۱۴۶٬۹۹۵
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'هاش' به 'هاش') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'انهاى' به 'انهاى') |
||
| خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
یک- او منتقدانه چنین نوشته است: مؤلف... كوشيده است كه باتکیهبر دينشناسى تطبيقى، سابقهاى براى عزاداری امام حسين بيابد، كه البته بيشتر به جامعه و تاريخ عراق نظر داشته؛ در اين مورد سابقه سوگ سياوش را نيز يكى از نويسندگان معاصر ايران به نحوى به عزادارى امام حسين ربط داده كه تفصيل آن خواندنى است: (رجوع كنيد به «سوگ سياوش» نوشته شاهرخ مسكوب ص 83- 100). به عقيده مترجم، هرچند توجيهات بالا از نظرگاه روانشناسی تاريخى، پر بيراه نيست و ليكن همچنان که مؤلف در صفحات بعد تشريح كرده، بزرگداشت سالروز شهادت امام حسين - كه در نظر همه مسلمانان يك پيشواى بحق بود و خونش را بهناحق ريختند يك موضوع اسلامى و انسانى بوده و تأثير عظيم قيام امام، بهزودی يك رنگ اسطورهاى به عاشورا داده كه نمونهاش روايات منقول در متن است، و لزومى ندارد عزادارى عاشورا را به اسطورهاى قديم ربط دهيم <ref> همان، پاورقی ص 46- 47</ref>. | یک- او منتقدانه چنین نوشته است: مؤلف... كوشيده است كه باتکیهبر دينشناسى تطبيقى، سابقهاى براى عزاداری امام حسين بيابد، كه البته بيشتر به جامعه و تاريخ عراق نظر داشته؛ در اين مورد سابقه سوگ سياوش را نيز يكى از نويسندگان معاصر ايران به نحوى به عزادارى امام حسين ربط داده كه تفصيل آن خواندنى است: (رجوع كنيد به «سوگ سياوش» نوشته شاهرخ مسكوب ص 83- 100). به عقيده مترجم، هرچند توجيهات بالا از نظرگاه روانشناسی تاريخى، پر بيراه نيست و ليكن همچنان که مؤلف در صفحات بعد تشريح كرده، بزرگداشت سالروز شهادت امام حسين - كه در نظر همه مسلمانان يك پيشواى بحق بود و خونش را بهناحق ريختند يك موضوع اسلامى و انسانى بوده و تأثير عظيم قيام امام، بهزودی يك رنگ اسطورهاى به عاشورا داده كه نمونهاش روايات منقول در متن است، و لزومى ندارد عزادارى عاشورا را به اسطورهاى قديم ربط دهيم <ref> همان، پاورقی ص 46- 47</ref>. | ||
دو- همچنین مترجم نوشته است: لازم به يادآورى است كه در آن ايام، فلسفه، علاوه بر منطق و متافيزيك، شامل طب و نجوم و رياضيات و معدنشناسی و مانند آن نيز مىشد، كه كاربرد عملى داشت. براى نمونه از | دو- همچنین مترجم نوشته است: لازم به يادآورى است كه در آن ايام، فلسفه، علاوه بر منطق و متافيزيك، شامل طب و نجوم و رياضيات و معدنشناسی و مانند آن نيز مىشد، كه كاربرد عملى داشت. براى نمونه از رصدخانهاى كه خواجهنصیر به فرمان هلاكو، بنياد نهاد، مىتوان نام برد. علوم غريبه نيز در آن روزگار از ابواب فلسفه به شمار مىآمد. براى اطلاع بيشتر در اين دو مورد رجوع كنيد به «نفائس الفنون» تأليف محمد بن محمود آملى (متوفى 753) <ref> همان، پاورقی ص 89</ref>. | ||
سه- همچنین مترجم چنین انتقاد کرده است: خواننده توجه دارد كه استناد بابيه به شیخی گری و حتى مواريث تشيع رسمى، بدان معنى نيست كه بابيگرى، شاخهاى از تشيع باشد و اگر بتوان شیخی گری را در شكل اوليه آن، گونهاى دوازدهامامی گری غاليانه شمرد، بارى بابيگرى را جز تحريف شیخی گری نمىتوان دانست كه بهسرعت از اینجاوآنجا عناصرى از تصوف و غالی گری قديم و مذاهب باطنى التقاط كرد و هم در زمان باب، به دست بابيان مطلعتر از او، بهصورت نحلهاى مستقل از تشيع درآمد كه حتى شيخيان، محتاطانه از آن تبرى جستند. حاصل آنكه اظهارنظر مؤلف دائر بر انشعاب شيخيه و بابيه از شاخه اصوليان شيعى، خالى از اشتباه نيست؛ همينقدر مىتوان گفت كه بابيگرى، جلوه ديگرى از غالی گری و باطنيگرى قديم و متأثر از حروفيه و نقطويه بوده، كه انتشار عقايد شيخيه پیشدرآمد آن بوده است <ref> همان، پاورقی ص 400- 401</ref>. | سه- همچنین مترجم چنین انتقاد کرده است: خواننده توجه دارد كه استناد بابيه به شیخی گری و حتى مواريث تشيع رسمى، بدان معنى نيست كه بابيگرى، شاخهاى از تشيع باشد و اگر بتوان شیخی گری را در شكل اوليه آن، گونهاى دوازدهامامی گری غاليانه شمرد، بارى بابيگرى را جز تحريف شیخی گری نمىتوان دانست كه بهسرعت از اینجاوآنجا عناصرى از تصوف و غالی گری قديم و مذاهب باطنى التقاط كرد و هم در زمان باب، به دست بابيان مطلعتر از او، بهصورت نحلهاى مستقل از تشيع درآمد كه حتى شيخيان، محتاطانه از آن تبرى جستند. حاصل آنكه اظهارنظر مؤلف دائر بر انشعاب شيخيه و بابيه از شاخه اصوليان شيعى، خالى از اشتباه نيست؛ همينقدر مىتوان گفت كه بابيگرى، جلوه ديگرى از غالی گری و باطنيگرى قديم و متأثر از حروفيه و نقطويه بوده، كه انتشار عقايد شيخيه پیشدرآمد آن بوده است <ref> همان، پاورقی ص 400- 401</ref>. | ||