۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'هص' به 'هص') |
جز (جایگزینی متن - 'هک' به 'هک') |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نیروهای رهایییافته از بندهای استعمار و استبداد، به تکاپو افتادند و به بازشناسی کمبودها و نارساییها و رفع و جبران آنها پرداختند و از جمله، جامعه روحانیت، که بزرگترین سهم را در این انقلاب فرهنگی و سیاسی داشت، | بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نیروهای رهایییافته از بندهای استعمار و استبداد، به تکاپو افتادند و به بازشناسی کمبودها و نارساییها و رفع و جبران آنها پرداختند و از جمله، جامعه روحانیت، که بزرگترین سهم را در این انقلاب فرهنگی و سیاسی داشت، | ||
پس از دهها سال ممنوعیت از ایفای نقش اساسی خود در بهتر شناختن و بهتر شناساندن حقایق اسلام و دفاع از مواضع نظری و عملی آن، زمینه مساعدی برای افزودن تلاشها و کوششها یافت... در نتیجه بهجای اینکه نیروهای ایشان در جهت رفع کمبودهای حوزهها و بسط و گسترش امکانات تحصیل علوم دینی | پس از دهها سال ممنوعیت از ایفای نقش اساسی خود در بهتر شناختن و بهتر شناساندن حقایق اسلام و دفاع از مواضع نظری و عملی آن، زمینه مساعدی برای افزودن تلاشها و کوششها یافت... در نتیجه بهجای اینکه نیروهای ایشان در جهت رفع کمبودهای حوزهها و بسط و گسترش امکانات تحصیل علوم دینی بهکار گرفته شود، | ||
بسیاری از نیروهای کارآمد حوزه جذب اُرگانهای دیگر گردید و بار دیگران را سنگینتر و وظایف ایشان را بیشتر و انباشتهتر ساخت. مخصوصاًً که سیل تقاضا از سوی جوانان متعهد برای فراگیری علوم اسلامی و ازجمله فلسفه الهی سرازیر گردید که در این زمینه نیز رهنمودهای رهبر عظیمالشأن انقلاب، نقش بسزایی داشت. | بسیاری از نیروهای کارآمد حوزه جذب اُرگانهای دیگر گردید و بار دیگران را سنگینتر و وظایف ایشان را بیشتر و انباشتهتر ساخت. مخصوصاًً که سیل تقاضا از سوی جوانان متعهد برای فراگیری علوم اسلامی و ازجمله فلسفه الهی سرازیر گردید که در این زمینه نیز رهنمودهای رهبر عظیمالشأن انقلاب، نقش بسزایی داشت. | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
نویسنده همچنین در مقدمه به کمبودهای فلسفه در گذشته اشاره کرده، مینویسد: | نویسنده همچنین در مقدمه به کمبودهای فلسفه در گذشته اشاره کرده، مینویسد: | ||
# هدف از آموزش فلسفه نه در کتابهای درسی کاملاً ذکر شده بود و نه در جلسات درس درست بیان میگردید و دانشجویانی یافت میشدند که پس از صرف سالها عمر خود در خواندن این کتابها، بهدرستی درنمییافتند که آموختن فلسفه چه لزومی دارد و کدام خلأ را پر میکند و در رفع چه نیازی | # هدف از آموزش فلسفه نه در کتابهای درسی کاملاً ذکر شده بود و نه در جلسات درس درست بیان میگردید و دانشجویانی یافت میشدند که پس از صرف سالها عمر خود در خواندن این کتابها، بهدرستی درنمییافتند که آموختن فلسفه چه لزومی دارد و کدام خلأ را پر میکند و در رفع چه نیازی بهکار میآید. بسیاری از ایشان تنها بر اساس تقلید از بعضی از بزرگان به آموختن فلسفه میپرداختند. | ||
# طرح مسائل و تنظیم آنها هم بهگونهای نبود که دانشجو بهآسانی دریابد که انگیزه طرح آنها چیست و چه ارتباطی بین آنها وجود دارد و یا با خواندن بخشی از کتاب، شوق خواندن بخشهای دیگر در او پدید آید. | # طرح مسائل و تنظیم آنها هم بهگونهای نبود که دانشجو بهآسانی دریابد که انگیزه طرح آنها چیست و چه ارتباطی بین آنها وجود دارد و یا با خواندن بخشی از کتاب، شوق خواندن بخشهای دیگر در او پدید آید. | ||
# کتب فلسفی، آکنده از اصطلاحات گیجکنندهای است که فهم صحیح آنها پس از سالها ممارست، امکانپذیر است و غالب دانشجویان در سالهای اول، به درک جان کلام موفق نمیشوند. | # کتب فلسفی، آکنده از اصطلاحات گیجکنندهای