۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'هج' به 'هج') |
جز (جایگزینی متن - 'هص' به 'هص') |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
بسیاری از نیروهای کارآمد حوزه جذب اُرگانهای دیگر گردید و بار دیگران را سنگینتر و وظایف ایشان را بیشتر و انباشتهتر ساخت. مخصوصاًً که سیل تقاضا از سوی جوانان متعهد برای فراگیری علوم اسلامی و ازجمله فلسفه الهی سرازیر گردید که در این زمینه نیز رهنمودهای رهبر عظیمالشأن انقلاب، نقش بسزایی داشت. | بسیاری از نیروهای کارآمد حوزه جذب اُرگانهای دیگر گردید و بار دیگران را سنگینتر و وظایف ایشان را بیشتر و انباشتهتر ساخت. مخصوصاًً که سیل تقاضا از سوی جوانان متعهد برای فراگیری علوم اسلامی و ازجمله فلسفه الهی سرازیر گردید که در این زمینه نیز رهنمودهای رهبر عظیمالشأن انقلاب، نقش بسزایی داشت. | ||
بدین ترتیب، ضرورت اجرای برنامههای کوتاهمدتی برای تربیت جوانان و آماده ساختن ایشان برای بهعهده گرفتن مسئولیتهای ارشادی و تبلیغی و فرهنگی در سطحهای متوسط، آشکار گردید و به این منظور در برنامه آموزش مؤسسه، تجدید نظری به عمل آمد و کلاسهای دیگری با برنامههای فشرده تأسیس گردید؛ ازجمله گزیدهای از مسائل فلسفه اسلامی با شیوهای نوین تدریس شد و بهوسیله بعضی از دانشجویان از نوار، پیاده و تکثیر گردید. سپس به پیشنهاد سازمان تبلیغات اسلامی و بهوسیله گروهی از دانشجویان مؤسسه (گروه پژوهش و نگارش) تکمیل شد و تنظیم جدیدی یافت و مورد بازنگری قرار گرفت و | بدین ترتیب، ضرورت اجرای برنامههای کوتاهمدتی برای تربیت جوانان و آماده ساختن ایشان برای بهعهده گرفتن مسئولیتهای ارشادی و تبلیغی و فرهنگی در سطحهای متوسط، آشکار گردید و به این منظور در برنامه آموزش مؤسسه، تجدید نظری به عمل آمد و کلاسهای دیگری با برنامههای فشرده تأسیس گردید؛ ازجمله گزیدهای از مسائل فلسفه اسلامی با شیوهای نوین تدریس شد و بهوسیله بعضی از دانشجویان از نوار، پیاده و تکثیر گردید. سپس به پیشنهاد سازمان تبلیغات اسلامی و بهوسیله گروهی از دانشجویان مؤسسه (گروه پژوهش و نگارش) تکمیل شد و تنظیم جدیدی یافت و مورد بازنگری قرار گرفت و بهصورت کتابی درآمد که هماکنون پیش روی شما خوانندگان عزیز قرار دارد»<ref>ر.ک: مقدمه، مؤلف، ص20-19</ref>. | ||
نویسنده همچنین در مقدمه به کمبودهای فلسفه در گذشته اشاره کرده، مینویسد: | نویسنده همچنین در مقدمه به کمبودهای فلسفه در گذشته اشاره کرده، مینویسد: | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
# ضرورت آموختن فلسفه، تبیین و شبهاتی که پیرامون آنها مطرح میشود، رفع شده است. | # ضرورت آموختن فلسفه، تبیین و شبهاتی که پیرامون آنها مطرح میشود، رفع شده است. | ||
# قبل از ذکر مسائل هستیشناسی، مبحث شناختشناسی آورده شده که منطقاً مقدم است و امروزه هم در جهان، مورد گفتگوهای فراوانی قرار دارد. | # قبل از ذکر مسائل هستیشناسی، مبحث شناختشناسی آورده شده که منطقاً مقدم است و امروزه هم در جهان، مورد گفتگوهای فراوانی قرار دارد. | ||
# سعی شده که مسائل بهگونهای بیان شود که انگیزه طرح آنها و نیز موارد کاربرد آنها برای دانشجو روشن گردد و نیز | # سعی شده که مسائل بهگونهای بیان شود که انگیزه طرح آنها و نیز موارد کاربرد آنها برای دانشجو روشن گردد و نیز بهصورتی تنظیم شود که علاوه بر رعایت رابطه منطقی بین آنها، شوق دانشجو را در آموختن مباحث بعدی برانگیزاند. | ||
# همچنین تلاش شده مطالب طوری بیان شود که دانشجو را بهسوی تحجر فکری سوق ندهد، بلکه روح نقادی را در وی زنده بسازد. | # همچنین تلاش شده مطالب طوری بیان شود که دانشجو را بهسوی تحجر فکری سوق ندهد، بلکه روح نقادی را در وی زنده بسازد. | ||
# مطالب | # مطالب بهصورت درسهای جداگانه بیان شده و بهطور متوسط خوراک یک جلسه، در یک درس گنجانیده شده است. | ||
# سعی شده نکته مهم هر درسی، در درسهای بعدی مورد تأکید و احیاناً مورد تکرار قرار گیرد تا بهتر در ذهن دانشجو جایگزین شود. | # سعی شده نکته مهم هر درسی، در درسهای بعدی مورد تأکید و احیاناً مورد تکرار قرار گیرد تا بهتر در ذهن دانشجو جایگزین شود. | ||
# در پایان هر درسی خلاصه مطالب و نیز پرسشهایی درباره آنها ذکر شده که نقش مهمی را در بهتر آموختن، بازی میکند<ref>ر.