۱۰۶٬۲۸۴
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ته اند' به 'تهاند') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ده اند' به 'دهاند') |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
کتاب پرتو ساقی، جامع احادیث مثنوی در 6 جلد و به زبان فارسی نوشته شده است. این اثر در قطع رقعی با جلد نرم و کاغذ با کیفیت در 2056 صفحه منتشر شده است. هر یک جلد متناسب با یک دفتر مثنوی است، یعنی برای شش دفتر مثنوی شش جلد تدوین شده که هر جلد که خواهد آمد حاوی تعدادی از احادیث است. هر جلد برای خود مقدّمهای نسبتاً کوتاه یا بلند دارد و لذا شش مقدّمه هم در کتاب دیده میشود. | کتاب پرتو ساقی، جامع احادیث مثنوی در 6 جلد و به زبان فارسی نوشته شده است. این اثر در قطع رقعی با جلد نرم و کاغذ با کیفیت در 2056 صفحه منتشر شده است. هر یک جلد متناسب با یک دفتر مثنوی است، یعنی برای شش دفتر مثنوی شش جلد تدوین شده که هر جلد که خواهد آمد حاوی تعدادی از احادیث است. هر جلد برای خود مقدّمهای نسبتاً کوتاه یا بلند دارد و لذا شش مقدّمه هم در کتاب دیده میشود. | ||
پرتو ساقی در مجموع مشتمل بر ذکر 605 حدیث است که [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] در [[مثنوی معنوی|مثنوی]] مورد استفاده قرار داده است. امّا معلوم است که [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] هیچ اشاره ای به راوی و یا سند روایت نکرده ضمن این که گاه احادیث موضوعه را هم به جای حدیث نبوی درج کرده و یا برخی روایات علوی را نبوی بیان داشته و یا برعکس. در این کتاب روایات مورد نظر جمع آوری شده و برای هر کدام اسنادی قید شده است که کار رواییِ [[مثنوی معنوی|مثنوی]] را تکمیل میکند. چنانکه در سندها هم به منابع شیعه و هم منابع سنّی توجّه شده است، ضمن اینکه پیشینهی روایت مذکور در دیگر آثار صوفیانهی قبل از مولانا نیز مدّ نظر قرار گرفته و منابعی که قبل از مولانا آن را روایت | پرتو ساقی در مجموع مشتمل بر ذکر 605 حدیث است که [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] در [[مثنوی معنوی|مثنوی]] مورد استفاده قرار داده است. امّا معلوم است که [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] هیچ اشاره ای به راوی و یا سند روایت نکرده ضمن این که گاه احادیث موضوعه را هم به جای حدیث نبوی درج کرده و یا برخی روایات علوی را نبوی بیان داشته و یا برعکس. در این کتاب روایات مورد نظر جمع آوری شده و برای هر کدام اسنادی قید شده است که کار رواییِ [[مثنوی معنوی|مثنوی]] را تکمیل میکند. چنانکه در سندها هم به منابع شیعه و هم منابع سنّی توجّه شده است، ضمن اینکه پیشینهی روایت مذکور در دیگر آثار صوفیانهی قبل از مولانا نیز مدّ نظر قرار گرفته و منابعی که قبل از مولانا آن را روایت کردهاند و احتمالاً مولانا با آن منابع هم آشنا بوده اشاره شده است. گفتنی است که در این کتاب برای موردی که [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] بدان اشارت داده گاه چندین شاهد از منابع شیعه و سنی و نیز مأخذ صوفیانه آورده است که امری مهم و قابل ارزش است. | ||
در یک نگاه کلّی میتوان احادیث این شش جلد را اینگونه معرّفی کرد: | در یک نگاه کلّی میتوان احادیث این شش جلد را اینگونه معرّفی کرد: | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
توجّه به حدیث از دیرباز در ادبیات صوفیانه و عرفانی معمول و مرسوم بوده است و اغلب مشاهیر آثار خود را با آیات و روایات مزیّن مینمودند. برخی نیز در منازل و مراحل سلوک در هر منزلی ابتدا به آیات میکردند و سپس احادیث مورد نظر را نیز روایت میکردند مولانا هم در مثنوی و [[فیه ما فیه]] از همین روش استفاده کرده است. البتّه باید در نظر داشت که در قالب شعر و قافیه، پرداختن به حدیث امر آسانی نیست مگر آنکه فرد با حدیث موانستی تمام داشته باشد و به کلام نبوی در دقایق زندگی را خو گرفته باشد که عارفان عموماً و مولانا خصوصاً چنین ویژگی ای داشت. | توجّه به حدیث از دیرباز در