۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'بـ' به 'ب') |
جز (جایگزینی متن - 'نـ' به 'ن') |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
نویسنده در بخش نخست که از ضرورت شناخت [[مولانا]] سخن میگوید اشکالاتی که در زمان [[مولانا]] بر وی میگرفتند و [[مثنوی]] او را مورد طعن قرار میدادند را نیز بیان کرده و رنجیدن مولانا از کم دانی و نافهمیایشان را متذکّر شده است. و این نشان از آن دارد که در آن زمان کسانی بودند که نظرات این عارف بزرگ را بر نمیتابیدند و شعر او را انتقاد میکردند که [[مولانا]] در اواخر دفتر سوّم [[مثنوی]] این ماجرا را آورده و به آن پاسخ داده است<ref>متن، صص 18-16</ref>. در صفحهی 20 کتاب، تأثیر پذیری [[مولانا]] از عارفان پیش از او را مورد نظر قرار داده و به ویژه از [[حکیم سنایی]] و [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار نیشابوی]] چنانکه [[مولانا]] خود در آثار خود از ایشان با احترام تمام یاد میکند و لااقل از هر یک نقلی برای تفسیر و شرح به بیان آورده است. در خانقاه وی نیز از همین جنس کلمات و آثار تدریس میشد و دراویش و مریدان از آنها برخوردار میشدند تا جایی که [[حسام الدین چلبی]] تقاضای اثری جدید را داد که منجر به پدیداری نی نامه شد<ref>متن، صص 22-19</ref>. | نویسنده در بخش نخست که از ضرورت شناخت [[مولانا]] سخن میگوید اشکالاتی که در زمان [[مولانا]] بر وی میگرفتند و [[مثنوی]] او را مورد طعن قرار میدادند را نیز بیان کرده و رنجیدن مولانا از کم دانی و نافهمیایشان را متذکّر شده است. و این نشان از آن دارد که در آن زمان کسانی بودند که نظرات این عارف بزرگ را بر نمیتابیدند و شعر او را انتقاد میکردند که [[مولانا]] در اواخر دفتر سوّم [[مثنوی]] این ماجرا را آورده و به آن پاسخ داده است<ref>متن، صص 18-16</ref>. در صفحهی 20 کتاب، تأثیر پذیری [[مولانا]] از عارفان پیش از او را مورد نظر قرار داده و به ویژه از [[حکیم سنایی]] و [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار نیشابوی]] چنانکه [[مولانا]] خود در آثار خود از ایشان با احترام تمام یاد میکند و لااقل از هر یک نقلی برای تفسیر و شرح به بیان آورده است. در خانقاه وی نیز از همین جنس کلمات و آثار تدریس میشد و دراویش و مریدان از آنها برخوردار میشدند تا جایی که [[حسام الدین چلبی]] تقاضای اثری جدید را داد که منجر به پدیداری نی نامه شد<ref>متن، صص 22-19</ref>. | ||
امّا از انصاف تمام نویسنده و خود مولانا اینکه هر دو حقیقت را گسترده تر و عمیق تر از آن میدیدند که در یک جا و در یک اثر جمع باشد، از این رو اشاره به آن میشود که [[مثنوی]] و سخنان [[مولانا]] تمامِ حقیقت نیست و هر کس چنین پنداری داشته باشد به شدّت به خطا رفته است، چنانکه میگوید: براین اساس خود [[مولانا]] هم معترف است که من به عنوان [[مولانا]] و به عنوان یک عارف که سیر و سلوکی کرده است لایه هایی از حقیقت را کشف کرده ام و به کُنه برخی از حقایق راه پیدا کرده ام آنچه که بیان میکنم همهی حقیقت نیست و این انصاف [[مولانا]] را باید ستود و تحسین کرد <ref>متن، ص 25</ref>. که دربارهی خودش و در بارهی [[مثنوی]] و آراء و | امّا از انصاف تمام نویسنده و خود مولانا اینکه هر دو حقیقت را گسترده تر و عمیق تر از آن میدیدند که در یک جا و در یک اثر جمع باشد، از این رو اشاره به آن میشود که [[مثنوی]] و سخنان [[مولانا]] تمامِ حقیقت نیست و هر کس چنین پنداری داشته باشد به شدّت به خطا رفته است، چنانکه میگوید: براین اساس خود [[مولانا]] هم معترف است که من به عنوان [[مولانا]] و به عنوان یک عارف که سیر و سلوکی کرده است لایه هایی از حقیقت را کشف کرده ام و به کُنه برخی از حقایق راه پیدا کرده ام آنچه که بیان میکنم همهی حقیقت نیست و این انصاف [[مولانا]] را باید ستود و تحسین کرد <ref>متن، ص 25</ref>. که دربارهی خودش و در بارهی [[مثنوی]] و آراء و اندیشههای خودش بی پرده و با صراحت گفته است: {{شعر}} | ||
{{ب|'' آنکه گوید جمله حقّند احمقی است ''|2='' وآنکه گوید جمله باطل او شقی است ''<ref>مثنوی معنوی، د2، ب 2942</ref>.}} | {{ب|'' آنکه گوید جمله حقّند احمقی است ''|2='' وآنکه گوید جمله باطل او شقی است ''<ref>مثنوی معنوی، د2، ب 2942</ref>.}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
در سخن دوّم که از فهم زبان مولانا سخن میگوید، فلسفهی مولانا را به طور خلاصه عشق و فنا و مردن میداند. این مفهوم عمیق که در تمامیآثار و اندیشه های [[مولانا]] و [[مثنوی]] وجود و حضور دارد امری مهم در شناخت او و زبان خاص اوست. حکایتهایی که یکی پس از دیگری بیان میکند از صدر تا ذیل همه نشان از این امر فنا و مردن دارد و تا ذرّه ای از هستیِ فرد باقی است بدین معناست که وی در حصر نفس امّاره است و همین اندازه سبب میشود که از حقیقت و حق دور باشد و فهمیدرست از ماجرای هستی نداشته باشد. و لذا داستانهای [[مثنوی]] رمزهایی برای فهمیدن زبان [[مولانا] است و بدون فهم درست آن قصص فهم زبان [[مولانا]] غیر ممکن خواهد بود. در صفحات 65 تا 67 حکایتی از عشق را از دفتر پنجم مثنوی بیان میکند که نشان از این ماجرا دارد. | در سخن دوّم که از فهم زبان مولانا سخن میگوید، فلسفهی مولانا را به طور خلاصه عشق و فنا و مردن میداند. این مفهوم عمیق که در تمامیآثار و اندیشه های [[مولانا]] و [[مثنوی]] وجود و حضور دارد امری مهم در شناخت او و زبان خاص اوست. حکایتهایی که یکی پس از دیگری بیان میکند از صدر تا ذیل همه نشان از این امر فنا و مردن دارد و تا ذرّه ای از هستیِ فرد باقی است بدین معناست که وی در حصر نفس امّاره است و همین اندازه سبب میشود که از حقیقت و حق دور باشد و فهمیدرست از ماجرای هستی نداشته باشد. و لذا داستانهای [[مثنوی]] رمزهایی برای فهمیدن زبان [[مولانا] است و بدون فهم درست آن قصص فهم زبان [[مولانا]] غیر ممکن خواهد بود. در صفحات 65 تا 67 حکایتی از عشق را از دفتر پنجم مثنوی بیان میکند که نشان از این ماجرا دارد. | ||
نویسنده در این باره در همین بخش میگوید: شاید بشود گفت همهی فلسفهی [[مولانا]] چنانکه از آثار او به مانند [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] به دست میآید همین است یعنی، سبّاحی کردن برای مُردن نه برای نجات پیدا کردن و برای خالص شدن، نه برای خلاص شدن، که اصل اساسی در این طریق خالص شدن و اخلاص یافتن است و برای همین منظور است که در اسلام و در کلام عارفان صدها حرف و حدیث در این باره و در اینکه چگونه به اخلاص باید رسید وجود دارد. در نظر [[مولانا]] کسانی به راستی نجات پیدا میکنند که بتوانند خوب بمیرند و هر کس راه مردن و مخصوصاً خوب مردن را بلد نباشد هرگز نجات پیدا نمیکند، چون خالص نمیشود و به همین علّت که «خالص» نمیشود «خلاص» هم نمیشود. صحبت عزیزی که سخن میگفت را به خوبی شنیـدم و از برخی