پرش به محتوا

آئینه حسن: خاطراتی از ویژگیهای ممتاز امام خمینی(س): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'می خواست' به 'می‌خواست'
جز (جایگزینی متن - 'می توان' به 'می‌توان')
جز (جایگزینی متن - 'می خواست' به 'می‌خواست')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴۰: خط ۴۰:
در روزگاری که در حوزه علمیه خیلی ها به فکر چاپ کردن رساله عملیه، زیاد شدن سهم امام و زیاد کردن شهریه بودند تا افراد بیشتری را جذب کنند، معمولا معلمین و مدرسین و مراجع با آنهایی که در خط مرجعیت بودند و می خوًاستند به طرف مرجعیت بروند سعی  میکردند یک تقسیمیه (شهریه) بدهند. اما امام با آن روح بزرگ در این فکر بود که سرمایه علمی طلاب افزایش یابد. من که 8 سال پیش ایشان درس خواندم ولی 8 قران از ایشان ندیدم، نه من بلکه شاید شاگردان خاص ایشان هم ندیدند.
در روزگاری که در حوزه علمیه خیلی ها به فکر چاپ کردن رساله عملیه، زیاد شدن سهم امام و زیاد کردن شهریه بودند تا افراد بیشتری را جذب کنند، معمولا معلمین و مدرسین و مراجع با آنهایی که در خط مرجعیت بودند و می خوًاستند به طرف مرجعیت بروند سعی  میکردند یک تقسیمیه (شهریه) بدهند. اما امام با آن روح بزرگ در این فکر بود که سرمایه علمی طلاب افزایش یابد. من که 8 سال پیش ایشان درس خواندم ولی 8 قران از ایشان ندیدم، نه من بلکه شاید شاگردان خاص ایشان هم ندیدند.


زندگی خود ایشان هم چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن همواره مقتصدانه بوده است. مثلاً امکان دارد بنده موقع گرفتن وضو خیلی به این فکر نباشم که شیر آب را ببندم، ولی اگر امام می خواستند دارویی بخورند و یک لیوان آب به ایشان می دادند نصف آن مورد استفاده قرار  میگرفت، کسی حق نداشت نصف دیگر را دور بریزد. باید از آن استفاده  میکردند. این خط مشی علامت یک تمرینی است که از اول نوجوانی داشتند.
زندگی خود ایشان هم چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن همواره مقتصدانه بوده است. مثلاً امکان دارد بنده موقع گرفتن وضو خیلی به این فکر نباشم که شیر آب را ببندم، ولی اگر امام می‌خواستند دارویی بخورند و یک لیوان آب به ایشان می دادند نصف آن مورد استفاده قرار  میگرفت، کسی حق نداشت نصف دیگر را دور بریزد. باید از آن استفاده  میکردند. این خط مشی علامت یک تمرینی است که از اول نوجوانی داشتند.


سالی که حضرت امام، از ترکیه به نجف اشرف تشریف آوردند، بنده در عراق بودم. در آنجا منزل کوچکی برای امام اجاره کرده بودند و ایشان تابستان ها در حیاط بیرونی می نشستند و ما  صبحها در درس امام کسب فیض می کردیم و شب ها هم در حیاط بیرونی، سؤالات درسی را می پرسیدیم.آن حیاط خیلی کوچک بود و هر چه به امام اصرار شد که اجازه بدهید در حیاط منزل، کولر بگذاریم، ایشان مخالفت می‌فرمودند. باید عرض کنم که در حیاط منزل امام، در آن موقع یک پنکه سقفی کهنه وجود داشت که به زحمت می چرخید و ایشان آن سال را با هوای گرم نجف و بدون کولر گذراندند.
سالی که حضرت امام، از ترکیه به نجف اشرف تشریف آوردند، بنده در عراق بودم. در آنجا منزل کوچکی برای امام اجاره کرده بودند و ایشان تابستان ها در حیاط بیرونی می نشستند و ما  صبحها در درس امام کسب فیض می کردیم و شب ها هم در حیاط بیرونی، سؤالات درسی را می پرسیدیم.آن حیاط خیلی کوچک بود و هر چه به امام اصرار شد که اجازه بدهید در حیاط منزل، کولر بگذاریم، ایشان مخالفت می‌فرمودند. باید عرض کنم که در حیاط منزل امام، در آن موقع یک پنکه سقفی کهنه وجود داشت که به زحمت می چرخید و ایشان آن سال را با هوای گرم نجف و بدون کولر گذراندند.
خط ۵۰: خط ۵۰:
'''آقای احمد زرگر'''  
'''آقای احمد زرگر'''  


صبح یکی از روزهای زمستان سال 1367 که همه شدت سرمای آن را به یاد دارند، به خصوص برفی که توی شمیران می آمد. امام زنگ زدند سراسیمه خدمت ایشان رسیدم، دیدم اتاق ایشان کاملاً سرد است. امام درب را باز کردند، فقط یک زیر پیراهن تن ایشان بود که آن هم به خاطر چسلیت(نوعی چسب که در پزشکی استفاده می شود) عوض کردند. ما آن را در آوردیم، من از ایشان خواستم درب اتاق را ببندم. ایشان فرمودند: نه، موقع برگشتن دست به شوفاژ زدم، شوفاژ هم خاموش بود. تنها چیزی که در توجیه می‌توان گفت، این بود که امام با آن بدن نحیف، کسی نبود که بگوییم چربی بدنش آنقدر زیاد باشد تا گرمی بدن را تأمین کند. این پیرمرد نحیف رنجور می خواست زمستان سال 67 را بفهمد. آن مردمی را که حالا نفت ندارند، چه می کشند.
صبح یکی از روزهای زمستان سال 1367 که همه شدت سرمای آن را به یاد دارند، به خصوص برفی که توی شمیران می آمد. امام زنگ زدند سراسیمه خدمت ایشان رسیدم، دیدم اتاق ایشان کاملاً سرد است. امام درب را باز کردند، فقط یک زیر پیراهن تن ایشان بود که آن هم به خاطر چسلیت(نوعی چسب که در پزشکی استفاده می شود) عوض کردند. ما آن را در آوردیم، من از ایشان خواستم درب اتاق را ببندم. ایشان فرمودند: نه، موقع برگشتن دست به شوفاژ زدم، شوفاژ هم خاموش بود. تنها چیزی که در توجیه می‌توان گفت، این بود که امام با آن بدن نحیف، کسی نبود که بگوییم چربی بدنش آنقدر زیاد باشد تا گرمی بدن را تأمین کند. این پیرمرد نحیف رنجور می‌خواست زمستان سال 67 را بفهمد. آن مردمی را که حالا نفت ندارند، چه می کشند.


'''آیت‌الله سید محمد صادق لواسانی'''  
'''آیت‌الله سید محمد صادق لواسانی'''