ک: همان، ص23-22</ref>. | # در پایان هر درسی خلاصه مطالب و نیز پرسشهایی درباره آنها ذکر شده که نقش مهمی را در بهتر آموختن، بازی میکند<ref>ر.ک: همان، ص23-22</ref>. | ||
نویسنده در جلد اول در درس بیستودوم کتاب پس از طرح و بررسی دیدگاههای مختلف درباره مفهوم وجود، چنین نتیجه میگیرد: «مفهوم فلسفی وجود، مساوی است با مطلق واقعیت و در نقطه مقابل عدم قرار دارد و بهاصطلاح نقیض آن است و از ذات مقدس الهی گرفته تا واقعیتهای مجرد و مادی و همچنین از جواهر تا اعراض و از ذوات تا حالات، همه را در بر میگیرد. همین واقعیتهای عینی هنگامی که در ذهن | نویسنده در جلد اول در درس بیستودوم کتاب پس از طرح و بررسی دیدگاههای مختلف درباره مفهوم وجود، چنین نتیجه میگیرد: «مفهوم فلسفی وجود، مساوی است با مطلق واقعیت و در نقطه مقابل عدم قرار دارد و بهاصطلاح نقیض آن است و از ذات مقدس الهی گرفته تا واقعیتهای مجرد و مادی و همچنین از جواهر تا اعراض و از ذوات تا حالات، همه را در بر میگیرد. همین واقعیتهای عینی هنگامی که در ذهن بهصورت قضیه منعکس میگردند، دستکم دو مفهوم اسمی از آنها گرفته میشود که یکی در طرف موضوع قرار میگیرد و معمولاً از مفاهیم ماهوی است و دیگری که مفهوم «موجود» باشد در طرف محمول قرار میگیرد که از مفاهیم فلسفی است و مشتق بودن آن مقتضای محمول بودن آن است»<ref>ر.ک: متن کتاب، ج1، ص276</ref>. | ||
در درس سیوهفتم از جلد دوم کتاب نیز پیرامون علت و معلول چنین میخوانیم: «تصور صحیح معنای علت و معلول، کافی است که دریابیم «هیچ موجودی نمیتواند علت وجود خودش باشد»؛ زیرا قوام معنای علیت به این است که موجودی متوقف بر موجود دیگری باشد تا با توجه به توقف یکی از آنها بر دیگری، مفهوم علت و معلول از آنها انتزاع گردد؛ یعنی این قضیه از بدیهیات اولیه است و نیازی به استدلال ندارد، ولی گاهی در سخنان فلاسفه به تعبیراتی برمیخوریم که ممکن است چنین توهمی را به وجود بیاورد که موجودی میتواند علت برای وجود خودش باشد؛ مثلاً در مورد خدای متعالی گفته میشود: «وجود واجب الوجود مقتضای ذات اوست» و حتی درباره تعبیر «واجب الوجود بالذات» که در برابر «واجب الوجود بالغير» بهکار میرود، ممکن است توهم شود که همان گونه که در واجب الوجود بالغير، «غیر» علت است، در واجب الوجود بالذات هم، «ذات» علت است و «باء سببیت» دلالت بر این علیت دارد. حقیقت این است که اینگونه سخنان از باب ضیق تعبیر است و هرگز مقصود ایشان اثبات رابطه علیت بین ذات مقدس الهی و وجود خودش نیست، بلکه منظور نفی هرگونه معلولیت از آن مقام متعالی است»<ref>ر.ک: همان، ج2، ص76</ref>. | در درس سیوهفتم از جلد دوم کتاب نیز پیرامون علت و معلول چنین میخوانیم: «تصور صحیح معنای علت و معلول، کافی است که دریابیم «هیچ موجودی نمیتواند علت وجود خودش باشد»؛ زیرا قوام معنای علیت به این است که موجودی متوقف بر موجود دیگری باشد تا با توجه به توقف یکی از آنها بر دیگری، مفهوم علت و معلول از آنها انتزاع گردد؛ یعنی این قضیه از بدیهیات اولیه است و نیازی به استدلال ندارد، ولی گاهی در سخنان فلاسفه به تعبیراتی برمیخوریم که ممکن است چنین توهمی را به وجود بیاورد که موجودی میتواند علت برای وجود خودش باشد؛ مثلاً در مورد خدای متعالی گفته میشود: «وجود واجب الوجود مقتضای ذات اوست» و حتی درباره تعبیر «واجب الوجود بالذات» که در برابر «واجب الوجود بالغير» بهکار میرود، ممکن است توهم شود که همان گونه که در واجب الوجود بالغير، «غیر» علت است، در واجب الوجود بالذات هم، «ذات» علت است و «باء سببیت» دلالت بر این علیت دارد. حقیقت این است که اینگونه سخنان از باب ضیق تعبیر است و هرگز مقصود ایشان اثبات رابطه علیت بین ذات مقدس الهی و وجود خودش نیست، بلکه منظور نفی هرگونه معلولیت از آن مقام متعالی است»<ref>ر.ک: همان، ج2، ص76</ref>. |
ویرایش