۱۰۷٬۱۰۲
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' .' به '.') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'هها' به 'هها') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
از مهمترین بخشهای زندگی غزّالی آن زمان است که در خدمت [[امام الحرمین]] بود، یعنی [[امامالحرمین، عبدالملک بن عبدالله|ابوالمعالی ضیاءالدین عبدالملک بن عبدالله بن یوسف جوینی]]. نظامیهی مشهور نیشابور به دستور [[نظامالملک، حسن بن علی|خواجه نظامالملک طوسی]] برای وی ساخته و بنا شده بود و او تا آخر عمر ریاست آن را عهده دار بود. در بین شاگردان شهیر این دانشمند کسانی چون: [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام نیشابوری]]، [[کیاء الهراسی]]، [[ابومظفّر خوافی]]، [[ابوالمظفّر ابیوردی]]، [[ابوالقاسم حاکمی]]، [[ابوطاهر سباک (شباک)]] و [[امام محمد غزالی]] دیده میشود که اوّلین و آخرین در این بین از همه مشهورتر و بزرگتر به نظر میرسند<ref>متن، صص 30-29</ref>. زمانی که [[امام الحرمین]] وفات یافت با آنکه [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] هنوز سی سال بیش نداشت ولی برای مدّتی به جای استاد خود عهده دار نظامیهی نیشابور شد<ref>متن، ص 35</ref>. | از مهمترین بخشهای زندگی غزّالی آن زمان است که در خدمت [[امام الحرمین]] بود، یعنی [[امامالحرمین، عبدالملک بن عبدالله|ابوالمعالی ضیاءالدین عبدالملک بن عبدالله بن یوسف جوینی]]. نظامیهی مشهور نیشابور به دستور [[نظامالملک، حسن بن علی|خواجه نظامالملک طوسی]] برای وی ساخته و بنا شده بود و او تا آخر عمر ریاست آن را عهده دار بود. در بین شاگردان شهیر این دانشمند کسانی چون: [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام نیشابوری]]، [[کیاء الهراسی]]، [[ابومظفّر خوافی]]، [[ابوالمظفّر ابیوردی]]، [[ابوالقاسم حاکمی]]، [[ابوطاهر سباک (شباک)]] و [[امام محمد غزالی]] دیده میشود که اوّلین و آخرین در این بین از همه مشهورتر و بزرگتر به نظر میرسند<ref>متن، صص 30-29</ref>. زمانی که [[امام الحرمین]] وفات یافت با آنکه [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] هنوز سی سال بیش نداشت ولی برای مدّتی به جای استاد خود عهده دار نظامیهی نیشابور شد<ref>متن، ص 35</ref>. | ||
[[نظامالملک، حسن بن علی|نظامالملک]] با تأسیس | [[نظامالملک، حسن بن علی|نظامالملک]] با تأسیس دانشگاههایی با همین نام در مناطق مختلف در وسعت بخشیدن به فقه شافعی و کلام اشعری بیشترین سهم را داشت، خاصه با نظامیهی بغداد که در آن روزگار برترین مرکز علمیدر جهان اسلام به شمار میرفت. [[نظامالملک، حسن بن علی|نظامالملک]] با تدابیری کلام اشعری و فقه شافعی را به خورد خلافت داد و از آن طریق این هر دو را مذهب رسمیکشور ساخت. <ref>متن، ص 38</ref>. ریاست نظامیهی بغداد در آن زمان با [[شیرازی، ابراهیم بن علی|ابواسحق شیرازی]] بود و در زمان ورودش به نظامیهی بغداد با استقبال عالی [[امام الحرمین]] و شاگردان او از جمله [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] مواجه شد و [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] جوان در همان زمان با رئیس نظامیهی بغداد مواجه و آشنا شد. این استاد و رئیس نظامیهی بغدا هم در فقر و هم در فقه استادی توانمند بود و به شریعت و طریقت متوسّل و متمسّک. خواجه نظام در سال 485 هجری به قتل رسید و نوع قتل او شوکت و جلال سیاسیون و اهل قدرت را در نظر [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] به شدت نزول داد و در واقع شکست. <ref>متن، ص 47</ref>. | ||
نویسنده از صفحه 48 تا 86 وارد دنیای فکری [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] میشود و سیر او را در فقه و کلام و فلسفه و رویارویی با باطنیان را متذکّر میشود و در واقع هم به عنوان راوی فکر او و هم به عنوان ناقد او وارد صحنه میشود. نویسنده در هر دو مرحله خوش ظاهر شده و هم چهرهای ناب را در این باره به نمایش گذاشته است، فقیه بودن، کلامیبودن و مراحلی که [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] از آن عبور کرده را به خوبی ترسیم کرده است و چالشهای بزرگ او را معلوم داشته است. در بخش تحوّلات درونی که وی را به تصوّف کشانده نیز فضایی نو ولی نقدی را مورد بحث قرار داده است. استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در این باره مینویسد: [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] که روزگاری آرزوی ریاست فقها و امام شدن را داشت، پس از آنکه بدان منصب دست یافت و بر همهی حاسدان و رقیبان سلطه پیدا کرد سرانجام این همه را بی حاصل و بی مایه دید و به راستی یافت که این همه هیچکدام دستاویزی محکم و رکنی وثیق برای تکیه کردن و عرض اندام در جهان معنا نیست که عارفان و اولیا همهی اینها را به هیچ میگیرند و برای آن وقعی نمینهند. میگویند محرّک عمدهی وی در ترک جاه و حشمت بغداد عتابها و سرزنشهایی بود که گه گاه از برادر کوچکترش [[احمد غزالی]] میشنید<ref>متن، صص 89-88</ref>. | نویسنده از صفحه 48 تا 86 وارد دنیای فکری [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] میشود و سیر او را در فقه و کلام و فلسفه و رویارویی با باطنیان را متذکّر میشود و در واقع هم به عنوان راوی فکر او و هم به عنوان ناقد او وارد صحنه میشود. نویسنده در هر دو مرحله خوش ظاهر شده و هم چهرهای ناب را در این باره به نمایش گذاشته است، فقیه بودن، کلامیبودن و مراحلی که [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] از آن عبور کرده را به خوبی ترسیم کرده است و چالشهای بزرگ او را معلوم داشته است. در بخش تحوّلات درونی که وی را به تصوّف کشانده نیز فضایی نو ولی نقدی را مورد بحث قرار داده است. استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در این باره مینویسد: [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] که روزگاری آرزوی ریاست فقها و امام شدن را داشت، پس از آنکه بدان منصب دست یافت و بر همهی حاسدان و رقیبان سلطه پیدا کرد سرانجام این همه را بی حاصل و بی مایه دید و به راستی یافت که این همه هیچکدام دستاویزی محکم و رکنی وثیق برای تکیه کردن و عرض اندام در جهان معنا نیست که عارفان و اولیا همهی اینها را به هیچ میگیرند و برای آن وقعی نمینهند. میگویند محرّک عمدهی وی در ترک جاه و حشمت بغداد عتابها و سرزنشهایی بود که گه گاه از برادر کوچکترش [[احمد غزالی]] میشنید<ref>متن، صص 89-88</ref>. |