۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'هع' به 'هع') |
جز (جایگزینی متن - 'یآ' به 'یآ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
بخش اول از این کتاب متعلق به مقالات است. مقاله اول در موضوع متافیزیک یا مابعدالطبیعه است. متافیزیک نامی است که آندرونیکوس در سال هفتاد قبل از میلاد مسیح به بخشی از آثار معلم اول ([[ارسطو]]) داده است. مؤلف بیان میدارد که بهتر است برای بررسی این مسئله به سراغ اصیلترین منابع فلسفه اسلامی برویم که آن کتاب شفای ابنسینا است؛ از گفتار [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] در این بحث استفاده میشود که موجود ازآنجهت که موجود است مفهومی عام و مشترک است که بر تمام اشیاء فراگیری دارد که این مفهوم باید موضوع صناعت علم مابعدالطبیعه قرار گیرد. سپس مؤلف به طرح انظار مختلف و نقد آنها در این بحث میپردازد و در نهایت نظر جی.ای.مور را مطرح میکند و نظر او را مطابق همان واقعیتی میداند که فلاسفه اسلامی در تفسیر روشمند خود از مابعدالطبیعه به ما آموزش دادهاند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص15-35</ref>. | بخش اول از این کتاب متعلق به مقالات است. مقاله اول در موضوع متافیزیک یا مابعدالطبیعه است. متافیزیک نامی است که آندرونیکوس در سال هفتاد قبل از میلاد مسیح به بخشی از آثار معلم اول ([[ارسطو]]) داده است. مؤلف بیان میدارد که بهتر است برای بررسی این مسئله به سراغ اصیلترین منابع فلسفه اسلامی برویم که آن کتاب شفای ابنسینا است؛ از گفتار [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] در این بحث استفاده میشود که موجود ازآنجهت که موجود است مفهومی عام و مشترک است که بر تمام اشیاء فراگیری دارد که این مفهوم باید موضوع صناعت علم مابعدالطبیعه قرار گیرد. سپس مؤلف به طرح انظار مختلف و نقد آنها در این بحث میپردازد و در نهایت نظر جی.ای.مور را مطرح میکند و نظر او را مطابق همان واقعیتی میداند که فلاسفه اسلامی در تفسیر روشمند خود از مابعدالطبیعه به ما آموزش دادهاند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص15-35</ref>. | ||
عنوان مقاله بعدی «خداشناسی برتر» است. مؤلف از حکمت و ارزش آن سخن به میان آورده است سپس میگوید: حکمت بر دو قسم نظری و عملی تقسیم میشود، همانگونه که هستی انسان بر دو گونه بنیادی است، هستی عقلانی و تفکری و هستی جسمانی و تحرکی، شناخت او نیز مطابق همین دوگانگی موجودیت او بخش میشود و دو گروه ممتاز از علوم انسانی و فلسفه را به وجود | عنوان مقاله بعدی «خداشناسی برتر» است. مؤلف از حکمت و ارزش آن سخن به میان آورده است سپس میگوید: حکمت بر دو قسم نظری و عملی تقسیم میشود، همانگونه که هستی انسان بر دو گونه بنیادی است، هستی عقلانی و تفکری و هستی جسمانی و تحرکی، شناخت او نیز مطابق همین دوگانگی موجودیت او بخش میشود و دو گروه ممتاز از علوم انسانی و فلسفه را به وجود میآورد. مصنف در باب شناخت فلسفی توحید بیان میدارد که توحید نهتنها به این معناست که خدا یکی است و دو نیست، بلکه حاکی از این نیز هست که تمام جهان هستی، یکی است، اصلاً هستی چیزی جز یکتایی، یکتانگری و یک حقیقت نیست<ref>ر.ک: همان، ص37</ref>. | ||
اگر میخوانیم «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن»، باید بفهمیم که چگونه خدا هم اول است هم آخر، هم ظاهر است هم باطن، هم در طبیعت است هم در ماورای طبیعت. این چه معنایی دارد؟ فلسفهاش چیست؟ | اگر میخوانیم «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن»، باید بفهمیم که چگونه خدا هم اول است هم آخر، هم ظاهر است هم باطن، هم در طبیعت است هم در ماورای طبیعت. این چه معنایی دارد؟ فلسفهاش چیست؟ | ||
فلسفه میگوید: این کمال نادانی است که ما رابطه واجب و ممکن را تنها رابطه تاریخی حادث و محدوث بدانیم که این نابسامانیهای فکری از آن به وجود | فلسفه میگوید: این کمال نادانی است که ما رابطه واجب و ممکن را تنها رابطه تاریخی حادث و محدوث بدانیم که این نابسامانیهای فکری از آن به وجود میآید، بلکه این رابطه، رابطه وجودی است که در هیچ آنی گسستنی نیست. باید این رابطه را شناسایی کرد<ref>ر.ک: همان، ص47</ref>. | ||
سپس میگوید برای این پرسشها دو جواب اجمالی و تفصیلی میتوان ارائه کرد. جواب اجمالی ناظر به توحید است. از این نظر توحید را بهگونهای استوار کردهاند که تمام مشکلات را حل کند. توحید نهتنها به این معناست که خدا یکی است و دو نیست، بلکه حاکی از این نیز هست که تمام جهان هستی یکی است؛ اصلاً «هستی» چیزی جز یکتایی، یکتانگری و یک حقیقت نیست. اختلافاتی که به نظر میرسد اختلافاتی در «نمود» و «ظهور» است؛ و به برکت فلسفه الهی اسلام، نهتنها دین و فلسفه یکی است، بلکه دین، فلسفه، سیاست جامعه و فرد همه اینها یکی هستند و معنای سیستم توحیدی همین است.<ref>ر.ک: همان، ص38</ref>. | سپس میگوید برای این پرسشها دو جواب اجمالی و تفصیلی میتوان ارائه کرد. جواب اجمالی ناظر به توحید است. از این نظر توحید را بهگونهای استوار کردهاند که تمام مشکلات را حل کند. توحید نهتنها به این معناست که خدا یکی است و دو نیست، بلکه حاکی از این نیز هست که تمام جهان هستی یکی است؛ اصلاً «هستی» چیزی جز یکتایی، یکتانگری و یک حقیقت نیست. اختلافاتی که به نظر میرسد اختلافاتی در «نمود» و «ظهور» است؛ و به برکت فلسفه الهی اسلام، نهتنها دین و فلسفه یکی است، بلکه دین، فلسفه، سیاست جامعه و فرد همه اینها یکی هستند و معنای سیستم توحیدی همین است.<ref>ر.ک: همان، ص38</ref>. | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
وجود و ماهیت در فلسفه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]]، اتحاد عاقل و معقول، حکمت متعالیه، درآمدی بر کتاب اسفار، نقشی از مبادی فلسفه، امکان عام، موجبه سالبه المحمول، قضیه و علم تصدیقی<ref>ر.ک: همان، ص108-255</ref>. | وجود و ماهیت در فلسفه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]]، اتحاد عاقل و معقول، حکمت متعالیه، درآمدی بر کتاب اسفار، نقشی از مبادی فلسفه، امکان عام، موجبه سالبه المحمول، قضیه و علم تصدیقی<ref>ر.ک: همان، ص108-255</ref>. | ||
در بخش سوم کتاب مکاتباتی در اندیشه سیاسی مطرح شده است. از جمله آنها نقد استاد حائری بر مقاله [[جوادی آملی، عبدالله|آیتالله جوادی آملی]] با عنوان سیری در مبانی ولایتفقیه است. در بخشی از آن آمده است: در صفحه 59 از مقاله [[جوادی آملی، عبدالله|آیتالله جوادی آملی]] به آیه '''«أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ» ''' (النساء، 59) برای اثبات ولایتفقیه اشاره شده است که [[حائری یزدی، عبدالکریم|استاد حائری]] بر این استدلال نقد وارد میکند به این بیان: اولی الامر در اینجا از قبیل ذکر عام بعد از خاص است و اطاعت، اطاعت ارشادی است. ممکن است مقصود از اولی الامر کسانی باشند که از اوامر و نواهی خدا آگاهی دارند و چون اینان از احکام واقعی شریعت به دلیل عصمت آگاهی دارند، پیروی از آنها واجب است اما نه به دلیل ولایت امر، بلکه به دلیل کشف حقیقت. هر کس چه امام و چه پیامبر و چه هر شخص