۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ند' به 'ند') |
جز (جایگزینی متن - 'هت' به 'هت') |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
نویسنده در آغاز این کتاب، پیرامون هدف همه اندیشمندان و منطقدانان که همان چگونگی کنارهگیری از خطاست سخن به میان میآورد. این هدف در منطق کلاسیک ارسطویی یا منطق دکارت با الهام از عقاید خاص فلسفی، رنگ پذیرفته است. اسلام نیز تحقق این هدف را در چارچوب اهداف خود جای داده است، لیکن مشکل آن بود که مسلمانان در لابهلای آیات قرآن کریم و احادیث شریفه، به نشانههای منطق اسلام توجه پیدا نکردند و ازآنجاکه به این منطق آگاهی نیافتند، منطق ارسطو، دکارت و بسیاری دیگر را باور کردند. در این کتاب شاهد بحثی تفصیلی هستیم پیرامون این دیدگاههای منطقی تا به شرح بنیانهای منطق اسلامی میرسیم. | نویسنده در آغاز این کتاب، پیرامون هدف همه اندیشمندان و منطقدانان که همان چگونگی کنارهگیری از خطاست سخن به میان میآورد. این هدف در منطق کلاسیک ارسطویی یا منطق دکارت با الهام از عقاید خاص فلسفی، رنگ پذیرفته است. اسلام نیز تحقق این هدف را در چارچوب اهداف خود جای داده است، لیکن مشکل آن بود که مسلمانان در لابهلای آیات قرآن کریم و احادیث شریفه، به نشانههای منطق اسلام توجه پیدا نکردند و ازآنجاکه به این منطق آگاهی نیافتند، منطق ارسطو، دکارت و بسیاری دیگر را باور کردند. در این کتاب شاهد بحثی تفصیلی هستیم پیرامون این دیدگاههای منطقی تا به شرح بنیانهای منطق اسلامی میرسیم. | ||
پس از آنکه [[مدرسی، محمدتقی|آیتالله مدرسی]] چند زمینهسازی را بیان میکند، بحث نخست خود را پیرامون تحول اندیشه منطق آغاز و سپس به شرح منطق افلاطون و [[ارسطو]] روی میآورد که در یونان | پس از آنکه [[مدرسی، محمدتقی|آیتالله مدرسی]] چند زمینهسازی را بیان میکند، بحث نخست خود را پیرامون تحول اندیشه منطق آغاز و سپس به شرح منطق افلاطون و [[ارسطو]] روی میآورد که در یونان پرآوازهترین فلاسفه بودند<ref>ر.ک: روحانی، محمدحسین، ص10</ref>. | ||
[[مدرسی، محمدتقی|آیتالله مدرسی]] پیدایش این دو منطق را با رویداد سیاسی – اجتماعی مهمی که در یونان پیش آمد در پیوند میداند؛ اگرچه، گروههای فرصتطلب ظهور کردند که برای رسیدن به منافع شخصی خود از هرج و مرج سیاسی و اجتماعی بهره میبردند و سوفسطاییها | [[مدرسی، محمدتقی|آیتالله مدرسی]] پیدایش این دو منطق را با رویداد سیاسی – اجتماعی مهمی که در یونان پیش آمد در پیوند میداند؛ اگرچه، گروههای فرصتطلب ظهور کردند که برای رسیدن به منافع شخصی خود از هرج و مرج سیاسی و اجتماعی بهره میبردند و سوفسطاییها برجستهترین نمونه این گروهها بودند؛ چراکه آنها میکوشیدند با نام فرهنگ و در پرتو مجادلات میانتهی و تردید در هر مسئله، بساط را از جلوی دیگران برچینند و به مقاصد خود نزدیکشان کنند. نخستین کسی که به رویارویی با این گروه فرصتطلب کمر همت بست «سقراط» بود که با هنر یکیسازی مفاهیم پا به عرصه نهاد و با آن توانست جلوی این گروه را در بازی با الفاظ بگیرد. سپس افلاطون در رویارویی با اهل تشکیک، نظریه جدیدی را به میدان آورد که بر رد معتبر بودن عقل تکیه داشت و آن را «مُثُل افلاطونی» مینامند. افلاطون اعتقاد داشت، آدمی نخست با روحش زیسته است و در آن نسبت به پدیدهها و روح حقایق آشنایی یافته است، ولی با انتقال به این جهان در پیکر دوم خود بسیاری از این حقایق را فراموش کرده است، ولذا به پارهای دلایل نیازمند است تا این پدیدهها را دوباره به یاد آورد<ref>ر.ک: همان، ص10-11</ref>. | ||