از | نویسنده در این باره در همین بخش میگوید: شاید بشود گفت همهی فلسفهی [[مولانا]] چنانکه از آثار او به مانند [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] به دست میآید همین است یعنی، سبّاحی کردن برای مُردن نه برای نجات پیدا کردن و برای خالص شدن، نه برای خلاص شدن، که اصل اساسی در این طریق خالص شدن و اخلاص یافتن است و برای همین منظور است که در اسلام و در کلام عارفان صدها حرف و حدیث در این باره و در اینکه چگونه به اخلاص باید رسید وجود دارد. در نظر [[مولانا]] کسانی به راستی نجات پیدا میکنند که بتوانند خوب بمیرند و هر کس راه مردن و مخصوصاً خوب مردن را بلد نباشد هرگز نجات پیدا نمیکند، چون خالص نمیشود و به همین علّت که «خالص» نمیشود «خلاص» هم نمیشود. صحبت عزیزی که سخن میگفت را به خوبی شنیـدم و از برخی از نکات آن میخواهم استفاده بکنم و در فاصلهی زمانیِ اندک چند تا نکته را که در عرفان بسیار مهم هم هست، خدمتتان عرض بکنم. شاید شیواترین و عمیق ترین کلمات عرفانی که بر زبان عارفان جاری شده همان چیزی است که ما به آن «شطحیّات» میگوییم. چون حرفهای مرسوم را که دیگران زده اند، بین زاهد و عابد و عارف هیچ فرقی نیست، فرق اساسی و بنیادین در بیان واژگانی است که آن را فراعقل میگویند و برای گفتن آن باید مراتبی را طی کرد و در حالتی خاص به بیان آن مبادرت نمود <ref>متن، صص 68-67</ref>. | ||
نویسنده در خصوص شیوهی زبانی [[مولانا]] میگوید: شیوهی [[مولانا]] که به نظر من جامع همهی مشربهای پیش از او است میشود گفت که لُبّ لُباب همهی عرفان و تصوّف اسلامیاست، یعنی [[مولانا]] هم [[حلاج]] است، و هم [[شبلی]] است. هم [[جنید بغدادی، جنید بن محمد|جنید]] است و هم [[بایزید بسطامی|بایزید]]، و هم همهی اسلاف بزرگ، و مشایخِ سلوک عرفان اسلامیاست. او هم صحرای فـراخِ «صحو» است و هـم اقیـانوسِ ژرف و بیکران «سکر». بر همین مبنا [[مولانا]] زبانی را انتخاب کرده است که نه «بفهمند» و نه «نفهمند» و یکی از هنرنماییهای سترگ و ستودنیِ [[مولانا]] هم، همین است. و او میخواهد با این شیوه، و با این زبان، همه را مات و مبهوت، و در واقع متحیّر نگه دارد<ref>متن، ص 78</ref>. | نویسنده در خصوص شیوهی زبانی [[مولانا]] میگوید: شیوهی [[مولانا]] که به نظر من جامع همهی مشربهای پیش از او است میشود گفت که لُبّ لُباب همهی عرفان و تصوّف اسلامیاست، یعنی [[مولانا]] هم [[حلاج]] است، و هم [[شبلی]] است. هم [[جنید بغدادی، جنید بن محمد|جنید]] است و هم [[بایزید بسطامی|بایزید]]، و هم همهی اسلاف بزرگ، و مشایخِ سلوک عرفان اسلامیاست. او هم صحرای فـراخِ «صحو» است و هـم اقیـانوسِ ژرف و بیکران «سکر». بر همین مبنا [[مولانا]] زبانی را انتخاب کرده است که نه «بفهمند» و نه «نفهمند» و یکی از هنرنماییهای سترگ و ستودنیِ [[مولانا]] هم، همین است. و او میخواهد با این شیوه، و با این زبان، همه را مات و مبهوت، و در واقع متحیّر نگه دارد<ref>متن، ص 78</ref>. | ||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