دیگری که از احکام واقعی خدا آگاه باشد، عقلا از آن اطاعت کنند؛ و حاصل اولی الامر در اینجا به معنی ولی امر نیست، بلکه به معنای هرکسی است که آگاهی به شریعت دارد و وجوب اطاعت وجوب عقلی است، نه شرعی و الا تسلسل لازم | در بخش سوم کتاب مکاتباتی در اندیشه سیاسی مطرح شده است. از جمله آنها نقد استاد حائری بر مقاله [[جوادی آملی، عبدالله|آیتالله جوادی آملی]] با عنوان سیری در مبانی ولایتفقیه است. در بخشی از آن آمده است: در صفحه 59 از مقاله [[جوادی آملی، عبدالله|آیتالله جوادی آملی]] به آیه '''«أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ» ''' (النساء، 59) برای اثبات ولایتفقیه اشاره شده است که [[حائری یزدی، عبدالکریم|استاد حائری]] بر این استدلال نقد وارد میکند به این بیان: اولی الامر در اینجا از قبیل ذکر عام بعد از خاص است و اطاعت، اطاعت ارشادی است. ممکن است مقصود از اولی الامر کسانی باشند که از اوامر و نواهی خدا آگاهی دارند و چون اینان از احکام واقعی شریعت به دلیل عصمت آگاهی دارند، پیروی از آنها واجب است اما نه به دلیل ولایت امر، بلکه به دلیل کشف حقیقت. هر کس چه امام و چه پیامبر و چه هر شخص دیگری که از احکام واقعی خدا آگاه باشد، عقلا از آن اطاعت کنند؛ و حاصل اولی الامر در اینجا به معنی ولی امر نیست، بلکه به معنای هرکسی است که آگاهی به شریعت دارد و وجوب اطاعت وجوب عقلی است، نه شرعی و الا تسلسل لازم میآید<ref>ر.ک: همان، ص284</ref>. | ||
مقاله بعدی، در واقع، پاسخ [[جوادی آملی، عبدالله|آیتالله جوادی آملی]] است بهنقد استاد حائری بر مقاله سیری در مبانی ولایتفقیه، در بخشی از آن در جواب به [[حائری یزدی، مهدی|استاد حائری]] که به استدلال به آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» نقد وارد کرده بود، آمده است: اولاً گرچه امر به اطاعت در آیه مزبور و مانند آن ارشادی است، لیکن حکم ارشادی تابع مرشدالیه است؛ اگر مطبوع آن واجب بود، امر ارشادی نیز همان وجوب را میفهماند و اگر استحبابی بود امر ارشادی نیز همان استحباب را میرساند. ثانیاً وجوب اطاعت در اینگونه موارد شرعی است، یعنی فعل آن ثواب اخروی دارد و ترک آن عقاب اخروی. حکم شرعی مانند وجوب در اینگونه موارد گاهی از دلیل نقلی استفاده میشود، مانند قرآن، سنت معصومین و اجماع منتهی به سنت و گاهی از دلیل عقلی استفاده میشود، مانند همین مورد که عقل بهطور مستقل دلالت میکند بر وجوب اطاعت از مولای حقیقی و منصوبین او<ref>ر.ک: همان، ص321-323</ref>. | مقاله بعدی، در واقع، پاسخ [[جوادی آملی، عبدالله|آیتالله جوادی آملی]] است بهنقد استاد حائری بر مقاله سیری در مبانی ولایتفقیه، در بخشی از آن در جواب به [[حائری یزدی، مهدی|استاد حائری]] که به استدلال به آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» نقد وارد کرده بود، آمده است: اولاً گرچه امر به اطاعت در آیه مزبور و مانند آن ارشادی است، لیکن حکم ارشادی تابع مرشدالیه است؛ اگر مطبوع آن واجب بود، امر ارشادی نیز همان وجوب را میفهماند و اگر استحبابی بود امر ارشادی نیز همان استحباب را میرساند. ثانیاً وجوب اطاعت در اینگونه موارد شرعی است، یعنی فعل آن ثواب اخروی دارد و ترک آن عقاب اخروی. حکم شرعی مانند وجوب در اینگونه موارد گاهی از دلیل نقلی استفاده میشود، مانند قرآن، سنت معصومین و اجماع منتهی به سنت و گاهی از دلیل عقلی استفاده میشود، مانند همین مورد که عقل بهطور مستقل دلالت میکند بر وجوب اطاعت از مولای حقیقی و منصوبین او<ref>ر.ک: همان، ص321-323</ref>. |
ویرایش