ادبیات صوفیانه و عرفانی معمول و مرسوم بوده است و اغلب مشاهیر آثار خود را با آیات و روایات مزیّن مینمودند. برخی نیز در منازل و مراحل سلوک در هر منزلی ابتدا به آیات میکردند و سپس احادیث مورد نظر را نیز روایت میکردند مولانا هم در مثنوی و [[فیه ما فیه]] از همین روش استفاده کرده است. البتّه باید در نظر داشت که در قالب شعر و قافیه، پرداختن به حدیث امر آسانی نیست مگر آنکه فرد با حدیث موانستی تمام داشته باشد و به کلام نبوی در دقایق زندگی را خو گرفته باشد که عارفان عموماً و مولانا خصوصاً چنین ویژگی ای داشت. | ||
در مقدّمه روش کتاب پرتو ساقی معلوم شده که او ابیاتی را که حاوی احادیث است به ذکر اسناد آن میپردازد و با قید مأخذ شیعه و سنی و صوفیانه کاری چشمگیر و وسیع را نشانه رفته است. کاری با این وسعت در خصوص احادیث [[مثنوی معنوی|مثنوی]] تا کنون انجام نشده است. استاد [[فروزانفر، بدیعالزمان|فروزانفر]] که از پیشگامان در استخراج احادیث [[مثنوی معنوی|مثنوی]] است و مسلّماً مورد نظر نویسده [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] هم بوده است کاری مختصر بوده و اغلب منابع مورد نظر او هم از اهل سنّت لحاظ گشته بود، ولی در این کتاب ما هم با منابع شیعه و هم سنّی مواجهیم و گذشته از آن که کار را تکمیل میکند منابع متعدّد صوفیانه هم چاشنی آن شده است. در جلد نخست با شمارشی که در منابع صورت گرفت بیش از یکصد و شصت منبع در هر سه رویکرد مدّ نظر مولّف بود که اکثراً به زبان عربی و از متون کهن محسوب | در مقدّمه روش کتاب پرتو ساقی معلوم شده که او ابیاتی را که حاوی احادیث است به ذکر اسناد آن میپردازد و با قید مأخذ شیعه و سنی و صوفیانه کاری چشمگیر و وسیع را نشانه رفته است. کاری با این وسعت در خصوص احادیث [[مثنوی معنوی|مثنوی]] تا کنون انجام نشده است. استاد [[فروزانفر، بدیعالزمان|فروزانفر]] که از پیشگامان در استخراج احادیث [[مثنوی معنوی|مثنوی]] است و مسلّماً مورد نظر نویسده [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] هم بوده است کاری مختصر بوده و اغلب منابع مورد نظر او هم از اهل سنّت لحاظ گشته بود، ولی در این کتاب ما هم با منابع شیعه و هم سنّی مواجهیم و گذشته از آن که کار را تکمیل میکند منابع متعدّد صوفیانه هم چاشنی آن شده است. در جلد نخست با شمارشی که در منابع صورت گرفت بیش از یکصد و شصت منبع در هر سه رویکرد مدّ نظر مولّف بود که اکثراً به زبان عربی و از متون کهن محسوب میشدهاند. نوشتن احادیث مثنوی با این وسعت قهراً دانشهای زیادی را میطلبد، از سویی علم الحدیث، از سویی منبع شناسی و رجال، از دیگر سو آشنایی با احادیث شیعه و سنّی، و نیز دو تخصّص دیگر را هم نباید از یاد برد یکی مثنوی شناسی و مولوی پژوهی و دو دیگر آشنایی با عرفان و تصوّف و تاریخ آن. | ||
نویسنده دقّت زیادی در به کار بردن احادیث به خرج داده و گاه نمونههای متفاوت حدیث را که منظور میدارد به اختلافات آن هم اشاره میکند که شاید برای برخی به چشم نیاید، مثلاً در حدیث 46 از جلد نخست این بیت [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] را در نظر گرفته است: | نویسنده دقّت زیادی در به کار بردن احادیث به خرج داده و گاه نمونههای متفاوت حدیث را که منظور میدارد به اختلافات آن هم اشاره میکند که شاید برای برخی به چشم نیاید، مثلاً در حدیث 46 از جلد نخست این بیت [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] را در نظر گرفته است: | ||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
