۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نس' به 'نس') |
جز (جایگزینی متن - 'هگ' به 'هگ') |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
چهار مقاله آخر کتاب (از مقاله پنجم تا هشتم)، به مباحث حرکت و جوانب آن مرتبط میشود. در مقاله پنجم از جهات وقوع متحرک، حرکت در متوسطات و متقابلات، اصناف اضداد، معنای سکون، لواحق اجسام متحرک، قوام حرکت، حرکات متضاده، ضدیت حرکت و سکون و... بحث میشود. [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] درباره سکون مینویسد: سکون در جایی معنا پیدا میکند که مورد ما شأنیت داشته باشد برای حرکت در وقتی که آن وقت هم شأنیت حرکت را داشته باشد و در جهتی که جهت هم شأنیت چنین امری را داشته باشد و اما در سایر مواردی که اطلاق سکون میشود و میگویند مثلاًفلان چیز ساکن است، این اطلاق یا مجازا و بالعرض است؛ مثل موردی که درباره صوت بگوییم امری است غیر مرئی و یا درباره جواهر مفارق بخواهیم بگوییم غیر متحرک هستند و یا در این اطلاق از استعاره استفاده شده است؛ مثل جایی که به عسیر الحرکه بگوییم غیر متحرک<ref>ر.ک: همان، ص83</ref>. | چهار مقاله آخر کتاب (از مقاله پنجم تا هشتم)، به مباحث حرکت و جوانب آن مرتبط میشود. در مقاله پنجم از جهات وقوع متحرک، حرکت در متوسطات و متقابلات، اصناف اضداد، معنای سکون، لواحق اجسام متحرک، قوام حرکت، حرکات متضاده، ضدیت حرکت و سکون و... بحث میشود. [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] درباره سکون مینویسد: سکون در جایی معنا پیدا میکند که مورد ما شأنیت داشته باشد برای حرکت در وقتی که آن وقت هم شأنیت حرکت را داشته باشد و در جهتی که جهت هم شأنیت چنین امری را داشته باشد و اما در سایر مواردی که اطلاق سکون میشود و میگویند مثلاًفلان چیز ساکن است، این اطلاق یا مجازا و بالعرض است؛ مثل موردی که درباره صوت بگوییم امری است غیر مرئی و یا درباره جواهر مفارق بخواهیم بگوییم غیر متحرک هستند و یا در این اطلاق از استعاره استفاده شده است؛ مثل جایی که به عسیر الحرکه بگوییم غیر متحرک<ref>ر.ک: همان، ص83</ref>. | ||
مباحث مقاله ششم به انقسام متصل، تغییر در این و کیف، عدم توسط وجود بین قوه و فعل و... میپردازد. ابن رشد مینویسد: وجودی (که بتوان به آن اشاره کرد)، بهجز حرکت نمیتواند بین قوه و فعل واقع شود و در اجزای حرکت هم هیچکدام از اجزا نمیتواند اول واقع شود؛ زیرا حرکت دائما به امر منقسم تقسیم میشود؛ ولی درباره نهایت حرکت، وضع | مباحث مقاله ششم به انقسام متصل، تغییر در این و کیف، عدم توسط وجود بین قوه و فعل و... میپردازد. ابن رشد مینویسد: وجودی (که بتوان به آن اشاره کرد)، بهجز حرکت نمیتواند بین قوه و فعل واقع شود و در اجزای حرکت هم هیچکدام از اجزا نمیتواند اول واقع شود؛ زیرا حرکت دائما به امر منقسم تقسیم میشود؛ ولی درباره نهایت حرکت، وضع بهگونه دیگری است؛ زیرا در نهایت حرکت، از چیزی حرف میزنیم که موجود شده و گذشته و ازاینرو میتوان بهلحاظ زمانی به آن اشاره کرد و اساسا این شأن کمالی است که باید در نهایت حرکت برای آن به دست بیاید. ولی مبدأ حرکت در آن موجود است نه در زمان و ازاینرو نمیتوانیم بهلحاظ زمانی به آن اشاره کنیم..<ref>ر.ک: همان، ص104</ref>. | ||
درباره اینکه مقاله هفتم و هشتم یکی باشند، یا دو مقاله، یا یکی تفسیر دیگری باشد، اختلافاتی هست. مقاله هفتم درباره این است که هر متحرکی را محرکی است. ارسطو در این مقاله به شروط تحریک و تحرک هم پرداخته و انواع کیفیات را هم بیان کرده است.<ref>ر.ک: همان، ص111-121</ref>. | درباره اینکه مقاله هفتم و هشتم یکی باشند، یا دو مقاله، یا یکی تفسیر دیگری باشد، اختلافاتی هست. مقاله هفتم درباره این است که هر متحرکی را محرکی است. ارسطو در این مقاله به شروط تحریک و تحرک هم پرداخته و انواع کیفیات را هم بیان کرده است.<ref>ر.ک: همان، ص111-121</ref>. |
ویرایش