۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نـ' به 'ن') |
جز (جایگزینی متن - 'یـ' به 'ی') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
در سخن دوّم که از فهم زبان مولانا سخن میگوید، فلسفهی مولانا را به طور خلاصه عشق و فنا و مردن میداند. این مفهوم عمیق که در تمامیآثار و اندیشه های [[مولانا]] و [[مثنوی]] وجود و حضور دارد امری مهم در شناخت او و زبان خاص اوست. حکایتهایی که یکی پس از دیگری بیان میکند از صدر تا ذیل همه نشان از این امر فنا و مردن دارد و تا ذرّه ای از هستیِ فرد باقی است بدین معناست که وی در حصر نفس امّاره است و همین اندازه سبب میشود که از حقیقت و حق دور باشد و فهمیدرست از ماجرای هستی نداشته باشد. و لذا داستانهای [[مثنوی]] رمزهایی برای فهمیدن زبان [[مولانا] است و بدون فهم درست آن قصص فهم زبان [[مولانا]] غیر ممکن خواهد بود. در صفحات 65 تا 67 حکایتی از عشق را از دفتر پنجم مثنوی بیان میکند که نشان از این ماجرا دارد. | در سخن دوّم که از فهم زبان مولانا سخن میگوید، فلسفهی مولانا را به طور خلاصه عشق و فنا و مردن میداند. این مفهوم عمیق که در تمامیآثار و اندیشه های [[مولانا]] و [[مثنوی]] وجود و حضور دارد امری مهم در شناخت او و زبان خاص اوست. حکایتهایی که یکی پس از دیگری بیان میکند از صدر تا ذیل همه نشان از این امر فنا و مردن دارد و تا ذرّه ای از هستیِ فرد باقی است بدین معناست که وی در حصر نفس امّاره است و همین اندازه سبب میشود که از حقیقت و حق دور باشد و فهمیدرست از ماجرای هستی نداشته باشد. و لذا داستانهای [[مثنوی]] رمزهایی برای فهمیدن زبان [[مولانا] است و بدون فهم درست آن قصص فهم زبان [[مولانا]] غیر ممکن خواهد بود. در صفحات 65 تا 67 حکایتی از عشق را از دفتر پنجم مثنوی بیان میکند که نشان از این ماجرا دارد. | ||
نویسنده در این باره در همین بخش میگوید: شاید بشود گفت همهی فلسفهی [[مولانا]] چنانکه از آثار او به مانند [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] به دست میآید همین است یعنی، سبّاحی کردن برای مُردن نه برای نجات پیدا کردن و برای خالص شدن، نه برای خلاص شدن، که اصل اساسی در این طریق خالص شدن و اخلاص یافتن است و برای همین منظور است که در اسلام و در کلام عارفان صدها حرف و حدیث در این باره و در اینکه چگونه به اخلاص باید رسید وجود دارد. در نظر [[مولانا]] کسانی به راستی نجات پیدا میکنند که بتوانند خوب بمیرند و هر کس راه مردن و مخصوصاً خوب مردن را بلد نباشد هرگز نجات پیدا نمیکند، چون خالص نمیشود و به همین علّت که «خالص» نمیشود «خلاص» هم نمیشود. صحبت عزیزی که سخن میگفت را به خوبی | نویسنده در این باره در همین بخش میگوید: شاید بشود گفت همهی فلسفهی [[مولانا]] چنانکه از آثار او به مانند [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] به دست میآید همین است یعنی، سبّاحی کردن برای مُردن نه برای نجات پیدا کردن و برای خالص شدن، نه برای خلاص شدن، که اصل اساسی در این طریق خالص شدن و اخلاص یافتن است و برای همین منظور است که در اسلام و در کلام عارفان صدها حرف و حدیث در این باره و در اینکه چگونه به اخلاص باید رسید وجود دارد. در نظر [[مولانا]] کسانی به راستی نجات پیدا میکنند که بتوانند خوب بمیرند و هر کس راه مردن و مخصوصاً خوب مردن را بلد نباشد هرگز نجات پیدا نمیکند، چون خالص نمیشود و به همین علّت که «خالص» نمیشود «خلاص» هم نمیشود. صحبت عزیزی که سخن میگفت را به خوبی شنیدم و از برخی از نکات آن میخواهم استفاده بکنم و در فاصلهی زمانیِ اندک چند تا نکته را که در عرفان بسیار مهم هم هست، خدمتتان عرض بکنم. شاید شیواترین و عمیق ترین کلمات عرفانی که بر زبان عارفان جاری شده همان چیزی است که ما به آن «شطحیّات» میگوییم. چون حرفهای مرسوم را که دیگران زده اند، بین زاهد و عابد و عارف هیچ فرقی نیست، فرق اساسی و بنیادین در بیان واژگانی است که آن را فراعقل میگویند و برای گفتن آن باید مراتبی را طی کرد و در حالتی خاص به بیان آن مبادرت نمود <ref>متن، صص 68-67</ref>. | ||
نویسنده در خصوص شیوهی زبانی [[مولانا]] میگوید: شیوهی [[مولانا]] که به نظر من جامع همهی مشربهای پیش از او است میشود گفت که لُبّ لُباب همهی عرفان و تصوّف اسلامیاست، یعنی [[مولانا]] هم [[حلاج]] است، و هم [[شبلی]] است. هم [[جنید بغدادی، جنید بن محمد|جنید]] است و هم [[بایزید بسطامی|بایزید]]، و هم همهی اسلاف بزرگ، و مشایخِ سلوک عرفان اسلامیاست. او هم صحرای فـراخِ «صحو» است و هـم | نویسنده در خصوص شیوهی زبانی [[مولانا]] میگوید: شیوهی [[مولانا]] که به نظر من جامع همهی مشربهای پیش از او است میشود گفت که لُبّ لُباب همهی عرفان و تصوّف اسلامیاست، یعنی [[مولانا]] هم [[حلاج]] است، و هم [[شبلی]] است. هم [[جنید بغدادی، جنید بن محمد|جنید]] است و هم [[بایزید بسطامی|بایزید]]، و هم همهی اسلاف بزرگ، و مشایخِ سلوک عرفان اسلامیاست. او هم صحرای فـراخِ «صحو» است و هـم اقیانوسِ ژرف و بیکران «سکر». بر همین مبنا [[مولانا]] زبانی را انتخاب کرده است که نه «بفهمند» و نه «نفهمند» و یکی از هنرنماییهای سترگ و ستودنیِ [[مولانا]] هم، همین است. و او میخواهد با این شیوه، و با این زبان، همه را مات و مبهوت، و در واقع متحیّر نگه دارد<ref>متن، ص 78</ref>. | ||
نویسنده در صفحهی 85 به بعد ماجرای علامه قطبالدین شیرازی را روایت میکند که به سراغ [[مولانا]] آمد و حیران شده بود که راه کدام است و چه باید کرد؟ این پرسش و این سرگردانی در او ریشه دوانیده بود و در مجلس ذکر و سماع بود که [[مولانا]] در قالب یک رباعی پاسخ این دانشمند را داد که: | نویسنده در صفحهی 85 به بعد ماجرای علامه قطبالدین شیرازی را روایت میکند که به سراغ [[مولانا]] آمد و حیران شده بود که راه کدام است و چه باید کرد؟ این پرسش و این سرگردانی در او ریشه دوانیده بود و در مجلس ذکر و سماع بود که [[مولانا]] در قالب یک رباعی پاسخ این دانشمند را داد که: |
ویرایش