نویسنده در مقدّمهی جلد نخست یاد آور میشود که [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] نه تنها مفسّر قرآن بلکه مفسّر حدیث هم بوده است. گر چه معلوم نیست که او مبتکر این کار بوده باشد ولی به هر حال جزو معدود افرادی است که به تفسیر حدیث هم اهتمام کرده است. چنان که در دفتر اوّل در تفسیر «رجعنا من الجهاد الأصغر الی الجهاد الاکبر» ابیاتی نغز را سروده است و یا در همان دفتر بابی دارد در معنی قول نبی علیهالسّلام: «انّ سعداً لغیور و أنا اغیر من سعد و الله اغیر منّی». و همینطور در تفسیر این حدیث: «انّ لربّکم فی ایّام دهرکم نفحات». و یا این حدیث که «اغتنموا برد الرّبیع». که اگر این ابیاتِ تفسیری را هم به کار احادیث [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] بیفزاییم به زعم نویسنده شاید بتوان گفت که بیش از یک هشتم مثنوی احادیث و اخبار نبوی است. | نویسنده در مقدّمهی جلد نخست یاد آور میشود که [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] نه تنها مفسّر قرآن بلکه مفسّر حدیث هم بوده است. گر چه معلوم نیست که او مبتکر این کار بوده باشد ولی به هر حال جزو معدود افرادی است که به تفسیر حدیث هم اهتمام کرده است. چنان که در دفتر اوّل در تفسیر «رجعنا من الجهاد الأصغر الی الجهاد الاکبر» ابیاتی نغز را سروده است و یا در همان دفتر بابی دارد در معنی قول نبی علیهالسّلام: «انّ سعداً لغیور و أنا اغیر من سعد و الله اغیر منّی». و همینطور در تفسیر این حدیث: «انّ لربّکم فی ایّام دهرکم نفحات». و یا این حدیث که «اغتنموا برد الرّبیع». که اگر این ابیاتِ تفسیری را هم به کار احادیث [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] بیفزاییم به زعم نویسنده شاید بتوان گفت که بیش از یک هشتم مثنوی احادیث و اخبار نبوی است. | ||
در آخر جلد ششم و در ذیل حدیث شماره 601 شاهد حدیث غدیر هستیم و [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] با صراحت راوی این حدیث است که در دفتر ششم مثنوی، ابیات 4541-4537 بدان ناظر است. نویسنده این بخش را به طور گسترده و مشروح طیّ صفحاتی چند مورد بحث قرار میدهد و دهها شاهد از متون حدیثی شیعه و سنّی و منابع صوفیانه و تاریخی برای آن میآورد. در عین حال در بخشی به نقد سخن [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] میپردازد و در خصوص واژهی منافقان که ما زیر بار کودکی که منسوب به پیامبر است نمیرویم مینویسد: [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] در عنوان ابیات مذکور مینویسد: در تفسیر این خبر که مصطفی صلواتاللهعلیه فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه»، تا منافقان طعنه زدند که بس نبودش که ما مطیعی و چاکری نمودیم او را؟ چاکری کودکی خلم آلودمان هم میفرماید الی آخر. ظاهراً مولانا در بیان این مطلب دچار خبطی شده و آن این که [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] را از قول منافقان کودک میخواند و حال آن که ماجرای غدیر و خطبهی غدیر و خلافت و جانشینی [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] مربوط به سال آخر حضور جسمانی پیامبر(ص) و آخرین سال نزول وحی است، یعنی سال بیست و سوّم، و اگر این زمان را با سال تشرّف [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] به اسلام اضافه کنیم، چنانچه سیزده سال باشد، در جمع میشود 36 سال و کسی با این سنّ دیگر کودک محسوب نمیگردد. امّا نکته ای خاص در این عبارتبندی [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] وجود دارد، و آن اینکه بر خلاف اهل سنّت که ولایت را در این حدیث، به غلط و یا به غرض، به دوستیِّ ساده و معمولی ترجمه میکنند، مولانا هوشیارانه ارادتِ ولائیِ خود را در قالب این لفظ وارد کرده که این ماجرا تنها یک دوستی و علاقهی ساده نیست بلکه بحث «چاکری» کردن و «مطیع» بودن است. که در روز غدیر فرمان بر این بود که همه بعد از رسول خدا(ص) به علی بگرایند و او را جانشین رسول بدانند و از اوامر او اطاعت کنند، این است که مولانا کاملاً هوشمندانه از الفاظ «چاکری» و «مطیعی» یاد میکند که ترجمان شیعه هم در واقع چیزی جز این نیست، و این گونه در لفّافه شیعه بودن خود را لحاظ میکند. و از طرفی این ماجرا درست در انتهای دفتر ششم مثنوی وارد شده و مثنوی با چند بیت دیگر دفترش بسته شده و خاتمه مییابد و نیز این ماجرا با سال آخر عمر مولانا نیز عجین است، که وی به عمد خواسته با آوردن این ماجرا در آخرین سال عمرش باورمندی به [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] و شیعه بودن خود را بیان نماید. و نکتهی نهانی دیگر که باز هم مولانا با ظرافت و هوشمندی بیان نموده این که: معترضین به حدیث غدیر، و مخالفان ولایت و رهبری، و خلافت علی در زمرهی منافقان هستند، چون در این داستان این منافقانند که به پیامبر(ص) در خصوص ولایت [[امام علی علیهالسلام|علی(ع)]] ایراد گرفته و معترض آن | در آخر جلد ششم و در ذیل حدیث شماره 601 شاهد حدیث غدیر هستیم و [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] با صراحت راوی این حدیث است که در دفتر ششم مثنوی، ابیات 4541-4537 بدان ناظر است. نویسنده این بخش را به طور گسترده و مشروح طیّ صفحاتی چند مورد بحث قرار میدهد و دهها شاهد از متون حدیثی شیعه و سنّی و منابع صوفیانه و تاریخی برای آن میآورد. در عین حال در بخشی به نقد سخن [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] میپردازد و در خصوص واژهی منافقان که ما زیر بار کودکی که منسوب به پیامبر است نمیرویم مینویسد: [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] در عنوان ابیات مذکور مینویسد: در تفسیر این خبر که مصطفی صلواتاللهعلیه فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه»، تا منافقان طعنه زدند که بس نبودش که ما مطیعی و چاکری نمودیم او را؟ چاکری کودکی خلم آلودمان هم میفرماید الی آخر. ظاهراً مولانا در بیان این مطلب دچار خبطی شده و آن این که [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] را از قول منافقان کودک میخواند و حال آن که ماجرای غدیر و خطبهی غدیر و خلافت و جانشینی [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] مربوط به سال آخر حضور جسمانی پیامبر(ص) و آخرین سال نزول وحی است، یعنی سال بیست و سوّم، و اگر این زمان را با سال تشرّف [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] به اسلام اضافه کنیم، چنانچه سیزده سال باشد، در جمع میشود 36 سال و کسی با این سنّ دیگر کودک محسوب نمیگردد. امّا نکته ای خاص در این عبارتبندی [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] وجود دارد، و آن اینکه بر خلاف اهل سنّت که ولایت را در این حدیث، به غلط و یا به غرض، به دوستیِّ ساده و معمولی ترجمه میکنند، مولانا هوشیارانه ارادتِ ولائیِ خود را در قالب این لفظ وارد کرده که این ماجرا تنها یک دوستی و علاقهی ساده نیست بلکه بحث «چاکری» کردن و «مطیع» بودن است. که در روز غدیر فرمان بر این بود که همه بعد از رسول خدا(ص) به علی بگرایند و او را جانشین رسول بدانند و از اوامر او اطاعت کنند، این است که مولانا کاملاً هوشمندانه از الفاظ «چاکری» و «مطیعی» یاد میکند که ترجمان شیعه هم در واقع چیزی جز این نیست، و این گونه در لفّافه شیعه بودن خود را لحاظ میکند. و از طرفی این ماجرا درست در انتهای دفتر ششم مثنوی وارد شده و مثنوی با چند بیت دیگر دفترش بسته شده و خاتمه مییابد و نیز این ماجرا با سال آخر عمر مولانا نیز عجین است، که وی به عمد خواسته با آوردن این ماجرا در آخرین سال عمرش باورمندی به [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] و شیعه بودن خود را بیان نماید. و نکتهی نهانی دیگر که باز هم مولانا با ظرافت و هوشمندی بیان نموده این که: معترضین به حدیث غدیر، و مخالفان ولایت و رهبری، و خلافت علی در زمرهی منافقان هستند، چون در این داستان این منافقانند که به پیامبر(ص) در خصوص ولایت [[امام علی علیهالسلام|علی(ع)]] ایراد گرفته و معترض آن شدهاند. و این یعنی هرکس که با ولایت علی، و خلافت و جانشینی علی، و حکم خدا و نصب نبی در این خصوص مخالفت ورزد از جملهی منافقان محسوب میگردد. اشاره مولانا در خصوص منافقان که مخالف [[امام علی علیهالسلام|علی(ع)]]، و مخالف خلافت علی و حکم خدا و رسولند در روایات نیز وجود دارد و ذکر اندک شواهدی میتواند باورمندی مولانا به ولایت علی(ع) و شیعه بودن او را به نمایش درآورد. <ref>متن، ج6، صص 430-429</ref>. | ||