نویسنده در خصوص این غزل و تحلیل شخصیّت [[مولانا]] میگوید: در این غزل بسیار زیبا و دلسوز و در عین حال شورانگیز نکته هایی خاص از شخصیّت [[مولانا]] را در خود گنجانده است؛ مرور برخـی واژهها میتواند ما را به فهم بهتر شخصیّت [[مولانا]] رهبری کند. و طبیعتاً اگر قرار باشد شخصیّت [[مولانا]] مورد شناسایی قرار بگیرد از طریق عبارات و کلماتِ خود او باید به این شناخت و تعریف برسیم. این غزل و غزلیات و ابیاتی دیگر این کار را بر عهده خواهند داشت کافی است با این رویکرد، یک بار دیگر به مجموعه آثار [[مولانا]] دقّت و توجّه کنیم. تنهایی و خلوتهای پیاپی، ترک غیر و وصل با یار، مأنوس بودن با شب و بیداری در شبها، اشک و زاری و ریختن آب دیده به درگاه ذات احدیِ نادیده، عشق ورزی و خالی شدن از هواهای نفسانی، وفاداری و ترک جفا و احتمال جفا از همه، صبر و شکیبایی، وجود دارد که لازمهی عرفان و سلوک و مردی است، سیر در کوی عشق و حرکت امیدوارانه و ممتد به سوی معشوق حیِّ ازلی<ref>متن، صص 103-102</ref>. | نویسنده در خصوص این غزل و تحلیل شخصیّت [[مولانا]] میگوید: در این غزل بسیار زیبا و دلسوز و در عین حال شورانگیز نکته هایی خاص از شخصیّت [[مولانا]] را در خود گنجانده است؛ مرور برخـی واژهها میتواند ما را به فهم بهتر شخصیّت [[مولانا]] رهبری کند. و طبیعتاً اگر قرار باشد شخصیّت [[مولانا]] مورد شناسایی قرار بگیرد از طریق عبارات و کلماتِ خود او باید به این شناخت و تعریف برسیم. این غزل و غزلیات و ابیاتی دیگر این کار را بر عهده خواهند داشت کافی است با این رویکرد، یک بار دیگر به مجموعه آثار [[مولانا]] دقّت و توجّه کنیم. تنهایی و خلوتهای پیاپی، ترک غیر و وصل با یار، مأنوس بودن با شب و بیداری در شبها، اشک و زاری و ریختن آب دیده به درگاه ذات احدیِ نادیده، عشق ورزی و خالی شدن از هواهای نفسانی، وفاداری و ترک جفا و احتمال جفا از همه، صبر و شکیبایی، وجود دارد که لازمهی عرفان و سلوک و مردی است، سیر در کوی عشق و حرکت امیدوارانه و ممتد به سوی معشوق حیِّ ازلی<ref>متن، صص 103-102</ref>. | ||
آخرین عبارت کتاب نیز در خصوص شخصیت [[مولانا]] و کتاب [[مثنوی]] چنین است: باری [[مولانا]] آنگونه که در دریا و اقیانوس پر آشوب و سراسر شور [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] نشان میدهد انسانی است که به تعریفی از خود راه یافته و موقعیّت خود را در این نظام پیچیدهی خلقت دریافت نموده است و ژرفا و عمق او نیز به همین خاطر چنان است که کسی را آنگونه که باید به کنه وجود او و فهم تمامِ افکار و حالاتِ او راه نخواهد بود. شخصیت [[مولانا]] | آخرین عبارت کتاب نیز در خصوص شخصیت [[مولانا]] و کتاب [[مثنوی]] چنین است: باری [[مولانا]] آنگونه که در دریا و اقیانوس پر آشوب و سراسر شور [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] نشان میدهد انسانی است که به تعریفی از خود راه یافته و موقعیّت خود را در این نظام پیچیدهی خلقت دریافت نموده است و ژرفا و عمق او نیز به همین خاطر چنان است که کسی را آنگونه که باید به کنه وجود او و فهم تمامِ افکار و حالاتِ او راه نخواهد بود. شخصیت [[مولانا]] چنان راز آلـود است که به راستی نمیتوان او را شناخت، او از گونهی اولیاء خفی و ناشناختهی خداوند است که جز برای محرمان راه سلوک یافته و دریافته نشده است. و آنچه که ما در این باره میکاویم شاید به بخش نازلی از وجود او متوجّه شود. و بدیهی است که آن دریا را نمیتوان در کوزه های تنگ ادراک خود ریخت ولی چنانکه او خود گفته است اگر آب جیحون را هم نتوان کشید، لااقل به اندازهی نیاز و عطش و به مقدار اشتیاق میتوان از آن چشید و بهره مند گشت. و ما نیز سعیی چنین کردهایم، باشد که دریافتی درست از آن اندک نیز یافته باشیم<ref>متن، صص 115-114</ref>. | ||
ویرایش