پس از افلاطون، [[ارسطو]] به عرصه درآمد که پایههای اندیشه سلیم را بنیان نهاد؛ بهگونهای که سوفسطاییان پس از او دیگر نتوانستند در اندیشهها هرج و مرج ایجاد کنند. | پس از افلاطون، [[ارسطو]] به عرصه درآمد که پایههای اندیشه سلیم را بنیان نهاد؛ بهگونهای که سوفسطاییان پس از او دیگر نتوانستند در اندیشهها هرج و مرج ایجاد کنند. | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
نویسنده تأکید میکند که گرایش و تمایل ریشه فطری همسویی اجتماعی همان است که طالب دوری از خطاست و ناگزیر باید از این ریشه و شاخههای آن همچون ترس از مخالفت با مردم و آزمندی در ایجاد هماهنگی با آنها پرهیز کرد. | نویسنده تأکید میکند که گرایش و تمایل ریشه فطری همسویی اجتماعی همان است که طالب دوری از خطاست و ناگزیر باید از این ریشه و شاخههای آن همچون ترس از مخالفت با مردم و آزمندی در ایجاد هماهنگی با آنها پرهیز کرد. | ||
پس از آنکه نگارنده پیرامون عوامل خطاهای نفسانی و بیولوژیکی | پس از آنکه نگارنده پیرامون عوامل خطاهای نفسانی و بیولوژیکی بهتفصیل بحث میکند، شیوه سلیمی را یادآور میگردد که اسلام بدان فرامیخواند. ایشان این بحث را با پیش کشیدن پارهای اشکالات سیستماتیک طرح میکند که به خطای آدمی منجر میشود و نخستین فرانگری این است که پژوهشگر باید خود را شاگردی بداند در مدرسه آزمون و یادداشت و هرگاه این دو عامل به چیزی حکم کردند او خاموشی ورزد و تنها به آن توجه کند. | ||
اسلام برای حل اینگونه مشکلات سیستماتیک، تأکید دارد که علم به نردبانی میماند که آدمی را به درگاه خداوند میرساند و نباید صرفاً برای خود علم یا تحقق بخشیدن به اهداف سیاسی یا اجتماعی همراه با مصلحتاندیشی در جستجوی علم بود<ref>ر.ک: همان، ص18</ref>. | اسلام برای حل اینگونه مشکلات سیستماتیک، تأکید دارد که علم به نردبانی میماند که آدمی را به درگاه خداوند میرساند و نباید صرفاً برای خود علم یا تحقق بخشیدن به اهداف سیاسی یا اجتماعی همراه با مصلحتاندیشی در جستجوی علم بود<ref>ر.ک: همان، ص18</ref>. | ||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
نویسنده درباره تیزهوشی و تفکر نیز سخن به میان میآورد و اشاره میکند که: تیزهوشی همان توجه فطری فکر است که هیچ تفکر شیوه سامانیافتهای بر آن پیشی ندارد؛ درحالیکه تفکر، یعنی سعی بهسوی هدفی مشخص با شیوهای معین. | نویسنده درباره تیزهوشی و تفکر نیز سخن به میان میآورد و اشاره میکند که: تیزهوشی همان توجه فطری فکر است که هیچ تفکر شیوه سامانیافتهای بر آن پیشی ندارد؛ درحالیکه تفکر، یعنی سعی بهسوی هدفی مشخص با شیوهای معین. | ||
ایشان تأکید میورزد که تیزهوشی | ایشان تأکید میورزد که تیزهوشی بهتنهایی کافی نیست؛ زیرا کسی که تنها بر آن تکیه کند بهزودی با شکافهایی علمی روبهرو خواهد شد که جز با تفکر پر نمیشود. | ||
نگارنده سپس پیرامون شیوههای پژوهش در علوم انسانی همچون جامعهشناسی و تاریخ سخن به میان میآورد و در آغاز تأکید میکند که شیوههای این علوم با شیوههای پژوهش در طبیعت تفاوت دارد؛ زیرا انسان موجودی زنده و عاقل است که از اراده و رقابتجویی برخوردار میباشد. باید به این نکته نیز توجه داشت که آن کسی که آدمی را میکاود خود نیز انسانی است تابع همان عواملی که موضوع پژوهش (انسان) در قید آنهاست<ref>ر.ک: همان، ص19</ref>. | نگارنده سپس پیرامون شیوههای پژوهش در علوم انسانی همچون جامعهشناسی و تاریخ سخن به میان میآورد و در آغاز تأکید میکند که شیوههای این علوم با شیوههای پژوهش در طبیعت تفاوت دارد؛ زیرا انسان موجودی زنده و عاقل است که از اراده و رقابتجویی برخوردار میباشد. باید به این نکته نیز توجه داشت که آن کسی که آدمی را میکاود خود نیز انسانی است تابع همان عواملی که موضوع پژوهش (انسان) در قید آنهاست<ref>ر.ک: همان، ص19</ref>. |
ویرایش