م‌) در آن شهر زیسته است. شاید به همین سبب، گاه وی را اشبیلى نیز خوانده‌اند. وجه انتساب او به «سبة» روشن نیست‌. مرگ وی در شلب روی داده است.

    ابن ابار، او را کاتبى بلیغ و خطیبى سخنور خوانده است‌. ابیاتى از سروده‌های وی را نیز ابن ابار و مقری نقل کرده‌اند.

    شاگردان

    از شاگردان و راویان او ابوعبدالله بن صفار ضریر و ابوالخطاب بن خلیل شناخته شده‌اند.

    وفات

    تاریخ مرگ وی همچون تاریخ تولدش دانسته نیست‌، اما مى‌دانیم که تا 608 ق زنده بوده‌، زیرا ابن ابار گفته که خود اجازه‌ای را به خط وی که تاریخ آن 608ق بوده‌، دیده است‌.

    آثار

    ابن بدرون‌، همه شهرت خود را مدیون شرحى است که بر قصیده معروف ابن عبدون نوشته است‌.

    ابن عبدون که خود در دربار افطسیان بطلیوس دبیر بود، پس از سقوط شهر و نابود شدن افطسیان به دست مرابطون (487ق‌/1094م‌)، قصیده‌ای در رثای آنان سرود که در نوع خود بى‌نظیر است‌.

    وی در این قصیده پیش از آن‌که به خاندان بنى‌افطس برسد، کلیاتى از تاریخ جهان و خاندان‌های بزرگى که در کشاکش روزگار نابود شده‌اند، برمى‌شمارد. پیداست که تاریخى آن‌چنان فشرده و نام‌هایى آن‌چنان کوتاه و مختصر شده‌، همگان را سودی به بار نمى‌آورد و حتى ادیبان به دیده شک در آن مى‌نگریستند و این امر از آن‌چه ابن بدرون نقل کرده‌، استنباط مى‌شود. وی در مقدمه شرح خود مى‌نویسد که در انجمنى‌، گروهى از ادیبان زمان گرد آمده بودند.

    چون سخن به «احالات‌» رسید، یکى از حاضران قصیده ابن عبدون را خواند، اما آن ادیبان کمتر با فن «احالات‌» آشنا بودند، به نحوی که یکى از آنان، قصیده را معمایى دانست که هیچ کس به فهم و شرح آن میل نخواهد کرد. در آن میان، کسى به ابن بدرون اشاره کرد و اظهار داشت که او اگر بخواهد، از عهده کار بر خواهد آمد. این ماجرا موجب شد که ابن بدرون به شرح قصیده اقدام نماید. تاریخ‌ها و حکایاتى که ابن بدرون در شرح خود آورده‌، ناچار پا به پای ابیات قصیده پیش آمده است و او در ترتیب اشعار تغییری نداده است‌. بدین‌سان، شرح از «دارا» آغاز مى‌شود و تاریخ ایرانیان از دارا تا مرگ یزدگرد سوم یعنى حدود 31ق‌، 56 صفحه را در برمى‌گیرد. سهم یونانیان از 6 صفحه در نمى‌گذرد.

    75 صفحه به اعراب بائده‌، عاربه و مستعربه‌، حکام یمن و بخشى از ایام‌العرب و تاریخ مناذره حیره اختصاص مى‌یابد و در شرح بیت‌های 31 و 32 به تاریخ آغاز اسلام و حتى شهادت امام حسین‌(ع‌) و ماجرای برامکه مى‌پردازد و در پایان شرح‌، به امیران اندلس نیز اشارتى رفته است‌. اما شرح ابن بدرون در بیت 48 قصیده که رثای افطسیان است‌، متوقف مى‌گردد و بدین‌سان، 28 بیت بدون شرح باقى مى‌ماند که شاید نیازی هم به شرح نداشته است‌.

    با این‌همه، اسماعیل بن احمد بن اثیر، شرح او را مختصر کرده‌، سپس خود به تکمیل قصیده ابن عبدون پرداخته و مى‌گوید: چون قصیده ابن عبدون به سبب مرگ او در 333ق (زمان مقتدر) متوقف شد، من شعری به همان وزن و قافیه از زمان قاهر تا 697 ق که روزگار دولت ترکان است‌، بر آن افزوده‌ام‌.

    به گفته حاجى خلیفه، ابن جوزی نیز این قصیده را شرح کرده است‌. قصیده ابن عبدون و شرح ابن بدرون‌، از نظر تاریخى هیچ کدام اعتباری ندارد، زیرا آنان به منابعى دسترسى نداشته‌اند که اکنون مفقود شده باشد. ابن بدرون در جای جای شرحش‌، به مجسطى بطلمیوس‌، تاریخ خوارزمى‌، مختصر تاریخ طبری‌، معارف ابن قتیبه‌، مختصر اوراق صولى و به‌خصوص، مروج مسعودی اشاره کرده‌، اما از بررسی‌های انجام شده‌، چنین آشکار مى‌شود که وی‌، دست کم در بخش عظیمى از کتاب‌، تنها مروج مسعودی را رونویسى کرده و فقط به حذف برخى روایات مکرر آن اکتفا نموده است.

    با این‌همه، شرح او گمنام نماند. حتى دانشمند مطلعى چون ابن خلکان نیز «فوایدی افزون‌» بر آن‌چه در دیگر منابع خود دیده‌، در آن یافته است. مقری تلمسانى آن را نیک مى‌شناخته‌، چه مى‌گوید: «این شرح‌، در این بلاد مشرقى مشهور است‌».

    شرح ابن بدرون‌، به چندین نام مشهور است‌: کمامة الزهر و فریدة الدهر، کمامة الزهر و صدفة الدر، و یا شرح البسامة باطواق الحمامة، زیرا نام قصیده ابن عبدون‌، «بسامة» بوده است. این کتاب تاکنون 3 بار به چاپ رسیده است‌: لیدن‌، به کوشش هوگولیت، 1839م‌، لیدن‌، به کوشش دوزی‌، 1846م و قاهره‌، به کوشش محیى‌الدین صبری الکردی‌، 1340ق‌. [۱]

    پانویس

    1. ر.ک: آذرنوش، آذرتاش، ج3، ص93-94

    منابع مقاله

    آذرنوش، آذرتاش، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374.


    وابسته‌ها