است که فهم صحیح آنها پس از سالها ممارست، امکانپذیر است و غالب دانشجویان در سالهای اول، به درک جان کلام موفق نمیشوند. | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
نویسنده در جلد اول در درس بیستودوم کتاب پس از طرح و بررسی دیدگاههای مختلف درباره مفهوم وجود، چنین نتیجه میگیرد: «مفهوم فلسفی وجود، مساوی است با مطلق واقعیت و در نقطه مقابل عدم قرار دارد و بهاصطلاح نقیض آن است و از ذات مقدس الهی گرفته تا واقعیتهای مجرد و مادی و همچنین از جواهر تا اعراض و از ذوات تا حالات، همه را در بر میگیرد. همین واقعیتهای عینی هنگامی که در ذهن بهصورت قضیه منعکس میگردند، دستکم دو مفهوم اسمی از آنها گرفته میشود که یکی در طرف موضوع قرار میگیرد و معمولاً از مفاهیم ماهوی است و دیگری که مفهوم «موجود» باشد در طرف محمول قرار میگیرد که از مفاهیم فلسفی است و مشتق بودن آن مقتضای محمول بودن آن است»<ref>ر.ک: متن کتاب، ج1، ص276</ref>. | نویسنده در جلد اول در درس بیستودوم کتاب پس از طرح و بررسی دیدگاههای مختلف درباره مفهوم وجود، چنین نتیجه میگیرد: «مفهوم فلسفی وجود، مساوی است با مطلق واقعیت و در نقطه مقابل عدم قرار دارد و بهاصطلاح نقیض آن است و از ذات مقدس الهی گرفته تا واقعیتهای مجرد و مادی و همچنین از جواهر تا اعراض و از ذوات تا حالات، همه را در بر میگیرد. همین واقعیتهای عینی هنگامی که در ذهن بهصورت قضیه منعکس میگردند، دستکم دو مفهوم اسمی از آنها گرفته میشود که یکی در طرف موضوع قرار میگیرد و معمولاً از مفاهیم ماهوی است و دیگری که مفهوم «موجود» باشد در طرف محمول قرار میگیرد که از مفاهیم فلسفی است و مشتق بودن آن مقتضای محمول بودن آن است»<ref>ر.ک: متن کتاب، ج1، ص276</ref>. | ||
در درس سیوهفتم از جلد دوم کتاب نیز پیرامون علت و معلول چنین میخوانیم: «تصور صحیح معنای علت و معلول، کافی است که دریابیم «هیچ موجودی نمیتواند علت وجود خودش باشد»؛ زیرا قوام معنای علیت به این است که موجودی متوقف بر موجود دیگری باشد تا با توجه به توقف یکی از آنها بر دیگری، مفهوم علت و معلول از آنها انتزاع گردد؛ یعنی این قضیه از بدیهیات اولیه است و نیازی به استدلال ندارد، ولی گاهی در سخنان فلاسفه به تعبیراتی برمیخوریم که ممکن است چنین توهمی را به وجود بیاورد که موجودی میتواند علت برای وجود خودش باشد؛ مثلاً در مورد خدای متعالی گفته میشود: «وجود واجب الوجود مقتضای ذات اوست» و حتی درباره تعبیر «واجب الوجود بالذات» که در برابر «واجب الوجود بالغير» | در درس سیوهفتم از جلد دوم کتاب نیز پیرامون علت و معلول چنین میخوانیم: «تصور صحیح معنای علت و معلول، کافی است که دریابیم «هیچ موجودی نمیتواند علت وجود خودش باشد»؛ زیرا قوام معنای علیت به این است که موجودی متوقف بر موجود دیگری باشد تا با توجه به توقف یکی از آنها بر دیگری، مفهوم علت و معلول از آنها انتزاع گردد؛ یعنی این قضیه از بدیهیات اولیه است و نیازی به استدلال ندارد، ولی گاهی در سخنان فلاسفه به تعبیراتی برمیخوریم که ممکن است چنین توهمی را به وجود بیاورد که موجودی میتواند علت برای وجود خودش باشد؛ مثلاً در مورد خدای متعالی گفته میشود: «وجود واجب الوجود مقتضای ذات اوست» و حتی درباره تعبیر «واجب الوجود بالذات» که در برابر «واجب الوجود بالغير» بهکار میرود، ممکن است توهم شود که همان گونه که در واجب الوجود بالغير، «غیر» علت است، در واجب الوجود بالذات هم، «ذات» علت است و «باء سببیت» دلالت بر این علیت دارد. حقیقت این است که اینگونه سخنان از باب ضیق تعبیر است و هرگز مقصود ایشان اثبات رابطه علیت بین ذات مقدس الهی و وجود خودش نیست، بلکه منظور نفی هرگونه معلولیت از آن مقام متعالی است»<ref>ر.ک: همان، ج2، ص76</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش